نگاهي گذرا به پيشينه وقف در تاريخ (در اسلام و ايران و اروپا)

در دنياي مدرنيزه امروز که هر کس به دنبال کار خويش است و انسانها کمتر به يکديگر توجه مي کنند وقف مي تواند عاملي برا يرشد و ارتقاي هر جامعه باشد. وقف يکي از سنتهاي نيکو است که از صدر اسلام تا کنون در بين مردم رواج داشته است.وقف باعث مي شود مردم به فکر يکديگر باشند و باعث اعتلاي انسان (چه از نظر مادي و معنوي) مي شود. وقف باعث پراکندگي ثروت و توزيع عدالت ين همه افراد جامعه مي شود. وقف در سيره پيامبر (ص)‌نيز وجود داشته است
چهارشنبه، 29 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي گذرا به پيشينه وقف در تاريخ (در اسلام و ايران و اروپا)
نگاهي گذرا به پيشينه وقف در تاريخ (در اسلام و ايران و اروپا)
نگاهي گذرا به پيشينه وقف در تاريخ (در اسلام و ايران و اروپا)

نويسنده:طلعت صفايي

چکيده

در دنياي مدرنيزه امروز که هر کس به دنبال کار خويش است و انسانها کمتر به يکديگر توجه مي کنند وقف مي تواند عاملي برا يرشد و ارتقاي هر جامعه باشد. وقف يکي از سنتهاي نيکو است که از صدر اسلام تا کنون در بين مردم رواج داشته است.وقف باعث مي شود مردم به فکر يکديگر باشند و باعث اعتلاي انسان (چه از نظر مادي و معنوي) مي شود. وقف باعث پراکندگي ثروت و توزيع عدالت ين همه افراد جامعه مي شود. وقف در سيره پيامبر (ص)‌نيز وجود داشته است از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد: رسول خدا (ص) زميني را وقف کرد و آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد و ديگر اين که ياقوت حموي مي نويسد:
در" قبا" نخلستاني بوده به نام " بويره" که از زمينهاي يهوديان بني النضير محسوب مي شده است، اين نخلستان از صدقات پيامبر است که وقف بر فقيران و بينوايان بوده است.(1)
با توجه به اهميت وقف در اسلام و توجه پيامبر (ص) و اهل بيت به اين موضوع در اين مقاله ابتدا تعاريفي از وقف را مطرح کرده و سپس به سيره پيامبر و اهل بيت در وقف، و د رخاتمه تاريخچه وقف در ايران و جهان را مورد بررسي قرار مي دهيم اميد است که مورد توجه واقع شود.

مقدمه

اسلام به گونهاي اساسي و ريشهاي تمام نيازهاي جامعه و پيروان خود را بررسي کرده و راه حلهايي را ارائه داده که ضامن و دربردارنده گسترش عدالت و مساوات است.
بعضي از اين قوانين عبارتند از: زکات، خمس، صدقه و وقف که به مدد آنها مشکلات اقتصادي جامعه برطرف ميشود و طبقه سرمايهدار همرديف گروه محروم و مستضعف ميشود. ولي با گسترش جامعه اسلام از نظر جمعيت و محدوده جغرافيايي نيازهاي بشر نسبت به گذشته تفاوت بسياري يافت. بدين جهت نياز به منابع اقتصادي ضرورت بيشتري يافت از اين رو وقف در ميان مسلمانان داراي ارزش ولايي است. چرا که در پيشبرد شئون زندگي و استحکام پايههاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، و بهداشتي جامعه اسلامي نقش موثر و به سزايي داشته است. اسلام به پيروان خود دستور داده تا با اجراي دستورات قرآن و شارع مقدس براي محروميت زدايي از جامعه اسلامي اقدام کنند.
يکي از روشهاي نيکو و سنتهاي حسنه «وقف»است. وقف از ديرباز به شکلهاي گوناگوني در تاريخ بشر وجود داشته است و اسلام آن را در مسيري روشن، منطقي، هدفدار، مترقي و دقيق نهاده است.
به اميد اين که در آغاز باعث دلگرمي و نمونهاي براي راهبردهاي علمي در جامعه اسلامي و مسلمانان باشد و مردم نيز درباره وقف همان شيوهاي را در پيش گيرند که راهبران راستين آنان پيموده اند. درباره وقف و ارزش و ويژگيهاي آن روايات متعددي نقل شده که چند نمونه را بيان ميکنيم. در حديث مشهوري از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودهاند:
«اذا مات ابن آدم انقطع عمله، الا في ثلاث، صدق جاري، او علم ينتفع به، او ولد صالح يدعو له»يعني: هرگاه فرزند آدم بميرد عمل او قطع ميشود مگر از سه چيز: صدقه جاريه (وقف به عنوان نمونهاي از صدقه جاريه) علمي که از آن سود برده شود. يا فرزند صالحي که براي او دعا کند.
رسول گرامي اسلام در حديث ديگري ميفرمايد:
«ان مما يلحق المومن من عمله و حسناته بعد موته علما نشره و ولدا صالحا ترکه، و مصحفا ورثه او مسجدا بناه، او بيتا لابن السبيل بناه او نهرا اجراه، او صدق اخرجها من ماله في صحته و حياته و تلحقه من بعد موته) يعني: چند چيز است که بعد از مرگ مومن پاداش آنها به او ميرسد، علمي که از خود به يادگار گذاشته باشد، فرزند صالحي که جانشين خوبي براي او باشد، قرآني که به ارث گذاشته باشد، مسجدي که ساخته، منزلي که براي مسافران در راه مانده بنا کرده، نهري که آن را جاري ساخته است، و صدقهاي که در حال حيات و زندگي خود انجام داده باشد.
و در روايت ديگري چنين ميفرمايد:
کسي که در کنار جادهاي براي عابران منزلي بسازد، خداوند در روز قيامت او را بر مرکبي که از گوهر تزيين شده سوار ميکند و نور صورت او بر تمام نورها برتري مييابد تا آنجا که برابر نور حضرت ابراهيم قرار ميگيرد و مردم ميپرسند، آيا اين فرشتهاي از فرشتگان است. هرگز مانند او را نديدهايم و با شفاعت وي هزار هزار انسان به بهشت ميروند.
امام صادق (ع) در روايتي ميفرمايد:
هيچ پاداشي انسان را پس از مرگ تعقيب نميکند مگر در سه خصلت: صدقهاي که در زمان حيات بدهد که اين صدقه پس از مرگش تا روز قيامت به عنوان صدقه موقوفه غيرقابل ارث جريان خواهد داشت. يا سنتي نيکو که آن را بنيان نهد که خود بدان عمل کرده و ديگران نيز پس از او بدان عمل کنند يا فرزندي که براي او طلب مغفرت کند. (2)

آشنايي با وقف
تعاريف وقف

وقف در لغت ‏به معناي ايستادن، ماندن و آرام گرفتن است. و در اصطلاح فقهي، نگهداشتن و حبس کردن عين ملک است و مصرف کردن منافع آن در راه خدا. برخي از فقها گويند وقف حبس عين است ‏بر ملک خداي تعالي.
مرحوم محقق حلي در شرايع مي‏نويسد: «وقف عقدي است که ثمره آن حبس اصل و تسبيل منافع است (تسبيل منافع يعني صرف کردن مال در جهتي که واقف تعيين کرده است).»
مرحوم شيخ طوسي در مبسوط مي‏گويد: تسبيل يعني در راه خدا قرار دادن، و دليلشان اين سخن نبي اکرم ‏صلي الله عليه وآله است که فرمود: «حبس الاصل و سبل المنفعة‏«؛ اصل را حبس کن و منافعش را در راه خدا آزاد نما
مذاهب ديگر اسلامي براي تعاريف مختلفي دارند و فقهاي هر مذهب را آن گونه تعريف کرده‏اند که بيانگر ديدگاه آنان نسبت ‏به مالکيت وقف باشد. گروهي وقف را جايز و گروهي آن را لازم دانسته‏اند.
علماي مذهب شافعي مي‏گويند: وقف عبارتست از حبس مال که انتفاع از آن با بقاي عين مال ممکن باشد. وقف در اصل مال ممنوع و مقطوع مي‏گردد و منافع وقف به قصد قربت هزينه مي‏شود
در فقه گفته مي‏شود: وقف عبارتست از حبس عين مال بر ملک واقف و صدقه دادن منافع آن. در اين تعريف ابوحنيفه وقف را مانند عاريه جايز مي‏داند و لذا استعمال لغت ‏حبس در اين تعريف داراي اشکال است.
ابن عرفه از علماي مذهب مالکي گفته است: وقف عبارتست از اعطاي منفعت (و نه ذات آن)، به خلاف هبه که واهب عين موهوبه را مي‏بخشد. (3)

جايگاه وقف در اسلام

در اين جا به اختصار درباره اهميت وقف از ديدگاه روايات و جايگاه آن در اسلام و ترغيب پيشوايان ديني به مسأله وقف مي‏بپردازيم.
از جالب‏ترين تعاليم اجتماعي اسلام که براساس تعاون و حس نوعدوستي بنا نهاده شده، مسأله وقف و صدقات جاريه است.
هدف اصلي از وقف، تأمين و تثبيت محل سکونت ومنبع ارتزاق و تأمين قسمتي از نيازمنديهاي عمومي و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاي علمي، بهداشتي و مذهبي است.
اسلام با اين کار يک برنامه عالي انساني را بنيانگذاري کرد که در اثر آن عواطف بشر دوستي زنده شد.
اسلام با اين ابتکار تا آن جا در روح و اخلاق مردم اثر گذاشت که از مال خود چشم مي‏پوشند و با وقف کردن قسمتي از اموال خويش به نفع کساني که بايد حمايت شوند وسيله آسايش آنان را فراهم مي‏کنند و نيازمنديهاي نسلهاي آينده را نيز از طريق وقف تأمين مي‏کنند.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل براي وقف اهميت خاصي قايل گرديده و يک بخش مهم و تقريباً مفصل از کتب فقه و حديث و قوانين اسلامي ويژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاريه و کارهايي است که براي عموم مردم مفيد است.
اسلام با طرح مسأله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يک طرف اختيارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتي سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفي قدم اساسي را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بناي عمران و آبادي شهرها ودهات و رفاه عموم را حتي در بيابانها و جاهاي دور از آبادي پايه‏ريزي نموده است.(4)

ترغيب ائمه به مسأله وقف‏

پيامبر اکرم (ص) و خاندان رسالت مردم را بر اين کار خير ترغيب و تشويق نموده و از طرف خداوند نويد پاداش براي هر کار نيکي مخصوصاً به عنوان باقيات الصالحات به آنان مي‏دادند که از بين احاديث فراواني که در اين باره رسيده است به عنوان نمونه چند حديث از نظرتان مي‏گذرد:
امام صادق (ع) فرمود:
هر کس از اين جهان درگذرد پس از مرگ، چيزي به او نمي‏رسد جز اين که پيش‏تر سه چيزي از خود باقي گذاشته باشد:
- کار نيکي که اثرش پس از او باقي باشد؛
- سنت حسنه‏اي که در ميان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل کنند؛
- فرزند صالحي که براي او دعا کند.
در حديث ديگري از آن حضرت نقل شده که فرمود:
شش چيزي است که شخص مؤمن پس از مرگش از آن بهره‏مند خواهد شد:
1- فرزند صالحي که براي او طلب آمرزش کند؛
2- قرآني که از او باشد و مورد استفادقرار گيرد؛
3- درختي که مي‏نشاند؛
4- چاه آبي که احداث نمايد؛
5- چشمه آبي که در راه خدا جاري مي‏کند؛
6- سنت و روش نيکي که پس از او مردم به آن عمل کنند.

سيره پيامبر و اهل بيت در وقف
موقوفه هاي پيامبر اکرم

چنان که اشاره کرديم گذشته از اين که رسول مکرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره وقف مردم را تشويق مي‏کردند، طبق احاديث معتبر و مدارک تاريخي، خود از نخستين کساني بودند که اقدام به وقف املاک شخصي خود نموده و آثار خيري به عنوان وقف براي اعقاب و طبقات بعد از خود به جاي گذاردند و وقفنامه‏هايي تنظيم کردند که به برخي از آنها اشاره مي‏شود:

باغ‏هاي مخيريق‏

واقدي مي‏نويسد: مخيريق يهودي از علماي يهود بود. روز شنبه که پيامبر (ص) براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما مي‏دانيد که محمد پيامبر است ونصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است. آنها بهانه آوردند که امروز شنبه است. گفت ديگر شنبه معنايي ندارد! سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا (ص) به ميدان جنگ آمد وکشته شد. پيامبر (ص) فرمود: مخيريق بهترين يهودي است، مخيريق وقتي از مدينه به احد مي‏رفت گفت: اگر کشته شدم، اموال من مال محمد است که در راه خدا صرف کند. آن اموال منشأ اصلي صدقات پيامبر (ص) شد.
اموال مخيريق هفت مزرعه بودند، به نامهاي: ميثب، صافيه، دلال، حسني، برقه، اعواف ومشربه‏ام ابراهيم که مادر ابراهيم (فرزند حضرت رسول) در اين منطقه سکونت داشت و پيامبر (ص) به آن جا مي‏آمد.
اصل داستان مخيرين و وصيت کردن وشهادت وي و وقف کردن رسول خدا (ص) و جريانهاي سياسي که در مورد اين باغها به وقوع پيوسته در کتب حديث و تاريخ و... ثبت و ضبط شده است

موقوفه‏هاي ديگر رسول خدا

موقوفه‏هاي آن حضرت منحصر در اين هفت باغ نبود، بلکه در کتب تاريخ زمينهاي ديگري را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر کرده‏اند که يکي بويره است.
حموي در معجم البلدان مي‏نويسد:
بويره از زمينهاي بني النضير بوده است.
سمهودي مي‏نويسد: رسول خدا (ص) در خيبر نيز موقوفه‏هايي داشته است.
ابن شبه مي‏نويسد: بخشي از سرزمين خيبر به نامهاي الوطيح و الکتيبه و سلالم را پيامبر (ص) وقف کرد.
بخاري نقل مي‏کند: نوشته يا نوشته‏هايي در دست اميرالمؤمنين علي (ع) بوده است که وقفهاي رسول الله در آن نوشته شده بود يا آن نوشته‏ها وقفنامه موقوفه‏هاي رسول خدا بوده است، وليکن توضيح نداده است که اين موقوفات همان هفت باغ مذکور بوده يا موقوفه‏هاي ديگر. به هر حال براي روشن شدن مطلب عين عبارت «بخاري»را ذکر مي‏کنيم. ابن حنفيه گويد: اگر علي (ع) از عثمان (به بدي) ياد مي‏کرد بدون شک روزي عثمان را به بدي ياد مي‏کرد که عده‏اي از عمال عثمان شکايت کردند، پس علي (ع) فرمود: برو پيش عثمان و به او بگو که آنها (نامه‏هايي که علي در دست داشت) صدقه پيامبر است؛ (يعني در آن صدقات نوشته شده است.) سپس کارمندان خود را دستور بده به آن عمل کنند؛ (يعني مطابق اين نوشته‏ها عمل شود) من نوشته‏ها را پيش عثمان بردم. عثمان (اعتنا نکرد و) گفت: آنها را از ما دور کن (که نيازي به آن نداريم) من آنها را پيش علي (ع) آوردم و جريان را گفتم. به من فرمود: از جايي که برداشتي به همان جا برگردان 181 ظاهراً اين نامه‏ها مربوط به آن هفت باغ نبوده است، زيرا آن باغها که صدقات رسول الله بوده، معروف بوده است. و احتياج به ديدن وقفنامه نبوده، عثمان و دو خليفه قبلي و ساير مسلمانان و کارمندان دولتي خليفه نيز آنها را مي شناختند. پس احتياجي به فرستادن وقفنامه و موردي براي بي‏اعتنايي عثمان نبوده است. از اين رو بايد گفت: اين موقوفه‏ها غير از آن هفت باغ بوده است که عثمان اظهار بي‏اطلاعي کرده و پس از ديدن وقفنامه نيز توانست بي‏اعتنا باشد.
عسقلاني نيز اين حديث را نقل نموده و اضافه مي‏کند: بعضي از علماي اهل سنت همه اموال رسول خدا (ص) را که بعد از رحلت آن حضرت مانده بود صدقه ناميده و همه اموال را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر مي‏کنند، به دليل حديثي که ابوبکر نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبياء لانورث ماترکناه صدقه.»
ابن ابي الحديد در اين مورد چنين مي‏گويد:
رسول خدا از دنيا رفت در حالي که مزارع زيادي در «خيبر«، «فدک«،«بني النضير«، «وادي نخله»و همچنين «طائف»داشت که پس از مرگ او همه صدقه شد، به دليل خبري که ابوبکر نقل کرده است.
در عمدة القاري در شرح گفتار بخاري «و صدقته بالمدينه»گويد: يعني املاکي که بعد از آن حضرت صدقه شد و گفت مي‏شود که صدقات رسول خدا (ص) در مدينه اموال بني النضير است که نزديک مدينه بود و از قاضي عياض نقل شده که صدقات آن حضرت در مدينه عبارت است از اموال مخيريق و از جمله حق آن حضرت در اموال بني‏النضير و همچنين نصف زمين فدک و ثلث زمين «وادي القري»و دو قلعه از قلعه‏هاي خيبر، و سهم آن حضرت از خمس خيبر که همه بعد از آن حضرت صدقه شد به موجب آن حديث.
ابن عبدربه و ابن ابي الحديدمي‏گويند: رسول خدا (ص) مهزور را (که مکاني واقع در بازار مدينه بوده است) براي مسلمان وقف کرد.
علامه عسکري مي‏گويد: علماي مدرسه خلفا از محدثان و مورخان و فقها و لغويين و... توافق کردند بر اين که هر چه را که رسول خدا از خود به ارث گذاشته، ازمزارع و باغها صدقه بنامند و استناد کرده‏اند به آنچه که ابوبکر از رسول خدا روايت کرده است که فرمود: «و ما ترکناه«.
صدقه اين نامگذاري و سازش به دلايل سياسي آن روز بوده است و ريشه سياسي دارد که اين جا جاي شرح آن نيست.
علامه مجلسي به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفيد نقل کرده است که: هنگام فتح بني النضير رسول خدا اموال (زمينها و باغها و خانه‏هاي) بني النضير را ميان مهاجرين تقسيم کرد و به علي (ع) دستور داد که سهم رسول خدا را تحويل بگيرد و آنها را صدقه قرار دهد معلوم است که مراد اين محقق بزرگوار از صدقه وقف است؛ زيرا آنها اصطلاح علماي اهل سنت را قبول نداشته‏اند. البته اين موقوفات را عملاً به استناد حديث ابوبکر، جزء اموال عمومي کردند در حالي که آنها در موارد خاصي وقف شده بود.

موقوفه‏هاي اميرالمؤمنين

اميرمؤمنان (ع) موقوفه‏هايي داشت که در تاريخ ثبت شده است و اين موقوفات از اموال و دارايي شخصي آن حضرت بوده که محدثان و مورخان نقل کرده‏اند و همان‏گونه که در بحث کشاورزي و حفر قنات آن بزرگوار بحث خواهد شد از طريق کشاورزي و توليد و ديگر مواردي به دست مي‏آورد آن را در راه خدا وقف کرد که به برخي از آن موقوفه‏ها در بحث املاک و مزارع علي (ع) اشاره شده و در اين جا برخي ديگر از موقوفه‏هاي آن امام از نظر خوانندگان گرامي مي‏گذرد. و از آن جا که اين وقفنامه‏ها با عبارتهاي مختلف نقل شده است، منابع را در پاورقي يادآور مي‏شويم که هر کس بخواهد تحقيق بيشتر کرده و اختلاف نسخ را بررسي نمايد، به اين مدارک رجوع کند.
عبدالرحمن فرزند حجاج مي‏گويد: اين وصيت نامه را ابو ابراهيم (حضرت موسي بن جعفر (ع»نزد من فرستاد! اين، آن چيزي است که وصيت کرده و حکم نموده بنده خدا علي در مال خود براي رضاي خدا تا اين که (به وسيله اين وصيت) خدا مرا داخل بهشت نموده و در روزي که صورتهايي سفيد و صورتهايي سياه مي‏گردد، مرا از آتش دوزخ و آتش را از من دور سازد. آنچه در «ينبع»املاک دارم و به من تعلق دارد و در اطراف «ينبع»هم معروف است که مال من است، همه وقف است و همچنين برده‏هايي که در آن املاک دارم به غير از ابي نيزر و ابي رباح و جبير که آزاد هستند (و حق ولاء دارند) بقيه در همين املاک پنج سال کار مي‏کنند و مخارج خود و عائله‏شان را از آن جا تأمين مي‏کنند. علاوه بر اين آنچه که در «وادي القري»دارم همه مختص اولاد فاطمه است و برده‏هايي هم که در املاک وادي القري دارم، وقف است غير از اينها هم آنچه در «ذعة»دارم با برده‏هايي که آن جا هست وقف است و مانند برده‏هاي ديگر در املاک کار کرده و مخارج خود و عائله‏شان را از همان املاک اداره نمايند. علاوه بر اينها آنچه در «اذينه»دارم با برده‏هايي که آن جا دارم وقف است.
«قصيره»هم همان گونه که مي‏دانيد وقف است.
آن گاه حضرت مي‏نويسد: در حقيقت آنچه در مورد اموال خودم نوشتم «به گونه صدقه واجب«است؛ يعني وقف است که قابل فسخ نيست و نمي‏توان آن را فروخت يا به کسي بخشيد يا شرايط آن را تغيير داد و قطعي و خارج از ملک خصوصي مي‏باشد، خواه من زنده بمانم يا بميرم و در هر موردي که براي خدا باشد صرف مي‏شود. بعد در صدد توضيح شرائط وقف و متولي آن برآمده، مي‏فرمايد:
مال محمد رسول الله (ص) (موقوفه آن حضرت) همان طوري که خود مقرر داشته، مال اولاد فاطمه است. و همين طور است اموال فاطمه (س) و برده‏هايي که در کاغذ کوچکي اسم برده‏ام همه آنها از بردگي آزادند. توليت اين موقوفه در دست حسن بن علي مي‏باشد و حق دارد متعارف مخارج خود را از درآمد آن املاک بردارد و هر طوري که مطابق خواست خداست مصرف کند. اگر قرضي (ديني) داشته باشد مي‏تواند از همين املاک بفروشد و آن را ادا کند و اختيار و سرپرستي اولاد علي و اموالشان در دست حسن است و اگر حسن بن علي در غيرخانه وقفي سکونت داشته، مي تواند خانه وقفي را بفروشد و يک سوم پول را به بني‏هاشم و بني المطلب و يک سوم به آل ابيطالب بدهد و يک سوم باقي مانده را هم در راه خدا مصرف کند. و اما اگر براي حسن پيشامدي کرد، حسين توليت دارد به همان نحوي که حسن دارد و اين امتياز که براي فرزندان فاطمه قرار دادم براي رضاي خدا و حفظ احترام رسول خدا (ص) مي‏باشد. و اگر براي حسين پيشامدي کرد، از اولاد علي شخصي را که اسلام و امانت او مورد قبول باشد براي توليت نصب کنند و اگر چنين کسي پيدا نشد از اولاد پسران فاطمه چنين کسي را انتخاب کنند و اگر نشد از آل ابيطالب اختيار نمايند... اين وصيت‏نامه را در روز ورود به «مسکن»(20 جمادي الاولي سال 37 يا 39) نوشتم براي خشنودي حق سبحانه و تعالي.

وقف خانه

از امام صادق (ع) نقل شده است که اميرالمؤمنين (ع) خانه‏اي در بني زريق داشته و بدين صورت آن را وقف کرد:
به نام خداي بخشاينده مهربان. اين است آنچه علي بن ابي طالب آن را در حالي که زنده و کامل بود، صدقه کرده است.
وقف نمود خانه‏خود را که در بني زريق دارد، صدقه‏اي که فروخته نمي‏شود و هبه نمي‏گردد تا خدايي که وارث آسمان و زمين است، آن را وارث شود. و در اين خانه خاله‏هاي خود را سکونت داد مادامي که خود يا اولادشان زنده هستند و وقتي مرگ آنها فرا رسيد براي محتاج‏هايي از مسلمانان باشد.

موقوفه‏هاي ديگر اميرالمؤمنين

حضرت موقوفه‏هايي ديگري نيز داشت که برخي از آنها بدين قرار است:
«سويقه»که جايي است در نزديکي مدينه و آل علي (ع) آن جا سکونت مي‏کردند، از جمله صدقات اميرالمؤمنين (ع) بود.
از ابوجعفر نقل شده است که عمر و علي يک قطعه زمين خود را وقف کردند.
آن حضرت زمين و خانه خود را در مصر با اموالي که در مدينه داشت وقف اولاد نمود.
فقير و وادي ترعه نيز از موقوفات حضرت علي (ع) است. فقير اسم دو مکاني است در نزديکي مدينه که آنها را فقيران مي‏نامند و از امام جعفر صادق (ع) روايت شده که رسول الله (ص) براي علي (ع) چهار قطعه زمين اقطاع نمود: «فقيرين«، «بئرقيس»و «الشجره«...
حرة الرجلاء (که در بحث املاک ائمه (ع) گذشت) جزء صدقات علي (ع) بوده است. نصف آن وقف بوده و نصف ديگر در دست «آل منّاع»از بني عدي قرار داشته که علي (ع) به آنها بخشيده بوده است.
و باز در حرة الرجلاء دره‏اي به نام «بيضاء»و در آن مزارع و زمينهاي خالي وجود داشته که از جمله موقوفه‏هاي امام بوده است.
قصيبه (که در بحث املاک گذشت) منطقه‏اي است در نزديکي خيبر و مدينه منوره که حضرت آن را وقف کرده است.
در حره الرجلاء نيز چهار چاه وجود داشته که جزء صدقات اميرالمؤمنين (ع) بوده است و به آنها «ذات کمات»گفته‏اند.
همچنين چاه‏هاي «ذوات العشراء«، «قعين«،«معيد»و «رعوان»از موقوفات حضرت بوده است.

وصيت اميرمؤمنان در مورد اداره اموال موقوفه او

از وصيتهاي امام (ع) در مورد مصرف اموالش بعد ازوفات او اين است که حضرت پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است اين دستوري است که بنده خدا علي بن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگي تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است. تا از اين طريق خداوند وي را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراي ديگر به او عنايت کند.
از آن جمله است: سرپرستي آن به عهده حسن بن علي است که به طور شايسته از آن مصرف کند و به طور شايسته از آن انفاق نمايد. اگر براي حسن پيشامدي کرد و حسين زنده است او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و به جاي وي وظيفه را انجام دهد. پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال را دارند که پسران علي (ع) و اين که سرپرستي آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاوندي‏اش مي‏باشد و با کسي که اين اموال در دست اوست شرط مي‏کنم که اصل مال را حفظ کند وتنها از ميوه و درآمدش در آن راهي که به او دستور داده‏ام انفاق نمايد و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود...
امام صادق (ع) فرمود:... علي بنده خدا بود. خدا بهشت را براي او واجب کرد مالش را در راه خدا صدقه قرار داد که بعد از او فقرا استفاده کنند و گفت: خدايا اين مال را براي اين جهت صدقه قرار دادم که آتش را ازصورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازي.(5)

موقوفه هاي حضرت زهرا

زندگي کوتاه زهراي مرضيه(س) برکات بي‏شماري را به دنبال داشت، برکات معنويش سراسر تاريخ اسلامي را فرا گرفت، حکايت‏هاي پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت(ع) از رفتار خداپسندانه‏اش بالاترين مدرسه انسان‏سازي آنان بود، مفسران ژرف‏انديش در ذيل سوره کوثر، فاطمه(س) و فرزندانش را مصداق حقيقي کوثر - خير کثير - دانسته‏اند، که خداوند آنها را به پيامبرش عنايت کرد پس نمي‏توان برکات وجودي فاطمه(س) را منحصر در امور معنوي تنها دانست، عملکرد و سيره پيامبرگونه‏اش در امور مادي و معنوي هر دو برکت را به دنبال داشت. او در باب صدقات و موقوفات برترين بانوي جهان بوده و هست، هر چه را مالک بوده بر اساس سيره پدر بزرگوارش تقديم به فقراء و مستمندان مي‏نمود و علاوه بر کمک‏هاي مقطعي کمک‏هاي جاويدان و مستمري - موقوفات و صدقات - داشته است.
علامه عاليمقدار مجلسي (ره) مي‏گويد:
سيد بن‏طاووس(ره) رو به فرزندش نمود، گفت: پسرم، موقوفات و صدقات جده‏ات فاطمه زهرا(س) همانند العوالي - حيطان سبعه - و... از اموالي بود که رسول خدا(ص) آنها را بدون جنگ و درگيري مالک گرديد و کسي در آن شريک نبوده و ملک خالص آن حضرت شد و «فئ‏»محسوب شد. بعدا پيامبر خدا(ص) آنها را در زمان حيات خويش به دخترش به صورت هبه (بخشش) واگذار کرد. فاطمه(س) هم آنها را در راه خدا وقف نمود - غير از فدک که توضيحش خواهد آمد - و سپس «موقوف عليهم‏»- کساني را که مي‏توانند از آن موقوفات استفاده نمايند - مشخص کرد.
سپس سيد بن‏طاووس(ره) اضافه کرد و گفت فرزندم: در ارزش آنها همين‏قدر بس که بعضي از آن اموال سالانه بين 24000 تا 70000 درهم درآمد داشته است)

اسامي صدقات صديقه طاهر

الف) ام‏العيال: چشمه‏اي است که به برکت آن روستايي بزرگ در کنارش ساخته شده، اين روستا در نزديکي قلعه‏هاي «آرة‏»که بين راه مکه و مدينه است واقع شده، در آن روزگار بيش از 20000 نخل خرما داشته است و امروز هم در آنجا ميوه‏هاي مختلف مانند ليمو، انگور، موز به عمل مي‏آيد، ام‏العيال در يکصد و هفتاد کيلومتري مدينه منوره و پنجاه و شش کيلومتري شرق «سقيا»قرار دارد. (3)
عرام بن‏اصبغ سلمي که شخصي مورد اطمينان است و در سال‏هاي 275 هجري قمري زندگي مي‏کرده و در شناسايي منطقه «تهامه‏»از خبرگي ويژه‏اي برخوردار بود مي‏گويد: ام‏العيال قرية صدقة فاطمة الزهراء بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله); روستاي ام‏العيال صدقه و موقوفه فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) است امروز هم فرزندان فاطمه(س) از آن بهره مي‏گيرند.
اين چشمه و اين سرزمين از سوي صديقه طاهره(س) بر سادات حسيني وقف گرديده است.
چه بسا وقف بر سادات حسيني از آن جهت‏بوده که بنا بر پيش‏بيني فاطمه(س) امامت در نسل و فرزندان حسين بن‏علي - عليهما السلام - استمرار پيدا مي‏کرده و از سوي ديگر بعد از شهادت ابا عبدالله الحسين(ع) فرزندان آن حضرت بيشتر مورد غضب و ناخوشايندي حاکمان بني‏اميه واقع مي‏شدند و نياز به يک پشتوانه مالي خاص داشتند. از اين رو «ام‏العيال‏»را وقف سادات حسيني مي‏نمايد و در بين مسلمانان روشن و مسلم است که اموال موقوفه بايد صرف «موقوف عليهم‏»گردد.
سمهودي نيز مي‏نويسد: ام‏العيال، چشمه‏اي است که متعلق به فاطمه زهرا(س) بوده سپس آن را وقف نمود. توسط اين چشمه بيش از بيست هزار نخل آبياري مي‏گرديده و جعفر بن‏طلحة بن عبيدالله تيمي دويست‏هزار دينار جهت احياء آن و اطراف آن صرف کرده است.
ب: ديگر موقوفات صديقه طاهره در وصيت‏نامه‏اش به علي بن‏ابيطالب(ع) چنين آمده است: ابوبصير مي‏گويد: امام محمد باقر(ع) فرمود: آيا وصيت‏نامه مادرم فاطمه(س) را در اين مورد بخوانم؟ ما تقاضا و درخواست نموديم که قرائت کند. حضرت ظرف کوچک (و يا زنبيلي) را بيرون آورد و نوشته‏اي را از آن ميان به دست گرفت و چنين قرائت کرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت‏به فاطمة بنت محمد رسول الله - صلي الله عليه و آله - اوصت‏بحوائطها السبعة، العواف و الدلال و البرقة و الميثب و الحسني و الصافية و ما لام ابراهيم الي علي بن‏ابي‏طالب فان مضي علي فالي الحسن فان مضي الحسن فالي الحسين فان مضي الحسين فالي الاکبر من ولدي. شهد الله علي ذلک و المقداد بن الاسود و الزبير بن عوام و کتب علي بن ابي‏طالب - عليه السلام -«; اين وصيت‏نامه‏اي است که فاطمه زهرا(س) دختر محمد پيامبر خدا(ص) بدان وصيت نمود. در آن وصيت نمود که زمين‏ها و باغ‏هاي ديوار شده هفت گانه: العواف، الدلال، البرقه، المثيب، الحسني، الصافيه و مشربه ام ابراهيم، در اختيار علي بن‏ابي‏طالب(ع) است و چنانچه علي(ع) از دنيا رفت در اختيار فرزندم حسن بن‏علي - عليهما السلام - قرار مي‏گيرد و چنانچه او از دنيا رفت در اختيار فرزند ديگرم حسين بن‏علي - عليهما السلام - خواهد بود و بعد از او در اختيار بزرگترين فرزندانم قرار خواهد گرفت. گواهي مي‏دهد بر اين وصيت‏نامه خداوند متعال و سپس افرادي همانند مقداد بن‏اسود کندي و زبير بن‏عوام. که وصيت‏نامه توسط اميرمؤمنان علي بن‏ابيطالب ]عليه‏السلام[ نوشته شد.
همانند روايت فوق با اندکي اختلاف از امام صادق و امام رضا - عليهما السلام - نقل گرديده و مضمون گذشته را مورد تاکيد قرار داده‏اند.
سمهودي در باره باغ‏هاي هفتگانه به نقل از واقدي گفته است: مخيريق در ميان يهود بني‏نضير عالم انديشمند و متعهدي بود که ايمان به پيامبر خدا(ص) آورد سپس اموالش را در اختيار آن حضرت قرار داد و اين اموال همان باغ‏هاي ديوار کشيده هفتگانه بوده است. و همچنين از محمد بن‏کعب نقل کرده که: که اين اموال متعلق به مخيريق يهودي بوده، چون جنگ «احد»فرا رسيد رو به ديگر يهوديان کرد و گفت: چرا محمد - (صلي الله عليه و آله) - را ياري نمي‏کنيد؟ سوگند به خدا همه شما مي‏دانيد که ياري دادن به او وظيفه و تکليف همه شماها است. جواب دادند:
امروز شنبه است ]روز عبادت و تعطيلي است[مخيريق گفت: شما از وظيفه فرار مي‏کنيد شنبه يعني چه؟! سپس خود شمشير بر گرفت و همراه با رسول گرامي اسلام با دشمنان آن حضرت جنگيد تا سخت مجروح گرديد و چون در بستر افتاد چنين وصيت کرد:
«اموالي الي محمد يضعها حيث‏يشاء; دارائي‏هاي من در اختيار محمد(ص) خواهد بود هر کجا مي‏خواهد و صلاح مي‏داند مصرف کند.»
رسول خدا در سال هفتم هجرت اموال مخيريق را جزء صدقات قرار داد ولکن امام رضا(ع) فرمود: رسول خدا آن‏ها را وقف بر فاطمه نمود، و سپس فاطمه آنها را بر بني‏هاشم و بني‏المطلب وقف نموده است.

باغ‏هاي هفتگانه موقوفه فاطمه

«حيطان سبعه‏»همان باغ‏ها و مزارع هفت‏گانه‏اي است که اطراف آن ديوار کشيده شده بود و بيشتر آنها در منطقه «العوالي‏»و شرق مدينه منوره واقع شده بود.
1- العواف: بعضي آن را - الاعواف - دانسته‏اند و لکن ابن‏شبه مي‏گويد صحيح در نزد من «العواف‏»است، و آن جايگاه وسيعي است در نزديکي شهر مدينه که مردم آن اموال خويش - گوسفندان و شتران و... - را در آن جا نگهداري مي‏کردند، اين وادي از سرچشمه «مهزور»آبياري مي‏گرديد.
ابو غسان گفته است: الاعواف جزء معروف بالعالية ; اعواف; قطعه زمين شناخته شده‏اي است که در منطقه باب العوالي واقع شده است.
2- الصافية: اين باغ در قسمت‏شرقي مدينه واقع شده و به قطعه «زهيره‏»معروف است اين مکان از جمله اموالي بود که از يهود بني قريظه بدست آمد و چون هيچگونه درگيري وجود نداشت جزء اموال خالص پيامبر خدا(ص) محسوب شد و کسي در آن سهمي نداشت. پيامبر آن را به دخترش فاطمه(س) واگذار کرد او هم آن را وقف نمود.
3- الدلال: قطعه زميني بود که در قسمت‏شرقي مدينه قبل از صافيه واقع شده، آن را بني‏ثعلب يهود مالک بودند، امام باقر(ع) فرمود: دلال متعلق به يک زن يهودي از بني‏نضير بود که سلمان(ره) در نزد او در بردگي بسر مي‏برد، آن زن طي قراردادي با سلمان بنا را بر اين گذاشتند که سلمان آن سرزمين احيا کند و درختکاري نمايد سپس آن زن مسلمان را آزاد نمايد، رسول خدا(ص) از اين پيمان و قرارداد آگاه شد، به نزد مسلمان در محل کاشتن درختها آمد و به او کمک کرد و در مدت کوتاهي درختان بزرگ شدند و به ثمر نشستند، پس از مدتي که اسلام قدرت پيدا کرد. آن سرزمين به عنوان غنيمت - فئ - به تصرف پيامبر خدا درآمد،پيامبر(ص) آن را به دخترش فاطمه داد. فاطمه(س) هم آن را وقف در راه خدا نمود.) و بعضي محدثان از «الدلال‏»تعبير به «الکلاب‏»کرده‏اند و گفته‏اند: آن نهر آب مورد توجهي بود که در مدينه جاري مي‏گشت و مردم از آن بهره مي‏بردند.
4- برقه: اين باغ در قبله مدينه به سمت مشرق قرار گرفته بود، قبلا از اموال يهود بني‏قريظه محسوب مي‏گرديد لکن بعد از اينکه به دست رسول خدا(ص) افتاد سلمان(ره) در آن درختکاري کرد و بعد هم به فاطمه واگذار شد که آن حضرت آن را وقف بر بني‏هاشم و بني‏المطلب نمود.
5- الميثب: جايش معين نيست و لکن جزء عنائمي است که بدون جدال به دست پيامبر(ص) افتاد، او هم آن را به دختر خويش داد و بعد هم فاطمه(س) وقفش نمود، بکري مي‏گويند: از موقوفات عام رسول خدا(ص) است.
6- حسني: موضعي است که در نزديکي «الدلال‏»واقع شده و مشهور به «الحسينيات‏»مي‏باشد، اين محل از وادي «مهزور»آبياري مي‏گردد
7-مشربه ام ابراهيم: در آخر باب العوالي مدينه منوره، بستاني است که چون ام‏ابراهيم - ماريه قبطيه - همسر رسول خدا(ص) را در آنجا درد زايمان عارض شد، دستش را به چوبي گرفته بود که بعد از لحظاتي فرزندش «ابراهيم‏»به دنيا آمد بدين جهت مشربه ام‏ابراهيم نام گرفت اين بستان در نزديکي مدارس يهودي آن روز قرار داشت و درختان آن بستان از وادي «مهزور»آبياري مي‏گرديد.
مشربه به اطاق مسکوني اطلاق مي‏شود، پيامبر خدا(ص) ماريه قبطيه را آنجا سکونت داده بود

آيا فدک جزء موقوفات بوده يا نه؟

در باره فدک توجه به دو مطلب حائز اهميت است: اولا: فدک در 140 کيلومتري مدينه منوره واقع شده و بعضي مانند ياقوت حموي فاصله بين فدک و مدينه منوره را دو تا سه روز دانسته‏اند و فدک را غير از حيطان سبعه مي‏دانند زيرا حيطان سبعه همگي در اطراف مدينه بوده و تمليک آن‏ها توسط مخريق در سال دوم و سوم هجرت بعد از غزوه احد بوده و آنها را به رسول خدا(ص) واگذار نموده. و حدود و جايگاه آن هم معين شده همان طوري که گذشت.
فدک را کسي جزء صدقات و موقوفات آن حضرت ندانسته‏اند بلکه بر اساس کلام فاطمه(س) فدک ملک طلق او بوده و نيز خلفاء بني‏اميه و بني‏عباس هم که در بعضي از مقاطع تاريخي به فرزندان فاطمه(س) واگذار کردند آن را ميراث آن حضرت دانستند.
در نامه مامون عباسي به هنگام واگذاري فدک به فرزندان فاطمه(س) خطاب به فرماندار مدينه (قثم بن جعفر) نوشت:
انه کان رسول الله(ص) اعطي ابنته فاطمة(س) فدک و تصدق عليها بها و ان ذلک کان امرا ظاهرا معروفا عند آله - عليه الصلاة و السلام - ثم لم تزل فاطمة تدعي منه بما هي اولي من صدق عليه. و انه قد راي ردها الي ورثتها و تسليمها الي محمد بن‏يحيي بن‏الحسين زيد بن‏علي بن‏الحسين بن‏علي ابي‏طالب ]عليه السلام[ و محمد بن‏عبدالله بن‏الحسين بن‏علي بن‏الحسين بن‏علي بن‏ابي‏طالب - رضي الله عنهم - ليقوموا بها لاهلها.(6)

تاريخچه وقف
تاريخچه وقف در ايران

سابقه وقف در ايران به قبل از اسلام برمي گردد، به طوري که نذورات و وقف اموال به آتشگاه ها و معابد در ايران باستان متداول بوده است. در اين دوران عمده ترين زمين هاي فئودالي، املاک خالصه وقفي بوده و در دوره هخامنشيان، معابد بر املاک وسيعي تسلط داشتند که اين زمين ها از طرف پادشاه و يا بزرگان و فئودال هاي محلي به منظور جلب پيشوايان مذهبي به پرستشگاه ها هديه مي شد. کشاورزاني که در اين قبيل زمين ها به کشت و زرع مشغول بودند، سهم مالکانه را مي بايد به هيربد يا کاهن بزرگ مي دادند. سلوکيان و اشکانيان نيز اين شيوه را محترم مي شمردند.
ايران در سال 651 ميلادي به تصرف سپاه اسلام درآمده و بنا به روايتي زمين هاي آن که عنوان «مفتوح العنوه»به آن اطلاق مي شد، جزو اراضي موقوفه محسوب گرديد. در قرون اوليه اسلامي اوقاف روند معمولي و عمومي خود را داشت، تا اينکه در نيمه دوم قرن چهارم هجري ديوان اوقاف ايجاد شد. اين ديوان نقشي مشابه وزارتخانه در سازمان اداري امروز را داشت. از جمله وظايف ديوان مذکور کنترل و رعايت مفاد وقفنامه ها در خصوص چگونگي بهره برداري و نحوه استفاده اوقاف بود. اگر متولي وقف در اين زمينه کوتاهي مي نمود ديوان مزبور وقف را از او بازستانده و جبران خسارات را مطالبه مي کرد.
در دوره سلجوقيان اوقاف گسترش نسبتاً زيادي يافت و نظارت ويژه اي از طرف حکومت مرکزي بر اوقاف اعمال شد. در اين دوران، مخصوصاً زماني که خواجه نظام الملک نقش وزارت را به عهده داشت موقوفات زيادي را به ويژه براي احداث، نگهداري و اداره نظاميه ها به وجود آورد.
در دوره مغولان به ويژه در اوايل تسلط آنان بسياري از املاک موقوفه مصادره و به صورت املاک خالصه دولتي در آمد. ولي پس از تشرف به اسلام خود مشوق اوقاف شدند، به ويژه در دوران غازان خان که موقوفات زيادي براي امور خيريه ايجاد شد. اهميت و وسعت موقوفات به ويژه در دوران رشيدالدين فضل الله موجب شد تا تشکيلات منظمي براي اداره موقوفات و تحت نظارت قاضي القضات به وجود آيد. شرح و بسط بيشتر اوقاف اين دوره را مي توان در کتاب تاريخ مبارک غازاني ملاحظه کرد.
بيشترين توسعه اوقاف مربوط به دوران صفويه است. در اين دوران شاهان صفوي به ويژه شاه عباس اول همه اموال، رقبات و املاک خالصه را وقف کرد. به تبعيت از پادشاه بسياري از حاکمان مناطق نيز املاک فراواني را در سر تا سر مملکت به صورت وقف درآوردند. در اين دوران بسيار از املاک، وقف مقاصد خيريه مخصوصاً وقف بقاع متبرکه و از همه بالاتر آستانه امام رضا(ع) در مشهد و حضرت معصومه (س) در قم شد. شايد بتوان گفت در زمان شاه عباس اول بيش از هر دوره ديگري بر تعداد املاک موقوفه اضافه شد. همچنين به دليل توسعه فراوان اوقاف در زمان صفويه تشکيلات نسبتاً وسيعي براي اداره اوقاف ايجاد شد.
در دوره نادر شاه، برخلاف گذشته اوقاف محدود شد؛ به گونه اي که در سال هاي آخر سلطنت نادرشاه، طي فرماني همه اوقاف به صورت املاک خالصه درآمده و تحت عنوان «رقبات نادري»در دفاتر مخصوصي ثبت شد. با توجه به اوضاع و احوال پيش آمده در اين دوران برخي از متوليان نيز از فرصت استفاده کردند و به دليل فرصت طلبي يا عدم موافقت با فرمان دولت، وقفي بودن املاک تحت توليت خود را انکار کردند و يا براي جلوگيري از تصرف دولت به نام خود ثبت مي کردند.بنابراين از زمان نادر شاه حرمت و قداست اوقاف و قبح موقوفه خواري از بين رفت و در واقع از آن تاريخ به بعد هيچ گاه اوقاف عظمت و شکوه قبلي خود را بازنيافت.
بعد از برقراري مشروطيت نيز با وجود ايجاد وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه سياست خاص و سازنده اي درباره اوقاف به اجرا درنيامد. در سال هاي 1330 قانون فروش املاک موقوفه و در جريان اصلاحات ارضي اجازه طولاني مدت 99 ساله پيش بيني شد که اين قوانين به دليل مخالفت رهبران مذهبي به صورت کامل به اجرا درنيامد و تنها بهانه اي براي از بين رفتن تعدادي از اوقاف شد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ديماه 1363 قانون تشکيلات و اختيارات سازمان اوقاف به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد و نام آن به «سازمان حج و اوقاف و امور خيريه»تغيير يافت ولي نقش، وظايف و تشکيلات آن به گونه اي که با نيازها امروزي مطابقت داشته باشد تغيير چنداني نيافت.(7)

تاريخچه وقف در اروپا

در کشورهاي اروپايي، وقف به معنايي که در قوانين ما وجود دارد (حبس عين و تسبيل ثمره) به چشم نمي‏خورد; ولي فکر ايجاد سازماني که دارايي آن به هدفهاي خير اختصاص يابد از ديرباز وجود داشته است و هم‏اکنون بنيادهاي خيريه در غالب کشورها، بويژه در آمريکا، سهم بزرگي در امور اجتماعي و سياسي و اقتصادي به عهده دارند و نام برخي از آنها در جهان پرآوازه است: مانند بنياد، (Foundation) (30) نوبل در سوئد و بنيادهاي فورد و راکفلر در آمريکا.

فرانسه

در فرانسه، بنيادهاي خيريه رشد چنداني نيافت و يکي از مهم‏ترين دلايل آن دشمني فردگرايان پس از انقلاب با وجود شخصيتهاي حقوقي است که مي‏توانستند يک هدف سياسي يا مذهبي را تعقيب کنند. قانونگذار فرانسه هنوز هم نتوانسته است‏خود را از پيشداوريهاي زمان انقلاب 1789 درباره خطرهاي وجود شخصيتهاي حقوقي برهاند و آن را در کنار دولت‏بشناسد. در قرن هجدهم، روح فردگرايي و اقتصاد آزاد با بنيادهاي خيريه نامساعد مي‏نمود. چراکه اين سازمانها از سرعت انتقال و گردش داراييها مي‏کاست. به همين جهت، انقلاب همه بنيادها را از بين برد. اين دشمني به تدوين کنندگان قانون مدني فرانسه نيز به ميراث رسيد. به‏اضافه، آنان با اين فکر که دارايي بتواند از شخص جدا شود و به دليل اختصاص يافتن به هدف معين، صالت‏يابد مخالف بودند. به پندار آنان، مؤسسان چنين بنيادهايي بايد تنها از قالبهاي موجود حقوقي استفاده کنند; اموالي را که مايلند به مصرف خاص برسد، به وسيله هبه يا وصيت‏به شخصيتهاي حقوقي موجود تمليک کنند و تحقق هدف خود را به صورت شرط بر متهب يا موصي‏له تحميل نمايند. تنها شوراي دولتي است که خود را پايبند به سنتها و رويه‏ها و متون مواد نمي‏بيند و در راه ايجاد اين‏گونه مؤسسات تسهيلاتي فراهم مي‏آورد.
در حقوق فرانسه، دارايي نمي‏تواند، بدون اين‏که به شخص منسوب و به وسيله او اداره شود، زندگي حقوقي داشته باشد. پس هرکه مي‏خواهد دارايي جديد به وجود آورد، بايد در انديشه ايجاد شخص مدير و سرپرست آن باشد. بدين منظور و براي تاسيس بنياد حقوقي، بايد از دولت اذني گرفت که حاوي تصديق فايده عمومي آن باشد. اين فرمان، که در واقع به «بنياد»شخصيت‏حقوقي اعطا مي‏کند، پس از اظهار عقيده شوراي دولتي صادر مي‏شود.
با اين شرايط، واقف مي‏تواند از راه هبه يا وصيت تمليکي به تاسيس بنياد مورد نظر بپردازد. نخستين راه با مشکل مهمي روبه‏رو نيست; زيرا مالک مي‏تواند آنچه را مايل است‏به مصرف مورد نظر اختصاص دهد و به شخصيتي که از نظر اجتماعي مفيد شناخته شده است‏ببخشد. از اين پس، بنياد خيريه تحقق مي‏يابد و اموال انتقال يافته به آن دارايي، شخص حقوقي محسوب مي‏شود و زندگي حقوقي مستقل مي‏يابد. ولي پيمودن اين راه با مانع عملي روبه‏روست: نخست اين‏که بنيادها به‏طور معمول به سرمايه فراوان نياز دارند و مؤسس بايد در زمان حيات از تمام يا بخش مهمي از دارايي خود محروم بماند; کاري که به‏طور متعارف اشخاص از آن پرهيز مي‏کنند. ديگر اين‏که احتمال دارد مؤسس پيش از تحصيل فرمان اعطاي شخصيت‏به بنياد فوت کند. اين حادثه هبه را باطل مي‏سازد و نقشه‏هاي طرح شده را درهم مي‏ريزد.
راه آسان‏تر اين است که انتقال دارايي مؤسس به وسيله وصيت انجام پذيرد; چون محروم ساختن وارث، به مراتب، ساده‏تر از گذشتن از تمام يا بخش مهم دارايي در زمان حيات است. به همين جهت، بيشتر مردم وصيت را ترجيح مي‏دهند; ولي رويه قضايي اشکال کرده است که چون شخص حقوقي در زمان مرگ موصي هنوز ايجاد نشده است، نمي‏تواند موصي له واقع شود. با وجود اين، انديشه‏هاي حقوقي با آن به خالفت‏برخاسته و بند2 از ماده 902 را ناظر به شخصيت انسان مي‏داند نه شخصيت‏حقوقي. بعضي نيز بر راه غيرمستقيم(وصيت‏به شخصيتهاي موجود) ايراد گرفته‏اند: اين جمع که، عقايدشان به دليل تعارض با مصالح اجتماعي و مخالفت رويه قضايي، در فرانسه مهجور مانده است، خرده گرفته‏اند که واسطه انتقال موصي‏به به شخص حقوقي، در واقع موصي‏له نيست. زيرا اموال موصي را از او مي‏گيرد و به بنياد مي‏رساند. پس او را بايد وصي شمرد که مامور اداره دارايي است نه مالک آن; و بدين‏گونه، از زمان فوت تا زمان تمليک به بنياد، اموال موضوع آن بي مالک مي‏ماند و چنين طفره‏اي را حقوق نمي‏پذيرد. به‏اضافه، اين جريان به منزله تمليک به عامل و نماينده شخصي است که خود اهليت‏براي تملک ندارد. جهت موصي نيز نامشروع است; زيرا بدين وسيله مي‏خواهد برخلاف نهي قانون (ماده 911) به شخصي که اهليت ندارد، مالي را ببخشد.
اين ايرادها را موافقان رويه قضايي پاسخ گفته‏اند و سرانجام، مصلحت عمومي را بر منطق حقوقي ترجيح داده‏اند:
1. اين ايراد که واسطه انتقال دارايي به شخص حقوقي در واقع موصي‏له نيست و مالک اموال نمي‏شود، در صورتي مورد پيدا مي‏کند که تعهد موصي له درست‏به اندازه تمليک باشد و او ناچار شود همه آنچه را به دست آورده است‏به شخص حقوقي انتقال دهد. در اين فرض نيز، در مالکيت او نبايد ترديد کرد. شرايطي که بر موصي‏له تحميل مي‏شود، هر اندازه سنگين باشد، در زمره ديون او درمي‏آيد و از حق عيني که بر اموال تملک شده پيدا کرده است نمي‏کاهد. به همين جهت، خطر اصلي در استفاده از اين راه غيرمستقيم، وثيقه قرار گرفتن اين اموال براي ديون اوست که احتمال دارد به وسيله طلبکاران ضبط شود و موصي‏له فرصت اجراي تعهد در برابر شخص حقوقي را نيابد. همچنين احتمال تفريط موصي‏به وسيله او يا ورثه‏اش (در صورت فوت پيش از تمليک) خطر ديگري است که تحقق آرمان موصي را تهديد مي‏کند.
2. در مورد وصيت همراه تعهد، برخلاف تمليک به عامل شخص بي‏اهليت، هيچ‏گونه تصنع و صورت سازي‏اي به چشم نمي‏خورد و موصي از راهي مشروع و قانوني استفاده مي‏کند. بويژه آن که موصي به مقدمه‏چيني دست نمي‏زند که مالي را به شخص مجهول تمليک کند; بلکه سببي مي‏سازد که شخص حقوقي بتواند، پس از احراز شخصيت و اهليت، موصي‏به را به دست آورد. درباره نامشروع بودن جهت وصيت نيز، به گونه‏اي که عنوان شده است، همين پاسخ کافي است. چراکه اجراي هدف موصي سرانجام به تملک شخص بي صلاحيت نمي‏انجامد.
هدف موصي، از نظر گريز از رويه محاکم که وصيت‏به نفع شخص حقوقي آينده را باطل شمرده‏اند، نامشروع است; ولي دادگاهها در اين باره سخت‏گيري نمي‏کنند و بارها وصيت همراه با تعهد تمليک به بنيادهايي را که در آينده به وجود مي‏آيد نافذ شناخته‏اند. (33)
بايد افزود که هرگاه هدف از ايجاد مؤسسه‏اي، نگاهداري و تيمار کودکان و بيماران و از کارافتادگان باشد و دست‏کم ده تن را بپذيرد، قانون 14 ژانويه 1933 تسهيلاتي براي ايجاد آن قائل شده است: چنين مؤسسه يا انجمني اهليت قبول هبه و وصايايي را که به سود هدف خير مي‏شود، دارد.

آلمان

در حقوق آلمان (مواد 80 تا89 قانون مدني) پذيرفته شده است که مجموعه‏اي از اموال، به دليل اختصاص يافتن به هدف معين، ممکن است دارايي مستقلي شود و زندگي حقوقي ويژه خود را آغاز کند. وجود بنيادها، (Foundations) وابسته و محدود به اذن مقامهاي اداري است; ولي اين اذن به گذشته سرايت مي‏کند و در صورتي که وقف به موجب وصيت انجام پذيرد، از روز فوت موصي، به‏بنياد شخصيت‏حقوقي مي‏دهد. بدين‏ترتيب، هرگاه مؤسس براي ايجاد آن به دارايي خود وصيت کند، موصي به‏طور مستقيم به شخصيت‏حقوقي موجود مي‏رسد و طفره در مالکيت رخ نمي‏دهد.
حقوقدانان آلماني به آساني پذيرفته‏اند که براي ايجاد يک مؤسسه مفيد اجتماعي هيچ ضرورتي ندارد که دارايي مؤسس به شخص موجود تمليک شود; وقف و اختصاص، خود دليل وجود است و نيازي به صورت سازي نيست. نزد اينان، اموال وقف شده دارايي يک شرکت تلقي نمي‏شود، بلکه خود مؤسسه‏اي است مستقل، بدون اين‏که شخصي مالک آن باشد.
بدين ترتيب، مفهوم وقف در حقوق آلمان و ايران بسيار به هم نزديک است; چرا که در هردو، تکيه بر اصالت اموال است و اين اموال به هيچ شخصي تعلق ندارد. منتها، تفاوت در اين است که در حقوق ما عين مال موقوف «حبس‏»مي‏شود و متولي نمي‏تواند آن را به ديگري منتقل سازد، ولي در حقوق آلمان مجموعه اموالي که به وقف اختصاص داده شده، خود يک «دارايي‏»با تمام مختصات نظري آن است; يعني مفهومي است کلي و مستقل از اجزاء آن. و همين فرض باعث مي‏شود که مؤسسه وقف، زندگي حقوقي متحرک پيدا کند و امکان گسترش داشته باشد. با وجود اين، در مقابل اين امتياز، وجود شخصيت‏حقوقي براي وقف در آلمان نيز موکول به اذن دولت است، در حالي که حقوق ما چنين قيدي ندارد و همين که مالي از جانب مالک آن وقف و به تصرف موقوف عليهم داده شد، خود مؤسسه‏اي مستقل است. منتها چون در وقف بر غيرمحصور و مصالح عمومي (وقف عام)، حاکم بايد وقف را بپذيرد، نظارت مقامهاي عمومي نيز درباره فايده ايجاد موقوفاتي که به سود جامعه تاسيس مي‏شود معمول خواهد شد.

سوئيس

در حقوق سويس، اين تفاوت اخير از ميان رفته است (مواد 80 به بعد قانون مدني). زيرا در عين حال که قانون مدني سويس براي وقف، راه‏حلي مانند حقوق آلمان دارد، ايجاد بنياد موکول به اذن دولت نشده است. منتها دولت‏بر اداره اوقاف، جز به صورت بنيادهاي مذهبي و خانوادگي، نظارت دارد و از اين حيث‏به حقوق ايران نزديک‏تر شده است.(8)

پی نوشت:

1- وقف درسيره پيامبر و اهل بيت عليهم السلام، سايت تبيان، 23/1/83.
2- منابع مالي اهل بيت (عليه السلام)،نورالله عليدوست خراساني.
3- فرهنگ وقف در اسلام، سايت تبيان،13/5/87.
4- منابع مالي اهل بيت،نورالله عليدوست خراساني.
5- منابع مالي اهل بيت،نورالله عليدوست خراساني.
6- احمد زماني، موقوفات حضرت فاطمه(س)،ماهنامه کوپر،شماره 8.
7- صادق بختياري، سنت وقف و نقش آن در توسعه اقتصادي و اجتماعي،روزنامه ايران، 29/1/84.
8- ناصر کاتوزيان،تحول نهاد وقف و دورنماي آينده آن; مطالعه تطبيقي –تاريخي،سايت تبيان.



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.