مبارزات سياسي اجتماعي امام عسکري (عليه السلام)
تصريحات امام هادي عليه السلام نسبت به امامت فرزندش در کتاب هاي تاريخ و حديث شيعه ذکر شده است، به عنوان نمونه علي بن عمر نوفلي مي گويد: در محضر ابوالحسن عليه السلام بودم که فرزندش محمد(1) بر ما گذر کرد. عرض کردم: فدايت شوم! آيا اين پيشواي ما پس از شما است؟ فرمود: نه، پيشواي شما پس از من فرزندم حسن است.(2)
وصيت و تنصيص امام هادي عليه السلام درباره امام عسکري عليه السلام و شايستگي هاي فردي آن گرامي - که از نظر شيعيان نشانه صحت امامت امام بعدي است - موجب شد همه شيعيان - جز شماري اندک - امامت آن حضرت را بپذيرند. بنابر نقل سعد بن عبدالله، جز عده اي که به امامت محمد بن علي گرويدند و شمار اندکي که جعفر بن علي را امام خود دانستند، ياران امام هادي عليه السلام به امامت حضرت عسکري گردن نهادند.
شرايط سياسي
مهتدي، پسر واثق که بازيچه دست موسي بن بغا بود و در مقابل کارهاي او جز دست برداشتن به دعا و اعلام بيزاري چاره اي نداشت،(4) براي جلب افکار عمومي، روشي همچون روش عمر بن عبدالعزيز در پيش گرفت، تظاهر به پارسايي مي کرد، به اجراي فريضه امر به معروف و نهي از منکر اهتمام داشت، شرابخواري و غنا را منع کرد و از فحشا جلوگيري نمود.(5)
در پيش گرفتن اين سياست نه تنها سودي برايش نداشت، بلکه موجب شد تا درباريان و دولتمردان نيز که همه چيز را براي خود مي خواستند بر او خشم بگيرند و به حکومتش خاتمه دهند.
سران ترک پس از آن با احمد بن متوکل ملقب به معتمد بيعت کردند. وضع وي در اداره مملکت بدتر از خليفگان پيشين بود؛ چه آن که در دوره او علاوه بر ترک ها برادرش موفق نيز بر او چيره گشت و تمامي امور را در دست گرفت.(6)
موضع مشترک خلفاي ياد شده، دشمني سرسخت و کينه توزانه با بيت امامت و شخص امام عسکري عليه السلام بود. آنان با اطلاعاتي که درباره فرزند آن حضرت داشتند و مي دانستند مهدي موعود از نسل او خواهد بود، همواره او را تحت نظر داشته مورد اذيت و آزار قرار مي دادند.
معتز امام عسکري عليه السلام و شماري از ياران آن حضرت را به زندان افکند.(7) و بنابر نقل ابن شهر آشوب، حضرت را به سعيد حاجب سپرد تا او را به کوفه ببرد و در بين راه بدور از چشم مردم به شهادت برساند که اجل مهلتش نداد و سه روز بعد، از خلافت برکنار و کشته شد.(8)
مهتدي نيز برغم زهد نمايي و برپايي قبه المظالم، از پيشگامان بيدادگري نسبت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله بود. وي براي تثبيت پايه هاي حکومت غاصبانه خود امام عسکري عليه السلام را به زندان افکند و از زندانبان خواست که بر آن حضرت سخت بگيرد.(9) ابوهاشم جعفري مي گويد: همراه امام حسن عسکري عليه السلام در زندان مهتدي بودم. امام رو به من کرد و فرمود: خداوند امشب عمر او را تمام مي کند. چون صبح شد ترکان بر او هجوم برده، وي را کشتند.(10)
معتمد در آغاز در برابر حضرت، سياستي جديد در پيش گرفت؛ زيرا در مقايسه با خلفاي پيشين در وضعيتي بحراني تر و متزلزل تر قرار داشت و هر آن احتمال سرنگوني خود را مي داد. از اين رو، بهترين راه حل را در اين ديد که در ظاهر، خود را به امام عليه السلام نزديک کند و در برابر آن حضرت اظهار کوچکي و ناتواني نمايد و از ايشان براي بقاي سلطت خود کمک بگيرد؛ همان سياستي که پيش از وي مأمون نسبت به امام رضا عليه السلام در پيش گرفت.(11)
ولي وقتي امام را در موضع خود جدي يافت، کينه اش را آشکار ساخت و آن حضرت را به زندان افکند. در روايتي پس از اشاره به پيشگويي امام مبني بر اين که در سال 260 حادثه ناگواري براي من رخ مي دهد از قول مادر امام آمده است که در ماه صفر، سال 260، امام همراه برادرش جعفر در زندان علي بن جرين بود و معتمد بطور مرتب از زندانبان، وضع آن حضرت را جويا مي شد و او گزارش مي داد که امام روزها را روزه مي گيرد و شب ها را به نماز مي گذراند.(12)
با توجه به اين که شهادت امام عليه السلام در ربيع الاول همين سال بوده، معلوم مي شود که آن حضرت تا روزهاي آخر زندگي اش در زندان بوده است. و اين در شرايطي بود که محل اقامت آن گرامي در سامرا حکم بازداشتگاه را داشت. علاوه بر اين، امام موظف بود حضور خود را در سامرا بطور مداوم به آگاهي خليفه برساند؛ از اين رو مجبور بود هر دوشنبه و پنج شبه در دارالخلافه حضور پيدا کند.(13)
مناسب ترين زمان ديدار مردم با پيشواي خود همين دو روز بود. شيفتگان بر سر راه آن گرامي مي نشستند و به هنگام عبور امام از مقابل آنان، خواسته ها و مشکلاتشان را مطرح مي کردند و از آن حضرت پاسخ مي گرفتند.(14)
فعاليت ها و موضع گيري ها
1- تبيين و تثبيت موضع امامت
و يا نامه اي که به يکي از بني اسباط - در پاسخ به پرسش وي درباره اختلاف شيعيان در امر امامت و درخواست نشانه اي بر امامت خود - نوشته است.(16)
زماني نيز در شکل ارائه کرامت به تحکيم و تثبيت موضع امامت مي پرداخت. به عنوان نمونه، در مجلسي از کرامت هاي آن حضرت بحث شد. فرد ناصبي اي گفت: اگر او به نامه من که با خط نامرئي مي نويسم پاسخ داد مي دانم که بر حق است. نامه هايي براي امام نوشتند که نامه فرد ناصبي نيز در ميان آنها بود. حضرت پاسخ نامه ها را داد و در کاغذي جداگانه اسم آن فرد و پدر و مادرش را نيز نوشت و براي آنان فرستاد. وقتي مرد ناصبي اين کرامت را از امام ديد به امامت آن حضرت اعتراف کرد.(17)
مسأله ارائه نشانه هاي امامت از چنان اهميتي نزد امام برخوردار بود که ابوهاشم مي گويد: هيچ گاه بر امام هادي و امام عسکري عليهماالسلام وارد نشدم مگر آن که نشانه و دليلي بر امامت از آنان ديدم.(18)
2- اتخاذ موضع منفي در برابر دستگاه خلافت
«يريدون ليطفؤوا نورالله فافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون»(19)
مي خواهند نور خدا را با دهان هاي خود خاموش کنند؛ در حالي که خداوند نور خود را به اتمام مي رساند، هرچند کافران خوش نداشته باشند.(20)
امام در پاسخ فردي که درباره ملک غصب شده اش توسط شفيع خادم از آن حضرت کسب تکليف کرده بود نوشت:
زمينت به تو بازگردانده خواهد شد. بنابراين نزد سلطان (مهتدي) نرو و پيش فردي که زمينت را تصرف کرده برو و او را از سلطان بزرگ، پروردگار جهانيان برحذر دار! فرد گرفتار همين کار را کرد و زمين خود را پس گرفت.(21)
3- رهبري تشکيلات شيعي
در دوران امامت امام عسکري عليه السلام فرهنگ تشيع به دورترين نقاط کشور پهناور اسلامي راه يافته و شيعيان جمع انبوهي از مسلمانان را تشکيل مي دادند. مناطقي مثل کوفه، قم، بغداد، حجاز، نيشابور، مداين، يمن، ري، آذربايجان، گرگان، بصره، مصر و حتي سامرا پايتخت عباسيان از مراکز مهم شيعه به شمار مي رفت و تعداد زيادي از انديشمندان و بزرگان شيعه در اين شهرها مي زيستند و به نشر فرهنگ شيعي مي پرداختند.(22)
ارتباط امام عليه السلام با مراکز و پايگاههاي تشيع به دو گونه بود: از طريق وکلا که از ميان چهره هاي برجسته شيعه برگزيده مي شدند و امام بر اعمال و چگونگي رفتار ايشان با مردم نظارت دقيق داشت. اين نظارت توسط وکلاي مطلق آن بزرگوار که نسبت به وکلاي شهرها از مرتبتي والاتر و اختياراتي گسترده تر برخوردار بودند، صورت مي گرفت. به عنوان نمونه عثمان بن سعيد عمري وکيل مطلق امام بود و مردم و ديگر وکلاي آن حضرت موظف بودند از وي حرف شنوي داشته باشند.(23)
چهره هاي ديگري همچون ايوب بن نوح، ابراهيم بن عبده نيشابوري و علي بن جعفر هماني در سمت وکالت آن حضرت انجام وظيفه مي کردند.(24)
و به شکل مستقيم که بطور کتبي يا شفاهي به هدايت و ارشاد امت مي پرداخت.(25) گاهي نيز از طريق اعجاز در جمع ياران خود حاضر مي شد و رهنمودهاي لازم را به آنان مي داد. شيعيان نيز از فرصت استفاده کرده، مشکلات و نيازهايشان را به محضر امام عرضه مي داشتند و کمک ها و رهنمودهاي لازم را مي گرفتند.(26)
اين جلسات به سامرا محدود نمي شد؛ بلکه شيعيان ديگر شهرها و مناطق، حتي مناطق دور دستي مثل گرگان نيز از وجود پربرکت آن حضرت در جمع خود بهره مند مي شدند.
امام براي بهره برداري بيشتر شيعيان از اين گونه جلسه ها، پيش از برگزاري آن، زمان و مکان جلسه را مشخص و فردي را مأمور مي کرد تمامي شيعيان آن ناحيه را براي شرکت در آن فراخواند. چون محفل تشکيل مي شد، از حاضران مي خواست تا مسائل و مشکلات و نيازمندي هاي خود را مطرح کنند و آن حضرت به تمامي امور آنان رسيدگي مي کرد و حتي در پاره اي موارد ـ که مصلحت اقتضا مي کرد ـ بيمارانشان را نيز شفا مي داد.(27)
نکته مهم در اين ديدارها حفظ و تقويت روحيه انقلابي شيعيان در آن شرايط سخت و بحراني و مستحکم کردن رابطه امت و امامت بود. در شرايطي که حکومت عباسي عده اي را با تطميع به سوي خود جذب مي کرد، و گروهي را با ارعاب و تهديد از گرد امامان پراکنده مي ساخت، برافروخته نگه داشتن شراره هاي ايمان و اخلاص در درون افراد و آماده نگه داشتن آنان براي فداکاري در راه دين و ولايت و تحمل کمبودها و فشارها، از مهم ترين رسالت هاي امام عسکري عليه السلام در ارتباط با شيعيان بود. از اين رو، مي بينيم وقتي يکي از ياران امام طي نامه اي به آن حضرت از وضعيت بد زندگي خود شکوه مي کند اين رهنمود امام: «تهيدستي با ما بهتر از بي نيازي با ديگران و کشته شدن با ما بهتر از زندگي با دشمنان ما است» شراره اي در درونش ايجاد مي نمايد.(28)
4- مبارزه با بدعت ها و انحراف ها
امام عسکري عليه السلام در برابر گروههاي منحرف از قبيل: صوفيه و واقفيه، موضع گرفت و ضمن اعلام بيزاري از سردمداران آنها، لعن بر آنان را روادانست.(29) علاوه بر آن در عراق فيلسوفي بود به نام يعقوب بن اسحاق کندي که مشغول تدوين کتابي درباره تناقض هاي قرآن بود. امام با آگاهي از اين اقدام، با طرح سؤالي که توسط يکي از شاگردان براي وي فرستاد، او را متوجه اشتباه خود کرد و وادار نمود همه آنچه را تهيه کرده بود بسوزاند.(30)
موضع گيري در برابر فتنه زنگيان به رهبري فردي به نام علي بن محمد بن عبدالرحيم زنگي که عليه عباسيان قيام کرده بود و در طول چهارده سال، هزاران نفر بي گناه را به قتل رسانيد و ويراني ها و خسارات فراواني به بار آورد، از ديگر مواد مبارزه آن گرامي عليه گروههاي فتنه گر است.
صاحب زنگ، خود را علوي و از تبار امام سجاد عليه السلام قلمداد کرد؛ درصورتي که دروغ مي گفت. امام در برابر فتنه ي او موضع گرفت و با صراحت اعلام کرد: «صاحب زنج از ما خاندان نيست».(31)
امام عليه السلام در اين اعلام موضع، بدون آن که از نظر سياسي نسبت به حرکت او اظهار نظري کرده باشد، به طرد وي از خاندان علوي بسنده کرد و اين منطقي ترين موضع گيري درآن شرايط بود؛ چه آن که از نظر امام هر دو طرف درگير در جبهه ي باطل قرار داشتند و مخالفت صريح با يک جبهه، موافقت با جبهه ي ديگر تلقي مي شد، از اين رو، حضرت براي جلوگيري از هر نوع سوء استفاده مخالفان، از اعلام موضع سياسي در برابر جريان ياد شده خودداري کرد.
5- مراقبت از حضرت مهدي (عج) و فراهم کردن زمينه غيبت او
پيشواي يازدهم با آگاهي از اين موقعيت بحراني، رسالت خويش را درباره جانشين خود در دو محور زير ايفا کرد.
الف - نگهداري و شناساندن حضرت مهدي (عج)
مهم ترين اقدام هاي امام در اين محور عبارت است از:
پنهان داشتن ولادت: امام عسکري عليه السلام تمام سعي خود را در پنهان داشتن جريان ولادت و نيز مولود، از ديد عموم به کار برد، حتي در مواردي که لازم مي ديد بشارت و ولادت فرزندش را به افرادي مثل احمد بن اسحاق بدهد، از آنان مي خواست اين موضوع را از ديگران پوشيده دارند.(32)
رفتار امام در اين خصوص چنان محتاطانه بود که حتي خدمتگزار منزل آن حضرت - با آن که دو سال از ولادت حضرت مهدي (عج) مي گذشت - از وجود مولود آگاه نبود و زماني مطلع شد که حضرت مصلحت ديد او را باخبر سازد.(33)
اتخاذ اين سياست از سوي امام و نيز فتنه صاحب زنج - که همزمان با ولادت فرزندش روي داد و حکومت را به خود مشغول ساخت - نقش مؤثري در مصون ماندن حضرت مهدي (عج) از خطرها داشت.
فرستادن فرزند خود به مکه: امام در سال 259 هجري - يک سال پيش از شهادت خود - حضرت مهدي (عج) را همراه مادربزرگش در موسم حج به مکه فرستاد.(34) احتمال مي رود اين اقدام امام علاوه بر انجام مناسک حج، به انگيزه دور نگه داشتن وي از ديد جستجوگران حکومت باشد که در سال آخر زندگي آن حضرت با جديت و گستردگي بيشتري در پي دستيابي به فرزند آن گرامي بودند.
وصيت به مادر: امام عسکري عليه السلام براي انحراف افکار دشمنان، بدون آن که اسمي از حضرت مهدي (عج) ببرد، مادر خود «حديث» را وصي خويش قرار داد و در اين مسأله به حسين بن علي عليه السلام که خواهرش زينب عليهاالسلام را وصي خويش قرار داد، تأسي کرد.(35)
شناساندن به خواص: معرفي حضرت مهدي (عج) به عنوان جانشين خود توسط امام عسکري عليه السلام به دو شکل حضوري و مکاتبه اي انجام مي گرفت. به عنوان نمونه: امام در نامه اي که براي احمد بن اسحاق نوشت او را از تولد فرزندش آگاه ساخت و يادآور شد خواستيم تا خبردار شوي تا خداوند تو را شاد کند، آنسان که ما را شاد کرد.(36)
تعدادي از چهره هاي برجسته شيعه به حضور امام رسيدند؛ در حالي که چهل نفر ديگر از شيعيان نزد آن حضرت بودند. امام پيش از آن که آنان سخن بگويند فرمود: شما بدينجا آمده ايد تا از حجت بعد از من بپرسيد. در اين هنگام پسر بچه اي را به حاضران نشان داد و فرمود:
اين، پيشواي شما پس از من و جانشين من در ميان شما است. از او فرمان بريد و پس از من دچار پراکندگي نشويد که هلاکت ديني دامنگيرتان خواهد شد.(37)
ب - فراهم کردن زمينه غيبت حضرت مهدي (عج)
زمينه هاي اوليه ي اين رسالت توسط امامان پيشين فراهم شده بود. آنچه امام عسکري عليه السلام انجام داد دو موضوع بود:
اعلام نزديک بودن زمان غيبت آخرين جانشين پيامبر صلي الله عليه و اله و اينکه آن فرد، فرزند او حضرت مهدي (عج) است. امام در مجلسي که بيش از چهل نفر از شيعيان حضور داشتند پس از معرفي جانشين خود فرمود:
پس از امروز او را نخواهيد ديد تا آن که زمان درازي بر آن بگذرد؛ بنابراين آنچه عثمان مي گويدبپذيريد که او جانشين و وکيل پيشواي شما است.(38)
انجام پاره اي تمرين هاي مرتبط با موضوع غيبت به منظور تکميل اقدامات انجام شده توسط امامان پيشين در اين ارتباط. پوشيدن داشتن خود از مردم - بجز موارد ضروري - و محدود کردن ديدارهاي عمومي خويش به روزهايي که با خليفه قرار ملاقات داشت،(39) و نيز پياده کردن نظام وکلا براي ارتباط با پيروان خود و ارجاع شيعيان به آنان، از جمله اين تمرين ها بود.
امام مي دانست که در آينده نزديک، غيبت صغري فرا مي رسد و ارتباط فرزند بزرگوارش با شيعيان تنها از طريق نواب خاص خواهد بود و در حقيقت با اتخاذ اين روش، راه پيروان خود را براي پيمودن آن مرحله حساس و دشوار هموار ساخت.
پی نوشت
1- محمد فرزند بزرگ امام بود که مقامي والا اخلاقي وارسته و دانشي گسترده داشت چندان که بعضي از شيعيان او را در مقام جانشيني پدر مي ديدند؛ ولي او در زمان حيات امام هادي عليه السلام درگذشت و هم اکنون مزارش در عراق مورد توجه علاقمندان است.
2- اعلام الوري، ص 350؛ کافي، ج 1، ص 325.
3- ر.ک. کامل، ابن اثير، ج 7، ص 195.
4- ر.ک. تاريخ الاسلام، ج 3، ص 11.
5- مروج الذهب، ج 4، ص 96.
6- الفخري، ص 250.
7- اعلام الوري، ص 354؛ بحارالانوار، ج 50، ص 311.
8- مناقب، ج 4، ص 431.
9- ر. ک. ارشاد، صص 342-344 و مناقب، ج 4، ص 429.
10- مناقب، ج 4، ص 430.
11- براي آگاهي بيشتر از اين موضع خليفه و واکنش امام عليه السلام در برابر آن، رجوع کنيد به مناقب، ج 4، ص 430 و بحارالانوار، ج 50، ص 309.
12- بحارالانوار، ج 50، ص 313، عيون المعجزات، ص 139.
13- الغيبه، شيخ طوسي، ص 129 و دلائل الامامه، ص 226.
14- الغيبه، شيخ طوسي، ص 129 و دلائل الامامه، ص 226.
15- براي آگاهي از تفصيل نامه به بحارالانوار، ج 50، صص 319-323 رجوع کنيد.
16- ر.ک. همان، ص 296.
17- براي آگاهي از تفصيل نامه به بحارالانوار، ج 50، ص 288.
18- همان، ص 254.
19- صف، آيه 8.
20- بحارالانوار، ج 50، ص 314.
21- مناقب، ج 4، ص 432؛ بحارالانوار، ج 50، ص 285.
22- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به تاريخ شيعه، نوشته علامه مظفر.
23- ر.ک. الغيبه، شيخ طوسي، صص 215-216.
24- براي آگاهي از شرح حال آنان رجوع کنيد به الغيبه، شيخ طوسي، صص 212-214. و معجم رجال الحديث، ج 1، ص 254.
25- به عنوان نمونه رجوع کنيد به کافي، ج 1، ص 506؛ بحارالانوار، ج 50، ص 269.
26- ر.ک. عيون المعجزات، ص 140.
27- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به بحارالانوار، ج 50، صص 263-264.
28- براي آگاهي از تفصيل نامه به بحارالانوار، ج 50، ص 299.
29- همان، صص 267، 274-275.
30- ر.ک. مناقب، ج 4، 424.
31- همان، ص 428.
32- ر.ک. کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 434.
33- همان، ص 435.
34- ر.ک. اثبات الوصيه، ص 217.
35- الغيبه، شيخ طوسي، ص 138.
36- کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 433.
37- الغيبه، ص 217.
38- الغيبه، ص 217.
39- ر.ک. اثبات الوصيه، ص 231.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله