مسأله ولایت و امامت گسترهی وسیعی دارد و از جهات گوناگونی قابل بحث است؛ در این مقاله، مفهومشناسی ولایت را با رویکرد عرفانی، به صورت زیر بیان میکنیم:
الف. تعریف ولایت
اگرچه «ولایت» با تعبیرات گوناگونی تعریف شده است؛ (1) اما این تعاریف ناظر به یک حقیقت است. به عنوان نمونه، گفته شده است:ولایت قیام عبد به حق است در مقام فنای نفس خود. و این وقتی حاصل میشود که حق، عهدهدار امور بنده گردد، تا او به مقام قرب نهایی برسد. (2)
براساس این تعریف، عرفا در مقام بیان مفهوم «ولایت» و عنای «ولیّ» تأکید دارند که ولایت زمانی حاصل میشود که بنده از انانیت خود رهایی یابد و به مقام فنای در حق نایل آید. این حقیقت و سعادت بزرگ تنها زمانی نصیب انسان میشود که حق تعالی، حافظ، ناصر، یاور و متولّی امور بندهی خود شود. از این رو «ولیّ» در اصطلاح اهل معرفت به کسی گفته میشود که براساس (وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (3) خداوند متولّی او باشد و او را از هرگونه عصیان و مخالفت با خواست مولا حفظ نماید. (4)
در آثار عرفانی امام خمینی درباره مفهوم «ولایت» و معنای «ولیّ» نکتههای دقیقی مطرح شده است؛ ایشان با اشاره به معنای جامع ولایت بدین مضمون میفرمایند:
ولایت به معنای قرب، محبوبیت. تصرف، ربوبیت یا نیابت است. (5)
در جای دیگر، ولایت را به مفهوم قرب تام دانسته و بدین مضمون گفته است:
حقیقت ولایت با قرب حاصل میشود؛ یا ولایت همان نفس قرب تام است. (6)
به همین دلیل برخی ولایت را به معنای برطرف شدن و نبودن واسطه میان دو شیء دانسته؛ سپس همین معنا را به عنوان استعاره در مواردی که قرب و نزدیکی مطرح است به کار گرفتهاند؛ مانند قرب مکانی، خویشاوندی، مقام و منزلت، دوستی، صداقت و... از این رو مراد از جملهی «خداوند ولیّ بنده مؤمن است» این است که حق تعالی به بندهی مؤمن چنان نزدیک است که هیچ چیز میان آنها حایل نیست و تنها خداوند است که بندهی خود را به سوی راه درست هدایت میکند و او را در زندگی دنیا و آخرتش یاری میدهد. (7) همچنین آیهی (وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (8) ناظر به همین حقیقت است.
با توجه به این معنای «ولایت» است که امام خمینی بدین مضمون میفرماید:
بندهای که با قدم عبودیت به سوی خداوند گام برمیدارد، وقتی از خانهی طبیعت به سوی خداوند هجرت نمود و جذبههای حبّی نصیب او شد و تعیّنات نفسی او با قبسات الهی از ناحیهی شجرهی اسماء الهی شعلهور شد، خداوند با تجلّی فعلی خود بر او جلوه میکند؛ و وقتی که در تجلی ظهوری، استقامت نمود و عالم نزد او فانی و او متخلق به قرب نوافل گردید، صاحب ولایت میشود و این ولایت، تجلّی و باطن ربوبیت است که کُنه و حقیقت عبودیت میباشد. در واقع بر اثر عبودیت بنده، ربوبیت حق تعالی در او تجلی میکند. و این اولین مرتبهی ولایت است و اختلاف مراتب اولیا به حسب اختلاف تجلّی اسمائی حق سبحانه بر آنان است. پس ولیّ مطلق کسی است که به حسب مقام جمعی، مظهر ذات حق و مظهر اسم جامع همه اسماء باشد. (9)
بنابراین «ولایت» همان فنای عبد در حق است و ولیّ به کسی گفته میشود که به مقام فنا و بقای در حق نایل آمده باشد. باید توجه داشت که مراد از فنا، محو شدن جنبهی بشری او در جنبهی ربوبی است که این حقیقت از طریق توجه کامل به سوی حق تعالی حاصل میشود؛ زیرا با این توجه تام است که جنبهی بشری و خلقی انسان به تدریج محو و فانی میگردد و جنبهی حقّانی و فطرت توحیدی او شکوفا و تقویت میشود؛ همچون قطعهی زغالی که مجاورت آتش زمینهای در او فراهم میآورد که به تدریج شعلهور میشود و به صورت قطعهای از آتش در میآید و حرارت، روشنایی و دیگر کمالات آتش را کسب میکند.
این توجه تام تنها از طریق شکوفا شدن محبت ذاتی انسان نسبت به حق تعالی حاصل میشود و از رهگذر این فنا، بنده، بیآنکه تعیّن وجودی خود را از دست بدهد، متصف به صفات الهی میگردد و تعیّنی حقّانی پیدا میکند. این همان چیزی است که از آن به بقای در حق تعبیر میشود. (10)
به دلیل آن که ولایت به مفهوم محبت یا سرپرستی امت، معنای روشنی دارد، در جایی دیگر و به مناسبت از آن سخن خواهیم گفت.
ب. ضرورت حضور امام در هر عصری
همانگونه که عنایت الهی ایجاب میکند که خداوند از طریق وحی، وظایف انسانی را به مردم بیاموزد؛ همچنین لازم است که این وظایف محفوظ بمانند؛ لذا باید همواره اشخاصی وجود داشته باشند که دین خدا را حفظ کنند و آن را به مردم بیاموزند.کسی که از جانب خداوند به این سمت اختصاص یافته «امام» نامیده میشود. همچنین کسی که متصدّی دریافت وحی از جانب خداوند است «نبیّ» نام دارد. گاهی نبوت و امامت در یک فرد جمع میشوند و گاه نیز از هم جدا میباشند، چنان که در ائمه (علیهمالسلام) چنین است. (11)
نکتهی دیگر این که امام، رابط بین مردم و پروردگار در گرفتن فیوضات باطنی و رساندن آنها به مردم است. امام، راهنما و هدایت کنندهی دلهای مردم به کمالات و مقامات معنوی است؛ چنان که پیامبر، راهنمای مردم به سوی اعتقادات و اعمال صالح است. (12)
با توجه به این دو نکته، بحث امامت دامنهی گستردهای مییابد؛ اما آنچه در این جا مورد نظر است، معنای خاص «امامت» با رویکرد عرفانی است؛ زیرا در عرفان اسلامی برای امامت، (13) معنای عمیقتری مطرح میشود.
امامت نزد عرفا عبارت از خلافت از طرف حق تعالی و ولیّ مطلق است. (14) «ولیّ مطلق» امام همه ائمه و مدار وجود و قیام شریعت و طریقت و حقیقت محسوب میشود. (15) به همین جهت گفته شده که امامت، اسمی از اسماء خلافت است؛ لذا هارون علاوه بر این که از جانب خداوند به امامت برگزیده شد، از سوی حضرت موسی نیز به عنوان خلیفه و جانشین منصوب گردید و دارای مقام امامت شد. (16)
با توجه به این مبانی، امام خمینی در بحث ولایت، به مسأله امامت نیز پرداختهاند؛ ایشان در این باره بدین مضمون میفرمایند:
همان طور که همه نبوتها و ولایتها جلوهی ولایت و نبوت مقام ختمی مرتبت است، امامت همه ائمه نیز تجلی امامت آن حضرت است. (17)
امامت به معنای یاد شده، تعبیر دیگری از ولایت است که به گفتهی برخی از دانشمندان معاصر، بهترین، بالاترین و اوج مفهوم امامت است؛ (18) زیرا ولایت حقیقتی بسیط است که اصالتاً و بالذات از آنِ خداوند است؛ لذا قرآن کریم میفرماید: (مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ). (19) اما از آن جا که انسان کامل مظهر ولایت حق تعالی است، او نیز بالتبع ولایت مییابد:
(إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا)؛ (20) تنها ولیّ شما خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آوردهاند.
بنابراین ولیّ به کسی گفته میشود که تمام شؤون وجودی او فانی در حق شده و از مقام فنا به مقام بقای به حق بار یافته باشد؛ زیرا انسان تا به مقام ولایت نرسد و فانی در حق نشود، از مقام فنا به مقام بقای به وجود مطلق نایل نمیشود و تنها از رهگذر طی این مراحل و مراتب است که امامت نصیب انسان کامل میشود.
قرآن کریم، در مقام تبیین نحوهی رسیدن حضرت ابراهیم به مقام امامت میفرماید:
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ (21) چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیاموخت و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم، [ابراهیم] پرسید: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمیرسد.
در تفسیر عرفانی این آیهی مبارکه آمده است:
"وقتی ابراهیم همه مراتب روحانی و معنوی را با سلوک به سوی حق و سلوک در حق به پایان رساند و فانی در حق شد، خداوند فرمود: من تو را به مقام امامت - که بقای بعد از فنا و رجوع از حق به سوی خلق است - نایل نمودم تا مردم را به سوی من هدایت نمایی و آنها با اقتدای به تو هدایت شوند. ابراهیم این سِمَت را برای ذریهی خود نیز درخواست کرد؛ خداوند فرمود: این عهد، نصیب آن عدّه از ذریهی تو که ستمکارند، نخواهد شد. (22)"
امامت از نظر باطن، ولایتی است که امام در اعمال مردم دارد. نحوهی هدایت امام نیز با هدایت انبیا و مؤمنین عادی تفاوت دارد؛ زیرا هدایت آنها تنها «ارائه طریق» است؛ اما امام نه تنها راه را نشان میدهد، بلکه به اصطلاح «إیصال إلی المطلوب» میکند؛ یعنی با مردم همراه میشود و آنها را به مقصد میرساند. (23)
این معنای امامت در واقع بازتاب عرفانی آیهی مبارکهای است که میفرماید:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا)؛ (24) آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند.
ائمه کسانی هستند که ملکوت هستی، یعنی چهرهی باطن عوالم وجود، برای آنها کشف شده است و آنها باطن عالم و آدم را مشاهده میکنند. (25)
یکی از دانشمندان معاصر در این باره نکتهی ژرفی بیان کردهاند:
"آیات دیگری نیز هست که تدبّر عمیق مطلب را روشن میکند، این است که عرفا گفتهاند، و البته این سخن در خود شیعه هست و عرفا آن را خوب بیان کردهاند؛ میگویند: مسأله امامت و ولایت، باطن شریعت است؛ یعنی کسی به این مطلب میرسد که اندکی از قشر عبور کرده باشد و به مغز و لُبّ پی برده باشد. و اساساً مسأله امامت و ولایت در اسلام یک مسأله لُبّی بوده؛ یعنی افراد عمیق آن را درک میکرده و میفهمیدهاند؛ دیگران دعوت شدهاند که به عمق برسند؛ حال برخی میرسند و برخی نمیرسند. (26)"
بنابراین هرگز نمیتوان مسأله امامت را در قلمرو مسائل رهبری اجتماعی محدود کرد؛ بلکه همانطور که نبوت حقیقتی گسترده و دارای شؤون مختلف و فراوانی است، امامت نیز شؤون فراوانی دارد. در میان صدها سمت الهی و معنوی امام، رهبری و زعامت امت اسلامی یکی از آن شؤون محسوب میشود. البته باید توجه داشت که ظاهر از باطن جدا نیست و شأن ظاهری امامت، در واقع ظهور و تجلی شؤون باطنی آن است.
از مجموع مباحث یاد شده به خوبی معلوم میشود که برخلاف آنچه امروزه مرسوم است مباحث امامت را نمیتوان تحت عنوان «راهنماشناسی» مطرح کرد؛ زیرا وظیفهی امام تنها ارائه طریق نیست؛ به ویژه در زمان غیبت که مردم از درک محضر امام معصوم محروم میباشند.
یکی از بزرگان در پاسخ به برخی شبهات پیرامون فایدهی امامت حضرت مهدی در زمان غیبت اظهار داشته است:
"حقیقت معنای امامت تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست، و امام همچنان که وظیفهی راهنمایی ظاهری مردم را به عهده دارد، ولایت و رهبری باطنی اعمال را نیز به عهده دارد، و او است که حیات مردم را تنظیم میکند و حقایق اعمال را به سوی خدا سوق میدهد، و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد. بدیهی است که حضور و غیبت جسمانی امام، در این مسائل تأثیری ندارد. (27)"
پینوشتها:
1. شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45.
2. اصطلاحات الصوفیه (قاسانی)، ص 54.
3. اعراف (7): 196.
4. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 275.
5. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 36.
6. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 178.
7. المیزان، ج 10، ص 89.
8. اعراف (7): 196.
9. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 39-40.
10. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 393.
11. شیعه در اسلام، ص 119-120.
12. المیزان، ج 14، ص 333-334؛ ج 1، ص 332.
13. اسرار الشریعه، ص 95.
14. همان، ص 99.
15. همان، ص 102.
16. شرح فصوص الحکم (قیصری)، ص 436.
17. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
18. ر.ک: مجموعه آثار، ج 4، ص 848.
19. سجده (32): 4.
20. مائده (5): 55.
21. بقره (2): 124.
22. نفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 83.
23. المیزان، ج 1، ص 275.
24. انبیاء (21): 73.
25. المیزان، ج 1، ص 276.
26. مجموعه آثار، ج 4، ص 919.
27. شیعه در اسلام، ص 152.
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.