فرمانبرى و بندگى
قال الله تعالى: «يابن آدم! أنا غنى لا أفتقر، أطعنى فيما أمرتك، أجعلك غنيا لا تفتقر...أنا حى لا أموت؛ أطعنى فيما أمرتك، أجعلك حيا لا تموت.أنا أقول للشىء كن فيكون؛ أطعنى فيما أمرتك، تقول للشىء كن فيكون». [1]
خداوند متعال مىفرمايد: اى فرزند آدم، من بىنيازى هستم كه هرگز فقير نمىشوم، در آنچه كه تو را امر كردهام اطاعتم كن تا تو را طورى بىنياز كنم، كه هيچ گاه فقير نشوى.
...من زندهاى هستم كه هرگز نمىميرم؛ مرا در آنچه به تو امر كردهام اطاعت كن تا تو را زندگىاى بدهم كه هرگز نميرى. من [ اگر اراده كنم كه چيزى به وجود آيد. ] به هر چه بگويم ايجاد شو، فورا ايجاد مىشود؛ مرا در اوامرم اطاعت كن تا تو را نيز چنين كنم كه به هر چه [ كه اراده كردى كه به وجود بيايد ] بگويى ايجاد شو، فورا ايجاد گردد.
چنان كه در حديث شريف تصريح شده است اين مقامات بلند و صفات رفيع خدايى؛ يعنى بىنيازى هميشگى، زندگى جاويد و قدرت ايجاد كردن هر چيزى كه اراده به آن تعلق گيرد، فقط با «فرمانبرى» و اطاعت كامل دستورهاى الهى ميسر است.فردى كه هنوز بنده حقيقى خداوند نشده است و اسير هواى نفس و فرمانبر شيطان است، هيچ گاه به اين مقامات نخواهد رسيد.راه بندگى نيز در قرآن كريم و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و گفتار و رفتار آل محمد صلى الله عليه و اله و سلم به طور واضح بيان شده است. هر كس براى معرفت خداوند و براى رسيدن به مقامات بلند معنوى مذكور كه كمال آدمى است به غير از راه قرآن و دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم راهى بپيمايد هرگز به كمال نخواهد رسيد.
بنده خالص و مطيع كامل، آية الله العظمى بهجت حفظه الله درباره اطاعت مىفرمايد : «خداشناس، مطيع خدا مىشود و سر و كار با او دارد؛ و آنچه مىداند موافق رضاى اوست، عمل مىنمايد؛ و در آنچه نمىداند، توقف مىنمايد تا بداند؛ و آن به آن، استعلام مىنمايد (مىپرسد) و عمل مىنمايد، ...عملش، از روى دليل؛ و توقفش، از روى عدم دليل [ است ] .آيا ممكن است بدون اينكه با سلاح اطاعت خداى قادر باشيم، قافله ما به سلامت از اين رهگذر پرخطر، به مقصد برسد؟» [2] آرى،
در سايه اطاعت محض پروردگار است كه:
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت.[3]
بهترين اطاعت و بندگى خداوند در درجه اول، انجام واجبات دين است؛ على عليه السلام فرمود : «لا عبادة كأداء الفرائض [4]؛ هيچ عبادتى [ بهتر و مهمتر ] از انجام واجبات نيست.» تا زمانى كه واجبات روى زمين بماند انجام مستحبات فايدهاى نخواهد داشت.
امام خمينى عليه السلام در اين باره مىفرمايد: «بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمىشود مگر اينكه انسان ابتدا كند از ظاهر شريعت، (در سير و سلوك به سوى خدا از دستورات دين شروع كند) و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه (ملزم به دستورات دين اعم از واجبات و محرمات) نشود هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود. و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف (آشكار) شود». [5]
و در جاى ديگر مىفرمايد: «...مبادا در امر ديانت و خصوصا اين نمازهاى پنجگانه تهاون كنى و آنها را سست شمارى». [6]
پس بعد از انجام واجبات، بجا آوردن مستحبات سودمند خواهد بود. و بايد توجه داشت كه عبادت، شرايطى دارد از جمله آنكه «اول وقت» باشد.و ديگر آنكه با «اخلاص» باشد. و ديگر آنكه «عاشقانه» باشد و شور عشق در او موج بزند در حديثى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «والاترين مردم كسى است كه عاشق عبادت پروردگار باشد، و [ خالصانه ] به آن گردن نهد، و آن را با جان و دل دوست داشته باشد، و به آن بچسبد، و خويش را براى آن فارغ گرداند؛ [ در نتيجه ] چنين كسى برايش مهم نيست كه روزگارش چگونه سپرى مىشود؛ به سختى يا به آسانى». [7]
بكوش خواجه و از «عشق» بىنصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بىهنرى[8]
البته عبادت و اطاعتى مورد پذيرش حق و بالا برنده انسان و معراج مؤمن است كه با «حضور قلب» باشد.حضور قلب به معناى جمع نمودن تمام حواس و فكر و دل خويش، بلكه همه وجود خويش و متوجه كردن آن به حضرت رب العالمين در هنگام عبادت است.از راههاى پيدا كردن حضور قلب (چنان كه اهل عرفان مىگويند)، توجه به عظمت پروردگار و حقارت بنده و نيز توجه به معانى كلمات نماز و...است. مرد الهى، حضرت آية الله العظمى بهجت مىفرمايد: «...و در عبادات، قلب را از غير خدا، خالى نمايد، و فارغ القلب، نماز را كه همه چيز تابع آن است انجام دهد». [9]
همچنين ايشان در جملهاى زيبا چنين فرمودهاند: «اگر بدانيم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت، و در رأس آنها نماز است، كه به واسطه خضوع و خشوع و آنهم به اعراض از لغو، (روى گرداندن هرگونه بيهوده كارى و بيهوده گويى) محقق مىشود؛ كار تمام است». [10]
مرا غرض ز نماز آن بود
كه درد فراق با تو بگذارم
و گرنه اين چه نمازيست كه من
نشسته روى به محراب و دل ببازارم [11]
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
خداوند متعال مىفرمايد: اى فرزند آدم، من بىنيازى هستم كه هرگز فقير نمىشوم، در آنچه كه تو را امر كردهام اطاعتم كن تا تو را طورى بىنياز كنم، كه هيچ گاه فقير نشوى.
...من زندهاى هستم كه هرگز نمىميرم؛ مرا در آنچه به تو امر كردهام اطاعت كن تا تو را زندگىاى بدهم كه هرگز نميرى. من [ اگر اراده كنم كه چيزى به وجود آيد. ] به هر چه بگويم ايجاد شو، فورا ايجاد مىشود؛ مرا در اوامرم اطاعت كن تا تو را نيز چنين كنم كه به هر چه [ كه اراده كردى كه به وجود بيايد ] بگويى ايجاد شو، فورا ايجاد گردد.
چنان كه در حديث شريف تصريح شده است اين مقامات بلند و صفات رفيع خدايى؛ يعنى بىنيازى هميشگى، زندگى جاويد و قدرت ايجاد كردن هر چيزى كه اراده به آن تعلق گيرد، فقط با «فرمانبرى» و اطاعت كامل دستورهاى الهى ميسر است.فردى كه هنوز بنده حقيقى خداوند نشده است و اسير هواى نفس و فرمانبر شيطان است، هيچ گاه به اين مقامات نخواهد رسيد.راه بندگى نيز در قرآن كريم و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و گفتار و رفتار آل محمد صلى الله عليه و اله و سلم به طور واضح بيان شده است. هر كس براى معرفت خداوند و براى رسيدن به مقامات بلند معنوى مذكور كه كمال آدمى است به غير از راه قرآن و دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم راهى بپيمايد هرگز به كمال نخواهد رسيد.
بنده خالص و مطيع كامل، آية الله العظمى بهجت حفظه الله درباره اطاعت مىفرمايد : «خداشناس، مطيع خدا مىشود و سر و كار با او دارد؛ و آنچه مىداند موافق رضاى اوست، عمل مىنمايد؛ و در آنچه نمىداند، توقف مىنمايد تا بداند؛ و آن به آن، استعلام مىنمايد (مىپرسد) و عمل مىنمايد، ...عملش، از روى دليل؛ و توقفش، از روى عدم دليل [ است ] .آيا ممكن است بدون اينكه با سلاح اطاعت خداى قادر باشيم، قافله ما به سلامت از اين رهگذر پرخطر، به مقصد برسد؟» [2] آرى،
در سايه اطاعت محض پروردگار است كه:
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت.[3]
بهترين اطاعت و بندگى خداوند در درجه اول، انجام واجبات دين است؛ على عليه السلام فرمود : «لا عبادة كأداء الفرائض [4]؛ هيچ عبادتى [ بهتر و مهمتر ] از انجام واجبات نيست.» تا زمانى كه واجبات روى زمين بماند انجام مستحبات فايدهاى نخواهد داشت.
امام خمينى عليه السلام در اين باره مىفرمايد: «بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمىشود مگر اينكه انسان ابتدا كند از ظاهر شريعت، (در سير و سلوك به سوى خدا از دستورات دين شروع كند) و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه (ملزم به دستورات دين اعم از واجبات و محرمات) نشود هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود. و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف (آشكار) شود». [5]
و در جاى ديگر مىفرمايد: «...مبادا در امر ديانت و خصوصا اين نمازهاى پنجگانه تهاون كنى و آنها را سست شمارى». [6]
پس بعد از انجام واجبات، بجا آوردن مستحبات سودمند خواهد بود. و بايد توجه داشت كه عبادت، شرايطى دارد از جمله آنكه «اول وقت» باشد.و ديگر آنكه با «اخلاص» باشد. و ديگر آنكه «عاشقانه» باشد و شور عشق در او موج بزند در حديثى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «والاترين مردم كسى است كه عاشق عبادت پروردگار باشد، و [ خالصانه ] به آن گردن نهد، و آن را با جان و دل دوست داشته باشد، و به آن بچسبد، و خويش را براى آن فارغ گرداند؛ [ در نتيجه ] چنين كسى برايش مهم نيست كه روزگارش چگونه سپرى مىشود؛ به سختى يا به آسانى». [7]
بكوش خواجه و از «عشق» بىنصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بىهنرى[8]
البته عبادت و اطاعتى مورد پذيرش حق و بالا برنده انسان و معراج مؤمن است كه با «حضور قلب» باشد.حضور قلب به معناى جمع نمودن تمام حواس و فكر و دل خويش، بلكه همه وجود خويش و متوجه كردن آن به حضرت رب العالمين در هنگام عبادت است.از راههاى پيدا كردن حضور قلب (چنان كه اهل عرفان مىگويند)، توجه به عظمت پروردگار و حقارت بنده و نيز توجه به معانى كلمات نماز و...است. مرد الهى، حضرت آية الله العظمى بهجت مىفرمايد: «...و در عبادات، قلب را از غير خدا، خالى نمايد، و فارغ القلب، نماز را كه همه چيز تابع آن است انجام دهد». [9]
همچنين ايشان در جملهاى زيبا چنين فرمودهاند: «اگر بدانيم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت، و در رأس آنها نماز است، كه به واسطه خضوع و خشوع و آنهم به اعراض از لغو، (روى گرداندن هرگونه بيهوده كارى و بيهوده گويى) محقق مىشود؛ كار تمام است». [10]
مرا غرض ز نماز آن بود
كه درد فراق با تو بگذارم
و گرنه اين چه نمازيست كه من
نشسته روى به محراب و دل ببازارم [11]
پی نوشت :
[1]. الجواهر السنيه، ص 285.
[2]. به سوى محبوب، ص 46.
[3]. سعدى.
[4]. معجم المفهرس نهجالبلاغه، حكمت 113/ 3.
[5]. اربعين حديث، ج 1، ص 15.
[6]. اربعين حديث، ج 2، ص 155.
[7]. اصول كافى، ج 2، ص 83.
[8]. حافظ.
[9]. به سوى محبوب، ص 33.
[10]. اين جمله، زير نويس يكى از عكسهاى ايشان است.
[11]. مولوى.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله