مؤلف: محمدرضا افضلی
تا ز غیرت از تو یاران نگسلند *** زآنکه آن خاران عدوی این گلند
جمله عالم زآن غیور آمد که حق *** برد در غیرت بر این عالم سبق
او چو جان است و جهان چون کالبد *** کالبد از جان پذیرد نیک و بد
هر که محراب نمازش گشت عین *** سوی ایمان رفتنش میدان تو شین
هر که شد مر شاه را او جامهدار *** هست خسران بهر شاهش اتّجار
هر که با سلطان شود او همنشین *** بر درش شستن بود حیف و غبین
دست بوسش چون رسید از پادشاه *** گر گزیند بوس پا، باشد گناه
گر چه سر بر پا نهادن خدمت است *** پیش آن خدمت خطا و زلت است
شاه را غیرت بود بر هر که او *** بُو گزیند، بعد از آن که دید رو
غیرت حق بر مثل گندم بود *** کاه خرمن غیرت مردم بود
اصل غیرتها بدانید از اله *** آنِ خلقان فرع حق بیاشتباه
اگر عاشقِ حق به جز حق توجه کند، حق را میرنجاند و خشم و غیرت حق میتواند همه رشتههای او را پنبه کند. مولانا میگوید: بر سر اغیار مانند شمشیر باش تا غیرت حق، یاران خدایی را از تو جدا نکند. «خاران»، همان اغیارند که دشمن حق و مردان حقاند.
حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که در این حدیث، سخن از سعد بن عباده یکی از یاران نامدار پیامبر است که حضرت درباره او فرمود: سعد، بسیار با غیرت است و من از او با غیرتترم و پروردگار غیورتر از من است و اینکه خداوند کارهای ناشایسته را در ظاهر و باطن حرام کرده، از غیرت اوست.
«غیرت» را اینگونه شرح کردهاند: عاشق میخواهد که معشوق بالکل از آنِ او باشد و به دیگری توجه نکند. از سوی دیگر معشوق نیز میخواهد سراپای عاشق برای او در تب و تاب باشد و اینگونه غیرت برای حق شایسته است، زیرا او با دیگران فرق میکند و بنده عاشق اگر به راستی عاشق باشد فقط برای حق تب و تاب دارد. مولانا غیرت را نشانهی کبریایی و قدرت حق و لازمه فرمانروایی او بر کائنات دانسته و میگوید: عالمیان همه دارای غیرتاند، زیرا مظهر صفات حقّند و حق پیش از همه و بیش از همه متصف به غیرت بوده و معدن غیرت است. سپس میگوید: جهان کالبدی بیجان و جان او پروردگار است و تمام صفاتی که در جهان و جهانیان جلوه میکند در حقیقت صفات حق است و یکی از این اوصاف، غیرت است.
«محراب» را مشتق از حرب (جنگ) میدانند و میگویند: عبادتگاهِ صد مساجد را از این نظر محراب گفتهاند که جای جهاد با نفس است. به هر حال محراب به معنای نقطهای است که نمازگزار رو به آن میایستد. «عین»، یعنی مشاهده حق. «شین»، یعنی زشتی و ناپسندی. معنای بیت این میشود: کسی که عالم غیب را میبیند و در عبادت، روی به جمال حق دارد، فراتر از آن است که از ایمان حرف بزند و به دنبال ایمان برود، چون ایمان داشتن مربوط به زمانی است که دیدار حق و ادراک عالم غیب تحقق نیافته است.
در ابیات بعد، شاه و سلطان اشاره به پروردگار است. مولانا در مثالهایی که میآورد، میخواهد بگوید: عبادات و اعمال ظاهری واسطهای برای وصول به حق هستند و کسی که واصل باشد، ذکر و فکر او از این عبادات ارزندهتر است. شرف دیدار حق به ترک هر چیزی میارزد. برای جامهدار شاه، هر زیانی در راه این تقرب سود است. «اتّجار» سود بردن است. همنشین شاه باید بر صدر بنشیند، نه بر درگاه. «شستن» مخفف نشستن است. «حیف و غبین»، یعنی زیان و مغبون شدن. کسی که به او اجازه میدهند تا دست شاه را ببوسد، اگر پای او را ببوسد، این خطاست. بنابراین کسی که به دیدار حق و مشاهدهی جمال حق رسیده باشد، اگر هنوز به واسطههای شناخت حق روی آورد، پروردگار از این کارش خشم میگیرد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
جمله عالم زآن غیور آمد که حق *** برد در غیرت بر این عالم سبق
او چو جان است و جهان چون کالبد *** کالبد از جان پذیرد نیک و بد
هر که محراب نمازش گشت عین *** سوی ایمان رفتنش میدان تو شین
هر که شد مر شاه را او جامهدار *** هست خسران بهر شاهش اتّجار
هر که با سلطان شود او همنشین *** بر درش شستن بود حیف و غبین
دست بوسش چون رسید از پادشاه *** گر گزیند بوس پا، باشد گناه
گر چه سر بر پا نهادن خدمت است *** پیش آن خدمت خطا و زلت است
شاه را غیرت بود بر هر که او *** بُو گزیند، بعد از آن که دید رو
غیرت حق بر مثل گندم بود *** کاه خرمن غیرت مردم بود
اصل غیرتها بدانید از اله *** آنِ خلقان فرع حق بیاشتباه
اگر عاشقِ حق به جز حق توجه کند، حق را میرنجاند و خشم و غیرت حق میتواند همه رشتههای او را پنبه کند. مولانا میگوید: بر سر اغیار مانند شمشیر باش تا غیرت حق، یاران خدایی را از تو جدا نکند. «خاران»، همان اغیارند که دشمن حق و مردان حقاند.
حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که در این حدیث، سخن از سعد بن عباده یکی از یاران نامدار پیامبر است که حضرت درباره او فرمود: سعد، بسیار با غیرت است و من از او با غیرتترم و پروردگار غیورتر از من است و اینکه خداوند کارهای ناشایسته را در ظاهر و باطن حرام کرده، از غیرت اوست.
«غیرت» را اینگونه شرح کردهاند: عاشق میخواهد که معشوق بالکل از آنِ او باشد و به دیگری توجه نکند. از سوی دیگر معشوق نیز میخواهد سراپای عاشق برای او در تب و تاب باشد و اینگونه غیرت برای حق شایسته است، زیرا او با دیگران فرق میکند و بنده عاشق اگر به راستی عاشق باشد فقط برای حق تب و تاب دارد. مولانا غیرت را نشانهی کبریایی و قدرت حق و لازمه فرمانروایی او بر کائنات دانسته و میگوید: عالمیان همه دارای غیرتاند، زیرا مظهر صفات حقّند و حق پیش از همه و بیش از همه متصف به غیرت بوده و معدن غیرت است. سپس میگوید: جهان کالبدی بیجان و جان او پروردگار است و تمام صفاتی که در جهان و جهانیان جلوه میکند در حقیقت صفات حق است و یکی از این اوصاف، غیرت است.
«محراب» را مشتق از حرب (جنگ) میدانند و میگویند: عبادتگاهِ صد مساجد را از این نظر محراب گفتهاند که جای جهاد با نفس است. به هر حال محراب به معنای نقطهای است که نمازگزار رو به آن میایستد. «عین»، یعنی مشاهده حق. «شین»، یعنی زشتی و ناپسندی. معنای بیت این میشود: کسی که عالم غیب را میبیند و در عبادت، روی به جمال حق دارد، فراتر از آن است که از ایمان حرف بزند و به دنبال ایمان برود، چون ایمان داشتن مربوط به زمانی است که دیدار حق و ادراک عالم غیب تحقق نیافته است.
در ابیات بعد، شاه و سلطان اشاره به پروردگار است. مولانا در مثالهایی که میآورد، میخواهد بگوید: عبادات و اعمال ظاهری واسطهای برای وصول به حق هستند و کسی که واصل باشد، ذکر و فکر او از این عبادات ارزندهتر است. شرف دیدار حق به ترک هر چیزی میارزد. برای جامهدار شاه، هر زیانی در راه این تقرب سود است. «اتّجار» سود بردن است. همنشین شاه باید بر صدر بنشیند، نه بر درگاه. «شستن» مخفف نشستن است. «حیف و غبین»، یعنی زیان و مغبون شدن. کسی که به او اجازه میدهند تا دست شاه را ببوسد، اگر پای او را ببوسد، این خطاست. بنابراین کسی که به دیدار حق و مشاهدهی جمال حق رسیده باشد، اگر هنوز به واسطههای شناخت حق روی آورد، پروردگار از این کارش خشم میگیرد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول