اثر عامل اجتماعی در تاریخ (7)

این درست است که بگویین که کار زنان از ابتدا یک بخش مورد قبول عمر اقتصادی بوده است که به عنوان یک مشکل در دوره ی سلطنت ملکه ویکتوریا، در نظر گرفته می شده است. زنان در طی قرن 19 ام، از کار مستثنی شدند که علت این
دوشنبه، 8 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اثر عامل اجتماعی در تاریخ (7)
  اثر عامل اجتماعی در تاریخ (7)

 

نویسنده:حبیب الله علیخانی
منبع:راسخون



 
این درست است که بگویین که کار زنان از ابتدا یک بخش مورد قبول عمر اقتصادی بوده است که به عنوان یک مشکل در دوره ی سلطنت ملکه ویکتوریا، در نظر گرفته می شده است. زنان در طی قرن 19 ام، از کار مستثنی شدند که علت این مسئله، دغدغه های مربوط به ارتقای نقش محلی زنان بوده است. دبورا والنس به این نکته اشاره کرده است که زنان به عنوان کارگرانی در نظر گرفته شده اند که موجب پیشرفت در دنیای کار شدند. آنها قادر به شکستن سنت های منسوخ شده، نبودند. او به کار زنان در صنعت مختلف و زنان خانه دار نگاه کرده است و آنها را ممورد مقایسه قرار داده است. در طی دوره ی مدرنیته ی اول، خدمات شامل افرادی هر دو جنس می شد. در طی قرن 19 ام، خدمات محلی نه تنها بیشتر بوسیله ی زنان پوشش دهی شد، بلکه این زنان بودند که بزرگترین گروه از کارگران را تشکیل دادند. این مسئله تقویت شده است که زنان طبقه ی کارگری دارای تصویر غیر فعال هستند. مارکس می گوید: خدمتگذاران برای خود ثروتی ایجاد نکردند بلکه آنها برای طبقه ی دوم حکومت، ثروت آفرین شدند. این مسئله موجب شد تا آنها به عنوان یک گروه خاص از نیروی کار، تلقی شوند. در آخر قرن 18 ام، شرکت های خدماتی متعددی وجود دارد زیرا زنان روستایی فقیر به غیر از این شرکت ها، راه دیگری نداشتند. خدمات محلی، تمایات را تغییر داد و این سوال مطرح شد که آیا این مورد می توان پلی میان طبقه های مختلف ایجاد کند یا نه؟ نتیجه ی کلی، تغییراتی است که بوسیله ی والنز توصیف شده است. این تغییرات در واقع کاهش در میزان رنان کارگر و فرصت های شغلی زنان بود.
آنا کلارک بر روی افزایش میزان هوشیاری طبقات اجتماعی، سازمان دهی طبقاتی و رادیکالیسم سیاسی، تمرکز داشته است. این نشان داده شده است که چگونه تشکیل طبقات در طبقه ی کارگری انگیس، تمایل به جنس نر را نشان می دهد. تعادل در میانه ی حکومت ویکتوریا، نتیجه ای از رهبری طبقه ی کارگری و حرکت به سمت کاپیتالیسم فرد گرا بر اساس قابلیت احترام متقابل و مقبولیت ایده ی ویکتوریایی برای جداسازی جنسیتی بوده است. کلارک نشان داده است که چگونه یک کشمکش در طبقه ی کارگری رخ داده است. در آن زمان، طبقه ی کارگری شروع به تشکیل ورژن مردگرای خود کرد. یک سری حرکت های مقابله ای در طی دهه ی 1830 انجام شده است که این حرکت ها، بر اساس تعادل بیشتر میان جنسیت ها انجام شده است اما این روند برابرنگری در دهه ی 1830 ، با افزایش در سیاست های مردگرا در طبقه ی کارگری، مورد کم توجهی قرار گرفت. بنابراین، کلارک در همان دوره به تاریخچه ی طبقه ی کارگری نگاه کرده است مشابه تامپسون اما نحوه ی خواندن او متفاوت بوده است و او دید متفاوتی نیز پیدا کرده است. بنابراین، او فعالیت های سیاسی طبقه ی کارگری را در نظر گرفته است. این فعالیت شامل تشکیل طبقه ی کارگری صنعتی بوده است.
کلارک مخالف روبط جنسیتی صنعتگران و کارگران بخش پارچه بافی لندن ، Lancashire و Glasgow بوده است. او نشان داد که کارگران پارچه باقی و صنعتگران راه های مختلفی برای بیان ایده های مشترک خود دارند و از استراتژیهای مختلف برای به زانو در آوردن کارگران زن ارزان قیمت تر، استفاده می کنند. عموماً صنعتگران، تمایل داشتند تا از نیروی مرد استفاده کنند. به طور عکس، کارگران بافندگی برخی اوقات قادر بودند تا از زنان، مردان و حتی کودکان انتخاب شوند. به هر حال، وقتی توسعه ی تکنولوژی های جدید بیشتر شد، کارگران مرد کارخانه ها، اغلب شروع به رقابت با زنان کردند. به هر حال، برخلاف صنعتگران، آنها زنان را به عنوان موارد کمکی به خدمت گرفتند. بنابراین، این مسئله رخ داد که برخلاف تامپسون، کلارک صنعتگری را به عنوان یک اثر فرسایشی در طبقه ی کارگری انگلیس، ایجاد کرد. صنعتگران بر روی کارگاه ها و میخانه ها، تمرکز کردند. خوردن مشروب احتمالا موجب شد تا یک نوع از فرهنگ خاص، بر اساس مسئولیت مشترک صنعتگران، ایجاد گردد. سونیا روزی در کتاب خود در مورد جنسیت و طبقات در قرن نوزدهم در انگلیس، تلاش هایی را در نظر گرفته است که زنان را از کار، مستثنی کرد. روزی نشان داد که چگونه استثنا به دلیل وجود قوانین ایالتی و اتحاد کارگری و مردان کارگر سازمان یافته، ایجاد می شود. روزی نشان دادن که چگونه اشتیاق مردان در دوره ی حکومت ویکتوریا به منظور حذف رقابت زنان، نه تنها تلاشی برای حفاظت از برتری و مهارت بود، بلکه عاملی برای شناسایی جنسیتی آنها شد. از دهه ی 1840 به بعد، احساس مردان کارگر در مورد مردان، به طور روزافزون موجب برتری مردان شد. روزی کره های مجزایی را در مسئله ی سازماندهی مرکزی ایجاد کرد.
روزی به این نکته اشاره کرده است که در بسیاری از صنایع، مردان وزنان در رقابت با همدیگر هستند. علت استفاده از کارگران زن، کاهش دستمزد کارگران مرد است. در آن موقع، زنان جایگزین مردان شدند و وظایف یکسانی انجام دادند اما یک سوم مردان حقوق دریافت می کردند. کارگران زن همچنین تضمین بیشتری نسبت به مردان داشتند. او استدلال های مختلفی را برای کارگران و کارفرماها استفاده کرده است. برای مثال، برخی از کارفرماها ادعا کرده اند که آنها همچنین مجبور هستند تا بعد از گرفتن زنان برای کار، از نظارت مردان و همچنین تعمیرکاران مرد استفاده کنند و بدین صورت، هزینه ی زیادی پرداخت می کنند. کارگران ماهر در بسیاری از صنایع در جستجوی حذف زنان و حفظ تعادل میان کار زنان و مردان هستند. در واقع این بدین معناست که آنها زنان را در جمع خود راه نمی دهند. روزی می گوید که همکاری یکسان بر اساس ارزش های مردانه، به گونه ای است که مردان، کار با مرد را بهتر می طلبند. این مسئله موجب می شود تا زنان به حاشیه رفته و بنابراین، تمایلی به شرکت در اتحادیه های کارگری را نداشته باشند.
الیس روزی نقش جنسیت های مختلف را بر روی ازدواج در طبقه ی کارگری، در نظر گرفته است. تقسیم کار، بسیار به جنسیت وابسته است. زنان دارای مسئولیت کودک و کار، با مشکلات بیشتری مواجه هستند. نقش مرد درآمدزایی برای خانه است و نقش زنان خرج کردن آن می باشد، اگرچه بسیاری از مردان به طور منظم، بخشی از حقوق خود را به زنان خود می دهند که برای مشروب پرداخت نکرده اند. شوهرها نیز سعی می کنند تا میزان دریافتی خود را از زنانشان، پنهان کنند. زنان و مردان، دارای اولویت های مختلفی هستند، در حالی که مردان پول را برای چیزهای لوکس مانند سیگار و مشروب هزینه می کنند، اولویت زنان، حفظ خانواده می باشد. بنابراین، ازدواج مکانی ایجاد می کند که منازعات بین جنس های مختلف در زمینه ی منابع مالی رخ می دهد. بنابراین، این مطالعه، به بررسی روابط بین طبقات کارگری، روابط جنسیتی، مادران طبقه ی کارگری، مشکلات آنها و محدودیت ها می پردازد، در حالی که هدف برخی از مطالعات، بررسی بدنه های دولتی و انجمن های خصوصی می باشد. اگر چه این زنان نقش کلیدی در بقای خانواده ایفا می کنند، آنها همچنین موجب حمایت و منفعت بردن صنعت مربوطه نیز می شوند و قربانی دو مقوله ی جنسیتی و طبقاتی هستند. بنابراین، وضعیت آنها نتیجه ای از موقعیت آنها در انتهای سیستم اجتماعی است.
این مطالعه، نشان دهنده ی این است که اهمیت اساسی شکل گیری طبقه ی کارگری انگلیس می باشد. دوبری والنز نشان داده است که تمایلات زنان کارگر در طی سال های قرن 18 ام، تغییر یافته است. زنان کارگر پیشرفت کردند و ایدئولوژی آنها در مورد کار، غالب شده است. به مطلب بیان شده بوسیله ی تامپسون بر می گردیم، ما این مسئله را در نظر گرفته ایم که نکات مختلفی در مورد طبقه ی کارگری ارائه شده است. این موارد در شیوه های مختلف بیان شده است. هوشیاری طبقاتی هم به صورت یک مفهوم جنسیتی و هم به صورت یک موضوع طبقاتی، مورد بررسی قرار گرفته است. بدبختانه، این تعریف اهر در مورد طبقه است که در انگلیس قرن 19 ام، غالب بوده است.
بسیار از موضوعات مربوط به شناسایی و منازعات مربوطه، در تاریخ مهاجرت ایرلندی ها به انگلیس در طی قرن 19 ام، مشاهده شده است و این مسئله ی مهاجرت، ما را به مسئله ی تقسیم بندی در داخل طبقه ی کارگری، باز می گرداند. کارگران ایرلندی مورد تنفر کارگران انگلیسی هستند. کارگران انگلیسی می ترسند که کارگران ایرلندی جای آنها را بگیرند. این مسئله ریشه در تفکر انگلیسی ها در مورد ایرلندی ها دارد. خشونت و ناسازگاری که مهاجران ایرلندی وارد شده به انگلیس دارند، به خوبی شناخته شده است. وقتی مفسرین به فقر، جرم و مشکلات نواحی کاتولیک نگاه می کنند، دیگر نیازی به نگاه کردن و در نظر گرفتن ایرلندی ها وجود ندارد. وقتی مفسرین مشابه، به نواحی شهریDystopian نگاه می کنند، رشد خطرات موجود را پیش بینی کردهد و این مسئله را بیان کرده اند که ایرلندی ها، قادر به دفاع ازخودشان نیستند. مشاهده کننده های طبقه ی متوسط، ایرلندی ها را به دید خشن نگاه می کنند. یک دکتر منچستری و متخصص امور آموزشی، یعنی جی پی کای شاتلفورس، بی میلی و حقارت برای پذیرش ایرلندی ها را بیان می کند. اما این حد ازحقارت و شدت عمل، در هاله ای از تردید است. هیچ تاریخ نگار ایرلندی در انگلیس، با این فرضیه ی عمومی موافق نیست که تمایلات به سمت این مهاجرین، موجب ایجاد یک حضیض در دوره ی قحطی شده است. در مورد فرمولاسیون تاریخچه ی ملی، مهاجرت ایرلندی ها، بیان کننده ی یک گسستگی در روابط نرمال آنهاست. این دوره ی قحطی، یک اثر قابل توجه بر روی جامعه ی ایرلند وانگلیس داشته است و همچنین این مورد با بحران انگلیس نیز همراه بود. این مسئله همچنین می گوید که چرا ایرلند قربانی شده است. همانگونه که فهمیده می شود، ما اعتقاد داریم که ایرلندی ها به دلیل وجود در مکان و زمان نامناسب، مورد بد رفتاری قرار گرفتند.
در دهه ی 1850، یک تغییر رادیکالی اتفاق افتاده است. این تفکر وجود دارد یک تغییر و چرخش در قرن 19 ام رخ داده است. این مسئله زمانی انجام شد که اروپاییان به افول رسیدند، ایرلندی ها پیشرفت کردند و کلیسا به دوره ی افول رسید. وقتی طبقه ی اشراف انگلیس از تقدیر لویس فیلیپ فرار کردند، وقتی ویلیام اسمیت به افول رسید و وقتی مسیحیان با تقسیم بندی های مختلفی روبرو شدند، زبان سیاست تغییر کرد. به جای جستجوی کاپیتالیسم منقرض شد، مردان کارگر تمایلات خود را تغییر دادند و با سیستم جدید تولید، دادو ستد کردند. این ایده ی کلاسیک در مورد تاریخ، به عنوان یک سری از روندهای صرفه جویی در تاریخچه ی کارگری محسوب می شود. ایرلندی ها با این خطوط همساز شده اند، اگر ما قبول کنیم که این دیدگاه هنوز دیدگاه غالب می باشد. مذهبیان بوسیله ی رونق اقتصادی، به حاشیه رفتند. برای هدف ما، یک چنین نمایی ایرلندی ها را به عنوان انعکاسی از زمان های آشفته ی دهه ی 1840 و 1830، نشان می دهد. در روزهای خوش تر ایرلندی ها، افرادی مانند هانگری فوریت به طور گسترده کنار گذاشته شدند. تمایلات مذهبی که به عمر جمعی در شمال انگلیس در دهه های 1850 و 1860، آسیب می رساند، به عنوان یک مورد صوری در نظر گرفته می شود. در اینجا، گسستگی مذهبی و اخلاقی، به عنوان نمایی از ابرساختار فرهنگی در نظر گرفته می شود. سپس ایرلند ها، به سرعت از موقیعت پست خود، جابجا شدند و در دهه ی 1840، آنها فاصله ی زیادی با جایگاه کارگری قبلی خود پیدا کردند. در اواخر دهه ی 1880، دقیقا اندکی بعد از مهاجرت به خاطر قحطی دهه ی 1850، ایرلندی ها به عنوان فعالان و رهبران در اتحادیه ها، مشغول به کار شدند. بخش کارگری در دهه ی 1920 را بسیاری از نوادگان ایرلندی ها، تشکیل داده بودند که اکنون دیگر، در جایگاه پایین قرار نداشتند. این مسئله با دستآوردهای ایرلندی-آمریکایی در فدراسیون آمریکایی کار، تطابقی ندارد اما این مسئله جالب است که بدانید، استانداردهای مورد استفاده بوسیله ی آمریکایی ها، چیزهایی بود که در انگلیس تجربه شده بود.
سپس این مفهوم رایج، این بود که کارگران ایرلندی نمی توانند هوشیاری طبقاتی دریافت کنند تا زمانی که آنها ماهیت نژادی خود را تغییر ندهند. در این زمینه، نژاد یک رابطه ی ضعیف با طبقه ی اجتماعی دارد. این ایده، بوسیله ی روش مارکسیسمی در مورد انواعی مشتق شده است که مارکس به خودی خود مورد تأیید قرار نداده است. در سال اخیر، استوین فیدینگ و جان بچمن، تلاش زیادی کرده اند تا این مفهوم را بفهمانند که شخصیت مهاجران ایرلندی، منفرد و دارای نهادی نفوذ ناپذیر می باشد. در اینجا، ما دیدگاه لیندا کولی را یادآوری می کنیم: او می گوید شخصیت ها، مشابه کلاه نیستند. انسان ها می توانند در یک زمان، چندین کار کنند. دانشگاهیان آمریکایی در مورد مسئله ی طبقات اجتماعی و نژاد، ایده های جالب توجهی دارند. در واقع یک ترکیب از شخصیت ها، آنها را قادر می سازد تا موجب تقویت متقابل شوند. این مسئله در واقع همان چیزی است که معتقدین به مارکسیسم در دانشگاه، (مانند اریک فورنر)، آن را نقش ایفا شده بوسیله ی ایرلندی های مهاجرت کرده به آمریکا در دهه ی 1880 نامیده است. برای فورنر، سیالیت موفقیت ایرلندی های مهاجرت کرده به آمریکا، در پشت حرکت هایی است که آنها انجام داده اند و توانسته اند، طبقه ی اجتماعی و ضرورت های نژادی را با هم پیوند دهند. برای اولین گام، ایرلندی ها، سنت های قدیمی آمریکایی رااصلاح کردند و به سمتی حرکت دادند که موجب شد نقش مهم آنها در انحصارطلبی دیگر، یعنی کاپیتالیسم آمریکایی، مشخص گردد. اتحادیه ها همچنین به عنوان ابزاری در همانندسازی ایرلند- آمریکا مشاهده می شود. این دیدگاه مطمئناً مورد حمایت کربی میلر است. کربی میلر هیچ تردیدی ندارد که پیوند قوی میان ایرلندی ها و آمریکایی ها ایجاد شده است. علاوه بر این، آلن او دی از روش میروسلو هورچ برای بررسی نیاز به رهبری در گروه های نژادی استفاده کرده است و بدین صورت، روش زندگی و سیستم ارزشی تدوین شده را حفظ کرده است. او با این کار، تضاد میان گروه های نژادی و مشابهت های موجود را توصیف کرده است. در حالی که بسیاری از ایرلندی ها در انگلیس، همان راهی را رفتند که ایرلندی ها در آمریکا رفتند، سازماندهثی انها به دو دلیل به شکست روبروشد: یکی اینکه آنها نتوانند عرصه ی سیاسی داخلی را ازبین ببرند. مورد دیگر، کمال و فرهنگ سیاسی محافظه گرا در انگلیس و عدم غیاب ایرلندی ها در طبقه ی متوسط بوده است. در حقیقت، تشخیص سیاسی در سطح محلی و ملی، چیزی است که در کل صنعت انگلیس، فهمیده نشده است. این مسئله شاید تا دهه ی 1920 و زمانی که ایرلندها یک نقش قابل توجه در حفظ بخش کارگری انگلیس ایفا کردند، شناخته نشده بود.
نتیجه گیری
جلوه های ویژه ی ساختار و نمایندگی موجب شده است تا ما در این مقاله، پیچیدگی فرایند تاریخی را در نظر بگیریم. به صورت واضح باید گفت که ساختارهای اجتماعی، می توانند از طریق غلبه، کار کنند. نمایندگی انسان نیز از طریق مقاومت عمل می کند. این مقاومت معمولا در شکل طغیان آشکار جلوه می کند اما اشکال محلی آن محدودتر هستند. ساختارهای اجتماعی همچنین نسبت به سرکوبی باز، اشکال با وضوح کمتری دارند و وجود ساختارهای ذهنی و نقش ایدئولوژی های مربوطه، در اینجا، قابل توجه می باشد. راهنمایی های ارائه شده بوسیله ی آنتونیو گراماسی در فهم نحوه ی عملکرد قدرت اجتماعی، مفید می باشد. ساختارهای اجتماعی همچنین در ایجاد و جمایت از فرصت ها، اثر قابل توجهی دارند. کارهای گیدن در مورد ساختارسازی، در ترسیم و جهت دهی توجه ما به سمت ویژگی های مثبت و منفی ساختارهای اجتماعی، مفید می باشد. این مسئله را نباید گفت که این ساختارها دارای اقدامات پیش تعریف شده، هستند بلکه موجب محدود شدن اقدامات می شوند. تجزیه و تحلیل تاریخی باید در مورد ویژگی های متمایز مربوط به حادثه های تاریخی انجام شود، مخصوصاً در مورد راه هایی که آنها تولید می شوند. این مورد همچنین به این حقیقت حساس است می باشد که متخصصین علوم اجتماعی، پیوسته در حال تغییر می باشند.
این ممکن است که یک دیاگرام تصور شود که در ان، اهمیت نسبی فاکتورهای ساختاری مختلف، آورده شده است. در این بخش فاکتورهایی مانند نقش نمایندگی انسان و اثر توالی های یکسان سازی شده از اقدامات انسانی، آورده می شود. با استفاده از مدل طراحی شده بوسیله ی ما، می توان راه های عملکرد اجتماع را فهمید. تنها وظیفه ی باقیمانده برای نویسندگان ما، این است که به خواننده توصیه کنیم تا موارد بیان شده بوسیله ی ما را در وضعیت تاریخی خود، اعمال کند. در اینجا، مسئله این است که علارغم برخی از تلاش ها برای ارئه ی راه حل برای مسئله ی ساختار و نمایندگی در تئوری اجتماعی، از دید نویسندگان این فصل، هیچ راه حل کاملی هنوز پیشنهاد نشده است که بتواند تمام موارد مطرح شده در اینجا را حل کند. این این مهم تر، نویسندگان این بخش از این مسئله آگاه هستند که برهمکنش های بین طبقات، نژاد و جنسیت، هیچ مشارکت موفقی در ایجاد یک تئوری منفرد در علوم اجتماعی را ندارد. در عوض، هم متخصصین علوم سیاسی و تاریخی، برخی راهنمایی های مهم در زمینه ی راهی ارائه کرده اند که فرایند تاریخی رخ می دهد. اگر چه تلاش های زیادی برای ارائه ی یک چنین مدلی در گذشته انجام شده است و این تلاش ها در آینده نیز بیشتر می شود، این معلوم است که هم تاریخ و هم علوم اجتماعی، به سختی آینده را پیش بینی می کنند. این مسئله به دلیل توالی های موجود در یک چنین مدلی می باشد. وظیفه توضیح در مورد علوم اجتماعی، در گذشته و حال، کاری است که در حال پیشرفت است و هیچگاه به وضعیت رضایتمندی نمی رسد. به هر حال، یک چنین نتیجه گیری ، نباید ما را در مورد آینده ی توصیف های تاریخی و اجتماعی، بدبین کند. این تفکر وجود دارد که این تلاش های در حال کار، برای فهم در مورد فرایند تاریخی است که ما می توانیم بواسطه ی آنها، درک بهتری در مورد خودمان و جامعه ای پیدا کنیم که ما در آن زندگی می کنیم. استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.