نویسنده: رسول سعادتمند
غارت ذخایر و سرمایههای ملت
دستها که در طول قریب سیصد سال از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به شرق دسته هایشان و دستههایشان به کار افتاد که قشرهای مملکت ما را بلکه شرق را از هم جدا کنند. مملکتهای اسلامی را از هم جدا کردند، در رأس هر یک یکی از نوکرهای خودشان را گذاشتند که نگذارند ملتها توجهی به مسائل خودشان بکنند.ما شاهد مسائلی هستیم؛ و شاهد پنجاه و چند سال البته اگر شما آن زمان را یادتان نیست؛ شاید در بین شما بعضیهایتان یادتان باشد، ولی من یادم هست ما شاهد این مأموریتهایی که به این خانواده (1) دادند، بودیم؛ که از اولی که رضاخان آمد به ایران و به توطئه انگلستان او آمد و بعد هم که رفت، رادیو دهلی که آن وقتها دست انگلیسها بود اعلام کرد که ما رضاخان را آوردیم، و چون به ما خیانت کرد او را بردیم! آن روزی که رضاخان رفت، رادیو دهلی اعلان کرد، که همین معنایی را که ما او را آوردیم، لکن خیانت کرد و چون خیانت کرد از این جهت او را بردیم. او را بردند؛ لکن چمدانهای جواهرات ایران را، که در آن چند روزی که دید باید برود جمع کرد و در چمدانها بست، اینها را بردند در آن کشتی که برایش مهیا کرده بودند که برود. در آن کشتی گذاشتند، و بین راه، آنطوری که یکی از صاحب منصبهایی که همراه بوده است نقل کرده بود برای یکی از علما، و او برای من نقل کرد، گفته بود که آن چمدانها را با رضاشاه در کشتی گذاشتند و راهانداختند. وسط دریا یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دواب بود، مخصوص حمل حیوانات بود، آوردند متصل کردند به این کشتی، و به رضاخان گفتند بیا اینجا! رفت آنجا البته مخصوص حمل دواب بود، و خوب هم حمل کردند! گفته بود که چمدانها؟! گفته بودند که بعد میآید! خودش را بردند به آن جزیره، و چمدانهای این ملت را و ذخایر این ملت را انگلیسها بردند. عین همین مطلب در زمان ما یعنی آن هم زمان ما بود، لکن در این زمان که همه تان یادتان هست این تحقق پیدا کرد؛ که اینها وقتی که مأیوس شدند از اینکه دیگر نمیتوانند مستقر باشند در اینجا، پولهای این ملت را از بانکهای اینجا مبالغی بسیار هنگفت، حیرت انگیز هر یک از اینها قرض کردند، و همان جواهرات و چیزهایی که باید ببرند آنقدری که میتوانستند از اینجا بردند، و بانکهای خارجی، مثل بانک سوئیس و مثل امریکا و دیگر بانکها [انباشتند] از ذخایر ما و از پولهای ما، به اسم اینها یا به اسم خود او، که بیشتر از همه، و یا به اسم اتباع و عشیره او در آن بانکها هست. و همه مال ملت است. اینها ملت را غارت کردند و رفتند.(2)
غارت ذخایر و ایجاد پایگاه برای آمریکا
این نفتی که از ما دارد میرود، به هدر میرود؛ و دیگر این را همه کس میداند که این نفت زیادتر از آن اندازه ای که احتیاج خود مملکت است خارج میشود و میرود به جیب امریکا و سایر کسانی که میبرند، و در مقابلش هم امریکا آنچه به ما میدهد عبارت از اسلحه است! به قول خودشان هجده بیلیون دلار اسلحه! این اسلحههایی که ما اصلاً نمیتوانیم استعمال کنیم و نمیفهمند در ایران که این چیست، باید چه جور کرد تا کار بکند؛ و حتماً باید مستشارهای امریکایی باشند تا بتوانند این کار را انجام بدهند. این اسلحه آمده است به ایران، نه برای مصلحت ایران بلکه برای پایگاه درست کردن برای امریکا؛ منتها آن عوضی که امریکا به ما میدهد در مقابل این، پایگاه است که نفتمان را ببرد! هم نفت ما را میبرد و هم آن چیزی که در مقابلش به ما میدهد این است که پایگاه برای خودش درست میکند! یعنی اگر ابتدائاً امریکا میگفت که من خیال دارم پایگاهی در ایران درست کنم در مقابل شوروی، آن ایستاده بود در مقابلش و میگفت غلط نکن! این را با این صورت که نفت می برد و میخواهد مملکتش یک مملکت قدرتمند باشد، از این جهت هجده بیلیون دلار تاکنون در مقابل نفت ایشان اسلحه خریده است، به حسب آنطوری که کارتر گفتهاند، و این هجده بیلیون دلاری که اسلحه خریدهاند و اسلحههایی که ما نمیتوانیم، ایران نمیتوانند استعمال کنند جز برای این است که اینها میخواستند یک پایگاههایی درست کنند، با این صورت درست کردند؟ الآن هم در کوهستانهای ایران، پایگاههای آنها، پایگاههای زیرزمینی شان موجود است.(3)بزرگترین خیانتها
بدتر چیزی که خیانتی که اینها کردند، و به تعلیم اجانب کردند، این بود که ماها را از هم جدا کردند. روحانیت را از دانشگاه جدا کردند. دانشگاه را در نظر روحانیت یک مبدأ فساد، مبدأ کارهای زشت قلمداد کردند. روحانیت را در پیش آنها درباری و عقب افتاده و اینها، قلمداد کردند. ملت را پیش آنها به غیر آنطوری که هست معرفی کردند. ایجاد دشمنی کردند بین برادرها، یعنی دشمنی ایجاد کردند تا آنقدری که میتوانستند مابین روحانیون و فرهنگی و دانشگاهی و اینها، و دشمنی مابین ارتشیها و ملت. ملت از ارتش میترسید، ارتش با ملت یک جور دیگری خیال میکرد باید رفتار کند. این بزرگتر خیانتی بود که به ملت ما و به اسلام کردند.(4)ستمگریهاى دوران پهلوی
ما با هر طایفه ای که مواجه شدیم در این مدت، همین مطلبی که این آقا الآن گفت که ما هیچ در آنجا نداریم، در آن زمان آزادی به هیچ وجه نداشتیم و در آن زمان هیچ یک از مآثر تمدن را نداشتیم هر طایفه ای که میآیند پیش ما، همین مطلب را میگویند؛ و همه هم درست میگویند. منتها شما چون اطلاع دارید از بختیاری و ایل بختیاری، و وضع ایل بختیاری و آن چیزها و آن نابسامانیهایی که آنجا هست، به عینه میبینید؛ و بلوچ هم اطلاع دارد از بلوچ؛ کردستان هم اطلاع از کردستان دارد؛ آقایان هم از داخل پادگانهای خودشان اطلاع دارند؛ ما هم از مدارس خودمان اطلاع داریم. هر کدام ما از آن محلی که بودیم و به وجدان، احساسی و لمس کردیم اطلاع داریم؛ باقی اش را شنیدیم. اما دیدن غیر از شنیدن است. لمس کردن غیر از این است که ما ادراک کنیم که کجا چه میشود. شما در بین خودتان لمس کردید که چه گرفتاریها داشتید؛ که بزرگترین گرفتاری، اینکه اجانب بیایند در اینجا، مستشارهای اجانب بیایند در اینجا، به ما حکومت بکنند! برای یک ارتش، که باید مستقل باشد، باید زیر بار هیچ کس نباشد، این خیلی گران است که اجنبی بیاید، چند نفر اجنبی از خارج بیایند، و مسلط بر آنها بشوند و حاکم و حکمفرما باشند. و این بزرگتر[اهانتی] است که سنگین است بر دوش درجه داران و افسران ما؛ و این کار را آنها کردند.برای ما هم همه جور تحمیلی کردهاند اینها، مساجد ما، مدارس ما، حوزههای علمی ما، تمام اینها، تحت نفوذ اینها بود، و اینها نمیگذاشتند که ما به کار خودمان ادامه بدهیم. من در همین مدرسه فیضیه که حوزه ای آن وقت داشتم... یک روز آمدم دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همه این طلبهها قبل از آفتاب از ترس پاسبانها فرار کردهاند توی باغات. صبح که میشد قبل از آفتاب، این طلبههای اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و شب برگردند توی حجرههایشان ! آخر شب برگردند توی حجرههایشان. شما نمیدانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما نمیتوانیم [همه آن را بیان کنیم].
من در مدرسه «دارالشفا»(5) حجره داشتم. رفقای ما یک عده ای بودند خوب، آنجا مجتمع میشدند و مینشستند و درد دل میکردند. چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد که خدا از او بگذرد آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا... چند نفر جمعیت، هفت هشت نفر بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج شش نفر، هفت هشت نفری که بودیم در مدرسه دارالشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که میشد، یواش می رفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا یا مثلاً دوره آنجا مجتمع میشدیم و با هم درد دل میکردیم.
به همه بد گذشت و سخت گذشت، نه به شما رفقای بختیاری. شما حال خودتان را دیده اید، ما هم حال خودمان را دیده ایم. اهالی هر محلی هم حال خودشان را دیده است، و گمان میکند که خیر، همه مسائل این بوده است که من دیده ام؛ دیگران این جور نبودهاند. همه بد دیدهاند، همه در حبس بودهاند، همه در زجر بودهاند.(6)
دزدیهای دودمان پهلوى
ما نمیتوانیم بفهمیم که دزدی اینها در این مملکت چی بوده است. در یکی از چیزهایی که به من نوشته بودند راجع به یکی از خواهرهای این مرد [شاه]، نوشته بودند که یک ویلا در کجا دارد که چقدر خریده شده است آنش من یادم نیست اما آنی که یادم مانده این است نوشته بود که پنج میلیون دلار یعنی سی و پنج میلیون تومان خرج گلکاری آنجا شده! من و شما خوابش را هم نمیتوانیم ببینیم؛ باور نمیتوانیم بکنیم. شما نمیدانید که اینها با این مملکت چه کردند. نمیدانید معنویت این مملکت را چطور عقب زدند. میگویم نمیدانید یعنی میدانید، حالا میدانید؛ درست الآن همه مان میدانیم؛ الآن بدبختیها را همه مان میدانیم که هر چه ما بدبختی داشتیم از این عائله بود. تا دولت صالح نباشد مملکت صلاحیت پیدا نمیکند. یک فرد غیر صالح یک مملکت را خراب کرد. همه دیدیم یک فرد غیر صالح، که اسمش محمدرضا پهلوی است، وزیر وقتی می خواهد تعیین کند، غیر صالح است. باید به جنس خودش باشد! هرکسی مایل به... دزدها با دزدها رفیقند! دزدها که با مقدسین رفیق نیستند وکیل میخواهد معین کند، به جنس خودش درست کند. وکیل هم که دست مردم نبود. مردم در این پنجاه سال آزادی نداشتند. نه یک وکیل و نه یک مجلس و نه یک دولت، هیچی مربوط به ملت نبود؛ همه چیز متکی به خارج بود. یک آدم فاسد را وقتی آوردند گذاشتند سر مملکتی، تحمیل کردند بر مملکتی، به آنجا رسید که همه چیز مملکت مارا از دست داد و [دائماً] ثناخوانی خودش کرد و وادار کرد که رادیوها هم بگویند و وادار کرد که مطبوعات هم بگویند همه را الزام کرد که باید بگویید، همه ثناخوانی باید بکنید!(7)نمونهای از مفاسد و جنایات رژیم
«اصلاحات ارضی»اش را شما ملاحظه کنید. آقا آنکه اینقدر برایش گفتند و خواندند و نوحه خوانی کردند و ثناخوانی کردند، اصلاحات ارضی عبارت از این شد که تمام کشاورزهای ما گدا شدند؛ کشاورزی از مملکت ما پرید. الآن اگر همه ملت دست به هم بدهد، بعد از چند سال ممکن است کشاورزی ما به حال اولش برگردد. بازار درست کردند برای امریکا، گندمهایش را او باید یا بسوزاند یا به دریا بریزد؛ میدهد و پول میگیرد! میدهد ارز میگیرد. بازار درست کردند. شما الآن هیچ ندارید. تمام زراعت ایران را میگویند برای سی روز یا سی و یک روز کافی است! ایرانی که یک استانش مثل آذربایجان، مثل خراسان، میتوانست تمام قوت ایران را متکفل بشود، باقی آن میبایست صادر بشود، حالا ما برای سی روز یا سی و سه روز! باقی اش از کجا؟ از اسرائیل، از امریکا، از جاهای دیگر، این خرابی که به مملکت ما وارد شد به دست این آدم ظالم [شد] که نوشت من آمده ام خدمت به وطنم بکنم! کتاب مأموریت برای وطنم! من گفتم صحیح میگوید! مأمور است که خدمت به وطنش بکند، یعنی وطنش را از همه چیز ساقط کند! این «مأموریت» داشت که ساقط کند این وطن را از همه چیز، نیروی معنوی را از بین برد. نیروی جوانهای ما که بالاترین [لطمه] و صدمه ای که بر این مملکت خورده، نیروی جوانهاست که فاسد شد. یا طرف مشروبخانهها اینها را کشاندند، یا طرف سینماها اینها را کشاندند، یا تو این بیابانها بردند و مراکز فساد برایشان درست کردند و ترویج کردند. یک جوان سالم برای ما نگذاشتند آقا بالاترین ضرری که به این مملکت خورد این بود که نیروی انسانی اش رفت. حالا باید از سر این نیرو پیدا بشود. «خدمت» به وطن کرد! خدمت به وطن! زراعتش را بکلی از بین برد، فرهنگ را بکلی از بین برد و ساقط کرد. اگر ما فرهنگ داشتیم که این بازی سرمان درنمی آمد.(8)کنار زدن روحانیت از سیاست و پیامدهای آن
اقتصادمان را از بین بردند. اگر مهلت بهش داده بود این ملت، نفت شما را بعد از ده پانزده سال تمامش کرده بود... رفت سراغ کارش! عوض نفت چای دادند؟ اسلحه دادند! چه اسلحه ای؟ اسلحههای مدرنی که کارشناسهای ایرانی نمیتوانند بفهمند چه هست، چه جور باید اینها را استعمال کنند! برای چه آوردند اینجا آنها را؟ برای اینکه پایگاه باشد برای امریکا که اگر یکوقت با شوروی دعوایش شد این پایگاه را داشته باشد. نفت را از ما گرفتند به جای او پایگاه درست کردند؛ پایگاهی که اگر بنا بود درست کنند حاضر بودند میلیونها میلیونها دلار بدهند به مملکتی تا بگذارد یک پایگاه برایشان درست بشود! آنها نفت ما را میگیرند پایگاه درست میکنند. این مصیبتهای ماست. آخوند دخالت در سیاست نکند؟ این حرف را نزند آخوند؟ اگر آخوند یک همچو حرفی زد، «آخوند سیاسی» است. همه چیز ما را بردند. روحانیت ما را پیش مردم ساقط کردند، از بین بردند. جدا کردند قشر روحانی را از قشر روشنفکر متجدد و همه چیز آنها را هم بردند، هم شما را بردند. اگر این نهضت غیر از این یک خاصیت نداشت که بین طلاب علوم دینیه و قشر دانشگاهی یک رابطه پیدا شد، اگر غیر از این ما هیچی نداشتیم، این بالاترین نتیجه ای بود که حاصل شد از این نهضت. اگر بگذارند بماند؛ اگر بگذارند که باز این نتیجه باقی بماند. جدیت کنید! آقا رمز تقدم شما امروز، رمز پیروزی شما، وحدت کلمه است. اگر وحدت کلمه را از دست شما گرفتند، باز همان اسارت است و باز همان غارتگریها اعاده میشود.(9)خیانت شاه در تقویت آتش پرستی و تغییر تاریخ هجری
ابتدای کار این بود که بعض آتشکدهها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا می داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم(ص) کرد، این خیلی جنایتش بالاتر از این کشتارهایی است که کرده است. کشتارها [را ] موازنه اگر بکنیم با این یک کاری که تغییر تاریخ رسمی اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهای آتش پرست، به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همه خیانتهایی که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را میخواست از بین ببرد؛ این علامت اسلام را میخواست از بین ببرد. نفتهای ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادی است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتی است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیه تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتی که ملت به دهان این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل، اینها میخواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبر متعدی آدمکش قهار؛ و آنطور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! (10) ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیز تان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان»(11) و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار میکردند با مردم ایران.(12)پینوشتها:
1. خاندان پهلوی.
2. صحیفه امام، ج 7، ص 225 تا 226.
3. همان، ج 5، ص 47 تا 48.
4. همان، ج 7، ص 226 تا 227.
5. یکی از مدارس علمیه در قم.
6. صحیفه امام، ج 7، ص 227 تا 229.
7. همان، ج 9، ص 46.
8. همان، ص 46 تا 47.
9. همان، ص47 تا 48.
10. اندیشه احیای ایران بزرگ.
11. روحانیان زرتشتی؛ در زمان ساسانیان، طبقه ای قدرتمند، با نفوذ و جبار بودند.
12. صحیفه امام، ج 4، ص 163.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.