شاعر: قاسم رسا
یارب این ماه کدامین مه و امشب چه شب است
که فلک عرق نشاط است زمین در طربست
شد مگر چشم مه امشب به جمالی روشن
کاین چنین خرم و تابنده و پرخنده لبست
آری از منظرهی ماه و کواکب پیداست
که شب سیزده ماه شریف رجب است
گوش دل بازکن ای بیخبر از عالم غیب
تا منادی دهدت مژده که امشب چه شبست
مژده جبریل امین از عرش برین
که مبارک شب میلاد امیر عرب است
ذات اقلیم ولایت که همایون ذاتش
مطلع نور حق و آیینه ذات ربست
مه خورشید و زمین و فلک و لیل نهار
به ولای علی و آل علی منتسب است
علی عالی اعلی اسدالله که او
گردش دایره کون و مکان را سبب است
با چنین جلوه که از پرده برون آمدهای
که کنم جان به فدای تو نه جای عجب است
هر که با خط ولای تو رود در دل خاک
فارغ از محنت و آسوده ز رنج و تعب است
در پی رزم پی کشتن روبه صفتان
همچو شیریست که در حالت خشم و غضب است
نرسد شهد به شیرینی گفتار علی
که کلامش چو درختیست که غرق رطب است
خلق را دوستی شاه ولایت روحی است
که روان در تن و شریان و ورید و عصب است
دم فرو بند رسا قطره به پیش دریا
عرض اندام نمودن نه طریق ادب است