نویسنده: ساموئل اس. فرانکلین
برگردان: جعفر نجفیزند
برگردان: جعفر نجفیزند
قانون بزرگ فرهنگ این است: اجازه دهید هر کس آن چیزی شود که قادر به بودنش خلق شده است.
توماس کارلایل، (1) مقالههای انتقادی و متنوع، 1827
ارسطو در مقدونیه، (2) درست شمال جایی که اکنون یونان است، به دنیا آمده پزشک بود. در حدود 17 سالگی به آتن سفر کرد تا در آکادمی افلاطون (3) تحصیل کند. او تا زمان مرگِ مرشدش (افلاطون) حدود بیست سال را نزد او گذراند. در عین حال که ارسطو و افلاطون مشترکات فکری زیادی داشتند. در یک موضوع بسیار مهم با هم اختلاف نظر داشتند. از نظر افلاطون، حقیقت در دنیای متعالی اندیشههایی یافت میشد که از طریق تعقل یا استدلال به دست میآمد. ارسطو در عین حال که اهمیت تعقل یا استدلال را قبول داشت به دنیای طبیعی و فیزیکی اهمیت بیشتری میداد. او در واقع اولین دانشمندی بود که میگفت دانش یا معرفت از طریق مشاهدهی دنیای مادی حاصل میشود. دیدگاه شادکامی ارسطو هم از اهمیتی که او به دنیای طبیعی قایل بود متأثر بود.
در 343 قبل از میلاد، فیلیپ (4) شاه مقدونیه از ارسطو دعوت کرد معلم خصوصی پسرش شود، بنابراین به زادگاهش برگشت تا به تعلیم پسری بپردازد که بعداً به عنوان الکساندر کبیر (5) شهرت یافت. ارسطو پس از ترک جایگاه تدریسش در قصر به آتن برگشت و آکادمی خود را که لایکیوم (6) [به معنای امروزی دانشسرا.] مینامید دایر کرد. پس از مرگ الکساندر، احساسات ضدمقدونیهای در آتن خیلی بالا گرفت و ارسطو مجبور شد به مقدونیه برگردد و در 322 قبل از میلاد در آنجا فوت کرد.
بسیاری از خدمات ارسطو هنوز هم بر تمدن غرب نفوذ دارند. در بین نوشتههای او مقالهها و کتابهایی در زمینهی منطق، فیزیک، هواشناسی، متافیزیک، روح، (7) حواس، رؤیاها، حافظه و خواب، سالمندی، اخلاقیات، سیاست، معانی و بیان، و شعر و شاعری، دیده میشوند. به علاوه، باور بر این است که تنها بخشی از نوشتههای او در امان مانده اند. ارسطو در حقیقیت یکی از برجستهترین و بارزترین ذهنهایی بوده که جهان شناخته است.
در یونان باستان اخلاقیات معنایی بسیار متفاوت از امروزی داشت. اخلاقیات اکنون معمولاً به قوانین اجرایی دلالت دارد که بر مشاغل یا رفتارهای اجتماعی حاکم است. ما در پزشکی، حقوق، آموزش و پرورش، مذهب، و مانند آن، اخلاقیات حرفهای داریم و اعمال را اخلاقی یا غیر اخلاقی داوری میکنیم. اما، در یونان باستان اخلاقیات به مسئلهی نحوهی زیستن مربوط میشد. ارسطو، خوب زیستن را eudaimonia شادکامی یا خوشبختی مینامید. در عین حال که ترجمهی انگلیسی رسایی برای این اصطلاح وجود ندارد، معمولاً به چیزی دلالت دارد که حالا زندگی انسانی خوب یا به طور ساده، شادکامی یا خوشبختی مینامیم.
ارسطو به عنوان فردی علاقهمند به دنیای طبیعی برای نشان دادن اندیشههای تحقق شادکامی از دانهی بلوط استفاده میکرد. دانهی بلوط از قابلیت درخت بلوط شدن برخوردار است. چیزی که ذاتی دانهی بلوط است شکل یا الگوی «درخت بلوط شدن» است. آن هرگز نمیتواند بجز درخت بلوط شدن چیز دیگری برای مثال، قورباغه یاعقاب شود. به همین منوال، تخم بارور در رحم کسی که به زودی مادر خواهد شد، از قابلیت پسر یا دختر شدن برخوردار است نه چیز دیگری مثلاً روباه یا بوتهی گل سرخ. موجودات زنده از قابلیتها، امکانات، الگوها، یا شکلهای ذاتی در درون خود برخوردارند. «درخت بلوط شدن» یک الگو در درون دانهی بلوط است. انسان بودن یا بشریت یک الگو در درون تخمک بارور انسان است. در درون این تخمک بارور امکانات، ورزشکار، هنرمند، دانشمند، مادر، پدر، دوست، و مانند آن وجود دارد. ما به طور ذاتی خیلی چیزها در مقادیر متنوع هستیم. همانگونه که دانهی بلوط برای رشد و نمو میکوشد، همین طور است در مورد انسانها، موجودات زنده در لزوم «شدن» اشتراک دارند. قابلیتها را میتوان به عنوان نیازهایی در تعقیب رضامندی در نظر گرفت. ارسطو میگوید که ما زندگیمان را در پی تعقیب سپری میکنیم. ما برای کمال بخشیدن به نیازهای انسانیمان باید جهان طبیعی را در نوردیم درست همان گونه که دانهی بلوط باید نیازهای تغذیهای خود را از خاک و نور خورشید فراهم سازد. دانهی بلوط سعی دارد به آسمان برسد ما نیز کمال خودمان، «eudaimonia» یا شادکامی را دنبال میکنیم.
نوع شادکامی ما، احساس خوب داشتن، ثروتمند بودن، یا داشتن خرت و پرت نیست. بلکه نحوهی زیستن است. لذّت میآید و میرود، ما نوع شادکامی ما پایدار است؛ حتی زمانی که صدمه میبینیم و یا زندگی با ما مهربان نیست، آن باماست. تا زمانی که در پی مطالبهایم، به پیش میرویم، رشد میکنیم، و به قابلیتهایمان کمال میبخشیم از یک زندگی انسانی خوب: eudaimonia یا شادکامی برخورداریم.
اکثر ما آموختیم چیزی که برای یکی شادکامی میآورد ممکن است دیگری را خرسند نکند، میتوانیم از این مطلب نتیجه بگیریم که شادکامی برای هر فرد یکتا است. اگر این درست باشد، یک تبیین کلی از شادکامی که همهگان بپذیرند وجود ندارد. اما، همان طور که از تفکر ارسطو بر میآید، اگر چه قابلیتها ممکن است در بین افراد متفاوت باشند - یک شخص ممکن است موسیقیدان و دیگری ورزشکار باشد - همهی ما در پی تعقیبیم. افراد میتوانند با انجام دادن کارهای مختلف شاد یا خوشبخت باشند. تفاوت بین افراد مجاز است.
روزی بیوکریو، (8) منشی بخشمان پوستری را با نقل قولی از منبع گمنامی به من داد: «با غفلت از مطالبهی شادکامی غم و غصه سراغت میآید، پس بر پیگیری شادکامی تمرکز کن». عالی است! «شادکامی پیگیری» یعنی برای پایان بخشیدن به این خط مقصد نهایی وجود ندارد، فقط طی سفرّ است. سفر کردن، طی طریق، شادکامی است رویش یا بالندگی شادکامی است. کمال بخشیدن به قابلیتها شادکامی است.
پینوشتها:
1. Thomas Carlyle.
2. Macedonia.
3. Plato.
4. Phillip.
5. Alexander The Great.
6. Lyceum.
7. soul.
8. Bev Karu.
ساموئل اس، فرانکلین، (1390)، روان شناسی شادکامی، برگردان: جعفر نجفی زند، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.