نویسنده: بری هیندس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Rational Choice Theory
وجه مشخصهی چنین رهیافتی این دیدگاه است که زندگی اجتماعی را باید با مدلهای کنش فردی و عقلانی تبیین کرد. در تفکر اجتماعی مدرن، عقلانیت معناهای بسیار متفاوتی دارد. در این رهیافت، عقلانیت به معنای فایدهگرایی و به حداکثر رساندن تأمین منافع و خواستهای فرد دانسته میشود. مدلهای به حداکثر رساندن کاربرد گستردهای در علم اقتصاد معاصر دارد، و نظریهی انتخاب عقلانی را میتوان بسط و سرایت این «رهیافت اقتصادی» به سایر حوزههای زندگی اجتماعی تلقی کرد. این نظریه مدعی است که دقت بالایی دارد و میتواند تبیینهای نیرومندی بر اساس چند فرض اساساً ساده ارائه کند. خارج از حوزهی اقتصاد، مثالهای در خور توجه و اثرگذار را میتوان در آثار مربوط به تصمیم گیریهای عمومی، و به صورت فزاینده در علوم سیاسی و جامعه شناسی و حتی در مارکسیسم دانشگاهی پیدا کرد.فرض عقلانیت فردی به معنای عقلانیت رفتار جمعی نیست. نخست این که ارو (1951 ,Arrow) نشان داده است که ترجیحات افراد را به طور معمول نمیتوان بر هم انباشت و ساختار ترجیح جمعی مشخص و تعریف شدهای به وجود آورد. در این صورت شاید هیچ نتیجه و برآیندی وجود نداشته باشد که بتوان گفت ترجیحات جمعی را به بیشترین حد میرساند. دوم، رفتار جمعی شامل تعامل استراتژیک افراد عاقل. هر یک از آنها بر مبنای محاسبهی آثار و عواقب کنشهای احتمالی دیگران دست به عمل خواهند زد. در وضعیت «معمای زندانی» که ناشی از فقدان ارتباط است (دو زندانی را در نظر بگیرید که به سبب جرمی که به طور مشترک انجام دادهاند به صورت جداگانه بازجویی میشوند)، کنشگر عقلانی از بدترین عملکرد ممکن دیگری واهمه دارد و برای به حداقل رساندن زیانها و گزندها دست به عمل میزند. بنابراین، هر یک از آنها از بدترین نتیجهی ممکن اجتناب میکند، اما به صورت جمعی نمیتوانند بهترین نتیجه را کسب کنند.
مسئلهی «مسافر مجانی» نیز مثال دیگری از همین وضمعیت است. اگر راه و روشی (مانند مالیاتهای اجباری) برای واداشتن افراد به سهیم شدن در تأمین نفع جمعی وجود نداشته باشد، افراد عقلانی این وظیفه را به دوش دیگران میاندازند. مسافر مجانی از منافع و مواهب نفع جمعی برخوردار میشود بیآنکه در هزینههای تأمین آن شرکت کند. اگر تعداد این مسافران مجانی بیش از اندازه زیاد باشد آنگاه نفع جمعی اصلاً تامین نخواهد شد. اولسن (Olson, 1965) این استدلال را برای بیان این مطلب مطرح ساخته است که چون صرفاً همه اعضای یک گروه در نفع مشترکی سهیماند، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که آنها برای تعقیب این هدف سازمان خواهند یافت. کنش جمعی گروههای بزرگ وابسته به وجود انگیزههایی برای فعالیت، و گاهی وابسته به وجود قدری اجبار است. گروههایی که تعداد اعضای آنها اندک است (مثل قطبهای انحصار اقتصادی) طبعاً موقعیت بهتری برای سازمانیابی و توافق بر سر روند بهینهی کنش دارند.
نظریهی انتخاب عقلانی ایجاب نمیکند که مدلهای کنش عقلانی سراپا واقعبینانه باشند. بلکه قضیه از این قرار است که این مدلها باید بتوانند در موارد زیادی پیشبینیهای موفقی به دست دهند و اگر کامیاب نشوند، ابزاری برای شناسایی جایگاه عناصر غیرعقلانی در کنش بشر باشند. رفتارهای انتخاباتی از مثالهایی است که بسیار به آن اشاره میشود. در اکثر موارد، رأی یک فرد تأثیری در نتیجهی انتخابات ندارد، و نتیجهی انتخابات نیز برای آن فرد چندان تفاوتی نمیکند. بنابراین، فرض رفتار عقلانی منفعتطلبانه «تبیین کاملاً سستی از رفتارهای انتخاباتی به دست میدهد چون حاکی از این خواهد بود که هیچ کس، مثلاً در انتخابات ملی امریکا، داوطلبانه حاضر نخواهد شد رأی بدهد. این نظریه به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا نیمی از امریکاییهای واجد شرایط رأی نمیدهند، اما به درک رفتار نیمی دیگر که پای صندوقها میروند، کمکی نمیکند» (Hardin, 1982, p. 11).
بنابراین، شواهد غیرعقلانی بودنهای فاحش برخی رفتارهای انسانها چندان صدمهای به داعیههای نظریهی انتخاب عقلانی وارد نمیسازد. انتقادهای جدیتر به این نظریه در وهلهی نخست به منش و جایگاه عقلانیت، و سپس به نقش آن در تبیین مربوط میشود. بنا به استدلال منتقدان، نظریهی انتخاب عقلانی دیدگاه بیش از حد سادهای نسبت به کنشگر دارد. مثلاً این نظریه به دگرخواهی و سایر تعهدات و پایبندیهای دیگر، و به این نکته که عقلانیت انسان به برنامههای بلندمدت پیشرفت شخصی مربوط است و نه فقط به حداکثرسازیهای کوتاه مدت، و به این که استعدادهای شناختی بشر محدودتر از آن است که تصمیمگیریهای انسان در همهی موارد کاملاً عقلانی باشد، توجه کافی نمیکند.
با این مواضع انتقادی مسئلهی کلیتری علیه فردگرایی روششناختی نظریهی انتخاب عقلانی پیش کشیده میشود. عقلانیت به دو معنای کاملاً متفاوت و جداگانه میتواند به افراد بشر نسبت داده شود. ممکن است عقلانیت به چیزی اطلاق شود که استعداد عقل نامیده میشود که توانایی تعمیم یافتهای برای پروراندن زنجیرهی پیوستهای از تفکر یا استدلال است. عقلانیت ممکن است به معنای منطقی بودن خود زنجیرههای استدلال، یا مفاهیم و سایر ابزارهای فکری (فال، رمل و اصطرلاب، تحلیل سود- هزینه) باشد که در برساختن این استدلالها به کار میآیند- و به معنای روندهای خاص کنش و اقلام رفتار باشد. این فرض که افراد بشر طبعاً از موهبت استعداد عقل برخوردارند و بنابراین قادرند زنجیرههای استدلالی بسازند، هیچ چیز دربارهی کیفیات ابزارهای مفهومی مورد استفادهی آنها به ما نمیگوید. از آنجا که بخش اعظم ابزارهای مفهومی هر کنشگر به طریق فرهنگی کسب میشود، عقلانیت کنش فرد تا حد زیادی به شرایط فرهنگی و اجتماعی بیرون از کنشگر بستگی پیدا میکند.
مسئلهی آخر مربوط به نقش تبیینی فرض عقلانیت است. این فرض موجب میشود که توقع انسجام و سازگاری معینی را در رفتار افراد داشته باشیم، اما چیزی دربارهی انگیزشهای آنها به ما نمیگوید. بنابراین، تبیین ویژگیهای مهم زندگی اجتماعی به مثابه پدیدههای ناشی از کنش عقلانی افراد بستگی دارد به مفروضات کمکی دربارهی محتوای انگیزههای آنها و از این جهت نیز فردگرایی بیش از حد نظریهی انتخاب عقلانی غالباً متضمن ارجاع پوشیده و پنهان به شرایط اجتماعی و فرهنگی فرا- فردی است. در این جا دو مسئلهی دیگر مطرح است. نخست، اعتبار این مفروضات انگیزشی کاملاً جای سؤال دارد. تبیین پیشگفته در این باره که چرا جمع کثیری از امریکاییها در انتخابات ملی شرکت نمیکنند، به سادگی انگیزهای فرضی به آنها نسبت میدهد که تصمیم به رأی ندادن از آن انگیزه ناشی میشود. اما این تبیین با نتایج مطالعهی اخیری که درباره دلایل رأی ندادن آنها انجام گرفته سازگار نیست (Fox-Piven and Coward, 1988). دوم، جای بحث است که آیا فرض اکید عقلانیت چیزی به قدرت تبیین مفروضات کمکی میافزاید یا خیر (Simon, 1986).
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول