انگيزه‏ها و آثار رواني و تربيتي وقف

روان‏شناسي يا رفتارشناسي را دانش بررسي رفتار موجود زنده گفته‏اند(1). در چارچوبه اين تعريف کليه حرکات، سکنات و اعمال يک فرد مي‏تواند تحت عنوان روان‏شناسي آن رفتار نامگذاري شود؛ مثل روان‏شناسي خجالت، روان‏شناسي عصيان و غيره. بر اين مبنا کالبدشکافي رواني وقف، بررسي چرايي و چگونگي يک نحوه خاص رفتار (وقف) و نيت‏شناسي آن را در برمي گيرد.
جمعه، 17 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انگيزه‏ها و آثار رواني و تربيتي وقف
انگيزه‏ها و آثار رواني و تربيتي وقف
انگيزه‏ها و آثار رواني و تربيتي وقف

نويسنده:عباس معدن‏دار آراني

مقدمه

روان‏شناسي يا رفتارشناسي را دانش بررسي رفتار موجود زنده گفته‏اند(1). در چارچوبه اين تعريف کليه حرکات، سکنات و اعمال يک فرد مي‏تواند تحت عنوان روان‏شناسي آن رفتار نامگذاري شود؛ مثل روان‏شناسي خجالت، روان‏شناسي عصيان و غيره. بر اين مبنا کالبدشکافي رواني وقف، بررسي چرايي و چگونگي يک نحوه خاص رفتار (وقف) و نيت‏شناسي آن را در برمي گيرد.
نيت، هدف‏گيري، جهت‏يابي يا مقصدي است که در هنگام عمل بر ذهن عمل‏کننده مستولي است (2) بنابراين ارزش تصميم و اقدامِ هدف‏دار به ارزش هدفي که انسان را تحريک و وادار به اقدام کرده و به انگيزه زيربنايي مغز و روان او باز مي‏گردد(3).در هر دو مورد براي تحليل و توجيه عمل وقف مي‏توانستيم به نظريه‏هاي گونه‏گون علم روان‏شناسي توسل جوئيم.
نظريه ويل‏دورانت: اين نويسنده در کتاب مشهور لذّات فلسفه خصايص و ويژگيهاي بارز شخصيتي افراد را در سنين مختلف به اين صورت طبقه‏بندي کرده است:(4)اين خصايص کم و بيش در مورد کليه افراد سنين موردنظر صادق است.
اريک اريکسون نيز تقريبا همين تقسيم‏بندي را از خصايص رواني افراد ارائه مي‏کند(5).وجه مشترک اين تقسيم‏بندي‏ها در حقيقت ارائه ملاکي مؤثر براي تجزيه و تحليل رفتار آدميان است.
نکاتي که ويل‏دورانت در مورد خصايص افراد مسن جامعه ذکر مي‏کند در بسياري از موارد به‏عنوان خصايص اکثر واقفين مصداق دارد؛ چرا که در مطالعه وقفنامه‏ها به اين نکته آگاهي مي‏يابيم که معمولاً واقفين در سنين بالاي عمر، مال و دارايي خود را وقف نموده‏اند؛ مثلاً در وقفنامه‏ها مي‏خوانيم: واقف «در حالت صحت عقل و کمال شعور» مال خود را وقف نموده است. در وقفنامه مدرسه نوريه اصفهان درباره واقف آمده است: «... هميشه به صفات کمال موصوف بوده و الحال که سن شريفش پنجاه و دو که حد کمال، رسيده کمالي ديگر يافته و...» اين همه مؤيّد اين مدعاست که بسياري از واقفين مراحل جواني و ميانسالي خود را طي کرده و به‏زعم ويل‏دورانت از مرحله بازي و کار گذشته و در مرحله استراحت دست به وقف اموالشان زده‏اند، و اين امري کاملاً منطقي و طبيعي است.
با توجه به نظريه يادشده، واقفين معمولاً کساني هستند که البته اين خصايص لزوما در مورد همه واقفين صدق نمي‏کند و چه‏بسا واقفاني بوده‏اند که به علت موقعيت ويژه سياسي و اقتصادي در سنين جواني مال و دارايي خود را
1ـ در مرحله ميانسالي و پيري هستند.
2ـ نه غريزه و استقرا، بلکه برهان و پختگي عقل و منطق بر شخصيت آنها حاکم است.
3ـ از مرحله هنر و دانش گذشته و دين و حکمت مبناي عمل و رفتار آنهاست.
4ـ اين حاکميت دين و حکمت مي‏تواند علاوه بر تسلط عقل منبعث از محافظه‏کاري و دورانديشي باشد.
وقف نموده‏اند؛ مانند بعضي از پادشاهان سلسله صفويه بزرگان سياست.
نکته ديگر اينکه نظريه ويل‏دورانت در مورد خصايص فردي حاکم بر افراد است و در مورد انگيزه‏ها و عواطف سخني نمي‏گويد؛ در حالي‏که انگيزه‏ها و عواطف هستند که خصايص بارز شخصيتي هر فرد را تعيين مي‏کنند. براي ادراک بهتر موضوع، نظريه طبقه‏بندي نيازهاي آدمي را که آبراهام مزلو بيان نموده شرح مي‏دهيم:
نظريه آبراهام مزلو: وي معتقد است «انگيزه‏ها» (Motives) ـ يا «نيازها» ـ دلايل رفتار آدمي هستند؛ آنها موجب آغاز و ادامه فعاليت مي‏شوند و جهت کلي رفتار يک فرد را معين مي‏کنند. بايد توجه داشت که اصطلاح نياز (Need) در اينجا به معني ضرورت آني يا خواست عاجل نيست و معني آن صرفا چيزي است که در درون فرد او را به عمل وادار مي‏کند(6).
مزلو در يک چارچوب نظري به توضيح نيازهاي آدمي مي‏پردازد. به‏زعم وي نيازهاي آدمي از لحاظ اهميت داراي مراتبي هستند:
1ـ نيازهاي فيزيولوژيک
2ـ نيازهاي ايمني (تأمين)
3ـ نياز تعلق اجتماعي
4ـ نياز احترام
5ـ نياز تحقق خويشتن
به نظر مزلو اين نيازها به‏عنوان محرک رفتاري در درون هر فردي موجودند؛ ضمن اينکه مي‏توانند به‏عنوان يک نياز جمعي مطرح شوند. اين نيازها را مي‏توان به دو دسته کلي تقسيم کرد:
1ـ نيازهاي فردي مرتبط با خود (بقاي ذات)
2ـ نيازهاي فردي مرتبط با افراد تحت مسؤوليت فرد (بقاي نوع)
مثلاً، نياز به غذا در حالت گرسنگي فردي و کوشش براي ارضاي آن يک نياز طبقه اوّل است و نياز به غذا براي زن و فرزندان و افراد تحت سرپرستي فرد و کوشش جهت ارضاي آن جزو نيازهاي طبقه دوم به‏شمار مي‏آيد. اينک به بيان رابطه اين دو نوع نياز با مسأله وقف مي‏پردازيم:

انگيزه‏هاي فيزيولوژيک و ايمني

انگيزه‏هاي فيزيولوژيک و ايمني بين انسان و حيوان مشترک هستند. اين انگيزه‏ها شامل نياز تشنگي، نياز امور جنسي، و بقاي ذات و.. هستند. مزلو معتقد است در جوامع بشري، ارضاي انگيزه‏هاي فيزيولوژيک نياز حياتي همه افراد است و اين انگيزه‏ها زيربناي اوليه کليه رفتارهاي آدمي را تشکيل مي‏دهند؛ در صورتي‏که انگيزه‏هاي فيزيولوژيکِ هر فرد برآورده شود، وي به دنبال ارضاي ساير انگيزه‏ها خواهد رفت. همچنين، ترکيب نيازها در آدميان با يکديگر متفاوت است. براي يک نفر ارضاي غريزه گرسنگي مهمترين انگيزه است و ديگري امنيت و سلامت از جنگ، امراض، بي‏ثباتي اقتصادي، عوارض طبيعي و غيره را نياز اصلي خود مي‏داند.
بدين‏ترتيب جايگزيني انگيزه‏ها تا آخرين انگيزه براي فرد ادامه مي‏يابد و با توجه به وضعيت زندگي فرد، تغيير يافته، صعود يا نزول مي‏کند.
انگيزه‏هاي فيزيولوژيک به عنوان انگيزه‏هايي ابتدايي و اوّليه در قرآن مورد توجه قرار گرفته است:
«وَاللّه‏ُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُيُوتِکُمْ سَکَنا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلوُدِ الْاَنعامِ بُيُوتا تَسْتَخِفّونَها يَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ يَوْمَ اِقامَتِکُمْ وَ مِنْ اَصوافِها وَ اَوْبارِها وَ اَشْعارِها اثاثا وَ مَتاعا اِلي حين.
وَاللّه‏ُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ‏الْجِبالِ اَکْنانا وَ جَعَلَ لَکُمْ سرابيلَ تَقِيکُمُ الحَرَّ و سَرابيلَ تَقِيکُمْ بَاْسَکُمْ کَذلِکَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکُمْ لَعَلّکُمْ تُسْلِمُونَ»
(نحل80 و 81)
و خدا براي سکونت شما (سکونت دايم) منزلهايتان را و براي سکونت موقت از پوست چهارپايان خيمه‏ها را براي شما قرار داد تا وقت حرکت و سکون سبک‏وزن و قابل انتقال باشد و از پشم و کرک و موي «شتر و گوسفند» اثاث منزل و اسباب زندگاني براي شما خلق فرمود تا در حيات از آنها استفاده کنيد.
و خدا براي آسايش شما از گرما سايبانهايي «از درختان و سقف و ديوار و کوهها مهيا ساخت و از غارهاي کوه براي شما پوشش و اتاقها قرار داد تا از سرما و گرما پناهي گيريد و نيز (از نباتات و کرم ابريشم و حيوانات) لباسي که شما را از گرماي آفتاب و سرماي زمستان بپوشاند خلق کرد و نيز براي آنکه در جنگ محفوظ مانيد لباس آهن مقرر گردانيد. اين‏چنين نعمتهايي را خدا بر شما تمام و کامل کرد تا مگر مطيع و تسليم امر او باشيد.
و همچنين مي‏خوانيم:
«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذاالْبَيْتِ. اَلّذي اَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»
(قريش 4 و 3)
پس بايد خداي يگانه را بپرستيد که به آنها هنگام گرسنگي طعام داد و از ترس و خطر ايمنشان ساخت.
اين آيات به نياز آدمي در خصوص گرسنگي، تشنگي، گرما و سرما اشاره مي‏نمايد و نکته جالب توجه اينکه اين نيازها در قرآن در کنار انگيزه بقاي ذات آورده شده است؛ آنجا که خداوند به آدم مي‏فرمايد:
«فَقُلْنا ياآدَمُ اِنَ‏هذاعَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوجِکَ فَلايُخْرِجَنَّکُما مِنَ‏الجَنَّهِ فَتَشْقي. اِنَّ لَکَ اَلاّ تَجُوعَ فيها وَ لاَتعري.
وَاَنَّکَ لاتَظْمَؤْا فيها وَ لاتَضْحي. فَوَسْوَسَ اِلَيْه‏الشَّيطانُ قال يا آدَمُ هَلْ اَدُلُّکَ عَلي شَجَرَةِ الخُلدِ و مُلکٍ لايَبْلَي»
(طه، 120ـ117)
آن‏گاه گفتيم اي آدم محققا بدان که اين شيطان با تو و همسرت دشمن است. مبادا شما را از بهشت بيرون آرد از آن پس به شقاوت و بدبختي گرفتار شويد. همانا براي تو در بهشت هرگونه غذا و لباس آماده است نه هرگز در آنجا گرسنه شوي و نه عريان ماني. و نه هرگز در آنجا به تشنگي و گرماي آفتاب آزار بيني. شيطان در او وسوسه کرده و گفت: اي آدم آيا تو را به درخت ابديت و ملک جاوداني راهنمايي کنم؟
در تفاسير درخت ابديت و ملک جاوداني (سلطنتي که هرگز کهنه نمي‏شود) را بقا و تداوم نسل دانسته‏اند. مرحوم آيت‏اللّه‏ طالقاني در تفسير پرتوي از قرآن، ملک جاوداني را تداوم نسل آدم مي‏داند که به‏عنوان يک شجره طيبه از حضرت آدم شروع مي‏شود و تا روز قيامت ادامه خواهد داشت(7). به همين‏نحو مي‏توان يکي از علل وقف نمودن مال و دارايي را توجه اين افراد به نيازهاي فيزيولوژيک نسل و فرزندان پس از خويش دانست؛ چرا که اکثر وقفنامه‏ها صراحتا بخشي از درآمد موقوفه را حق فرزندان واقف دانسته و حق توليت را نيز اکثر واقفين بعد از خود براي فرزندان ذکور و اناث خود ـ نسل بعد از نسل ـ قرار داده و تعيين کرده‏اند؛ لذا اين موارد درباره انگيزه‏هاي فيزيولوژيک قابل ذکرند:
1ـ اين انگيزه‏ها از بدو خلقت آدمي در نهاد وي به وديعه گذاشته شده است.
2ـ ارضاي اين انگيزه‏ها امري طبيعي و فطري است.
3ـ کوششها، اهداف و اعمال آدمي با توجه به اين انگيزه‏ها قابل تفسير و توجيه‏اند.
4ـ واقفين خيرانديش با وقف نمودن مال خود هم به ارضاي انگيزه‏هاي فرزندان نسل بعد از خود پرداخته و هم ثواب اخروي براي خود خريده‏اند.
5 ـ واقفين خيرانديش به بقاي نسل خود کمک نموده‏اند. بدين‏دليل «وقف خاص»، عيني‏ترين نمود غريزه صيانت ذات و «وقف عام» عالي‏ترين نحوه ارضاي انگيزه صيانت نوع است.
صيانت ذات در «غريزه پدري» نيز تجلي مي‏نمايد؛ زيرا عمر انسان محدود و حيات او فاني است و آدمي احياي وجود و بقاي خود را در اولادش مي‏بيند؛ بدين‏جهت مي‏خواهد خود را در وجود فرزندانش زنده نگاهدارد و از اين‏رو شاعر عرب فرزند صالح را بزرگترين نعمت خداوندي دانسته است:
نِعَم الالِه علي‏العباد کثيرة
واجلّهنَّ نجابة الاولاد
نعمتهاي الهي بر بندگان بسيار است و مهم‏تر و آشکارتر از همه فرزندان صالح و نجيب است(8).
و مي‏بينيم که خداوند بر بسياري از انبياي خود به‏واسطه اعطاي ذريه صالح منّت گذارده است:
«وَلَقَدْ اَرْسَلنا رُسلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجا وَ ذُرّيّةً»
(رعد، 38)
و پيش از تو رسولاني فرستاديم و همسران و فرزنداني براي آنان مقرر کرديم.
پيامبر گرامي اسلام مي‏فرمايد: «بهترين يادگار و ميراثي که انسان از خود به جاي مي‏گذارد سه چيز است: صدقه جاريه (وقف) که اجر و مزدش به او مي‏رسد، دانشي که بعد از او مورد عمل و استفاده واقع شود و فرزند شايسته‏اي که خيري در بر داشته باشد.» با توجه به اين حديث شريف سه مسأله مي‏توان بيان کرد:
1ـ وقف اموال و ارزش علم و ذريه صالح در يک رديف ذکر شده‏اند.
2ـ در طول تاريخ اسلام ارتباطي تفکيک‏ناپذير بين وقف اموال، دانش و فرزند صالح وجود داشته است.
3ـ وقف اموال باعث دستيابي آدمي به دانش و فرزند صالـح مي‏گردد؛ چرا که بسيـاري از واقفين خيرانديش اموال و دارايي خود را وقف ساختن مراکز علمي، مانند مـدارس و حـوزه‏هاي علميـه نموده و بدين‏وسيلـه به بسـط و گسترش دانش کمک شاياني نموده‏اند. و از جهت ديگر فرزندان آنها به عنوان متولّي عهده‏دار حفاظت و تـداوم فعاليتـهاي مدارس بوده‏اند و بسياري از آنان به‏واسطه تماس با اهل علم به جرگه آنان پيوسته و در نتيجه هم ثواب خيري به علت وقف اموال نصيب پدرانشان شده و هم خود اهل علم گشته‏اند و به عنوان فرزندان صالحِ واقفين تداوم‏دهنده عمل حسنه پدران خود گرديده‏اند.

انگيزه اجتماعي (تعلق)

پس از آنکه نيازهاي فيزيولوژيک و ايمني تا اندازه‏اي ارضا شدند، نيازهاي اجتماعي بر شخصيت آدمي مسلط مي‏شود؛ چرا که انسان موجودي اجتماعي است. اغلبِ افراد دوست‏دارِ رابطه متقابل با ديگران هستند. و دوست دارند در وضعي قرار بگيرند که مورد علاقه و پذيرش ديگران واقع شوند(9). انگيزه اجتماعي باعث مي‏شود تا آدمي به خيرخواهي براي جامعه‏اي که خود فردي از افراد آن است سوق يابد.
دريدبن حمة گويد:
و هل انا الاّ من غزية اِنْ غوتْ
غَوَيتُ و انْ تَرشدُ غرية اَرشدُ
(من اهل قبيله «غريه»ام که اگر گمراه و بدبخت و سرگردان شود من نيز به اين بلايا گرفتار آيم و اگر به رشد و کمال و خوشبختي رسد گويي من نيز بدانها دست يافته‏ام(10).) و
مقنع کندي گويد:
و انّ‏الذي بيني و بين بني أبي و بين بني عمّي لمختلف جدّا فان اکلوا لحمي وَ فرتُ لحومهم و ان هدموا مجدي بنيتُ لهم مجدا و ان ضيّعوا غيبي حفظتُ غيوبهم و ان هم هووا غيّي هويتُ لهم رشدا
بين من و فرزندان پدرم و پسرعموهايم اختلاف شديد است. اگر مرا تکه‏تکه کنند و بخورند من گوشت بدن آنها را زيادت کنم و اگر مقام و مجد مرا ويران کنند من براي آنان مجد و بزرگي فراهم کنم و اگر غيبت من نموده و ناسزا گويند من حفظ‏الغيب آنان کنم و اگر آنان هلاکت و سقوط مرا بخواهند من هدايت و سعادت آنها را مي‏خواهم(11).)
اين انگيزه‏ها باعث ايجاد دو دسته خصايص «روابط اجتماعي» و «روابط خانوادگي» در افراد مي‏گردد. تجلّي خصوصيات مربوط به روابط اجتماعي در افراد عبارت است از رفتار خوب با مردم، جود و احسان، تعاون و همکاري، اتحاد و همبستگي، امر به معروف و نهي از منکر، عفو و ايثار و... تجلي خصوصيات مربوط به روابط خانوادگي در افراد عبارت است از نيکي به والدين و خويشاوندان، حُسن معاشرت همسران با يکديگر، سرپرستي خانواده و پرداخت نفقه به آنها و...
وقف به عنوان يک پديده اجتماعي در حقيقت بر هر دو دسته روابط اجتماعي و روابط خانوادگيِ واقف تأثير مثبت مي‏گذارد.
خداوند با بذل توجه به انگيزه اجتماعي، مردم را به زندگي براساس تعاون در راه خير عام دعوت مي‏نمايد و مي‏فرمايد: «و تعاونوا علي‏البرّ والتقوي و لاتعاونوا علي‏الاثم والعدوان» و ترتيب اين تعاون جمعي را به حسب ترتيب اقوام و بستگان قرار داده است تا اينکه بر بهترين پايه‏ها استوار باشد «و وصّينا الانسان بوالديه احسانا حملته امّه کرها و وضعته کرها» سپس دايره عواطف اجتماعي را گسترش و وسعت داده و مؤمنان را به توجه به ناتوانان و ايتام و مساکين و همسايگان و غيره دعوت کرده، همه اين امور را عبادت دانسته مي‏فرمايد:
«وَاعْبُدُوااللّه‏َ وَ لاتشرکُوا به شيْئا وَ بِالوالِدَيْنِ اِحسانا وَ بِذيِ الْقُربي وَاليَتامي وَالْمَساکينِ وَالْجار ذِي‏الْقربي وَالْجارِالجُنبِ وَالصّاحِبِ بِالجَنْبِ وَ ابْنِ‏السّبيل وَ ما مَلَکَتْ اَيمانُکُم اَنَ‏اللّه‏َ لايُحبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا.»
(نساء،36)
خداي يکتا را بپرستيد و چيزي را بر او شريک قرار ندهيد و نسبت به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران و همسايه بيگانه و دوستان موافق و رهگذران و بندگان و کساني که زيردست شمايند، در حق همه نيکي و مهرباني کنيد که خداوند مردم خودپسند و متکبّر را دوست ندارد)
و اين انگيزه تا جايي گسترش مي‏يابد که مي‏فرمايد «انّما المؤمنون اخوه» و حتي شامل مهرباني با حيوانات نيز مي‏شود.
عيني‏ترين مصداق عمل به اين آيه و ساير آيات مشابه را مي‏توان در «وقف» مشاهده نمود. تاکنون هيچ وقفنامه‏اي يافت نشده که به نحوي از انحا يکي از موارد مطروحه در آيه ياد شده را جهت کمک و احسان تعيين ننموده باشد. اين وقفنامه‏ها علاوه بر اينکه خود مدارکي دال بر حقانيت دين مبين اسلام ـ به عنوان عالي‏ترين انديشه ـ در خدمت رفاه و خوشبختي انسانهايند، سندي جامع بر واقع‏نگري اسلام در درک فطرت و نياز بشري به‏شمار مي‏آيند. بد نيست به اختصار نگاهي به پاره‏اي از اين وقفنامه‏ها بيفکنيم:
1ـ «... در هر شب نقدا تسليم شصت نفر از شيعيان اثني‏عشريه ظاهرالاحتياج سواي چهل‏ويک نفر مقرّري هر شب نمايند که از آن وجه افطار کنند...»

(از وقفنامه مدرسه سلطاني اصفهان)

2ـ «... صرف صلحا و علماء سکان آنجا و خدمت از اماکن شريفه شود...» (از وقفنامه مدرسه نوزيه اصفهان)
3ـ «.. و دو ثلث، صرف مصيبت حضرت ابي‏عبداللّه‏ و يک ثلث ديگر صرف خيرات مطلقه..» (از وقفنامه حاج‏رضا گوگدي در گلپايگان)
4ـ در قريه مجومرد يزد جزو مصارف وقف «پاپوش براي زوّار» و آش و نان فقرا و تعمير پل و ايجاد راه و مخارج مکتب اطفال فقير و دستمزد معلم آنان معين شده است(12).
بدين‏لحاظ پديده وقف به عنوان يک سنت و سيره نبوي داراي حيطه وسيعي از فعاليت و اقدام مي‏باشد تا جايي که اگر به درستي در جامعه عمل و اجرا شود، هيچ‏گاه در جامعه اسلامي با کمبودهاي اقتصادي، اجتماعي و آموزشي، فرهنگي روبه‏رو نخواهيم شد. با وجود اين پديده وقف در زمينه انگيزه اجتماعي اولاً توانسته است عواطف و نيازهاي اجتماعي واقفين را برآورده سازد، ثانيا وسيله‏اي دائمي براي تعديل امتيازهاي طبقاتي فراهم نمايد و ثالثا پديده زيانبار فقر را تا حد ممکن در جامعه ريشه‏کن نمايد.

انگيزه احترام و جلب محبت

يکي از انگيزه هايي که باعث مي‏شود فرد نحوه خاصي از رفتار را بروز دهد، انگيزه جلب احترام و محبت ديگران است. وجهه و احترام نوعي سلوک و رفتار است که انتظار مي‏رود ديگران در حضور شخص نشان دهند؛ از قبيل حرمت يا بي‏حرمتي، رسميت يا صميميت، مدارا يا
صراحت(13).مردم در سراسر زندگي خود طالب و جوياي وجهه اجتماعي هستند و از طرق گونه‏گون همچون کسب و شغل پُر درآمد، حسن رفتار و اخلاق در برخورد با مردم، کسب مدارج بالاي تحصيلي و غيره در جهت ارضاي اين انگيزه مي‏کوشند. پديده وقف را نيز مي‏توان با همين ديد توجيه و تبيين نمود. واقف با اين عمل خود در عين اينکه وجهه و احترام اجتماعي دنيوي کسب مي‏کند، به سعادتي اخروي نيز دست مي‏يابد. به ديگر سخن، وقف نمودن مال يا دارايي يکي از بهترين طرق کسب وجهه و احترام اجتماعي است.
نکته مهمي که باعث ارزشمندي وقف مي‏گردد انتخاب طريقه صحيح ارضاي نياز احترام و جلب محبت ديگران است. قرآن در مورد کساني که براي کسب احترام و اثبات برتري خود به رفتارهاي بيهوده دست مي‏زنند مي‏فرمايد: «الهيکم‏التکاثر حتي زرتم‏المقابر» (بسياري اموال و فرزندان شما را غافل داشته است تا آنجا که به ملاقات قبور رويد) و بدين‏سان در پي جلب احترام اجتماعي، به بسياري مال و فرزندان خود فخر مي‏نمايند تا جائي که يهوديان مي‏گفتند:
«ان‏اللّه‏ فقير و نحن اغنياء»
(آل‏عمران، 181)
خداوند در جايي ديگر مي‏فرمايد:
«اِعْلَموْا اَنَّما الْحَيوة الدُّنيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينة وَ تَفاخُرٌ بَيْنکُمْ و تکاثُرٌ فيِ‏الْاَموالِ وَالْاَوْلادِ...»
(حديد، آيه 20)
(بدانيد که زندگاني دنيا در حقيقت بازيچه است و لهو و عياشي و آرايش و تفاخر و خودستايي با يکديگر و حرص و زياد کردن مال و فرزندان و...)
خداوند در قرآن براي کسب وجهه و احترام اجتماعي انسانها را اندرز مي‏دهد و مي‏فرمايد:
«اَلْمالُ والْبَنُونَ زينَةُ الحَيوة الدُّنيا والباقِياتُ الصالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِکَ ثَوابا وَ خَيرٌ اَمَلاً»
(کهف، 46)
(مال و فرزندان زينت زندگي دنيا هستند و ليکن اعمال صالح که تا قيامت باقي است نزد پروردگار بسي بهتر و عاقبت آن نيکوتر است.)
قرآن از مال و فرزندان صالح به عنوان زينتهاي حلال نام‏مي‏برد، ولي آنچه شايسته يک مؤمن واقعي است بهره‏برداري‏از اين زينتها در جهت عمل صالح ـ مثل وقف ـ براي دستيابي به سعادت آن جهان و رضايت خداوند است:
«امِنوُا بِاللّه‏ وَ رَسُولِه وَاَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مَسْتَخلَفينَ فيهِ فَاّلَذينَ امَنوُا مِنْکُم وَاَنْفقُوا لَهُمْ اَجرٌ کَبيرٌ»
(حديد، 7)
(اي بندگان به خدا و رسول او ايمان آريد و از آنچه شما را در آن وارث گذشتگان گردانيد به راه خدا انفاق کنيد پس براي کساني از شما که ايمان آورده و انفاق کردند پاداشي بزرگ خواهد بود.)
بدين‏لحاظ مي‏توان عنوان نمود که وقف ـ به عنوان يک عمل صالح ـ بهترين راه کسب احترام و محبت اجتماعي است؛ چرا که
اولاً واقف به آرامش روحي مي‏رسد؛ زيرا مي‏داند که با وقف کردن مال خود ثوابي را کسب کرده و از گناهي اجتناب نموده است.
ثانيا، واقف دين خود را به اجتماع ادا کرده و به نداي بزرگان دين و استغاثه نيازمندان پاسخ مثبت داده است.
ثالثا، نيازهاي عاطفي خود را برطرف نموده و آينده روشن و ثابتي را براي فرزندان خود پي‏ريزي کرده است.
رابعا، از طريق وقف، محبت مردم را ـ چه قبل و چه بعد از فوت ـ به سوي خود جلب کرده و خود را از درد تنهايي و غربت نجات داده است(14).

انگيزه خوديابي يا تحقق خويشتن

يکي از مهمترين و اساسي‏ترين انگيزه‏هاي آدمي که در رأس هِرَم نيازهاي «مزلو» قرار دارد، و نياز انسان به تعالي و ترقي، حقيقت‏جويي و کمال و گرايش به خير و زيبايي است. زماني که همه نيازهاي آدمي به نحوي برآورده گرديد، نياز به کمال بار ديگر او را به تکاپو و فعاليت وا مي‏دارد. گويا آدمي هميشه در جستجوي مرحله و مرتبه‏اي بالاتر است تا به حدّ اقناع برسد. اين نياز گاهي باعث مي‏گردد که ساير نيازها ناديده گرفته شده و تحت‏الشعاع قرار گيرند. مولانا درباره سير تکامل حيات آدمي مي‏سرايد:
از جمادي مُردم و نامي شدم
وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم
جمله ديگر بميرم از بشر
با ملائک پس در آرم بال و پر
بار ديگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم نايد آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گويد آن کانّا اليه راجعون
فردي که به اين مرحله از تکامل در حيات خود رسيده است، ديگر انگيزه‏هاي ابتدايي، شخصيت وي را تحت‏الشعاع قرار نمي‏هد. وي به بينش و ادراکي قوي از موقعيت خود در رابطه با جهان و خالق آن رسيده است. در اين مرحله همه‏چيز يکسره پوچ و بيهوده مي‏نمايد و فقط دستيابي به نيکي امري مهم و ارزشمند است. کمال آدمي در نيکي نمودن به خويشاوندان و جامعه ـ از جمله از طريق وقف ـ است. قرآن مي‏فرمايد:
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتي تُنْفِقُوا مِما تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا
مِنْ شَي‏ءٍ فَاِنَ‏اللّه‏ بِه عليم»
(آل‏عمران، 92)
(هرگز به مقام نيکي نمي‏رسيد مگر از آنچه دوست مي‏داريد انفاق کنيد. پس به راستي خدا بسي بدان دانا است.)
کلمه «نيکي» نشاندهنده دستيابي آدمي به کمال و ارضاي نياز تحقق خويشتن است. مرحوم آيت‏اللّه‏ طالقاني (ره) در تفسير گرانقدر پرتوي از قرآن در توضيح و تفسير اين آيه مي‏گويد:
مفهوم انفاق ـ با نظر به ريشه لغوي آن ـ از دلبستگي به خود و علائق خود بازشدن و راه نهايي ـ نفق ـ به‏سوي ديگران گشودن است. براي انسان آگاه، در هر انفاقي اين رهايي و اوجگيري و وسعت‏يابي مشهود است و هرچه بيشتر موردنياز باشد و کار و کوشش بيشتري براي فراآوردنش شده باشد دلبستگي و محبوبيت بيشتري دارد و هرچه محبوبتر باشد انفاق آن تکان‏دهنده‏تر و رهاکننده‏تر است. پس آن‏که محبوب و دلبستگي و کوشش و محبوب قابل انفاق ندارد و آن که يکسره مجذوب رشته‏هاي مالي و محکوم علاقه‏هاي آن است جاذبه و انگيزه تکاملي ندارد.
وي همچنين معتقد است که جاذبه و انگيزه تکاملي انسان از طريق انفاق ـ و يکي از مصاديق بارز آن يعني وقف ـ است که انسان را به «مقام» خلافت در زمين و مالکيت الهي و حقيقتي مي‏رساند(15).
با توجه به سخنان آيت‏اللّه‏ طالقاني، اولاً يک انسان آگاه ـواقف ـ با وقف اموال خود به يک رهايي و وسعت نظر و انديشه دست مي‏يابد. ثانيا، هرچه فرد بيشتر اموال و دارايي خود را که مايه دلگرمي و دلبستگي اوست وقف نمايد اين وقف تکان‏دهنده‏تر است و انسان را بيشتر به کمال مي‏رساند، ثالثا، آن که کمتر به انفاق (وقف) مال و دارايي مي‏پردازد؛ در حالي‏که استطاعت و قدرت اين انفاق را دارد فاقد انگيزه تکاملي و تحقق شخصيت خود است.
در نتيجه وقف اموال و دارايي يکي از بهترين طرق ارضاي انگيزه خوديابي است؛ چرا که
1ـ نيازهاي عالي انسان رشد و نموّي است که در واپسين مراحل کمال قرار دارد و در نتيجه واقف کسي است که از لحاظ نيازها به عاليترين مرحله شخصيت وجودي خود دست يافته است.
2ـ اشباع نيازهاي عالي آثاري را در انسان پديد مي‏آورد که به افزايش نيک‏بختي عميق او منجر مي‏شود؛ همچون احساس قرب به خداوند و محبت به او و فنا در او.
3ـ سرانجام، اشباع نيازهاي عالي براي ايجاد شخصيت والاي انسان مناسبتر است و بهترين وسيله اشباع اين نيازها وقف اموال و دارايي است.
ذکر اين انگيزه‏ها جهت تعيين علل واقعي وقف، بدين‏معنا نيست که محرکهاي آدمي فقط در اين انگيزه‏ها خلاصه مي‏شود؛ بلکه ما مي‏توانيم در اين خصوص محرکها، تمايلات و انفعالات رفتاري ديگر را نيز ذکر نماييم. امام محمد غزالي که خود از پرورش‏يافتگان مدارس وقفي است، انگيزه‏ها و محرّکهاي رفتار آدمي را به اين‏نحو تقسيم‏بندي نموده است.
1ـ تقسيم محرّکهاي دروني برحسب طبيعت اخلاقي انسان که شامل چهار تمايل بهيمي، سبعي، شيطاني و رباني است.
2ـ تقسيم محرّکهاي دروني، براساس توجه به حُبّ بقا در موجود زنده که شامل سه تمايل: فردي، اجتماعي و عالي است.
3ـ تقسيم محرّکهال دروني براساس نگرش به مقصد و هدف که شامل دو تمايل: ديني و هوي و هوس است(16).
با توجه به تقسيم‏بندي غزالي ما مي‏توانيم وقف را از لحاظ محرک دروني واقفين توجيه و تبيين نماييم؛ في‏المثل محرّک آدمي در وقف اموال و دارايي برحسب طبيعت اخلاقي انسان جزو تمايلات ربّاني آدمي است؛ در حالي‏که محرّک آدمي در وقف اموال برحسب توجه به بقا مي‏تواند جزو هر سه دسته تمايل فردي، اجتماعي و عالي واقفين باشد و اين‏همه در حالي است که محرک واقف براساس نگرش به مقصد و هدف جزو تمايلات و انگيزه‏هاي ديني است.

خلاصه

بررسي ما با توجه به اين حديث صورت پذيرفت که «انما الاعمال بالنيات» و بدين‏دليل کالبدشکافي رواني وقف را معادل نيت‏شناسي دانستيم. بررسي انگيزه‏هاي آدمي و ارتباط آن با نيّات واقفين در اين زمينه صورت پذيرفت که اصل مسلم عمل اسلامي عبارت است از: شناسايي نيت عمل‏کننده. آيات، احاديث و روايات متعدد و متواتر درباره نيت‏شناسي ضرورت چنين تحليلي را توجيه مي‏نمايد. نيت امري مستور و ذهني و نامرئي است و کشف نيات کار ساده‏اي نيست و جز خداوند متعال کسي نمي‏داند که در دل انسانها چه مي‏گذرد؛ ليکن از روي اعمال افراد گاهي مي‏توان به نيّات آنها پي برد. به همين‏دليل منکر انگيزه‏هاي منفي افراد در وقف نمودن مال نيستيم. تاريخ اقتصادي و سياسي اين سرزمين گواه براين مطلب است که بسياري از افراد به دلايل اقتصادي و سياسي اموال خود را وقف نموده‏اند، که اين تحقيقي جامع و جداگانه مي‏طلبد.
باري به همراه هر عمل صالح نيت خوبي وجود دارد و از روي اعمال صالح مي‏توان به نيات پاک افراد آگاهي يافت. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‏فرمايند: «نية‏المومن خير من عمله و نية‏الکافر شر من عمله و کل عامل يعمل علي نيّته» (نيت مومن بهتر از کردارش و نيت کافر بدتر از عملش است و هر عاملي عمل کند بر نيّتي که دارد) و انسان در مقابل کارهاي خود پاداش شايسته دريافت مي‏کند «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره» و «من عمل صالحا من ذکرا وانثي و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة» و در جايي ديگر نتيجه عمل صالح را مايه رسيدن به پايگاه رفيع مي‏داند:«فضلّ‏اللّه‏ المجاهدين باموالهم وانفسهم علي‏القاعدين درجة».
به اميد آنکه انگيزه و نيّات ما در اعمال و رفتارهاي اجتماعي و فردي، انگيزه‏هاي خدايي و کمال‏جويانه و قرب و رضاي الهي باشد.

پی نوشت:

1- دکتر عظيمي، سيروس، روان‏شناسي عمومي، تهران، انتشارات دهخدا، 1348، ص30.
2- بنياد انتقال به تعليم و تربيت اسلامي، ذکر، دفتر شماره 5، ص94.
3- بنياد انتقال به تعليم و تربيت اسلامي، ذکر، دفتر شماره 7، ص160.
4- دورانت، ويل، لذات فلسفه، ترجمه دکتر عباس زرياب خوئي.
5- احمدي علون‏آبادي، احمد، مقدمه‏اي بر مشاوره و روان‏درماني، اصفهان، نشر جمعه، 1363، ص85.
6- پال هرسي و بلانچارد، کنث، مديريت رفتار سازماني، دکتر علي علاقه‏بند (مترجم)، تهران، اميرکبير، ص18.
7- طالقاني، سيدمحمود، پرتوي از قرآن، تهران، شرکت سهامي انتشار، جلد سوم.
8- عبدالعظيم، علي، فلسفه شناخت در قرآن کريم، سيدصادق سجادي (مترجم)، ص130.
9- منبع شماره 6، ص37.
10- منبع شماره 8، ص149.
11- منبع شماره 8، ص149.
12- سپنتا، عبدالحسين، تاريخچه اوقاف اصفهان، اصفهان، انتشارات اوقاف اصفهان، 1346، ص371.
13- منبع شماره 6، ص39.
14- دکتر الکبيسي، محمد عبيد، احکام وقف در شريعت اسلام، صادقي گلدر (مترجم)، انتشارات اوقاف مازندران، ص113ـ112.
15- منبع شماره 7.
16- حجتي، محمدباقر، روان‏شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ص62.

منبع: ميراث جاويدان

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.