نفوذ بهائیان در جریان نهضت مشروطه
حکومت قاجار که در اوج ناتوانی بلاد اسلامی در ایران پا گرفت، به دلیل ماهیت قبیلگی و بیدانشی خود، همراه با تهاجم بیسابقهی سیاسی و نظامی غرب به ایران، موجبات فروپاشی کامل دولت حاکم بر کشور اسلامی ایران را فراهم ساخت.قاجارها در گردونه سیاسی دو دولت روس و انگلیس، دستاوردهای عظیم تمدن و عزت اسلامی را به تاراج دادند و با بیرحمی کامل سرزمینها و ذخایر فرهنگی اقتصادی کشور را تسلیم دو دولت کردند.
جنگ اول و دوم ایران و روس در عهد فتحعلی شاه، اولین میدان آزمون روحانیت شیعه بود که با فتوای خود برای دفاع از حریم اسلام و مسلمین و سرزمین مقدس ایران به پا خواستند و مردم را در شرایط دشوار دفاع نمودند؛ ولی حاکمان قاجار نتوانستند از این نیروهای الهی استفاده کنند.
هجوم انگلیس به ایران در پوشش قرار داد استعماری رویتر، رژی، دارسی، وثوق الدوله و... نه تنها روحانیت را از تکاپوی مبارزه باز نداشت، بلکه در اقداماتی بینظیر و در مبارزاتی که بعدها از آن به عنوان مبارزه منفی نام برده میشد، دشمنان غربی را در عملیات استعمار خود مرعوب ساخت که از آن جمله میتوان از حماسه تاریخی جنبش تنباکو به رهبری مرجع بزرگ، آیت الله میرزای شیرازی، یاد نمود.
در این میان طلوغ نهضت مشروطه با رهبری مراجع بزرگ نجف و ایران، حرکت جدیدی از روحانیت بود که مشخصاً دولت و حکومت را به مبارزه میخواند. این نهضت برای برچیدن میدان نظام سلطنت مطلقه در ایران در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، پایه ریزی شد و در زمان مظفرالدین شاه، انقلاب مشروطه، حرکتی بزرگ در تاریخ معاصر ایران بود؛ نهضتی دینی- مردمی به رهبری علما که با هدف نجات ایران از دست بیگانگان و استبداد قاجاریه و برپایی عدالت و رفع موانع پیشرفت کشور آغاز شد و با حمایت همه جانبه مردم به پیروزی نسبی دست یافت. در شرایطی که نهضت میتوانست مانع یکه تازییهای روس و انگلیس در ایران و منطقه شود، آنان که خطر موضع گیری صریح و آشکار و مقابله علنی با این حرکت را دریافته بودند، سیاست نفوذ و انحراف نهضت را تعقیب کردند. در این میان تشکیلات بهائیت و فراماسونری به عنوان دو بازوی فعال استعمار، وارد عمل شده و ضمن پیگیری کردن اهداف خود، نهضت مشروطه را به انحراف کشاندند.
اگر بخواهیم نحوه برخورد بهائیها با این رویداد مهم را مورد بررسی قرار دهیم، بهتر است ابتدا این سؤال را پاسخ دهیم، برخورد بهائیها با نهت مشروطه به چه شکل بوده است؟
ادوارد براون (1) در مورد نحوه برخورد بهائیها نسبت به این نهضت سه نظریه را مطرح میکند. نظریه اول اینکه عباس افندی به شدت پیروانش را از شرکت در مسائل سیاسی منع کرده است. نظریه دوم: بیداری مردم در نهضت مشروطه در ایران، بیداری عمومی ملتهای آسیا نتیجه نیروی معنویت بابیت و بهائیت شناخته شده و نظریه سوم اینکه بهائیها مخالفت مشروطه بودند و تا پایان از شاه حمایت میکردند.
براون در ادامه مینویسد:
«من مطمئن نیستم که کدامیک از این سه نظریه حقیقت دارد اما غالباً از دوستان ایرانی خود این سؤال را میپرسم که یک بهائی بین ایرانی قدرتمند و مستقل که اسلام دین رسمی آن است و یا ایرانی که ایالتی از روسیه تزاری گردیده و بهائی گری دین آن شده کدام را انتخاب میکند؟»
او با اشاره به اعتقاد بهائیها به جهان وطنی (2)، معتقد است که آنها ایران وابسته به روسیه که بهائی گری دین رسمی آن شده را ترجیح میدهند. (3) سخنان ادوارد براون این نکته را مشخص میکند که فعّالیت بهائیان در نهضت مشروطه در راستای اهداف انقلابی ملت ایران و علمای مشروطه نبوده بلکه درست در جهت مخالف این اهداف نیز صورت گرفته است.
در این دوران عباس افندی (عبدالبهاء) که رهبری بهائیان را بر عهده داشت، به دفاع از محمد علی شاه میپردازد و مشروطه خواهانی را که کم شدن نفوذ سلطنت را موجب عزت ملت میدانند، نادان میخواند. پس از بر کناری محمد علی شاه و برقراری دارالشورا، عباس افندی مشروطیت شده و به بهائیان دستور میدهد که از آن نمایندگان را وارد مجلس کنند. (4)
ملاقاتهای عبدالبهاء با دوست محمد خان معیرالممالک (داماد ناصرالدین شاه)، جلال الدوله (پسر ظل السلطان)، سید حسن تقی زاده، میرزا محمد قزوینی و سردار اسعد بختیاری در اروپا نشان از ارتباط میان بهائیها با مشروطیت میدهد. (5) جلال آل احمد معتقد است که بهائیها موضع گیری در مقابل حکومت را فراموش کردند و فقط در مقابل روحانیت ایستادهاند به طوری که تنها روحانیت را مانع پیشرفت مملکت میدانند و غافل از این هستند که استعماری هم هست و حکومتهای دست نشانده استعمار موجب نابسمانی اقتصادی و عقب افتادگی میشود. (6)
در این میان فعالیت بهائیان بیشتر در غالب شرکت در تشکیلات فرماسونری بود لازم به ذکر است که فعالیتهای فراماسونری در ایران از اواسط سلطنت قاجاریه آغاز شد. در بدو امر ریاست این تشکیلات بر عهده میرزا ملکم خان بود و اعضای آن را رحال مملکتی تشکیل میدادند. این لژ وابسته به لژ گراندواریان فرانسه بود که ابتدا تحت عنوان فراموشخانه و بعدها به لژ ماسونیک موسوم شد.
وزیر امور خارجه فرانسه پس از امضای قرار داد 1907 در شهر سن پطرزبورگ که به موجب آن باید ایران بین دو کشور روسیه تزاری و انگلستان تقسیم میشد، (خوشبختانه مفاد این قرار داد هرگز به مرحله اجرا در نیامد) مقدمات تشکیل فراماسونری در ایران را طرح ریزی کرد و در نتیجه در اواخر همان سال اولین لژ رسمی در ایران به نام لژ بیداری تشکیل شد که از همان ابتدا به شدت رنگ و بوی یهودی داشت. (7)
این نفوذ با حمایت از حقوق یهودیان آغاز و در ادامه با بسط مراکز و مدارس وابسته به سازمان جهانی بود یهود از طریق سفارت فرانسه به اوج خود رسید. مدارس اتحاد جهانی یهود در ایران با نام اتحاد فعالیت میکردند و در سالهای 1905 تا 1906 هفت مدرسه اتحاد در شهرهای تهران، همدان، شیراز، کرمانشاه و یزد دایر شد و محصلان یهود و ساختارشکن این مدارس، اعضای تشکیل دهنده از بیداری بودند.
این لژ که فقط 128 نفر عضو داشت، در انقلاب مشروطه و استبداد صغیر چنان پایههای فعالیت خود را مستحکم کرد که پنج دور اول پارلمان ایران را در دست گرفت. در میان اعضای لژ میتوان از مستوفی الممالک و حسن پیرنیا که هر دو نفر به نخست وزیری رسیدند و نیز تعدادی از وکلای طراز اول مانند انتظام السلطنه، لقمان الممالک و عباسقلی قریب نام برد.
(8)
همچنین به گفته رائین، افراد با اهمیت دیگری چون حاج سید نصرالله تقوی، شیخ مرتضی نجم آبادی، حاج شیخ ابراهیم زنجانی، ذکاءالملک (پدر محمد علی فروغی)، عزالملک اردلانی، و قارالسلطنه، همایون سیاح، میرزا ابوالحسن فروغی و ارباب کیخسرو و شاهرخ، اعضای اداره کننده لژ بیداری و به اصطلاح کنونی فرماسونرهای اعضای کرسی لژ بودند. (9) علاوه بر این افراد نمیتوان به راحتی از کنار نام محمد علی فروغی، تقی زاده، سردار اسعد بختیاری و سر اردشیر ریپورتر گذشت. (10)
عناصر این لژ در اغتشاشات مشروطه نقش داشته و باعث دخالت روسیه و انگلیس در کار مشروطه شدند و با تحصن در سفارت روسیه و انگلیس، ماهیت غیربومی و غیر ملی به انقلاب مشروطه داده و با فتح تهران عملاً کنترل ایران را به دست گرفتند. (11)
در این بین افرادی مانند مرحوم سید محمد صادق طباطبایی و پدرش نیز از اعضای لژ بیداری بودند اما همان طور که در یادداشتهای طباطبایی آمده بعد از اینکه متوجه شدند لژ بیداری آلت دست استعمار است، از آن خارج شدند. (12)
در همین دوران در کنار لژهای فراماسونرای انجمنهای دیگری در قالب سری و به صورت زیرزمینی سهم بزرگی را در تحولات و به انحراف کشیدن نهضت مشروطه ایفا کردند.
یکی از این انجمنها کمیته انقلاب بود که اکثر تشکیل دهندگان آن، بابیها و بهائیهایی بودند که از قاجار به واسطه مخالف با بابیان، کینه به دل داشتند.
محل تشکیل این جلسات سری و زیرزمینی باغ سلیمان خان میکده بود. این انجمن محل حضور افرادی بود که هر کدام به شکلی در تحولات کوچک و بزرگ دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه نقش داشتند.
اعضاء این انجمن، (13) برای ایجاد آشوب و شورش که نتیجه آن حضور مردم و جنبش شود، برنامه داشتند. آنها با توجه به نهضت تنباکو و لغو سایر قراردادهای استعماری، میدانستند که بدون حضور علماء و تأیید آنان نمیتوانند به این هدف و اهداف و دیگر خود برسند، به همین منظور از اعضاء روحانی حاضر در انجمن استفاده کردند. به طور مثال سید اسدالله خرقانی را به نجف فرستاند تا با آیت الله آخوند محمد کاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، و آقا میرزا خلیل تهرانی و نیز سید کاظم یزدی ارتباط برقرار نماید. (14)
با وجود همهی تلاشها هیچ یک از علمای برجسته با انجمن ملی، همکاری نکردند و بیشتر روحانیون این انجمن را قشر طلاب وعاظ که فاقد درک و شناخت صحیح از فضای پشت پرده بودند، تشکیل میداد و گروهی از اعضای اصلی انجمن که در کسوت روحانیت قرار داشتند نیز توسط جامعه روحانی کشور طرد شده بودند. از جمله میرزا حسن رشدیه تکفیر شده و یحیی دولت آبادی و سید جمال الدین واعظ، ملک المتکلمین و ابولحسن میرزا شیخ الرئیس به بابی گری متهم شدند. به همین دلیل رهبران انجمن از اعضاء خواستند تا به منظور جلوگیری از تکفیر از شرکت در مجالس غیر اسلامی خوددرای کنند. (15) در حقیقت فعالیت بابیان و بهائیان در کمیته انقلاب و لژ بیداری و دیگر انجمنهای سری در راستای اهداف انگلیس بود تا با براندازی حکومت قاجار و روی کار آمدن یک دیکتاتوری آهنی، زمینه مساعدی را برای تحقق میل و خواسته اربابان استعمارگر خویش فراهم آوردند.
سخنان عباس امانت، نویسنده بهائی دانشنامه ایرانیکا در خصوص این تأثیر جای تأمل دارد. وی با اشاره به نفوذ بابیها و حضور دست کم شش خطیب بزرگ انقلاب مشروطه از میان آنها، فعالیتشان را اینگونه بیان میکند:
«بابیها با پایبندی به اصل تقیه، هیئتی کاملاً اسلامی به خود گرفته، از مختصر حیات مجدد، طی سلطنت مظفرالدین شاه، بهره مند گردیده و همزمان با بسط استیناف ایشان، فراسوی هسته اصلی بابیها، شبکهای نوپا از تجمعات و انجمنها به تدریج پا به عرصه سیاست نهاد که هم اصلاح طلبان مذهبی و هم سکولارهای معارض، از آن استقبال کردند. این گروههای رادیکال همچنان به آرمان قدیمی بابیها که همان مخالف تودهای با علمای محافظه کار و حاکمان قاجار باشد، وفادار ماندند.»
امانت در ادامه با معرفی میرزا یحیی دولت آبادی، سید جمال الدین واعظ و ملک المتکلمین به عنوان عناصر بابی که در آرمان مشابه هستند میگوید:
«هر چند این چند نفر به خاطر عقایدشان از حضور در مجلس اول منع شدند اما تأثیر آنها بر مشروطیت مبرهن است.» (16)
در این دوره بهائیان، علاوه بر شرکت در تشکیلات فرماسونری در انجمنهای مخفی در انجمنهای مخفی نیز حضور فعالی داشتند که از این انجمنها، میتوان از انجمن ناصری نام برد که از زمان تشکیل آن توسط، کیخسرو جی و مانکجی لیمجیهاتریا، (17) بهائیان در آن عضویت داشتند. در این انجمن پروفسور جوانمرد که سمت منشی آن را به عهده داشت، نظام نامه انجمن را تنظیم و برای عبدالبهاء فرستاد. از دیگر بهائیهای عضو این انجمن میتوان به مستر خدابخش اشاره کرد که دو سال بعد از مشروطه به دست یک زرتشتی به نام فریدون رستم کرمانی کشته شد.
عاقبت نفوذ بهائیان در این انجمن از نفوذ زرتشتیان کاست و باعث شد کیخسرو جی مسموم و به هلاکت رسید. بعد از کیخسرو جی، اردشیر جی (18) سرپرستی انجمن ناصری را به عهده گرفت. در زمان ریاست وی خصومت زرتشتیان نسبت به مسلمانان بیشتر به فزونی گرایید. (19)
در جمادی الاول سال 1326 ق، انجمن سری دیگری به نام انجمن مخفی دوم که شرکت میرزا محمد صادق طباطبایی در آن انجمن باعث برجستگی خاصی برایش شده بود، شکل گرفت.
حضور افراد بهائی نظیر اسدالله خان ابوالفتح زاده، سیفالله خان ابوالفتح زاده قزاق (برادر اسدالله خان) و منشی زاده نیز از دیگر نقاط قابل تأمل در این انجمن میباشد. این هسته بهائی بعداً گروه عملیاتی ویژهای به نام کمیته مجازات را تشکیل میدهند. (20) که در ادامه این بحث به شرح کمیته مجازات خواهیم پرداخت.
فعّالیتهای مخفی اسدالله خان ابوالفتح زاده و ابراهیم خان منشی زاده و محمد نظر خان مشکوه الممالک از سال 1325 ق، عضویت در انجمن مخفی غیرت (21) برمیگردد. ابوالفتخ زاده و منشی زاده دو تن از افسران قزاق بودند که از قزاق خانه استعفا داده و در انجمن، سمت معاون اول و دوم آن را به عهده داشتند. (22) این همان نکتهای است که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی بسیار دیر (پنج سال بعد) متوجه شدند و مازندرانی در نامه 29 جمادی الثانی 1328 ق. به حاجی محمدعلی بادامچی (از تجار مشروطه خواه تبریز) بدان اشاره میکند:
«... چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فی الحقیقه به ما دو نفر، یعنی حضرت حجت الاسلام آقای آیت الله خراسانی دام ظله و حقیره منحصر دانستند [چون] از انجمن سری طهران بعضی مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم، لهذا انجمن سری مذکور، که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه لعنهم الله تعالی هم محققاً در آن انجمن عضویت دارند و شعبهای در نجف اشراف و غیره دارند رأی در آمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود نافع و از این بعد مضر است، باید در سلب این نفوذ بکوشند. اشخاص عوامی که به صورت طلبه محسوب میشوند در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشراف اقامت دارند... مکاتبانی به دست آمده که بر جانمان خائفیم..» (23)
در ادامه برای اینکه کمیته مجازات را مورد بحث قرار دهیم، ابتدا باید شناختی از رابطهی میان بهائیت و تروریست بدست آوریم تا ماهیت انجام فعالیتهای آنان روشنتر شود.
فعّالیتهای تروریستی بهائیان
رابطهی بهائیت و تروریسم به نخستین روزهای پیدایش این فرقه باز میگردد. بابیان در راه تحمیل افکار باطل خود و از میان برداشتن موانع گمراهی و تباهی خود حتی به ترور و کشتن شخصیتهای عالی مقام دینی دست زدند و وحشی گریهایی مرتکب شدند. یکی از قربانیان تبهکاری بابیان در قزوین استاد فرزانه ملامحمد تقی برغانی قزوینی بود. وی عقاید ناروا و بی اساس بابیان را از فراز منبر بر ملا مینمود و نقشههای گمراه گری آنها را نقش بر آب میساخت و فتوای کافر بودن آنها را صادر کرده بود. در حال عبادت در محراب مسجد وی را به شهادت رساندند. (24)از دیگر جنایات بابیان میتوان از ترور سید غلامرضا بیرجندی، از فقهای عالی قدر و مشاهیر شیعه که در برابر گمراهی و بدعت انگیزی بابیان با تمام قوا ایستادگی کرده بود، نام برد. وی مورد کینه بابیان قرار گرفت و بابیان وی را مسموم و شهید کردند و پس از شهادت این شخصیت، عمال بابی، فرزند بزرگوارش سیدعلی را که به جای او نشسته بود در سن بیست و پنج سالگی مسموم و شهید کردند. (25)
از ترورهای دیگر سران بهائیت سوء قصد به جان ناصرالدین شاه در سال 1268 ق، که در پی آن بسیاری از سران بابیه از جمله حسینعلی دستگیر و زندانی شدند. قتل میرزا اسدالله دیان (26) که داعیه جانشینی باب را در سر داشت، اقدام تروریستی دیگری بود که توسط پیروان بهاء و به دستور او انجام شد. عبدالحسین آیتی (مبلغ بهائیها که از بهائیت روی برگردانده)، خلق و خوی بهاءالله را چنین توصیف میکند:
«دارای اخلاقی خشن بوده، کینه جو ولی متظاهر به مهر و محبت.» (27)
به نوشته فریدون آدمیت، بابیها در جریان شورشهای خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسرای جنگی را دست و پا میبریدند و در آتش میسوختند. (28)
به گفته میرزا آقا خان کرمانی (داماد یحیی صبح ازل) پس از فوت حسینعلی بهاء، شیوه فوق ادامه یافت. اولین قربانی میرزا محمد نبیل زرندی، مورّخ معروف بهائی بود که خیال داشت خود را جانشین بهاء خواند. (29)
در میان قتلهای متعدد و فراوان بهائیان به ویژه باید به قتل حاج شیخ زکریا نصیرالاسلام اشاره کرد، حاج شیخ زکریا انصاری دارابی ملقب به نصیرالاسلام، از سران مجاهدینی بود که به فتوای سید عبدالحسین مجتهد لاری به جهاد با استعمار انگلیس و عوامل داخلی آن دست زد. رکن زاده آدمیت در مورد نصیرالاسلام چنین مینویسد:
«این است که نصیرالاسلام با گروهی از تفنگچیان مجاهد در راه تعقیب و تکفیر ستم پیشگان بی آزرم و بهائیها که در شهر نیریز جمعیت و نفوس داشتند، پیش از پیش کوشید و آنها هم در پی فرصت بودند... و در ماه رجب سال 1326 ق... شهیدش کردند.» (30)
این موارد تنها نمونههایی از فعّالیتهای تروریستی بهائیان بود که به اختصار ذکر شد. در ادامه به بحث پیرامون کمیته مجازات که یک گروه تروریستی بود، میپردازیم.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1-ادوارد براون گراندویل، خاورشناس انگلیسی در سال 1240شمسی مطابق 1862 میلادی به دنیا آمد به زبانهای فارسی، عربی و ترکی مسلط بود. وی علاوه بر تاریخ ادبیات چهار جلدی که به فارسی ترجمه شده و یک سال در میان ایرانیان، چند کتاب فارسی را تصحیح کرده است. براون طی چند سفر با سران بابیه و بهائیه چون میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی نوری به گردآوری و نشر کتابهای آنان پرداخت.
2- اشاره به این سخن بهاءالله است که: لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم. «افتخار بر آن کس نیست که وطن را دوست دارد، بلکه از آن کسی است که جهان را دوست دارد.»
3- ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهدی قزوینی، ص 355.
4- محمدرضا فشاهی، تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی، ص 235.
5-حسین آبادیان، بحران در مشروطیت، ص 299.
6- جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، ج2، ص 243.
7- محمدرضا شاه آبادی، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج1، صص 240-234.
8- مؤسسه مطالعات پژوهشی، اسناد فراماسونری در ایران، ج1، ص 96.
9- اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج2، ص 49.
10- همان، صص 453-448.
11- موسی حقانی، فراماسونری و نقش آن در تاریخ معاصر ایران.
12- مؤسسه مطالعات پژوهشی، اسناد فراماسونری در ایران، ج1، ص 96.
13- سران افراد شرکت کننده در این انجمن عبارت بودند از: بحرالعلوم کرمانی، علیقلیخان سردار اسعد بختیاری، سلیمان میرزا اسکندری (میکده)، میرزا نصرالله بهشتی (مشهور به ملک المتکلمین)، سید جمال الدین واعظ اصفهانی، شیخ الرئیس قاجار، میرزا یحیی دولت آبادی، سیدنصرالله تقوی، شاهزاده جلال الملک ایرج (مشهور به ایرج میرزا، شاعر)، سید اسدالله خرقانی، میرزا حسین رشدیه، اردشیر جی، میرزا جهانگیر خان شیرازی (صور اسرافیل)، مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب، مشروطیت ایران، ص 239.
14- مریم جواهری، نقش علما در انجمنها و احزاب دوران مشروطیت، ص 93.
15- نظام الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش سوم، ص 463.
16- عباس امانت، زمینههای فکری انقلاب مشروطیت، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا، صص 38-37.
17- عضو فعال سرویس اطلاعاتی انگلستان که در زمینه اشاعه باستان گرایی (ایران منهای اسلام) و حمایت از بابیه و ارتباط و حمایت از صوفیه و تأسیس فراماسونری در ایران فعالیت میکرد.
18- اردشیر ریپورتر، جاسوس مشهور بریتانیا که با بهائیت در پیوند بود.
19- اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحقف ج8، قسمت دوم، صص 934-935.
20- مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، در مشروطه چه گذشت، صص 120-121.
21- این انجمن توسط حاج میرزا ابراهیم آقا، نماینده تندروی تبریز در مجلس شورای ملی تأسیس شد. وی در شمار مشروطه خواهان تندرو بود و در جریان بمباران مجلس توسط قوای محمد علی شاه به قتل رسید. فاروق خارابی، انجمنهای عصر مشروطه، 472.
22- همان.
23- حبل المتین، کلکته، س18، ش16، 28 رمضان1328، 3 اکتبر 1910صص 20-21 و حسین آبادی بحران در مشروطیت، ص 209.
24- علامه عبدالحسین امینی، شهدای فضیلت، ترجمه جلال الدین فارسی، صص 476-477.
25- علامه عبدالحسین امینی، شهدای فضیلت، ترجمه جلال الدین فارسی، صص 482-480.
26- کاتب بیان و سایر مکتوبات علی محمد باب و از بابیان «حروف حی» بود و بسیاری از اسرار پیدایش بابی گری را میدانست.
27- عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، جلد 2، ص7.
28- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 448.
29- میرزا آقاخان کرمانی، هشت بهشت. ص 310.
30- محمدحسین رکن زاده، آدمیت دانشمندان و سخنرانان فارسی، ج5، صص 668-669.
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول