فكرت یا فطرت

شاهنامه‌ی فردوسی اثری است كه به درستی جولانگاه اندیشه است. بازتاب نگرش ملتی است در میانه‌ی این كره‌ی خاكی با گوناگونی در نژاد، زبان، فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارها و... در این میان ملت ماندن، خود حلقه‌ی اتصالی می‌خواهد
پنجشنبه، 31 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فكرت یا فطرت
فكرت یا فطرت

 

نویسنده: مظفر احمدی




 


شاهنامه‌ی فردوسی اثری است كه به درستی جولانگاه اندیشه است. بازتاب نگرش ملتی است در میانه‌ی این كره‌ی خاكی با گوناگونی در نژاد، زبان، فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارها و... در این میان ملت ماندن، خود حلقه‌ی اتصالی می‌خواهد محكم و استوار، فراتر از خود میان بینی قومی و این حاصل نمی‌شد جز در سایه سار فرهنگی سترگ و كمان گونه كه در شعاع انعطافش اقوام متفاوت در آرامش بزیند و گاه در نه چندان وجب‌های زیاد این تنوع خون در رگ‌های پیكری است كه ما آن را فرهنگ ایران شهری می‌نامیم. انتقال به عصر اسلامی و ماندگاری‌اش حفظ نمی‌شد، اگر نبود پیكر خردنامه‌ی حكیم توس با كاركردی هزار ساله و انتقال فرهنگی چندین هزارساله كه امروز نیز با تأویلی كه لازمه‌ی بررسی هر فرهنگ كهنی است به خوبی می‌ریزد در دریای بی‌كران باوری كه انسان در مركز است و آب و خاك و نژاد در درون. هنگامی ارزشمند است كه این امتداد را استحكام می‌بخشد. برای همین است كه شعر شاهنامه چندلایه است و همین لایه‌هاست كه به معانی، تفسیر و تأویل آن گوناگونی می‌بخشد. كوتاه و مختصر در این نوشته به یك بیت می‌پردازیم كه اطراف آن سخن‌های زیادی رد و بدل شده است.

نخستین‌ِ فكرت (یا فطرت) پسینِ شمار *** تویی، خویشتن را به بازی مدار

در این بیت، در ضبط آقای دكتر كزازی، چاپ مسكو و دكتر جنیدی، به جای كلمه‌ی «فِكرَت» از واژه‌ی «فطرت» آمده است كه به نظر دُرست نمی‌آید. چنانكه استادان بسیاری به این مسأله پرداخته‌اند و اگر به كلمه‌ی «فطرت» به معنای آفرینش بپردازیم (1)
نخستین فطرت پسینِ شمار، یعنی اولین آفرینش و از آنجا كه آدمی در سلسله‌ی خلقت در مرتبه‌ی ششم قرار دارد، یعنی آخرین آفرینش است این معنا نمی‌تواند دُرست باشد. (2)
«بر نویسش «فطرت» دو ایراد هست. یكی اینكه فطرت در جای دیگر شاهنامه نیامده است، دیگر اینكه فطرت در اینجا فقط به معنی «آفرینش»‌ می تواند به كار رفته باشد، ولی آدمی نخستین‌ِ آفرینش نیست، بلكه آخرین آن است و نخستین را به معنی «برترین»یا بهترین هم نمی‌توان گرفت.» (3) دكتر كزازی همان گونه كه ذكر گردید «نخستین فطرت پسین شمار» را انتخاب نموده است و در معنای این بیت آورده است: «استاد، در این بیت بلند و ارجمند در سخن از والایی انسان كه بر پایه‌ی باورشناسی باستانی، جهان به پاس وی آفریده شده است، فرموده است ای انسان! تو اگر در برون و در شمار واپسین آفریدگانی، از دید ارج و ارز، در آفرینش نخستینی و از همه‌ی آفریدگان برتر و والاتر. از این روی، آفرینش خویش را بیهوده مشمار و مینگار كه تو را از سر بازیچه آفریده‌اند.» (4) اگر فرض بر این باشد كه شعر را به نثر فارسی برگردانیم، گفته می‌شود تو اولین آفرینشی و آخرین در شماره كردن كه این جمله درست همدیگر را دو گزینه نقض می‌نمایند و مپندار كه بیهوده آفریده شده‌ای، اما اینكه در دید ارج و ارز در آفرینش نخستین هستی را چگونه می‌توان از دل این نثر بیرون كشید چندان روشن نیست. علاوه بر آن همان گونه كه استادان بسیاری اشاره نموده‌اند «شمار» به تنهایی هیچ گاه به معنای «یوم الحساب» و روز قیامت به كار نرفته است در هیچ كجای آن كتاب عظیم، كلمه‌ی شمار به تنهایی به معنای قیامت نیامده است و در این معنی حتماً با كلمه‌ی روز همراه است. «روزشمار» یعنی «یوم الحساب»، اما شمار به تنهایی چه در شاهنامه و چه در متون دیگر بارها به معنی نوبت و سلسله مراتب اعداد و جایگاه و مرتبه‌ی هركس به كار رفته است. ضبط آقای دكتر خالقی نیز بدین گونه است:

نخستینت! فكرت پسینت شمار *** توئی خویشتن را به بازی مدار

و در معنای آن فرموده‌اند «ای آدمی، هدف از آفرینش دو گیتی تو هستی كه ترا به چند میانجی پرورده‌اند (بیت 65) كه نخستین میانجی تو فكرت، یعنی خرد در آغاز آفرینش در این گیتی است و پسین میانجی تو روزشمار در آن گیتی از این رو خود را به بازی مگیر كه در آن جهان از تو حساب كارهای تو را خواهند كشید.» (5) و البته این نویسش به گفته‌ی ایشان تنها در نسخه‌‌ی فلورانس وجود داشته است، صرف نظر از این مسأله كه نسخه شناسی شاهنامه كار متخصصان این امر است اولین اشكال این معنا همان است كه استاد خود نیز ذكر نموده‌اند كه فكرت را به معنای (خرد) گرفته‌اند، حال اینكه فكرت به معنای اندیشه است كه پیشتر بدان پرداختیم. همین جایگزینی این دو واژه فارغ از بار معنایی به این بیت معنی خلاف آنچه استنباط شود می‌بخشد، آنگاه كه سخن از خرد در آفرینش است منظور نظمی خردمندانه مبتنی بر دادگری در كل هستی است كه این نیز زاده‌ی هستی بخش است و نه انسان. آدمی تنها می‌تواند با درك هستی به عنوان یك كل هماهنگ به این نظم خردمندانه پی برد و نیك بختی خود را رقم زند و به گمان می‌رسد (نخست آفرینش خرد را شناس) نیز اشاره به همین نظم خردمندانه و به سخن دیگر دادگری است. زیرا «داد» نیز معنا نمی‌یابد مگر بگویم آنچه خردمندانه است داد است و آنچه بر پایه‌ی بی‌خردی است بی‌دادگری است.
«استقرار زمین و آمیزش آب در زمین و رویش و نمو گیاهان و رنگ‌های گونه‌گون و بوی و مزه و خوشی هر چیزی بیشتر به خرد مقدر و ساخته شده است و استقرار البرز پیرامون جهان و پیدایی زمین مشتمل بر هفت كشور و آسمان و حركت خورشید و ماه و دوازده اختران زبركوه البرز و شش گاوگاهان بار و پنج فروردینگان و بهشت كه در جای «اندیشه نیك»‌و «گفتار نیك» و «كردار نیك» و «برترین گرزمان» ‌دارنده‌ی همه‌ خوشی‌ها قرار دارد. و پل چینو كه گذر مینوها و گیتی‌هاست، به نیروی خرد ساخته و مقدور شده است.» (6) و البته این اندیشه كه خرد و درایتی كه بر جهان و حركت آن حكمفرماست قدمتی دیرینه و البته اعتقادی امروزین در بین اندیشمندان هر عصر تا پیام آوران قوم‌های مختلف بوده است، اما از بین ضبط‌های مختلف این بیت در شاهنامه‌های متفاوت، به نظر می‌رسد ضبط مهندس مصطفی جیحونی دقیق‌تر و قابل توجیه و تفسیری بهتر است یعنی همان:

نخستین فكرت پسین شمار *** تویی، خویشتن را به بازی مدار (7)

مقاله‌ی بسیار روشنگر دكتر مهدی نوریان نیز ضمن پسندیدن همین بیت به معنای آن پرداخته و بعد از توضیحات و شاهدهای گوناگون چنین نتیجه گرفته‌اند:
«یعنی ای انسان! تو علت غائی آفرینشی، آنگاه كه پروردگار جهان، به آفرینش اندیشید نخستین كسی یا چیزی كه در فكرش پدید آمد، تو بودی، باید شرایط ایجاد تو فراهم می‌شد، پس نخستین خرد را آفرید (نخست آفرینش خرد را شناس= اول ماخلق الله العقل) و پس از آن به ترتیب موجودات دیگر آفریده شدند، تا نوبت به تو رسید و تو كه اول الفكر بودی، تا آخرالعمل شدی.» (8) البته در این مفهوم «خرد»‌ برابر و هم معنای عقل به كار رفته است: «اول ما خلق الله العقل كه چنانچه عقل در معنای هگلی آن منظور نظر باشد درواقع معنای خرد را می‌سازد (عقل محتوای بی‌پایان است، حقیقت و ذات همه چیز است عقل ماده‌ی خویشتن را در خود دارد و آن را با كنش خود می‌پرورد. عقل برخلاف (هستی‌های ناقص) و محدود برای كنش خود به ماده‌ی بیرونی نیاز ندارد برای پایندگی و كوشندگی خود وسایل بیرونی نمی‌خواهد، بلكه خود نگاهبان خویش و موضوع كنش خویش است و...» (9) به هر روی ضمن اذعان به این مسأله كه برداشت اول الفكر... برخی از پیچیدگی‌های این بیت را حل نموده است و با شاهدهای فراوان می‌تواند عقل آدمی را توجیه نماید، اما به گمان من شاید بتوان این بیت را اینگونه نیز معنا نمود كه:
ای انسان تو اولین موجودی كه صاحب اندیشه شدی (10) نخستین فكرت و در سلسله‌ی خلقت نیز آخرین موجودی كه آفریده شده‌ای=پسین شمار، اشاره به همان نظری كه هستی بخش اول آسمان بعد آب‌ها، زمین، گیاه، گوسفند و سرانجام درگاهنبار ششم انسان را آفرید كه به نقل از بندهشن پیشتر بدان اشاره نمودم و بدین روی این استدلال نیز پذیرفته است كه ساخته‌ی آخرین، متكامل‌ترین موجودات است، گرچه به واسطه‌ی داشتن اندیشه این امر در واقع اثبات شده است. بدین روی ای انسان خویشتن را بازیچه ندان به قدر و مرتبه‌ی خویش آگاه باش و خلقت خود را عبث و بیهوده مدان. در این نظر مطابقت داشتن جریان خلقت در اساطیر ما و اقوام و ملل دیگر در سلسله مراتب آفرینش كه در بالا بدان اشاره شد با روال شعر و همچنین هماهنگی بیشتر با فاعلیت انسان در چرخه‌ی هستی یعنی شناخت تكاملی و نهایی می‌تواند مورد توجه بیشتر قرار گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1.ن.ك. لغت نامه‌ی دهخدا، زیر نظر دكتر محمد معین، دانشگاه تهران، 1341، جلد 37؛ صفحه 279 ذیل كلمه فطرت.
2.ن.ك. به زندگی و اندیشه‌ی زرتشت، گردآورنده‌ی علی دهباشی، چاپ سوم، 1388، نشر افكار، صفحه 1007، 1006، به نقل (بندهش) صفحه 41-42.
3.ن.ك. یادداشت‌های شاهنامه جلال خالقی مطلق، ناشر مركز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران، 1389.
4.ن.ك. نامه‌ی باستان، جلد اول، دكتر میرجلال الدین كزازی، چاپ ششم، 1386، صفحه 198.
5.همان منبع، یادداشت‌های شاهنامه خالقی مطلق، صفحه 158، جلد1.
6.ن.ك. مینوی خرد، ترجمه‌ی شادروان دكتر احمد تفضلی، انتشارات توس، چاپ چهارم، 1285، صفحه 65.
7.شاهنامه‌ی فردوسی، تصحیح مصطفی جیحونی، كتاب اول، ص 4، بیت 66.
8.ن.ك. مهدی نوریان، «مقاله‌ی نخستین فكرت پسین شمار»، مجله‌ی نشر دانش، شماره‌ِ 3، 1387، ص32.
9.ن.ك: گ. و. هگل، عقل در تاریخ، ترجمه‌ی حمید عنایت، چاپ پنجم، 1390، ص28.
10.این صاحب اندیشه شدن انسان و به آگاهی رسیدن در این بیت را شاید بتوان (میوه‌ی ممنوعه)‌رانده شدن آدمی از بهشت كه در بیشتر ادیان با اندك گونه گونی به آن اشاره شده است و بر همین منوال اساطیر اقوام و ملل مختلف در این باب مورد مقایسه قرار داد و به قول حافظ:
من ملك بوُدم و فردوس برین جایم بود *** آدم آورد در این دیر خراب آبادم

منبع مقاله : فصلنامه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دریچه، سال یازدهم، شماره‌ی 37.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.