شرح خانه‌ی غیب در مثنوی

مولانا در این ابیات، هستی مطلق شاه و تجلی او در عالم صورت، یا رحمت حق و قهر حق را به صورت دو جریان موازی در کنار یک‌دیگر می‌آورد. «محو» همان هستی مطلق نامرئی است که در عالم صورت و به چشم ظاهر دیده
شنبه، 19 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شرح خانه‌ی غیب در مثنوی
 شرح خانه‌ی غیب در مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
شاه چون از محو شد سوی وجود *** چشم مریخیش آن خون کرده بود
چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر *** دید کم از ترکشش یک چوبه تیر
گفت کو آن تیر و از حق باز جست *** گفت که اندر حلق او کز تیر توست
عفو کرد آن شاه دریادل ولی *** آمده بد تیر او بر مقتلی
کشته شد در نوحه‌ی او می‌گریست *** اوست جمله هم کشنده هم ولی است
ور نباشد هر دو او پس جمله نیست *** هم کشنده‌ی خلق و هم ماتم کنی است
شکر می‌کرد آن شهید زرد خد *** کآن بزد بر جسم و بر معنا نزد
جسم ظاهر عاقبت خود رفتنی است *** تا ابد معنا بخواهد شاد زیست
آن عتاب ار رفت هم بر پوست رفت *** دوست بی‌آزار سوی دوست رفت
گرچه او فتراک شاهنشه گرفت *** آخر از عین الکمال او ره گرفت

مولانا در این ابیات، هستی مطلق شاه و تجلی او در عالم صورت، یا رحمت حق و قهر حق را به صورت دو جریان موازی در کنار یک‌دیگر می‌آورد. «محو» همان هستی مطلق نامرئی است که در عالم صورت و به چشم ظاهر دیده نمی‌شود. «وجود» تجلی او در عالم صورت است. «چشم مریخی» نیز نظر قهرآمیز حق است که این شاهزاده‌ی مغرور را فنا می‌کند. معنای ابیات این است: شاه وقتی به خود آمد، متوجه گشت که چشم خشمگین او چنین خونی ریخته است. چون آن شاه به جعبه‌ی تیر خود در نگریست، دید یک تیر از آن کم شده است. شاه گفت: آن تیر کجاست؟ و از حضرت حق سراغ آن را گرفت و آن حضرت فرمود: آن تیر که بر گلوی شاهزاده‌ی خلید، تیر توست. هر چند آن شاه نظر بلند شاهزاده‌ی عاصی را بخشید، اما دریغا که آن تیر بر نقطه‌ی قتل‌خیز او در نشسته بود. شاهزاده کشته شد. شاه با تجلی رحمان حق بر مرگ عاشق خود می‌گرید. «اوست جمله»، یعنی همه اینها تجلی حق است.
کلام مولانا در این ابیات یادآور این حدیث قدسی است: «من احبنی قتلته و من قتلته فانا دیته.» مولانا در این ابیات به نکته‌ای دقیق و لطیفه‌ای انیق اشارت کرده است و آن این‌که چون عارف بالله از کسی دل‌گیر شود و یا خرسند گردد همین انقباض و انبساط قلبی او کار نفرین و دعای مستجاب را می‌کند، هر چند که بر زبان آن عارف، عبارت نفرین یا دعا جاری نشود. اصولاً آزار بندگان خاص خدا در ترکش خانه غیب به تیری جان‌ستان مبدل می‌شود. آن شهید هم خرسند است که تیر قهر الهی بر جسم او نشست، نه بر روح او، زیرا جسم، رفتنی است. اما روح خوش‌خصال تا ابد شادمان زندگی خواهد کرد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط