نویسنده: برنارد کریک
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Political Participation
این اصطلاح به معنای تعداد افراد و گروههایی است که در تصمیمگیری شرکت میکنند، و نیز میزان یا اندازهی شرکت آنها در تصمیم گیری. از زمان یونان باستان، تصویر آرمانی مشارکت این بود که شهروندان آزاد به صورت علنی و در ملأعام دربارهی تصمیمگیریهای حکومتی بحث کنند و رأی دهند. سادهترین نظریه همیشه این بوده است که حکومت سالم و نیک بستگی به سطوح بالای مشارکت دارد. اما چنین مشارکتی جز در واحدهای کوچک دشوار به دست میآید و به همین دلیل مشارکت بر پایهی روشهای غیرمستقیم- تمایز میان دموکراسی نمایندگی و دموکراسی مستقیم- و روشهای حداقلیای مثل رأی دادن هنگام انتخابات بنا میشود. اکثر تصمیمگیریهای حکومتها مستقل از خواستههای شهروندان آنها اتخاذ میشود. در تلاش برای پل زدن بر این شکاف عظیم میان قدرت دولت و اصالت فرد، ژان ژاک روسو آموزهی مشهور ارادهی کلی خود را مطرح کرد: شخص فقط هنگامی میتواند شهروندی حقیقی باشد (با همهی حقوق و وظایفی که به او تعلق میگیرد) که خیر و مصلحت کلی، و نه خیر و مصلحت جزئی و خاص، را اراده کند. هرچند که این آموزه میتواند از این جهت دموکراتیک به شمار آید که هر شخص، هر قدر هم جاهل یا غافل، تجلی ارادهی کلی است، ولی در آن فضیلت و شایستگی و نه تعداد معیار قرار میگیرد.نظریه پردازان لیبرال قرن نوزدهم تحصیل و سواد را معیار شایستگی برای مشارکت میدانستند؛ در قرن بیستم قدرت دموکراتیک فقط مستلزم تحصیلات ابتدایی و متوسطهی اجباری بود. با این که مشارکت فزایندهی مردمی نشانهی نیرومندی حکومت نمایندگی قلمداد میشد، بعضی نگران بودند که این گونه مشارکت تودهای نسبت به دستکاریهای نخبگان آسیبپذیر باشد. حکومتهای خودکامهی قدیمی از اصل «بگذار سگهای خفته بخوابند» تبعیت میکردند و فقط خواهان فرمانبرداری انفعالی بودند؛ اما رهبران سیاسی مدرن، چه چپ و چه راست، خواهان شور و شوق فعال، «و بسیج و تهییج تودهها» برای ایجاد قدرت بیسابقهای برای دگرگونی اجتماعی هستند. از همین روی است که در نظریههای مشارکت با هر دو صورت توتالیتری و دموکراتیک دیده میشود.
روبرتو میشلز (1911,Michels) «قانون آهنین الیگارشی» را مطرح ساخت: در رأس همهی ساختارهای دموکراتیک مقامات بوروکراتیک قرار میگیرند. دیگران هم استدلال کردهاند که این وضعیت ضرورتاً غیردموکراتیک نیست، مشروط به این که نخبگان بر اساس رقابت به مقام برسند، گردش داشته باشند یا بتوان روی آنها تأثیر و نفوذ داشت. با این همه، سندیکالیستها، سوسیالیستهای صنفی، آنارشیستها و کثرتگراها همگی با این نظر که جامعه از سلسله مراتب سادهی رهبران و تودهها تشکیل میشود، مخالف بودند و در عوض جامعه را مجموعهی متکثری از گروههایی میدیدند که اجتماعاتی مشارکت کننده و دارای همپوشی را تشکیل میدهند.
بعضی از متفکران (مخصوصاً آنها که در سنت فدرالیستی امریکایی قرار میگیرند) معتقدند که مشارکت باید به وسیلهی موانع و موازنههای نهادی محدود شود، و قواعد حقوقی و چارچوب قانونی به تنهایی میتواند جامعهی مدنی منصفانهای خلق کند. دیگران (مخصوصاً آنها که در سنت انقلابی فرانسوی قرار میگیرند) معتقدند که جامعهی مدنی چیزی غیر از شکلگیری بیقید و بند مشارکت مردمی نیست.
ضرورت وجود طبقهی کارگر ماهر و باسواد در جوامع صنعتی مدرن، طبقات حاکم را وادار به مدارا با مشارکت هرچه بیشتر و حتی تشویق به آن میکند، چه تحت کنترل جنبش تودهای تک حزبی باشد، چه آزاد و باز، داوطلبانه و از روی عادت. هرچند بعضی نیز معتقدند که سطوح بالای بیاعتنایی سیاسی نشان دهندهی ثبات اجتماعی است؛ اما این نکته محل تردید است و در آمارهایی که تصور میرود این قضیه را ثابت میکنند معمولاً مشارکت را فقط به صورت مشارکت در احزاب سیاسی رسمی میسنجند و نه مشارکت در انواع و اقسام گروههای اجتماعی که نرخ مشارکت در آنها بسیار بالاتر است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول