مقدمه
بیعت یک مفهوم سیاسی است، که در قرآن و گفتار و سیره پیامبر و امامان مورد توجه قرار گرفته است، البته لازم به ذکر است که بیعت قبل از اسلام هم بوده، اسلام آن را تأیید و امضا کرده است و به عنوان یک اصل مسلم و انکارناپذیر مورد توجه قرار داده و از آن به عنوان یک راهبرد مهم استفاده کردهاند؛ در ضمن بیعت در متون دینی و روایی ما به عنوان یک تعهد واجب الوفا مطرح شده است.درست است و ما معتقدیم که بیعت هیچ نقشی در مشروعیت رهبری پیامبر و امامان ندارد، در واقع پذیرش و یا عدم پذیرش مردم، هیچ نقشی در آن ندارد و این خداوند است که فرد شایستهای را برای سرپرستی جامعه انتخاب میکند و علاوه بر آن ما معتقدیم که اطاعت از ائمه واجب است و نیازی به بیعت نیست.
و در هیچیک از ادیان آسمانی حتی مکتبهای سیاسی به اندازه اسلام به امر امامت و سرپرستی جامعه اهمیت داده نشده است و چه عظمتی بالاتر از اینکه اطاعت از اولوالامر را در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر قرار داده شده است، ولی از طرف دیگر ما در تاریخ شاهد این هستیم که معصومین بدون بیعت نتوانستهاند اعمال ولایت کنند، با وجود اینکه اطاعت از آنها واجب بوده است.
به نظر میرسد وقتی مسأله حکومت مطرح میشود؛ در آن صورت نمیتوان نقش مردم را نادیده گرفت، و از همین جا مسأله بیعت مطرح میشود و به نظر میرسد که بیعت میتواند نقش کاشفیت داشته باشد و در این صورت هیچ منافاتی با نصب خداوند نخواهد داشت و به عنوان مثال، خود پیامبر در غدیرخم برای امر حکومت بیعت گرفت و این بیانگر این است که بیعت در امر حکومت نیاز بوده و منافاتی با نصب از طرف خداوند ندارد و بیعت بیانگر اعتراف عملی بر ولایت حضرت و پذیرش ولایت میباشد.
سیره امامان مخصوصاً حضرت علی و امام حسن(ع) بیانگر این است که بدون بیعت نمیتوان تشکیل حکومت داد. ما در طول تاریخ شاهد این هستیم که ائمه زمانی توانستهاند حکومت تشکیل بدهند که از طرف مردم بیعت گرفته باشند و به بیعت وفادار هم باشند.
به خاطر شکستن بیعت و تجدید نکردن آن، شاهد خانهنشینی حضرت علی(ع) و صلح امام حسن(ع) و به خاطر نبودن بیعت دوری بقی ائمه از حکومت و در نهایت مواجه با غیبت حضرت هستیم که یکی از دلایل عمده غیبت همین است که هیچ بیعتی از طرف مردم صورت نگرفت و مسئله غیبت صورت گرفت علاوه بر آن، با توجه به روایات موجود که بیانگر این مطلب است که حضرت بعد از ظهور، از مردم و حتی از یاران خاص خود که 313 نفر هستند بیعت میگیرد. پس میتوان گفت که بیعت در حکومت حضرت هم نقش اساسی خواهد داشت. سؤال اصلی این پژوهش این است که آیا بعد از ظهور نیازی به بیعت است و در صورت نیاز نقش بیعت و کارکرد آن چیست
فرضیه مورد نظر برای سؤال اصلی فوق عبارتست از: پذیرش عملی مشروعیت رهبری مردم و اظهار آمادگی برای اعمال ولایت مهمترین نقش بیعت در عصر حضور میباشد.
در این پژوهش، ابتدا مفاهیم از قبیل معنای لغوی و اصطلاحی بیعت و... تعریف میشود و بعد به مسئله بیعت در زمان حضور خواهیم پرداخت و در نهایت به دلایل و کارکرد آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بیعت
معنای لغوی بیعت:
راغب میگوید: «با سلطان بیعت کرد (بایع السلطان) یعنی در مقابل خدماتی که سلطان انجام میدهد، اطاعت و شنوایی از وی را برعهده گرفت به این عمل بیعت و مبایعه گفته میشود.»[1]ابن اثیر در نهایه آورده است:در حدیث آمده است که پیامبر اکرم6 فرمود: الاتبایعونی علی الاسلام آیا با من براساس اسلام تبعیت نمیکنید؟ مفهوم این جمله قرارداد بستن و تعهد سپردن بر اجرای دستورهای اسلام است و در ادامه میگوید: گویا هریک از آن دو، آنچه را در اختیار دارد به طرف دیگر میفروشد و جان و اطاعت در اختیار کار خود را به دست او میسپارد.[2]
معنای اصطلاحی بیعت
به نظر میرسد معنای لغوی بیعت با اصطلاحی آن تفاوت دارد. لذا اصطلاحاً بیعت فقط در مورد رابطه با حاکم و فرمانده به کار میرود لذا گفتهاند:«بیعت فقط در مورد حاکم و سلطان است. پیمان رفاقت دو رفیق را بیعت نمیگویند یعنی در بیعت تسلیم یک طرف برای یک طرف است.»[3]بنابراین میتوان گفت: بیعت عبارتست از تعهدی که شخص یا امت به منظور اطاعت از خلیفه و امام و حاکم، آن را میپذیرد (هی العهد علی ااطاعه) گویی بین امت و امام قرار دادی مبنی بر قبول اطاعت امام از طرف امت و قیام به قسط و عدالت از طرف امام منعقد میگردد و هرکدام از طرفین در برابر دیگری حقوق و تکالیفی را میپذیرد.[4]
ابن خلدون در مقدمه گفته است: «بیعت عبارتست از پیمان بستن به فرمانبری و طاعت است. بیعتکننده با امیر خویش پیمان میبست که در امور مربوط به خود و مسلمانان تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز برنخیزد و از تکالیفی که برعهده وی میگذارد و وی را بر انجام دادن آنها مکلف میسازد، اطاعت کند، خواه آن تکالیف به دلخواه او باشد و خواه مخالف میلش و چنین مرسوم بود که هرگاه با امیر بیعت میکردند و بر آن پیمان میبستند، دست خود را به منظور استواری و تأکید پیمان در دست امیر میگذاشتند و چون این شیوه به عمل فروشنده و خریدار شبیه بوده است، آن را بیعت نامیدهاند که مصدر باع میباشد و مصافحه کردن با دستها بیعت شده است و مفهوم آن، در عرف لغت و متداول شرع همین است.»[5]
علامه در تفسیرالمیزان میگوید:«کلمه بیعت از بیع به معنی متعارف و معروف آن (خرید و فروش) گرفته شده، چرا که همواره شیوه مردم بر این بوده که برای تمامیت یافتن معامله، فروشنده دست خویش را در دست خریدار میگذاشته و بدین وسیله به صورت سمبلیک مشخص مینمودند که شئ مورد معامله در اختیار خریدار قرار گرفته و همه تصرفات با دست به هم دادن در اختیار مشتری قرار گرفته است و به همین جهت دست دادن برای ارائه مراتب اطاعت و پیروی از فرمانده و رهبر، بیعت و مبایعه خوانده شده، و حقیقت معنای این عمل این است که بیعتکننده مثلاً دست خویش را در اختیار سلطان میگذارد تا هرگونه که خداست با آن رفتار کند.»[6]
در نهایت در تعریف بیعت میتوان گفت:«بیعت از ماده بیع در اصل به معنی دست دادن به هنگام قرارداد معامله است، و سپس به دست دادن برای پیمان اطاعت اطلاق شده است. و آن چنین بود که هرگاه کسی میخواست اعلام وفاداری به دیگری کند. او را به رسمیت بشناسد و از فرمانش اطاعت کند با او بیعت میکرد و شاید اطلاق این کلمه به این معنی از این جهت بود که هریک از دو طرف تعهدی همچون تعهد دو معاملهگر در برابر دیگری میکردند.»[7]
پس میتوان گفت که بیع و بیعت، حقیقت هر دو یکی و مصدر باع هستند و نتیجه هر دو یکی است یعنی همانگونه که بیع، خرید و فروش خاص است که به خاطر آن بین خریدار و فروشنده، مبادله مال صورت میگیرد بیعت نیز معاملهای است که بین افراد جامعه با رهبرشان انجام میگیرد و در نتیجه، مردم با بیعت، مطیع فرمانهای رهبر میشوند، بنابراین بیعت برای پذیرش اطاعت و اعلام وفاداری میباشد و وقتی کسی بیعت میکند در واقع پذیرنده بیعت را به عنوان رهبر به رسمیت میشناسد و برخود لازم میداند که از وی اطاعت کند. رهبر نیز برای برقراری عدالت و مصالح اجتماعی تلاش میکند و از حق مردم دفاع میکند.
در ضمن همانطوری که، متداولترین شیوههای انشا در معامله دست دادن میباشد برای بیعت نیز همین شیوه عمل شده و دست در دست گذاشتن برای تثبیت ولایت کفایت میکند. در این مورد به صورت مفصل بعداً بحث خواهد شد.
اصل امضایی بیعت
قرائن نشان میدهد که بیعت از ابداعات مسلمین نیست. بلکه سنتی بوده که قبل از اسلام در میان عرب رواج داشته است و اسلام آن را تأیید و امضا کرده است، مهمترین دلیل همین است که در آغاز اسلام، وقتی طایفه اوس و خزرج در موقع حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر اسلام در عقبه بیعت کردند برخورد آنها با مسئله بیعت، برخورد با یک امر آشنا بود بنابراین، بیعت تأسیس اسلام نمیباشد بلکه اسلام آن را تأیید و امضا کرده است.بیعت در قرآن
سه آیه در مورد بیعت نازل شده است که عبارتند از:1- Gإِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَکَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا ینکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًاF[8]
کسانی که با تو بیعت مینند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت مینمایند، و دست خدا بالای دست آنهاست؛ پس هرکسی پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کسی که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند، به زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد.[9]
2- Gلَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًاF[10]
خداوند از مؤمنان هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند راضی و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان نهفته بود میدانست؛ از اینرو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود.[11]
دو آیه فوق در سال ششم هجرت در مورد بیعت حدیبیه است که به نامهای بیعت رضوان و بیعت شجره معروفند.
در آیه اول، بیعت با پیامبر را به منزله بیعت با خداوند قرار داده و به این صورت تایید کرده است.
3- Gیا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یبَایعْنَکَ عَلَى أَن لاَّ یشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیئًا وَلاَ یسْرِقْنَ وَلاَ یزْنِینَ وَلاَ یقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌF[12]
ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افتوایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایستهای مخالف فرمان تو نکنند با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است.[13]
این آیه، بعد از فتح مکه نازل شد و بیانگر نحوه بیعت زنان با پیامبر میباشد و نکته مهم در این آیه این است که آیه به صورت دستوری آمده و نشاندهنده این است که فرمان الهی بر بیعت با زنان است نه اینکه صرفاً این عمل خوب و پسندیده است.
بیعت با پیامبر
طبق نقل هشت بیعت با پیامبر صورت گرفته است که عبارتند از:[14]1- بیعت بر اسلام
طبق آیه Gوَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِینَF[15] اولینبار در جریان انذار عشیره سخن از بیعت به میان آمده است.
2- بیعت عقبه اول
این بیعت در سال دوازدهم بعثت توسط دوازده نفر از مردم یثرب در ایام حج صورت گرفت.
3- بیعت عقبه دوم
همین بیعت زمینه را برای هجرت فراهم کرد که در سال سیزدهم هجری اتفاق افتاد و نکته مهم در این بیعت دفاع از جان رسول خدا6 بود.
4- بیعت بدر
امام صادق(ع) میفرماید: چون پیامبر به مدینه هجرت کرد و زمان حرکت به سوی بدر فرا رسید آن حضرت مردم را به بیعت فرا خواند، پس همه مسلمانان بر مطیع بودن با آن حضرت بیعت کردند.[16]
5- بیعت رضوان یا شجره
این بیعت همانطوری که قبلاً گفته شد در سال ششم هجری صورت گرفت.
6- بیعت فتح
بعد از فتح مکه، در کوه صفا، مردم با آن حضرت بیعت کردند.
7- بیعت نساء
در این بیعت زنان با پیامبر بیعت کردند.
8- بیعت غدیر
این بیعت پس از انجام حجهالوداع در سال دهم هجری در محلی به نام غدیر صورت گرفت.
نکته بسیار مهم در همه این بیعتها این است که بیعت به معنای اطاعت و تعهد به فرمانبرداری از خدا و پیامبر است.
شاید سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که بیعت از پیامبر برای رهبری وی نبوده و اصلاً بیعت به اصل رهبری مربوط نمیشود، ولی میتوان برای جواب به این پرسش گفت؛ که در تاریخ پیامبر مواردی از بیعت ثبت شده که برای پذیرش حاکمیت و رهبری میباشد از جمله:
1- بیعت عقبه دوم
میتوان گفت که اولین تشکل سیاسی، در همان بیعت صورت گرفت و در واقع هسته اول تشکیل حکومت اسلامی در آنجا با این بیعت شکل گرفت و این هیئت پس از بازگشت به مدینه مقدمات تأسیس حکومت اسلامی را از جوانب مختلف در مدینه فراهم آورده و جامعه و سرزمین خود را برای تشکیل حکومت آماده کردند.[17]
2- بیعت غدیر
این بیعت نیز بدون تردید برای رهبری بوده است.
علاوه بر موارد بالا حضرت علی(ع) و امام حسن و امام حسین(ع) نیز از بیعت برای رهبری خود استفاده کردهاند از جمله حضرت علی(ع) میفرماید: مردم با من بدون فشار و جبر، بلکه با میل و اختیار بیعت کردند.[18] و یا در جای دیگر حضرت علی(ع) در مقابل مخالفان به بیعت استناد کرده است و کسانی که بیعت خود را شکستهاند مورد مذمت و سرزنش قرار داده است.[19]
البته پس از پیامبر نیز بیعتهایی صورت گرفته است که نیازی به ذکر آنها نیست.
ماهیت بیعت
بیعت، قراردادی دو طرفه میباشد که از یک طرف بیعتکننده که اعلام اطاعت و پیروی میکند و طرف دیگر، بیعتپذیرنده که حمایت و دفاع از بیعتکننده را برعهده میگیرد و یک معاهده دو طرفه میباشد که هرکدام نسبت به دیگری تعهدی را میپذیرند تا در میان هم دیگر آن تعهد را انجام دهند. همانطوری که آقای مکارم میگوید:«ماهیت بیعت، یک نوع قرارداد و معاهده میان بیعتکننده از یکسو و بیعتپذیر از سوی دیگر است، و محتوی آن اطاعت و پیروی و حمایت و دفاع از بیعتشونده است و بر طبق شرایطی که ذکر میکنند درجات مختلفی دارد.»[20]بیعت عقد است یا ایقاع
علاوه بر واژه بیعت، از آیاتی که درباره بیعت نازل شده، استفاده میشود که بیعت پیمان و قراردادی است که بین حاکم و مردم بسته میشود و به نظر میرسد که بیعت از منظر فقیهان یک نوع قرارداد تعهدآور دوطرفه است به عنوان مثال در مورد اینکه بیعت عقد است میگویند:«عقد عبارتست از دو تعهد یا آنچه از آن دو حاصل میشود و به آن دو قائم است پس همانطوری که با برداشته شدن هر دو طرف برداشته میشود با برداشته شدن یک طرف نیز برداشته میشود.»[21]
همچنین با استناد به آیه اوفوا بالعقود میگوید: تمام عقود و معاهدات را در بر میگیرد و شامل بیعت و هرگونه پیمانی که میان مسلمانان و دیگران بسته شود نیز میشود.[22]
امام خمینی در این مورد میگوید:«بیعت یک نوع عقد میباشد چون نیاز به ایجاب و قبول دارد و عقد هم نیاز به ایجاب و قبول دارد و اگر ایجاب و قبول نباشد آن وقت وجوب وفا نخواهد داشت.»[23]
بنابراین حضرت امام، بیعت را عقد میدانند.
آیتالله مکارم شیرازی قائل به این است که بیعت از طرف بیعتکننده عقد لازم است و نمیتواند فسخ کند ولی از طرف بیعتپذیرنده اینطور نیست یعنی عقد لازم نیست و میتواند اگر صلاح باشد فسخ کند. پس میتوان گفت که از یک طرف یعنی از طرف بیعتکننده عقد لازم میداند ولی از طرف دیگر یعنی از طرف بیعتپذیر عقد لازم نیست و میگوید: «از لحن آیات قرآن و احادیث استفاده میشود که بیعت یک نوع عقد لازم از سوی بیعتکننده است که عمل بر طبق آن واجب میباشد، و بنابراین مشمول قانون کلی اوفوا بالعقود[24] است.»[25]
برای این مطلب که بیعتپذیره اگر صلاح بداند میتواند فسخ کند میتوان به ماجرای کربلا مثال زد که امام حسین(ع) در شب عاشورا خطبه خواهند و ضمن اظهار و قدردانی از یارانش بیعت خود را از آنها برداشت تا هرجا میخواهند بروند ولی آنها همچنان وفادار ماندند و بیعت خودشان را فسخ نکردند.
بیعت از نظر عرف و شرع
بیعت هم از نظر شرع و هم از نظر عرف، واجب الوفا میباشد و انسانیت انسان به آن التزام میشود و قرآن نیز این معنی را تأکید میکند و وفای به آن را از لوازم ایمان میداند و علاوه بر آن شکستن بیعت از نظر قرآن گناه میباشد و در اینباره میگویند:«بیعت، تعهدی واجب الوفا است، زیرا شریعت اسلام، آن را از لوازم ایمان شمرده و نقض عهد را مایه فزونی کفر دانسته است.»[26
و در ادامه میگوید: بیعت از نظر عرف و شرع، تعهدی است واجب الوفا که شرافت و کرامت انسانیت، التزام به آن را ایجاب میکند. این خود یک تعهد شرعی است که لزوم آن در عرف، مسلم بوده، و شرع آن را امضا و تنفیذ نموده و نقض عهد از دیدگاه عقل و شرع، گناه به شمار میرود.[27]
و در جای دیگر میگوید:«روایات در زمینه ضرورت بیعت و حرمت نقض عهد با امامت وقت، از حد تواتر افزون است. از اینرو، بیعت که پیمان وفاداری نسبت به مقام ولی امر است، یک واجب تکلیفی است و شکستن آن از گناهان کبیره محسوب میشود و کتاب و سنت و عقل و سیره عقلا ضرورت آن را ایجاب میکند.»[28]
ایجاد بیعت
بیعت چگونه انجام میگیرد؟
بنابراین تصور اولیه این است که بیعت با دست صورت میگیرد ولی به نظر میرسد این، فقط منحصر به دست نیست و میتواند با زبان مثلاً دادن شعار به حمایت از ولی امر و یا با نوشتن هم صورت بگیرد و نباید تصور شود که بیعت حتماً باید با دست صورت بگیرد.
دلایل ضرورت بیعت در زمان حضور
ما معتقدیم که ائمه(ع) به دستور خداوند و توسط پیامبر اسلام برای سرپرستی جامعه منصوب شدهاند و هیچ شکی در آن نیست و اطاعت از آنها واجب است همانطوری که خداوند در آیه قرآن، اطاعت از آنها را در کنار اطاعت از خود پیامبر قرار داده است و حتی بر این نیز باور داریم که بدون بیعت نیز بر ما واجب است که از آنها اطاعت کنیم و اگر اطاعت نکنیم در دنیا و آخرت مجازات خواهیم شد.اما با توجه به آیات قرآن و روایات و سیره عملی پیامبر اسلام و حضرت علی(ع) و حتی امام حسن و امام حسین(ع) میتوان گفت که بیعت مردم با حضرت هیچ منافاتی با نصب آنها ندارند و میتوان دلایلی ذکر کرد که حتی امام عصر(عج) نیز از مردم بیعت خواهد گرفت که در این پژوهش به مواردی اشاره خواهیم کرد:
1- اسلام
وقتی اسلام در سرزمین عربستان ظهور کرد با واقعیات موجود در جامعه جاهلیت دو نوع برخورد داشت؛ 1- مسایل و واقعیاتی که با اسلام سازگاری نداشت آنها را رد کرد مانند زنده به گور کردن دختران که این عمل را نهی کرد و از سرزمین عربستان نیز برداشته شد. 2- مسایلی که نه تنها آنها را رد نکرد بلکه آنها را امضا کرد و در مناسبتهای مختلف از آن نیز استفاده کرد، از جمله مواردی که اسلام آن را تأیید و امضا کرده، مسئله بیعت میباشد که بیعت در قبل از اسلام هم بوده ولی اسلام آن را امضا و تأیید کرده است، در نتیجه میتوان گفت که بیعت هیچ منافاتی با نصب امامت ندارد.
البته نکته مهم این است که در آن زمان هم بیعت به همان معنایی که ما از آن میفهمیم به کار میرفته است. بنابراین اگر بیعت فقط منحصر به کسانی میشد که از طرف خداوند نصب نشده باشد به نظر میرسد حتماً پیامبر این کار را میکرد و تذکر میداد که بیعت برای موارد خاص میباشد. در صورتی که ما شاهد این هستیم که نه تنها پیامبر در این مورد چیزی نگفته، بلکه در موارد مختلف خود حضرت از مردم بیعت گرفته است که به مواردی اشاره شد.
2- سیره عملی پیامبر
وقتی پیامبر در مکه بود نتوانست حکومت تشکیل دهد، اصلاً صحبت از حکومت نشد به خاطر اینکه پذیرشی از طرف مردم صورت نگرفت؛ یعنی هیچ بیعت عمومی صورت نگرفت و مردم آماده نبودند با حضرت بیعت کنند و به نظر میرسد عدم بیعت، مهمترین دلیل بر تشکیل نشدن حکومت بود. اما وقتی به مدینه رفت حکومت تشکیل داد، چون قبلاً هم گفته شد که مردم با حضرت بیعت کردند و حضرت توانست حکومت تشکیل بدهد.
علاوه بر آن، با وجود اینکه حضرت علی(ع) از طرف خداوند به امر امامت منصوب شده بود ولی پیامبر اسلام در غیرخم از مردم برای حضرت بیعت گرفت و این نشانگر این است که نه تنها بیعت هیچ منافاتی با نصب ندارد بلکه علاوه بر نصب از طرف خداوند مردم نیز باید بیعت کنند تا نقش مردم نیز در حکومت مشخص شود و مردم احساس حقارت نکنند و به این نتیجه برسند که آنها نیز در حکومت نقش دارند. و در آن صورت با حکومت همکاری میکنند و حاکم را یاری میکنند.
3- خانهنشینی حضرت علی(ع)
4- پذیرش حکومت توسط حضرت علی(ع) به خاطر تجدید بیعت مردم[30]
5- تأکید بر بیعت در نامه امام حسین(ع) به اهل کوفه
امام حسین(ع) در جواب نامه اهل کوفه نوشت:«من برادرم و پسر عمو و شخص مورد اعتماد از اهل بیتم مسلم بن عقیل را به سوی شما میفرستم، اگر وی به من نوشت که آرا عمومی شما و نظر افراد با درایت و فضیلت شما همان است که فرستادگان شما گفته و در نامههای خود نوشتهاید، من به سرعت به طرف شما خواهد آمد.»[31]
در این نامه درست است که لفظ بیعت نیست ولی عملاً درخواست امام حسین(ع) این است که اگر مردم بیعت کنند در آن صورت به کوفه خواهند رفت در صورتی که در موقع نوشتن نامه، امام بود و هیچ شکی در آن نبود. بنابراین میتوان گفت که بیعت نیز اثر و ثمرهای دارد و هیچ منافاتی با نصب ندارد و ثمره آن، اعمال ولایت میباشد.
6- دوری بقیه ائمه از حکومت
بعد از امام حسین، بقیه ائمه نتوانستند حکومت تشکیل دهند و هرچه به امام دوازدهم نزدیکتر میشویم، شاهد این هستیم که ائمه در سنین جوانی به شهادت میرسند و همه اینها به خاطر این است که هیچ بیعتی از طرف مردم صورت نگرفت با وجود اینکه همه اینها ائمه و امام بودند و از طرف خداوند و با امر رسول خدا به امامت رسیده بودند ولی عملاً نتوانستند حکومت تشکیل بدهند و اعمال ولایت کنند چون مردم آماده پذیرش نبودند، اعلام آمادگی نکردند و بیعتی صورت نگرفته بود.
7- آیات مشورت
شورا، به عنوان دخالت دادن مردم در امور اجرایی عام میباشد که این وجه مورد تأیید قرآن قرار گرفته و به صراحت آمده است: وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ32
با آنان مشورت کن و اگر قصد انجام کاری را داشتی بر خدا توکل کن که خداوند متوکلین را دوست دارد.
بدیهی است که حضرت ولی عصر(عج) به این آیه عمل میکند بنابراین زمانی میتوان به این آیه عمل کرد که بتواند اعمال ولایت کند چون بدون اعمال ولایت، نمیتوان در امور اجرایی با مردم مشورت کرد پس اول باید مردم، اعمال ولایت از طرف حضرت را بپذیرد تا نوبت به مشورت در امور اجرایی برسد. بنابراین بدون بیعت، جایی برای مشورت نخواهد بود.
8- عقل و سیره عقلا
اگر از عقل بپرسیم که آیا بیعت مردم با حضرت، منافاتی با نصب وی از طرف خداوند دارد؟ به عبارت بهتر آیا نیازی به بیعت مردم هست؟ حتماً جواب مثبت میباشد و به نظر نمیرسد که عقل نیازی به بیعت مردم نبیند، به خاطر اینکه از نظر عقل، بیعت مردم با حضرت یک نوع اعلام وفاداری و تأکید بر اطاعت میباشد و از نظر وجدان خودش، بعد از بیعت احساس مسئولیت میکند که از آن حضرت هم اطاعت کند و هم حمایت، سیره عقلا نیز بر همین شیوه بوده که اعمال ولایت حتی معصوم با پذیرش و رضایت مردم ممکن است و الا نمیتواند اعمال ولایت بکند.
9- رابطه معکوس بیعت با غیبت
پدیده غیبت حضرت(عج) چنانکه در روایات نیز به آن اشاره شده، اسرا و حکمتهای زیادی دارد که فقط بعد از ظهور قابل درک است، لذا دلیل اصلی غیبت برای ما روشن نیست ولی میتوان گفت که مهمترین علت ادامه غیبت، عدم آمادگی جهانی برای درک زمان ظهور و یاری امام از اجرای برنامههای گسترده و همه جانبه است.[33]
خواجه نصیرالدین طوسی در اینباره میگوید:«حرمان خلق از امام و علت غیبت او، چون معلوم است که از جهت خدای سبحان نباشد و از جهت خود امام نیز نبود، پس لابد از جهت رعیت بود و تا آن علت زایل نشود، ظاهر نگردد.»[34]
پس میتوان گفت که غیبت با بیعت رابطه معکوس دارند یعنی اگر بیعتی از طرف مردم صورت میگرفت شاید نیازی به بیعت نبود البته این، یک احتمال هست و غیبت علاوه بر نبودن پذیرش از طرف مردم، اسرار دیگری هم دارد که ما نمیدانیم ولی در تاریخ شاهد این هم هستیم که ائمه قبل به خاطر نبودن بیعت از طرف مردم نتوانستند حکومت تشکیل دهند و همیشه از حکومت دور ماندهاند، حتی خیلی زود به شهادت هم رسیدهاند.
10- زمینهسازی شرایط ظهور
شرایط متعددی برای ظهور باید فراهم شود، زیرا ظهور و نیز مانند هر پدیده دیگر، به زمینه مساعد برای بروز و نتیجه دادن احتیاج دارد و بدون آن، شرایط ظهور اتفاق نمیافتد. بنابراین، عامل دیگری غیر از فراهم شدن شرایط و زمینههای ظهور نمیتواند موجب ظهور یا تسریع آن شود، یکی از این شرایط آمادگی و پذیرش عمومی است، اگر رهبر و افراد فرمانبر باشد اما توده مردم آنها را نپذیرند و حاکمیت آنها را قبول نکنند باز قیام و حرکت اثری نخواهد داشت.
بنابراین شرط ظهور این است که مردم واقعاً طالب حکومت باشند یعنی باید جامعه در سطحی باشد که پذیرای اوامر امام بوده و در حقیقت مردم به این باور برسند که غیر از امام معصوم، کسی نمیتواند جهان امروز را نجات دهد.[35] وقتی به این نتیجه رسیدند در حقیقت آماده میشوند برای بیعت با حضرت، بنابراین میتوان گفت حتی تا مردم، آماده بیعت نشدهاند، حضرت ظهور نخواهند کرد و این بهترین دلیل است که حضرت حتماً از مردم بیعت خواهند گرفت.
11- روایات
روایات زیادی از پیامبر اسلام و ائمه معصومین به دست ما رسیده که صراحتاً بر بیعت مردم با حضرت تأکید میکنند و حتی بیان شده که حضرت از چه کسانی بیعت میگیرد و چه تعهدی به همدیگر میدهند. بنابراین، مهمترین دلیل وجود همین روایات در کتابهای روایی ما میباشد که به مواردی اشاره میشود:
11-1 بیعت جبرئیل با حضرت
جبرئیل، اولین کسی است که با امام زمان(عج) بیعت میکند. همانطوری که امام باقر(ع) میگوید: «... و کان جبرئیل(ع) علی المیزاب فی صوره طیرٍ ابیض فیکون اول خلق الله مبایعهً له اعنی جبرئیل...»[36]
جبرئیل به صورت پرنده سفیدی بر ناودان کعبه نشسته و او نخستین خلق خداوند است از نظر بیعت با آن حضرت یعنی جبرئیل.
در بیان دیگری، امام صادق(ع) میگوید:جبرئیل میگوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت میکنم دستت را بده، پس خود را به دست مبارک او میکشد.[37]
و همچنین در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده است:نخستین کسی که با قائم بیعت میکند، جبرئیل است که به صورت پرنده سفید رنگی نازل شده با او بیعت میکند، آنگاه یک پای خود را بر بیتالحرام و پای دیگرش را بر مسجد اقصی میگذارد و با صدای روشن و فصیح ندا میکند [Gأَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُF[38] امر خدا فرا رسیده دیگر شتاب نکنید] آنگاه صدای دیگر از سوی قرص خورشید شنیده میشود که همه مخلوقات در آسمانها و زمین آن را میشنوند بانگ میزند. هذا مهدی آل محمد6 بایعوه و لاتخالفوه امره. یعنی این مهدی آل محمد6 است با او بیعت کنید و از فرمان او سرپیچی نکنید.[39]
11-2- بیعت فرشتگان و پریان
امام صادق(ع) میفرماید:قائم(عج) به هنگام طلوع خورشید پشتش را به حرم کعبه تکیه میدهد و دستش را برای پذیرش بیعت دراز میکند، دست او سفید خیرهکننده دیده میشود میفرماید: این دست خداست، از سوی خداست و به فرمان خداست. سپس این آیه را تلافت میکند: Gإِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَکَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا ینکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًاF[40] سپس نخستین کسی که با او بیعت میکند جبرئیل است آنگاه فرشتگان، سپس نجیبهای پریان.[41]
11-3- بیعت اصحاب خاص (313 نفر)
در روایتی امام صادق(ع) میفرماید: هرگاه خدای متعال به قائم آل محمد6 اجازه ظهور دهد به منبر میرود و مردم را به امامت خود دعوت میکند و... سیصد و ده نفر و اندی مرد با او بیعت مینمایند.[42]
در روایت دیگری از امام باقر(ع) که میفرماید:«... سیصد و سیزده نفر با او بیعت میکنند...»[43]
در روایتی امام باقر(ع) میفرماید: سیصد و چند نفر به عدد اهل بدر در میان رکن و مقام با قائم بیعت میکنند که در میان ایشان نجبا و بزرگوارانی از اهل مصر و ابدالی از اهل شام و خوبانی از اهل عراق حضور دارند و آن حضرت هر قدر که خداوند بخواهد، خلافت میفرماید.[44]
در روایت دیگری پیامبر اکرم6 فرمودهاند:«نجبا از مصر، ابدال از شامات و گروههایی از عراق بیرون میآیند که راهبان شب و شیران روز هستند، دلهایشان چون فولاد سخت است. در میان رکن و مقام با او بیعت میکنند.»[45]
11-4- بیعت شیعیان
امام صادق(ع) در این مورد میفرماید:«شیعیان او از اطراف زمین بطی الارض خود را به حضور انور او مشرف ساخته و با وی بیعت مینمایند.»[46]
11-5- بیعت سید خراسانی
امام باقر(ع) میفرماید:پرچمهای سیاهی که از خراسان خارج میشود وارد کوفه شده در آنجا منزل میکنند. زمانی که مهدی ظهور فرماید پیغام میفرستد که با آن حضرت بیعت کند.[47]
یا در روایت دیگری که امام صادق(ع) میفرماید:«هنگامی که مهدی ظهور کند صاحبان پرچم سیاه که آن روز در کوفه هستند نمایندگانی را برای بیعت به حضور آن حضرت میفرستد.»[48]
11-6- بیعت شعیب بن صالح
حضرت علی(ع) میفرماید:«آنگاه که مرد تمیمی شعیب بن صالح با پرچم سیاه مهدوی با نصرت الهی و دعوت حقه پیش میآید تا به محضر حضرت مهدی برسد و دست بیعت بدهد.»[49]
11-7- بیعت قبل ظهور
بیعت با هرکس قبل از ظهور را بیعت با کفر میداند و در این مورد امام صادق(ع) میفرماید:کلٌٌ بیعه قبل از ظاهور القائم فبیعه کفر و نفاق و خدیحه.[50]
11-8- بیعت در میان رکن و مقام
راوی میگوید:«از وجود مبارک رسول خدا شنیدم که از اینگونه از مهدی(عج) یاد کردند: با او بین رکن بیعت میشود.»[51]
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) که میفرماید:«سیصد و چند نفر به عدد اهل بدر در میان رکن و مقام با قائم بیعت میکنند...»[52]
همچنین روایت دیگری که امام جواد(ع) میفرماید:«گویا قائم را میبینم که در روز عاشورا که روز شنبه خواهد بود بین رکن و مقام ابراهیم ایستاده و جبرئیل در پیشاپیش ایشان ندا میکند که بیعت برای خداست.»[53]
با وجود این همه روایات که فقط به تعدادی از آنها اشاره شد کسی به خود جرأت نمیدهد تا بگوید نیازی به بیعت نیست؛ علاوه بر آن در روایات حتی مکان بیعت که بین رکن و مقام باشد مشخص شده است و علاوه بر آن در روایت اخیر هم صریحاً ذکر شده که بیعت برای خداست یعنی بیعت با امام زمان(عج) به منزله بیعت با خدا است چون ایشان منصوب از طرف خداوند است و مردم با بیعت در حقیقت اعتراف به ولایت حضرت از طرف خداوند و اعلام آمادگی برای اعمال ولایت از طرف آن حضرت هستند.
سؤالی که در اینجا مطرح است این است که مردم وقتی بیعت میکنند چه تعهدی نسبت به آن حضرت میدهند و آن حضرت چه تعهدی به مردم میدهد چون ما قبلاً گفتیم که بیعت یک قرارداد سیاسی دو طرفه و یا در واقع بیعت یک نوع عقد میباشد.
محتوی و مواد بیعت
الف ـ تعهد بیعتکنندگان
در یک حدیث، محتوی بیعت که براساس آن صورت میگیرد مشخص شده است حضرت علی(ع) در این مورد میفرماید:1- یبایعون علی ان لما یسرقوا
2- و لما یزنوا
3- ولا یسبلو مسلماً
4- ولا یقتلوا محرماً
5- ولا یهتکوا حریماً محرماً
6- و لا یهجموا منزلماً
7- و لا یضربوا احدّا الابالحق
8- و لا یکنزوا ذهباً و لا فضه و لا برا و لا شعیراً
9- و لا یاکلوا مال الیتیم
10- و لا یشهدا بما لا یعلمون
11- ولا یخربوا مسجداً
12- و لا یشربوا مسکراً
13- و لا یلبسوا الخز و لما الحریر
14- و لا یتنطقوا بالذهب
15- ولا یقطعوا طریقاً
16- و لا یخیفوا سبیلا
17- ولا یفسقوا بغلام
18- و لا یحبسوا طعاماً من برٍ و لاشعیرٍ
19- و یرضون بالقلیل
20- و یشتمون علی الطیب
21- و یکرهون النجاسه
22- و یأمرون بالمعروف
23- و ینهون عن المنکر
24- و یلبسون الخشن من الیثاب
25- و یتوسدون التراب علی الخدود
26- و یجاهدون فی الله حق جهاده
با او بیعت میکنند که هرگز دزدی نکنند
زنا نکنند
مسلمانی را دشنام ندهند
خون کسی را به ناح نریزند
به آبروی کسی لطمه نزنند
به خانه کسی هجوم نبرند
کسی را به ناحق نزنند
طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند
مال یتیم را نخورند
در مورد چیزی که یقین ندارند گواهی ندهند
مسجدی را خراب نکنند
مشروب نخورند
حریر و خز نپوشند
در برابر سیم و زر فرود نیاورند
راه را برکسی نبندند
راه را نا امن نکنند
گرد همجنس بازی نگرانید.
خوراکی را از گندم و جو انبار نکنند
به کم قناعت کنند
طرفدار پاکی باشند
از پلیدی گریزان باشند
به نیکی فرمان دهند
از زشتیها بازدارند
جامههای خشن بپوشند
خاک را متکای خود سازند
در راه خدا حق جهاد را ادا کنند
ب ـ تعهد امام
و یشترط علی نفسه لهم: امام نیز در حق خود تعهد میکند که:1- آن یمشی حیث یمشون از راه آنها برود
2- و یلبس کما یلبسون جامهای مثل جامه آنها بپوشد
3- و یرکب کما یرکبون مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود
4ـ و یکون من یحث یریدون آن چنان که آن¬ها می¬خواهند باشد
5ـ و یرضی بالقلیل به کم راضی شود
6ـ و یملأ الارض بعون الله عدلاً کما ملئت جوراً زمین را به یاری خدا پر از عدالت کند آن¬چنان که پر از ستم شده است.
7ـ یعبدو الله حق عبادته خدا را آن¬چنان که شایسته است بپرستید
8ـ و لا یاخد حاجباً و لا بواباً[54] برای خود دربان و نگهبان اختیار نکند
کار کرد بیعت در زمان حضور
با توجه به مطالب گذشته، می¬توان گفت که در زمان حضور امام از مردم بیعت می¬گیرد و مردم و امام نسبت به همدیگر تعهد می¬دهند تا بر خلاف تعهد عمل نکنند. اما نکته مهم و قابل توجه این است که آیا بیعت در زمان حضور ثمره هم دارد و کار کرد آن چیست؟ به نظر می¬رسد که بیعت در زمان حضور ثمرات و کارکردهای مهم دارد که به مواردی اشاره می¬شود:1ـ تأکید نصب
در حقیقت مهم¬ترین ثمره بیعت همین است که مردم نصب امام از طرف خداوند را تأکید و تأیید می¬کنند. شاید به ذهن بیاید که چه نیازی به تأیید از طرف مردم است؟ بلی درست است و نیازی به تأیید مردم نیست ولی از طرف دیگر ما در طول تاریخ شاهد این هستیم که وقتی مردم تأیید نکردند امام نتوانسته حکومت تشکیل دهد.2ـ اعتراف و اظهار آمادگی
شهید مطهری در این مورد می¬گوید:«به نظر می¬رسد بیعت در بعضی موارد صرفاً اعتراف و اظهار آمادگی است، قول وجدانی است. بیعتی که پیغمبر اکرم گرفت از این جهت بود ... تا شخص بیعت نکرده، فقط همان وظیفه کلی است که قابل تفسیر و تأویل است ولی با بیعت، شخص به طور مشخص اعتراف می¬کند به طرف و مطلب از ابهام خارج می¬شود و بعد هسم وجدان خود را نیز گرو می¬گذارد و بعید نیست که شرعاً نیز الزامی فوق الزام اولی ایجاد کند.»[55]3ـ ایجاد زمینه برای اعمال ولایت
بیعت زمینه را همواره می¬کند تا امام به راحتی بتواند اعمال ولایت کند و اگر زمینه هموار نباشد، درست است که حضرت ولایت دارد ولی نمی¬تواند اعمال ولایت کند. به همین خاطر می¬توان گفت که بیعت در عصر حضور بیعت تنها یک وظیفه دینی ـ سیاسی برای ایجاد زمینه و تحقق رعایت حضرت می¬باشد و تصور نشود که امام با بیعت به زعامت جامعه انتخاب می¬شود.پس می¬توان گفت که بیعت عامل تحقق ولایت برای کسانی که ولایت ندارند نمی¬باشد بلکه شرط تحقق ولایت، برای کسانی که ولایت شرعی آن¬ها ثابت شده است آن است که بین امت با ولی امر بیعت صورت گیرد.
4ـ انگیزه¬ای برای تشویق و پای بند به وظیفه
بیعت باعث می¬شود که امت احساس وظیفه کنند و یک نوع انگیزه و تشویقی برای عمل به وظیفه می¬باشد مانند پیمانی که از کسی گرفته می¬شود برای کاری که به وی واجب بوده است و باید انجام می¬داد ولی باز پیمان از وی می¬گیرند تا به وظیفه خود عمل کند.5ـ عینیت بخشیدن و به فعلیت رساندن ولایت
کار ویژه بیعت در زمان حضور این است که ولایت حضرت را به فعلیت می¬رساند، همان طوری که آیت الله معرفت در این مورد می¬گوید: بیعت در صدر اسلام چنین کار ویژه داشته است به گونه¬ای که ولایت امام معصوم را عینیت بخشیده و آنرا به فعلیت رسانده است.[56]6ـ تأکید بر وفاداری و فراهم ساختن امکانات و ایجاد توان و قدرت اجرایی
بیعت در زمان حضور، فقط برای وفاداری بوده تا تمام توان و اختیارات خود را در اختیار امام قرار بدهد. همانطوریکه در عهد پیامبر نیز چنین بوده است. «بیعت در آن عهد، برای تأکید بر وفاداری و فراهم ساختن امکانات بوده است و همان گونه که در امر رسالت دخالتی نداشته، در امر زعامت پیامبر6 نیز دخالتی نداشته است».[57]بنابراین بیعت مردم در امر ولایت هیچ نقشی ندارد فقط برای وفاداری می¬باشد. «بیعتی را که پیامبر اکرم6 در روز غدیر خم از مسلمانان درباره مقام ولایت کبری مولا امیر المؤمنان(ع) گرفت بر همین منوال بود، پس از ان که به طور صریح، علی را برای خلافت و امامت پس از خود منصوب نمود از مردم پیمان وفاداری گرفت، تا امکانات خود را همان گونه که در اختیار پیامبر قرار داده¬اند در اختیار علی(ع) نیز قرار دهند و در تثبیت پایه¬های حکومتی وی بکوشند.[58]
در نهایت می¬توان گفت که در عهد حضور، بیعت نفیاً و اثباتاً در امامت نقشی ندارد و فقط برای ایجاد توان و قدرت اجرایی نقش دارد و بیعت کنندگان به حکم وظیفه باید تمامی امکانات خود را در اختیار امام زمان(ع) قرار دهند و تمامی توان خود را در راه اسلام هدیه کنند.
در این مورد مکارم شیرازی می¬گوید: «در مورد پیامبر6 و امامان معصوم که از سوی خدا نصب می¬شوند هیچ نیازی به بیعت نیست یعنی اطاعت پیامبر6 و امام معصوم(ع) واجب است، خواه بر کسانی که بیعت کرده باشند با کسانی که بیعت نکرده باشند و به تعبیر دیگر لازمه¬ی مقام نبوت و امامت وجوب اطاعت است. ولی پیامبر6 کرار از یاران خود، بیعت می¬گرفت بدون شک این بیعت¬ها یک نوع تأکید بر وفاداری بوده است و هم چنین بیعت با امامان نیز برای تأکید وفاداری می¬باشد.»[59]
جمع بندی و نتیجه بحث
به نظر می¬رسد که بیعت از ابداعات اسلام نیست بلکه قبل از اسلام در میان عرب مرسوم بوده و اسلام آن را تأیید و امضاء کرده است، البته با همان معنای خود، بدون این که تحولی در معنای آن ایجاد شده باشد. معنای لغوی بیع و بیعت یکی است اما اصطلاحاً بیعت به قرار داد منعقده میان مردم و حاکم است.پیامبر اسلام (ص) نسبت به بیعت که یک نوع معاهده و قرار داد بین حاکم و مردم بوده، عنایت ویژه داشته و حتی با جرأت می¬توان گفت که این شیوه سیره حضرت علی و سایر ائمه هم بوده است. نکته مهم این است که با توجه به آیات و روایات، واجب است که بر بیعت وفادار باشد و از پیمان شکنی دوری کنند. در حقیقت تأکید بسیار شده بر وفاداری بر آن و حرمت نقض آن.
تحقق هر حاکمیت به پذیرش مردم وابسته است به عبارت بهتر حتی منصوبین از جانب خدا هم در صورت عدم استقبال و پذیرش مردم نمی¬توانند حکومت تشکیل دهند به عنوان مثال، پیامبر (ص) در مکه نتوانستند حکومت تشکیل دهند ولی در مدینه پس از بیعت مردم با آن حضرت حکومت تشکیل داد در حقیقت با بیعت، زمینه تشکیل حکومت آن حضرت فراهم شد در مورد حضرت علی نیز چنین شد، با وجود این که بارها و در مراحل مختلف، جانشینی آن حضرت را گفته بود، باز در غدیر خم پس از نصب ایشان از مردم خواست که با ایشان بیعت کنند و مردم. نیز بیعت کردند ولی پس از رحلت ایشان مردم بیعت را شکستند و حضرت علی خانه نشین شد و پس از کشته شدن خلیفه سوم، دوباره مردم تجدید بیعت کردند و حضرت علی توانست حکومت تشکیل دهد در روایات زیادی هم مطرح شده که پس از ظهور امام زمان (عج) مردم با آن حضرت بیعت می-کنند. بنابراین می¬توان گفت که اگر بیعت تأثیری در تحقق و اعمال ولایت ندارد این همه اصرار از سوی پیامبر (ص) و ائمه معصومین در این مورد صورت نمی¬گرفت و قرآن نیز به آن بی اعتنایی می¬کرد بنابراین فعلیت و اعمال ولایت وابسته به رضایت و پذیرش و بیعت مردم است.
بنابراین در زمان حضور هم بیعت صورت خواهد گرفت و حضرت از مردم بیعت می¬گیرد. البته بیعت ثمرات و کارکردی هم دارد که می¬توان به مواردی از جمله تأکید نصب، اعمال ولایت، تأکید بر وفاداری و اطاعت بیشتر و ایجاد توان و قدرت اجرایی و ... اشاره نمود.
پىنوشت ها
[1]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ اول، دفتر نشر الکتاب، 1404، ص66.
[2]. ابن اتیر، النهایه، فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، المکتبۀ الاسلامیه، ص174.
[3]. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج3، تهران: انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1369، ص108.
[4]. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج2، تهران، سپهر، چاپ سوم، 1373، ص23.
[5]. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ترجمه محمدپرویز گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1375، ص400.
[6]. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1393، ص274.
[7]. ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه (کتاب البیع)، قم، مدرسه امام علی ابن ابیطالب7، چاپ اول، 1425 ق، ص 476 و تفسیر نمونه، ج22، ص69.
[8]. سوره فتح، آیه 10.
[9]. ترجمه مکارم شیرازی، ص512.
[10]. سوره فتح، آیه 18.
[11]. ترجمه مکارم شیرازی، ص513.
[12]. سوره ممتحنه، آیه12.
[13]. ترجمه مکارم شیرازی، ص551.
[14]. ابوالفضل موسویان، مبانی مشروعیت حکومت، جایگاه رأی و بیعت در اندیشه اسلامی، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ اول، 1381، از ص150 تا 157.
[15]. سوره شعراء، آیه 214.
[16]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403، ص278.
[17]. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه داود الهامی، قم، مؤسسه علمی و فرهنگی سیدالشهداء، 1370، ص7.
[18]. سیدرضی، نهجالبلاغه، ترجمه مصطفی زمانی، قم، پیامبر اسلام، چاپ چهارم، 1369، نامه یک، ص625.
[19]. مراجعه به نهجالبلاغه، خطبه 3 و 8.
[20]. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ برگرفته از تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1383، ص296.
[21]. سیدمیرزا حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، قم، مکتبه بصیرتی، چاپ دوم، بیتا، ص170.
[22]. همان، ص194.
[23]. امام خمینی، البیع، الجزء الرابع، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1379، ص27.
[24]- سوره مائده، آیه 1.
[25]. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج23، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 13، 1375، ص71.
[26]. محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، قم، التمهید، چاپ اول، 1377، ص86.
[27]. همان، ص86.
[28]. همان، ص88.
[29]. مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، پیشین، ص70.
[30]. در این رابطه میتوانید به خطبههای نهجالبلاغه خصوصاً خطبههای 3، 8، 34، 137 و نامههای 6 و 54 مراجعه کنید.
[31]. الشیخ المفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج2، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1413، ص39.
[32]. سوره آل عمران، آیه 159.
[33]. مهدویت، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه آینده روشنف چاپ اول، 1385، ص77.
[34]. الحمیدی، سیدثامر هاشم، در انتظار ققنوس، کاوشی در قلمرو و موعودشناسی و مهدیباوری، ترجمه مهدی علیزاده، قم، مؤسسه امام خمینی، 1383، ص249.
[35]. مهدویت، پرسشها و پاسخها، پیشین، صص167-168.
[36]. ابن ابیزینب محمد بن ابراهیم النعمانی، غیبت، ترجمه محمدجواد غفاری، تهران، نشر صدوق، 1376، ص436.
[37]. الارشاد شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه، 1380، ص704.
[38]. سوره نحل، آیه 2.
[39]. بحارالانوار، ج52، ص279.
[40]. سوره فتح، آیه 10.
[41]. علیاکبر مهدیپور، ترجمه یوم الخلاص، ج1، تهران، نشر آفاق، چاپ چهارم، 1381
[42]. الارشاد مفید، پیشین، ص704.
[43]. غیبت نعمانی، پیشین، ص436.
[44]. شیخ طوسی، کتاب الغیبۀ، ترجمه مجتبی عزیزی، قم، انتشارات جمکران، چاپ اول، 1386، ص793.
[45]. یوم الخلاص، پیشین، ص405.
[46]. طوسی، پیشین، ص700.
[47]. غیبت طوسی، پیشین، ص765.
[48]. غیبت نعمانی، پیشین، ص144.
[49]. یوم الخلاص، پیشین، ص1040.
[50]. یوم الخلاص، پیشین، ص919.
[51]. طوسی، پیشین، ص785.
[52]. طوسی، پیشین، ص793.
[53]. طوسی، پیشین، ص765.
[54]. یوم الخلاص، پیشین ص 465 و 464.
[55]. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 111-110.
[56]. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، قم، التمهید، چاپ اول، 1377، ص19.
[57]. محمد هادی معرفت، جامعه مدنی، قم مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ اول، 1378، ص190.
[58]. محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، پیشین، ص86.
[59]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، پیشین، صص 73-72، نوار الفقاهه، صص 478-477.
تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله