نفوذ بهائیان در نهضت جنگل
نهضت جنگل یکی از جریانهای مذهبی سیاسی مهم تاریخ معاصر در راستای مبارزه با استبداد و استعمار میباشد. این جریان توسط میرزا یونس، مشهور به میرزا کوچک، فرزند میرزا بزرگ، (م 1259 ش)، در محله اوستا سرای رشت شکل گرفت. میرزا از طلاب مدرسه جامع رشت بود که همزمان با جنبش مشروطه خواهی در ایران مشروطه خواه شد و در این راه مجاهدتهای فراوانی کرد به طوری که در زمان بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت، فرماندهی یک دسته از جنگ آوران را به عهده گرفت و همراه دیر مجاهدان در فتح تهران شرکت جست. (1)وی در سال 1329 ق، که روسها شاه مخلوع را به ایران آوردند و ترکمنها به تحریک وی طغیان کردند، داوطلبانه به گرگان رفت و در آنجا تیر خورد و او را برای معالجه به باکو بردند. مقارن ختم غائلهی محمدعلی میرزا به گیلان بازگشت و چندی نگذشت که با تنی چند از آزادیخواهان رشت و انزلی به دستور سرکنسول روس به پنج سال تبعید محکوم شد و ناچار چندی در تهران سکونت گزید. (2)
میرزا کوچک خان در تهران با حضور در مدرسه محمودیه، در محضر اساتید به کسب علم پرداخت. در مدت اقامت میرزا در تهران و مشاهده آشفتگیها و آشوب طلبی مشروطه خواهان تا حدود زیادی روحیه یأس و سرخوردگی در میرزا ایجاد شد زیرا بسیاری از مشروطه خواهان از جمله میرزا کوچکخان برای تحقق عدالت اسلامی به صف مجاهدان پیوسته بودند و مشروطه را برای عدالت و آزادی مردم از بند استبداد میخواستند اما آنچه در سالهای بعد از فتح تهران از پی مشروطه خواهان اتفاق افتاد، زیر پا گذاشتن حقوق مردم، هم پیمانه شدن با مستبدان و وابستگی بیش از پیش به سفارت انگلستان بود. این دلایل و روحیهی مذهبی و اصلاح خواهانه میرزا کوچکخان باعث شد، پس از رایزنی با آزادی خواهان و چند تن از عالمانی که دعوت به اتحاد اسلام و جمعی که به همین نام فعالیت میکردند، شیفته نظریه اتحاد اسلام شود. برخلاف ممنوع بودن از ماندن و سکنی گزیدن در گیلان، وی تهران را به قصد زادگاهش ترک کرد و پس از چندی زندگی مخفی، با فراهم دیدن زمینه مبارزه در این شهر، هیئت اتحاد اسلام را در فومن آشکارا تشکیل داد.
هیئت اتحاد اسلام سازمانی بود که بوسیله سید جمال الدین اسدآبادی، سید عبدالرحمن کواکبی (صاحب کتاب طبایع الاستبداد)، رشید رضا (مؤسس مجله المنار) و شیخ محمد عبده (رئیس بعدی دانشگاه الازهرا) به وجود آمد و هدف این سازمان وحدت مسلمانان زیر لوای واحد به منظور مبارزه با استعمار و ایجاد یک وزنه سیاسی جهانی برای دنیا اسلام بود. هر چند سید به اهداف عالیه خویش نرسید اما طرحی را در جهان اسلام پایه ریزی کرد که بعدها بناهای عظیمی بر آن استوار شدند به طوری که در ایران چند تن از رجال سیاسی و روحانیون مشهوری نظیر سیدیحیی ندامانی (ناصرالاسلام)، میرزا طاهر تنکابنی و سید حسن مدرس به فکر ایجاد انجمن یا سازمانی به نام اتحاد اسلام بودند و تلاشهای فراوانی هم کردند تا مرکزی قوی را برای مقابله با بیگانگان ایجاد کنند اما قرعه فال به نام میرزا کوچک خان خورد که با اندیشههای بلند خویش و آشنایی با قرآن و احکام اسلامی، این آرزو را جامع عمل پوشاند. (3)
برخی از نویسندگان چپ بر این باورند که ریشههای انقلابی نهضت جنگل از انقلاب کمونیستی شوروی میباشد و به نوعی سعی میکنند به این حرکت مذهبی برخاسته از جهان بینی هیئت اتحاد اسلام ماهیت کمونیستی و الحادی بدهند. از این میان م.س ایوانف پروفسور تاریخ دانشگاه مسکو در کتاب تاریخ نوین ایران، نهضت جنگل را این گونه معرفی میکند:
«مهمترین جنبش رهاییبخش ملی که در سالهای 1920 و 1921 در ایران گسترش داشت، جنبش انقلابی گیلان بود. استقرار حکومت شوروی در روز 28 آوریل 1920 در باکو و بیرون راندن مداخلهگران نظامی انگلیس و سربازان گارد سفید از باکو به انزلی در ماه مه همان سال محرک غیرمستقیمی برای این جنبش به شمار میرفت. پس از این واقعه، جنگلیها به رهبری میرزا کوچکخان از جنگلهای فومن در آمدند و در روز 4 ژوئن سال 1920 وارد رشت شدند.» (4)
جنگلیها نیز همانند میرزا عموماً آزادیخواهانی سرخورده از نهضت مشروطه بودند و میپنداشتند نهضت به اهداف خود نرسیده است. به همین منظور در آغاز سه هدف مهم یعنی بیرون راندن بیگانگان از کشور، برقراری امنیت و رفع بیعدالتی و مبارزه با خود کامگی و استبداد را در سر لوحه اهداف خود قرار دادند. (5)
مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیئت اتحاد اسلام که افرادش به استثناء چند نفر، همه از علماء بودند، تشکیل میدادند. شیخ بهاءالدین املشی، شیخ عبدالسلام، حاج شیخ علی حلقه سری، علم هدی، سید عبدالوهاب صالح، حاج سیدمحمود روحانی و شیخ محمود کسمایی با میرزا کوچکخان که خود هم روحانی بود از اعضای برجستهی هیئت اتحاد اسلام به شمار میرفتند.
در این میان دکتر حشمت، خالو قربان هرسینی، شیخ علی شیشه بر، عزتالله خان، احسانالله خان، حاجی محمدجعفر کنگاوری و میرزا اسماعیلخان جنگلی (خواهرزاده میرزا) از افراد مشهور جنگل محسوب میشدند. (6)
این وضع که تعدادی از روحانیون زمام کار را بدست گرفته و کارگردانی و رهبری انقلاب را عهدهدار شدهاند که مذاق عدهای گوارا نیامد و ترتیبی دادند که هیئت اتحاد اسلام به کمیته تبدیل شود و در نتیجهی این تغیر نام افراد غیر روحانی نیز توانستند به عضویت رسمی هیئت اتحاد اسلام درآیند و اکثریت اعضاء کمیته را بدست آورند (7) و این زمینهای برای انحراف نهضت از مسیر اصلی خود شد!
میرزا کوچکخان ضمن داشتن اعتقادات ملی مذهبی از همکاری با سایر گروهها و دستهها ابایی نداشت. متأسفانه آن چه که نشان میدهد، گویای این مطلب است که میرزا در شناخت افراد و اعتماد به آنها زودباور است به طوری که خیانت افرادی نظیر دکتر حشمت با تسلیم کردن خود به همراه سیصد نفر از نیروهای تحت امر خود به دولتیان باعث تضعیف نهضت جنگل میشود (8) و همین امر باعث حضور عناصر کمونیست و بهائی در نهضت شد که در این میان عناصر بهائی نیز از فرصت سو استفاده کردند و از دو کانال احسانالله خان دوستدار و کمیته آهن خود را وارد جریان نهضت کرده و از هر دو طریق به نهضت ضربه وارد میکنند.
احسانالله خان دوستدار (9)، چهره سرشناس کمیته مجازات که توسط عبدالله بهرامی از زندان نجات پیدا کرد و به نهضت جنگل پیوست و توانست در صفوف جنگل تفرقه به وجود آورد و کودتای سرخ را بر علیه میرزا کوچکخان هدایت کند. نقشه کودتا این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب کنار رود. میرزا که در سالهای پایان قیام تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه خائنانهی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیریها بسیاری از جنگلیها دستگیر و کشته شدند. (10)
سخنان ابراهیم فخرایی به خوبی گویای این مطلب میباشد:
«احسانالله خان به وسیله محمودرضا که از هم شاگردان میرزا و از طلاب مدرسه جامع رشت بود به میرزا معرفی شد و مورد احترام قرار گرفت و بعدها به علت ابراز لیاقت از نزدیکان مورد اعتماد محسوب گشت... احسانالله خان تا زمانی که کودتای سرخ در رشت رخ نداد در کنار میرزا بود و در فعّالیتهای جنگلیها شرکت داشت اما بعداً با وی بهم زد و از دشمنان سرسختش به شمار آمد تا جائی که رهبران انقلاب را به صف آرائی در مقابل یکدیگر واداشت.» (11)
سرانجام احساناللهخان فریب «ساعدالدوله» سپهسالار تنکابنی را میخورد و خودسرانه با نفراتش برای فتح تهران عازم میشود. از قرار معلوم ساعدالدوله به وی قول داده بوده که چنانکه از راه تکابن به تهران حمله کند، او حاضر است که واحدهای چریکش را در اختیارش بگذارد. لذا احسانالله خان بدنبال اجرای این طرح همراه سه هزار نفر روس و ایرانی در اردیبهشت 1300 ش، راهی تهران شد اما نرسیده به «پل زغال» توسط نیروهای قزاق به فرماندهی سردار سپه و واحدهای جنگی ساعدالدوله از دو طرف محاصره و پس درگیری سختی بین دو طرف، نیروهای احسانالله خان خلع سلاح شدند. بلاخره با توافقهایی که بین دولتین انگلیس و شوروی صورت گرفت، طومار حیات سیاسی نهضت جنگل نیز در هم پیچید. (12)
بهرامی نیز در خاطراتش شاید برای تبرئه خود و یا دلایل دیگر احسانالله خان را فردی آزادیخواه معرفی میکند و مینویسد:
«در آن وقت که هنوز جرم و جنایت او ثابت نشده بود من او را از محبس مستخلص کرده او هم از آنجا مستقیماً به جنگل رفت و بعد از برچیده شدن اساس میرزا کوچکخان به روسیه فرار نمود. از آنجا گاهی توسط مسافرین و آشنایان برای من پیغام میفرستاد و در همانجا تأهل اختیار کرده و دارای چندین پسر شده بود که در قشون سرخ خدمت میکردند. اخیراً معلوم شد که از تصفیههای معمولی بولشویکها او را هم توقیف و تبعید نموده و در محبس فوت کرده است.» (13)
از دیگر کسانی که در نهضت جنگل در کنار احسانالله خان قرار داشت، سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان) است. وی از اعضای خاندان اکبر میباشد که برادر او میرزا کریمخان رشتی در رابطه با اینتلیجنس سرویس انگلیس دارای شهرت فراوانی بود. حداقل دو تن از برادران میرزا کریمخان رشتی و سردار محیی مبصر الملک و سعیدالملک، را به عنوان بهائی فعّال میشناسیم. (14)
در سال 1339 ق/1919 م، در تهران، سازمان سرّی به نام «کمیته آهن» یا کمیته زرگنده به ریاست سید ضیاءالدین طباطبائی (15)، تشکیل شد که هدف از به وجود آمدن آن سرکوب نهضت جنگل و استقرار یک دیکتاتوری آهنین در ایران بود. (16) خصوصاً نهضت جنگل علاوه بر ضد روسی و ضد شوروی بودن، ضد انگلیسی هم بود.
یحیی دولت آبادی در مورد کمیته زرگنده و در رابطه با سردار محیی مینویسد:
«سید ضیاءالدین طباطبایی و دوستان حامی قراردادش کمیته مخفی در زرگنده مرکب از طرفداران قرار داد و یک عدّه از دموکراتها و یک جمع دیگر از اعتدالیون قدیم که حالا خود را سوسیالیست میخواندند و نظریات انگلستان را در تشکیل کابینه و غیره در بردارد. اینها میخواهند دولتی بر سر کار آورند که با مقاصد خصوصی آنها همراه باشد و در نظر دارند که سپهدار اعظم رئیس الوزرا شود. میرزا کریمخان و محمودخان جم و سید محمد تدیّن، و مسعودخان سرهنگ و دکتر مؤدب الدوله و میرزا موسی خان رئیس خالصجات و منوچهرخان طبیب ژاندارمری اعضاء این کمیتهاند.» (17)
سپس میافزاید:
«سردار محیی با ارتباط به کمیته زرگنده و با دستوران مخصوص با برادر خود به گیلان رفت بدون اینکه کسی متعرض او شود چندی در رشت میمانند و خود را بالشویک میخواند و از آنجا بالشویک مصنوع گیلان شروع میشود. بالشویک شدن اشخاص که این جامه به اندام آنها برازندگی ندارد باور کردنی نیست مخصوصاً که دیده میشود که دست سیاست بیگانه توس طکمیته زرگنده از آستین بالشویک ساختگی از گیلان در آمده و رل بزرگی بازی میکند، بلی، انگلستان با همین دست، بین میرزا کوچکخان، سر دستهی مجاهدین تازه وارد شده را به هم زده شعله آتش ریاست جمهوری میرزا کوچکخان را که هنوز درست افروخته نشده خاموش میسازد.» (18)
از دیگر عوامل شناخته شدهای که در نهضت جنگل نقش مخرب و توطئه گرانه ایفاء کردند، باید به میرزا رضاخان افشار و غلامحسین ابتهاج اشاره کرد. رضا افشار (19) همزمان با نهضت پیشکار مالیه گیلان بود. او به همراهی با انقلابیون پرداخت و در کمیته اتحاد اسلام مسئولیت مالی را به دست گرفت. وی از عوامل مؤثر تفرقه میان سران نهضت بود و سپس در بحبوحه گرفتاریهای نهضت 840 هزار ریال پولهای جمع آوری شده از مردم برای مصارف جنگی را برداشت و به تهران گریخت. (20) و از آنجا به آمریکا!
او با این پول به کسب و تجارت پرداخت و ثروت بسیار اندوخت و برای تحصیل به آمریکا رفت. پس از بازگشت از آمریکا مترجم هیئت آمریکایی میلسپو شد و در دوران رضا شاه مشاغل مهمی چون حکومت گیلان (1307 ش)، حکومت کرمان (1310 ش)، مسئول راهسازی کشور (1311ش) و استانداری اصفهان به عهده داشت. (21)
غلامحسین ابتهاج (1277-1344) نیز از جاسوسان شناخته شده اینتلیجنس سرویس در نهضت جنگل بود که به واسطهی کارشکنیها و اعمال جاسوسی توسط انقلابیون دستگیر شد. انقلابیون قصد محاکمه و مجازات وی را داشتند، ولی با وساطت احسانالله خان و رضا افشار آزاد میشود و پس از آزادی به کنسول انگلیس در رشت پناه برده و به کمک او راهی تهران میشود و در تهران وی مدتی منشی نخست وزیر (1300- 1299) و پس از آن استانداری گیلان (1301-1300) است و سپس در سال 1301 ش، در وزارت فواید عامه به دستیاری مشاور آمریکایی آن «کلنل موریس» تعیین تا در سال 1307 ش، از این پست برکنار میشود. در سال 1310 ش، به استخدام وزارت خارجه در میآید و با سمت دبیر اول سفارت ایران در لندن راهی انگلیس میگردد و یک سال بعد با همین سمت به قاهره میرود اما به علت مداخله و راهنمایی شرکت «ادسی» در رابطه با امتیاز نامه این شرکت با دولت ایران مدتی از کار بر کنار میشود.
ابتهاج در سال 1313 ش، به وزارت کشور منتقل و عاقبت شهردار تهران میشود و در همین شغل است که پروندهی خدمات دولتی او به خاطر اختلاسهایش از اموال دولتی برای همیشه بسته میشود. اختلاص چهل میلیون ریالی وی از معاملات قیر، تصرف غیرقانونی اموال شهرداری، اراضی بلوار شهر کرج و معامله اراضی مهمانخانه شهرداری حاصل شده است و همین پرونده اختلاص باعث میشود که در زمان نخست وزیری رزم آرا به استناد قانون «تصفیه کارمندان دولت» مصوب اول تیرماه 1328 ش، به خدمت وی در مشاغل دولتی پایان داده شود. غلامحسین ابتهاج در دورههای 16 و 19 مجلس شورای ملی، به نمایندگی بندر انزلی و لاهیجان تعیین میشود و سرانجام در مردادماه 1344 ش، در سن 66 سالگی در میگذرد. (22)
ابراهیم فخرایی حمایت احسانالله خان و رضا افشار از غلامحسین ابتهاج را به خاطر هم کیش بودن و انتساب آنها به بهائیت میداند. (23)
عبدالحسین نعیمی دیگر بهائی است که در صفوف جنگلیها حضور پیدا کرد. او به عنوان نماینده «کمیته نجات ایران» که ریاست آن را احسانالله خان دوستدار به دست داشت؛ در اولین کنگره حزب کمونیست ایران (در انزلی) شرکت کرد و پیام این کمیته را قرائت نمود. (24)
عبدالحسین نعیمی پسر میرزا محمد نعیم، شاهر معروف بهائی و کارمند سفارت انگلیس در تهران است. عبدالحسین نیز مانند پدر کارمند سفارت انگلیس بود. (25)
در حقیقت تشکیلات بهائیت از ابتدا در خدمت «انگلیس» و اندکی بعد «در خدمت آمریکایی»ها بود و استعمار بعنوان یک ابزار از آنها در کنار «صهیونیسم» و فراماسونری استفاده میکرد. در دوران پهلوی، خصوصاً محمدرضا پهلوی این سه جریان، مثلث شوم استعمار را تشکیل میدادند.
و این گونه بود که استعمار غرب با نفوذ و استعمار شرق «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» با فزون خواهی و فرصت طلبی این نهضت مستقل را به شکست کشاندند.
کودتای 1299
1299 ش، در تهران کمیتهای به نام زرگنده به ریاست سیدضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد به وجود آمد. نقش این کمیته در سرکوب نهضت جنگل و کودتای 1299 و حوادث پس از آن باعث شد رضاخان را در نقش مرد قدرتمند ایران و بنیانگذار دولت متمرکز و تأمین کننده امنیت ایران معرفی کند.کودتا سوم اسفند و ظهور قزاقی قلدر در صحنه سیاسی ایران به احمدشاه نشان داد که استعمار از اهداف استعماری خویش دست برنداشته است. در حقیقت این کودتا را میتوان گام نخست استعمار انگلیس در خاورمیانه برای ایجاد دولتهای نظامی حامی انگلستان در منطقه دانست. (26)
همچنین روی کار آمدن دولت کودتا این اجازه را به صهیونیستها داد تا در فروردین 1300، برای اولین بار در ایران اعلام موجودیت نمایند. در این سال تشکیلات صهیونیست ایران با ارسال نظام نامهای تشکیلاتی به وزارت امور خارجه موجودیت خود را اعلام و تقاضای تشکیل مجامع و شعب این تشکیلات را در سراسر ایران نمود. (27) متن نظام نامه این تشکیلات به شرح زیر بود:
بخش اول: 1- تشکیلات صهیونیست ایران که شامل شعبات مختلف صهیونیست در ایران میباشد و در کمیته فعال تشکیلات صهیونیست جهانی شناخته شده است، قصد دارد عملیات و اقدامات صهیونیست را در ایران سازماندهی نموده و در آینده آن را توسعه دهد و بین منطقهی عملیاتی خود در ایران و ارض مقدس ارتباط و همکاری برقرار نماید.
2- صهیونیست در سیاست داخلی ایران مداخله نمیکند و نسبت به احزاب مختلف در ایران موضع بیطرف دارد.
بخش دوم: تشکیلات صهیونیسم در راستای رسیدن به اهداف خود، موارد ذیل را وجه همت خود قرار خواهد داد: 1- ایجاد شعبه صهیونیست در هر نقطهای که این تشکیلات وجود ندارد.
2- تنویر افکار و ارتقای حالات روحی و تهذیب اخلاق یهودیان ایران از طریق برگزاری کنفرانسها و انتشار مطبوعات (روزنامه، مجله، رسائل و غیره)
3- برپایی کلاسهای شبانه و قرائت خانه به منظور ترویج زبان پهلوی و فارسی و تاریخ و علوم بنی اسرائیل و هر زبان یا علم دیگری که لازم شناخته شود.
4- تأسیس و تشویق مدارس عالی
5- توسعه و ارتقای تربیت طبیعی جوانان
6- شرکت در مراسم اجتماعی یهودیان به منظور افزایش احساسات ملی و صهیونیست نمودن و آشنا ساختن آنان، با هیئت اجتماعی بنی اسرائیل ایران.
7- برقرار نمودن روابط مستقیم و همیشگی با ارض مقدس و تشکیلات صهیونیستها در تمام کشورهای مختلف جهان.
8- تهیه و تدارک وسایل آسایش و راحتی اشخاص که خود داوطلبانه حاضر میباشند به ارض مقدس مهاجرت نمایند.
9- ایجاد روابط حسنه با دولت متبوعه خود، ایران، به منظور حفظ و حراست حقوق ملی یهودیان ساکن در نقاط مختلف ایران. (28)
در مورد عملکرد بهائیها در کودتا 1299، دو مسئله شایان توجه میباشد. یکی روابط آنها با کمیته زرگنده که در نهضت جنگل آن را بیان کردیم و دومین مسئله رابطه بهائیها با اردشیر ریپورتر عنصر کارکشته سازمان اینتلیجنس بریتانیا میباشد. البته همان طور که بیان کردیم، رابطه بهائیها با اردشیر ریپورتر بسیار قبل تر کودتا و در زمان فعّالیت آنها در انجمن ناصری و انجمن مخفی دوم باز میگردد.
بررسی مدارک تاریخی این نکته را مشخص میکند که بهائیها به عنوان یکی از مهرههای سازمان جاسوسی انگلیس در معرض رضاخان به اردشیر ریپورتر نقش داشتهاند.
دلیل اول بر این مدعا را میتوان رابطه رضاخان با سردار محیی، برادر میرزا کریمخان رشتی از اعضای پر نفوذ کمیه زرگنده، در سال 1292 ش، زمانی که سردار محیی حاکم کردستان بود، دانست. در آن زمان یک گروه قزاق به فرماندهی رضاخان و رودمستر تحت امر سردار یحیی بودند. (29)
پس میتوان گفت که میرزا کریمخان رشتی از این قزاق خشن شناخت کافی داشته و واسطه ارتباط مستقیم اردشیر ریپورتر با او در مهرماه 1297 ش، شده است.
به طوری که ادرشیر جی در خاطراتش به این امر اذعان میکند:
«در اکتبر 1917 م، بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد و نخستین دیدار ما فرسنگها دور از پایتخت و در آبادی کوچکی در کنار جاده پیر بازار بین رشت و تالش صورت گرفت.» (30)
دومین سند تاریخی حاکی از آن است که محفل بهائیت در ایران مدتها پیش از کودتا سوم اسفند 1299 توسط مهره نشاندار خویش حبیبالله عین الملک، (31) رضاخان را کشف و به سرجاسوس بریتانیا در ایران معرفی کرد. محمدرضا آشتیانی زاده، وکیل مطّلع مجلس شورای ملی در عصر پهلوی، میگوید:
«حبیبالله رشیدیان (مستخدم سفارت انگلیس و عامل مشهور بریتانیا در ایران) برایم نقل کرد که چند سال قبل از کودتا، من بیشتر روزهای هفته، صبح هنگام، سری به منزل عین الملک که از متنفذین فرقه بهائیه بود و با وی سابقه دوستی داشتم میزدم. یک روز مردی پارسی و هندی بر او وارد شد که نام آن ارباب اردشیر ریپورتر بود. بر من معلوم شد آن مرد زرتشتی هندی با عین الملک سابقه دوستی قدیمی داشت. روز دیگر که باز به منزل عین الملک رفتم آن مرد زرتشتی هندی حضور داشت به عین الملک گفت: از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحب منصبی بلند قامت و خوش قیافه پیدا کنند و به شما معرفی نمایند و شما آن صاحب منصب را با من آشنا کنید اما به دو شرط، اولاً آن صاحب منصب نباید صاحب منصب ژاندارم باشد و حتماً باید صاحب منصب قزاق باشد. ثانیاً شیعه اثنی عشری خالص نباشد. پس از این ملاقات، عین الملک رضاخان را با ارباب اردشیر جی (ریپوتر) آشنا کرد و او به هاوارد، اسباین و گاردنر (کنسول انگلیس در بوشهر) معرفی میکند.» (32)
سخنان حبیبالله رشیدیان حاوی این نکته مهم میباشد. که بهائیان نیز در آن زمان در کنار دیگر مهرههای استعمار نظیر فرماسونرها، با عناصر کودتا همکاری و تعامل داشتند، به طوری که بعد از کودتا به پاس همکاری با کودتاچیان حتی به کابینه سید ضیاء نیز راه یافتند و در زمان پهلوی اول و دوم بسیاری از پستهای کلیدی کشور را در دست داشتند.
پینوشتها:
1- حسن فرهانی، روز شمار تاریخ معاصر ایران، ج1، ص 142.
2- آیتالله علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج1، ص 341.
3- ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، صص 23-22.
4-م.س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائم پناه، ص 39.
5- احمد علی سپهر، ایران در جنگ بزرگ، ص 384.
6- ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 96.
7- ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 96.
8- حسین لطیفی، آسیب شناسی نهضت جنگل، نشریه حوزه، سال 19، صص 112-111.
9- وی به یکی از خانوادههای بهائی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج8، قسمت دوم، ص 818.
10- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص 370.
11-ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، صص 345-346.
12- حسن مرسل وند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج1، ص 83.
13- عبدالله بهرامی، خاطرات بهرامی، ص 494.
14- تاریخ ظهور حق ج8 قسمت 2، صص 776-777. عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهائیگیری، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، س7، ش 27، پائیز 82.
15- روزنامه نگار جوانی که از آغاز دوره دوم مشروطه (1327ق) با هایوهوی آزادیخواهی پرچم ناسیونالیسم خود را علم کرده و با شعارهای تند علیه اشرافیت حکم برای خود وجههای بدست آورد. مدتی بعد یکی از عوامل سیاسی استعمار بریتانیا در صحنه سیاست ایران شناخته شد.
16- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 76-77.
17- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج4، صص 151-150.
18- همان، ص 152.
19- ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 140-1441. رضا افشار را نیز مانند احسانالله خان بهائی معرفی میکند.
20- همان، ص 17.
21- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 82.
22- حسن مرسل وند، زندگی رجال و مشاهیر ایران، ج1، صص 74-75.
23-خاندان ابتهاج از بهائیان گیلان بودند. ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، صص 140-141.
24- تقی شاهین، پیدایش حزب کمونیست ایران، مترجم رادینا، ص 211.
25- اسدالله مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج8، ق1، صص 362-374.
26- امین لوسونر، زمینه چینیهای انگلیس برای کودتا 1299، ترجمه ولیالله شاذان، صص 27و 135-134.
27- حسن فراهانی، روز شمار تاریخ معاصر ایران، ج1، ص 71.
28- حسن فراهانی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج1، ص 71.
29- مهدی بامداد، رجال ایران، ج6، ص 135.
30- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 148.
31- عین الملک از بهائیان سرشناس است که پدرش میرزا قناد شیرازی از حواریون عباس افندی بود. پیوستگی و تقرب خاص میرزا رضا قناد به پسرش عین الملک امکان داد تا در جوانی، منشی و مباشر عبدالبهاء باشد سپس با حمایت عباس افندی وارد کادر وزارت خارجه شد که در بخش بعد به بیان شرح آن میپردازیم، عباس میلانی، معمای هویدا، صص 54-53.
32- حسن فراهانی، روز شمار تاریخ معاصر ایران، ج1، ص 73.
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول