روح مجرّد قدسی در بیان مولوی

پرنده‌ای در آسمان جهان غیب به پرواز در می‌آید و سایه‌اش روی زمین این جهان می‌افتد. جسم، سایه‌ی سایه‌ی دل است، جسم کی تواند هم شأن دل و روح مجرد باشد؟ مولانا در این ابیات روح مجرّد قدسی را به پرنده‌ای تشبیه کرده که در
جمعه، 29 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
روح مجرّد قدسی در بیان مولوی
 روح مجرّد قدسی در بیان مولوی

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 

در هوای غیب مرغی ‌می پرد *** سایه‌ی او بر زمینی ‌می‌زند
جسم سایه سایه سایه دل است *** جسم کی اندر خور پایه‌ی دل است
مرد خفته روح او چون آفتاب *** در فلک تابان و تن در جامه خواب
جان نهان اندر خلا هم چون سجاف *** تن تقلب می‌کند زیر لحاف
روح چون من امر ربی مختفیست *** هر مثالی که بگویم منتفیست

پرنده‌ای در آسمان جهان غیب به پرواز در می‌آید و سایه‌اش روی زمین این جهان می‌افتد. جسم، سایه‌ی سایه‌ی دل است، جسم کی تواند هم شأن دل و روح مجرد باشد؟ مولانا در این ابیات روح مجرّد قدسی را به پرنده‌ای تشبیه کرده که در مطار غیب به پرواز درآمده است. سایه‌ی او منعکس می‌شود و از آن سایه، قالب مثالی و از قالب مثالی نیز روح حیوانی پدید می‌آید و در نهایت از سایه‌ی روح حیوانی، جسم عنصری و مادی حادث می‌شود. البته اسناد سایه به قلب‌ یا روح مجرد، به نحو مجاز است، زیرا روح مجرد اصلاً سایه ندارد. پس مراد از سایه‌ی روح، تجلی روح در قوس نزولی است. بنابراین، تجلی روح و قلب در قوس نزولی هستی به ترتیب موجب ظهور قالب مثالی، روح حیوانی و جسم مادی می‌گردد. مثال دیگر: شخصی می‌خوابد، در حالی که روح او مانند خورشید در آسمان‌ می‌تابد و در همان حال جسم او در لباس و بستر خواب آرامیده است. روح شخص در عالم غیب مانند حاشیه‌ای است که به طرف درون لباس می‌دوزند. روح مجرد چون که از امر پروردگار است به قدری از دایره حواس و انظار پوشیده است که هر مثالی درباره او بگویم، فایده‌ای ندارد.

معمای روح ناگشوده است


در زمین حق را و در چرخ سمی‌*** نیست پنهان تر ز روح آدمی
باز کرد از رطب و ‌یابس حق نورد *** روح را من امر ربی مهر کرد
پس چون دید آن روح را چشم عزیز *** پس برو پنهان نماند هیچ چیز

خداوند لابه لا و پیچ و تاب هر پدیده‌ای را برای بشر باز کرده، مگر روح را که هم چنان به صورت راز سر به مُهر نگه داشته است. روح مجرّد‌ یا نفس ناطقه که به تعبیر حکما از مجردات عالم امر است، برای بشر ناشناخته است. گرچه حکمای الهی و متألهان در اثبات روح و بیان تجرد آن، براهین متعددی اقامه کرده‌اند، اما نگفته‌اند که روح چیست. در واقع، گفتار آنان درباره‌ی روح بر قاعده‌ی سلب و تنزیه استوار است تا وصف و تشریح؛‌ یعنی فقط گفته‌اند روح چه چیزی نیست؛ مثلاً گفته‌اند: روح ماده نیست، جسم و عوارض جسم نیست، کم و کیف و... نیست، اما چه چیزی است؟ الله اعلم. آیات و روایات نیز در این باب ساکت‌اند. چنان که در آیه‌ی 85 سوره «اسراء» آمده است: (وَیسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا)؛ و از تو ای پیامبر درباره‌ی روح سؤال می‌کنند که چیست؟ به آنان بگو که روح از امر پروردگار من است و تنها علم ناچیزی به شما داده شده است. امر پروردگار روح را مُهر کرده است تا هر کسی نتواند آن را بنگرد، زیرا هر دیدی نمی‌تواند روح را بشناسد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.