پنج اصل پيرامون راههاى شناخت در اسلام

اسلام براى شناخت جهان و حقايق دينى از سه نوع ابزار بهره مى‏گيرد و هر يك را در قلمرو خاص خود معتبر مى‏داند. اين ابزار سه‏گانه عبارتند از: .1 حس كه مهمترين آن، حس شنوايى و بينايى است؛ .2 عقل و خرد كه در قلمرو محدودى بر اساس اصول و مبادى ويژه‏اى به طور قطع ويقين حقيقت را كشف مى‏كند؛
يکشنبه، 12 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پنج اصل پيرامون راههاى شناخت در اسلام
پنج اصل پيرامون راههاى شناخت در اسلام
پنج اصل پيرامون راههاى شناخت در اسلام

نويسنده:استاد جعفر سبحانى

اصل نخست:

اسلام براى شناخت جهان و حقايق دينى از سه نوع ابزار بهره مى‏گيرد و هر يك را در قلمرو خاص خود معتبر مى‏داند. اين ابزار سه‏گانه عبارتند از:
.1 حس كه مهمترين آن، حس شنوايى و بينايى است؛
.2 عقل و خرد كه در قلمرو محدودى بر اساس اصول و مبادى ويژه‏اى به طور قطع ويقين حقيقت را كشف مى‏كند؛
.3 وحى كه وسيله ارتباط انسانهاى والا و برگزيده با جهان غيب است.
دو راه نخست جنبه عمومى دارد و تمام افراد بشر مى‏توانند در شناخت جهان از آن دو، بهره بگيرند، همچنانكه در فهم شريعت نيز مؤثر و كارساز مى‏باشند، در حاليكه راه سوم از آن افرادى است كه مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفته‏اند و بارزترين نمونه آن پيامبران الهى مى‏باشند. (1)
از ابزار حس فقط مى‏توان در محسوسات استفاده نمود، همچنانكه از خرد در موارد محدودى بهره مى‏گيريم كه مبادى آن را دارا باشد، در حاليكه قلمرو وحى وسيعتر و گسترده‏تر است و در زمينه‏هاى مختلف اعم از عقايد و تكاليف نافذ و رهگشاست.
قرآن كريم در باره اين ابزار در آيات متعدد سخن گفته است كه دونمونه را يادآور مى‏شويم :
در مورد حس و عقل مى‏فرمايد:
و الله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا وجعل لكم السمع والأبصارو الأفئدة لعلكم تشكرون (نحل/78):خدا شما را از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد در حاليكه چيزى نمى‏دانستيد، و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد تا شكرگزار باشيد. «افئده» در لغت عرب جمع فؤاد است و مقصود از آن، به قرينه سمع و ابصار، عقل و خرد آدمى است. پايان آيه نيز كه فرمان به شكرگزارى مى‏دهد و مى‏رساند كه انسان بايد از هر سه قوه بهره بگيرد، زيرا معناى شكر به‏كار بردن هر نعمتى در جاى مناسب آن است.
در مورد وحى مى‏فرمايد: و ما أرسلنا من قبلك إلا رجالا نوحي إليهم فاسئلوا أهل‏الذكر إن كنتم لا تعلمون (نحل/43): پيش از تو نفرستاديم مگر رجالى را كه به آنان وحى مى‏نموديم، پس اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر بپرسيد.
انسان مذهبى در شناخت جهان و مذهب از حس بهره مى‏گيرد، ولى غالبا ادراكات حسى پايه و زمينه داوريهاى عقل و خرد را مى‏سازد، همچنانكه از خرد در شناخت خدا و صفات و افعال او بهره گرفته مى‏شود، ودستاوردهاى هر يك از اين سه راه در جاى خود نافذ بوده و در كشف حقيقت معتبر مى‏باشد. (2)

اصل دوم

دعوت پيامبران الهى در دو چيز خلاصه مى‏شود:1.عقيده؛ 2.عمل.
قلمرو عقيده، ايمان به وجود خدا و صفات جمال و جلال و افعال الهى (3) است، چنانكه مقصود از عمل نيز تكاليف و احكامى است كه بشر بايد به فرمان خداوند زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس آن استوار سازد.
در مورد عقيده آنچه كه مطلوب و مورد نظر است علم و يقين است، و مسلما تنها چيزى مى‏تواند حجت باشد كه به اين مطلوب راه يابد به همين جهت بر هر مسلمانى لازم است در مورد عقايد خود به يقين برسد و نمى‏تواند در اين جا به صرف تقليد از ديگران استناد جويد.
در مورد تكاليف و احكام (عمل)، آنچه مطلوب است تطبيق زندگى بر پايه آنها مى‏باشد. در اينجا علاوه بر يقين، به طرقى نيز كه مورد تأييد شريعت قرار گرفته است بايد استناد نمايد؛ و رجوع به مجتهد جامع الشرايط از جمله طرقى است كه مورد امضاى صاحب شريعت مى‏باشد. ودر آينده در اين موضوع نيز بحث وگفتگو خواهيم نمود.

اصل سوم

ما در اثبات عقايد و احكام دينى، از همه راههاى معتبر شناخت بهره مى‏گيريم، كه عقل و وحى دو طريق عمده در اين باب مى‏باشد. مقصود از «وحى» كتاب آسمانى ما قرآن كريم، و احاديثى است كه سلسله سند آن به رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم منتهى مى‏شود. احاديث ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز به توضيحى كه بعدها داده خواهد شد همگى تحت عنوان «سنت» از حجتهاى الهى مى‏باشند.
عقل و وحى حجيت يكديگر را تأييد مى‏كنند،و اگر به حكم قطعى عقل، حجيت وحى را اثبات مى‏كنيم وحى نيز به همين‏گونه حجيت عقل را در قلمرو خاص آن تأييد مى‏كند.
قرآن كريم در بسيارى از موارد به داورى عقل رهبرى مى‏كند و مردم را به انديشيدن و تعقل در شگفتيهاى خلقت دعوت مى‏فرمايد و خود نيز براى اثبات محتواى دعوت خود از عقل كمك مى‏گيرد . هيچ كتاب آسمانى مانند قرآن به معرفت برهانى ارج نمى‏نهد، و براهين عقلى در قرآن پيرامون معارف و عقايد فزون از حد است.
ائمه اهل بيت نيز بر حجيت عقل ـ در مواردى كه عقل صلاحيت داورى را دارد: تأكيد كرده‏اند و امام هفتم موسى كاظم عليه السلام وحى را حجت ظاهرى و خرد را حجت باطنى شمرده است. (4)

اصل چهارم

از آنجا كه وحى يك دليل قطعى است و خرد هم چراغى است كه خداوند در درون هر انسانى روشن ساخته است، هرگز نبايد ميان اين دو حجت الهى تعارض رخ دهد، و اگر احيانا در موردى تعارضى بدوى به نظر رسيد، بايد بدانيم يا برداشت ما از دين در آن مورد صحيح نبوده و يا در مقدمات دليل عقلى، اشتباهى رخ داده است.چه، خداوند حكيم هيچگاه بشر را به دو راه متعارض دعوت نمى‏كند.
همان‏گونه كه تعارض حقيقى ميان عقل و وحى متصور نيست، بين «علم» و «وحى» نيز هرگز تعارض رخ نخواهد داد، و اگر در مواردى ميان آن دو، نوعى تنافى به چشم خورد، باز بايد گفت يا برداشت ما از دين در موارد مزبور صحيح نبوده و يا اينكه علم به مرحله قطعيت نرسيده است .غالبا نيز منشأ تعارض همين شق دوم است، كه فرضيه‏هاى علمى عجولانه به صورت علم قطعى تلقى مى‏شود، آنگاه تصور تعارض پيش مى‏آيد.

اصل پنجم

در مورد قوانين حاكم بر نظام هستى، كه حقيقتى مستقل از انديشه و تصورات ما دارند، حقيقت مقوله‏اى، ابدى و جاودانه است. بدين معنى كه، اگر انسان از طريق يكى از ابزار شناخت، واقعيتى را به عنوان «حقيقت» كشف كرد، بايد گفت براى هميشه، حق و استوار است، و اگر در كشف واقعيتى، بخشى از معلوم، مطابق با حقيقت باشد و بخش ديگر خطا، آن بخشى كه حقيقت دارد براى هميشه حقيقت است و با دگرگونى شرايط محيط، واقعيت عوض نمى‏گردد. به ديگر بيان، نسبيت در حقيقت به اين معنى كه شناختى در زمانى عين حقيقت بوده و در زمان ديگر خطا باشد، در شناخت مربوط به تكوين متصور نيست: اگر حاصل ضرب 2*2 چهار است، مطلقا چنين است و اگر نيست مطلقا چنين نيست،و نمى‏تواند شناختى در مرحله‏اى عين حقيقت باشد و در مرحله ديگر جامه خطا بپوشد.
نسبيت در شناخت، در امورى متصور است كه واقعيتى جز انديشه و تصويب انسان ندارند. مثلا جوامعى كه در كيفيت اداره كشور از وحى الهى الهام نمى‏گيرند، در گزينش شيوه حكومتى خود، مختار و آزادند، اگر روزى بر شيوه‏اى اتفاق كردند، تا زمانى كه بين آنان در اين مسئله اتفاق برقرار است آن شيوه حقيقت بوده و اگر روزى بر خلاف آن توافق كردند حقيقت، شيوه دوم خواهد بود. در عين حال، هر يك از شناختها در ظرف خود عين حقيقت مى‏باشند. ولى امورى كه براى خود در خارج ذهن، جايگاه مشخص و مرزبندى شده دارد، اگر به صورت صحيح در افق ادراك قرار گيرند، براى ابد صحيح و استوارند، و خلاف آن نيز همواره باطل و بى‏پايه مى‏باشد .

پی نوشت

1.در روايات اسلامى از افرادى به عنوان «محدث» ياد شده است كه بر راویان حدیث اطلاق میشود.
.2 تزكيه و تصفيه نفس انسان از گناه و آلودگى مايه يك رشته الهامات مى‏گردد كه برخى نيز آن را نيز ابزار شناخت مى‏دانند.
.3 بر انگيختن پيامبران و تعيين اوصياء وزنده كردن انسانها پس از مرگ، همگى جلوه‏هايى از فعل الهى‏اند.
.4 إن‏لله على الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فأما الظاهرة فالرسل و الأنبياء و الأئمة، و أما الباطنة فالعقول. كلينى، كافى:1/ .16

منبع:منشور عقايد اماميه

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.