نویسنده: استیون لوکس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Durkheim School
این عنوانی است دربارهی همکاران و شاگردان امیل دورکم که دورهی شکوفایی کارشان بین سالهای اواخر دههی 1890 و جنگ جهانی دوم در فرانسه بود. آنها کار خود را به عنوان یک گروه تحقیقاتی زبده آغاز کردند و اندیشههای دورکم را در پهنهی وسیعی از رشتههای گوناگون به کار میگرفتند، بسط میدادند و گاهی جرح و تعدیل میکردند. آنها بر محور نشریهی معتبر سالنامهی جامعه شناسی سازمان یافته بودند که از 1897 تا 1913 دوازده جلد از آن منتشر شد. در این نشریه مرورها، تک نگاریها و مقالههایی در زمینههای بسیار متنوع به چاپ میرسید که عمدتاً، ولى نه منحصراً، طرفداران دور کم مینوشتند: در این سالنامه نوشتههای گئورگ زیمل نیز به چاپ میرسید. همان طور که مارسل موس یادآوری میکرد.آزمایشگاه خوب نه فقط به رئیس، که به شرکت کنندگان قابل اتکاء نیز وابسته است یعنی دوستان قدیم و جدیدی که افکار فراوان، دانش وسیع و فرضیههای کارآمد دارند، و مهمتر از همه، حاضرند این داشتهی خود را با یکدیگر سهیم شوند، به کارهای اعضای قدیمیتر ملحق شوند و به کارهای تازه واردان مساعدت کنند. اما چنین گروهی بودیم. (In Besnard, 1983, p. 140)
سالنامهی جامعه شناسی «مکتب جامعه شناسی فرانسه» را بنیان نهاد. پس از جنگ جهانی اول که به قیمت جان بسیاری از دورکمیها تمام شد و پس از مرگ خود دورکم در 1917، بازماندگان همچنان به تولید آثار مهم ادامه میدادند، البته نه به صورت یک گروه کاری (البته سالنامه در دههی 1920 دو بار به چاپ رسید و خلاصهای از دورهی کامل سالنامههای جامعه شناسی در دههی 1930 منتشر شد). آنها در نظام آموزش عالی فرانسه سمتهای مهمی به دست آوردند- در دانشگاه سوربن (سلستین بوگل، پل فوکونه، موریس هالبواچ، ژرژ دوی) در کولژ دو فرانس (مارسل موس، فرانسوا سیمیان، هالبواچ) در اکول نرمال سوپریور (بوگل) و در آکادمی پاریس (پل لاپی). آنها بر یک نسل از متخصصان چندین رشته و نیز برای مدتی بر روشهای تربیت معلمان دبیرستان در سراسر فرانسه اثر گذاشتند. در 1920، پل لاپی که عضو هیئت تحریریه و نویسندهی سالنامه و وزیر آموزش ابتدایی در فرانسه بود، در اکول نرمال درسی تحت عنوان «کاربرد جامعه شناسی در اخلاق و آموزش و پرورش» دایر کرد که بخشی از برنامهی جدید دروس مقدماتی در این مؤسسه بود. هدف این درس «معرفی مطالعهی عینی وقایع اجتماعی» به معلمان بود که بنا بر استدلال لاپی «به معنای درک و تصدیق ارزش آنهاست و در نتیجه نه فقط به بیاعتنایی نمیانجامد بلکه منجر به توجیه راسخ کرد و کارهای اخلاقی ما میشود» (به نقل از 121.Besnard, 1983,p). ولی این درس تحت فشارهای زیادی قرار گرفت و محتوای آن بسیار رقیق و بی مایه شد. در 1930، ایدئولوژی دورکمیها دیگر از سکه افتاده بود. علاوه بر این آنها به عنوان «مکتب» دیگر وجود نداشتند. جریانهای فکری دیگری نظیر مارکسیسم، پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم، که با مکتب دوراکم سازگاری نداشتند، پس از جنگ جهانی دوم در فرانسه رونق پیدا کردند (البته مکتب دوراکم در رشتهی انسان شناسی اجتماعی همچنان به حیات خود ادامه میداد) و این در حالی بود که اندیشههای دورکیم در جاهای دیگری خصوصاً در انسان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انگلیسی- امریکایی رواج پیدا کرده بود.
دلمشغولی اصلی دورکم عبارت بود از مطالعهی زندگی اجتماعی به مثابه واقعیتی عینی، در تمامی جنبههای آن، که هر چند به چندین رشتهی دانشگاهی تجزیه شده ولی، از نظر او، همهی این رشتهها پذیرای نحوهی تحقیق جامعه شناختی است. این کار مستلزم کاربرد روش تطبیقی است که طبقه بندی جوامع به چند نوع و پافشاری بر جست و جوی علل اجتماعی را (که در مقابل علل فردی یا روانشناختی یا مادی قرار میگیرد) شامل میشود، حتی، و شاید خصوصاً، برای چیزهایی که ممکن است به نظر برسد تن به چنین تحلیلی نمیدهند: و از همین روی بود که وی تحقیق مشهور خودکشی را انجام داد و به جامعه شناسی دین، معرفت و اخلاق علاقه مند بود. پژوهش جامعه شناختی همچنین متوجه چیزی بود که او بازنمودهای جمعی مینامید یعنی عقاید و احساسات جمعی رایج در محیط اجتماعی معین، بر همین اساس بود که دورکم در همان پیشگفتار جلد دوم سالنامه این اصل کلی را بیان کرد که پدیدههای دینی، قضایی، اخلاقی و اقتصادی همیشه باید به محیط اجتماعی خاصی ربط داده شود و علتهایشان را همیشه باید در ویژگیهای سازندهی آن نوع جامعهای جست و جو کرد که محیط اجتماعی مذکور به آن تعلق دارد (348 ,Durkheim, 1858-1917,p). طرفداران دورکم این برنامهی امپریالیستی را در همهی رشتههای علوم اجتماعی، از جمله در تاریخ، دنبال کردند و به قول مارسل موس «وقایع [تاریخی] را در متن چارچوب جامعه شناختی جای دادند و در عین حال دادههای خامی را که از شاخههای توصیفی علوم ما به دست میآمد دسته بندی و سازماندهی کردند» (Besnard 143.p,1983)، ولی آنها این کار را همواره با پای بندی سفت و سخت به روح علمی و غالباً در ستیز با سنتهای رایج دانشگاهی انجام میدادند. هدف آنها این بود که موانع خودسرانه و بیهودهی میان رشتههای دانشگاهی را از میان بردارند و چشم انداز تازهای به موضوع پژوهش خود بگشایند. دورکم میپرسید که چه کسی تا پیش از همین اواخر تصور میکرد «روابطی میان پدیدههای دینی و اقتصادی، بین سازگاریهای جمعیتی و ایدههای اخلاقی، ، بین محیط جغرافیایی و بازنمودهای جمعی، و از این قبیل، وجود داشته باشد؟» (1858-1917, p.348 ,Durkheim). آنها عقلگرا و پوزیتیویست بودند: آنها به قدرت تبیینی تصورات واضح و متمایزی که با روش منظم از طریق تقسیم کار علمی به کار بسته شود، ایمان داشتند. آنها با الهام از روشنگری مدافع تجدید سازمان همهی شاخههای تخصصی معرفت علمی بودند، امری که میتوانست شالودهی محکمی برای ترقی اجتماعی ایجاد کند، ترقی و پیشرفتی که بنا به تفسیر آنها به معنای حرکت به سوی ناظم اجتماعی صنعتی و برنامه ریزی شدهای بود که در عقاید و عواطف مشترک روشن شده با نور علوم اجتماعی ریشه داشت.
اکثر آنها سوسیالیست بودند (طرفدار ژان ژوره، ولی یقیناً انقلابی و مارکسیست نبودند) اما خط تمایز واضحی بین کار علمی و سیاسی خود میکشیدند. دورکمیها، همچون طرفداران پیشین کنت و سن سیمون، دین را روایت رازآمیزی از جهان اجتماعی میدانستند، روایتی که علوم اجتماعی میتواند به خوبی جای آن را بگیرد، ولی آنها خود را نه روحانیان دین دنیوی نوین میدانستند و نه انتروپرونرهای صنعتگرایی نوین، بلکه آنها، پیش از هر چیز، دانشمندان فعال حوزهی علوم اجتماعی بودند که میخواستند از طریق تحقیق و تدریس، ایدئولوژی دنیوی و اصلاح گرایانهی جمهوری سوم فرانسه را تقویت کنند. آنها، همچون شخص دورکیم، تکامل گرایان خوش بینی بودند که عناصری از زندگی اجتماعی را که وبریها و مارکسیستها بر آنها تأکید داشتند، نمیدیدند، خصوصاً سازوکارهای سلطه و تضاد منافع را. آنها آن قدر زنده نماندند که ببینند جامعهی مدرن میتواند چه نیروهای غیرعقلانی و اهریمن صفتی را در دامان خود بپروراند، نیروهایی که در آلمان نازی طغیان کرد.
سه شخصیت محوری بیش از همه هم به عنوان هیئت تحریریه و هم به عنوان نویسنده در سالنامهی جامعه شناسی سهم داشتند: دورکم، مارسل موس و هانری اوبر، موسی خواهرزادهی دورکم و نزدیکترین کس به او بود و سهم مهمی در خودکشی (1887 ,Durkheim) و صور بنیادی حیات دینی (1912 ,Durkheim) داشت. موس متخصص قوم شناسی و تاریخ ادیان بود و همراه با اوبر بخش مربوط به «جامعه شناسی دین» را ویراستاری میکرد و مطالعات عمدهای دربارهی نظامهای طبقه بندی بدوی (1903 ,Durkheim and Mauss) و دربارهی قربانی و جادو Hubert,) Hubert and Mauss, 1899, Mauss and 1904) و مطالعهی مهمی دربارهی نیایش و اعطای پیشکش (Mauss, 1925) و دربارهی مفهوم شخص یا «خود» (Mauss, 1938) انجام داد. از میان همهی دورکمیها، بدون شک مارسل موس مهمترین و پرنفوذترین فرد به حساب میآید. آثار او و مهمتر از همه پیشکش از عهدهی آزمون زمان برآمده و همچنان بنیادی و مهم محسوب میشود. علاوه بر این مارسل موس معلم الهام بخش کسانی بود که گفته میشود بر مبنای افکار او کتابها و رسالههای خود را نوشتند. او بیشتر توان خود را صرف همکاری و انتشار آثار مشترک با کسانی کرد که در جنگ جهانی اول کشته شدند. تراژدی زندگی او این بود که پس از جنگ جهانی دوم عقل خود را از دست داد.
اوبر، غیر از همکاری با موسی، پژوهش مهمی دربارهی بازنمود زمان در دین و جادو انجام داد و همچنین دربارهی نظریهی ادیان قومی و باستان شناسی تاریخی مطالبی نوشت. شاگرد لهستانی اوبر یعنی استفان ژارنوفسکی نیز کارهای مهمی در زمینهی جامعه شناسی ادیان قومی انجام داد و خصوصاً پژوهش وی درباره سن پاتریک و قهرمانان افسانههای سلتی در خور ذکر است. روبرت هرتس مطالعات درخشانی دربارهی انگارهی جمعی مرگ در جوامع ابتدایی (Hertz, 1907) و ثنویتگرایی نمادین راست و چپ (Hertz, 1909) انجام داد که بعدها تأثیر شایانی بر جا گذاشت، ولی او دربارهی فرقهی سنت بس در منطقهی آلپ و فولکلوری که در جنگ جهانی اول از سربازان پیاده نظام جمع آوری شده بود (و به قیمت جان او تمام شد) نیز تحقیق کرد. موریس هالبواچ نه فقط نظریهی خودکشی دورکم را به شیوهی بسیار جالبی بسط داد، بلکه دربارهی چارچوب اجتماعی خاطره (1980 ,Halbwachs) نیز تحقیق کرد و عوامل اجتماعی استانداردهای زندگی متفاوت و تعاریف مختلف «نیازها» را در ارتباط با طبقهی اجتماعی و بودجهها و الگوهای مصرف معلوم کرد.
سلستین بوگل مسئول بخش «جامعه شناسی عمومی» بود و به جایگاه روانشناسی در مطالعهی پدیدههای اجتماعی علاقهی خاصی داشت. به علاوه او دربارهی پیش شرطهای رشد افکار مساوات طلبانه، تکامل ارزشها و نظام کاست هندی نیز تحقیقاتی انجام داد (1908,Bougle). پل فوکونه (که همراه دورکم بخشهای مربوط به «جامعه شناسی جرم و آمارهای اخلاقی» و «مطالعهی قواعد اخلاقی و حقوقی» را ویراستاری میکرد) صور مسئولیت اجتماعی را بررسی و شرایط و ماهیت و کارکردهای آنها را تحلیل کرد. برادران بورگین (اوبر و ژرژ) بخش مربوط به «جامعه شناسی اقتصادی» را ویراستاری میکردند. فرانسوا سیمیان که اقتصاددان این گروه بود، دربارهی عوامل تعیین کنندهی دستمزدها و قیمتها، نوسانات اقتصادی و ارزش پول، و خاستگاه، تکامل و نقش پول مطالعاتی انجام داد و مطالب زیادی دربارهی روش شناسی علوم اجتماعی نگاشت. هانری بوشا که در زمینهی باستان شناسی و زبانشناسی تاریخی کار میکرد، با موس در پژوهش مهمی درباره تأثیر «ریخت شناسی اجتماعی» یا ساختار بر زندگی حقوقی و اخلاقی و خانگی و دینی اسکیموها همکاری کرد که همراه فصول تغییر میکرد (1906 ,Mauss and Beuchat)، ژرژ دوی دربارهی پیدایش و تکامل قرارداد تحقیق کرد و همراه با الکساندر موره مصرشناس اثری تحقیقی دربارهی منشاءِ تمدن مصری «از کلانها تا امپراتوریها» منتشر ساخت. همچنین میتوان از گاستون ریشار نام برد که کارهای اولیهی او دربارهی خاستگاه اجتماعی مفهوم قانون بود ولی سرانجام به منتقد سرسخت جامعه شناسی دورکمی تبدیل شد، و پل لابی که در حوزه جامعه شناسی آموزش و پرورش کار میکرد و خصوصاً دربارهی عوامل تعیین کنندهی موفقیت تحصیلی، مدرسه و بزهکاری، و تحصیل و تحرک اجتماعی مطالعه میکرد که بسیار راهگشا و جلوتر از زمانهی خود بود (1983 ,Besnard).
پس از انحلال این گروه، اعضای آن ایدهها و افکار این مکتب را به حوزههای کاری خود بردند. در میان آنها میتوان به زبانشناس تطبیقی بزرگی همچون آنتوان مِیِه، چینشناس برجسته، مارسل گرانه (Granet, 1922) حقوق دانانی همچون امانوئل لوی و پل هوولین و محقق پیشگام قوانین یونان باستان لوئی گرنه، ادوارد دوته عرب شناس، و مورخانی همچون ژرژ بورگین، ژرژ لوفور، آلبر ماتیه، مارک بلوخ و لوسین فور (دورکمیها از طریق بلوخ و فور تأثیر نیرومندی بر مکتب مورخان آنال گذاشتند) و روان شناسانی همچون شارل بلوندل، ژرژ دوما و هانری والون، و جغرافی دان اجتماعی و اقتصادی آلبر دمانژو، و فیلسوف و جامعه شناس لوسین لوی- برول، و نسل کاملی از قوم شناسان فرانسوی اشاره کرد که تحت تعلیم یا تحت تأثیر مارسل موس بودند، به ویژه کلود لوی استروس و لویی دمون.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول