موقوفهي شاه سلطان حسين
مقدمه
در اينجا وقفنامهي ديگري را ارائه ميکنيم که پيش از اين در کتاب تاريخچهي اوقاف اصفهان (1)به چاپ رسيده است؛ اما مع الاسف، به قدري متن چاپ شده پر اشتباه است که چارهاي جز طبع مجدد آن نديديم؛ به ويژه نسخهاي از آن در کتابخانهي آيةالله العظمي مرعشي به شمارهي 5458 يافت شد و امکان مقابلهي متن چاپي با نسخهي مرعشي فراهم گرديد. در مقابله روشن شد که در اين چند صفحه، افزون بر مواردي که خوانده نشده و برخي از آنها مانند نام يکي از روستاهاي وقف شده بسيار اهميت دارد، موارد زيادي به خطا خوانده شده است. در اينجا از ذکر اين خطاها صرف نظر ميکنيم. آنچه مهم است
ارائهي متني کم غلطتر است که ما براي ارائهي آن کوشش خود را کردهايم. افزون بر متن وقفنامه، ضمن مقدمهاي، شرحي کوتاه دربارهي اين وقفنامه، روستاهاي وقف شده و جهت وقف داريم که به هيچ کدام از اين نکات، در کتاب ياد شده، پرداخته نشده است.
آنچه شايسته يادآوري است اين است که اصولا از روي هر وقفنامهاي چندين نسخه با خط خوش نوشته ميشده است. در اين باره، کاتب تلاش ميکرده است تا نسخهها را دقيقا مانند هم بنگارد. به نظر ميرسد اين نکته دربارهي وقفنامهي ما نيز صدق کند، زيرا خطاهايي که در متن چاپي سپنتا راه يافته، به درستي نشان ميدهد که آن نسخه نيز دقيقا شبيه اين نسخه کتابت شده بوده است. گفتني است که تاريخ تنظيم اين وقف نامه، 20 محرم سال 1128 هجري است.
روستاهاي وقف شده
در تاريخ 1379/4/30 از يکي از اهالي روستا دربارهي وضعيت ملکي زمينهاي روستا پرسيدم؛ وي گفت: شنيد است که اين روستا تا پيش از آن که بخش عمدهي آن به ملکيت برخي از افراد خاندان نجفي درآيد - چهار دانگ آن متعلق به اين افراد بوده - شاهي يعهي خاصه و متعلق به دربار بوده است. اما ايشان از اين که در گذشته، در آنجا ملک وفقي وجود داشته باشد، آگاهي خاصي نداشت(2) تنها حدس ميزد که اگر چيزي هم به اين عنوان بوده است، بايد مربوط به گوشهاي از زمينهاي روستا باشد که به نام
قالي وردي شهرت دارد.
مورد دوم وقف، قريهي دستجرد مهراداران است که در فرهنگ جغرافيايي ارتش، از آن با عنوان دستگرد مهرآوران ياد شده است. اين روستا از روستاهاي فلاورجان است و در 32 کيلومتري جنوب غربي شهر اصفهان و در 16 کيلومتري جادهي آسفالته اصفهان - فلاورجان قرار داشته، زاينده رود از غرب آن ميگذرد (3).
سومين مورد وقف، باغ شمس الدين است که بنده از محل دقيق فعلي آن آگاهي ندارم. اما از متني که دربارهي تقسيم آب زاينده رود در دست است، چنين به دست ميآيد که در نزديکي فخرآباد يکي از روستاهاي منطقهي لنجان که در همسايگي دستجرد مهراداران است، قرار دارد. (4)در اين متن آمده است که: مادي دستجرد - يعني همان دستجرد مورد نظر ما - شش سهم ميشود: دستجرد: سه سهم. نارجان: يک سهم و نيم. فخر آباد: يک سهم، باغ شمس الدين: نيم سهم(5).
جهت وقف
پس از آن، به عنوان مصرف اصلي درآمد موقوفه، ميبايست هشت عشر باقي مانده، صرف برپايي مراسم روضه خواني در کاخ فرح آباد شاه سلطان حسين شود. اين روضه خواني ميبايست در شب عاشورا، شب اربعين و شب بيست و يکم ماه رمضان برگزار گردد. بخشي از پول براي روضه خوان و بخش ديگر براي طبخ حليم و پذيرايي از
حاضران است. شاه در اين وقفنامه تصريح کرده است که حق التوليه را که او تعلق دارد، در امور خير مصرف کنند.
نياز به توضيح نيست که اساسا يکي از موارد وقف که در دورهي صفوي به آن توجه زيادي وجود داشت، وقف براي روضه خواني بود که به صورت سنتي پايدار در ايران به ويژه شهر اصفهان درآمد. واقفين، افزون بر توجه به روضه خواني، براي مسافران کربلا نيز موقوفات فراواني را معين ميکردند. يک نمونه از اين قبيل موقوفات، وقف روستاي خاوه از روستاهاي قم و چندين روستاي ديگر در اصفهان، از طرف يک شاهزاده خانم صفوي است (6).
اما کاخ فرح آباد کاخي سست بنياد و از خشت خام بوده است که شاه سلطان حسين آن را دامنهي کوه صفه اصفهان ساخته و تابستانها را در آن سپري ميکرده است. کاخ ياد شده پس از حملهي افغانها، به دليل آن که نخستين منطقهاي بود که به دست آنان افتاد، در اختيار آنان قرار گرفت و شاه سلطان حسين، در همانجا نزد محمود افغان رفت. پس ازآمدن افغانها به شهر و استقرار در کاخهاي اصفهان، به مرور، فرح آباد رو به ويراني رفت، به طوري که ويرانههاي آن تا اواخر دورهي قاجاريه وجود داشته و پس از آن هم، منطقهي ياد شده، به پادگان نظامي تبديل شد. به نوشتهي خاتونآبادي در وقايع الاعوام و السنين، شاه سلطان حسين در سال 1123 به فرح آباد رفت و دستور بناي عماراتي را در محل آن باغ داده؛ سپس از اعيان و علما نيز خواست تا هر کدام زميني را در اطراف آن گرفته، عمارتي در آن بسازند (7).
گواهان وقفنامه
1 - فتحلي خان اعتماد الدولهي شاه سلطان حسين که در نهايت به دستور شاه نابينا
شد.(8) به رغم دفاعي برخي از منابع از وي، شاعر مکافات نامه او را متهم کرده است که شاه را به کاخ فرح آباد ميفرستاد و خود اختيار همهي امور را دست داشت:
بده اختياري که کل جهان
مرا بنده باشند از مال و جان
به تعمير باغ فرح روز و شب
به اقبال مشغول شو بي تعب (9).
2 - سيد مرتضي بن سيد علي الحسيني، از چنين شخصي در طبقات اعلام الشيعة قرن دوازدهم در ميان «مرتضيها» يادي نشده است. (10)به احتمال اين شخص از جمله صدور زمان سلطان حسين بوده است.
3 - محمد باقر بن سيد حسن حسيني، اين شخص، محمد باقر بن ميرزا حسن - از خاندان خليفه سلطان - صدر خاصهي شاه سلطان حسين است که در حدود سال 1148 در گذشته است. (11)مهر وي به عنوان صدر خاصه در گواهي برخي از وقفنامههاي ديگر شاه سلطان حسين ديده ميشود (12).
4 - محمد حسين بن شاه محمد، وي دومين ملاباشي و آخرين ملاباشي عصر صفوي است. منصب ملاباشي با محمد باقر خاتونآبادي در سال 1122 آغاز شد و پس از درگذشت وي در سال 1127، محمد حسين تبريزي فرزند شاه محمد به اين منصب تعيين گرديد (13).
5 - محمد بن حسن اصفهاني معروف به فاضل هندي. وي يکي از فقهاي برجستهي دورهي اخير صفوي و نويسندهي کتاب ارجمند کشف اللثام است که بنا به آنچه بر روي سنگ قبر وي آمده، در سال 1137 در گذشته است (14).
متن وقفنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
نهال بيهمال حمدي که در بساتين فرح آباد صدور مؤمنين نشو و نما يافته، در جنات نعيم مثمر رضوان حضرت منان کريم گردد؛ و رياحين گوناگون شکري که در گلستان جنت نشان قلوب مقربين، به استشمام فوايح روايح عواطف، مشام جان را فرخندگي و شکفتگي بخشد، شايستهي حدايق جلال ايزد متعال و کريم بيمثال، واقف آشکار و نهان و باسط کون و مکان است جل جلاله و عم نواله که بوستان آراي قدرت کاملهاش در گلستان کاينات، اقسام مخلوقات را، هر يک به رنگي آراسته و جلوهگر ساخته تا مظهر ازهار فوايد و مثمر اثمار عوايد شوند. فحمد الله ثم حمدا لله.
و گلدستههاي صلوات بلانهايات که از فيض رنگ و بو، ديده و مشام انام را صاحب نصيب و کامل نصاب، و ميوههاي نورس تسليمات که از شهد آبدار کام مرام(15)خواص و عوام را لذت ياب سازند، تحفهي بارگاه رسول لازم الاتباعي است که هرکس ساز مصباح هدايت او اقبتاس نور معرفت نمود، پرتو عنايت ازل، چون خورشيد و ماه بر ساحت احوال او تافت؛ و هر که مزرع دل و بستان جان را وقف اطاعت و انقياد امر و نهيش نمود، ملخ خسران ون کرم زيان به فضاي مزروعات و عرصهي مغروساتش راه نيافته؛ اعني سيد انبياء و مظهر الطاف بي منتها فاتحهي کتاب ايجاد، حضرت عزت و جلالت خاتمهي رسالهي نبوت و رسالت؛ و بر آل و عترت او که به طهارت ازلي مخصوص و در صفوف امامت و ولايت به سرافرازي منصوصاند، صلوات الله عليه و عليهم اجمعين الي يوم الدين.
اما بعد، غرض از ارتسام اين سطور حقيقت انجام، و ترقيم اين حروف شرعية المبدأ و الختام، آن است که چو خاطر عاطر دريا مقاطر بندگان اعلي حضرت، آسمان رفعت، خورشيد اضاءت، مشتري سعادت، والا جاه جهانيان پناه، پادشاه نامدار کامکار، شهنشاه معدلت شعار آفتاب اشتهار، زينت بخش متکاي عظمت و اقبال، سايه نشين
شاخسار مرحمت ذيالجلال،مقنن قوانين عدالت، مؤسس اساس جلالت، مالک خصال حميده ملکي، مورد آثار پسنديده فلکي، مظهر عوارف کردگار، مشمول مراحم آفريدگار، رونق افزاي بساتين جلالت، زينت بخش بساط ابهت و نبالت، متوکل بر عنايت جناب پرودرگار، متوسل به ولايت ائمهي اطهار، ذو الهيبة القاهرة و الصولة الباهرة و العظمة الظاهرة، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان به الخاقان بن الخاقان، کلب آستان اميرالمؤمنين بتأييدات الملک الغني المغني، ابوالمظفر شاه سلطان حسين الصفوي الموسوي بهادرخان - ادام الله ظل جلاله مدي الليالي و الايام و افاض شآبيب بره عدله و انعامه علي مفارق الأنام - متعلق بود که:
رقبات وقفي
تمامت سيزده حبه و دو دانگ از حبهي ديگر تام مشاع از کل هفتاد و دو حبهي قريهي معينهي جشير (16) شهرستان جي من بلوکات تسعهي دارالسلطنه اصفهان با کافهي ملحقات و منضمات اسلاميه از اراضي و صحاري و انهار و غيره من شرب و مشارب و غير ذلک.
و قاطبت قريهي معينهي دستجرد مهراداران و باغ شمس الدين واقع در لنجان من بلوکات تسعهي دارالسلطنهي اصفهان با جميع توابع شرعيهي دينيه که به موجب قبالجات اسلاميه به عنوان عقود لازمه و شروطه مبسوطه در آنها به سرکار عظمت آثار خاصهي شريفه انتقال و به ملکيت سرکار عظيم الاقتدار اختصاص يافته بود، و به شرح ارقام مطاعهي لازم الاطاعه از ماليات ديواني معاف و از اصل بنچهي دارالسلطنهي مزبوره موضوع فرموده بودند، به اين نحو که آب تابع دستجرد مهراداران و باغ شمس الدين را در وقت زراعت صيفي، هر گاه در باغ مبارک شهر فرح آباد بهشت بنياد احتياج به آب باشد، به باغ مزبور جاري و اراضي باغ مزبور را شرب و آب شتوي را درمحلين مزبورين شرب و زراعت نمايند و بعد از آن که به ميامن الطاف ابي عبدالله الحسين، (17) به جهت باغ مبارک مسطور به
نحو ديگر آب تدارک شود و احتياج به آب صيفي محلين مزبورين نباشد، به دستور شتوي نيز در محلين مزبورين شرب و زراعت کنند.
مورد مصرف
و وزرات وقف مزبور به دستور ساير موقوفات بندگان ثريا مکان نواب اشرف اقدس - لا زالت أغصان شوکتها زاهرة الي ظهور صاحب الزمان و خليفة الرحمان - با وزير جليل القدر آن سرکار است که در تشخيص محاسبه و تحقيق حاصل هر سال و قلمي نمودن نسخهي منقحهي وقف مزبور نهايت اهتمام نمايد.
و هشت عشر بقيهي حاصل موقوفات مزبوره را، هر سال در دههي ايام عاشورا و روز بيست و يک شهر رمضان المبارک و روز اربعين، صرف اخراجات تعزيهي حضرت سيد الشهداء، ثالث ائمهي هدي، در صدف امکان، گوشوارهي عرش رحمن، به اين نحو نمايند که طالب علم عارف به احاديث ائمهي طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، احاديثي که در باب تعزيهي آن امام معصوم شهيد مظلوم واقع شده و مراثي آن امام عالي مقام عليه الفضل الصلاة و السلام را درشهر مبارک فرح آباد بيان کند و روضه بخواند و جمعي از مؤمنين و مؤمنات که در آن مجمع حاضر باشند، به تعزيه مشغول گردند وقدري که مناسب دانند، به آن طالب علم دهند، و تتمه را با طبخ حليم در شب عاشورا و در ايام مزبوره و نان گندم و ساير مأکولاتي که ضرور باشد و قدري که مناسب دانند، به جهت جمعي که در آن مجمع به خدمات مشغول باشند، صرف نمايند و چيزهاي شيرين از طبخ حلوا و غيره نسازند و در آن مجمع نياورند.
و ثواب آن را به ارواح مقدسهي حضرات عاليات سدره مرتبات عرش درجات چهارده معصوم - صلوات الله عليهم - هديه فرمودند.
و توليت شرعيهي وقف مزبور را تفويض فرمودند به نفس انفس و وجود اقدس خود - ما دامت الدنيا عامرة بفيض جود وجوده الأقدس - و بعد از خود به هرکس که پادشاه و فرمانفرماي ممالک فسيح الممالک ايران باشد.
و شرط فرمودند که حق التوليه را - ما دامت الارض عامرة بوجوده الاقدس - در جوه خيرات و مبرات که مصلحت دانند صرف نمايند.
و نيز شرط فرمودند که موقوفات مزبوره را نخرند و نفروشند و مرهون نسازند و تصرفات مالکانه نکنند.
و به صيغهي وقف عربي و فارسي تلفظ فرمودند و موقوفات مزبوره را از يد ملکيت اخراج و به يد توليت اخذ و تصرف فرمودند: فصارت الحصص المزبورة وقفا بتا بتلا لازما جازما أن يرث الله الارض و من عليها.
و کان ذلک الوقف في عشرين شهر محرم الحرام من شهور سنة ثمان و عشرين و مائة بعد الألف[1128]من الهجرة المبارکة النبوية علي مهاجرها الف آلاف سلام و تحية.
هو
به نحوي که در متن قلمي شده وقف فرموديم.
کلب آستان علي بن ابيطالب حسين الموسوي.
گواهان
به فرمان قضا جريان قدر توأمان خديو جهان و قبلهي عالميان که جان همگي غلامان فداي غبار قدم همايونش باد، بندهي خاص و بنده زاده با اخلاص آستان خلافت نشان، بر مضامين بلاغت آيين اين کتابت مستطاب شاهد گرديد.
فتح علي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله الذي احکم بحکمته الظاهرة نظام عوالم الامکان، و أتقن بقدرته الزاهرة ثبات الکون و المکان ]و[ سخر بسلطنته القاهرة محروسة ممالک الوجود و عمر بمملکته الباهرة المعمورة اقاليم العدل و الجود، الذي دار مدار الخلافة الالهية و أضاء ضياء الهداية الربانية علي حملة عرش العلوم الملکوتية و مطالع انوار الکمالات الناسوتية و ختمهم بمحمد صلي الله عليه و اله صفوة النبوة الصفية و اله و اولاد الذين هم خير البرية.
و بعد الصلوة عليه و عليهم صلوة يعادل الثقلين و سلام يقابل العالمين، فقد شرفني الامر الاعلي المطاع، النافذ في الاصقاع و الارباع برسم الشهادة و درک السعادة بهذا الکتاب المستطاب المتزين بالختم الاشرف الاعلي و المتحلي بالصدق من المبدأ الي المنتهي. فأطعت أمره الامثل ممتثلا و شهدت حکمه الاجل متبجلا لازال سفاين النجاة جواز في بحث فيضه العامر بشراع الشرايع و الاحکام و فلک الامن و الامان مستوية علي جودي جوده الذي وقف عليه العدل و الاحسان.
و کتب عبده الذي صنع أياديه و رقه الذي طوع اوامره و نواهيه
سيد مرتضي بن سيد علي الحسيني
بسم الله خير الاسماء
الحمد الله الذي جلت سرادقات کبريائه و سلطانه من أن تناله افکار العقلاء و المتألهين و ارتفعت ساحة فضله و امتنانه عن أن يبلغ اليها أنظار العلماء المتبحرين، الذي جعل قلوب عباده معمورة بنور المعرفة و اليقين، و أعد لاصفيائه جنات تجري من تحتها الأنهار و أنزلهم منزلا مبارکا في دارالقرار و هو خير المنزلين. و الصلوة و السلام علي الرسول المؤيد من عنده بلطف متظاهر جلي و المسدد من لدنه بفيض متظافر علي، صدر مداين العز و العلي، و بدر عوالم الفضل و البهاء، محمد المصطفي خير اولي النهي، و آله و اولاده ائمة الهدي، سيما وارث علمه و وزيره علي المرتضي.
و بعد لقد القي الي هذا الکتاب المستطاب الذي لا يحوم حوله شک و لا ارتياب - طوبي لواقفه و حسن مآب - مختوما بالختم الأشرف الأجل الأرفع السلطاني، مقرونا بالأمر الأقدس العلي الأعلي الخاقاني فجعلته مرآة لمثال الامتثال، و کتبت فيه ما صدر به الأمر
الأشرف الأعلي علي الاجمال و رسمت ما تعلق به الفرمان الأقدس الأسني علي وجه تحکي عن صورة الحال، أحسن الله اليه في المآب و المآل، لا زال شمسا للخافقين و بدرا للمشرقين و مروجا لشريعة اجداده المصطفين.
و أنا الداعلي لا بود دولته القاهرة الباهرة الزاهرة العليه العالية الکبري و المستدعي لخلود سلطنته السنية البهية الزکية العظمي.
محمد باقر بن سيد حسن حسيني عفي عنهما.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي البلاد و أنار سبل الرشاد و أبار ارومة الفساد بارتفاع لواء دولة کريمة قويمة صفية صفوية خضعت لها الرقاب و خفقت اليها أفئدة اولي الالباب. و صلي الله علي النبي الکريم ذي الخلق العظيم و المجد الجسيم، سيد المرسلين، المبعوث رحمة للعالمين. و علي آله الغر الميامين بروج فلک الهدي و السعادة و الدين، سيما مرکز دائرة الهداية و ضئضيء معدن الفصاحة، ذروة سنام السماحة و شاهق طود البسالة، دوحة العبادة و الزهادة،صنو النبي و خليفته بالنص الجلي صلوة دائمة ما مادامت اغصان الارقان مورقة و احداق الظعان مونقة.
و بعد فقد صدر الأمر الأشرف المطاع - ما برح نافذا - في الرباع و الأصقاع بأن احيط خبرا بفحاوي هذا الکتاب الکريم، المختوم بالختم القويم و أکون شاهدا علي ما حواه من الخطب المبارک الجسيم، فأمتثل أمره الأقدس قن أياديه العظيمة و المشمول بعواطفه القديمة، المستدعي ابود دولته العلية و دوام سلطنته الجليلة الجلية، الفقير الي الله الصمد،
محمد حسين بن شاه محمد، حامدا مصليا.
بسم الله الرحمن الرحيم
وقفت علي ولي الحمد و الثناء، معترفا بالقصور عن الاحصاء، و حبست الصلوة علي سيد الأنيباء و آله الأئمة الأصفياء.
و بعد وصل (18)الي الرقيم الکريم المتضمن للوقف القويم، اصحاب کهف ملوک
السبعة الاقاليم، سلالة آل طه و يس، خلاصة مکور الماء و الطين - ادام الله ظلال رأفته علي أفارق العالمين - لا ختم عليه و أضم شهادتي اليه. فقبلته و تقبلته و تسلمته و تلثمته و توسمته و وسمته.
و کتب المبتهل الي ربه في خلود هذه الدولة القاهرة الصفية الموسوية - انار الله برهانها و شدد أرکانها و أمد أزمانها - محمد بن الحسن الاصفهاني المعروف بالبهاء حشر هما الله في زمرة أصحاب أصحاب العباء المتحملين في دينه للاعباء... (19).
پی نوشت:
1- عبد الحسين سپنتا، اصفهان، 1346.
2- از ايشان دربارهي دو امامزاده اول ده که در کنار کانال آب است پرسيدم؛ گفت که تا حدود سي چهل سال پيش اينجا توتستان بوده و هيچ آثار قبري وجود نداشت؛ چنان که مردم نيز هيچ چيزي دربارهي وجود قبري در آنجا نميگفتند و نميدانستند. شخصي بر اساس خوابي که ديده بود، به آنجا رفته و صورت قبري با گل درست کرد. بعدها ديواري هم اطراف آن کشيدند که اکنون به نام طفلان معروف و به عنوان دو برادر با نام ابراهيم و اسماعيل شهرت دارد.
3- فرهنگ جغرافيايي ارتش ش 71 اصفهان، ص 117 چندين دستگرد يا دستجرد ديگر نيز در اطراف اصفهان وجود دارد که البته ربطي به آنچه در متن آمده است، ندارد. مانند دستگرد برخوار، دستگرد مار در براآن شمالي و دستگرد قداده از دهستان ماربين اصفهان. و چندين دستجرد ديگر: بنگريد: تاريخ اصفهان، ميرزا حسن خان، فهرست جايها، ص 527.
4- فرهنگ جغرافيايي ارتش، ش 71 اصفهان، ص 178. کوه قلعه بزي در غرب فخرآباد و در شمال غرب دستگرد مهراداران قرار دارد.
5- تاريخ اصفهان، ميرزا حسن خان انصاري، به کوشش جمشيد مظاهري، ص 426 و نيز بنگريد: 432.
6- ميراث اسلامي ايران، دفتر ششم، صص 358 - 341.
7- بنگريد: گنجينهي آثار تاريخي اصفهان، لطف الله هنرفر، اصفهان، 1350، صص 725 - 722.
8- دربارهي وي بنگريد: عللل برافتادن صفويان، صص 125، 53، 33.
9- علل بر افتادن صفويان، ص 126.
10- بنگريد: صص 722 - 719.
11- طبقات اعلام الشيعة، قرن دوازدهم، ص 89.
12- بنگريد: تاريخچهي اوقاف اصفهان، ص 283، 179، 139.
13- دربارهي وي بنگريد: علل بر افتادن صفويان، ص 298.
14- درباره او بنگريد: احوال و آثار بهاءالدين محمد اصفهاني مشهور به فاضل هندي، قم، انصاريان، 1374. بخش شرح حال وي در مقالات تاريخي، دفتر سوم، به چاپ رسيده است.
15- در اينجا به معناي مراد، مطلب، آرزو و مقصود.
16- در متن چاپي سپنتا، به جاي نام جي شير نقطه چين شده است.
17- ابي عبدالله الحسين در حاشية آمده و در متن چاپي سپنتا اصلا نيامده است.
18- در اصل: سيد. به نظر ميرسد کاتب کلمهي سطر بالا «سيد الانبياء....» را در اينجا مکرر نوشته است.
19- بقيه سفيد است.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله