شجاعت و سازش‌ناپذیری امام خمینی (ره) در آئینه خاطرات (5)

یکی از دوستان می‎گفت مقارن حادثه‌ی فیضیه با مرحوم آیت الله خادمی اصفهانی در قم مشرف بودیم. نزد آقای شریعتمداری رفتیم. دیدیم ایشان دارد می‌لرزد. آقای شریعتمداری به آقای خادمی گفتند شما را به خدا بروید حاج آقا روح الله
پنجشنبه، 21 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شجاعت و سازش‌ناپذیری امام خمینی (ره) در آئینه خاطرات (5)
شجاعت و سازش‌ناپذیری امام خمینی (ره) در آئینه خاطرات (5)

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

شما را به جدّتان، مبادا کوتاه بیایید

آیت‌الله محمد مؤمن:

یکی از دوستان می‎گفت مقارن حادثه‌ی فیضیه با مرحوم آیت الله خادمی اصفهانی در قم مشرف بودیم. نزد آقای شریعتمداری رفتیم. دیدیم ایشان دارد می‌لرزد. آقای شریعتمداری به آقای خادمی گفتند شما را به خدا بروید حاج آقا روح الله خمینی را متقاعدش کنید که دیگر بس است. ما هم به اتفاق آقای خادمی به محضر امام رفتیم و دیدیم ایشان مانند یک شیر نشسته و می‎فرماید: بروید به آقای شریعتمداری بگوئید که شما را به جدّتان مبادا کوتاه بیایید. اینها با این کارشان گور خودشان را به دست خودشان کنده‌اند. (1)

قلب من برای سرنیزه‌های شما آماده است

حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:

شهید مطهری می‎گفت وقتی مدرسه فیضیه را کوبیدند چون آقای شریعتمداری هم در مبارزه بود و اعلامیه می‎داد یک آقای بزرگواری که اسم نمی‌برم می‎گفت من رفتم پهلوی آقای شریعتمداری، وی گفت به من گفتند و خبر دادند که آقای خمینی برای کوبیدن مدرسه فیضیه می‎خواهد اعلامیه بدهد و اگر ایشان اعلامیه بدهد اینها مسلماً می‎آیند هم خانه ایشان و هم خانه مرا خراب می‎کنند و اینها مصمم‎اند هر صدایی را خفه کنند، شما سریع بروید و به آقای خمینی بگوئید که مبادا اعلامیه‌ای بدهد که صلاح نیست. آن آقا می‎گفت رفتیم و به آقای خمینی پیام را رساندیم. دیدم آقای خمینی یک خنده‌ای کرد و گفت من اعلامیه را نوشته و داده‌ام که در تهران چاپ شود. امام در این اعلامیه لبه تیز حمله را متوجه شاه کرد و او را کوبید و آخرین جمله‎اش را نوشت که من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‎های شما آماده کرده‌ام ولی برای قبول زورگویی‎ها و جباری‎های شما حاضر نخواهم کرد. (2)

لازم نیست کسی بماند و دفاع کند

آیت‌الله خامنه‌ای:

آن روزها منزل امام تنها کانون امیدبخش در قم بود. عصر روز دوم تصمیم گرفتم که به منزل امام بروم. حادثه مدرسه‌ی فیضیه تازه تمام شده بود. طلبه‎ها تا آنجا که توانسته بودند فرار کرده بودند و عده‌ای هم با کماندوها در داخل مدرسه بودند. ما که در خیابان بودیم، فکر کردیم به منزل امام برویم. به آنجا که رسیدیم، دیدیم چند تن از دوستان و طلبه‎ها و فضلا دور و بر خانه ایستاده‎اند و در این فکرند که اگر کماندوها به منزل آقا حمله کنند، چه تدبیری برای دفاع از ایشان به کار ببندند. طبیعتاً طلبه‎ها وسیله‌ای هم برای دفاع نداشتند، جز مشت و احیاناً یکی، دو تا چوب. من هم به جمع آن‌ها پیوستم و درباره‌ی نقشه‎های مختلف با هم صحبت کردیم. در همین حین متوجه شدم که در منزل آقا باز است. اعتراض کردم که: «چرا در را باز گذاشته‌اید؟ اقلاً در را که می‎توانید ببندید.» گفتند: «خود آقا گفته‎اند که کسی نباید در را ببندد و تهدید کرده‎اند که اگر در را ببندید از خانه بیرون می‎روم.» حدود غروب بود، وارد خانه که شدم آقا را دیدم که در حیاط ایستاده‎اند و با آرامش خاصی نماز می‌خوانند. آرامش ایشان تا حدودی به من هم آرامش بخشید. البته نه به آن اندازه که بتوانم حاضر شوم و نماز بخوانم. از دیدن منظره‌ی درگیری مدرسه، شدیداً هیجان زده بودم. امام نمازشان را تمام کردند و به داخل اتاق رفتند. ما هم به دنبال ایشان داخل اتاق شدیم. حدود پنجاه یا شصت نفر از طلبه‎ها و چند نفری غیر طلبه داخل اتاق نشسته بودند. امام حدود بیست دقیقه صحبت کردند. سخنان ایشان چنان آرامشی به حاضران، از جمله خود من داد که احساس کردیم از هیچ چیز نمی‎ترسیم و آماده‌ایم تا صبح در منزل امام بمانیم و از ایشان دفاع کنیم. البته امام آخر شب همه را مرخص کردند، گفتند لازم نیست کسی بماند و از منزل دفاع کند. (3)

حاضر نمی‎شدند کسی از ایشان محافظت کند

آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی:

در همان شب‌ها و روزهای ساخت پس از حادثه مدرسه فیضیه که در آن شب‌ها سخت می‎زدند و می‎کوبیدند و مجروح می‎کردند، اما با آقای صانعی گاهی در کوچه‎های قم آخر شب با هم حرکت می‎کردند. من شب‌ها گاهی به امام پیشنهاد می‎کردم که اجازه بدهند چند نفر در خانه خدمت شما باشند که یک وقت احیاناً نصف شب پیشامدی نشود؛ ولی امام حاضر نمی‎شدند کسی بماند یا همراهشان باشد و از ایشان محافظت بکند. (4)

کسی خودش را زحمت ندهد

امام در تمام کارهایشان جز توجه به خدا به چیز دیگری رو نمی‎آوردند و اصلاً چیز دیگری غیر از خداجویی برای ایشان مطرح نبود. من یک بار هم ندیدم که ایشان از هیچ قدرتی وحشت داشته باشند. در طول چهل سالی که افتخار آشنایی با امام را داشتم به عینه شاهد این بی‌پروایی و شجاعت بودم امام حتی در سخت‎ترین شرایط نیز حاضر نمی‎شدند کسی برای حفاظت از ایشان در کنارشان باشد و حتی اصرار می‎کردند که کسی خودش را برای حفاظت از او و بیت‌شان زحمت ندهد. (5)

بروید به شهرستان‌ها بگویید

حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:

جمعیت فراوانی در خانه‎ی امام نشسته بودند. دست و پا شکسته‎ها را می‎آوردند و جمعیت گریه می‎کردند. تقریباً تنها کسی که گریه نمی‎کرد و با یک چهره‌ی برافروخته و روشن و مصمّمی صحبت می‎کرد خود امام بودند که مرتب می‎فرمود: اینها هزاران مبلّغ برایمان درست کردند و ما را به طرف مقصدمان می‎کشانند برای اینکه اگر ما می‎خواستیم اعلامیه بدهیم و فجایع اینها را بگوییم چقدر باید کار می‎کردیم اما اینها خودشان عملاً به این همه مردم شهرستانی نشان دادند که جانورهای درنده‌ای هستند لذا مرتب مردم که شهامت داشتند می‎آمدند و رفت و آمد می‎کردند. امام نشسته بودند و لاینقطع صحبت می‎کردند و می‎گفتند بروید به شهرستان‌ها و جنایاتی که دیدید به مردم بگویید و ما نیاز به اطلاعیه و اعلامیه نداریم. (6)

برای مدتی اطلاعیه ندادند

آیت‌الله یوسف صانعی:

پس از جریان انجمن‎های ایالتی و ولایتی که حاکمیت وقت فیضیه را در هم کوبید و طلبه‎ها را شهید کرد، برای مدتی از سوی امام اطلاعیه‌ای منتشر نشد. ایشان حتی در جلسه‎های دیگر عالمان شرکت نمی‎کردند. سر و صدا به راه افتاد و عده‌ای حتی از دوستان و علاقه‌مندان امام این سؤال را مطرح کردند که چرا امامی که مبارزه را آغاز کرده است، آن را ادامه نمی‎دهد. پس از مدتی معلوم شد که امام می‎خواستند که با آقایان علما اتمام حجت کنند که اگر تا حالا مبارزه با دولت بود، از این پس مبارزه با شاه است. و مبارزه با شاه خطرناک است. آیا حاضرید که جانتان را به خطر بیندازید؟ راه من، مبارزه با شاه است.
بعضی از آقایان می‎گفتند: «چگونه می‎شود با شاه مبارزه کرد؟»
به همین دلیل در چهلم شهدای فیضیه اطلاعیه‎ی مهمی انتشار ندادند. اما در همان زمان اطلاعیه معروف منتشر شد مبنی بر این که شاه دوستی یعنی آدمکشی و کشتن طلبه‎ها، شاه دوستی یعنی غارت اموال ناچیز طلبه‎ها، شاه دوستی یعنی کتابسوزی. لبه‎ی تیز این مبارزه با هدف اصلی اطلاعیه، متوجه سلطنت و شخص شاه بود. (7)

همین را می‎خواستم

امام پس از شنیدن حمله پلیس به مردم و روحانیون و مدرسه فیضیه چندین بار تکرار کرد الحمدالله رژیم خود را رسوا کرد ماهیت خود را بروز داد من همین را می‎خواستم. (8)

خود مردم جنایات را دیده‎اند

حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی

یک روز بعد از حمله کماندوها به فیضیه امام فرمودند اینها حماقت کردند و برای ما بهترین کار را کردند برای این که این همه جمعیت زائر از سراسر ایران در قم بود و ما دیگر خیلی نیاز نداریم برای مردم اطلاعیه و اعلامیه بدهیم چون تک تک این مردم که جنایات شاه را دیده‎اند خودشان به شهرها می‌روند و برای مردم تعریف می‎کنند. (9)

بگویید ریختند و زدند و سوزاندند

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی:

وقتی عمال شاه به فیضیه هجوم آوردند به محضر امام رفتیم و در خدمتشان بودیم که یک نفر از اراکی‎ها گفت: می‎خواهم بروم اراک. شما پیامی دارید؟ ایشان که انگار منتظر چنین سؤالی بودند، فوری فرمودند:
بله. بروید بگوئید ریختند، زدند، انداختند، سوزاندند. ولی (به بنده و چند نفر دیگر اشاره کردند) به اینها کاری ندارند، به پیغمبر کار دارند به قرآن کار دارند به اسلام کار دارند. (10)

بعد از درس به فیضیه می‎روم

آیت‌الله خامنه‌ای:

به دنبال حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه برای مدتی درس‌ها تعطیل شد، اولین روز شروع درس پس از حادثه‎ی فیضیه، امام ضمن سخنانی اعلام کردند که بعد از بحث مدرسه‌ی فیضیه می‎روم و برای شهدای فیضیه فاتحه می‎خوانم. امام راه افتادند و طلاب هم پشت سر ایشان به طرف مدرسه‌ی فیضیه رفتند.
کسی فکر نمی‎کرد امام خمینی حرکتی انجام دهد و حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه را بعد از آن حادثه احیا کند. مدرسه‌ی فیضیه بعد از دوم فروردین ویران شد. دیگر مسکونی نبود. درهای حجره‎ها را کنده و پنجره‎ها را شکسته و دیوارها را خراب کرده بودند، همه جا ریخته و پاشیده و کثیف بود. طلابی که در این مدرسه سکنی داشتند دیگر جرأت نمی‎کردند در آن جا بمانند و زندگی کنند، چون حصار حرمتش شکسته شده بود و احتمال می‎رفت هر لحظه مجدداً به آن مدرسه حمله کنند. از لحاظ موقعیت هم مدرسه‌ی فیضیه چون در میدان آستانه و دم دست قرار داشت، از بعضی مدارس دیگر بیشتر در معرض خطر بود. طلبه‎ها دیگر دل و دماغ رفتن به این مدرسه را نداشتند.
آن روز در خدمت امام حرکت کردیم و وارد مدرسه شدیم، به سمت چپ پیچیدیم امام دم غرفه‌ی اول یا دوم نشستند.
طلبه‎ها هم اطراف ایشان حلقه زدند،‎ هاله‌ای از غم صورت امام را گرفته بود، و شدیداً غمگین بودند.
ذکر مصیبتی شد، یک سیدی آنجا بلند شد روضه خواند و پس از روضه، امام از مدرسه بیرون آمدند.
این حرکت امام در شکستن جوّ فشار و رعب در طلاب قم خیلی تأثیر داشت و پای طلبه‎ها بعد از آن به مدرسه باز شد. (11)

هر کس مقداری کمک کند

حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی:

پس از فاجعه حمله رژیم به مدرسه فیضیه امام به مردم اعلام کرد که برای ساختن خرابی‎های ایجاد شده در مدرسه فیضیه هر کس مقدار معینی (12) پول کمک کند در صورتی که امام می‎توانست به چند نفر پولدار متدین که مقلد ایشان بودند بازسازی مدرسه فیضیه را واگذار کند و آب از آب هم تکان نخورد ولی امام با این تاکتیک همه مردم را وارد میدان مبارزه با شاه می‎کرد که مردم بپرسند مگر مدرسه فیضیه چه شده؟ بشنوند ویران شده بعد بپرسند توسط کی؟ توسط شاه و خود به خود سؤال بعدی که نظر امام هم این بود که، چرا مدرسه فیضیه را کوبیده است؟ و برای همه دشمنی شاه با اسلام روشن و آشکار می‎گشت. (13)

شما از شهر هستید و من از یک ده

آیت‌الله خزعلی:

به دنبال وقایع مدرسه فیضیه در سال 42 آیت الله العظمی حکیم (رحمه الله) تلگرام تسلیتی به قم فرستادند که متعاقب آن رئیس شهربانی وقت قم به عنوان نماینده شاه به نزد امام آمد و با اصرار تقاضای ملاقات محرمانه کرد. امام حاضر به این ملاقات نشد و گفت که من مطالب پنهانی ندارم و او از منزل امام خارج شد و نزد شریعتمداری رفت و با او دیدار کرد. پس از مدتی شریعتمداری به منزل امام تلفن زد و گفت چرا رئیس شهربانی را نپذیرفتی؟ او می‎گوید اگر جواب تلگرام آقای حکیم را بدهید همه شما را می‎کشیم و زن و بچه شما را به اسارت می‎بریم. امام در پاسخ به او گفت: ای کاش او را می‎پذیرفتم و در جوابش سیلی محکمی به صورتش می‎زدم. امام به شریعتمداری گفت: آقا شما از تبریز شهر قیام هستید و من از یک ده هستم. نترسید و مطمئن باشید که اینها کاری را که بخواهند انجام دهند به کسی نمی‎گویند و این گفته آنان علامت انجام ندادن است و من فردا جوابیه خواهم داد و فردای آن روز امام جواب اطلاعیه آقای حکیم را داد و آب از آب تکان نخورد. (14)

ما تکلیف خود را ادا می‎کنیم

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:

مرحوم آیت الله حکیم طی تلگرامی پس از اظهار همدردی و تأسف از جنایات رژیم، علما را دعوت نموده بود که به عتبات عالیات (نجف اشرف) مهاجرت نمایند. شاه پیش از آنکه تلگراف به مراجع تسلیم بشود، هیأتی را مرکب از رئیس شهربانی، رئیس ساواک و فرماندار قم مأمور ساخت تا اولتیماتومی به امام تسلیم نمایند. هیأت مزبور به منزل ایشان رفتند ولی امام اجازه ملاقات ندادند. آن‌ها اصرار کرده و گفتند از طرف شاه آمده‌ایم، ایشان جواب دادند به همین جهت که از طرف شاه می‎خواهید با من ملاقات کنید، از پذیرفتن شما معذوریم. آن‌ها پس از آنکه تلاش خود را بی‌ثمر دیدند به منزل آقای شریعتمداری رفته پیام شاه را به شرح زیر به ایشان تسلیم نمودند تا ایشان به امام ابلاغ نماید: «تلگرافی از آیت الله حکیم به دست شما می‎رسد که شما را به خارج شدن از ایران و رفتن به نجف اشرف دعوت کرده است. اگر بخواهید بروید دولت وسایل رفتن شما را فراهم می‎کند ولی اگر بخواهید روی آن تلگراف سر و صدا راه بیاندازید، کماندوها و زنان هر جایی را به خانه‌های شما می‎ریزیم، شما را می‎کشیم، نوامیستان را هتک می‎کنیم و خانه‎هایتان را غارت می‎نماییم. این پیام همایونی جدی است و جنبه‌ی صرفاً تهدیدی ندارد.»
تلگراف روز بعد تسلیم مراجع شد و آنان پس از مشاوره مصمم شدند که باید از سنگر اسلام و قرآن دفاع نمایند و ترک ایران به صلاح اسلام نیست و تلگراف به این گونه از طرف امام پاسخ گفته شد: «ما تکلیف الهی خود را انشاء الله ادا خواهیم نمود و به احدی الحسنین نایل خواهیم شد، یا کوتاهی دست خائنین از حریم اسلام و قرآن و یا جوار رحمت حق جلّ و علا. انی لا اری الموت الاسعادة والحیوة مع الظالمین الابرما.» (15)

آماده باشید برای مبارزه

آیت‌الله خامنه‌ای:

کار مهمی که امام انجام دادند استفاده از حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه برای گسترش مبارزه به سراسر ایران بود، امام از وقتی که فاجعه‎ی مدرسه‌ی فیضیه اتفاق افتاد، به فکر افتادند که این حادثه را در سراسر کشور منعکس کنند و آن را زنده نگهدارند.
حادثه‌ی فیضیه در ماه شوال بود و تا ماه محرم دو ماه و پنج روز فاصله داشت. امام چنان که در اواخر دوران مبارزه مشخص شد، به ماه محرم اعتقاد عجیبی داشتند. و واقعاً ماه محرم را ماه پیروزی خون بر شمشیر می‎دانستند لذا از اول، محرم را هدف گرفتند یعنی بلافاصله بعد از حادثه مدرسه‌ی فیضیه تصمیم گرفتند که از این حادثه در ماه محرم استفاده کنند و کردند. آن برنامه‌ای که امام در ماه محرم آن سال طرح کردند و اجرا شد یک برنامه‌ی دفعی و آنی نبود بلکه برنامه‌ای بود که اقلاً دو ماه روی آن فکر و کار شده بود. به دنبال حادثه‌ی فیضیه امام شروع به نامه نگاری و تبادل معلومات اطلاعات با علمای شهرستان‎ها کردند همواره با اعلامیه‌های تندی مانند «شاه دوستی یعنی آدم کشی»، افکار سیاسی و انقلاب خود را به همه جا منتقل کردند و مردم را به هیجان آوردند.
نزدیک محرم که شد امام برای شهرستان‌ها برنامه‌ای طرح کرد. آن برنامه عبارت بود از این که طلاب و فضلای قم را به اطراف و اکناف کشور بفرستد و از آن‌ها و منبرهای شهرستان‌ها بخواهد که دهه‌ی محرم را به خصوص از روز هفتم را اختصاص بدهند به بازگو کردن فاجعه‌ی فیضیه و آن مصائبی که در قم گذشته است و از روز نهم نیز دسته‎های سینه زنی این کار را بکنند و در نوحه خوانی‌ها آن چه را که در مدرسه‌ی فیضیه اتفاق افتاده است مطرح کنند تا همه‎ی مردم ایران بفهمند که در حادثه‌ی فیضیه چه گذشته است.
واقعاً وقتی انسان فکر می‎کند می‎بیند برای اینکه مردم سراسر ایران فاجعه‌ی فیضیه را بفهمند و به مبارزه کشیده شوند و هیجان پیدا کنند هیچ راهی بهتر از برنامه‌ای که امام طرح کرده و به اجرا در آوردند، وجود نداشت.
خود من از کسانی بودم که برای محرم از سوی امام اعزام شدم و تأثیرش را نیز دیدم امام از من خواستند که به مشهد بروم و یک پیام برای آقای میلانی و آقای قمی و پیام دیگری برای علمای مشهد ببرم.
پیام به علمای مشهد این بود که آماده باشید برای مبارزه، صهیونیسم دارد بر اوضاع کشور مسلط می‎شود، اسرائیل بر همه‎ی امور سلطه پیدا کرده است، امور اقتصادی کشور دست اوست و سیاست ایران را در مشت خود دارد. (16)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ص 82-83.
2- همان، ص 84.
3- همان، ص 84-85.
4- همان، ج 2، ص 297.
5- همان، ص 305.
6- همان، ج 4، ص 85.
7- همان، ص 86.
8- همان.
9- همان، ص 86-87.
10- همان، ص 87.
11- همان، ص 87-88.
12- ظاهراً هر فرد می‌توانست یک تومان به حساب فیضیه به بانک ملی بپردازد.
13- برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (رحمه الله)، ج 4، ص 88.
14- همان، ص 88-89.
15- همان، ص 89-90.
16- همان، ص 90-91.

منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.