اخلاقیات گفتوگو نزد ابنرشد
نويسنده: محمد عابد الجابري
مترجم: سیدمحمد آلمهدی
مترجم: سیدمحمد آلمهدی
ابنرشد نهتنها در حوزه اندیشه، بلکه در حوزه اخلاق نیز کمنظیر بود. متاسفانه پژوهشگران معاصر به ویژگی دوم او نپرداختند، اما پژوهشگران پیشینی که در مورد زندگی و آثار او پژوهش کردهاند، این ویژگی او را آشکار كردند و بر آن انگشت گذاشتند. شخصیت ابنرشد، بهگونهای بود که تحسین همگان را برمیانگیخت و همه از او به نیکی و احترام یاد میکردند. شخصیت فیلسوف قرطبه به حق، تبلوری از این آموزه سقراط بود که معرفت اساس فضیلت است و فضیلت علم و فرومایگی، جهل است. اگرچه در تاریخ، دانشمندی که باتصور سقراط همخوان باشد یعنی دانشمند فاضل، کمیاب است، اما ابنرشد یکی از فلاسفه انگشتشماری بود که در آنها علم با فضیلت قرینه شده است تا حکمت شود و دارنده آن حکیم گردد. ابنرشد، از 25 سالگی در قلمرو خلیفه و امیران میزیست. او عضو کمیتهای بود که اصلاح آموزش و رسم استراتژی فرهنگی را در زمان عبدالمؤمن، موسس واقعی دولت موحدین، به عهده داشت. او از مقربین بارگاه، در دوره ابییعقوب یوسفبنعبدالله و سپس دوره فرزند او یعقوب منصور بود. فیلسوف قرطبه، طبیب خلیفه و قاضیالقضات آن زمان بود. فزون برآنها، از عزت نفس و استقلال در اندیشه برخوردار بود و با لباسهای عادی و گاهی کهنه در مجالس خلیفه حضور مییافت. پژوهشگرانی که در مورد او و رنج و محنتی که او دید، نوشتهاند، یادآوری كردهاند که «او بههنگام حضور در مجلس خلیفه و بحث با او، منصور را برادر یا میشنوی ایبرادر خطاب میکرد» که تعبیری خارج از زبان رسمی بود. کسانی هم که رفتار و برخوردهای او را زیر نظر داشتند، نوشتهاند که «او همواره در قضاوت خویش، با ستمدیدگان و تهیدستان بود. هیچگاه مالی نیندوخت و به کشور خویش بیش از خود میاندیشید». فزون براین، نگاه ابنرشد به قضایا نگاهی تاریخی و عینی بود و صحبت او با فقهایی که مردم را از خواندن کتابهای علوم و فلسفه پیشینیان برحذر میساختند، از این نگاه سرچشمه گرفته است. مضمون صحبتهای او با فقها را میتوان چنین خلاصه نمود: اگر کسی با خواندن کتابهای علوم و فلسفه منحرف شود، این استثناست و قاعده نیست، زیرا ممکن است کسی با گیر کردن آب در گلویش بمیرد در حالیکه آب منشأ حیات است و نمیتوان مردم را به بهانه چنین رویدادی از نوشیدن آب منع کرد. با این وجود، ابنرشد برای فلسفهورزی شرایطی قائل است:
1- فرد باید استعداد آموختن آن را داشته باشد، زیرا همه مردم برای آموختن فلسفه یا ریاضیات زاده نشدهاند، بنابراین هركس دارای موهبت و استعداد ویژه خویش است.
2- دانشجوی فلسفه باید علوم را به ترتیب بخواند. در اینجا ابنرشد پداگوژیک ویژهای را برای خواندن فلسفه مطرح میسازد. به عقیده او، دانشجو باید ریاضیات بیاموزد آنگاه منطق و فیزیک و سپس به متافیزیک و الاهیات روی آورد؛ آنسان که در یونان زمان افلاطون و ارسطو بود، افلاطونی که بر در آکادمیاش نوشته شده بود: «آن کس که هندسه نداند وارد نشود». به باور ابنرشد، گذر از چنین پروسهای، لازمه فهم الاهیات ارسطویی است و خواندن فلسفه بدون چنین ترتیبی، رفتن به سمت نتایج بدون گذر از مقدمات است.
3- عدالت شرعی: اصطلاح فقهی است و رعایت آن دانشجوی فلسفه را امانتدار بار میآورد، بدین معنی که از آنچه میخواند، نه چیزی بکاهد و نه چیزی بیفزاید.
4- فضیلت علمی: منظور ابنرشد از این اصطلاح، اخلاص در باور است. فلسفهورز، باید به اختیار و نه اضطرار، رای را بپذیرد و چون آن رای را پذیرفت، جز با دلیل و برهان آن را تغییر ندهد.
5- فضیلت اخلاقی: دانشجوی فلسفه باید فضیلت اخلاقی داشته باشد و دانش را جز در خدمت فضیلت بهکار نگیرد؛ و خرد خویش را تنها برای برانگیختن شک و شگفتی عقول دیگران به کار نبرد.
اینها شرایطی است که ابنرشد برای یادگیری فلسفه مطرح میكند. البته او به ندرت واژه فلسفه را به کار میبرد و بهجای آن ترجیح میدهد از واژه حکمت استفاده کند؛ زیرا حکمت در نزد ابنرشد، هرآن چیزی است که با خرد معنا مییابد و با هدف اخلاقی مطرح میشود. فیلسوف قرطبه براساس چنین شرایطی، قواعدی را برای گفتوگو مطرح میسازد. او در هیچ کتابی، چنین عنوانی [یعنی قواعد گفتوگو] نیاورده است، اما در لابهلای آثارش، به آنها اشاره کرده و در همه آنها به ویژه در «تهافت التهافت» بهکار گرفته است. این قواعد، که ما آنها را اخلاقیات گفتوگو نامیدهایم، از این قرارند:
هیچیک از گفتوگوکنندگان، نباید آرای دیگری را آشفته سازد و آن را متضاد و ناهمگون جلوه دهد، بلکه برعکس، هریک از آنان باید آرای دیگری را آنچنان که هستند درک کند. و غزالی این شیوه را بهکار نبسته است، زیرا بیشتر گفتههایی را که از مخالفین خویش نقل کرده است، در واقع شک و تردیدهایی است که او با به هم ریختن گفتههای آنان، به آن شک و تردیدها رسیده است؛ امری که به قول ابنرشد، شایسته کسانی نیست که میخواهند در امور فلسفی بحث و بررسی کنند.
التزام به عدل و انصاف، بر ما حکم میکند که همه آرای دیگران را، چه آنها که در دین و مذهب با ما یکی هستند و چه نیستند، بشنویم. اگر واقعا خواهان رسیدن به حقیقت هستیم، به حکم عدل و انصاف عمل کنیم. التزام به عدل و انصاف، در زندگی روزمره ابنرشد نیز نمایان بود. او به هنگام قضاوتش، عدل و انصاف و یاری به ستمدیدگان و تهیدستان را فراموش نمیکرد و در حوزه اندیشه نیز، از مخالفین میخواست تا در پرتو عدل و انصاف، قضایا را به بحث بنشینند. آنگاه در پاسخ به غزالی مینویسد: اما این گفته او، هدفش [هدف غزالی] شناخت حقیقت نیست، بلکه ابطال گفتههای آنان و آشکار كردن ادعاهای باطل آنان است؛ امری كه شایسته او نیست، بلکه شایسته افراد شرور است.
امانتداری یکی از شرطهای دانشآموزی و فلسفهورزی است. او پس از خواندن آشفتهسازیهای پیاپی که غزالی در اندیشه فلاسفه به وجود آورده است، ناچار میشود در امانتداری علمی غزالی شک کند و سرانجام این موضوع را با خواننده در میان میگذارد و خطاب به او میگوید: «گفتار فیلسوفان چه گفتاری شناخته شده باشد و چه ناشناخته، چون از صنایع برهانی تهی گردد به گفتاری جدلی تبدیل میشود. ابوحامد نیز در نقل مذاهب فیلسوفان چنین میکند. او در این کتاب و کتابهای دیگرش، بههنگام نقل مذاهب فیلسوفان و نشان دادن آنها به کسانی که کتب آنان را نخوانده و از شرایط وضع شدهشان ناآگاهند، امانتداری بهخرج نداده و حقیقت موجود در گفتههای آنان را دگرگون ساخته یا مردم را از شنیدن گفتههای آنان منصرف کرده است و چنین کاری به شر نزدیکتر است تا به خیر...».
اما عاملی که سبب شده تا غزالی دست به چنین کاری بزند، بر ابنرشد پوشیده نیست و با آنكه مستقیما از آن سخن نمیگوید، اما از لابهلای نوشتههای او برمیآید که غزالی از سوی دولتی که او از علمای بزرگ آن دولت بهشمار میآمد، ماموریت یافته است تا علیه دشمنان آن دولت، یعنی اسماعیلیها و سرانجام علیه فلسفه ابنسینا که بهگونه فلسفه باطنی آنان را بنیاد مینهاد، حملهای ایدئولوژیک بهراه بیندازد.
منبع: روزنامه کارگزاران
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
1- فرد باید استعداد آموختن آن را داشته باشد، زیرا همه مردم برای آموختن فلسفه یا ریاضیات زاده نشدهاند، بنابراین هركس دارای موهبت و استعداد ویژه خویش است.
2- دانشجوی فلسفه باید علوم را به ترتیب بخواند. در اینجا ابنرشد پداگوژیک ویژهای را برای خواندن فلسفه مطرح میسازد. به عقیده او، دانشجو باید ریاضیات بیاموزد آنگاه منطق و فیزیک و سپس به متافیزیک و الاهیات روی آورد؛ آنسان که در یونان زمان افلاطون و ارسطو بود، افلاطونی که بر در آکادمیاش نوشته شده بود: «آن کس که هندسه نداند وارد نشود». به باور ابنرشد، گذر از چنین پروسهای، لازمه فهم الاهیات ارسطویی است و خواندن فلسفه بدون چنین ترتیبی، رفتن به سمت نتایج بدون گذر از مقدمات است.
3- عدالت شرعی: اصطلاح فقهی است و رعایت آن دانشجوی فلسفه را امانتدار بار میآورد، بدین معنی که از آنچه میخواند، نه چیزی بکاهد و نه چیزی بیفزاید.
4- فضیلت علمی: منظور ابنرشد از این اصطلاح، اخلاص در باور است. فلسفهورز، باید به اختیار و نه اضطرار، رای را بپذیرد و چون آن رای را پذیرفت، جز با دلیل و برهان آن را تغییر ندهد.
5- فضیلت اخلاقی: دانشجوی فلسفه باید فضیلت اخلاقی داشته باشد و دانش را جز در خدمت فضیلت بهکار نگیرد؛ و خرد خویش را تنها برای برانگیختن شک و شگفتی عقول دیگران به کار نبرد.
اینها شرایطی است که ابنرشد برای یادگیری فلسفه مطرح میكند. البته او به ندرت واژه فلسفه را به کار میبرد و بهجای آن ترجیح میدهد از واژه حکمت استفاده کند؛ زیرا حکمت در نزد ابنرشد، هرآن چیزی است که با خرد معنا مییابد و با هدف اخلاقی مطرح میشود. فیلسوف قرطبه براساس چنین شرایطی، قواعدی را برای گفتوگو مطرح میسازد. او در هیچ کتابی، چنین عنوانی [یعنی قواعد گفتوگو] نیاورده است، اما در لابهلای آثارش، به آنها اشاره کرده و در همه آنها به ویژه در «تهافت التهافت» بهکار گرفته است. این قواعد، که ما آنها را اخلاقیات گفتوگو نامیدهایم، از این قرارند:
1- دوری از آشفتهسازی آرای دیگری و پرهیز از به هم ریختن آن آرا :
غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه آوردهاست: «هدف ما آشفته ساختن آرای آنان [یعنی فلاسفه] است که بدین مقصود رسیدیم». ابنرشد در پاسخ به او در کتاب تهافت التهافت مینویسد: «این هدف شایسته دانشمندان نیست، زیرا دانشمند از آنجایی که دانشمند است، هدفش رسیدن به حقیقت است نه ایجاد شک و حیرت.»هیچیک از گفتوگوکنندگان، نباید آرای دیگری را آشفته سازد و آن را متضاد و ناهمگون جلوه دهد، بلکه برعکس، هریک از آنان باید آرای دیگری را آنچنان که هستند درک کند. و غزالی این شیوه را بهکار نبسته است، زیرا بیشتر گفتههایی را که از مخالفین خویش نقل کرده است، در واقع شک و تردیدهایی است که او با به هم ریختن گفتههای آنان، به آن شک و تردیدها رسیده است؛ امری که به قول ابنرشد، شایسته کسانی نیست که میخواهند در امور فلسفی بحث و بررسی کنند.
2- تلاش برای فهم آرای دیگری در چارچوب مرجع او و التزام به عدل و انصاف:
کسی که برای رسیدن به حقیقت تلاش میکند، نباید با شنیدن گفته نادرستی، همه مضمونها و گفتههای دیگری را ، نادرست بداند و حتی اگر هیچ مقدماتی در دیگر گفتههای او نیابد، آن را باطل نداند؛ مگر آنكه پیش از آن، به شیوه خودِ دیگری، آن را بررسی کرده و استدلالهای او را در این زمینه مورد بررسی قراردهد، چراکه بدون بررسی استدلالهای دیگری، حکم بر باطل بودن رای او، نادرست خواهد بود.التزام به عدل و انصاف، بر ما حکم میکند که همه آرای دیگران را، چه آنها که در دین و مذهب با ما یکی هستند و چه نیستند، بشنویم. اگر واقعا خواهان رسیدن به حقیقت هستیم، به حکم عدل و انصاف عمل کنیم. التزام به عدل و انصاف، در زندگی روزمره ابنرشد نیز نمایان بود. او به هنگام قضاوتش، عدل و انصاف و یاری به ستمدیدگان و تهیدستان را فراموش نمیکرد و در حوزه اندیشه نیز، از مخالفین میخواست تا در پرتو عدل و انصاف، قضایا را به بحث بنشینند. آنگاه در پاسخ به غزالی مینویسد: اما این گفته او، هدفش [هدف غزالی] شناخت حقیقت نیست، بلکه ابطال گفتههای آنان و آشکار كردن ادعاهای باطل آنان است؛ امری كه شایسته او نیست، بلکه شایسته افراد شرور است.
3- اعتراف به دیگری و پذیرش آنچه را که از مخالفین آموختهایم:
4- انسان جایزالخطاست:
امانتداری یکی از شرطهای دانشآموزی و فلسفهورزی است. او پس از خواندن آشفتهسازیهای پیاپی که غزالی در اندیشه فلاسفه به وجود آورده است، ناچار میشود در امانتداری علمی غزالی شک کند و سرانجام این موضوع را با خواننده در میان میگذارد و خطاب به او میگوید: «گفتار فیلسوفان چه گفتاری شناخته شده باشد و چه ناشناخته، چون از صنایع برهانی تهی گردد به گفتاری جدلی تبدیل میشود. ابوحامد نیز در نقل مذاهب فیلسوفان چنین میکند. او در این کتاب و کتابهای دیگرش، بههنگام نقل مذاهب فیلسوفان و نشان دادن آنها به کسانی که کتب آنان را نخوانده و از شرایط وضع شدهشان ناآگاهند، امانتداری بهخرج نداده و حقیقت موجود در گفتههای آنان را دگرگون ساخته یا مردم را از شنیدن گفتههای آنان منصرف کرده است و چنین کاری به شر نزدیکتر است تا به خیر...».
اما عاملی که سبب شده تا غزالی دست به چنین کاری بزند، بر ابنرشد پوشیده نیست و با آنكه مستقیما از آن سخن نمیگوید، اما از لابهلای نوشتههای او برمیآید که غزالی از سوی دولتی که او از علمای بزرگ آن دولت بهشمار میآمد، ماموریت یافته است تا علیه دشمنان آن دولت، یعنی اسماعیلیها و سرانجام علیه فلسفه ابنسینا که بهگونه فلسفه باطنی آنان را بنیاد مینهاد، حملهای ایدئولوژیک بهراه بیندازد.
منبع: روزنامه کارگزاران
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله