مترجم: حبیب الله علیخانی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
مقدمه
در انگلیس، قبل از جنگ جهانی دوم، آموزش عالی، به طور قابل توجهی موجب حفظ اقلیت ممتاز شد. برای هر فردی، این متداول نیست (حتی در مورد کسانی که کسانی که در حال تدریس در کلاس می باشند و یا کسانی که منتظر دانشگاه هستند). دلیل اصلی برای این مسئله، این بود که قوانین آموزشی اندکی بعد از سن 14 سال وجود داشت. این مسئله تا زمانی وجود دارد که قرارداد آموزش 1944 تصویب شد. بنابراین، آنهایی که پیش زمینه های ضعیف تری داشتند، معمولا نمی توانستند به دلایل مالی، وارد دانشگاه شوند. به هر حال، وجود یک چنین فاکتورهای ساختاری، موجب شد تا از ورود برخی از افراد به دانشگاه، جلوگیری شود. از جمله چنین افرادی، می توان، به افراد همچون Ralph Glasser اشاره کرد. این فرد از والدین مهاجر متولد شد و به عنوان سلمانی کار می کرد. سپس او در یک عنوان یک کارگر در کارخانه ی پوشاک مشغول به کار شد. او خودش تحصیل خود را ادامه داد و در کلاس های خارج دانشگاهی دانشگاه Glasgow شرکت کرد. سخت کوشی او در نهایت منجر به اعطای بورس از آکسفورد شد. این اعطای بورس به دلیل چاپ مقاله ی او انجام شده است. Glasser از دانشگاه Glasgow با استفاده از یک دوچرخه به دانشگاه آکسفورد مسافرت کرد زیرا او آنقدر فقیر بود که توانایی پرداخت هزینه های قطار را نداشت. اگر چه مطالعات او به دلیل وقوع جنگ جهانی دوم، متوقف شد، او بعد از جنگ، دوباره به دانشگاه بازگشت و فارغ التحصیل شد. بعد از رفتن از اکسفورد، او برای British Council که علت این مسئله تخصص او در زمینه ی پروژه های توسعه ای در جهان سوم و همچنین چندین مقاله ای که او در این زمینه، به چاپ رسانده بود. بنابراین، به چاپ رساندن یک مقاله، منجربه تغییر در کل زندگی او شد.همانگونه که Glasser در بیوگرافی خود گفته است، او به خوبی از طبیعت استثنایی دستآوردش در زمینه ی رسیدن به آکسفورد، آگاه است. در روزهای اول، برای یک مرد Gorbals که به آکسفورد آمده بود، چیز غیر قابل تصوری بود که بتواند یک خانه بدوش آفریقایی را در کلوپ St James ملاقات کند... . این طبیعت انسانی به طور جزئی بوسیله فقدان خانواده، تعیین شده است. برای یک عضور از خانواده ی اشرافی، یک فرد Gorbals در حقیقت یک خانه به دوش آفریقایی است. Globals به خودی خود، به عنوان یک فرد غیر صمیمی شناخته می شد. دستآورد استثنایی Ralph Glasser، نشاندهنده ی این است که "اصلاح خود" همواره ممکن است اما این مسئله یک نکته ی کلیدی نیست. تجربه ی Glasser ، وجود فاکتورهای ساختاری را هایلایت کرده است که موجب می شوند بیشتر افراد قدیمی از ایجاد پیش زمینه ها جلوگیری کنند، حتی آنهایی که به دانشگاه های با سطح بالاتر می روند. در حالی که حرکات موجود در بخش های ساختاری، ممکن نیست، Glasser این استثنا را داشت که اصول این مطالعه را اثبات می کند. بنابراین، این مهم است که این مسئله را در ذهن داشته باشیم که فاکتورهای اجتماعی گسترده تر بر روی زندگی افراد و راه هایی اثر دارد که بوسیله ی آنها، افراد می توانند برتری خود را شرایط محیطی خود و از طریق اقدامات شان، نمایش دهند. این مسئله در حالی است که ما این روش را به گونه ای در نظر گرفته ایم که تاریخدان ها و متخصصین علوم اجتماعی به مسئله ی ساختار و نمایندگی، نزدیک شوند.
ساختار و نمایندگی در علوم اجتماعی و تاریخ
یک تعداد از فاکتورهای اجتماعی وجود دارد که موجب می شود تا افراد از رسیدن به پتانسیل های خود، بازیمانند. در واقع طبقه ی اجتماعی تنهای یکی از این فاکتورهاست. افراد می توانند بر اساس جنسیت، نژاد و گونه ی خود، تحت تبعیض قرار گیرند. برای مثال، تبعیض نژادی ممکن است توصیف کننده ی این مسئله باشد که چرا یک فرد در موقیت شغلی خاص، به خدمت گرفته نشود. وجود یک چنین تبعیضی ممکن است موجب ایجاد محدودیت بر روی شانس بقای یک گروه اجتماعی خاص شود اما این مسئله بدین معنا نیست که افراد موجود در این گروه های اجتماعی اصلا نمی توانند موفق شوند. ساختارهای اجتماعی نباید در یک چنین سطوحی، عمل کنند. آنها می توانند همچنین در سطح ایدئولوژیک یا ساختارهای ذهنی، عمل کنند. بنابراین، برای مثال، فقدان اطمینان به عنوان نتیجه ای از پیش زمینه ی اجتماعی، ممکن است موجب محدودیت در زمینه ی آزادی عمل افراد شود. این مسئله حتی از این مورد جلوگیری می کند که فرد تلاش کند تا به دنبال تحصیل باشد، در شغل های خاص، کار کند. این مسئله در واقع به این دلیل است که ساختارهای اجتماعی می توانند در سطح فردی مشاهده شوند. مارکس می گوید: " انسان تاریخ را می سازد، اما به گونه ای این تاریخ را نمی سازد که خود می خواهد. انسان تاریخ را تحت معیار خود، نمی سازد بلکه تحت معیارهایی می سازد که به صورت مستقیم از گذشته به ارث رسیده اند". این مسئله به طور ظریفی نشاندهنده ی رابطه ی میان ساختار اجتماعی و نمایندگی یا عاملیت انسان می باشد. این مسئله در تاریخ و علوم اجتماعی، نقش محوری دارد. Philip Abrams استدلال کرده است که تاریخدان ها و متخصصین علوم سیاسی در زمینه ی پروژه ی یادگیری مسائل مربوط به ایجاد ساختار، متحد شده اند". سوالات مربوط به تئوری محوری در یادگیری عمیلیات اجتماعی، مربوط به این طبیعت است که در زمینه ی تقدم های منظم، چه کار باید کرد:آیا یک جمعیت، که یک اجتماع از افراد هستند، روابط خود را به صورت فعال، تعیین می کنند؟ یا آیا روابط اجتماعی که موجب تشکیل اجتماع می شود، یک اتحاد مناسب را به عنوان شرایط خارجی تدوین می کند که بوسیله ی آنها، می تواند فعالیت افراد موجود در اجتماع را تعیین نمود؟
اولین موقعیت، اغلب اشاره به استقلال تکی، اراده گرایی و یا علوم اجتماعی عملی اشاره دارد و اجتماع را به عنوان چیزی در نظر می گیرد که از طریق اقدامات اعضای منفرد، تعیین می شود. موقعیت دوم، اغلب مربوط به علوم اجتماعی ساختارگرا، تاریخی یا تعیین کننده، نامیده می شود و در این زمینه، این در نظر گرفته می شود که اجتماع به عنوان یک سیستم از روابطی است که اقدامات اعضای خود را تعیین می کند.
تئوری های اجتماعی به گونه ای هستند که می خواهند خود را گروه های گسترده تر منطبق کنند، اگر چه همواره تمایل برای یادگیری وجود دارد، اگر و تنها اگر به موقیت های مخالف با کارهای انها، برسند. کارل مارکس و مارکسیسم گرای ساختاری، لاووس آلتوسر، امیلی دورخین و عمل گراهایی مانند تالکوت پارسونیک، می توانند به عنوان ساختارگرا، طبقه بندی شوند. واکس بر، ژورژ سیمل و افراد تعامل گرا مانند جورج هربرت مید و اروین گوفمن، تمام به عنوان تئوری پردازان اقدام گرا، تلقی می شوند. به هر حال، یک چنین تمایزی، برخی از ظرفت ها در زمینه ی استدلال های مرتبط با متفکرین اصلی علوم اجتماعی، وجود دارد. همچنین یک لیست گسترده از تئوری پردازان اجتماعی نیز وجود دارند. این مسئله صرفا بیان کننده ی یک نقطه ی شروع متداول در این بحث می باشد. برای مثال، این مسئله این سوال را مطررح می کند که در کجا این متفکرین علوم اجتماعی قرار گرفته اند مثلا آنتونی گیدن، که تلاش گسترده ای برای حل مشکلات موجود بین این دو روش اجتماعی انجام داده است. از این لحاظ،می توان گفت که گیدن یک اجتماع ایجاد کرده است که هم دارای ساختار و هم نمایندگی بوده است، یک تئوری از ساختارسازی که اغلب بسیاری از مسائل مربط به علوم اجتماعی را حل می کند. کار متخصصین علوم اجتماعی مانند نوربرت الیس، می تواند یک راه حل مجدد برای معمای تئوری و دشوار ارائه دهد و ما بعدها در مور هر دوی این متفکرین، صحبت خواهیم کرد.
اگر چه تاریخدانان به طور مشابه دغدغه هایی در مورد رابطه ی میان ساختار اجتمای و نمایندگی افراد دارند. آنها همواره در مورد این مسئله به صورت صریح صحبت نکرده اند. تاریخ به صورت سنتی به عنوان یک مورد مشتق شده از یک سری آیتم های صریح، نشئت گرفته است. تاریخ به صورت سنتی به عنوان اقدامات مردان بزرگ تلقی می شود، نه قدرت های غیر شخصی. تاریخدان ها همواره بیوگرافی هایی از موارد تاریخی مهم، ارائه می دهند. او در یکی از بیاناتش می گوید:" تاریخ دانشگاهی، تاریخی چیزی که مران در این دنیا انجام داده اند، در عمق تاریخ Great Man وجود دارد. این فرد در این زمینه تحقیقات کرده است.
اگر چه بیشتر تاریخدان های معاصر، بر روی تئوری Great Man تاریخ، اثر دارند، این تداخل منجر به مرگ این دیدگاه و بیوگرافی تاریخی می شود. به هر حال، طبیعت بیوگرافی های تاریخی تغییر کرده است. در حالی که برخی از بیوگرافی های مربوط به دوره ی سلطنت ویکتوریا، در طی تاریخ به انحطاط گشیده شده اند، بیوگرافی های مربوط به تاریخدان های همزمان، به احتمال زیاد توجه بیشتری به مفهوم تاریخی افراد داشته اند بنابراین ساختارگرا می باشند.
در کشورهای انگلیسی زبان، روش غالب مربوط به تاریخ تا چند سال اخیر، چیزی بود که اغلب به عنوان روش تجربه نگری، حس متداول و یا روش سنتی، نامیده می شد. این روش در کارهای افرادی مانند Hugh Trevor-Roper و Geoffrey Eltonمشاهده می شود. همانگونه که Christopher Lioyd گفته است، مفاهیم مربوط به اجتماع، به عنوان یک ساختار مستقل با قدرت طبیعی، هیچ بخشی از کارهای آنها را ایفا نمی کند، بلکه آنها معمولاً دارای مفهوم تاریخی روح زمان یا مبدأ تاریخ می باشد. Alun Munslow یک چنین تاریخدان هایی را به عنوان افرادی تشخیص داده است که متمایل به تفکر بازسازی هستند، در حالی که تاریخدان هایی که این ساختارهای تاریخی را در نظر می گیرند، به طور جدی در گروه معتقد به بازسازی قوانین طبقه بندی می شوند. این مورد آخر برای تمام تاریخدان هایی گفته می وشود که از چارچوب های تعریف شده برای تعریف گذشته، استفاده می کنند. ساختارگرا در تاریخ، به اشکال مختلفی وجود دارد اما این واژه در اصل مربوط به آن دسته از تاریخدان هایی است که برخی از انواع توصیف های تئوری مربوط به گذشته را مطلوب می دانند. بهترین مثال ها از این تاریخدان ها، افرادی هستند که به مکتب آنال و مارکسیسم، اعتقاد دارند. برای استفاده از برچسب ساختارگرایی در این زمینه، نباید این مسئله را در نظر گرفت که این روش ها به صورت ثابت نقش افراد در تاریخ را در نظر نگرفته اند، بلکه آنها ساختارهای تاریخی را به عنوان خطرهای بالقوه در نظر گرفته اند.
گروه سوم Munslow از نویسندگان تاریخی، افرادی هستند که به ساختارگرایی توجهی ندارند. این تاریخدان ها افرادی هستند که بوسیله ی روش های پست مدرن، تحت تأثیر قرار گرفته اند. همانگونه که در فصل قبل گفته شد، این مسئله یک انتقاد پیچیده در مورد اقدامات دانشگاهی متداول می باشد که نمی توان آن را به سادگی در اینجا، توصیف نمود. اما این مورد را می توان گفت که از آنجایی که زبان برای بیان دقیق جهان، ناتوان است و دانستن در مورد جهان، با قدرت ها، در ارتباط است، ما نمی توانیم هیچگاه دانش کاملی در مورد گذشته داشته باشیم. این نویسندگان به طور نزدیکی با این روش ارتباط دارند و در نوشته های افرادی مانند Hayden White ، Keith Jenkins و F.R Anlersmit ، این مورد نمود دارد. این بد نیست بدانید که این نوع از تاریخ، موجب ایجاد گروه خاصی می شود و یک سری اقدامات تاریخی نرمال را به منظور ایجاد چالش، بوجود می آورد. بنابراین، ما نیاز داریم تا با این مسئله به عنوان یک چشم اندازی تئوری رفتار کنیم که بر روی مطالعه های قبلی اعمال شده است. بسیاری از پیشنهاد دهنده ها، عدم وجود یک تئوری در مورد نمایندگی را در تئوری های پست مدرن، را بیان کرده اند.
صرفنظر از تفاوت در روش، و واژه گزینی مورد استفاده، بهترین کلمات در مورد اقدامات تاریخی و اجتماعی، در واقع وابط بین ساختار و نمایندگی در یک رویه ی حساس می باشد. یک چنین کاری انسان را عنوان مهمتری عامل نقش آفرین در شکل دهی رویدادها، معرفی کرده است اما از قیدهای حقیقی موجود در افراد و گروه ها، صرفنظر نکرده است. اجتماع، تنها یک مجموعه از انسان ها نیست. بنابراین، ما نیازمند تفکر در مورد عبارت های ساختار اجتماعی، هستیم اما برای این کار، ما همچنین باید تعداد سطوحی را در نظر بگیریم که ما می توانیم بوسیله ی آن، عملکرد مربوط به ساختار و نمایندگی را در فرایند تاریخی، تشخیص دهیم، اگر چه این واضح است که مفهومی که بر اساس آن، افراد دارای اثر بر روی رویداد ها هستند، تغییر می کند. برای مثال، سیاست مداران، و رهبران نظامی نسبت به افراد عادی، اثر بیشتر دارند. به هر حال، این بدین معنا نیست که یک چنین افراد می توانند بدون محدودیت کار کنند. آنها همچنین مانند بقیه ی جمعه، آرزوها و احساساتی دارند و در این زمینه، تمام اعضای یک جامعه، به عنوان بخشی از فرایند تاریخی، در نظر گرفته می شوند. این مورد موجب بروز مسائلی می شود که بر اساس آن، دسترسی نابرابر به منابع اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی را منتج می شود. دو سوال در این زمینه باید در نظر گرفته شود. آیا افراد جهت دهنده ای وجود دارد که قدرت آنها به حدی بالا باشد که آنها بتوانند آزادی عمل کاملی داشته باشند؟ آیا افرادی وجود دارد که ظلم آنها به حدی زیاد باشد که موجب شود آزادی عمل دیگران گرفته شود؟ علاوه بر این، حتی آنهایی که در موقعیتی قرار گرفته اند که می توانند رویدادهای را شکل دهی کنند، نمی توانند همواره این مسئله را پیش بینی کنند که چه مسئله ای رخ می دهد. بنابراین، هم تاریخدان ها و هم متخصصین علوم اجتماعی، از اهمیت توالی های متحد در هر عملی، آگاهی دارند. این فصل هم در مورد کارهای تاریخدان ها و هم کارهای متخصصین علوم سیاسی می باشد. ما باید با در نظر گرفتن نحوه ی اثر تئوری پردازان اجتماعی کلیدی بر روی این سوالات، شروع کنیم.
اجتماع وافراد: ساختار و نمایندگی در تئوری اجتماعی
یک نقطه ی شروع خوب در زمینه ی در نظر گرفتن رابطه ی میان ساختار اجتماعی و نمایندگی انسان، تفاوت میان اجتماع های انسانی و حیوانی است. این تمای بوسیله ی Norbert Elis بیان شده است. این تفاوت عبارتست از اینکه" رابطه ی بین مورچه ها، موریانه ها و سایر گونه های حشرات موجب می شود تا ساختار اجتماعی آنها به طور مداوم در طی سال های قبل، مورد بررسی قرار گرفته است و مسائلی ثابت می باشد". ما می توانیم این مورد را در نظر بگیریم زیرا در ساختارهای اجتماعی، بر اساس فاکتورهای بیولوژیکی، تدوین می شوند. همانگونه که Elias گفته است، این مورد برای انسان ها، صدق نمی کند.تبدیل خاصی که Elias در این ارتباط مورد اشاره قرار داده است، انتقال از رژیم قدیمی به رژیم صنعتی قرن نوزدهم می باشد. در این زمان، یک تغییر در جامعه ی روستایی ایجاد شد و شهرنشینی بیشتر شد. یک چنین تغییری در جامعه، به طور واضح نتیجه ای از تغییرات بیولوژیکی در نژاد انسانی نیست. این تبدیل، نوع خاصی از تغییر است که نتیجه ای از اقدام انسانی است و مرتبط با فرایند انباشتگی دانش می باشد. این مورد بوسیله ی Elias ذکر شده است. به هر حال، این مسئله به ما نمی گوید که چرا جامعه ی اروپایی متحمل یک چنین تغییری در زمان خاص، شده است. یک تعداد از تفاوت ها و توصیفات کامل کننده، برای این تبدیل اجتماعی، بیان شده است. همانگونه که در فصل قبل خواندید، پدران مؤسس علوم اجتماعی، یعنی مارکس دورخیم و وبر، دغدغه ی توصیف این تبدیل را بواسطه ی استفاده از تئوری های اجتماعی داشتند.
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.