پروين، سخنور نکتهسنج
نويسنده:غلامرضا گلی زواره
شاعر دردآشنا
او در مدت عمری که طولی اندک و عرضی قابل توجه داشت، با مطالعه و ژرفکاوی در فضيلتها و ارزشهای ارزنده، مرواريدهای گرانبهايی را از خود به يادگار نهاد. مضمونآفرينیهای زيبايش نشانه توجه به عوالم معنوی، شرف و انسانيت است. در واقع میتوان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با اين مشعل به کاوش در ناهمواریهای اجتماعی پرداخت و از اين رهگذر نکتهسنجیها و ابتکارات ويژهای را در اشعارش مطرح کرد. سرودههايش نه بيان اميال و خواستههای هوسآلود و حقيرانه شخصی بلکه جلوههايی جالب از گرايشهای عالی و فضيلتهای ناب اخلاقی را ترسيم نمود و به دليل اصالت خانوادگی هرگز با حرکتهايی که استبداد رژيم پهلوی به تبليغ آن میپرداخت همراه نگرديد و اشعار انتقادی او که ناظر به مسائل سياسی ـ اجتماعی است سند چنين ادعايی میباشد و به قول استاد دکتر قدمعلی سرامی:
«پروين در جهان هماهنگ اما رنگارنگ سير کرده بود و روان حساس و روح جستجوگرش با يکايک موجودات، ارتباط ذهنی برقرار کرده است و اين تراوشهای انديشه که در ديوانش ميان اجزای کيهان پيش میآيد نه تخيّلی که حاکی از واقعيت است.»
اقتدار پروين در سخنوری ستودنی است و در قرن ما کمتر شاعری به اندازه او مورد مهرورزی، ستايش و تجليل ايرانيان بوده است. سخنسنجان نيز اين عطر زنانه خاص را مورد توجه قرار داده و از آن به انحاء گوناگون ياد کردهاند. پروين با عشق و اشتياق برای گشودن مرزهای تنگ رفتارهای اجتماعی مذموم فرياد برآورد و هنر خود را با کمالی زنده و پويا توأم ساخت و تفکر و آلام نيمی از اعضای جامعه را که در ادوار تاريخی بر اثر نگرشهای غير منطقی و فشار استبداد و اختناق در گوشه خانهها و يا حرمسراها پنهان مانده بود به محيط سازنده اجتماعی آورد و پويايی فرخنده و تحرکی خجسته در ذهنها و روانها جاری ساخت و کوشندگی شايان ستايشی را از خود به يادگار نهاد.
خانواده
هنوز بيست سال از عمرش نگذشته بود که يکی از کتابهايش که به زبان عربی بود در شمار کتابهای درسی مصريان قرار گرفت و اديبان اين کشور بر کتاب عربی ديگرش که «ثورةالهند» نام داشت، ستايشها نوشتند و ناشران مصری بر خريد حق نشر آن بر يکديگر سبقت گرفتند.
ميرزا يوسف چند سال قبل از اعلام مشروطيت و در ربيعالثانی 1318ه••• .ق کتاب «تحريرالمرأة» (آزادی زنان)، تأليف «قاسم امينمصری» را که در دفاع از حقوق و حرّيت بانوان است با نام «تربيت نسوان» به فارسی برگردانيد و در تبريز به طبع رسانيد. اين حرکت فرهنگی در گرماگرم تعصبهای خشن و بیمورد، يکی از شجاعتهای ادبی است و قبل از انقلاب مشروطه کسی اين گونه موضوع حقوق زنان را مطرح نکرده بود. يوسف اعتصامی در جوانی به تهران رفت و ماهنامه علمی، ادبی و اخلاقی «بهار» را منتشر کرد. اولين اشعار پروين در همين مجله درج گرديد. وی آثاری از «ژولورن»، «ويکتور هوگو» و ديگر نويسندگان خارجی را به فارسی ترجمه و خود نيز کتابهايی تأليف کرد. اعتصامی مدتی در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد، ايامی هم نماينده مجلس بود. او رياست کتابخانه مجلس و عضويت کميسيون فرهنگ را تا آخر عهدهدار بود. اين نامدار عرصه ادب و انديشه در 12 دی 1316 بدرود حيات گفت و پيکرش در قم، به خاک سپرده شد.
مادر پروين، اختر اعتصامی نام داشت که در اصل آذربايجانی بود. بانو اختر الملوک دختر ميرزا عبدالحسين شوری بخشايشی مُلقّب به قوامالعداله (از منشيان و سخنوران عصر ناصری) بود. «شوری» دارای طبعی روان و خطی خوش بود. اين بانو که پرورشيافته چنين اديبی بود، احساسات لطيف و شاعرانه دخترش را شکوفا ساخت. محصول ازدواج اعتصامالملک با او، چهار پسر و يک دختر بود. او نيز در 26 ارديبهشت 1352 درگذشت و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در شهر مقدس قم دفن گرديد.
تولد و ايام کودکی و نوجوانی
با وجود آنکه چند ماهی پس از تولدش مردم انقلاب مشروطه را به رهبری روحانيت سامان دادند اما آنان تا رسيدن به سرمنزل مقصود و حاکميت قانون راهی دراز در پيش داشتند و متأسفانه دولتهای پس از مشروطه هم با کشتار و ويرانی، اندوهی مرگبار را در همه جا چون ابری سياه گسترانيدند. دولتهای ابرقدرت چون روس، انگليس و بعد هم آمريکا ايران را معرض تاخت و تاز خويش قرار داده و برای سلطه بر ملت اين سرزمين، با يکديگر در رقابتی شديد بودند. رضاخان هم وقتی روی کار آمد، راه ديکتاتوری، جاهطلبی و سرکوبی حقطلبان و آزادیخواهان را پيش گرفت. در چنين روزگار تيره و تاری، پروين مقدمات ادب پارسی و عربی را از پدرش فرا گرفت و از سن هفت سالگی شعر گفتن را آغاز کرد و اعتصامالملک را غرق شور و نشاط کرد. پس از اين، در آموزش و پرورشِ يگانه دخترش به جان کوشيد و در تربيت او از هيچ لحظهای فروگذار نکرد. خانهاش ميعادگاه دانشوران و اديبانی چون علیاکبر دهخدا، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتيانی، سعيد نفيسی و حاج سيدنصراللّه تقوی بود. بیشک حضور اين جمع، در شکوفايی قريحه شعری پروين بسيار مؤثر بود و آنان همواره ذوق سرشار و استعداد خارقالعاده اين کودک را میستودند و چنين نبوغی را با شگفتی تحسين میکردند. پروين از همين سنين کوشا و اهل تفکر بود و غالب اوقاتش را در تنهايی میگذرانيد و کمتر با همسالهای خود به بازی و تفريح میپرداخت. در يازده سالگی با ديوان اشعار فردوسی، نظامی، مولوی، ناصر خسرو، منوچهری، انوری و فرخی يزدی آشنا گرديد. در دوازده سالگی شعر «ای مُرغک» را سرود که به زندگی خودش اشاره دارد:
ای مُرغک خُرد ز آشيانه
پرواز کن و پريدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چميدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی؟ رميدن آموز ...
پدر، قطعات زيبا و لطيفی از کتب خارجی (اروپايی، ترکی و عربی) گرد میآورد و به فارسی ترجمه کرده و پروين را به نظم آن قطعات تشويق مینمود. از آن جمله در ايام طفوليت پروين، يکی از قطعههای انوری را که در کتب مذکور بدون ذکر شاعر، ترجمه کرده بودند به فرزند داد و آن طفل هم قطعهای منظوم از رويش ساخت که با متن اصلی يکی بيرون آمد و صرفا وزن آن اندکی تفاوت میکرد.پرواز کن و پريدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چميدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی؟ رميدن آموز ...
پروين در تمامی سفرهايی که پدرش در داخل و خارج ايران نمود، همراه پدر رفت و در طول مسافرت تجربههايی ارزنده اندوخت. درگذشت پدر تأثيری ناگوار بر روحيه او گذاشت. از قطعهای سوزناک که هنگام از دست دادن والدش سروده است میتوان فهميد او تا چه اندازه به پدرش دلبستگی داشته و علاقه معنوی آن دو چقدر نسبت به يکديگر عميق بوده است:
پدر، آن تيشه که بر خاکِ تو زد دست اجل
تيشهای بود که شد باعث ويرانی من
رفتی و روز مرا تيرهتر از شب کردی
بیتو در ظلمتم ای ديده نورانی من
بیتو اشک و غم و حسرت همه مهمان مناند
قدمی رنجه کُن از مهر به مهمانی من
من يکی مرغِ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش ندادی به نواخوانی من
گنج خود خواندی و رفتی و بگذاشتیام
ای عجب، بعدِ تو با کيست نگهبانی من
کوششهای آموزشی و فرهنگی
پروين تحصيلات متوسطه را در مدرسه اناثيّه امريکايی (ايران بيتآل) در تهران پی گرفت و در هيجده سالگی (خرداد 1303) فارغالتحصيل شد. موقعی که جشن فراغت از تحصيل او و همکلاسیهايش در اين مدرسه منعقد گرديد، در خطابهای که ايراد نمود از وضع نامناسب زنان ايران به دليل فشارهای سياسی ـ اجتماعی گلايه نمود و بیسوادی و بیخبری آنان را ضايعهای ناگوار تلقی کرد و تأکيد نمود داروی اين بيماری مزمن تعليم و تربيت حقيقی است تا اين طبقات جامعه از خوان گسترده معارف بهرهمند گردند و برای رشد فکری خود کوشيده به اصلاح معايب و ترميم خرابیهای گذشته پرداخته برای سعادت آينده، زمينهسازی کنند.تيشهای بود که شد باعث ويرانی من
رفتی و روز مرا تيرهتر از شب کردی
بیتو در ظلمتم ای ديده نورانی من
بیتو اشک و غم و حسرت همه مهمان مناند
قدمی رنجه کُن از مهر به مهمانی من
من يکی مرغِ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش ندادی به نواخوانی من
گنج خود خواندی و رفتی و بگذاشتیام
ای عجب، بعدِ تو با کيست نگهبانی من
کوششهای آموزشی و فرهنگی
او در تمام دوران تحصيلی يکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود و البته پيش از ورودش به اين مرکز آموزشی، معلومات زيادی داشت اما روح فروتن وی برای يادگيری هر مطلب و موضوع تازهای شوق فراوانی از خود نشان میداد و میکوشيد در حد توان، آگاهی خويش را افزايش دهد بسيار کتاب میخواند و مطالعاتش گسترده بود. در فراگيری زبان انگليسی چنان پيگير و کوشا بود که میتوانست آثار و داستانهايی را به زبان اصلی انگليسی بخواند و مهارتش در اين زمينه به حدی رسيد که دو سال در مدرسهای که خودش آنجا درس میخواند ادبيات فارسی و انگليسی را تدريس کرد. در مجلس تذکری که فارغالتحصيلان دبيرستان امريکايی تهران روز 26 ارديبهشت 1320 در اين مکان برپا کرد «ميسس شولر» (MRS.SCHULER) که هنگام تحصيل پروين رياست مدرسه را بر عهده داشت خطابهای خواند که در آن خاطرنشان ساخت: پروين اصولاً به همه امور عالم اظهار علاقه میکرد و سعی داشت بر همه چيز واقف گردد و با جمعی از دوستان دخترش مکاتبه داشت تا از اين راه بر معلومات خود بيفزايد.
پروين به مناسبت فارغالتحصيل شدن از اين مدرسه قطعهای هم سروده است:
ای نهال آرزو خوش زی که بار آوردهای
غنچه بیباد صبا، گُل بیبهار آوردهای
باغبان تو را امسال سال خُرّميست
زين همايون ميوه، کز هر شاخسار آوردهای
شاخ و برگت نيکنامی، بيخ و بارَت سعی و علم
اين هنرها، جُمله از آموزگار آوردهای ...
در همان اوان پيشنهاد ورود به دربار شاهنشاهی به او شد ولی نپذيرفت. معمولاً رسم است که مراکز فرهنگی و ادبی دولتی طی مراسمی يکی از مشاهير علم و ادب را مورد ستايش و احترام قرار میدهند. در چنين برنامهای وزير يا مقام بالاتر مدالی را که نشانه سپاس و قدردانی مقامات دولتی از خدمات علمی و فرهنگی مورد نظر است به او اهدا میکند. در سال 1315ش و زمان ديکتاتوری رضاخان، وزارت فرهنگ وقت، مدال درجه سه لياقت را به پروين اعتصامی اهدا کرد ولی او اين مدال را نپذيرفت و آن را پس فرستاد. همچنين رضاشاه از اين شاعر خواست به زنان و دختران تشکيلات شاهنشاهی مطالبی را آموزش دهد اما روحيه و باور پروين به گونهای بود که به خود اجازه نمیداد در چنين مکانهايی حاضر گردد و ترجيح میداد در تنهايی و سکوت به تفکر و مطالعه بپردازد و دردهای اجتماعی را ترسيم نمايد. او که در پانزده سالگی در باره اهل ستم و صاحبان ثروت اين گونه سروده است چگونه میتواند به محيطی اشرافی و فضايی که بوی استبداد میدهد و در جهت استضعاف مردم تلاش میکند قدم بگذارد:غنچه بیباد صبا، گُل بیبهار آوردهای
باغبان تو را امسال سال خُرّميست
زين همايون ميوه، کز هر شاخسار آوردهای
شاخ و برگت نيکنامی، بيخ و بارَت سعی و علم
اين هنرها، جُمله از آموزگار آوردهای ...
برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، اين پيشه پس از من تو راست
هر چه کنی کِشت، همان بدروی
کار بد و نيک چون کوه و صداست
گفت چنين، کای پدر نيکرأی
صاعقه ما ستمِ اغنياست
پيشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تيرهدلان را چه غم از تيرگيست
بیخبران را چه خبر از خداست؟ ...
پروين مدتی کتابدار کتابخانه دانشکده ادبيات دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربيت معلم کنونی) بود. کتابدار ساکت، آرام و محجوبی که بسياری از مراجعان نمیدانستند اين فرد، همان شاعر بزرگ معاصر است. او از دوم خرداد 1315 تا پايان همين سال در اين سِمَت مشغول کار بود.کای پسر، اين پيشه پس از من تو راست
هر چه کنی کِشت، همان بدروی
کار بد و نيک چون کوه و صداست
گفت چنين، کای پدر نيکرأی
صاعقه ما ستمِ اغنياست
پيشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تيرهدلان را چه غم از تيرگيست
بیخبران را چه خبر از خداست؟ ...
پروين به اندازهای تيزبين و دورانديش بود که وقتی به وی پيشنهاد داده شد تا پُستِ سرپرستی وزارت معارف آن زمان را به عهده گيرد، با بلند نظری آن را رد کرد.
ازدواج
سرانجام پس از دو ماه و نيم به سر بردن در خانه شوی، پروين از کرمانشاه به تهران، در منزل پدر بازگشت و در 11 مرداد 1314ش با گذشتن از مهر خويش، برای هميشه از شوهرش جدا شد. او اين پيشامد را با خونسردی و متانتی شگفتآور تاب آورد و تا پايان عمر از آن ماجرا سخنی بر زبان نياورد و شکايتی نکرد.
اگر چه پروين غمزده نبود و هيچ گاه خود را محنتزده نشان نمیداد، ماجرای اين ازدواج ناموفق و سپس طلاق، سيمای متين و موقّرش را با غباری از گرفتگی پوشانيد. البته اين دگرگونی را صرفا اطرافيان او که همواره با وی حشر و نشر داشتند میتوانستند درک کنند و دريابند و الاّ پروين از اين شکست ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان کمحرفی و آرامشِ ذاتی خويش بازگشت و از کمّ و کيف اين زندگی مشترک کوتاه و تلخ با کسی درددل نکرد و هيچ گاه هم ابراز تأسف خود را بروز نداد. با اين وجود در باره دوران زناشويی خود فقط سه بيت ذيل را سروده است:
ای گُل، تو ز جمعيتِ گلزار چه ديدی
جز سرزنش و بدسری خار چه ديدی
ای لعل دلافروز، تو با آن همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه ديدی
رفتی به چمن، ليک قفس گشت نصيبت
غير از قفس، ای مرغِ گرفتار چه ديدی
جز سرزنش و بدسری خار چه ديدی
ای لعل دلافروز، تو با آن همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه ديدی
رفتی به چمن، ليک قفس گشت نصيبت
غير از قفس، ای مرغِ گرفتار چه ديدی
رويش در نگرش
از نظر اين شاعر، بشر همچون گلی است که سحرگاهان میشکوفد و شامگاهان پژمرده میشود. در اين مجال اندک نبايد به خوردن و خوابيدن اکتفا کند و با سعی و تلاش، کسب علم، کمال و فضيلت، بلندهمتی، ظلمستيزی و عدالتخواهی بايد راه را برای ترقی معنوی و معرفتی هموار کرد. کسی انسان راستين است که در انديشه ديگران باشد، زيرا سعادت فردی به خوشبختی ديگر آدميان بستگی دارد:
بگفت: نيّت ما اتفاق و يکرنگيست
تفاوتی نکند خدمت سياه و سفيد
تو را چو من به دل خُرد مهر و پيونديست
مرا به سان تو، در تن رگ و پی است و وريد
صفای صحبت و آئين يکدلی بايد
چه بيم گر که قديمی است عهد يا که جديد
ز نزد سوختگان، بیخبر نبايد رفت
زمان کار نبايد به کُنج خانه خزيد
غرض، گشودن قفل سعادت است به جهد
چه فرق گر زر سرخ و گر آهن است کليد ...
زندگی کوتاه پروين انبوهی از هيجان و تلاطم را به دنبال دارد که از موقعيت اجتماعی و فرهنگی تأثير میپذيرفت. روزگارِ اين شاعر با دلهره و تشويش عجين شده است. خودکامگی، دروغزنی، هوچیگری و جهل جای همه چيز را در ايران گرفته است. پردهها دريده میشود، با همايش مضحک مجلس مؤسسان، همه چيز دگرگون میشود، شاهی نو میآيد و وعده و وعيدهايی میدهد که هيچ کدام عملی نمیشود. پروين، شاعر اين عصر وحشت و دروغ است، در زمانی به سر میبرد که ديکتاتوری با تمام مظاهرش بر سر مردم بينوا، سايهای هولناک افکنده و دستگاه ستم و اختناق جايگاه مشروطه را غصب کرده است، پروين در چنين اوضاع مرارتبار، نگران عامه مردم خصوص محرومان و رنجديدگان است. چشمان دوربينش ورطهها و مغاکهای هولناک را میپيمايد، به فکر فرو میرود و راهی برای اين بیپناهان میجويد، افکار و آمال خويش و نيز اوضاع مردم را در کلماتی موزون، دردناک و دارای پيام و در عين حال جذاب و دلنشين، ترسيم مینمايد.تفاوتی نکند خدمت سياه و سفيد
تو را چو من به دل خُرد مهر و پيونديست
مرا به سان تو، در تن رگ و پی است و وريد
صفای صحبت و آئين يکدلی بايد
چه بيم گر که قديمی است عهد يا که جديد
ز نزد سوختگان، بیخبر نبايد رفت
زمان کار نبايد به کُنج خانه خزيد
غرض، گشودن قفل سعادت است به جهد
چه فرق گر زر سرخ و گر آهن است کليد ...
میکوشد همه را از اين گرداب برهاند و به آدمی میگويد: تو بنده خدايی، چرا ستم را برای خود روا میداری و بدون مزد برده فرومايگان میشوی. گاه عارفانه مناعت طبع انسانها را برمیانگيزد و در مواقعی تنِ به خواب رفته آنان را تکان میدهد و با سوهان خِرد ميلههای قفسی را که انسانها در آن گرفتارند میخراشد و ندا سر میدهد:
نترس از جانفشانی گر طريق عشق میپويی
چو اسماعيل بايد سر نهادن روز قربانی
نخوان جز درس عرفان، تا که از رفتار و کردارت
بداند ديو، کز شاگردهای اين دبستانی
بيابانی است تن پرسنگلاخ و ريگ سوزنده
سرايت میفريبد تا مقيم اين بيابانی ...
او اخلاق منحط اجتماعی را به زبانهای گوناگون مطرح میکند، گاه از زبان يک مست، گاه از لسان يک ديوانه و در مواردی با اعتراف يک دزد به نابرابریها، تزويرها و بنيانهای غلط يورش میبرد که بسيار دقيق، باارزش و روشن است. آرزوی يک زندگی سالم و عاری از هر گونه کينه، ستم و نابرابری، آرمان پروين است.نترس از جانفشانی گر طريق عشق میپويی
چو اسماعيل بايد سر نهادن روز قربانی
نخوان جز درس عرفان، تا که از رفتار و کردارت
بداند ديو، کز شاگردهای اين دبستانی
بيابانی است تن پرسنگلاخ و ريگ سوزنده
سرايت میفريبد تا مقيم اين بيابانی ...
در باره زنان
از غبار فکر باطل پاک بايد داشت دل
تا بداند ديو کاين آيينه جای گرد نيست
مرد نپندارند پروين به جز برخی اهل فضل
اين معما گفته نيکوتر که پروين مرد نيست
در خطابهای گفت، طی ايام، روزگار زنان مشرقزمين همه جا تاريک، اندوهخيز و آکنده به رنج و مشقت بوده است و در ميان امواج بلاها و طوفانهای حوادث قسمتی از عدم موفقيت مردم مشرقزمين اين بوده که به تربيت و آموزش بانوان التفات نکردهاند و آنها را عضوی عاطل دانسته و با اين تصور، نيمی از قوای خود را ضايع ساختهاند و مادرانی نوميد و نادان اولاد خود را در بیدانشی و با آگاهی اندک بزرگ کردهاند. اطفال بدين گونه از تهذيب و تأديب بايسته و لازم بازماندهاند و ناگزير اسباب تباهی و تيرهروزی چنين جوامعی فراهم گرديده است. معالجه دردها و عقبافتادگی ملل آسيا و آفريقا در اين است که تعليم و آموزشهای ضروری را به مردان منحصر نکنند، معارف و کمالات را بايد به دختران هم بياموزند و لازم است نسوان از پرورشها و آموزشهای علمی، عقلی، ادبی و بدنی برخوردار گردند. به اعتقاد وی دامان زن، مهد تربيت انسانهای بزرگ و دانشمند است و نبايد از اين اثرگذاری غافل بود. پروين میگويد در سرايی که زن وجود ندارد ديگر اُنس، شفقت، عاطفه و مهربانی ديده نمیشود. او به عنوان يک زن به خوبی عاطفه و احساس خويش را در سرودههايی زيبا و آموزنده نشان داد و مهر مادری را به عرصه ادبيات و شعر آورد و زن را آينه مهربانی دانست که بايد خود را به گوهر دانش و ارزش آراسته کند نه با جواهرات رنگارنگ:تا بداند ديو کاين آيينه جای گرد نيست
مرد نپندارند پروين به جز برخی اهل فضل
اين معما گفته نيکوتر که پروين مرد نيست
برای گردن و دست زن نکو، پروين
سزاست گوهر دانش، نه گوهر اَلوان
در سرودههايش با دختران يتيم، زنان شوهر از دست داده و خانوادههای محروم و بينوا، همنواست. از جمله در اين اشعار:سزاست گوهر دانش، نه گوهر اَلوان
بر سرِ خاکِ پدر، دخترکی
صورت و سينه به ناخن میخَست
يا:صورت و سينه به ناخن میخَست
کودکی کوزهای شکست و گريست
که: مرا پای خانه رفتن نيست
و اين نمونه:
دختری خُرد شکايت سر کرد
که مرا حادثه بیمادر کرد
و تکبيت زير:که: مرا پای خانه رفتن نيست
و اين نمونه:
دختری خُرد شکايت سر کرد
که مرا حادثه بیمادر کرد
لحاف پيرزن را پارگی ماند
که نتوانست نخ کردن به سوزن
همراهی با دختری يتيم:
پدرم مُرد ز بیدارويی
وندر اين کوی، سه داروگر هست
از زبان يک پيرزن:همراهی با دختری يتيم:
پدرم مُرد ز بیدارويی
وندر اين کوی، سه داروگر هست
روز شکار پيرزنی با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز دود و آه نيست
حکم دروغی دادی و گفتی حقيقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نيست
کز آتش فساد تو جز دود و آه نيست
حکم دروغی دادی و گفتی حقيقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نيست
خُلق و خوی
چکامه و سخن من به صفر میمانست
که در برابر اعداد در شماری بود
غبار شوق من انور خود نديده چه غم؟
همين بسش که بر عرصهاش غباری بود
نبود درخور ارباب فضل، گفته من
در اين صحيفه ناچيز يادگاری بود
دکتر «بديع جمعه» دانشيار دانشگاه عين شمس قاهره نوشته است: اصالت پروين در اهتمامش به شخصيت ذاتی انسان و کرامت او ظاهر میشود. به اعتقاد اين استاد مصری، پروين آرزو داشت تا انسان شرقی از طمع، تکبر، غرور و ساير رذايل اخلاقی به دور باشد و بر خوانندگان اشعارش آشکار میسازد بهترين مردم کسی است که فايدهاش برای اجتماع بيشتر باشد. پروين به اين فراخوانی اخلاقی در قول و عمل ايمان داشت و از آنچه که به جای آوردنش را جايز نمیدانست اجتناب میکرد.که در برابر اعداد در شماری بود
غبار شوق من انور خود نديده چه غم؟
همين بسش که بر عرصهاش غباری بود
نبود درخور ارباب فضل، گفته من
در اين صحيفه ناچيز يادگاری بود
همه آنانی که پروين را ديده بودند وی را به داشتن ويژگیهای ممتاز اخلاقی ستودهاند و از او به عنوان زنی آزرمگين، خوددار، کمگوی، گزيدهگوی و انديشهور ياد کردهاند. يکی از شاعران معاصر در بارهاش گفته است به نوجوانی خود ديده بودمش، پوستی سپيد، گونههايی گلرنگ و شاداب، دهانی کوچک و لبهايی پُر داشت و چشمهايی آرام با نگاهی نه در مسير موازی. سيمين دانشور میگويد: در دانشکده ادبيات پشت ميز کتابداری ديدمش، چشمانی درشت داشت، روسری سر میکرد، کمی محزون مینمود. سعيد نفيسی مینويسد: پروينی که من ديدم قيافهای بسيار آرام داشت، با تأنّی و وقار خاصی جواب میداد و مینگريست، هيچ گونه شتاب و بیحوصلگی در او نديدم، چشمانش بيشتر به زير افکنده بود، ياد ندارم در برابر من خنديده باشد. هرگز خودستايی از او نشنيدم و رفتاری که بخواهد اندکی نمايش برتری بدهد در او مشاهده نکردم.
يکی از مسئولان مدرسهای که پروين در آن درس خواند و تدريس کرد، در وصف اين شاعر گفته است: چيزی که بيش از همه در خصالش جلب توجه میکرد، صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسی بيش از آنچه واقعا او را دوست میداشت ادعای دوستی نمینمود. قلب او همچون آيينهای صاف و روشن بود و صرفا شخصيت حقيقی او را منعکس میساخت. خانم «مُحصّص» از دوستان نزديکش که متجاوز از دوازده سال با پروين مراوده و مکاتبه داشت در اين باره میگويد: به راستی او دوستی وفادار و در زندگانی راستگفتار بود. اخلاق و سجايای نيکش که بیآلايش بود، روحم را شادمان میساخت و هنگامی که از فيض حضورش دور بودم، نامههای دلنوازش روشنیبخش ديده دلم بود. پروين بيش از آنچه مردم تصور میکردند دارای روح بزرگ، افکار عالی و فضيلتهای اخلاقی بود و گذشته از مقام ادبی، به فضايل حميده و صفات پسنديده آراسته و ممتاز بود. البته پروين هيچ گاه از برجستگیهای اخلاقی خود سخن به ميان نمیآورد و همين سادگی و سکوت، گاهی کوتهنظران را در فضيلت ادبی و اخلاقی او به شبهه میانداخت.
پروين بر خلاف آنکه از غمزدگان، بينوايان و افراد محزون سخن میگفت و دردها را ترسيم میکرد، خود کمتر قيافهای غمگين داشت و صرفا از کژیها، ناراستیها و نادرستیهای اجتماعی رنج میبرد.
جوانههای ذوق
قصايد پروين، پرنکته و نغزند و اگر چه در پيروی از شيوه ناصر خسرو قباديانی سروده شدهاند اما روانی و سادگیِ اسلوب سعدی در آنها نمايان است. به اين ترتيب در اشعارش دو شيوه خراسانی و عراقی به گونهای تلفيق شده و شيوهای تازه و مستقل را پديد آورده است. پروين در قطعات خود به سنايی و انوری توجه داشته اما در حد تقليد صرف باقی نمانده است. غالب اين قطعات به صورت مکالمه و گفتگوست همان گونه که در ادبيات مناظره ناميده میشود. در شعرش دو طرف مناظره گاه دو انساناند و در مواقعی حيوانات و در مواردی شیء، بدينسان مکالماتش تمثيلی و گاهی علاوه بر اين، صورت انساننمايی (تشخيص) پيدا میکند. آنچه کار او را ممتاز میکند، شکل تصرف در مضامين و کيفيت ارائه آنهاست که اغلب بديع، نادر و مختص خودِ اوست. او در روزگار اختناق سياسی و دشواریهای اجتماعی ضمن منعکس نمودن اين شرايط نامطلوب با طرح مسائل اخلاقی و بيان فقر و نيازهای عاطفی، برداشتهای اجتماعی ـ اخلاقی خوبی را ترسيم نموده است. محتوای شعر او تعليمی است و پاکی و پرهيزگاری را آموزش میدهد. او در اشعار نه تنها در برابر فشارهای سياسی ايستادگی میکند و به ستمگران اعتراض مینمايد بلکه لبه تيز شمشير انتقاد خود را متوجه کسانی میکند که با نادانی و بیخبری، فريفته دروغ و خرافات میشوند. در اشعارش يک ذره خلاف ديده نمیشود و با زشتیها، در سنگر ادب و ذوق به مقابله برخاسته است. پدرش در وصف ديوان پروين مینويسد: پروين محبت، ايمان به نيکی و غذای روحی را به صورتی جالب و با مهارتی در فلسفه و اخلاق در سرودههای خود جای داده است. سخنان حکمتآموز در ديوانش فراوان است و به مثابه ستارگان تهذيب و تربيت نورافشانی میکنند.
دکتر غلامحسين يوسفی مینويسد: شعر پروين از لحاظ تفکر و معنا بسيار پخته و متين است. گويی انديشهگری توانا، حاصل تأملات و تفکرات خود را در باره انسان و جنبههای گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده است. در انديشه و بيان از اصالت برخوردار است. عواطف بشردوستی که از درون جانش جوشيده و سرشار از صميميت و صداقت است و رنگ ويژه طبع و ذوق وی را دارد در اشعارش به صورت واکنش روحی لطيف و مادرانه بروز کرده است. ذهن او در ورای هر چيز نکتهها کشف میکند. زبان او در شعر با همه سادگی، نرمی و روشنی و حتی بهرهگيری از ضربالمثلها و واژگان زبان گفتار و شيوه ترکيب آنها، استوار، متين و دلپذير است. همواری و يکدستی و سبک شعر و نيز اصالت فکر و محتوا در ديوان پروين به درجهای است که «محمدتقی بهار»، دکتر «مؤيّد» و پروفسور «مادلونگ» اين حالت را چنين تعبير کردهاند که گويی پروين همه اشعارش را در يک ساعت و يا در يک روز سروده است. بديهی است بهترين راه شناخت او، خواندن آثارش، درک مفاهيم آنها و تأمل در مظاهر انديشه و هنر اصيل پروين است کاری که کمتر بدان پرداختهايم.
به سوی سرای سرور
قرائنی ماجرای مرگ پروين را مورد تأمل قرار میدهد. طبيب معالج به غلط در مداوای پروين میکوشيد و سهلانگاری و اطمينانهای متوالی و مؤکد او داير بر موفقيت حتمی و قطعی در معالجه حتی در آخرين روز بيماری، کسانِ بيمار را اميدوار و غافل ساخت و آنان درمان درست را از دست دادند. در شب فوت اين بيمار، پزشک نامبرده به رغم مراجعات پی در پی کسان پروين، بر بالين بيمار حاضر نشد. آن شب خانواده مريض پس از نااميدی از آمدن طبيب معالج، از ساير اطبا استمداد کردند. دکتر عبداللّه احمديه که با خانواده اعتصامی سوابق آشنايی ممتد داشت و با وجود استغاثه مادر پروين، از آمدن امتناع نمود و در، بر روی فرستاده وی بستند. دکتر ارسطو علاج هم وقتی بر بالين بيمار آمد که ديگر فرصت گذشته و مداوا ثمر نداشت. در آن جوّ خفقانآور، برخی که محرم و رازداری را میديدند، استاد «سيدمحمد محيط طباطبايی» را به کناری کشيدند و او را از اين حقيقت مطلع نمودند که چون پروين اعتصامی اشعاری در مخالفت با استبداد رضاشاه میسروده، با تزريق ويروس حصبه او را در جوانی از بين بردهاند.
«محيط طباطبايی» در کانون بانوان ايران از جای برخاست و خطاب به حاضران در جلسه گفت: پروين از بنيانگذاران اين تشکّل بود. شما که برای هر موضوعی جلسه و سخنرانی برگزار میکنيد و سر و صدا راه میاندازيد، چرا در مورد وفات اين اديب و شاعر نکونام به سکوت مطلق پرداختهايد و هيچ يادی از او نمیکنيد. دکتر سيدهادی حائری میگويد: در راه بازگشت از کانون به استاد گفتم آيا ايراد چنين سخنانی به مصلحت بود؟ جواب داد:
رند عالمسوز را به مصلحتبينی چکار
کار ملک است آن که تدبير و تأمل بايدش ...
و افزود به کسی بدی نگفتهام و خطايی هم مرتکب نشدهام و تنها به تکريم پروين پرداختهام و چنانچه برايم کارشکنی کنند، سالهاست در تحمل اين مزاحمتها عادت کردهام. خانم «صديقه دولتآبادی» روز بعد از سخنرانی «محيط طباطبايی» به عنوان مسئول کانون، در اين باب به وزارت معارف گزارشی ارائه نمود و طی آن از اين استاد محقق شکايت کرد. پيکر پروين به قم انتقال يافت و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.
قطعهای به خط شاعر، پس از درگذشت او، در بين اوراقش يافته شد که بر سنگ مزارش حک گرديد:
اين که خاک سيهش بالينست
اختر چرخ ادب پروينست
گرچه جز تلخی از ايام نديد
هر چه خواهی سخنش شيرين است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و ياسين است ...
اختر چرخ ادب پروينست
گرچه جز تلخی از ايام نديد
هر چه خواهی سخنش شيرين است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و ياسين است ...
پی نوشت:
مضمونآفرينیهای زيبايش نشانه توجه به عوالم معنوی، شرف و انسانيت است. در واقع میتوان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با اين مشعل به کاوش در ناهمواریهای اجتماعی پرداخت.
يوسف اعتصامی در جوانی به تهران رفت و ماهنامه علمی، ادبی و اخلاقی «بهار» را منتشر کرد. اولين اشعار پروين در همين مجله درج گرديد.
در دوازده سالگی شعر «ای مُرغک» را سرود که به زندگی خودش اشاره دارد:
ای مُرغک خُرد ز آشيانه
پرواز کن و پريدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چميدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی؟ رميدن آموز ...
در سال 1315ش و زمان ديکتاتوری رضاخان، وزارت فرهنگ وقت، مدال درجه سه لياقت را به پروين اعتصامی اهدا کرد ولی او اين مدال را نپذيرفت و آن را پس فرستاد.پرواز کن و پريدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چميدن آموز
رام تو نمیشود زمانه
رام از چه شدی؟ رميدن آموز ...
از نظر اين شاعر، بشر همچون گلی است که سحرگاهان میشکوفد و شامگاهان پژمرده میشود. در اين مجال اندک نبايد به خوردن و خوابيدن اکتفا کند و با سعی و تلاش، کسب علم، کمال و فضيلت، بلندهمتی، ظلمستيزی و عدالتخواهی بايد راه را برای ترقی معنوی و معرفتی هموار کرد.
پروين به عنوان يک زن به خوبی عاطفه و احساس خويش را در سرودههايی زيبا و آموزنده نشان داد و مهر مادری را به عرصه ادبيات و شعر آورد.
همه آنانی که پروين را ديده بودند وی را به داشتن ويژگیهای ممتاز اخلاقی ستودهاند و از او به عنوان زنی آزرمگين، خوددار، کمگوی، گزيدهگوی و انديشهور ياد کردهاند.
سيمين دانشور میگويد: در دانشکده ادبيات پشت ميز کتابداری ديدمش، چشمانی درشت داشت، روسری سر میکرد، کمی محزون مینمود.
پروين طی حدود بيست سال دوران شاعریاش، 209 قصيده، قطعه، غزل، مثنوی و پنج قطعه کوتاه، چندين دو و سهبيتی و يازده تکبيت سروده که مجموع ابيات ديوانش به بيش از 5606 بيت میرسد.
در آخرين روز که وخامت حالش شدت يافت، از دايی خود که بر بالين او حضور میيافت، برای شفای خود، درخواست دعا کرد و از درگاه خداوند برای مادرش طلب صبر و پايداری نمود.
در آن جوّ خفقانآور، برخی که محرم و رازداری را میديدند، استاد «سيدمحمد محيط طباطبايی» را به کناری کشيدند و او را از اين حقيقت مطلع نمودند که چون پروين اعتصامی اشعاری در مخالفت با استبداد رضاشاه میسروده، با تزريق ويروس حصبه او را در جوانی از بين بردهاند.
منبع: پیام زن
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله