26 ربیع الاول سالروز صلح امام حسن (ع)
صلح امام حسن(علیه السلام)
تمامی ایالات اسلامی بیعت امام حسن(ع) را پذیرفتند، مگر شام که تحت نفوذ و سلطه معاویه بود. معاویه به همان روش سابق خود که در مورد امام علی(ع) داشت باقی بود. از اين¬رو با امام حسن(ع) از در ستيزه جويي در آمد.[1]
معاويه سعي كرد با حيله و نيرنگ، در كار امام¬ حسن(ع) كارشكني و خلل ايجاد كند. در همين زمان دو نفر از جاسوسان وي، يكي در كوفه و ديگري در بصره توسط ياران امام(ع) دستگير و سپس اعدام شدند.[2] امام حسن كه خواستار اتحاد جامعه اسلامي بود، باب مكاتبه با معاويه را باز نمود تا در صورت امكان او را راهنمايي و هدايت كرده و از عواقب سود تفرقه و خونريزي بر حذر نمايد...[3] سرانجام مكاتبات امام حسن(ع) و معاويه اين شد كه معاويه به نمايندگان آن حضرت گفت: ميان ما و شما شمشير داوري خواهد كرد. سپس به فرمانداران خويش دستور داد خود را براي جنگ مهيا و مجهز سازند. در اندك زماني 60 هزار نفر سواره و پياده نزد وي جمع شدند.[4] ابن خلدون مينويسد:
«معاويه با سپاهي از شام به جانب كوفه آمد امام حسن(ع) نيز با سپاه خود براي مقابله با آنان بيرون آمد».[5]
امام حسن(ع) عبيدالله بن عباس را با 12 هزار نفر براي نبرد با معاويه اعزام كرد. و قيس بن سعد بن عباده انصاري را همراه وي ساخت.[6]
عوامل و زمینه¬های صلح:
«ایشان به یاران خویش فرمود: معاویه ما را به چیزی دعوت می¬کند که در آن نه عزت است و نه عدالت. شما خواستار مرگ (در راه خدا) باشید، دعوتش را به او باز می¬گردانیم. مردم از اطراف، ندا سر دادند و خواستار صلح شدند.»[7]
به¬نظر میرسد تنها عده معدودی از یاران حضرت خواستار جنگ با معاویه بوده¬اند. در منابع آمده که معاويه يك ميليون درهم نزد عبيدالله بن عباس فرستاد. عبيدالله با هشت هزار نفر از همراهانش نزد معاويه رفتند.[8]
2- توطئهها و فريب افكار عمومي توسط معاویه؛
معاويه كساني را پنهاني¬ ميان ¬لشكر امام¬حسن¬(ع) ميفرستاد كه ميگفتند؛ حسن با معاويه صلح كرد و پيشنهاد او را پذيرفت و به همین جهت نظم لشكر به هم خورد.[9]
3- وجود عدهاي از خوارج در سپاه امام حسن(ع)؛
امام حسن(ع) به هر قيمتي خواستار جنگ با معاويه بودند و هجوم آنها به خيمه امام حسن(ع) و غارت خيمه حضرت و مجروح ساختن ايشان، موجبات پراكندگي هر چه بيشتر ياران آن حضرت را فراهم ساخت.[10]
ابن اعثم كوفي مينويسد:
جراح بن سنان، ضربتي به ران حضرت زد. امام حسن(ع) از اسب افتاد و بيهوش شد.[11]
وقتي امام حسن(ع) ديد نيرويي ندارد و يارانش پايداري نكرده و از گرد او پراكنده گشتهاند، با معاويه صلح كرد و بالاي منبر رفت و فرمود:
«اي مردم همانا خدا شما را به اول ما هدايت كرد و خونهاي شما را به آخر ما حفظ كرد...»[12]
سپس حضرت، عبدالله بن حارث را نزد معاويه فرستاد و به او گفت به معاويه بگو که من در اين كار انديشه كردهام اگر تو با بندگان خداي تعالي زندگاني نيكو خواهي كرد و ايشان را بر جان و مال و فرزند ايمن خواهي داشت و به اوامر و نواهي خداي تعالي و سنن محمد(ص) قيام خواهي نمود، اين كار را به تو سپارم و با تو صلح كنم.[13]معاويه تمام شرايط را پذيرفت. امام حسن(ع) در صلح نامه نوشت:
«اين مصالحهاي است ميان حسن بن علي(ع) و معاوية بن ابي سفيان، بر آن قرار با او صلح ميكند و امر خلافت را به او واميگذارد كه چون وفات او نزديك شود هيچ كسي را به وليعهدي منصوب نكند و كار خلافت را به شورا واگذارد. مسلمانان و خصوصاً شيعيان علي(ع) هر كجا باشند، از دست او ايمن باشند. معاويه قسم ياد كرد و قبول كرد كه به اين عهد و شرط وفا كند و هيچ مكر و كيدي نداشته باشد.»[14]
شهيد مطهري¬(ره) مينويسدکه اگر امام حسن(ع) با اين شرايط، صلح را قبول نميكرد، امروز در مقابل تاريخ محكوم بود. قبول كرد و تاريخ، آن طرف (معاويه)¬را محكوم كرد.[15] صلح امام حسن(ع)، زمينه را براي قيام امام حسين(ع) فراهم كرد. لازم بود امام حسن(ع) يك مدتي كناره گيري كند تا ماهيت امويها كه بر مردم مخفي و مستور بود آشكار شود، تا قيامي كه بنا بود بعدا انجام گيرد از نظر تاريخ قيام موجهي باشد.[16]
صلح امام حسن(ع) با معاويه در ماه ربيع الاول سال 41 هجري صورت گرفت.[17] بعضي گفتهاند صلح در جمادي الثاني يا اول سال 41 هجري بوده است. مسعودي پس از نقل اين قول مينويسد:
گفته اول (ماه ربيع الاول) به نظر ما معروف¬تر و درستتر است.[18]
شيخ عباس قمي مينويسد:
روز 26 ماه ربيع الاول سال 41 هجري امام حسن(ع) با معاويه صلح كرد.[19]
پىنوشت ها:
[1]- كمياني، فضل الله؛ حسن كيت، تهران، مؤسسه انتشارات فراهاني، چاپ سوم، بيتا، ص 81.
[2]- همان، ص 85.
[3]- همان، ص 86-85.
[4]- همان، ص 108، 104.
[5]- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، چاپ اول، ج1، ص 641.
[6]- يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي: ترجمه محمدابراهيم آيتي؛ تهران، علمي و فرهنگي، 1382، ج2، ص 141.
[7]- ابن خلدون
[8]- يعقوبي، ابن واضح؛ پيشين، ج2، ص 142-141.
[9]- همان.
[10]- همان.
[11]- كوفي، ابن اعثم؛ الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تهران، آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 762-761.
[12]- يعقوبي، ابن واضح؛ پيشين، ص 142.
[13]- كوفي، ابن اعثم؛ پيشين، ص 764.
[14]- همان، ص 766-765.
[15]- مطهري، مرتضي؛ سيري در سيره ائمه اطهار، تهران، صدرا، 1384، چاپ 27، ص 85.
[16]- همان، ص 86.
[17]- مسعودي، علي بن حسين؛ التبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي، 1365، ص 278.
[18]- همان.
[19]- قمي، شيخ عباس؛ وقايع الايام، قم، صبح پيروزي، 1385، ص 287.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله