مؤلف: محمدرضا افضلی
صورت درویش و نقش گنج گو *** رنج کیشاند این گروه از رنج گو
چشمهی رحمت بر ایشان شد حرام *** میخورند از زهر قاتل جام جام
خاکها پر کرده دامن میکشند *** تا کنند این چشمهها را خشکبند
کی شود این چشمهی دریا مدد *** منطمس زین مشت خاک نیک و بد
لیک گوید با شما من بستهام *** بیشما من تا ابد پیوسته ام
قوم معکوساند اندر مشتها *** خاکخوار و آب را کرده رها
ضد طبع انبیا دارند خلق *** اژدها را متکا دارند خلق
چشمبند خلق چون دانستهای *** هیچ دانی از چه دیده بستهای
بر چه بگشادی به دل این دیدهها *** یک به یک بئس البدل دان آن تو را
از حقایق با اینها سخن مگو، بازگرد و از رنجهای آن فقر بگو، که اینها جز زندگی رنجآور این جهانی چیزی نمیفهمند. چشمهی رحمت بر این گروه حرام شد. اهل ظاهر نمیتوانند از چشمهی اسرار ربانی بنوشند، بلکه از زهر کشنده ظواهر و مسائل دنیوی جام جام میخورند. دامنهای خود را از خاک پر میکنند تا این چشمه را مسدود سازند. آخر چگونه ممکن است که چشمهی وجود انبیا و اولیا که پشتوانهاش دریای حقیقت است با یک مشت خاکِ مردم بد و خوب پوشیده و مسدود شود. اما چشمهی انبیا و اولیا به نااهلان و مخالفان خود میگویند: ما برای شما بسته و مسدودیم، لیکن برای غیر شما، برای اهلان تا ابد جاری هستیم. نااهلان واقعاً آدمهای وارونه کارند و اصولاً خواستههایشان وارونه است، طوری که خاک میخورند و آب زلال را رها میکنند. طبع و خوی مردمِ دنیاطلب درست مغایر طبع و خوی پیامبران است، به گونهای که مثلاً اینان به اژدها اعتماد میکنند. شما چگونه میتوانید چشمبندی حضرت حق را درک کنید؟ تو که چشم از خدا فروبستهای به جای او به چه چیزی چشم گشودهای؟ بدان که چشم به هر چه غیر خدا بگشایی یکایک آنها برای تو بدیل ناپسندی است.
لیک خورشید عنایت تافته است *** آیسان را از کرم در یافته است
نرد بس نادر ز رحمت باخته *** عین کفران را انابت ساخته
هم ازین بدبختی خلق آن جواد *** منفجر کرده دو صد چشمهوداد
غنچه را از خار سرمایه دهد *** مره را از مار پیرایه دهد
از سواد شب برون آرد نهار *** از کف معسر برویاند یسار
آرد سازد ریگ را بهر خلیل *** کوه با داود گردد هم رسیل
کوه با وحشت در آن ابر ظلم *** برگشاید بانگ چنگ و زیر و بم
خیزای داود از خلقان نفیر *** ترک آن کردی عوض از ما بگیر
اما خورشید عنایت و کرامت الهی طالع شده و به برکت کرامتش ناامیدان را دلگرم کرده است. خداوند از روی رحمانیت خود نردی بس شگرف بازی کرده است. لطف الهی کارهای محیرالعقولی انجام میدهد، به طوری که مثلاً ماهیت کفر را به توبه و بازگشت از گناه تبدیل میکند. آن خداوند کریم به دلیل بدبختیهای روحی و اخلاقی مردم، چشمههای بسیاری مانند لطف و دوستی جوشانده است. لطف او به گونهای است که گل را از بوتهی خاری میرویاند و مهرهی مار را سبب زیب و زیور مردم میسازد. آن صانع متعال از دل سیاه شب، روز پرفروز را بیرون میآورد و از دست فقیران، ثروت پدیدار کند. ریگ را برای ابراهیم خلیل آرد میسازد و کوه با داود نبی هم آواز میشود. کوه در زیر آن ابرتیره، با حالت بیم، نالهی زیر و بم سر میدهد. برخیزای داود! که از مردمان عزلت گزیدهای. اینک پاداش آنچه از دست دادهای از ما بگیر. خطاب حق به همهی مردان حق است که چون از دنیا و اهل دنیا روی گردانند، حق همه هستی را به خدمت آنها در میآورد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
چشمهی رحمت بر ایشان شد حرام *** میخورند از زهر قاتل جام جام
خاکها پر کرده دامن میکشند *** تا کنند این چشمهها را خشکبند
کی شود این چشمهی دریا مدد *** منطمس زین مشت خاک نیک و بد
لیک گوید با شما من بستهام *** بیشما من تا ابد پیوسته ام
قوم معکوساند اندر مشتها *** خاکخوار و آب را کرده رها
ضد طبع انبیا دارند خلق *** اژدها را متکا دارند خلق
چشمبند خلق چون دانستهای *** هیچ دانی از چه دیده بستهای
بر چه بگشادی به دل این دیدهها *** یک به یک بئس البدل دان آن تو را
از حقایق با اینها سخن مگو، بازگرد و از رنجهای آن فقر بگو، که اینها جز زندگی رنجآور این جهانی چیزی نمیفهمند. چشمهی رحمت بر این گروه حرام شد. اهل ظاهر نمیتوانند از چشمهی اسرار ربانی بنوشند، بلکه از زهر کشنده ظواهر و مسائل دنیوی جام جام میخورند. دامنهای خود را از خاک پر میکنند تا این چشمه را مسدود سازند. آخر چگونه ممکن است که چشمهی وجود انبیا و اولیا که پشتوانهاش دریای حقیقت است با یک مشت خاکِ مردم بد و خوب پوشیده و مسدود شود. اما چشمهی انبیا و اولیا به نااهلان و مخالفان خود میگویند: ما برای شما بسته و مسدودیم، لیکن برای غیر شما، برای اهلان تا ابد جاری هستیم. نااهلان واقعاً آدمهای وارونه کارند و اصولاً خواستههایشان وارونه است، طوری که خاک میخورند و آب زلال را رها میکنند. طبع و خوی مردمِ دنیاطلب درست مغایر طبع و خوی پیامبران است، به گونهای که مثلاً اینان به اژدها اعتماد میکنند. شما چگونه میتوانید چشمبندی حضرت حق را درک کنید؟ تو که چشم از خدا فروبستهای به جای او به چه چیزی چشم گشودهای؟ بدان که چشم به هر چه غیر خدا بگشایی یکایک آنها برای تو بدیل ناپسندی است.
لیک خورشید عنایت تافته است *** آیسان را از کرم در یافته است
نرد بس نادر ز رحمت باخته *** عین کفران را انابت ساخته
هم ازین بدبختی خلق آن جواد *** منفجر کرده دو صد چشمهوداد
غنچه را از خار سرمایه دهد *** مره را از مار پیرایه دهد
از سواد شب برون آرد نهار *** از کف معسر برویاند یسار
آرد سازد ریگ را بهر خلیل *** کوه با داود گردد هم رسیل
کوه با وحشت در آن ابر ظلم *** برگشاید بانگ چنگ و زیر و بم
خیزای داود از خلقان نفیر *** ترک آن کردی عوض از ما بگیر
اما خورشید عنایت و کرامت الهی طالع شده و به برکت کرامتش ناامیدان را دلگرم کرده است. خداوند از روی رحمانیت خود نردی بس شگرف بازی کرده است. لطف الهی کارهای محیرالعقولی انجام میدهد، به طوری که مثلاً ماهیت کفر را به توبه و بازگشت از گناه تبدیل میکند. آن خداوند کریم به دلیل بدبختیهای روحی و اخلاقی مردم، چشمههای بسیاری مانند لطف و دوستی جوشانده است. لطف او به گونهای است که گل را از بوتهی خاری میرویاند و مهرهی مار را سبب زیب و زیور مردم میسازد. آن صانع متعال از دل سیاه شب، روز پرفروز را بیرون میآورد و از دست فقیران، ثروت پدیدار کند. ریگ را برای ابراهیم خلیل آرد میسازد و کوه با داود نبی هم آواز میشود. کوه در زیر آن ابرتیره، با حالت بیم، نالهی زیر و بم سر میدهد. برخیزای داود! که از مردمان عزلت گزیدهای. اینک پاداش آنچه از دست دادهای از ما بگیر. خطاب حق به همهی مردان حق است که چون از دنیا و اهل دنیا روی گردانند، حق همه هستی را به خدمت آنها در میآورد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول