دريدا و ايزوتسو
متن حاضر سخنرانی دكتر غلامرضا اعواني در همايش يك روزۀ ژاك دريدا؛ از فلسفه تا هنر می باشد که در تاريخ 14/10/83 در انجمن حكمت و فلسفه برگزار گردید.
سخنران: غلامرضا اعواني
موضوع سخنرانی، نامهاي است كه ژاك دريدا به استاد پروفسور «ايزوتسو»ي ژاپني نوشته است. وفات دريدا و ايزوتسو تقریبا با هم مصادف شده است. من مدت زيادي در همين مكان از حضور پروفسور ايزوتسو استفاده كردهام و حالا فرصتی پیش آمده كه دين خود را به استادم، مرحوم پروفسور ايزوتسو ادا کنم.
پروفسور ايزوتسو به تفسير متون بسيار علاقه داشت. ايشان دانش ژرف و کم¬نظیری درباره زبانها داشتند، چون 17 زبان دنیا را ميدانستند؛ در آن حدي كه به عنوان مثال در دانشگاه لندن ترجمه ابوريحان بيروني را با متن سانسكريت بررسي ميكرد.
به فلسفه¬ی زبان هم بسيار علاقهمند بود و اولين كتاب ایشان «سحر زبان» است كه در آن فلسفه زبان را از ديدگاه شرقي بررسي كرده است. كتابهايي را هم كه درباره قرآن نوشته بر مبناي همین روششناسي و زبان است. نکته¬ی دیگر اینکه ايزوتسو با متفكران زمان خود نیز در ارتباط بود و در كنگرههاي «ارانوس» هميشه و هر سال شركت ميكرد. با شركتكنندگان بحث و گفتوگو ميکرد و سعي ميكرد نظرات آنها را بداند. او با دريدا هم ديدارهايي داشت و در نامهاي مكتوب، از دريدا پرسيد كه دكانستراكشن چيست و با توجه به اينكه ايزوتسو هم شخص معروف و بزرگی بود، دريدا بايد از تمام معلومات فلسفي خود را استفاده می¬کرد تا بتواند مفهوم خود را به خوبی بیان کند.
البته ايزوتسو نپرسيد كه دكانستراكشن چيست، بلكه پرسيد آن را چگونه به ژاپني ترجمه كنيم و به نوعی ایزوتسو از یک زيرکی خاص استفاده کرد؛ زیرا كار دشواري را از دریدا خواسته بود و دریدا باید تمام تلاش خود را می¬کرد تا نشان دهد دكانستراكشن چيست و نیز چگونه بايد آن را به زبانی دیگر مثل ژاپنی ترجمه كرد.
اين نامه بسيار مفصل است؛ زيرا ميبينیم كه دريدا با تمام توان فلسفي خود درصدد تبيين اين واژه برآمده است. من به دلیل مفصل بودن نامه، به خواندن قطعاتي از آن بسنده ميكنم.
دریدا: [در آخرين ملاقاتمان قول دادم مسائلي بنيادي درباره دكانستراسيون براي شما بنويسم و بحثي مقدماتي نیز درباره¬ی ترجمه اين واژه به زبان ژاپني داشتيم. همچنین كوشيديم حداقل در صورت امكان، از دادن بار منفي به دلالتها و معاني ضمني آن اجتناب كنم.] پ
اینجا منظور دریدا اين است كه معاني استنباط شده از دكونسيون بيشتر منفي است و سعي ميكند بگوید كه معناي منفي ندارد.
دريدا دوباره نوشت: [سؤال من اين است كه ساختارشكني چه چیزی نيست و چه چیزی نبايد باشد. مسأله¬ی ساختارشكني با مسأله ترجمه و زبان مفاهيم، ارتباط مستقیمی دارد.]
يعني مسأله ترجمه را با مسأله ساختارشكني در ارتباط ميداند و می¬گوید ساختارشكني با زبان مفاهيم، ارتباط دارد.
[و حتی اگر بتوانيم مشكلات ترجمه را پيشبيني كنيم، نبايد سادهلوحانه باور كرد كه مسأله ساختارشكني در زبان فرانسه فاقد ابهام است و معناي شفاف دارد]
بنابراين بايد انتظار داشته باشيم كه در آخر نامه به معناي شفافي برسيم و ما نیز سعي ميكنيم كه آن را به نوعي تعريف كنيم.
[هر واژه، با تأملات و ارزشهاي عاطفي بسيار متفاوت همراه ميشود، تحليل آنها متضمن حوزه مطالعاتي خاصی است.] هر كلمهاي در زبان¬های مختلف، معاني ضمني و بار معنايي متفاوتی پيدا ميكند؛ دریدا نیز ميگويد، به حوزه مطالعاتي خاص خود مربوط ميشود.
ميگويد: [اولين بار كه واژه¬ی دكانستراكسيون را انتخاب كردم يا اينكه این واژه خود را به من تحميل كرد، در كتاب «در باب گراماتالوژي بود.»]
این کتاب، اولين كتاب او بود كه در سال 1967 با عنوان نوشتار شناسي در برابر لوگوسانتریسم منتشر شد. او در این کتاب بين نوشتار و گفتار فرق ميگذارد و ميگويد در طول تاريخ غرب از افلاطون تا به حال، تأكيد بر لوگوسانتريك بوده است؛ یعنی بر گفتار تأكيد بوده. به بيان ديگر تقدم گفتار بر نوشتار و وحدت ميان دال و مدلول. يعني هر جا دال می¬آید، مدلول هم باید باشد. اين اساس لوگوسانتريسم است كه دريدا اين نظريه را نقد ميكند.
بنابراين او نظريه دلالت را در تفكر غربي بسيار مورد انتقاد قرار ميدهد و از افلاطون هم انتقاد ميکند. ميگويد: «وقتي من آن واژه را در آن زمان نوشتم، گمان نميكردم كه اين واژه چنين نقش محوري پيدا كند و براي من غيرقابل تصور بود.»
دریدا به هيديگر هم اشاره ميكند؛ خيليها گفتهاند كه آيا دریدا اين واژه را از هيديگر گرفته است يا نه؟
ميگويد: [اين لفظ را هيديگر هم به كار برده و دكانستراسيون، معادل فرانسوي لفظ آلماني آن است. در هيديگر، دكانستراسيون به هستيشناختي و ساختار متافيزيك غربي مربوط ميشود؛ بنابراین محدوديتی در آن نيست و عامتر است. حال اگر آن را به تخريب ترجمه كنيم، معناي منفي دارد و نيهيليسم نيچهاي را در ذهن تداعي ميكند كه اصلاً چنين نيست و او سعي ميكند اصلاً از دكوستراسيون معناي منفي استنباط نشود.
اما چيزي كه جالب است اين است كه دریدا ميگويد:
[وقتي من برای اولین بار در هيديگر به اين لفظ برخورد كردم، ميخواستم ببينم چطور ميشود از آن در زبان فرانسه استفاده كرد. بنابراين من به فرهنگ ليتره مراجعه كردم.]
فرهنگ ليتره از فرهنگهاي بسيار مهم در زبان فرانسه است. اديبان و فيلسوفان به اين فرهنگ مراجعه ميكنند. فرويد هم همیشه فرهنگ «ليتره» را بر فرهنگ «لاروس» ترجيح ميداد.
دریدا ميگويد: «دكانستراكسيون در فرهنگ لیتره چند معنا دارد؛ يكي اصطلاح دستوري آن است به معناي بر هم زدن ساختار دستوري واژههاي يك جمله. به عبارتی دیگر، اگر كلمات يك جمله را عوض كنيد، آن جمله را دكانستراك كردهايد.
معناي دوم، معناي باز كردن و پياده كردن است كه خيلي مورد توجه اوست. يعنی باز كردن و پياده كردن قطعات يك دستگاه، براي حمل آن به جاي ديگر. اما معنايي كه خيلي به آن توجه ميكند، معناي «رفلكسيو» آن است؛ يعني خودساختارشكني که از خارج تحميل نميشود، بلكه ساختار خود به خود تغيير پيدا ميكند. اين معنا براي او بسيار اهميت دارد. دریدا ميگويد اگر بخواهم اينها را به زبان ژاپني ترجمه كنم، کار بسيار دشوار در پیش خواهم داشت. ما با اين كار مسأله را به تعويق مياندازيم. (مسأله تعويق به معناي «دفرانس» است كه به معناي به تعويق انداختن است.)
[معاني فرهنگ ليتره براي من جالب توجه بود. آنها فقط الگوهايي بودند كه باید در آنها هم ترديد ساختارشكنانه كرد؛ يعني حتي در اين الگوها هم دكانستراكسيون كرد. ساختارشكني هم ساختارگرايانه است و باید در همان جهت ساختارگرايي حركت كرد و توجه خاصي به ساختار داشت. اما در عين حال حركتي ضدساختارگرايانه دارد و آينده آن تا حدي به اين ابهام بستگي دارد. ساختار سه جز دارد؛ اول بايد باز شوند، دوم واپاشيده شوند و در مرحله¬ی سوم، رسوبزدايي شوند].
[ساختارشكني سلبي نيست؛ بلكه بايد گفت چگونه شكل گرفته و آن را براي آن هدف بازسازي كنيم].
اينجا از تمثيل اوراق كردن و بازسازي كردن كلام بهره ميجويد و از اينكه دكانستراسيون منفي باشد، ما را بر حذر ميدارد.
[دكانستراسيون براي بازيافت تبارشناختي زبان است. آيا ساختارشكني تحليل است؟ آيا به معناي نقد كانتي است؟ جواب، منفی است، به معناي نقد كانتي نيست. بلكه بايد معناي نقد كانتي هم مورد ساختارشكني قرار گيرد.
ميگويد آيا ساختارگرايي روش است؟ يكي از مفسران آمریکایی دريدا در می¬گوید، بهترين تعريف و مفهومی كه از دكانستراسيون ميشود فهميد، «هنر خواندن» است.
ليتره نوشته است: ساختار خود را شكستن. ساختار خود را از دست دادن. حال كه اين همه توضيح داده است، می¬داند كه پروفسور ايزوستو خواسته است لفظي ژاپنی برای آن پيدا كند.
دريدا ميگويد: [دوست عزيز ميدانم كه در كوشش براي شفاف كردن يك واژه براي كمك به ترجمه آن، فقط دارم مشكلات را دوچندان ميكنم و سخن بنيامين را نقل ميكند كه «كار ناممكن مترجم»؛ كار مترجم كار ناممكن است. اگر ساختارشكني روي دهد، آن، جايي است كه چيزي باشد. تا چيزي وجود نداشته باشد، اين ساختارشكني نيست. بنابراين در اینجا محدوده، معنا يا متن نيست، بلكه در مدرنيته، ساختارشكني به يك درونمايه اصلي مبدل ميشود.]
به نظر من اگر اين نامه درست تفسير شود، ميتواند درآمدي به تمام اين لغتها باشد و ميتواند درآمد خوبي بر «دكانستراكسيون» باشد. ولی متأسفانه در كتابهايي كه من تاکنون ديدم، استفاده نشده است.
دریدا می¬گوید: [با آنچه كه در جهان و در مدرنيته رخ ميدهد، هيچ پاسخ ساده¬ای به اين پرسش ندارم. همه مقاله¬های من تلاشهايي هستند براي يافتن پاسخ به اين سؤال¬ها. ما در دورهاي زندگي ميكنيم كه ساختارشكني هستهاي در حال فرو شكستن، خود را در يك دوره و در عين حال دورههاي ديگر متجلي ميكند. اين انديشه¬ی دورهها، هرگز متقاعدكننده نيست].
او براي دكانستراكسيون معناهايي ميآورد و ميگويد اگر به آن معناها نزديك شويم، ميتوان دكانستراكسيون را به خوبی فهميد.
«اكليتود» يكي از آنهاست، همان گراماتولوژي اوست. يعني كسي كه چيزي را گفت. به لفظ تمايز يا «دفرانس» و «فارماكون» كه اينجا لفظي است كه افلاطون در رساله «فايدروس» به كار ميبرد، درباره كتابت. معناي اوليه كتابت، به معناي داروست و معناي دوم هم به معناي زهر است. افلاطون، نوشته را براي فلسفه زهر ميداند. يعني، معتقد است که فلسفه در ذات فيلسوف زندگی می¬کند. ملاصدرا هم بحث¬های مفصل درباره كلام و كتاب و ارتباط آنها با هم دارد. بنابراين اينها فارماكون است، وقتي كه كلام فيلسوف از بين برود. اما زهر هم هست.
در نهایت، دريدا چندين كلمه را برای توضیح معنای دکانستراکسیون آورد و ما بايد بدانيم كه چه کلماتی هستند تا معناي دکانستراکشن را بهتر متوجه شويم.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
سخنران: غلامرضا اعواني
موضوع سخنرانی، نامهاي است كه ژاك دريدا به استاد پروفسور «ايزوتسو»ي ژاپني نوشته است. وفات دريدا و ايزوتسو تقریبا با هم مصادف شده است. من مدت زيادي در همين مكان از حضور پروفسور ايزوتسو استفاده كردهام و حالا فرصتی پیش آمده كه دين خود را به استادم، مرحوم پروفسور ايزوتسو ادا کنم.
پروفسور ايزوتسو به تفسير متون بسيار علاقه داشت. ايشان دانش ژرف و کم¬نظیری درباره زبانها داشتند، چون 17 زبان دنیا را ميدانستند؛ در آن حدي كه به عنوان مثال در دانشگاه لندن ترجمه ابوريحان بيروني را با متن سانسكريت بررسي ميكرد.
به فلسفه¬ی زبان هم بسيار علاقهمند بود و اولين كتاب ایشان «سحر زبان» است كه در آن فلسفه زبان را از ديدگاه شرقي بررسي كرده است. كتابهايي را هم كه درباره قرآن نوشته بر مبناي همین روششناسي و زبان است. نکته¬ی دیگر اینکه ايزوتسو با متفكران زمان خود نیز در ارتباط بود و در كنگرههاي «ارانوس» هميشه و هر سال شركت ميكرد. با شركتكنندگان بحث و گفتوگو ميکرد و سعي ميكرد نظرات آنها را بداند. او با دريدا هم ديدارهايي داشت و در نامهاي مكتوب، از دريدا پرسيد كه دكانستراكشن چيست و با توجه به اينكه ايزوتسو هم شخص معروف و بزرگی بود، دريدا بايد از تمام معلومات فلسفي خود را استفاده می¬کرد تا بتواند مفهوم خود را به خوبی بیان کند.
البته ايزوتسو نپرسيد كه دكانستراكشن چيست، بلكه پرسيد آن را چگونه به ژاپني ترجمه كنيم و به نوعی ایزوتسو از یک زيرکی خاص استفاده کرد؛ زیرا كار دشواري را از دریدا خواسته بود و دریدا باید تمام تلاش خود را می¬کرد تا نشان دهد دكانستراكشن چيست و نیز چگونه بايد آن را به زبانی دیگر مثل ژاپنی ترجمه كرد.
اين نامه بسيار مفصل است؛ زيرا ميبينیم كه دريدا با تمام توان فلسفي خود درصدد تبيين اين واژه برآمده است. من به دلیل مفصل بودن نامه، به خواندن قطعاتي از آن بسنده ميكنم.
دریدا: [در آخرين ملاقاتمان قول دادم مسائلي بنيادي درباره دكانستراسيون براي شما بنويسم و بحثي مقدماتي نیز درباره¬ی ترجمه اين واژه به زبان ژاپني داشتيم. همچنین كوشيديم حداقل در صورت امكان، از دادن بار منفي به دلالتها و معاني ضمني آن اجتناب كنم.] پ
اینجا منظور دریدا اين است كه معاني استنباط شده از دكونسيون بيشتر منفي است و سعي ميكند بگوید كه معناي منفي ندارد.
دريدا دوباره نوشت: [سؤال من اين است كه ساختارشكني چه چیزی نيست و چه چیزی نبايد باشد. مسأله¬ی ساختارشكني با مسأله ترجمه و زبان مفاهيم، ارتباط مستقیمی دارد.]
يعني مسأله ترجمه را با مسأله ساختارشكني در ارتباط ميداند و می¬گوید ساختارشكني با زبان مفاهيم، ارتباط دارد.
[و حتی اگر بتوانيم مشكلات ترجمه را پيشبيني كنيم، نبايد سادهلوحانه باور كرد كه مسأله ساختارشكني در زبان فرانسه فاقد ابهام است و معناي شفاف دارد]
بنابراين بايد انتظار داشته باشيم كه در آخر نامه به معناي شفافي برسيم و ما نیز سعي ميكنيم كه آن را به نوعي تعريف كنيم.
[هر واژه، با تأملات و ارزشهاي عاطفي بسيار متفاوت همراه ميشود، تحليل آنها متضمن حوزه مطالعاتي خاصی است.] هر كلمهاي در زبان¬های مختلف، معاني ضمني و بار معنايي متفاوتی پيدا ميكند؛ دریدا نیز ميگويد، به حوزه مطالعاتي خاص خود مربوط ميشود.
ميگويد: [اولين بار كه واژه¬ی دكانستراكسيون را انتخاب كردم يا اينكه این واژه خود را به من تحميل كرد، در كتاب «در باب گراماتالوژي بود.»]
این کتاب، اولين كتاب او بود كه در سال 1967 با عنوان نوشتار شناسي در برابر لوگوسانتریسم منتشر شد. او در این کتاب بين نوشتار و گفتار فرق ميگذارد و ميگويد در طول تاريخ غرب از افلاطون تا به حال، تأكيد بر لوگوسانتريك بوده است؛ یعنی بر گفتار تأكيد بوده. به بيان ديگر تقدم گفتار بر نوشتار و وحدت ميان دال و مدلول. يعني هر جا دال می¬آید، مدلول هم باید باشد. اين اساس لوگوسانتريسم است كه دريدا اين نظريه را نقد ميكند.
بنابراين او نظريه دلالت را در تفكر غربي بسيار مورد انتقاد قرار ميدهد و از افلاطون هم انتقاد ميکند. ميگويد: «وقتي من آن واژه را در آن زمان نوشتم، گمان نميكردم كه اين واژه چنين نقش محوري پيدا كند و براي من غيرقابل تصور بود.»
دریدا به هيديگر هم اشاره ميكند؛ خيليها گفتهاند كه آيا دریدا اين واژه را از هيديگر گرفته است يا نه؟
ميگويد: [اين لفظ را هيديگر هم به كار برده و دكانستراسيون، معادل فرانسوي لفظ آلماني آن است. در هيديگر، دكانستراسيون به هستيشناختي و ساختار متافيزيك غربي مربوط ميشود؛ بنابراین محدوديتی در آن نيست و عامتر است. حال اگر آن را به تخريب ترجمه كنيم، معناي منفي دارد و نيهيليسم نيچهاي را در ذهن تداعي ميكند كه اصلاً چنين نيست و او سعي ميكند اصلاً از دكوستراسيون معناي منفي استنباط نشود.
اما چيزي كه جالب است اين است كه دریدا ميگويد:
[وقتي من برای اولین بار در هيديگر به اين لفظ برخورد كردم، ميخواستم ببينم چطور ميشود از آن در زبان فرانسه استفاده كرد. بنابراين من به فرهنگ ليتره مراجعه كردم.]
فرهنگ ليتره از فرهنگهاي بسيار مهم در زبان فرانسه است. اديبان و فيلسوفان به اين فرهنگ مراجعه ميكنند. فرويد هم همیشه فرهنگ «ليتره» را بر فرهنگ «لاروس» ترجيح ميداد.
دریدا ميگويد: «دكانستراكسيون در فرهنگ لیتره چند معنا دارد؛ يكي اصطلاح دستوري آن است به معناي بر هم زدن ساختار دستوري واژههاي يك جمله. به عبارتی دیگر، اگر كلمات يك جمله را عوض كنيد، آن جمله را دكانستراك كردهايد.
معناي دوم، معناي باز كردن و پياده كردن است كه خيلي مورد توجه اوست. يعنی باز كردن و پياده كردن قطعات يك دستگاه، براي حمل آن به جاي ديگر. اما معنايي كه خيلي به آن توجه ميكند، معناي «رفلكسيو» آن است؛ يعني خودساختارشكني که از خارج تحميل نميشود، بلكه ساختار خود به خود تغيير پيدا ميكند. اين معنا براي او بسيار اهميت دارد. دریدا ميگويد اگر بخواهم اينها را به زبان ژاپني ترجمه كنم، کار بسيار دشوار در پیش خواهم داشت. ما با اين كار مسأله را به تعويق مياندازيم. (مسأله تعويق به معناي «دفرانس» است كه به معناي به تعويق انداختن است.)
[معاني فرهنگ ليتره براي من جالب توجه بود. آنها فقط الگوهايي بودند كه باید در آنها هم ترديد ساختارشكنانه كرد؛ يعني حتي در اين الگوها هم دكانستراكسيون كرد. ساختارشكني هم ساختارگرايانه است و باید در همان جهت ساختارگرايي حركت كرد و توجه خاصي به ساختار داشت. اما در عين حال حركتي ضدساختارگرايانه دارد و آينده آن تا حدي به اين ابهام بستگي دارد. ساختار سه جز دارد؛ اول بايد باز شوند، دوم واپاشيده شوند و در مرحله¬ی سوم، رسوبزدايي شوند].
[ساختارشكني سلبي نيست؛ بلكه بايد گفت چگونه شكل گرفته و آن را براي آن هدف بازسازي كنيم].
اينجا از تمثيل اوراق كردن و بازسازي كردن كلام بهره ميجويد و از اينكه دكانستراسيون منفي باشد، ما را بر حذر ميدارد.
[دكانستراسيون براي بازيافت تبارشناختي زبان است. آيا ساختارشكني تحليل است؟ آيا به معناي نقد كانتي است؟ جواب، منفی است، به معناي نقد كانتي نيست. بلكه بايد معناي نقد كانتي هم مورد ساختارشكني قرار گيرد.
ميگويد آيا ساختارگرايي روش است؟ يكي از مفسران آمریکایی دريدا در می¬گوید، بهترين تعريف و مفهومی كه از دكانستراسيون ميشود فهميد، «هنر خواندن» است.
ليتره نوشته است: ساختار خود را شكستن. ساختار خود را از دست دادن. حال كه اين همه توضيح داده است، می¬داند كه پروفسور ايزوستو خواسته است لفظي ژاپنی برای آن پيدا كند.
دريدا ميگويد: [دوست عزيز ميدانم كه در كوشش براي شفاف كردن يك واژه براي كمك به ترجمه آن، فقط دارم مشكلات را دوچندان ميكنم و سخن بنيامين را نقل ميكند كه «كار ناممكن مترجم»؛ كار مترجم كار ناممكن است. اگر ساختارشكني روي دهد، آن، جايي است كه چيزي باشد. تا چيزي وجود نداشته باشد، اين ساختارشكني نيست. بنابراين در اینجا محدوده، معنا يا متن نيست، بلكه در مدرنيته، ساختارشكني به يك درونمايه اصلي مبدل ميشود.]
به نظر من اگر اين نامه درست تفسير شود، ميتواند درآمدي به تمام اين لغتها باشد و ميتواند درآمد خوبي بر «دكانستراكسيون» باشد. ولی متأسفانه در كتابهايي كه من تاکنون ديدم، استفاده نشده است.
دریدا می¬گوید: [با آنچه كه در جهان و در مدرنيته رخ ميدهد، هيچ پاسخ ساده¬ای به اين پرسش ندارم. همه مقاله¬های من تلاشهايي هستند براي يافتن پاسخ به اين سؤال¬ها. ما در دورهاي زندگي ميكنيم كه ساختارشكني هستهاي در حال فرو شكستن، خود را در يك دوره و در عين حال دورههاي ديگر متجلي ميكند. اين انديشه¬ی دورهها، هرگز متقاعدكننده نيست].
او براي دكانستراكسيون معناهايي ميآورد و ميگويد اگر به آن معناها نزديك شويم، ميتوان دكانستراكسيون را به خوبی فهميد.
«اكليتود» يكي از آنهاست، همان گراماتولوژي اوست. يعني كسي كه چيزي را گفت. به لفظ تمايز يا «دفرانس» و «فارماكون» كه اينجا لفظي است كه افلاطون در رساله «فايدروس» به كار ميبرد، درباره كتابت. معناي اوليه كتابت، به معناي داروست و معناي دوم هم به معناي زهر است. افلاطون، نوشته را براي فلسفه زهر ميداند. يعني، معتقد است که فلسفه در ذات فيلسوف زندگی می¬کند. ملاصدرا هم بحث¬های مفصل درباره كلام و كتاب و ارتباط آنها با هم دارد. بنابراين اينها فارماكون است، وقتي كه كلام فيلسوف از بين برود. اما زهر هم هست.
در نهایت، دريدا چندين كلمه را برای توضیح معنای دکانستراکسیون آورد و ما بايد بدانيم كه چه کلماتی هستند تا معناي دکانستراکشن را بهتر متوجه شويم.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله