برگردان: جعفر نجفیزند
اصالتتان را در نظر بگیرید؛ شما متولدنشدهاید که مثل وحشیها زندگی کنید، بلکه برای پیگیری فضیلت و معرفت (دانش) زاده شدهاید.
دانته الگیری (1) کمدی الهی (2) (Ca. 1315)
اما هنوز از کامل عیاری به دوریم. ما همچنین یک وجه غیر عقلانی نیرومندداریم. بخش شهوانی روحمان که امیال و هیجانات را در خودجای داده و اغلب کمتر معقول است. خوشبختانه، و این خیلی مهم است، وجه غیر عقلانی ما قادر است به عقل و دلیل گوش دهد و به پندهای آن عمل کند. وجه غیر عقلانی در ما میتواند از وجه عقلانی متأثر باشد. فضیلت اخلاقی ارسطو هم درست همین است: امیال نامعقول، هیجانات و اعمال تحت تأثیر عقل یا دلیل قراردارند [الیوت کُهن (3) (2003) در ضمن رابرت آرینگتن (4) (1998) و جولیا آناز (5) (1993) را نیز ببینید]. (6)
فضیلت اخلاقی به احتمال مهمترین اندیشه در نوشتههای اخلاقی ارسطو است. قطعهی زیر جوهرهی اخلاقیات نیکو ماخن را بیان میکند.
اگر فضیلت، مثل طبیعت، دقت بیشتری میطلبد و بهتر از هنر است، در این صورت هدف آن اعتدال است. من از فضیلت اخلاقی حرف میزنم، زیرا آن به هیجانات و اعمال با فزونی و کاستی، نظر دارد، و اعتدال در اینها صورت میگیرد. شخصی به هنگام احساس ترس، اعتماد، میل، خشم، ترحم، و به طور کلی لذت و درد، میتواند احساس خیلی زیاد یا خیلی کم داشته باشد؛ و هر دو نهایت خطا است. اعتدال و خیر، احساس در زمان صحیح، راجع به چیزهای صحیح در ارتباط با افراد صحیح و برای دلیل صحیح است؛ و اعتدال و خیر، وظیفهی فضیلت است. به همین منوال با توجه به اعمال، فزونی، کاستی و اعتدال وجود دارد.
ما معمولاً برای مقایسهی یک عمل یا تفکر با یک ملاک مثل آرمان مذهبی، اصل جهانی، یا شاید هنجار فرهنگی، واژهی «اخلاقی» را به کار میبریم. این واژه به «mores» به معنای «راههای زیستن» مربوط میشود. روانشناسی اخلاقی، آن گونه که اواخر قرن بیستم توسط ویلیام جیمز، و پس از آن توسط روانشناسی انسانگرا ارائه شد، به مطالعهی «چگونه باید زندگی کنیم» اختصاص دارد.
فضیلت یا «virtue» از واژهی لاتین virtus میآید. این واژه تلفظ رومی کلمهی arete یونانی است که به معنای چیزی شبیه به «افضلی» است و به مواردی مثل افضلی چاقو برای بریدن و یا چشم برای دیدن، به کار میرود. اما کلمهی «virtue» حالا معنی والایی پیداکرده که در قرون وسطی هنگامی که با اقتدار مذهبی تداعی میشد، کسب کرده است. «فضیلت» حالت یک اندیشهی نسبتاً به هم ریخته است اما وقتی با واژهی اخلاقی ( moral) ترکیب میشود همان معنی با ستایش «افضلی در زیستن» را حفظ میکند. یونانیان باستان فضیلت اخلاقی را با شادکامی برابر میدانستند، زیرا از نظر یونانیان باستان، فضیلت اخلاقی جوهرهی زندگی انسانی خوب بود.
از نظر ارسطو اعتدال حتی برای امیال، احساسات، و اعمال ما مهمتر است. وقتی اینها در بهترین حالت باشند ما میتوانیم آنچه را که برای تحقق بخشیدن به قابلیتهایمان نیاز داریم به دست آوریم.
به این صورت، حد اعتدال به هیجانات و رفتار ما کار برد پیدا میکند، اما همانگونه که در بالا ذکر شد، اعتدال چیزی بیش از فقط مقدار است. فضیلت اخلاقی میطلبد که در مورد زمان، مکان و شرایط تعقل شود. یک عمل خاص ممکن است در یک موقعیت مناسب باشد اما در موقعیت دیگری نباشد. ممکن است در یک بازی فوتبال با صدای بلند صحبت کردن بادوستی که چند صندلی دورتر نشسته مطلوب باشد، اما همین عمل معمولاً در یک مراسم مذهبی قابل قبول نخواهد بود. به همین منوال، هق هق گریستن ممکن است برای یک خاکسپاری مناسب باشد اما در سر شام مطلوب نیست. از این نقطه نظر هیچ هیجان یا رفتاری ممنوع نیست، اما شرایط باید همیشه مد نظر قرار گیرد.
با هم مثال خشم را مرور میکنیم. میانهروی (7) توصیه شده در حد اعتدال نمیگوید که شخص هرگز نباید خیلی خشمگین باشد؛ ممکن است زمانهایی هم برسد که باید قانوناً بر آشفته بود. «شخص ممکن است احساس خیلی زیاد یا خیلی کم داشته باشد؛ هر دوی این نهایتها نادرستند.» اما به خاطر بیاورید که اعتدال یا حد وسط همیشه نسبی است - نسبت به شخص، زمان، مکان و شرایط. برای مثال، اگر کسی به فرزند شما توهین کند، ممکن است شدیدترین هیجان و اقدام فرا خوانده شود. حد اعتدال همیشه حد وسط یا متوسط را نمیطلبد؛ آن به درست بودن نیاز دارد - درستی برای زمان، مکان، افراد و شرایط. آشفتگی یا شادی - حتی خشونت - ممکن است در شرایط خاصی، اعمال درستی باشند.
به این ترتیب، هیچ قانون سادهای که بتوان به هر هیجان و عملی اِعمال کرد وجود ندارد. هیچ هیجان یا رفتاری به طور مطلق ممنوع نیست و هیچ هیجان یا عملی به طور مطلق تجویز نمیشود. طبق نظر ارسطو، همانگونه که پدر من میگفت، بهترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که «از کلّهمان استفاده کنیم» تعقل، تفکر کنیم و استعداد ذاتیمان را به کار گیریم. اجازه بدهید تفکر خوب وضعیت را ارزیابی و اقدام درست را برای آن هنگامه پیدا کند. ارسطو میگوید «اخلاقیات» یعنی علم زندگی خوب، هرگز نمیتواند دقیق باشد، فقط میتواند اصول کلی، مثل انصاف، دوستی، و شجاعت (8) را فراهم سازد. در درون مرزهای این اصول، برای یافتن پاسخ درست برای یک هنگامه، باید تعقل یا استدلال به کار گرفته شود.
فضیلت اخلاقی، رابطهی بین تعقل، میل، هیجان و رفتار را بحث میکند. ما پیوند بین فرایندها را اندکی بعد به تفصیل در این فصل بررسی میکنیم، اما در این لحظه نیاز است متوجه باشیم که افکار امیال، احساسات، و اعمال خیلی به هم گره خوردهاند و بعضی وقتها در هم میآمیزند تا وحدتی، یک کل معناداری را بسازند. برای نشان دادن نزدیکی آنها به هم یک آزمایش تفکر کوچک را با هم انجام میدهیم.
به یک رویداد هیجانی در گذشتهتان بیندیشید و یا آن را مجسم کنید. همین طور که صحنه در ذهنتان جریان پیدا میکند متوجه میشوید همان هیجاناتی را که در هنگامهی اصلی تجربه کردید احساس میکنید. شما میتوانید عشق، ترس، یا خشمی را که در هنگامهی اوّل داشتید یکبار دیگر احساس کنید. به علاوه، میتوانیدحس کنید که بدنتان، همانند بار اوّل، واکنش نشان میدهد: ماهیچهها سفت میشوند و ضربان قلب تند میشود. افکار، احساسات، و اعمال ترکیب میشوند تا وحدتی را به وجود آورند که میتواند در حافظه ذخیره و بارها تکرار شود.
واژهی «منش یا کردار» عمدتاً از فرهنگ معاصر کنار گذاشته شده است اما باستانیان در اندیشیدن خود به رفتار انسان جایگاه برجستهای برای آن قایل بودند. با به هم پیوستن افکار، احساسات و اعمال، آنها به صورت ساختارها یا آمادگیهای با دوام و تا حدودی پایدار در آمدند. یونانیان چنین آمادگی یا سرشتی را hexis نامیدند که به چیزی شبیه به «عادت»، (9) عادت مرکبی برای فکر کردن، میل داشتن، احساس کردن و اقدام کردن به شیوهی خاص، ترجمه میشود. شخص میتواند عادت صادق، دوستانه، یا شجاع بودن را پرورش دهد. صادق بودن فقط یک رفتار نیست، آن تفکر صادقانه، میل به صادق بودن، و احساس خوب داشتن راجع به صادق بودن، و همینطور انجام دادن اعمال صادقانه را در بر میگیرد. چنین عادتهایی نیروهای نیرومند در زندگی روزمرهی ما میشوند. آنها صفتهای (10) منش را تشکیل میدهند.
کریستوفر پیترسون (11) و مارتین سلیگمن [2004] (12) اخیراً مفاهیم منش و فضیلت را مجدّد در روانشناسی مطرح و آنها را در رشتهی جدید روانشناسی مثبت گنجاندهاند. آنها درست همانگونه که روانپزشکان و روانشناسان بالینی صفتهایی را شناسایی میکنند که بیماری روانی را مشخص میسازند، اینها هم سعی کردهاند منابع سلامت و شادکامی را شناسایی کنند. آنها با ممیّزی (13) ادبیات وسیع راجع به صفتهای معمول با ارزش، مجموعهای از شش فضیلت جهانی یا اصلی را با قوّتهای مشخصتر تبعی (14) منش، پیشنهاد میکنند. برای مثال، فضیلتِ شجاعت بر ظرفیت فردی برای تحمل ناراحتی به خاطر یک علت با ارزش دلالت دارد که میتواند با چندین قوّت منش مثل پایداری، دلیری، یا یکپارچگی ابراز شود. فضیلتهایی که آنان شناسایی میکنند به فضیلتهای مطرح شده توسط ارسطو حدود 2500 سال پیش، بسیار شبیهاند. شمارهی
ویژهی مجلهی مطالعات شادکامی (15) اندکی پس از چاپ کتاب پیترسون و سلیگمن منتشر شد و علاقه به اندیشههای ارسطو را بیشتر کرد.
همهی ما افرادی را میشناسیم که صفات ضعیف منش را پرورش دادهاند، افرادی که قادر نیستند استدلال خوب را با احساسات و اعمالشان درهم آمیزند و به این ترتیب تندرستیشان را به طور منظم به مخاطره میاندازند. آنها فاقد آمادگیهای لازم برای زندگی خوب هستند. افراد دیگری را نیز میشناسیم که با تفکر خوب مدام در امیال، احساسات، و اعمالشان میانهروی میکنند. این افراد قادرند به نحو سازگارانه و مؤثر عمل کنند و به این ترتیب زندگی خودشان و همینطور اطرافیانشان را ارتقاء میبخشند.
جمعبندی آنچه گذشت این است که فضیلت اخلاقی هم جوشی (16) تعقل یا استدلال، امیال، احساسات و رفتار است. وقتی این فرایندها با «تداعی یا پیوند» مکرر در هم ادغام میشوند ساختار پایداری را میسازند که ارسطو آن را hexis یاعادت نامید. ما عادتاً منصف یا خودخواه، دوستانه یا غیر دوستانه، شجاع یا ترسو میشویم. زندگیمان نیز سرانجام یک همسانی، (17) الگو، پیکربندی (18) از عادتها را پرورش میدهد. فضیلت اخلاقی میتواند شکل سازشی داشته باشند. فضیلت اخلاقی در مرکز زندگی انسان قرار دارد. خواه با عقل سالم، امیال، احساسات و اعمال مؤثر هدایت شویم یا با تفکر ضعیف که به نامعقولی در درون ما اجازه میدهد سلطه پیدا کند، فضیلت اخلاقی است که تا حد زیادی کیفیت زندگی ما را رقم میزند.
ارسطو نوع دیگری از فضیلت را هم شناسایی کرده است. فضیلت عقلانی به درک اصول اساسی و حقایق، و قوانین بدون تغییر جهان توجه دارد. فضیلت عقلانی بسیار شناختی است و تفکر ناب را در بر میگیرد، و کمتر به موضوعات روزمرهای میپردازد که مرکز توجه فضیلت اخلاقی است. ارسطو بخشی از فضیلت عقلانی را شناسایی میکند که خرد عملی (19) (به یونانی Phronesis و در لاتین Prudencia یا Prudence نامیده میشود و برای زندگی روزمره بسیار مهم است.
خردعملی ما را قادر میسازد بفهمیم که چه چیزی برای ما به عنوان افراد و اعضاء یک اجتماع، خوب و چه چیزی بد است. آن «کیفیت ذهن معطوف به چیزهای به حق، اصیل و خوب برای بشر» است. آن اصولی را که با آنها باید زندگی کنیم میفهمد. اما خرد عملی مسئولیت تجزیه تحلیل وضعیتهای خاص و محاسبهی این که چگونه باید اصول مربوط به آن را اعمال کرد نیز به عهده دارد. به بیان دیگر، خرد عملی میداند چه باید کرد و قادر است بهترین راه اقدام در اوضاع و احوال را دریابد.
خرد عملی، فضیلت عقلانی، و بخشی از روح معقول ماست. با حفظ آرمانهای بلند مدت مرتبط با کمال در مرکز توجه، مسؤلیت این را نیز دارد عوامل زیادی را که هر موقعیت جدید را تعریف میکنند به حساب آورد. خرد عملی با تعمّق بهترین پاسخ را برای هر مورد انتخاب میکند. خرد عملی حلقهی حساس بین معقولترین جزء روح و فضیلتهای اخلاقی است که تجمیعهایی از استدلال، امیال نامعقول، و احساساتاند [والرند (20) و همکاران (2003)]. (21) خرد عملی فضیلت عقلانی است اما اهمیت آن در این است که به فضیلت اخلاقی مرتبط است. آن به خوبی در سطح اصول کلی عمل میکند، میداند چه چیزی «به حق و اصیل» و همچنین در سطح موقعیتی است. آن هم نظری و هم عملی است.
به خاطر این که خرد عملی مسؤلیت تجزیه تحلیل اوضاع و احوال را دارد و در مورد این که کدام جنبهها مهمتریناند داوری میکند، تجربهی کافی در زندگی ضروری است. این یک دلیل است که چرا ارسطو انتظار ندارد افراد جوان واقعاً با فضیلت باشند. همانگونه که خواهیم دید، فضیلت باید به تدریج رشد کند. وقتی اصول اساسی مثل صداقت، سخاوت، یا دوستی مورد تأکید قرار میگیرند و جنبههایی از موقعیتها قابل شناسایی میشوند، کودک به تدریج بر رفتار خود کنترل پیدا میکند. خرد عملی آهسته رشد میکند و به آهستگی به خدمت فضیلت اخلاقی در میآید.
به طور خلاصه، «روح» انسان جنبهی معقول و جنبهی نامعقول دارد. فضیلت اخلاقی زمانی رخ میدهد که عقل به طور عادتی، امیال، احساسات، و اعمال را تعدیل میکند و برای یافتن حد اعتدال، معقول و نامعقول را کنار هم قرار میدهد. خردعملی جزیی از فضیلت عقلانی است که اصول و آرمانهای بلندمدت را میفهمد، در عین حال که اوضاع و احوال آنی را نیز مد نظر دارد. خرد عملی با لحاظ داشتن اوضاع و احوال و بهرهگیری از تعقل یا استدلال برای هدایت عمل به سوی اهداف سازنده، اساس فضیلت اخلاقی است.
پینوشتها:
1. Dante Alighieri.
2. The Divine Comedy.
3. Elliot Cohen .
4. Robert Arington.
5. Julia Annas.
6. اثر کُهن یک کتاب کوچک خواندنی درمورد کاربرد دلیل توسط ارسطو برای کنار آمدن بامشکلات روزمره است. کتاب اَرینگتن یک چکیدهی کوتاه ولی عالی از اخلاقیات ارسطو را دارد که در مورد فضیلت مخصوصاً روشن است. گزارش کاملِ فضیلت را میتوان در کتاب آناز پیدا کرد.
7. moderation.
8. courage.
9. habit.
10. traits.
11. Christopher Peterson.
12. برای یک بحث قابل خواندن از منش و فضیلتهای اصلی در بافت روانشناسی مثبت، کتاب سلیگمن (2002) را نیز ببینید.
13. survey.
14. subordinate.
15. The Journal of Happiness (2006). Vol. 7. Springer.
16. fusion.
17. consistency.
18. configuration.
19. Practical wisdom.
20. Vallerand.
21. والرند و همکارانش دو نوع شهوات یا امیال دخیل در فعالیت را تشخیص میدهد. «شهوت وسواسی» فاقد کنترل معقول است و میخواهد بدون درنظر گرفتن اوضاع و احوال و پیامده ابراز شود، درحالی که «شهوت هماهنگ» شرایط را در نظر میگیرد و معمولاً به اثر مثبت میانجامد. برای نمونه، آنها دوچرخهسواران برانگیختهی وسواسی را در مونترال کانادا یافتند که حتی در زمستانهای سخت آن منطقه دوچرخه سواری میکردند. اما دوچرخه سواران مشابه آنها که بر انگیختهی هماهنگ بودند. معمولاً این کار را نمیکردند به نظر میرسد اندیشهی شهوت هماهنگ والرند و همکارانش نمونهای از مفهوم خرد عملی و اثرات معتدلساز آن بر امیال ارسطو است.
فرانکلین؛ ساموئل، (1390)، روان شناسی شادکامی، برگردان: جعفر نجفی زند، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.