مؤلف: محمدرضا افضلی
هر عبارت خود نشان حالتی است *** حال چون دست و عبارت آلتی است
آلت زرگر به دست کفشگر *** همچو دانه کشت کرده ریگ در
و آلت اسکاف پیش برزگر *** پیش سگ که، استخوان در پیش خر
بود انا الحق در لب منصور نور *** بود انا الله در لب فرعون زور
شد عصا اندر کف موسی گوا *** شد عصا اندر کف ساحر هبا
زین سبب عیسی بدان همراه خود *** در نیاموزید آن اسم صمد
کو نداند نقص بر آلت نهد *** سنگ بر گل زن تو آتش کی جهد
دست و آلت همچو سنگ و آهن است *** جفت باید، جفت شرط زادن است
مولانا میگوید: احوال ما و آن چه به ارادهی حق بر دلها میگذرد، مانند دستی است که امور زندگی را میگرداند و عبارت نیز مانند ابزاری است که دست با کمک آن کاری را پیش میبرد. «حال»، یعنی آنچه به ارادهی حق بر دل میگذارد.
هر ابزاری را باید به دست اهلش داد که میتواند به کار ببرد؛ مثلاً اگر ابزار زرگر در دست کفّاش قرار گیرد، مانند این است که دانهای در ریگزار کاشته شود. همچنین اگر ابزار کفاش را در اختیار کشاورز قرار دهی مثل این است که کاه را پیش سگ و استخوان را پیش الاغ بگذاری. منظور این است که عبارت قرآن و سخن اهل معنا در صورتی مؤثر و موجب هدایت است که در دست اهلش قرار گیرد و از او صادر گردد. برای مثال، انا الحق گفتن منصور حلاج به نور تبدیل شد، ولی انا الله گفتن فرعون، دروغ و یاوره بود، زیرا منصور از سرای خودبینی بیرون آمد و خود را در ذات حق فانی کرد و دیگر چیزی جز حق نمیدید و وجود او نایی بود که نوازندهاش حضرت حق بود. این انا الحق را در واقع خدا میگفت، نه منصور. فرعون هم گفت من خدایم. ولی این سخن، از پریشانی و بیماری دل وی بود. در حالی که هر دو به ظاهر یک سخن میگویند.
مثال دیگر، عصایی است که موسی در دست داشت و بر صدق و راستی او گواهی میداد. ولی عصایی که در دست جادوگران بود به هیچ دردی نمیخورد. به همین دلیل حضرت عیسی اسم اعظم را به همراه نادان خود نیاموخت. آنکه نادان است عیب و نقص را به ابزار نسبت میدهد؛ مثلاً اگر تو سنگ را بر گل بکوبی آتشی تولید نمیشود. نا اهلان نیز ممکن است کلمات حق تعالی و اولیا الله را حفظ کنند و دائم ورد زبان سازند، اما از این رهگذر چیزی جز گمراهی نصیبشان نگردد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
آلت زرگر به دست کفشگر *** همچو دانه کشت کرده ریگ در
و آلت اسکاف پیش برزگر *** پیش سگ که، استخوان در پیش خر
بود انا الحق در لب منصور نور *** بود انا الله در لب فرعون زور
شد عصا اندر کف موسی گوا *** شد عصا اندر کف ساحر هبا
زین سبب عیسی بدان همراه خود *** در نیاموزید آن اسم صمد
کو نداند نقص بر آلت نهد *** سنگ بر گل زن تو آتش کی جهد
دست و آلت همچو سنگ و آهن است *** جفت باید، جفت شرط زادن است
مولانا میگوید: احوال ما و آن چه به ارادهی حق بر دلها میگذرد، مانند دستی است که امور زندگی را میگرداند و عبارت نیز مانند ابزاری است که دست با کمک آن کاری را پیش میبرد. «حال»، یعنی آنچه به ارادهی حق بر دل میگذارد.
هر ابزاری را باید به دست اهلش داد که میتواند به کار ببرد؛ مثلاً اگر ابزار زرگر در دست کفّاش قرار گیرد، مانند این است که دانهای در ریگزار کاشته شود. همچنین اگر ابزار کفاش را در اختیار کشاورز قرار دهی مثل این است که کاه را پیش سگ و استخوان را پیش الاغ بگذاری. منظور این است که عبارت قرآن و سخن اهل معنا در صورتی مؤثر و موجب هدایت است که در دست اهلش قرار گیرد و از او صادر گردد. برای مثال، انا الحق گفتن منصور حلاج به نور تبدیل شد، ولی انا الله گفتن فرعون، دروغ و یاوره بود، زیرا منصور از سرای خودبینی بیرون آمد و خود را در ذات حق فانی کرد و دیگر چیزی جز حق نمیدید و وجود او نایی بود که نوازندهاش حضرت حق بود. این انا الحق را در واقع خدا میگفت، نه منصور. فرعون هم گفت من خدایم. ولی این سخن، از پریشانی و بیماری دل وی بود. در حالی که هر دو به ظاهر یک سخن میگویند.
مثال دیگر، عصایی است که موسی در دست داشت و بر صدق و راستی او گواهی میداد. ولی عصایی که در دست جادوگران بود به هیچ دردی نمیخورد. به همین دلیل حضرت عیسی اسم اعظم را به همراه نادان خود نیاموخت. آنکه نادان است عیب و نقص را به ابزار نسبت میدهد؛ مثلاً اگر تو سنگ را بر گل بکوبی آتشی تولید نمیشود. نا اهلان نیز ممکن است کلمات حق تعالی و اولیا الله را حفظ کنند و دائم ورد زبان سازند، اما از این رهگذر چیزی جز گمراهی نصیبشان نگردد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول