نویسندگان:
بیبی زینب حسینی (1)
ابوالفضل علیشاهی قلعه جوقی (2)
بیبی زینب حسینی (1)
ابوالفضل علیشاهی قلعه جوقی (2)
واکاوی روایت «ألا من زارنی فی غربتی فهو کان معی فی درجتی یوم القیامة»
چکیده
پژوهش حاضر درباره روایت مشهوری از امام رضا (علیهالسلام) است، که به زائر خود بشارت میدهد، هر کس وی را زیارت نماید، با او در یک درجه است، برای فهم صحیح این روایت، ابتدا باید در فهم واژگان آن کوشید، سپس آن را برای فهم کاملتر و دقیقتر به قرآن کریم عرضه نمود، بررسی واژگان روایت نشان میدهد، درجه به معنای پله و مرتبه و رساننده است، بنابراین امام، شیعه خود را به نجات و رستگاری میرساند، و آن برترین درجههاست، روایات زیادی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به محب اهل بیت چنین بشارتی داده است.عرضه روایات درجات به قرآن کریم و دقت در مضامین روایات زیارات و ادعیه نشان میدهد، در فرهنگ شیعی زائر همان منتظر و مجاهد در راه خداست، و پاداشی برابر با شهید دارد، در زیارات ائمه اطهار، برای رجعت ایشان دعا میشود، و به ایشان سلام داده میشود. و این برترین آرزوی یک امام آزاده و عدالتخواه است، بنابراین شیعیان به زیارت تشویق شدهاند و مضمون قرآن و روایات با یکدیگر هماهنگ و کامل کننده یکدیگرند.
مقدمه
تلاش برای درک و فهم عمیق روایات و سخنان ائمه اطهار (علیهمالسلام) یکی از ضرورتهایی است که در آموزههای دینی به آن توصیه شده است. «إعرفوا منازل شیعتنا بقدر روایتهم عنا» (حمیری، 21) نقل روایت صحیح در گرو فهم درست و دقیق آن است، برخی روایات اگر درست فهمیده نشود، شاید سبب ایجاد باورهای نادرست در اندیشه مسلمانان گردد، و برخی روایات با آن که به نظر میرسد، مضمون و مفهوم روشن و ساده دارند، پس از تأمل روشن میگردد، که دارای مفهومی پیچیده هستند، یکی از این روایات، روایتی از امام رضا (علیهالسلام) است که در منابع مختلف حدیثی نقل شده است.فقال الرضا (علیهالسلام): «و لاتنقضی الأیام و اللیالی حتی تصیر طوس مختلف شیعتی و زواری أل ا فمن زارتی فی غربتی بطوس کان معنی فی درجتی یوم القیامة مغفورا» (صدوق، 381؛ همان، 227/2؛ علی بن أبی الفتح الإربلی، 117/3؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، 83/11؛ وفیات الأئمة - من علماء البحرین و القطیف - 293) ترجمه: روزها و شبها سپری نمیشود، مگر آن که قبر من محل رفت و آمد شیعیانم میگردد، آگاه باش هر کس مرا در غربتم زیارت کند، روز قیامت در درجه من است، در حالی که آمرزیده شده است.
شاید به نظر برسد، مفهوم روایت ساده و روشن است، ولی پس از تأمل روشن میشود، مفهوم درجة، یوم القیامة، زیارت و معیت مفاهیمی هستند که نیازمند به توضیح و تبیین هستند. به ویژه اگر قرآن را منبع و ملاکی برای فهم روایات ائمه اطهار قرار داده و یا این که روایات اهلالبیت را به عنوان مبین قرآن به شمار میآورد. نخستین گام در فقه الحدیث پس از روشن شدن منبع و متن روایت، فهم واژگان حدیث است. (ربانی، حسن، 64)
مفردات حدیث
غربة:
ریشه غرب به معنای حد و نهایت و امتداد چیزی است، و در معنای لجاجت نیز به کار میرود؛ (ابنفارس، 420/4؛ حمیری، نشوان بن سعید، 4924/8) غرب به معنای نفی بلد، تبعید و دور شدن از وطن به کار میرود، (زمخشری، 431/2؛ طریحی، 130/2) اصل این ریشه به معنای دور شدن و مخفی شدن در مغیب آن است. (مصطفوی، 201/7)معیت:
مع اگر چه حرف جر است، ولی کلمهای است که به نظر میرسد، جمع شدن را میرساند و باید از ریشه معو به معنای جمع کردن، گرفته شده باشد، مانند، امعاء البطن،... (ابنفارس، 335/5) فهم دقیق از واژه معیت در گرو فهم صحیح از واژه درجه است. برخی به خاطر عدم دقت در مفهوم واژه درجه نتوانستهاند مفهوم معیت را نیز روشن نمایند. مانند اینکه برخی میگویند، در این جا باید معیت به معنای قرب و امکان ملاقات باشد، نه معیت در مکان و منزل و معنی المعیة هنا معیة القرب و الشهود، لا معیة المکان و المنزل. (مجلة تراثنا - مؤسسة آلالبیت، 34/53) و یا میگویند: فأین نحن من درجة حبیب الله؟ إذا هذا دلیل علی أن الدرجة هی الفردوس و لیس الوسیلة، بثبوت ذلک من الأحادیث المتواترة فی فضل السبطین. (عاملی، 129/6) و درجه را به بهشت معنی کردهاند و از معنای لفظی آن خارج کردهاند.درجة:
درج به معنای سپری شدن و عبور چیزی از چیز دیگر است، (ابنفارس، 2 / 375؛ فراهیدی، 6 / 77) و به معنای رفعت و علو است. درجه به معنای پله (سلم)، رتبه، و مرحله است. (مطرازی، 1 / 285) درجه همچنین به معنای طریق و راه به کار رفته است. پرسش آن است که درجه انبیاء و امامان به چه معناست؟ که دیگران با ایشان و در معیت ایشان در آن درجه قرار میگیرند. بررسی لغوی و ریشهشناسی و همچنین کاربردهای قرآنی نشان میدهد؛ درجه به معنای پله یا مرتبهای است که سبب پیشی گرفتن و بالایی و والایی و سعادت انسان میگردد، ریشه درجه در زبان عبری به معنای پله، صعود کردن و راه و طریق به کار رفته است (حییم: 82؛ Samuel Davidson, p 338) این واژه بارها در کتاب مقدس به معنای منظور نظر شدن، عظیم، مکان بلند به کار رفته است. در کتابهای لغت معانی چون پله، طبقه، مرتبه نیز برای واژه درجه آمده است. (موسی، حسین یوسف، 1296/2؛ بستانی، 389؛ ابنسیده، 135/5) در زبان عبری درج به معنای پله، مرحله و یا سبقت گرفتن آمده است، این واژه بارها در تورات درباره انبیاء بزرگ الهی چون ابراهیم آمده است. ولی در تورات به معنای پله، مرحله بالاتر، طریق و راه به کار رفته است.سفر پادشاهان 34:1 و از جمع آدمیان از اِیتانِ ازراحی و از پسران ماحوُل، یعنی حِیمان و کَلکُول و دَرْدَع حکیمتر بود و اسم او در میان تمامی امتهایی که به اطرافش بودند، شهرت یافت.
تواریخ 2:6 5 و خانهای که من بنا میکنم عظیم است، زیرا که خدای ما از جمیع خدایان عظیمتر میباشد. 6 و کیست که خانهای برای او تواند ساخت؟
پیدایش 18: 3؛ و ابراهیم گفت: «ای مولا، اکنون اگر منظور نظر تو شدم، از نزد بندهی خود مگذر.
هوشع 8:10؛ و مکانهای بلند آون که گناه اسرائیل میباشد ویران خواهد شد.
به معنای راه و طریق؛ سموئیل 1: 5:5 تا امروز بر آستانهی داجون دراَشْدُود پا نمیگذارد
باب یوشع 14:9؛ 9 و در آن روز موسی قسم خورد و گفت: البته زمینی که پای تو بر آن گذارده شد.
در قرآن کریم ریشه درج 20 مرتبه بیشتر در حالت اسم جمع مؤنث سالم به کار رفته است. نساء: 95؛ انعام: 83؛ 132؛ 165؛ انفال: 177؛ توبه: 20؛ یوسف: 76؛ اسراء: 21؛ طه: 75؛ غافر: 15؛ زخرف: 32؛ احقاف: 19؛ حدید: 10؛ قلم: 44.
شاید کلمه درجات و یا درجه در ابتدای امر سادهتر از آن به نظر برسد که اساساً نیازی به بررسی دقیق داشته باشد، ولی با دقت و تأمل در آیاتی از قرآن کریم و روایاتی که این واژه در آن به کار رفته است، به تدریج ابهاماتی رخ مینماید که فهم آن چندان ساده و روشن نیست.
واژه درجات در برابر واژه درکات قرار دارد و این واژه نیز چندین مرتبه در تورات و قرآن کریم به کار رفته است. در تورات این واژه به معنای محل خاص و هم به معنای محل قضاوت و روز خشم به کار رفته است.
امثال: 11:4؛. 4 توانگری در روز غضب منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی میبخشد.
سفر داوران: 20:30؛ و بنیاسرائیل در روز سوم به مقابلهی بنیبنیامین برآمدند؛
ولی در قرآن کریم درکات به معنای طبقات دوزخ و یا عذاب به کار رفته است.
طه: 77 وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لاَّ تَخَافُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَى
نساء: 145 إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً
درک در زبان عربی درک به معنای الحاق چیزی به چیز دیگر و واصل شدن به آن است. (ابنفارس، 269/2؛ ابنمنظور، 419/10) ولی به هر نوعی وصلی معمولاً درک گفته نمیشود. معمولاً در قرآن کریم رسیدن، اجل، عذاب، فهم اندک،... به کار رفته است و زمانی که برای نعمت به کار رفته است در صیغه تدارک به کار رفته است.
درجه در قرآن کریم در صیغه جمع مؤنث سالم به معنای ابزاری است که سبب رشد انسان میگردد، اگرچه به ظاهر به نظر میرسد، که درجات به صرفاً به معنای مراتب معنوی است، این مسأله از تفاوت کاربرد این واژه در آیات ذیل روشن میشود.
طه: 75 وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى
الأنعام: 132 وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ
آل عمران: 163 هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ
در قرآن کریم درجه را وابسته به عملکرد انسان معرفی میکند، ولی «لهم درجات مما عملوا» ولی گاه خود انبیاء به عنوان درجه معرفی میشوند. «هم درجات عند الله» ایشان آیه را حمل به این معنی کردهاند که پیامبران دارای درجاتی بلندی در نزد خداوند هستند. ولی دقت در کاربردهای قرآنی درجات نشان میدهد مفهوم دیگری در این آیه وجود دارد. یعنی انبیاء خود درجهاند و سبب رشد و پیشی گرفتن انسانها هستند، و میتوان با یک پیش فرض کلامی ایشان را واسطه دریافت فیوضات و خیرات در عالم هستی دانست.
فرق بین درجه، مرتبه، منزلة، و مقام به اعتبار مادهای است که از آن گرفته شده است، مقام به محل اقامت، منزلت، به اعتبار نزول در آن، مرتبه، به اعتبار ترتیب در مراتب و درجه به اعتبار بالا رفتن تدریجی است، که لازم است این ویژگی در این واژگان در نظر گرفته شود. لفظ درجه تنها در مواردی به کار میرود که صعود تدریجی مدنظر است.
«وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» (بقره: 228) «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً» (نساء: 95) «وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا» (انعام: 132). «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله: 11) به این معنا که ایشان دارای شرایطی هستند که میتوانند در نتیجه اعمال و حرکتهایشان صعود تدریجی داشته باشند. یعنی مرحله به مرحله بالا رفتن. زیرا برتری مردان، مجاهدان، عاملان و مؤمنان به خاطر ذات خودشان نیست بلکه وابسته به اعمال و وظایفی است که بر دوش ایشان است، و این فضیلت به تدریج به دنبال عملکرد ایشان به دست میآید. بنابراین رفع مناسب معنای درجه است، نه منزلت، مرتبت، یا مقام. نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَشَاءُ (انعام: 83) وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ (انعام: 165) بنابراین، ترفیع و بالا رفتن، و تدارک مقدمات و توفیق و تأیید و رفع موانعی است که عبد در آن اختیاری ندارد. پنهان نیست که درجات بخشهایی از حرکات صعودی است که درجات را تحقق میبخشد، و درجات به اشخاص وابسته است، بنابراین اشخاص مصداق درجات قرار میگیرند، و ایشان افراد هستند زیرا متحرک و دارای درجات هستند، بنابراین درجات حقیقی وجود ایشان است، با اختلاف مراتب روحانیشان و مقاماتی که درجه از آنهای گرفته شده است. و به خاطر همین ویژگی است که این آیه نازل شده است؛ «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ» (آل عمران، 163) یعنی هر یک از ایشان خود مراتب خارجی و درجات مختلف تکوینی هستند، کسانی که از خداوند تبعیت کردند و کسانی که از رحمت خداوند دور شدند. ولی درجات خارجی با عمل بدست میآید. وجود او بالاترین مرتبه وجودی است بلکه او بالا برنده درجات است. (مصطفوی، 194/3)
امام رضا (علیهالسلام) امام هشتم شیعیان است، که به خاطر ولایتعهدی مأمون عباسی در قرن دوم هجری به سرزمین خراسان و یا همان مرو منتقل شد، وی به دنبال توطئه مأمون عباسی در شهر توس مسموم شد و به شهادت رسید و در همان جا دفن گردید. شیعیان او را با نام امام غریب میشناسند، زیرا از خانواده و شهرش دور شده بود و در منطقهای دور به شهادت رسید. (ابن طولون، 68)
گفتار امام رضا (علیهالسلام) با بسیاری از روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در منابع شیعه و اهل سنت نیز نقل شده است، تأیید میشود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: هر کس اهل بیت مرا دوست داشته باشد، در روز قیامت با من در درجه من است. مانند: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا علی من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی أو زارک فی حیاتک أو بعد موتک أو زار ابنیک فی حیاتهما أو بعد موتهما ضمنت له یوم القیامة أن أخلصه من أهوالها و شدائدها حتی أصیره معی فی درجتی» (مجلسی، 147/97؛ بحرانی، 85/1؛ جمال صالح، 230؛ شمسالدین قایماز ذهبی، ابنحجر؛ الشیخ محمدباقر الکجوری، 602/2؛ هشام آل قطیط، 187) نکته دیگر که با آن باید توجه داشت آن است که طبق گفتار رسول اکرم، دوازده امام معصوم که به عدد نقباء بنیاسرائیل هستند با او در یک درجه و همراه او هستند، قال: یا محمد فسمهم لی قال: نعم، إذا مضی الحسین فابنه علی، فإذا مضی علی فابنه محمد، فإذا مضی محمد فابنه جعفر، فإذا مضی جعفر فابنه موسی، فإذا مضی موسی فابنه علی، فإذا مضی علی فابنه محمد، ثم ابنه علی، ثم ابنه الحسن، ثم الحجة بن الحسن، فهذه اثنا عشر أئمة عدد نقباء بنیإسرائیل. قال: فأین مکانهم فی الجنة؟ قال: معی فی درجتی. (حیدری، کمال، 77؛ عبدالوهاب الشعرانی، 461) بنابراین آنچه امام رضا (علیهالسلام) درباره زیارت خود میگوید، و به خاطر معنای لغوی زیارت که توجه قلبی به کسی است نشان میدهد که هر کس امام رضا (علیهالسلام) را از روی محبت قلبی زیارت کند، با او در یک درجه است، بنابراین روایات پیامبر اکرم که به حد استفاضه در منابع شیعه و اهل سنت در این باره وجود دارد، مؤیدی بر درستی مضمون این روایت است.
مسأله دیگر آن است که زیارت امام بعد از شهادتش مانند زیارت وی در حال حیاتش است و همان حکم را دارد و فرقی با هم ندارند. «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی (علیهالسلام): یا علی من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی أو زارک فی حیاتک أو بعد موتک أو زار ابنیک فی حیاتهما أو بعد موتهما ضمنت له یوم القیامة أن أخلصه من أهوالها و شدائدها حتی أصیره معی فی درجتی» (فیض کاشانی، 45/4)
البته در روایات برای برخی اعمال دیگر نیز چنین پاداش و فضیلتی ذکر شده است، مانند: شهادت در راه خدا، صبر کردن بر مشکلات، «الحسین بن سعید الأهوازی فی کتاب المؤمن، عن أبی عبدالله (علیهالسلام) قال: إن العبد یکون له عند ربه درجة لایبلغها بعمله فیبتلی فی جسده أو یصاب فی ماله أو یصاب فی ولده فإن هو صبر بلغه الله إیاه» (امام رضا (علیهالسلام)، 335) و یا أخبرنی عمرو بن شمر الیمانی یرفع الحدیث إلی علی (علیهالسلام)، قال: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الصبر ثلاثة: صبر عند المصیبة، و صبر علی الطاعة، و صبر عن المعصیة، و من صبر علی الطاعة، کتب الله له ستمائة درجة، ما بین الدرجة إلی الدرجة کما بین تخوم الأرض إلی العرش، و من صبر عن المعصیة،...» (مجلسی، 181/9) حسن خلق و فرو خوردن خشم (فیض کاشانی، 45/4) و قال بعض الأنبیاء لمن تبعه من یکفل لی أن لا یغضب و یکون معی فی درجتی (مجموعة ورام، 122/1؛ العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، 82) امام رضا (علیهالسلام) در این روایت بشارت میدهد که هر کس مرا در غربت زیارت کند در روز قیامت با من در درجه من است، «کان معی فی درجتی» آن چه ظاهر روایت نشان میدهد، فضیلت مهم و بسیار بالایی برای کسی است، که از روی حب و علاقه امام را در غربتش زیارت میکند، و مستوجب چنین پاداشی است. بنابراین کارکرد این روایت تشویق به زیارت است. زیارتی که سبب چنین جایگاهی میگردد. این پرسش همچنان باقی است.
چگونه میتوان زیارتی را برابر با اعمالی دانست که مثلاً رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام رضا (علیهالسلام) برای کسب رضایت الهی انجام دادهاند. تمام مشکلات و سختیهایی که وی در راه خدا تحمل کرده است، جلای وطن، عبادتهای شبانه، جانی که در راه خداوند ارزانی داشته است.
آیا این تنها یک تشویق برای زیارت است؟ و یا عهدی بر گردن شیعیان است؟ سمعت أباالحسن الرضا (علیهالسلام) یقول: إن لکل إمام عهدا فی عنق أولیائهم و شیعتهم، و إن من تمام الوفاء بالعهد و حسن الأداء، زیارة قبورهم، فمن زارهم رغبة (صائب عبد الحمید، 57) یا زیارت عملی است که در چنین جایگاه و مرتبهای قرار دارد؟ مگر در زیارت چه عملی انجام میشود که امام برای تشویق مردم به آن از چنین عبارتی استفاده میکند.
زار:
زیارت از ریشه زور به معنای عدول از غیر به سمت چیزی یا کسی است، به همین دلیل به دروغ چون از حق و عدالت به دور است و منحرف گشته قول الزور گفته میشود و به رئیس قوم چون دیگران از غیر منصرف شده و به سمت وی میروند زویر گفته میشود. و زائر به کسی گفته میشود که از غیر منصرف و به سمت کسی میرود. (ابن فارس، 36/3؛ حمیری، نشوان بن سعید، 2875/5) زائر به کسی گفته میشود که دستش بر سینهاش قرار دارد، (زمخشری، 97/2) و با قلب و صدر به کسی توجه میکند. (فراهیدی، 379/7) اصل در این واژه انصراف از ظاهر به باطن، یا رجوع به باطن برخلاف ظاهر است. و توجه قلبی برای دیدار با کسی است. (مصطفوی، 364/4) این ریشه در قرآن کریم در معنای قول الزور به معنای گفتار باطل و همچنین به معنای زیارت قبور به کار رفته است، ولی واژه دیگر در قرآن کریم زیارت قبور را نشان میدهد، این آیه است که جواز زیارت قبور مسلمانان را با مفهوم مخالف تأیید میکند. «وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبة: 84)زیارات بخش مهمی از جوامع حدیثی شیعه است، و البته روایات در جوامع حدیثی اهل سنت نیز زیارت وارد شده است. به ویژه در زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ولی در قرن معاصر وهابیان گرایش منحرف و ساختگی اهل سنت، با توجه به فواید و کارکرد مثبت زیارت، به صورت هدفمند با این عمل مخالفت ورزیدهاند. و کتابهای مختلفی در ممنوعیت زیارت قبور به ویژه ممنوعیت زیارت زنان نگاشتهاند. مانند؛ مانند کشف الستور عن زیاره النساء للقبور، زیاره القبور و الاستنجاء بالمقبور،... ولی در جوامع حدیثی شیعه رویکرد مثبت و قابل قبولی به این حوزه از سنن اسلامی صورت گرفته است، حتی کتابهای مستقلی در این باره نوشته شده است، مانند: کامل الزیارات، المزار فی کیفیة زیاره النبی،... علت اصلی این اختلاف نظر بین شیعه و وهابیان اختلاف نظر درباره وضعیت ائمه اطهار (علیهمالسلام) است، اهل سنت ایشان را مرده میپندارند، و شفاعت خواستن از مرده را امری غیر توحیدی به شمار میآورند، (عبدالقادر، 20/1) در حالی که شیعه ائمه اطهار (علیهمالسلام) را زنده و دارای مقام شفاعت میدانند، اهل سنت شفاعت را فقط درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مجاز میدانند، (عمرانی، 692/3) ولی شیعه این مقام را برای ائمه اطهار (علیهمالسلام) نیز ممکن میشناسد، کاربرد ضمیر جمع در آیه 28 سوره أنبیاء (یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» نشان میدهد، این مقام درباره عدهای بیش از یک نفر ممکن است. و میتواند افرادی جز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز شامل شود. (سبحانی، 244) و کشته شدن ائمه اطهار (علیهمالسلام) به دست دشمنانشان، ایشان را در زمره شهداء قرار میدهد، و طبق تصریح قرآن کریم شهداء زندهاند. (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169) بنابراین زیارت در حقیقت رو کردن و متمایل شدن به امام حی و زنده است، نه قبر وی که در این صورت با بتپرستی فرقی ندارد.
زیارت در معنای اصطلاحی بخشی از متون حدیثی را تشکیل میدهد که در آن برخی مفاهیم به صورت اجمالی یا تفصیلی بیان میشود؛ مانند زیارت جامعه کبیره، زیارت عاشورا، زیارت آل یاسین، زیارت امین الله، زیارت امام رضا (علیهالسلام). زیارات همراه با برخی آداب ظاهری و باطنی مثل غسل، وضو، تطهیر، توجه به یاد خدا و... است.
مفاهیم کلی و اصلی در زیارات را میتوان در سه محور ترسیم نمود:
محور نخست:
سلام به ائمه اطهار (علیهمالسلام) و اولیاء خداوند، فرشتگان و پیامبران بزرگ الهی سلام به شکلهای گوناگون به شخص زیارت شونده است. (کلینی، 176/2؛ ابنمشهدی، 303) سلام به معنای تندرستی و رها ماندن از آزار و اذیت است و معانی دیگر مانند، صلح، منزه بودن از عیب و نقص، همه از همین معنای اولیه گرفته میشود. (ابنفارس، 90/3؛ فراهیدی، 265/7؛ حمیری، نشوان بن سعید، 3151/5؛ زبیدی، 344/16) این ریشه در قرآن 157 مرتبه به کار رفته است، بررسی مفهوم سلامت از منظر قرآن خود، بحث دامنهدار و مهمی است، یکی از دعاها و زیارات مهم در دین اسلام، سلام دادن به یکدیگر است، نام آیین اسلام برگرفته از همین ریشه است، مسلمانان موظفند در هنگام ملاقات به یکدیگر سلام بدهند، و این کار پاداش فراوانی دارد. یک پرسش مهم درباره حوزه معنایی «سلام» در قرآن آن است، که چرا خداوند، به کسانی که مردهاند، و به بهشت وارد شدهاند، سلام میدهد، و یا چرا شیعیان در هنگام زیارت امامان معصوم به ایشان سلام میدهند، آیا تندرستی ایشان در خطر است، یا این که درک نعمت سلام را برای یکدیگر آرزو میکنند. (وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ... خَالِدِینَ فِیَها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ) (ابراهیم: 23) (وَاللَّهُ یَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطِ مُسْتَقِیمٍ) (یونس: 25)؛ (سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ) (قدر: 5)همان طور که گفته شد، سلام از ریشه سلم به معنای سالم ماندن از آسیب، است و دلالت بر عافیت و سلامت و تندرستی میکند. سلام، مسلم، اسلام، سلّم، تسلّم، سالم، سلیم، سلیمان، صیغههای گوناگونی است، که صرفنظر از افراد، تثنیه، و جمع، مذکر و مؤنث، فعل ماضی، مضارع و یا مستقبل آن در قرآن آمده است. (نک: اعراف: 126؛ بقره: 208؛ جن: 14)
آنچه در کتابهای لغت در مفهوم واژه مسلم، یا اسلام آمده است؛ گرفتن یک مفهوم مجازی و ثانویه از این ریشه به معنای مطبع و منقاد بودن انسان مؤمن در برابر فرامین الهی است، که در نهایت سبب میگردد، وی از خطا و اشتباه مصون بماند، و مرتکب اشتباهی که ایمان و آخرت وی را به خطر بیندازد، نگردد. این مفهوم رایج برای مسلم، به معنای مطیع است. (فراهیدی، 266/7؛ صاحب بن عباد، 332/8؛ ابنفارس، 90/3)
ولی واقعیت آن است، که مفهوم سلم، در قرآن و روایات، و بررسی روابط مفهومی آن نشان میدهد، مفهوم این واژه در قرآن و روایات با آن چه در کتابهای تفسیری و لغت وجود دارد، متفاوت است، همین نکته سبب میگردد، با وجود کاربرد، فراوان واژه سلام در گفتگوهای روزمره و در متون دینی و غیر آن از ثمره مفهومی آن بهره اندکی برده شود. ولی دشمنان اسلام از همان روزهای آغازین متوجه اهمیت این سلام بودند، و برای تخریب نتایج سودمند آن تلاش میکردند. (طباطبایی، محمد حسین، 191/19). و فی الدر المنثور، أخرج أحمد و عبد بن حمید و البزار و ابنالمنذر و الطبرانی و ابنمردویه و البیهقی فی شعب الإیمان بسند جید عن ابنعمر: أن الیهود کانوا یقولون لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): سام علیک یریدون بذلک شتمه. ثم یقولون فی أنفسهم: «لَوْ لا یعذَّبُنَا اللهُ بُما نَقُولُ» فنزلت هذه الآیة «وَ إذا جاؤکَ حَیوْکَ بِما لَمْ یحیکَ بِهِ اللهُ». بهترین معنای لغوی برای واژه مسلم و دقیقترین مفهوم همان مفهومی است، که در روایت مشهور، آمده است، مسلمان کسی است، که دیگران از اذیت و آزار زبان و دست او در امان باشند. (صدوق، علی بن بابویه، 523/2؛ نسائی، 520/6؛ ابنابیالحدید، 282/8؛ رازی، ابوالفتوح، 130/28) و آیین اسلام آیین در امان ماندن و امنیت است، ایمان و مؤمن نیز به همین معناست، با این تفاوت که ریشه سلم تأکید بیشتری بر مفهوم تندرستی و عافیت دارد.
سلام یکی از نامهای خداست، (حشر: 23)؛ (هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ). و یکی از ویژگیهای ملک و دایره فرمانروایی است، و یک دعای بسیار مهم که خداوند مردم را به انجام این کار فراخوانده است، (أنعام: 54)؛ (وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ). مؤمنان به یکدیگر سلام دهند، و برای یکدیگر دعا کنند، (واقعه: 26)؛ (إِلَّا قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً). خداوند خود بر دوستان خود این دعا را میفرستد، (هود: 48)؛ (قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَیْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ). پیامبران خود برای خود برای رسیدن به این دیار دعا میکنند، (مریم: 33)؛ (وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً). فرشتگان بهترین و نیکوترین دعا را بر پیامبران خدا میفرستند. (هود: 69)؛ (وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ). و خداوند، در آیات بسیاری راه رسیدن به این عافیت و سلامتی را یادآور میشود. (بقره: 208)؛ (یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
سلامت، از منظر قرآن کریم یک دوره زمانی است، روزگاری است که أمنیت حقیقی و سلامت واقعی در آن تحقق مییابد و آن «دارالسلام» است. (یونس: 25)؛ (وَاللَّهُ یَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطِ مُسْتَقِیمٍ). دار از ریشه دار یدور به معنای روزگار، دهر و دوره زمانی است، (ابنفارس، 311/2) خداوند، هدف خلقت انسان و آرمان او را رسیدن به این دوره زمانی میداند، (آل عمران: 19) (إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَكْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ). بنابراین، زیستن برای همه مؤمنان در این دوره زمانی حقی لازم و ضروری است، که خداوند آن را نادیده نمیانگارد. (رعد: 24)؛ (سَلامٌ عَلَیْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
راه رسیدن به این دوره آرمانی در پرتو عمل به دستورات دین میسر است، (أنعام: 127)؛ (لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ).
امنیت در عبادت و پرسش خداوند، در تعاملات و رفتارهای فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی همه از منظر قرآن اموری روشن و راه رسیدن به آن روشن است. تعیین تمامی وظایف شرعی و عبادی، در حوزه دین: نماز، روزه، خمس، زکات، وظایف همسران در برابر یکدیگر؛ وظایف فرزندان در برابر والدین و والدین در برابر فرزندان؛ وظایف حاکمان در برابر مردم و وظایف مردم در برابر حاکمان؛... همه برای رسیدن به دار سلام است، که خداوند مؤمنان را سوی آن فرا میخواند. (آصفی، محمد مهدی، 173-172)
اگرچه انجام تمام امور گفته شده برای رسیدن به دارالسلام، لازم و ضروری است، ولی کافی نیست. در قرآن کریم وجود یک حاکم که نماد سلامت باشد، (نساء: 83)؛ (وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ). چون سلیمان که عالم هستی و نیروهایش را بتواند، در راه اداره این دارالسلام به خدمت بگمارد، نیز لازم است. (سبأ: 12)؛ (وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلَنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ). و مردم برای رسیدن به این دار اسلام باید، تلاش و دعا کنند. (أعراف: 205) (وَاذْكُر رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِینَ). به یکدیگر سلام دهند، (فرقان: 63)؛ (وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً). و از خداوند به خواهند، برادر مؤمنشان در این دوره حضور یابد، باشد که این دعا درباره خودشان نیز به اجابت رسد، خداوند، برای تمام فرستادگان خود این دعا را میخواند، که ایشان که در راه اجرای و اعتلای کلمة الله کوشیدند، بتوانند، در آن دیار حضور یابند، و بیتردید، دعای خداوند، درباره بندگانش مستجاب است، و چه دعایی برتر و مطمئنتر از دعای خداوند است.
مسلمانان وقتی به دیدار امامان خود میروند، به دیدار امامان زنده و شهیدشان به ایشان سلام میدهند، (شیخ مفید، 459؛ طوسی، محمد بن حسن، 723؛ ابنبراج، المهذب، 276؛ عاملی، بهاءالدین، 169) و از خداوند میخواهند، ایشان نیز در دارالسلام حضور یابند، و این برترین دعا برای امام است، و اگر این نباشد، تقاضای سلامتی برای امامی که از دنیا رفته است، و روح شریفش از کالبدش جدا شده است؛ دیگر دعا برای صحت و عافیت و تندرستی او چه مفهومی میتواند داشته باشد. مؤمنان حتی در بهشت برای رسیدن به این دارالسلام که از هر نعمت بهشتی فراتر است، دعا میکنند (إبراهیم: 23)؛ (وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِها الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیَها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ). و به یکدیگر سلام میدهند، چه دعایی بهتر و نیکوتر از سلام. در نماز برای همه فرستادگان خدا و رسیدنش به این دیار دعا میکنند، و به ایشان نیز سلام میدهند. و خداوند برای مردم ستمدیده و کشته شده و برای تمامی شهداء دعا میکند، برترین دعا را و آن حضور در دارالسلام، دارالسلام در همین دنیا است، اگر نه در دنیای دیگر رسیدن به امنیت چه ویژگی است، که خداوند برای آن انسان را خلق کرد، و به وی دستور داد، که در برابر او سجده نماید، (بقرة: 34)؛ (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ). بشر راه رسیدن به این داراسلام را دارد، به شرط آن که آن را به کار گیرد. مؤمنان مظلوم هنگامی که در برابر قدرت غالب قرار میگیرند، از روی ناتوانی و درماندگی خداوند را صدا میزنند، (هود: 80)؛ (قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُكْنٍ شَدِیدٍ). و خداوند این نوید را به تمام به مظلومان و مستضعفان جهان میدهد، که دارالسلام از آن ایشان است، (أنعام: 127)؛ (لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ). و بیتردید به آن خواهند رسید. نباید از قدرتهای به ظاهر برتر بهراسند، (قصص: 5)؛ (وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ). و در راه رسیدن به این عهد و زمان باید بکوشند.
این برداشت، از واژه سلام، در آیه 130 سوره صافات به روشنی ارتباط روایاتی که ائمه اطهار این آیه و آیات مشابه را با هم مرتبط میدانند، روشن میکند. (بحرانی، سید هاشم، 626/4: قال: حدثنا محمد بن الحسین الخثعمی، عن عباد بن یعقوب، عن موسی بن عثمان، عن الأعمش، عن مجاهد، عن ابنعباس، فی قوله عزوجل: سَلامٌ عَلی إلْ یاسِینَ، قال: نحن هم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).
سلام کردن در واقع دعایی است که یکی از مصادیق و نمونههای بارز انتظار فرج است و در روایات شیعه برترین اعمال است، (حویزی، 475/1؛ و جاء فی الحدیث عن ابنمسعود عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: سلوا الله من فصله فانه یحب ان یسأل، و أفضل العبادة انتظار الفرج.) و در روایات آمده است: که سلام کردن بر برادر مؤمن به ویژه برگزیدگان خداوند از نیکوترین کارهاست. (حلی، سید بن طاووس، 451) بنابراین از منظر قرآن راه رسیدن به امنیت در اسلام، همان حرکت عملی و فراگیر مؤمنان در جهت رسیدن به «دارالسلام» است، نه جنگیدن و از بین بردن دیگران در جهت رسیدن به منافع برتر. و راه رسیدن به امنیت در پیروی از هدایت با تمام مصادیق و نمونههایش است. (طه: 47)؛ (فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى). رسیدن به مرحلهای از تمدن و مدنیت و پیشرفت که انسانها به یکدیگر آسیب نرسانند، و یا یکدیگر در سلام و امنیت زندگی کنند. کارکرد و نتیجه این نوع معناشناسی، تغییر دیدگاه نسبت به این بخش از زندگی روزمره است، موضوعی که هر انسانی با آن روبرو است، سلام کردن در ابتدای هر کاری، در زبان روایات و فرهنگ آموزشی امامان معصوم این نکته دیده میشود، که به یکدیگر به بهانههای گوناگون و با ذکر ویژگیهای گوناگون سلام میدهند، و این نکته آنقدر مهم است، که جواب دادن سلام واجب است، حتی اگر مسلمان در نماز باشد، زیرا سلام او را به هدف نماز نزدیکتر میکند، (حسینی جرجانی، سید امیر ابوالفتوح، 131/2) بنابراین مسلمانان باید در سلام کردن به یکدیگر از هم سبقت گیرند، (قرطبی، محمد بن احمد، 298/5). (بقرة: 148)؛ (وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَكُونُوا یَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ). و در انجام این فریضه مهم عبادی، اخلاقی بکوشند و در هنگام انجام مهم این فریضه در مفهوم آن چه برای یکدیگر از خداوند میخواهند، تدبر نمایند.
محور دوم:
درخواست از خداوند برای اتصاف به صفات و ویژگیهای مثبتی جون، یاد خداوند، حسن خلق، صبر.محور سوم:
آرزو برای اعتلای کلمه حق، ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رجعت ائمه اطهار، بازگشت زائر در آن زمان و درک دوران گسترش عدالت و تقوا و حقیقت،... و همراهی با اهلالبیت در سرای دیگر. عن أبیعبدالله (علیهالسلام)، أنه قال: «أیام الله المرجوة ثلاثة: یوم قیام القائم (علیهالسلام)، و یوم الکرة، و یوم القیامة». (بحرانی، 27/5؛ حویزی، 445/5) عباراتی مانند: أظهر کلمة الحق و اجعلها العلیا و أدحض کلمة الباطل و اجعلها السفلی إنک علی کل شیء قدر (قمی، عباس، زیارت امین الله، 351؛ معترف بکم مؤمن بإیابکم مصدق برجعتکم منتظر لأمرکم مرتقب لدولتکم آخذ بقولکم عامل بأمرکم مستجیر بکم زائر لکم همان، 548؛ إن حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرداً قناتی ملبیاً دعوة الداعی فی الحاضر و البادی اللهم أرنی الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة و اکحل ناظری بنظرة منی إلیه و عجل فرجه، دعای عهد همان، 540)بنابراین در همین اصول کلی باید مسأله مهمی باشد، که امام رضا (علیهالسلام) شیعیان را تشویق میکند، برای زیارت وی رنج سفر و سختی را به جان بخرند، او را زیارت کنند، و در درجه او قرار بگیرند. ممکن است این مسأله بخاطر وجود سلامها در انواع زیارات ائمه اطهار باشد و انواع عباراتی که به نوعی بیانگر انتظار فرج است، که در متون روایی به عنوان برترین اعمال معرفی شده است. انتظار رجعت ائمه اطهار و بازگشت امام رضا (علیهالسلام) و حضور در دورهای که برترین آرزوی همه انبیاء و اولیاء الهی بوده است. - و عن أمیرالمؤمنین (علیهالسلام): «للقائم منا غیبة أمدها طویل کأنی بالشیعة یجولون جولان النعم فی غیبته، یطلبون المرعی فلا یجدونه، ألا فمن یثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول أمد غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة». (العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، 82)
اینکه امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: کان معی فی درجتی یوم القیامه تنها به این معنا نیست که زائر دارای مقام والایی است، بلکه نشان میدهد، امام میتواند، ابزار کمال انسان گردد، واسطه دریافت خیر و رحمت بندگان و شیعیان گردد. این مسأله از دقت در مفهوم درجه به وجود میآید و اینکه ممکن است امام معصوم خود درجه باشد، و انسان بر پله ارتقاء معصوم قرار میگیرد. نکته دیگر در این روایت جایگاه و اهمیت رحمت خداوند نسبت به کسی است که بخاطر خدا به سفر رفته و جان خود را در راه وی در غربت از دست داده است. این مسأله را نیز برخی از آیات قرآن کریم تأیید میکند.
روایات عرش نشان میدهد (مجلسی، محمدباقر، 22/25) «و یؤید ذلک ما رواه جابر بن عبدالله فی تفسیر قوله تعالی کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف قال قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أول ما خلق الله نوری ابتدعه من نوره و اشقته من جلال عظمته فأقبل یطوف بالقدرة حتی وصل إلی جلال العظمة فی ثمانین ألف سنة ثم سجد لله تعظیما ففتق منه نور علی (علیهالسلام) فکان نوری محیطا بالعظمة و نور علی محیطا بالقدرة ثم خلق العرش و اللوح و الشمس و ضوء النهار و نور الأبصار و العقل و المعرفة و أبصار العباد و أسماعهم و قلوبهم من نوری و نوری مشتق من نوره فنحن الأولون و نحن الآخرون و نحن السابقون» درجه انبیاء و ائمه اطهار در مرتبهای از عالم هستی است که نزدیکترین مراتب به خداوند است. و انوار خلقی ایشان سبب پیدایش خلق شیعیان میگردد و سایر موجودات مانند فرشتگان،... پس از ایشان قرار میگیرد.
زیارت نیز دارای مراتب است، کسی که زیارت میکند و در این پاکی روحی باقی میماند، بیتردید با کسی است که تنها کلمات را بدون توجه به زبان میراند و یا این پاکی روحی را در خود حفظ نمیکند، برابر نیست، و با وی یک حظ و بهره ندارد، ولی زیارتی که از روی حب و مودت انجام شود، نجات دهنده انسان از گمراهی و تباهی است.
در قرآن کریم، جهان هستی، دارای طبقات مختلف است، ولی طبقهبندی در جهانبینی قرآنی بر مبنای عمل و تقوای انسان صورت میگیرد. نه ثروت، قوم و قبیله و یا رنگ و نژاد. الأحقاف: 19 وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ در قرآن کریم نظام طبقهبندی بسیار بزرگتر و دقیقتر از نظام طبقهبندی نوع مردم جهان است. الإسراء: 21 انُظرْ كَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِیلاً» و در روایات برخی از درجات مسألهای مانند زهد تبیین شده است؛ «قال لی علی بن الحسین صلوات الله علیهما الزهد عشرة أجزاء أعلی درجة الزهد عشرة أجزاء أعلی درجة الزهد أدنی درجة الورع و أعلی درجة الورع أدنی درجة الیقین و أعلی درجة الیقین أدنی درجة الرضا.» (هاشمی خوئی، حبیب الله، 401/5)
خداوند برای پیامبر خود اظهار امیدواری میکند که او را به مقام محمود برساند، مؤمنان دارای مقام معلوم و مشخصی هستند، صافات: 164 و ایشان کسانی هستند که راه اجرای فرامین الهی به صف میایستند و تلاش میکنند، و جهاد در راه خدا میکنند، مانند انبیاء بزرگی چون نوح، ابراهیم، موسی، الیاس،... که همه از صالحان هستند. دخان: 59 مؤمنان در مقام و جایگاهی امن هستند.
مقربان جایگاهشان در بهشت دیدن مناظر زیبا و خوردن و آشامیدن طعام و شراب بهشتی است. یکی از ویژگی ایشان آن است، که سخن ایشان در آن جایگاه سلام و سلام است، واقعة: 26
إِلَّا قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً این وصف کسی است که در دنیا نیز سخنش سلام بوده است و به مؤمنان سلام میکرده است.
قال دخلت علی الرضا (علیهالسلام) و أنا شاک فی إمامته و کان زمیلی فی طریقی رجل یقال له مقاتل بن مقاتل و کان قد مضی علی إمامته بالکوفة فقلت له عجلت فقال عندی فی ذلک برهان و علم قال الحسین فقلت للرضا (علیهالسلام) مضی أبوک قال إی و الله و إنی لفی الدرجة التی فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أمیرالمؤمنین (علیهالسلام) و من کان أسعد ببقاء أبی منی ثم قال إن الله تبارک و تعالی یقول وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (مجلسی، 274/48)
این امری بعید نیست که خداوند به زائران جایگاهی رفیع دهد، زیرا خداوند رحمت خود را به هر که بخواهد اختصاص میدهد. (آل عمران: 73؛ 74). جایگاه پیامبر اسلام قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى است یا مقام محمود است، (اسراء: 79) آیا محبان و زائران اهلالبیت با پیامبر در این جایگاه با وی شریکند؟ به نظر میرسد درجه بیشتر به عنوان پلهای برای ترقی و رشد باشد و امکان معاشرت و نزدیکی و تقرب به خداوند را نشان دهد. بالاترین مرتبه در درجات مرتبه زهد است. (حاج، محمدحسین، 53؛ و أی منزلة بعد منزلة رسول الهدی و الرحمة الدرجة التی لیس فوقها درجة. رزقنا الله حب آل محمد صلوات الله علیهم أجمعین. و قال (صلی الله علیه و آله و سلم) أیضا. (أبی حیان الأندلسی، 263/4)
نکته مهم دیگر کاربرد تفضیل درجه درباره مجاهدان در راه خدا است. در قرآن کریم درجات از آن مجاهدان در راه خداست (النساء: 95) (لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرَاً عَظِیماً) این مسأله در روایات نیز آمده است که برترین درجات از آن مجاهدان و شهداء است. که در روایات نیز برای شهیدان در راه خدا، وصف معیت در درجه به کار رفته است قال ابن محیریز فی الآیة هی سبعون درجة ما بین کل درجتین عدو الفرس الجواد المضمر و سبعون خریفا و قیل الدرجات هی الإسلام و الجهاد و الهجرة و الشهادة فاز بها المجاهدون (بغوی، 468/1)
و در روایات منتظران مجاهد در راه خدا به شمار آمدهاند و زائر اجر شهید را دارد، این مسأله نشان میدهد زیارت نوعی انتظار و مجاهدت در راه خداست. «للقائم منا غیبة أمدها طویل کأنی بالشیعة یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه و لم یقس قلبه لطول غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة و روی عن الإمام السجاد عن أبیه عن جده علی بن أبیطالب (علیهالسلام) أنه قال: و إن للقائم منا غیبتین إحداهما أطول من الأخری فلا یثبت علی» (ابراهیمی، 185) و در روایت است که هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند پاداش صد هزار شهید، صدیق، حاجی، معتمر، مجاهد، را به او میدهد و در درجات علیا از بهشت رفیق وی خواهد بود. و روی عن أبی الصلت عبدالسلام بن صالح الهروی قال سمعت الرضا (علیهالسلام) یقول و الله ما منا إلا مقتول شهید فقیل له فمن یقتلک یا ابنرسول الله قال شر خلق الله فی زمانی یقتلنی بالسم ثم یدفننی فی دار مضیقة و بلاد غربة ألا فمن زارنی فی غربتی کتب الله عزوجل له أجر مائة ألف شهید و مائة ألف صدیق و مائة الف حاج و معتمر و مائة ألف مجاهد و حشر فی زمرتنا و جعل فی الدرجات العلی من الجنة رفیقنا؛ (صندوق، 585/2)
در کنار هم قرار دادن روایات و آیات نشان میدهد، زائر، با مجاهد و منتظر در یک درجه و مقام هستند. و همچنین امام رضا (علیهالسلام) نوید داده است که کسی که او را زیارت کند، زیارت وی در روز قیامت بر او واجب میشود (عاملی، 35/99) در واقع زیارت تجدید میثاق با آرمانهای برترین شهداء و شهید است که مظلومانه در دفاع از حق کشته میشوند، زائر از خدا میخواهد، چنین باشد، و در دوران ظهور امام زمان و در رجعت ائمه اطهار بازگردد، و در راه خدا کشته شود، و در دوران غلبه حق بر باطل را ببیند، و خداوند اجابت کننده دعاهای نیک است. (وفیات الأئمة، 293)
در زیارت برخلاف تصور گرایش منحط وهابی، شیعیان قبر را زیارت نمیکنند، چون اعتقاد به حیات ائمه اطهار دارند، بنابراین اجر و پاداش کسی که حقیقتاً امام را زیارت کند، پاداش شهید است. چون بدین مقام خواهد رسید و این دوران را درک خواهد کرد. این باور شیعی، یعنی اعتقاد به رجعت اصل اعتقادی شیعه است، که بسیاری از آیات قرآن کریم و روایات نیز مؤید آن است. (سبحانی، جعفر، 274/10) زیارت امام شهیدی که با مظلومیت در غربت به شهادت رسیده است، و گریستن و زیارت روح طیبه وی، بیتردید بیپاسخ نیست و جواب سلام، سلام است. (وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً) (نساء: 86)
در پایان زیارت، زائر از خداوند میخواهد، او را همراه با اولیائش و ائمه اطهار قرار دارد. همراه کسی که ایشان را همواره دوست داشته است، و عاشق همنشینی با ایشان است، و این برای یک محب اهل بیت برترین نعمت و فضلی است که خداوند بر آن قادر است، پس زائر باید طوری رفتار و عمل نماید، که لیاقت این همنشینی را داشته باشد، این برترین هدفی است که یک انسان میتواند در آن سبقت جوید.
نتیجهگیری
فهم روایات ائمه اطهار (علیهمالسلام) در پرتو آیات قرآن کریم و با این ملاک ممکن و میسر است، و این ملاک در تبیین مفهوم روایت بسیار مؤثر است، همان طور که روایت در تبیین مفهوم آیات قرآن مؤثر است و مصداق بسیاری از آیات را روشن میکند. تتبع در واژگان درجات، شهید، فضل، غربت، زیارت، سلام در قرآن کریم نشانگر وحدت و انسجام مفاهیم قرآن کریم است، که هیچ تناقض و اختلافی وجود ندارد و روایات و آیات قرآن کریم همچون قطعات یک پازل است که تصویر واحدی و منسجمی از یک موضوع را نشان میدهد.روایت امام رضا (علیهالسلام) «ألا من زارنی فی غربتی فهو کان معی فی درجتی یوم القیامة» با آیات قرآن کریم و سنت متواتر رسول اکرم هماهنگ است. و این مسأله نشانگر بسیاری از مؤلفههایی معنایی در زیارت است.
زیارت روح طیبه یک شهید، تجدید میثاق با آرمانهای شهید و دعا برای همراهی وی در دنیا و آخرت است. در دنیا ستیز با ظلم و ستم و گسترش کلمه الله و حق و عدالت و در آخرت همنشینی و زیستن در سلام با دوستان خدا که برترین آرزوی یک مسلمان است. زیارت در واقع طلب همراهی با امامان شهید است، بنابراین خداوند اجر و پاداش شهداء را به ایشان میدهد، و در قرآن کریم برتری درجات برای مجاهدان در راه خدا مطرح شده است.
همه ائمه اطهار با مظلومیت کشته شدهاند و مسأله غربت امام رضا (علیهالسلام) مظلومیتی اوسع و بالاتر است، مانند آن چه درباره امام حسین (علیهالسلام) مطرح است، بنابراین پاداش افزون برای زائر وی قرار داده شده است. (جواد کربلائی 559/5)
درجه به معنای پله صعود و رشد انسان است، و ائمه اطهار پله صعود و ترقی انسانها هستند، و واسطه دریافت رحمت و فیض از جانب خداوند برای مؤمنان و خداوند این توانمندی را دارد که هرکه را بخواهد برتر قرار دهد و از فضلش به هر که بخواهد، ببخشاید.
پینوشتها:
1. استادیار دانشگاه یاسوج.
2. استادیار دانشگاه یاسوج.
قرآن کریم
تورات
آل قطیط، هشام، و من الحوار اکتشفت الحقیقة، بیروت، دار المنتظر، 1421 ق.
إبراهیمی، عبدالجواد، نظرة حول دروس فی العقیدة الإسلامیة، قم، مؤسسه انصاریان، 1417 ق.
ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1992 م.
ابنبابویه، محمد بن علی، امالی، تهران، انتشارات جهان، 1378.
ابنبابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا (علیهالسلام)، بیروت، اعلمی، 1400 ق.
ابنخلکان، وفیات الأئمة، من علماء البحرین و القطیف، بیروت، دار البلاغة للطباعة و النشر و التوزیع، 1412 ق.
إبیعربی، الفتوحات المکیة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
إربلی علی بن أبی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، بیروت، دار الأضواء بیتا.
أندلسی، أبی حیان، تفسیر البحر المحیط، بیروت، دارلکتب العربیة. 1422 ق.
بحرانی، هاشم، غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، قم، بینا، 1107 ق.
بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
الحاج، محمدحسین، حقوق آلالبیت (علیهالسلام) فی الکتاب و السنة باتفاق الأمة، قم، 1415 ق.
حلبی، السیرة الحلبیة، مصادر سیره پیامبر و ائمه (علیهمالسلام)، بیروت، دارالمعرفة، 1400 ق.
حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آلالبیت (علیهمالسلام)، 1413 ق.
حیدری، کمال، علم الإمام، قم، دار فراقد، 2008 م.
دروزة، محمد عزة، التفسیر الحدیث، قاهره، دارالغرب الإسلامی، 1404 ق.
زمخشری، جار الله، اساس البلاغه، تحقیق: باسل عیون السود، محمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1998 م.
شعرانی، عبدالوهاب، العهود المحمدیة، مصر، مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، 1973 م.
صائب عبدالحمید، الزیارة و التوسل، قم، انتشارات الرسالة، 1421 ق.
صالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد، مصادر سیره پیامبر و ائمه (علیهمالسلام)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414 ق.
صدر، سید محمد، ماوراء الفقه: قم، مکتبة الصفا، 1427 ق.
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیجا، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1409 ق.
عاملی، جعفر مرتضی، مختصر مفید، بیروت، المرکز الإسلامی للدراسات، 1425 ق.
عاملی، سید مرتضی، الانتصار، بیروت، دارالسیرة، 1422 ق.
غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العربی، بیتا.
فراهیدی، خلیل بن احمد، العبن، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق.
کاشانی، أبیبکر، بدائع الصنائع، باکستان، مکتبة الحبیبیة، 1409 ق.
کاشانی، فیض، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1091 ق.
کجوری، محمد باقر، الخصائص الفاطمیة، بیروت، انتشارات الشریف الرضی، 1380 ق.
کربلائی، جواد بن عباس، الأنوار الساطعة فی شرح زیارة الجامعة، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیتا.
مؤسسة آلالبیت، مجلة تراثنا، قم، مؤسسة آلالبیت (علیهالسلام) لإحیاء التراث، 1414 ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهمالسلام)، بیروت، مؤسسه دارالوفاء، 1403 ق.
محمد صالح، سید جمال، وانقضت أوهام العمر، قم المقدسة، مرکز الأبحاث العقائدیة، 1427 ق.
مرکز الرسالة، مودة أهلالبیت (علیهمالسلام)، قم، مرکز الرسالة، 1419 ق.
مزراحی، فیلیکس، قاموس عبری - عربی، بینا، بیتا.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.
نجفی، بهاءالدین، منتخب الأنوار المضیئة، قم، مؤسسة الإمام الهادی (علیهالسلام)، 1378.
هاشمی خوئی، حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة، تهران، مطبعة الاسلامیة، 1324.
هیتمی سعدی أنصاری، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، لبنان، مؤسسة الرسالة، 1417 ق.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات دومین همایش ملی سیره و معارف رضوی «معنویت» (جلد اول)، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول.