نگرشي بر نهادک نامهي شاه عباس نخست صفوي
اشاره
1 - نثر اين مقاله، فارسي سرهاست و نويسندهي محترم هم چون ديگر نوشتههاي خود بر اين روش اصرار دارد، به عنوان مثال به جاي «وقف نامه» واژهي «نهادک نامه» را به کار برده است. ما نيز ويرايش معمول را در اين مقاله اعمال نکرديم.
2 - گرچه بخش عمدهاي از موقوفات گسترده و متنوع دورهي صفوي توسط سلاطين صفوي انجام گرفته ولي به شهادت تاريخ، اين اقدامات خير به هدايت و راهنمايي علما و دانشمندان ديني بوده است. نقش فقها و علماي بزرگ آن دوره از جمله محقق ثاني، شيخ بهائي، علامه مجلسي و ديگران در باز دارندگي حکمرانان از اجحاف و تعدي به حقوق ملت و تشويق آنها به انجام خدمات خدا پسندانه و عالم المنفعه مؤثر و کار ساز بوده و در اکثر موارد به نتيجه رسيده و آثار آن تاکنون پايدار مانده است.
زمينهي سخن
در اين راستا، بايسته چنان ميبينيم، به شناسايي نهادک (مساوي است با موقوفه) هايي از دورگاه زمان بپردازيم که ور ايستاد گران (مساوي است با واقفان) آن ها، بادهش و بخشش خويش، از نهان گاههاي تاريخ گذشته و با خدا ياران امروز دين اين گسترهي گزيده و نژادگان به آيين اين سامان، هم راه گشتهاند و ما اينک به ياري خداوند بزرگ و ياري نيک مرداني چند، سالهاست با آنان، به انگيزههاي پژوهشي و فرهنگي، آشنا شدهايم و هر چند گاه، نام و ياد نيکوکاري گزيده و بخشندهيي ستوده را از درونهي کهن پارههاي دير نوشتهي پروندهها فرا مينماييم تا بدين هنجار، اين گذشتگان فزون مايهي دهشمند، باز شناخته شوند و آيندگان، با فراز پايگي اين در گذشتگان، آشنا گردند ؛ باشد که در تواناييهاي مادي از آنان فرا گيرند که چه گونه بايد ياري گر ديگران باشند.
در اين راستا به ياري خداوند فراز پايه و به انگيزهي آشنايي با اين بزرگ مردان دهش مند، هم گام با گردونهي تند راه گمانيک برگشت زمان، در سدههايي پيشين فرو ميرويم و با آنان سخن ميگوييم و پاسخ پرسشهاي خويش را به بايستگي ميشنويم و در اين ميان، نکتههاي گزيده از آنان، دريافت کرده و از آنان ره آموزيها، مياندوزيم. افزودني است که در اين جستار، آن چه شگفتآور ميباشد آن که در ميانهي اين پاک کيشان نيک انديش، که بيشتر از کشاورزان، بازاريان و زمين داران خرده پا و گاه هيچ نداران اندک مايه، که - در مردان - تنها به وقف درختي گردو و دنگ دکاني و بهرهيي از آسياب و خاني - و در زنان - به وقف باغچه و خويدي و ابزار خانه که گاه، همهي کابين آنان بوده و آن را براي خوشنودي خداوند و بندگان وي، دهش کرده و بي هيچ خواستهي اين جهاني، از همهي داشتن خويش گذشته اند، ناگهان به نمونههايي از ور استاد گران توان مند کشور آرايي ميرسيم که داراي نام و جاهاند و نشسته بر او رنگ سروري و فرمانروايي. آنان که، از فراز پايگي اين جهاني، خويش را برفراز آسمان مييابند و از توان مندي و دارندگي خواسته و سيم و زر، بي نياز از گنجينههاي نهفته در زمين مييابند.
اينان، شاهان و فرمان رواياني هستند که در تاريخ کشورمان، نمونههايي چند از اين شمار، پديدارند و ما آنان را در سرگذشتهاي تاريخ نوشتاري، تنها جهان گشاياني بي باک و ايران ياراني دلسوز ميشماريم که از خاوران برآمدهاند و از باختران گذشته و دور جاي سرزمينهاي آباد گيتي راه جستهاند ولي از ديدگاه آيين مندي، چنان که بايد در ايشان از مايههاي
پيوستگي و خدا داني، نشان و نمود آشکاري که بازده دين و آيين باشد نمييابيم؟ از آن که گاه، نه خدا ترسي در آنان ديده ميشود و نه گذشت و مهرباني و مردم داري و فراهم نمودن آسايش و آرامش توده، مگر کشتار و سخت گيري و سرانه گرفتن و شاد خواري و زر ستايي و زن جويي!
با اين همه، ميبينيم که برخي از اينان، از همان گنجينههاي رهآورد - اگر چه براي خويشتن نمايي و مردم فريبي و گاه براي تاوان گناه زشت کاري و زور گيري و نا مردميهاي خويش و شايد براي به دست آوردن خشنودي خدا و پاداش آن جهاني، گامهايي نيک خواهانه و مرد دوستانه برداشتهاند و به باد افره نا بايستهاي کرداري خويش و روايي دادن به نا شايستهاي ديگر، به دهش و بخشش روي ميآورده و به بنياد گزاري نهادکي فراز پايه ميپرداختهاند و در اين راه، از بسياري از دارايي و خواستههاي خود گذشته و به گونهيي از سر دل بستگيهاي اين جهان، بر اميد آمرزش آن جهاني برخاسته اند.
از اين شمار، ميتوان، نمونه راه، برخي شاهان ايلخاني: غازان و الجايتو (مساوي خدا بنده) و برخي از شاهان گورکاني و صفوي و افشاري و قاجاري و کار گزاران پيوستهي آنان را بر شمرد که چون در کارکرد اين گروه و بنيان نهادن نهادکهاي آنان مينگريم، ميبينيم: بزرگتر و بر جستهترين نهادکهاي پر درآمد، به دست و فرمان اينان پديده آمده است، چنان که اين ياد کرد در همهي خراسان با فراگيري خود، چشمگير ميباشد (1) و فرامي مينمايد که در همهي پهنهي سرزمين اهورايي ايران، چنين باشد؟!
در پايان اين پيش سخن، باز هم پرسش هميشگي نگارنده بر جاي است که اين زور پيشگان ؛ اين همه آب و زمين و آسياب و روستا و خان و تميچه و... از کجا داشتهاند که تنها بخشي از آن را که به دهشت جاودانه در ميآوردهاند به دهها روستاي شش دانگ و سدها دکان و خانه و آسياب و... بر ميآمده است؟! (2) و هم بر گونهي خود پاسخ گويي، ميتوان به گفتهي يحياي برمکي در پاسخ هارون عباسي (مساوي رشيد) همانند آوري کنم که ؛ «چون اين اصناف نعمت به مجلس خلافت و ميدان رسيد، تکبيري از لشکر بر آمده و دهل و بوق بزدند آن چنان که کس مانند آن ياد نداشت و نخوانده بود و نشنوده. هارون الرشيد روي سوي يحيي برمکي کرد و گفت: اين چيزها کجا بود در روزگار پسرت فضل؟ يحيي گفت: زندگاني امير المؤمنين دراز باد، اين چيزها در روزگار امارت پسرم، در خانههاي خداوندان اين چيزها بود به شهرهاي عراق و خراسان. هارون الرشيد از اين جواب، سخت طيره شد، چنان که آن همه هديه، بر وي منغص شد و روي ترش کرد و برخاست از ان خضرا و برفت...» (3)
گسترهي سخن
نخست، نهادکي است فرمان گونه از شاه عباس نخستين که داراي ارزشي در خور است، به ويژه که پاي داري و بر جاي بودن خود اين فرمان دير سال تاريخي شاهانه، بر فراز پايگي آن افزوده و به اين نهادک، ارج و بهاي ديگري داده است.
اين فرمان چنان که خواهد آمد، در بر گيرندهي نهادکي سات که شاه صفوي، در آن دستور خريدن سه روستا را داده تا بر آرامگاه خواجه ربيع بن خثيم، وقف گردد و اين کار نيک انديشانه، به انجام آمده است.
در اين ميانه، گفتني است که اين کار، اگر چه از سوي شهرياري بزرگ، نه چندان در خور نگرش است ولي آن گاه، از ديدگاه مينويک، داراي ارزش و شگفتي ميشود که بدانيم اين روستاها: ملکان و جرمق (مساوي گرمه) و چاهشک، پيشتر از اين، براي نخستين بار به نيک انديشي پري زاد خانم، که خويش را فرزند چهاردهم خواجه ربيع، ميپنداشت؟ در نهادک نامهي نوشته شده به سال 823 ه. ق. آنها را در شمار رقبههايي آورده که بر مدرسهي خود - که هنوز در کنار بارگاه امام هشتم به نام وي، بر جاي است - و آرامگاه نياک دور خود به گونه نهادک ابدي، واگذار کرده است و دريغ، در اين است که از پايان سدهي نهم تا آغاز سدهي يازدهم - سال 1019 ه. ق. که اين آباديها دوباره به نهادک درآمده اند، هر سه از شمار نهاد ياد شده، بيرون رفته و به خواستههاي خودي درآمده اند. (4).
بدين ياد کرد ميتوان گمان کرد که شاه صفوي از اين دگرگونيها، آگاه شده و براي اين که اين روستاها را به جاي گاه نخستين خود بر گرداند آنها را بازيابي کرده و دستور خريدن آن را به پيش کاران خويش داده است و پرداخت بهاي آنها را نيز ياد آور شده، تا در اين واگرايي، نه بر دارندگان کنوني آن، که آن را از پدرانشان، بر گونهي مرده ريگ، در دست داشتند ستمي شده باشد و نه در بنياد اين نهادک، ناروايي و نادرستيي گذاشته شود ! و اين رفتار، نمونه شايستهيي از نمود آشکار چهرهي آيين مند شاه عباس نخست در خراسان و مشهد الرضاست که بر گونههاي چندي چون: پياده آمدن به مشهد توس و بنياد نهادن صحن عباسي (مساوي انقلاب) وزر اندودن کردن گنبد فراز پايهي آرامگاه پيشواي هشتم و روان کردن جوي باري بزرگ از چشمهي گلسپ و گذراندن آن از ميانهي خيابان و نو سازيهايي در گرداگرد آرامگاه و بستها و باز گشودن خيابان صفوي از دو سو و ديگر کارکردهاي نيکوکارانه و پيش کشهاي شاهانه، نمود پيدا کرده است و دريغ که همين شاه دين پناه آيين مند،=
چون به شهر سپاهان ميرسد و خويش را از ديدگاه امام هشتم دور ميبيند، چنان درنده خو و بي باک ميشود که از کشتن پسران خويش که جانشينان وي بودند نيز بيمي ندارد، گويي از بنياد، خداي بزرگ را نميشناسد و ديگر نشانهيي از مردمي و بخشندگي و گذشت که ويژهي هر کسي ميباشد در وي نيست!! (5).
با همهي اين ها، آگاه آيين مندي وي انگيزهي پديد آمدن بزرگتر و آراستهترين مزکتها و کاخها در کنارهي ميدان نقش جهان ميگردد و ارزش اسپهان را تا مرزنيم جهان بودن، پيش ميبرد، ولي اين همه، او را شاهي خداي باور پاک دين مردم دوست، نشان نميدهد و تنها در پاي گاه شاهي توان مند و ايران دوست و پاک کنندهي کشور از دشمنان و بي مايگان و گسترش دهندهي مرزهايي آن و بر پاي دارندهي پيوستگيهاي کشور داري با شاهان سرزمينهاي ديگر و آراستن سپاهياني سخت کوش و پيش رو و ميهن يار و نگهه داري راهها و بازسازي آنها و ساختن کاروان سراهاي بي شمار و آب انبارهاي ميان راهي و دهها و سدها کار ارزنده و در خور مردم گرايانه، که چه گونگي پديد آمدن آنها را بايد در تاريخهاي آن روزگار، چون: عالم آراي عباسي و روضة الصفا و خلد برين بازيافت، مينماياند.
با نگرشي به اين دوگانگي ديني - رفتاري اين پادشاه بايد افزود که بسياري از اين فرمان روايان دين آومند را از ديدگاه روان پژوهي ميتوان، دو خويشتني ناميد که گاه پا به پاي هم، در دو زمينهي خودي خود، پيش ميروند و به کارکردهايي نيکو کارانه نيز ميرسند و ميتوان نمونهي ديگر آن را در نادر شاه افشار جست که اين هر دو، داراي نهادکهاي شاهانه بودهاند، و ما در شمارهي 50 فصلنامهي ميراث جاويدان از نهادکهاي بزرگ نادر به گستردگي سخن گفتهايم و در اين جا، به بررسي کارکرد شاه صفوي در پديد آمدن بنيادهاي نيکو کارانهي وي بر گونهي نهادک، در مشهد الرضا (ع) ميپردازيم.
يادآور ميشويم که برابر نوشته دکتر منوچهر ستوده، شاه عباس به سال 1113 ه ق نهادکي گسترده در اسپهان بنياد کرده است که در خور نگرشي گسترده است - اگر چه پژوهندهي ياد شده به کوتاهي از آن گذشته و به سادگي به کارکرد چنان نهادکي دراز دامن، نگريسته است!؟ (6) ولي با نگرش به آن نهادک نامه، آشکارا، پيوستگي بنيادي وي را به پيشوايان ديني و مردم ميتوان ديد (7)
با همهي اين ها، اين بخشندگي افزون مايه و دهش خدا جويانه را نميتوان بر پايه، پاک دلي رها از آلودگيهاي دروني
و رفتاري، استوار کرد و کردههاي بيداد گرانهي او را که بر پيرامونيان و ستم رسيدگان روا داشته، نديده گرفت ! (8)
در اين جاي سخن، چنان که از پيش فرا نموده شد، به شناسايي و بازنگري فرماني تاريخي - که دست نوشتني بنيادين است - ميپردازيم که از چند سو، در خور نگرش مي باشد و ما در اين نوشته برآنيم که آنها را، به کوتاهي باز نماييم: نخست از آن رو که اين فرمان، يک نوشتهي تاريخي است و از نوشتن آن بيش از چهار سده (407 سال) گذشته و اين خود برتريي است که به تنهايي ميتواند براي اين سند، ارزشي چشم گير باشد. کاغذ اين نوشتهي فراز پايه در اندازه 19 ضربدر 50 سانتي متر است که بر يک رويهي آن نه کشه (مساوي خط) نگاشته شده و پشت آن نيز در بردارندهي نام گواهان با 7 نشان مهر و بهاي روستاهاي سه گانه، با شمار سياق که بر کاغذهاي زرد رنگ کشميري بر روش شکسته نگاشته شده و نام وارهي خواجه ربيع بن حيثم و «فرمان همايون» شد با رنگ قرمز نوشته شده است و مهر درشت و گرد شاهانه بر بالاي فرمان نمود پيدا کرده است. نوشتهي آن برابر باز خواني روان شاد «اصغر زاده»، کارشناس کتاب خانهي آستان قدس، چنين است: در ميان آن: بندهي شاه ولايت عباس و در گرد آن: اللهم صل علي النبي و الوصي و البتول و السبطين - الحسن و الحسين - و السجاد، علي و الباقر و الصادق و الموسي و الرضا، علي و التقي و النقي و العسکري و الحجة القائم المهدي (9).
و هم به ياد کرد نام برده، نوشتهي مهر گواهان بدين گونه است: 1 - غلام شاه عباس، علي قلي ؛ 2 - خاک پاي علي، ابوطالب ؛ 3 - غلام شاه عباس، مقصود بيک ؛ 4 - غلام شاه عباس، ابراهيم ؛ 5 - بندهي آل محمد، باقر. 6 - فوضت امري الي الله، الحمد و العزة لله، محمد ؛ 7 - فوضت امري الي الله؟ و نويسهي رويهي فرمان که نگارنده خود آن را باز خواني کرده است، چنين ميباشد: املک لله. مهر بالاي فرمان: ؛ «بندهي شاه ولايت عباس و...» و در کنارهي راست رويهي کاغذ: خواجه ربيع بن حيثم قدس سره.
فرمان همايون شد: آن که چون نواب کامياب اشرف اقدس همايون، مزارع مذکورهي ذيل [ملکان و جرمق و چاهشک] واقعه در بلوک مشهد قدس معلي را خريداري نموده، وقف مزار فايض الانوار قطب اولياء و العارفين، غوث الاتقياء و السالکين فرمودهايم به مبلغ چهار تومان و يک هزار و نه سد و نود و نه دينار خراساني که حسب الظهر، مالوجهات (10) [مال و جهات] مزبوره است. از تاريخي که محال مذکوره را خريداري فرموده، وقف نمودهايم، به سيور غال ابدي و احسان سرمدي مزار فايض الانوار مذکور، شفقت و مرحمت فرموده، ارزاني داشتيم. حکام و تيول داران و وزراي مشهد مقدس، سعي مينمايند ؛ که از تاريخي که مزارع مذکور را وقف فرمودهايم، اصلا و مطلقا و به هيچ وجه من الوجوه به علت مالوجهات [مال و جهات] و وجوهات و اخراجات و استصوابات و داروغگي و غير ذلک، طلب و توقعي ننموده و پيرامون نگردند و آن چه به علت مال و جهات و غير ذالک باز يافت نموده باشند، باز دهند و قلم و قدم کوتاه و کشيده دارند و مطلقا مدخل نسازند. در اين ابواب، قدر خردلي از فرموده، تخلف نورزند که حکم نمودهاند ؛ مستوفيان عظام، رقم اين عطيه را در دفاتر، ثبت گردانيده، تغيير و تبديل به قواعد آن، راه ندهند. تحريرا في شهر ذي حجة، سنة 1019.
و ديگر ؛ اين که: فرمان ياد شده، دست نوشتني است راستين از پادشاهي نامور و در آشکار، دين باور که به گونهي نوشتار نخستين، بدون دست کاري و رونوشت برداري و تا اندازهيي خوانا، با فرسودگي و پارگي اندک و دور از دست درازي
غارت گران کاغذ نوشتههاي ارزش مند تاريخي - فرهنگي که پس از چهار سده هنوز بر جاي گاه خويش است اگرچه از درون مايهي مادي آن سه روستاي جرمق (مساوي گرمه) و چاهشک و ملکان باشد اندک مايه نشاني بر جاي است و تنها روستاي چاهشک شناخته شده و در شمار رقبههاي وقفي با سرپرستي دفتر موقوفات آستان قدس ميباشد و درآمد آن شايد، هزينه آرامگاه خواجه ربيع ميشود!؟ (11).
سه ديگر آن که، در اين کهن نوشتهي فراز پايه، دستور خريدن دادگرانه بر روش آييني و مردمانه، با بهايي در خور و شمرده شده، داده ميشود و آن گاه با درون مايهيي پاک دلانه، بر هزينه کرد و نگه داشت آرامگاهي شناخته شده که خود، به دستور شاه بزرگ صفوي، ساخته و پرداخته شده، به گونهيي آزاد و رها، پس از دور کردن همهي باز دارندههاي کار گزارانه، وقف مينمايد و در اين کار، مگر خشنودي خدا و مردم و آرامش روان روشن ربيع بن خثيم نميجويد (12)
چهارم آن که ؛ شاه صفوي که به دست درازيهاي افزون خواهان بومي و کار گزاران شاهي، بر خواستههاي ديگران و نهادک ها، آگاهي داشته و نيز پيرامونيان نيک انديش که، اندک مايه، گرد او بودهاند، او را از اين همه دژکاميها و واژون کاريها ديو خويانه، گزارش ميدادهاند، بر گونهيي بنيادين و استوار و سخت گيرانه، در نوشتهي اين فرمان کوتاه و سادهي نهادک نامه مانند، يادآور مي شود که به هيچ گونه، کار گزاران در کارکرد اين وقف و چه گونگي انجام هزينهي درآمد روستاهاي ياد شده که در فراسوي مشهد و پيوسته به آرامگاه خواجه ربيع بودهاند، پا نگذارند و دست نبرند و دهانه و هزينه کارگزاري و بر شمردههاي پادشاهي نگيرند و درآمد آن را آزاد و رها از هر پرداخت و بدهي بدانند و در اين راه «قدر خردلي از فرموده تخلف نورزند...» (13).
و ديگر از ويژگيهاي اين فرمان يا نهادک نامه، آن است که نويسندهي آن به واژون کار دبيران درباري که در نوشتههاي شاهانه، کوشش بسياري در استادانه نويسي، همانند آوري و آوردن واژگان خوش آهگ گوش نواز و ستايش گرانه از ور استادگر يا فرمان دهنده، داشتهاند و به گونهي چاپلو سانه از آنان ستايش ميکردهاند و نيمي از وقف نامه يا هر نوشتهي ديگر را بدان ويژه مينمودهاند، به سادگي گذشته و تنها به آوردن: «نواب کام ياب اشرف اقدس همايون» بسنده کرده است. بدون اين که چرب زباني کرده و با نوشتن چندين رج (مساوي سطر)، در ستايش او و آوردن نام واژههاي تهي مايه و ياد کرد نام پدران وي و بزرگ نماييهاي ايشان، آن را در آشکار، گران سنگ و پر مايه نمايد و اين بهينه کاري است که نويسندهي اين فرمان کرده و بي گمان شاه نيز همين را ميپسنديده است چنان که نام وي در درونهي نوشته نيامده اگر چه، اين، شايد، گونهيي بايستگي نگارشي بوده است که براي بزرگ داشت فرمان دهنده يا ور استادگري که از گزيدگان و فراز پايگان بوده، از وي نامي نياورند و تنها به نمودار نشان مهرشان (مساوي توشيح) بر فراز آن، بسنده کند! (15)
در پشت اين فرمان همايوني، نام گروهي از پيوستگان دربار شاه صفوي، آمده است و پيدا نيست که اينان از بزرگان مردم مشهد باشند و نام واره مهر آنان براي ما شناخته نيست به واژون نام گواهان نهادک نامهي ديگر که بيشتر آنان شناخته شده و از پيوستگان آستانهي پيشواي هشتم بودهاند! شايد بر آن که جناب آقاي عبد الرضا امير شيباني در بررسي اين سند يادآور شدهاند ؛ اين فرمان در اسپهان نوشته شده و به مشهد توس فرستاده شده است؟ (16)
در پايان اين بخش ميافزايد در اين نهادک نامه بر گونهي دستور، بنياد نهاده شده از واژگاني چون: فرمودهايم و ارزاني داشته ايم بهره گرفته شده و آن را سيور غال (17) و عطيه شمردهاند و نيز از سرپرستي (مساوي متولي) نام برده نشده و روشن نکردهاند که درآمد آن را چه کسي هزينه خواهد کرد و بر کارکرد آن کدام يک از کار گزاران يا بزرگ مردان دين و دانش، نگرش خواهد داشت؟ تنها ميتوان چنين گمان کرد که ميرزا الغ بيک رضوي که از وابستگان خاندان صفوي بوده و سرپرستي موقوفهي ديگر شاه عباس به او واگذار شده و شايد کار سرپرستي آستانهي خجسته امام رضا را نيز از سوي شاه داشته است، اين نهادک را نيز سرپرستي ميکرده است (18).
بخش دوم
جمادي الاولاي 1023 ه ق يعني چهار سال پس از نگارش فرمان ياد شده به بنياد گزاري آن در مشهد مقدس روي ميآورد. رونوشت سواد اين نهادک نامه، اينک به کلاسهي» 134 - ع» در شمار وقف نامههاي مرکز اسناد اداره کل اوقاف خراسان رضوي به جاي است. از آن چه از نوشتهي يک تن از گواهان سواد بر ميآيد پيداست که در سال 1303 قمري نوشته شده و رونوشت آن که در دست است تاريخ نگارش ندارد! بنگريد: «اين نسخه موافق است با آنچه در ظهر کتاب صحاح موقوفه [؟] مسطور است بلا زياده و نقصان حتي في التاريخ و از آثار اين ظاهر است که صحيح باشد و بناء علي صحته، بايد که عمل به مضمون آن نمايند که تصرفات به اذن و رضاء اولاد مرحوم مغفور ميرزا الغ الرضوي طاب ثراه باشد. حرره في الشعبان المعظم 1303 «و در زير اين گواهي، آمده است: «محل مهر و خط جناب مستطاب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد تقي، مد ظله العالي.» (19).
در نگارش اين نهادک نامه نيز همان گونه که در ياد آوريهاي فرمان، آمده (20)، سادگي نگارش و بي پيرايگي سخن پيداست، چنان که پس از سپاس خداوند و درود به روان پاک پيامبر و پيشوايان دين و ياد کرم نام شاه عباس، به همراه نام وارههايي کوتاه و ساده، به گزارش کار بنياد گزاري نهادکي که ياد خواهد شد، ميپردازد، بشنويد: «... و بعد، خلاصهي مطالب آن است که وقف فرمودند ؛ پادشاهايمان پناه، ظل الله، مروج مذهب ائمة المعصومين صلوات الله عليهم اجمعين، کلب آستان علي بن ابي طالب صلوات الرحمن [عليه]، السلطان العادل که...» (21).
يادآور ميشويم ؛ از اين ياد کرد، چنين بر ميآيد که ؛ اين نهادک نامه بر گونهي سفارش، از سوي شاه انجام شده و نوشتهيي است کوتاه شدهي گفته يا دستوري که وي به پيرامونيان خود داده است و آنان اين نوشته را فراهم آوردهاند و شاه بر آن مهري نهاده است و تنها، چند تن از بزرگان زمان، اين نهادک نامه را با گواهي و مهر، پشتي باني کرده و چند تن، ديگر سواد آن را پس از 280 سال گواهي نمودهاند. در بررسي اين نهادک نامه، آن چه پديد ميآيد اين که: به دستور و خواست شاه بزرگ صفوي ؛ جوي بار سرشار چشمهي گلسب (22) که براي آب خوردن مردم و نيازهاي ديدار کنندگان آرام گاه پيشواي هشتم، ويژه ميشود و اين، کاري سزاوار و بايسته بوده است اگر چه اين شگفتي را نيز به دنبال دارد که اين کار پسنديده پيش از اين به هنگام «سلطان حسين باي قرا» و کار گزاري امير علي شير نوايي هم انجام شده است! (23) و اين واگرايي در خور بررسي است که چه رخ دادي پيش آمده که شاه صفوي، آن را دوباره پس از 110 سال به وقف در آورده است؟ در اين باره شايد بتوان گفت که، اين رقبه نيز به مانند روستاهاي سه گانهي فرمان شاه عباس، درگذشت يک سده به خواستهي خودي در آمده؟ و پيداست که وراستادگر (مساوي واقف) يا نويسنده و کار گزاران شاهي از اين دست درازيهاي خود بينان خدا نا ترس به خوبي آگاه بودهاند که در چند بخش از اين نهادک نامه، آنان را از اين بي پيرواييها بيم دادهاند! بشنويد: «... و اگر کسي خلاف شروط مذکور کرده، احداث ممر نبوده، آب برده، حکم آن داشته باشد که در خون امام معصوم مظلوم شهيد، شرکت کرده باشد و پادشاه وقت و علماء عصر و صدور و متوليان اگر خلاف شروط مذکوره، تجويز نمايند، در روز قيامت، نزد خدا و رسول (ص) و حضرت امام ثامن ضامن (ع) شرمنده بوده از عهده جواب بيرون آيند...»! (24)
پا فشاري بنياد کنندهي اين نهادک بر ويژه کرده اين آب تند و بسيار، بر کاربري آن در آستانهي امام و ديدار کنندگان و برداشت مردم مشهد از آن، برابر نياز، آن هم تنها با کوزه و سبو و اين که، کسي نبايد از آن براي کشاورزي و باغ داري و
گرمابه و پر کردن استخر و برکه و تالاب، بهره گيرد تا جايي است که کار گزاران آستانه نيز براي کشاورزي در زمينهاي آستانه، دادن روايي چنين کاري را ندارند مگر پس آب و افزوني آن که از شهر بيرون رود و از آن گندم بکارند و درآمدش، هزينه خوراک درماندگان و نيازمندان آينده و رونده به شهر شود و بايد با خوراک هميشگي آستانه که پيوسته پزند و خورند در نياميزند و درآمد هر نهادک در جاي خود هزينه شود.
در اين ميان با آگاهي از کارکرد برخي از دين مداران نا آگاه و پيوستگان بهرهگير مردم فريب رنگ آميز، در دادن روايي نا بايستگي بردن و گرفتن و جدا کردن آب از اين جوي بار، هشدار ميدهد و ميگويد: «... که مبادا جمعي که خود را در سک علما، منسلک داشته، از حيلهي صلاح، عاري باشند به واسطهي حطام دنيوي، متشبث به فتاوي مزوره شده، حيلهي شرعي نمايند که زياده از آن فتوي دهند و عوام به فتاوي ايشان، جرأت نموده هر کس اندکاندک، آب برده، آب در آستانه کمي کرده، خلل به شرط وقف مذکور واقع شود.» (25).
ميافزايد که در اين نهادک نامهي، از بازرسي دوبارهي جوي بار چشمهي گلسب، ياد شده و پاداش آن جهاني اين کار مردم دوستانه را به روان «اعلي حضرت شاه، جم جاه بارگاه، جنت آرام گاه...» ويژه کرده است. در اين ياد آوري به روشني نامي از اين «شاه جم جاه» به ميان نيامده است، برخي آن را به «سلطان حسين باي قرا» گمان ميزنند و برخي ديگر ميپندارند ؛ شاه عباس، پدر يا پدر بزرگي از خويش را در ديگاه داشته است؟! (26).
به دنبال ياد کردهاي بالا، ميافزاييم که ؛ شاه صفوي بر گونهيي آيين مند براي آراستگي آستانه بلند پايهي پيشواي هشتم، افزون بر افزون رواقها و صحن عباسي و زراندود کردن گنبد فرازمند آن و پيش کش نمودن چل چراغها و فرشهاي ابريشمين گران بها و ابزار گران سنگ جنگي و نموداري و ساختههاي زرين و مرصع آرايشي ؛ چون: شمشير و خنجرهاي الماس نشان و گردن بندها و نشانهاي کم مانند پر بها، کم بود آب در آستانه و نياز مردم ديدار کننده را بدان ميديد و نيز براي زيبا سازي شهر و دو خيابان خاوري و باختري در دو سوي بست پايين و بالا که از سازهها و نو ساختههاي زمان خود وي بوده، بايسته ديد که اين آب را از فراز به فرود مشهد روان سازد و دو سو، جوي بار آن را، آن چه در ميانهي اين دو خيابان جاي دارد، با سنگهاي سفيد استوار، ديوار گونه بر آرند و از بالا تا پايين در کنارههاي آن درخت توت بکارند. و اين همه، چنان که او خواست انجام شد و بيش از سه سده اين آب و خيابان و سايه انبوه درختان، نمودار زيبايي و شادابي و کشش ديدار کنندگان به مشهد الرضا (ع) و آسايش آنان و پيوستگان به بارگاه پيشواي هشتم ميبوده و مردم به هر گونه، از اين تند آب بهره ميگرفتهاند. (27).
در پايان بررسي اين نهادک نيکوکارانهي همگاني ميافزاييم که اين وراستادگر آگاه با آگاهي به اين که، اين جويبار بزرگ، براي نگه داشت آن، سالانه، نياز به هزينهيي براي بازسازي دارد و اگر چنين درآمدي در دسترس سرپرستان و کار گزاران اين نهادک نباشد، چشمه و جويبار گلسپ، به سرنوشت کور بنياد نخستني خويش، گرفتار خواهد شد، بنابراين انديشه، روستايي به نام دنياييه (28)، که از پيوستههاي دشت توس بوده بر بازسازي و نگه داري آن وقف مينمايد که ؛ «... حاصل آن را اولا، سال به سال، صرف شيفته و ساير عمارات ضروري چشمه و ممر آب مذکور نمايند که مطلقا خرابي به آن راه نيابد و آن چه بماند، آن را نيز به دستور فوق، صرف طعام نمايد.»
ورايستادگر ياد شده کار سرپرستي اين نهادک را به «... سيادت و نقابت پناه ميرزا الغ مشهدي [رضوي]» - که از
وابستگان خاندان صفوي بوده است - و فرزندان پسر و دختر او واگذار کرده است و بهرهي سرپرستي را، ده درسد [مساوي صد] درآمد روستاي دنياييه، فرا نموده است. اين نهادک نامه را هفت تن از پيوستگان به دربار و بزرگان زمان گواهي و مهر کردهاند. از اين شمارند: سيد اسماعيل الحسيني، ابوطالب الرضوي، سيد محمد باقر بن علي الحسيني، ابوطالب الموسوي الحسيني و...
پي نوشت :
1- از اين دست اند: موقوفات امير حسن خاني و عماد الملکي تبس و فردوس و مرتضي قلي خاني کاشمر و فرامرز خاني سبزوار و اوقاف ارزندهي خاندان علم در بيرجند و نادر شاه در مشهد و...
2- بنگريد: تاريخ بيهقي، دکتر فياض (1350 مشهد)، ص 528. در وقف نامهي کلاسه: (31 - م) از ميرزا محمد محسن بن ميرزا الغ رضوي [نوهي دختري شاه عباس نخست] ميخوانيم:
«... تمامي و جملگي عقارات معينه از املاک و رقبات و باغات و دکاکين و خانات و محوطات و منازل که در ضمن اين صحيفه ذکر مجموع علي سبيل الاجمال ميشود! وقف مؤبد و حبس مخلد نمودهام بر اولاد ذکور معينه و اولاد ذکور اولاد ذکور خود و هکذا ما تعاقبوا و تناسلوا، نسلا بعد نسل و عقبا بعد عقب به شروط معينه مفصله».
اين رقبات در 64 شماره آمده که در بر دارنده قريهها، مزرعهها، روستاها، باغها، دکاکين، طواحين (16 حجر)، کارون سرا، خانات و محوطات و قناتهاي باير و داير و... که بيشتر اينها همگي يک رقبهي شش دانگ ميباشد و برخي از شمارهها در بر دارندهي چند رقبه است! اين همه را که پيدا نيست واقف از کجا آورده؟ بر اولاد ذکور خود و اولاد ذکور اولاد ذکور آنان وقف نموده و دختران را از آن. چيزي نداده مگر آن گاه که پسران و فرزندان پسري به کلي از ميان بروند آن گاه به فرزندان دختران ميرسد؟!.
3- همان. .
4- در نهادک نامهي پريزاد، ميخوانيم: «... در اين وقت، شمهيي از تأييدات سبحاني شامل حال و کافل اماني و آمال عليا جناب عصمت و عفت پناه، طهارت و خدارت دستگاه پريزاد خانم از اولاد خواجه ربيع قدس سره [که] منسوبه است به تاج المخدرات، گوهر شاد خانم، واقفهي مسجد جامعه [گرديد] در حال صحت و کمال اداراک و شعور در سنهي 823 [ه. ق.] وقف صحيح شرعي وحبس صريح اسلامي نمود تقربا الي الله و طلبا لمرضاته و امتثالا لامره...) و در بر شماري رقبهها آمده است:
«... همگي و تمامي مجري المياه و محل زراعت دوازده سهم الا پنج سهم از مزرعهي جرمق که از رودخانه کشف رود مشروب ميشود...» و (... همگي و تمامي کل مزرعهي چاهشک، چهار زوج کامل مع اراضي و...) و (... همگي و تمامي کل مزرعهي ملکان، چهار زوج کامل مع اراضي و...) بر گرفته از متن باز خواني شدهي وقف نامهي ياد شده کلاسه: (2 - پ) مشهد.
5- بنگيريد به: زندگاني شاه عباس اول، نصراله فلسفي، ج 1 و 2، ص 465. «سنگ دلي و قساوت».
6- بنگريد به: همان کتاب، ج 3 صفحه 839. نويسندهي عالم آراي عباسي دربارهي وقف املاک سلطنتي نوشته است: «... در اين سال راي ثواب نماي اشرف اعلا... [بر اين قرار گرفت:] جميع املاک و رقبات مکتسب خاصهي خود را که در زمان دولت روز افزون، در حيطهي تملک و تصرف شرعي آن حضرت قرار گرفته بوده و قيمت عادلهي آنها زياده از يک صد [مساوي سد] هزار تومان شاهي عراقي و حاصل آنها بعد از وضع مؤونات زراعت به تسعير وسط، قريب به هفت هزار تومان ميشد مع خانات! عاليه و قيصريه و چهار بازار دور ميدان نقش جهان و حمامات که در آن بلدهي جنت نشان ترتيب يافته، وقف حضرات عاليات مقدسات چهارده معصوم (ع) فرمودند...» (ص 878 همان).
7- بنگريد به: همين کتاب ج 3 ص 859. و در کتاب ياد شده به نقل از خلد برين سخن از موقوفاتي به ميان آمده که شگفتي آور است! بزرگترين آنها موقوفهي چهارده معصوم ميباشد که: «به قلم افادت رقم، علامه العلمايي مجتهد الشأن شيخ بهاءالدين محمد، مبين و مسطور است...» با دقت در رقبات وقف بر هر يک از معصومين که جداگانه نام برده شده و ثواب آن به روح يکي از شاهان و شاه زادگان مرد و زن صفوي بر ميگشته، پيدا ميشود که، گويا ؛ اين شاه صفوي، همه اسپاهان را از خود ميدانسته که بيشتر آن را به وقف در ميآورده است؟! وي پس از آن همهي گنجينهي دارايي خود را، حتي دو انگشتري که در دست داشته است وقف بر مشهد نجف و مشهد توس و آرامگاه جد بزرگش شيخ صفيالدين اردبيلي نموده است! [دو انگشتري و سه جا؟ !]، (بنگريد به ص 877 تا 881 مأخذ ياد شده). .
8- بنگريد به: پاورقي شمارهي 6. .
9- جناب آقاي امير شيباني در ياد داشتهاي خويش بر فرمان شاه عباس آورده اند: «... اين فرمان که تا کنون از چشم محققين به دور مانده است، از جهات مختلفي حايز اهميت ميباشد. آن چه از ديدگاه ما شايان توجه و قابل بررسي است، ارتباطي است که با وقف نامهي مورخ 823 هجري قمري پري زاد خانم پيدا ميکند و يافتن پاسخ اين سؤال که چه گونه املاکي که توسط نام برده در سال 823 وقف گرديده دوباره در سال 1019 يعني 196 سال بعد، توسط شاه عباس، طبق فرمان مذکور وقف ميگردد؟».
10- مالوجهات: «تلفظ و رسم الخطي نادرست براي مال و جهات» نقد و اسباب و اشياء، عايدات و محصولات، عايدي املاک است از نقد (مساوي مال) و محصولات و اجناس (مساوي جهات) عايدي املاک و اراضي است شايد، علي الخصوص، عايدي املاک اراضي دولتي يا غير دولتي.» (بنگريد به فرهنگ معين زير همين واژه).
11- «با توجه به سابقهي وقفيت اين مزرعه [مساوي چاهشک] توسط پري زاد خانم و نيز يگانگي تقريبي مورد وقف در هر دو مدک و ساده برگزار شدن موضوع از طرف شاه عباس، به صورت فرامين متداول نه تنظيم وقف نامه مشتمل بر ارکان و شرايط وقف نامههاي ديگر، احتمالا به اين جهت باشد که اين رقبات هم چون بسياري ديگر از رقبات وقفي در خلال اين مدت، گذشت 196 سال، به ملکيت اشخاص درآمده، بوده است و در آن وقت بر حسب گزارشي مبني بر وقفيت آنها توسط پري زاد خانم، براي اين که حقوق مالکين اين املاک که مسلما تا آن تاريخ چندين بار، دست به دست، گشته بوده، رعايت شود، آن را خريداري و مجددا طبق اين فرمان بر مزار خواجه ربيع وقف مينمايد.» (برداشت از ياد داشتهاي جناب آقاي امير شيباني).
12- اين پادشاه به واژون بسياري از واقفان، براي خود، از درآمد موقوفهاش به هر گونهيي - متولي يا موقوف عليه بودن، پس از درگذشت خود - چيزي ويژه نکرده است، در حالي که نادر شاه، بيشتر درآمد روستاي دهشک و... را بر بازسازي و آراستگي و هزينه کرد آرام گاه خويش ويژه کرده است. (بنگريد به فصل نامهي ميراث جاويدان شمارهي 50)- بهاي هر يک از اين سه روستا چنين است: «مزرعه جرمق به سه تومان و يک هزار و پانصد و بيست و پنج دينار، مزرعهي ملکان، به يک تومان و يک هزار و هفت سد [مساوي صد] دينار و مزرعهي چاهشک، به يک تومان و نه سد [مساوي صد] و هشتاد و هشت دينار.». .
13- بنگريد به رو گرفت پيوست متن فرمان.
14- در نهادک نامهي نادر نيز چنين است و نام وي و سرپرست موقوفهاش، رضا قلي ميرزا، جانشين وي، در درونه نوشتهي آن نيامده است. .
16- جناب آقاي امير شيباني يادآور شدهاند: «با بررسي کتاب عالم آراي عباسي، نوشتهي اسکندر بيک ترکمان که وقايع زمان شاه عباس اول، سال به سال در آن مذکور است، نشانهيي از سفر شاه در اين سال به مشهد را نيافتم و با توجه به قرايني که در کتابهاي تاريخ موجود است، به احتمال قوي، اين سند در دار السلطنهي اصفهان صادر و به مشهد فرستاده شده است». .
17- سيور غال: [تر] 1 - زميني که پادشاه، جهت معيشت به ارباب استحقاق بخشد، تيول 2 - عوايد زميني که به جاي حقوق يا مستمري به اشخاص بخشند. (فرهنگ معين)
در کتاب شجرهي طيبه (بهمن 1325)، گرد آورده سيد محمد مدير خازني در صفحههاي 18 و 190، آمده است: «... جناب ميرزا ابو صالح پسري داشتند، جناب ميرزا الغ که در بالاي سر درب باغ خواجه ربيع از طرف بيرون بر سنگي حجاري شده کلماتي و در آخر آن کلمات: به تاريخ 1031 هجري به سعي کمترين غلامان دعا گو، الغ الرضوي انجام و اتمام يافت. ايشان پسري داشتند مسمي به حاجي ميرزا محسن رضوي که در سنه 1026 متولي آستا ن قدس شد... و به شرف مصاهرت (مساوي دامادي) جنت مکان شاه عباس اول اختصاص يافتند که فخر النساء بيگم را به نکاح آقا ميرزا محسن الرضوي درآوردند... و از اين ميرزا محسن الرضوي چند اولاد برازنده متولد شد من جمله جناب آقا ميرزا ابو صالح، باني مدرسهي صالحيه المشهور به مدرسهي نواب که در سنهي 1086 ساخته شد، در عهد شاه سليمان صفوي و املاک زيادي هم بر آن وقف نمود و در سنهي 1087 مصلاي خارج دروازهي پايين خيابان را ساخت...».
18- همان.
19- بنگريد به رو گرفت نهادک نامهي چشمهي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مه 1324) دربارهي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار ميکند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسلهي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام او نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامهي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايينتر از شهر به قلعه خيابان رقبهي آستان قدس ميرسد [ميرسيد] و آن را مشروب ميسازد [ميساخت!]. روي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (صفحه 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گرد آوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. نگارنده ميافزايد: که ؛ سالهاست آب اين جوي بار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راه آبهي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آبهاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن ميباشد و از درآمدن آن [اگر داشته باشد] بهرهيي به آستانه يا اوقاف نميرسد!.
20- بنگريد به رو گرفت پيوست متن فرمان.
21- بنگريد به رو گرفت نهادک نامهي چشمهي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مهر 1324) دربارهي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار ميکند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسلهي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام و نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامهي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحهن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايينتر از شهر به قلعه خيابان رقبهي آستان قدس ميرسد [ميرسيد] و آن را مشروب ميسازد [ميساخت!]. وي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (ص 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گرد آوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. و نگارنده ميافزايد: که ؛ سالهاست آب اين جوي بار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راه آبهي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آبهاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن ميباشد و از درآمد آن [اگر داشته باشد] بهرهيي به آستانه يا اوقاف نميرسد!.
22- در مطلع الشمس نوشتهي محمد حسن خان اعتماد السلطنه، دربارهي نام گذاري چشمه گلسپ چنين آمده است:
«اما چشمه گيلاس که در اصل گلسپ بوده و به طول زمان تلفظ آن تغيير کرده و تحريف و تصحيف شده. چنان که برهان قاطع گويد: چشمهي گلسپ به ضم کاف فارسي... چشمهيي است در خراسان از توابع طوس [مساوي توس]. [ميگويند:] يزد گرد پدر بهرام گور که از فرط ظلم و جور به يزدگردائيم [مساوي بزه کار] معروف شده در کنا چشمهي گلسپ که از اعمال توس ميباشد، اسبي بر وي لگدي کوفت و به همان ضربت کشته شد! [گويا] پس از لگد خوردن يزد گرد در کنار اين چشمه، به چند قرن بعد، معروف و موسوم به گلسپ شده، حالا معني اين کلمه چيست؟ مفرد است يا مرکب از گل و اسپ و مناسبتي با لگد خوردن يزد گرد داشته باشد يا نه، معلوم نيست؟... (ص 181 همان)
به گمان نگارنده، واژهي گلسپ که بر ساخته از گل و اسپ است، نخست از دو واژهي کل و اسپ ساخته شده است و کل و کول در گويش مردم خراسان آب گير و تالاب ميباشد، چنان که برهان قاطع نيز کول را به همين معني آورده است. چون در کنارههاي اين آب گير، گياه و سبزه ميروييده، اسبها براي چرا در بيرون و درون آن رها ميشدهاند (يا خود، گرد ميآمدهاند) پيداست که داستان يزد گرد نخست که «اسبي از چشمه برآمد و بر وي لگدي کوفت» از همين چراگاه بودن چشمه و آب گير اسپان بودن آن، ميتواند درست باشد، آن گاه کول اسپ يا کل اسپ، با گذشت زمان گل اسپ و گلسپ شده و با دگرگونيهاي نادرست مردم، به گونهي گيلاس به کار رفته است؟!
در خوسف بيرجند به مانند اين نامگذاريها، ديده ميشود مانند: کل ماه قلي، کل گرگ، کل بابا حاجي، کل خرمنها و... که همهي اينها، در گذشته تالاب و آب گير بودند، اگر چه امروز خشکيدهاند!.
23- امير علي شير نوايي، وزير کاردان و دانش پرور سلطان سلطان حسين باي قرا [912 - 878] ميباشد که در راستاي مردمداري وي، دانش مندان چندي گرد او فرا آمدند و فرهنگ و ادب پارس نمودي تازه يافت.
24- از اين گونه هشدار دادن به سرپرستان نهادکها از سوي نيکوکاران ورايستادگر، در نهادک نامهها بسيار ديده ميشود! از آن که دست يازان به خواسته ديگران و خدا ناترسان بي باک، از بردن و خوردن و از ميان بردن آن، بيمي نداشتهاند! چنين است که شاهان نيز چون وقفي انجام دادهاند، براي بر جاي ماندن آن، پس از خويش، به چنين بيم دادنهايي نياز داشتهاند اگر چه ميدانسته و ميديدهاند که با همهي آن سفارش ها، بسياري از نهادکها از ميان ميروند و درخواستهي خودي در ميآيند!. .
25- بنگريد به روگرفت نهادک نامهي چشمهي گلسپ که پيوست است. غلام رضا رياضي در راه نماي مشهد (مهر 1324) دربارهي چشمه گلسپ آورده است: «در حال حاضر معروف به چشمه گيلاس است در 48 کيلومتري شهر [شمال غربي] واقع است ولي با خط سير رودخانه 12 فرسنگ تا شهر کشش دارد و 26 آسياب در اين فاصله کار ميکند [؟!] آب اين چشمه را امير علي شير نوايي، وزير دانش مند سلطان حسين باي قرا، آخرين پادشاه سلسلهي تيموري [مساوي گور کانيان] به مشهد آورد ولي اقدام و نا تمام ماند و در زمان شاه عباس بزرگ که مردم مشهد رضوي نزد وي از کم آبي شکايت کردند، اين منظور جامهي عمل پوشيد.
اين چشمه حدود 150 زوج آب دارد [داشت!] که پس از ورود به مشهد و عبور از بالا خيابان و صحن کهنه و پايين خيابان (مساوي نادر و صفوي) چهار فرسنگ پايينتر از شهر به قلعه خيابان رقبهي آستان قدس ميرسد [ميرسيد] و آن را مشروب ميسازد [ميساخت!]. روي نهر، در صحنه کهنه، [مساوي عباسي] سابقا باز بود و در زمان نيابت توليت آقاي علي منصور در بست عليا و سفلي و صحن، روي آن پوشيده شد.» (صفحه 176 همان).
و نيز بنگريد به راه نماي توس، گردآوري: سيد، ياحقي، لباف خانيکي. ص 41 و 42. و نگارنده ميافزايد: که ؛ سالهاست آب اين جويبار از مشهد و بالا خيابان باز گرفته شده و راهآبهي آن، جاي روان شدن آب باران يا پس آبهاي شهري گشته است و اندک آب چشمه گلسپ، در دست مردم کشاورز گرداگرد آن ميباشد و از درآمد آن [اگر داشته باشد] بهرهيي به آستانه يا اوقاف نميرسد!.
26- در اين که «شاه مغفور جم جاه» که بوده؟ نشانهيي در وقف نامه و مطلع الشمس به دست نيامد! تنها ميتوان گمان کرد ؛ شايد شاه عباس از رفتار نادرستي که با پدرش سلطان محمد خدا بنده داشته، پشيمان بوده و خواسته بدين گونه از روان وي پوزش و آمرزش بخواهد؟.
27- نگارنده، سر سبزي و شادابي اين درختان و جوي بار تند آب خيابان نادري را در سالهاي 1339 و 1340 که پايان بر جايي آن بود به ياد ميدارد. سوک مندانه يا خوش بختانه در سالهاي بعد در زمان شهرداري مهندس شهرستاني اين درختان سايه گستر توت که آرامشي به مردم ميداد و در سايهي آن از جوي بار تند گلسپ به هر گونه بهره ميبردند، از جا کنده شدند و روي جوي آن را که بيش از دو متر ژرفا و پهنا داشت پوشيدند و خياباني آفتاب خيز و گرم و بي سايه و خشک، جانشين آن کردند که مردم به گوشهيي سايه و کفي آب نيازمند ديوارها و شيرهاي دور دست آب گشتند. به جاست ياد آور شويم که از سوي ديگر، اين کار برتريهاي چشم گيري نيز داشت، آلودگي آب و خيابان بيش از اندازه بود، مردم همه آشغال و خاک روبههايشان را در آن ميريختند و آب با تندي خود، همه چيز را پيش ميراند، به جز اين، بيم افتادن کودکان و پيران در آن بود که بي گمان چنين ميشد! و از همه فراتر، بهداشت شهر و مردم نمودي تازه يافت و بر پهناي خيابان نيز سه گز افزوده شد.
28- روستاي دنياييه، شناخته نشد! در کتابي و سندي، نام و نشاني از آن به دست نيامد! بدين گونه است که رقبههاي وقفي از ميان ميروند!!.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله