نویسنده: کن بینمور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Game Theory
وقتی گروهی از افراد به بازی میپردازند سرنوشت هر یک از آنها در بازی نه فقط به کنشهای خودش بلکه به کنشهای سایر افراد گروه نیز بستگی دارد. شطرنج مثالی نمونهوار است. برنده شدن، بازنده شدن یا مساوی کردن سفید نه تنها به حرکات سفید بلکه به حرکات سیاه نیز بستگی دارد. بریج و پوکر مثالهای دیگری هستند از بازیهایی که در آنها فقدان اطلاعات لازم موجب پیچیدگی بیشتر مسائل مربوط به تصمیم گیری بازیکنان میشود.واژهی «بازی» برای مثالهای فوق اصطلاحی طبیعی است. ولی در مورد بازیهای واقعاً جالبتر کاربرد واژهی بازی متداول نیست. مثلاً جنگ، مذاکرات میثاق بینالمللی، رقابت حیوانات برای بقا یا رقابت آدمیان برای مقام و منزلت یا انتخابات، چانه زنی برای دستمزد یا عملکرد اقتصادهای بازار را در نظر بگیرید. همهی این فعالیتها در تعریفی که از بازی ارائه کردیم جای میگیرند. در این کاربرد مقصود ما این نیست که جنگ نوعی تفریح یا اقتصاد نوعی سرگرمی است. بلکه این کاربرد فقط نشان دهندهی این کشف جان فون نویمان و اسکار مورگنشترن در کتاب ماندگار نظریهی بازیها و رفتار اقتصادی (Neumann and Morgenstern, 1944) است که هم بازیهای تفریحی و هم بازیهای زندگی واقعی مسائل مشابهی پدید میآورند و تحلیلی که در مورد اولی به کار میآید در دومی نیز بیمناسبت نخواهد بود.
مقصود این نیست که بازیهای تفریحی و بازیهای زندگی واقعی از همه لحاظ شبیه یکدیگرند. تشبیه بازیهای زندگی واقعی و بازیهای تفریحی به یکدیگر صرفاً از جهت جنبههای استراتژیک آنهاست. شخصی که در بازی زندگی واقعی در مقام بازیکن قرار گرفته اگر مسئلهی پیش روی خود را به بسیطترین عناصرش فرو بکاهد و از جزئیات بیاهمیت صرفنظر کند، عقل و درایت به خرج داده است. چنین جزئیاتی در بهترین حالت ممکن است موجب حواس پرتی شود و در بدترین حالت ممکن است اصل مطلب را چنان مخدوش کند که هیچ پیشرفتی صورت نگیرد. وقتی همه جزئیات بیربط کنار گذاشته شود، بازیکن میماند و یک مسئلهی انتزاعی مربوط به تصمیمگیری. به نظر فون نویمان و مورگنشترن، ساختار اساسی این مسائل تصمیمگیری همیشه یکسان است، چه در بازیهای تفریحی و چه در بازیهای زندگی واقعی.
انتشار کتاب فون نویمان و مورگنشتر امیدهای بزرگی پدید آورد که فقط مدتها بعد امکان تحقق پیدا کردند. این کتاب دو رهیافت به این موضوع معرفی میکرد: رهیافت غیر همیارانه و رهیافت همیارانه. رهیافت اول موفقتر و رضایتبخشتر است، چون نتیجه گیریهایش مبتنی بر تصمیمگیری عقلانی افرادی است که در انزوا و به تنهایی عمل میکنند. ولی تحلیل غیرهمیارانهی فون نویمان و مورگنشترن فقط به بازیهای دونفرهی همه یا هیچ بسط مییابد که در آنها بُرد یک بازیکن معادل با باخت دیگری است. نظریهی حداقل- حداکثر آنها برای چنین بازیهایی به حق شهرت یافته است. ولی بازیهای زندگی واقعی به ندرت بازیهای همه یا هیچ است. رهیافت همیارانهی آنها به شکل گیری ائتلافها مربوط میشود. آنها «اصول موضوعه» معقولی دربارهی ساختارهای ائتلافی تدوین کردند که میتوانست در برابر بررسیهای عقلانی بازیکنان سودجو تاب بیاورد، و سپس پیامدهای آنها را معلوم کردند.
با این که رهیافت همیارانه کمتر رضایتبخش است ولی کمابیش تا همین اواخر حرف اول را میزد، چون معلوم شده بود که نظریهی غیر همیارانه چندان جایی برای پیشرفت بیشتر ندارد. ولی در طول 15 سال گذشته، پیشرفتهای بزرگی در نظریهی غیرهمیارانه به وجود آمده است. این پیشرفتها بر اساس ایدهی تعادل نش بنا شده که جان نش مطرح کرد (Nash, 1951)؛ استراتژیهای مورد استفادهی بازیکنان نوعی تعادل نش ایجاد میکند که در آن استراتژی هر بازیکن پاسخ بهینهای به استراتژیهای بازیکنان دیگر است.
این پیشرفتها در نظریهی اقتصادی انقلابی ایجاد کرده است گامهای بزرگی در نظریهی رقابت ناقص (1988 ,Tirole)، نظریهی چانه زنی (Binmore and Dasgupta, 1987) و اقتصاد اطلاعات (Rasmusen, 1989) برداشته شده است. پیشرفتهایی نیز در زیست شناسی تکاملی به وجود آمده است (Maynard Smith, 1984). ولی در علوم اجتماعی، تأثیر ایدههای جدید نظریههای بازیها محوتر و فرعیتر بوده است. با این حال مطالعه در این باره که تعاون و همکاری چگونه ممکن است بین افراد سودجو به وجود آید، مضمونی است که علاقهی مستمری به آن وجود داشته است (1984 ,Axelrod). اکنون اندیشیدن به این مسئله بدون توجه و توسل به نظریهی بازیهای مکرر، کار بسدشواری است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول