موارد مشروعیت تجسس در فقه امامیه (7)

موارد جواز تجسس، تفقد و تفحص حاکم و حکومت اسلامی (2)

2- از جمله موارد تجسّس جائز موردی بود که، تجسّس مغیّا به غرض و انگیزه‌ی خیر شرعی و عقلایی باشد. تا جایی که حتی شیخ انصاری در تحلیل ادلّه‌ی غیبت صرفاً مواردی که مغیّا به هدف انتقاض مؤمن و آزار و اذیت مؤمن است،
جمعه، 26 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
موارد جواز تجسس، تفقد و تفحص حاکم و حکومت اسلامی (2)
 موارد جواز تجسس، تفقد و تفحص حاکم و حکومت اسلامی (2)

 

نویسنده: احسان علی اکبری بابوکانی




 

موارد مشروعیت تجسس در فقه امامیه (7)

2- از جمله موارد تجسّس جائز موردی بود که، تجسّس مغیّا به غرض و انگیزه‌ی خیر شرعی و عقلایی باشد. تا جایی که حتی شیخ انصاری در تحلیل ادلّه‌ی غیبت صرفاً مواردی که مغیّا به هدف انتقاض مؤمن و آزار و اذیت مؤمن است، را محکوم ادلّه‌ی حرمت می‌دانند، و بر اساس تحلیل ایشان غیبت مغیّا به غرض و انگیزه‌ی خیر خارج از محدوده‌ی حرمت تجسّس می‌باشد، در نهایت ایشان همین مطلب را در تمام محرمات قائلند و می‌فرمایند: "أنّ المستفاد من الأخبار المتقدمة و غیرها أنّ حرمة الغیبة لأجل انتفاض المؤمن و تأذّیه منه". (1) مستفاد از اخبار متقدّمه و غیر اخبار این شد که غیبت حرام در جایی صادق است، که هدف اذیت و هتک عرض مؤمن همراه با اغراض سوء باشد (یعنی جایی که این هدف منتفی است حکم نیز منتفی است و به عبارت دیگر جایی که این هدف وجود ندارد، تخصّصاً از مقتضای ادلّه‌ی حرمت خارج است). سپس استشهاد می‌کنند به سخن محقق کرکی در جامع المقاصد و سخن شهید در کشف الریبه که به همین مطلب اشاره نموده‌اند (2). از سویی همین تحلیل در مورد ادلّه‌ی تجسّس نیز وجود دارد، که ما آن را نپذیرفتیم و قائل به حرمت تجسّس به طور مطلق شدیم، چه آنکه علت عمده را دلیل عقل و بنای عقلا دانستیم، که به طور مطلق تجسّس را حرام می‌دانستند و حتی بر اساس تحلیل ما از آیات و روایات نیز این اطلاق برداشت شد.
بر این اساس در صورت پذیرفتن تحلیل دوّم تجسّس مغیّا به انگیزه سوء تخصّصاً از مدلول ادلّه‌ی حرمت خارج خواهد بود. امّا بر اساس مدّعای ما تخصیصاً خارج است. مورد حاضر یعین تجسّس از احوال دشمنان داخلی از جمله مواردی از تجسّس است که مغیّا به غرض خیر است زیرا در این جا تجسّس صورت می‌‎گیرد تا شرور دشمن احکام الهی، خدا و رسول چنانکه در آیات شریفه‌ی قرآن نامیده شده‌اند، دفع گردد، لذا تجسّس جائز می‌باشد.
3- حفظ نظام و بیضه اسلامی و جلوگیری از اختلال در حکومت اسلامی- چنانکه مفصّل گذشت- واجب است و از ادلّه‌ی احکام در فقه امامیه دلیل دارد. تجسّس برای حفظ نظام و جلوگیری از اختلال در بیضه اسلام و انتظام امور عباد، از مقدّمات این واجب است و عقلاً واجب می‌باشد، بنابر یک مبنا شرعاً نیز واجب خواهد بود.
4- سیره متشرعه نیز بر وجوب هشیاری و احتراز و تجسّس از گفتار و رفتار منافقین در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) قائم بوده است. و مسلمانان در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حدی از رشد و بلوغ سیاسی رسیده بودند، که برای انجام وظیفه‌ی خطیر جاسوسی برای مقاصد اسلام و به نفع حکومت اسلامی کاملاً آگاهی داشتند. مثلاً زمانی که "زیدبن ارقم" شنید عبدالله بن ابی از خود و یارانش با عنوان (اعزّ) و از پیامبر با عنوان (اذلّ) یاد کرده با او به مخالفت برخواست، و این موضوع را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد، حضرت عبدالله بن ابی را طلبید و او منکر شد، تا اینکه آیه نازل شد، "یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ" (3) پس از نزول این آیه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زید بن ارقم را مدح نمودند و به او فرمود: "وَفَت أذنک یا غلام إنّ الله صدقک و کذّب المنافقین" (4) گوش تو درست شنیده است، ای غلام، خداوند تو را تصدیق و منافقین را تکذیب نمود.
5- ادلّه‌ی خاصی نیز از سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت امیر (علیه السلام) دال بر تجسّس از منافقین وجود دارد، که به قرار زیر است:
الف- از ابی بن رافع کاتب حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است، که گفت از علی (علیه السلام) شنیدم که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من، زبیر و مقداد مأموریت تجسّس دادند، تا محلی به نام روضه‌ی خاخ و به سراغ زنی که در آنجا در یک هودج است، برویم. ما راه افتادیم و سوار بر مرکبمان از مدینه خارج شدیم، تا اینکه به آن محل رسیدیم و زنی را در هودج یافتیم، به او گفتیم نامه را بده. زن گفت نامه‌ای دست من نیست. به آن زن گفتم یا نامه را بیرون آور یا اینکه گردنت را با این شمشیر می‌زنم. در این هنگام او از میان گیسوانش نامه‌ای را خارج کرد. آن نامه را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بردیم ایشان آن نامه را گرفتند و خواندند، معلوم شد که آن نامه را حاطب بن ابی بلتعه (5) برای مشرکان قریش نوشته است و آنان را از اقدامات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مربوط به فتح مکه آگاه کرده است. (6)
این مسأله نشان از اهتمام جدی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امور داخلی حکومت اسلامی و تحرّکات دشمن داخلی و خارجی دارد. و بازجویی و تجسّس علی (علیه السلام) از آن زن جاسوس نیز حاکی از مشروعیّت آن است.
ب- زمانی که "زیدبن ارقم" شنید عبدالله بن ابی از خود و یارانش با عنوان (اعزّ) و از پیامبر با عنوان (اذلّ) یاد کرده با او به مخالفت برخواست، و این موضوع را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد، حضرت عبدالله بن ابی را طلبید و او منکر شد، تا اینکه آیه نازل شد، "یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ" (7) پس از نزول این آیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زید بن ارقم را مدح و ستایش نمودند و به او فرمودند: "وَفَت أذنک یا غلام إنّ الله صدقک و کذّب المنافقین" (8) گوش تو درست شنیده است ای غلام، خداوند تو را تصدیق و منافقین را تکذیب نمود.
ج- امام علی (علیه السلام) همیشه مراقب دشمن داخلی بودند، برای مثال خریت بن راشد و یارانش از امام (علیه السلام) اعراض کردند و در شهرها متفرّق شدند، امام به تمام عمّال خود نامه نوشتند که متن نامه به این قرار است:
بسم الله الرحمن الرحیم، از بنده خدا علی امیرالمؤمنین به هرکس از عمّال من که این نامه را بخواند. امّا گروهی از مردم که با ما بیعت کرده‌اند، از نزد ما گریخته‌اند. پندارم که رهسپار بصره شده‌اند، از اهل بلاد درباره‌ی آنها سؤال کنید و در هر ناحیه‌ای از قلمروتان جاسوسان و گزارش‌گران بگمارید و هر چه شنیدی به من گزارش کنید. والسلام (9)
د- در روایت است که امام حسن مجتبی از همسر خود که متهم به نفاق بود، خود به تجسّس پرداختند. نص روایت اینگونه است:
"عن محمدبن یحیی عن احمدبن محمد عن ابن فضال عن ابن بکیر عن زراره عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: دَخَلَ رجلٌ علی علی بن الحسین (علیه السلام) فقال: إنَّ امرأتکَ الشیباینه خارجیةٌ تَشتُمُ عَلیّاً (علیه السلام) فإن سرّکَ أن اسمعکَ ذلکَ منها استمعتکَ؟ قال: نعم قال: فإذا کان تریدان تخرجُ کما کنتَ تخرج فَعُد فأکمن فی جانبِ الدّار قال: فلّما کان من الغد کمن فی جانبِ الدّار و جاء الرّجل فکلّمها فتبیّن منها فخلّی سَبیلَها و کانت تُعجِبُه". (10)
امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند: مردی حضور حضرت علی بن حسین (علیه السلام) آمد و عرض کرد: زن شیبانیه شما خارجیه است (یعنی از خوارج است) و به علی (علیه السلام) فحاشی می‌کند، و اگر (به حرف من اعتماد نمی‌کنید و) می‌خواهید خود شما شاهد قضیه باشید، کاری می‌کنم که شما خودتان بشنوید، حضرت فرمودند: آری، آن مرد گفت: هنگامی که می‌خواهید از خانه خارج شوید، برگشته و در گوشه‌ای مخفیّ شوید، حضرت روز بعد خود را در گوشه‌ای مخفیّ نمود و آن مرد آمد و با زن شیبانیه صحبت کرد (و زن مثل همیشه به حضرت علی (علیه السلام) هتّاکی و فحاشی نمود) و واقعیت روشن شد، سپس حضرت او را طلاق داده و رها کرد، در حالی که مورد توجّه حضرت بود (حضرت او را دوست داشتند).
ه- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نامه‌ای که خطاب به مردم مصر نوشتند و در آن نامه "قیس بن سعد بن عباده" را حاکم مصر قرار دادند، فرمودند:
"قیس بن سعد بن انصاری" را برای شما امیر فرستادم، پس او را در احقاق حق یاری کنید. من او را امر کردم به اینکه به نیکوکاران شما خوبی و احسان کند و نسبت به "مریب" شما شدت به خرج دهد. و مدارا کردن با عموم و خواص را به او امر نمودم و او کسی است که رفتار او را می‌پسندم و صلاح و خیرخواهی او را امیدوارم. (11)
و در نامه‌ای به اهل مدائن نوشتند: ای مردم مدائن، من "حذیفه بن یمان" را برای شما گماشتم و او کسی است که به هدایت و رهبری او خشنودم و به صلاح و شایستگی او امیدوارم. به او فرمان داده‌ام که با نیکوکار شما نیکویی کند و با افراد "مریب" شما سخت‌گیری و غلظت به خرج دهد و با همه‌ی شما با مدارا و رفق رفتار کند (12).
حال سؤال این است که مریب چه کسانی هستند:
ابن اثیر در شرح کلمه ریب می‌گوید: کلمه "ریب" بسیار به کار گرفته شده و آن به معنی شکّ است، و گفته شده است که به مفهوم شکّ توأم با تهمت به کار می‌رود و گفته می‌شود: "رابنی الشیء، و أرابنی" یعنی مرا به شکّ انداخت ... باز درباره کلمه "ریب" آمده: اگر امیر مردم را متهم کرده و سوء ظنّش را بر آنان آشکار سازد، این کار آنان را به ارتکاب مورد سوء ظنّ واداشته و آنها را به فساد می‌کشد (13).
و در لسان العرب می‌گوید: "ریب" عبارت است از شکّ و سوءظنّ و تهمت. (14)
از این دو نامه استفاده می‌شود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به "قیس بن سعد بن عباده انصاری" در مصر و "حذیقة بن الیمان" در مدائن دستور داده بودند که با اشخاص مریب با شدت برخورد کنند و حسن ظن و حمل بر صحت را مراعات نکنند، و عدم حسن ظن و شدت بر آنها لازمه‌اش مواظبت از رفتار و اقوال آنها به واسطه جاسوسی از کردار و رفتار آنهاست.

خلاصه:

اهل ریب کسانی بودند، که نسبت به اهل دین یا رژیم حکومتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) عقیده نداشته و مردم را با تبلیغات سوء و یا با عمل خود به تشکیک می‌انداختند و به عبارت دیگر مخالفین امیرالمؤمنین (علیه السلام) مخالفین حق که به علی (علیه السلام) و حکومتش اعتقاد نداشتند و در خلوت و جلوت با حیله‌ها و مسائل گوناگون عقیده مردم را سست کرده و در آنان تشکیک ایجاد می‌کردند. یکی از فقها معتقد است منظور از مریب که علی (علیه السلام) در نامه‌های خود به کار می‌برند، افراد منافق و مشکوک به نفاق‌اند، و می‌فرمایند بدیهی است که یکی از راه‌های سخت‌گیری زیرنظر داشتن و کنترل تحریکات و مراقبت از اعمال و برنامه‌های آنان و تجسّس از کارهای آنهاست.
در جای دیگری از حضرت آمده است که:
"و أقم الناس علی سننهم و دینهم و لیأمنک بریئهم و لیخفک مریبهم و تعاهد ثغورهم". (15)
مردم را بر روش و دین خودشان به پای دار، بی‌گناهانشان باید از تو در امان بوده و گنهکارانشان بترسند و از مرزها و گوشه و کنارهایشان به طور احسن پاسداری کن.
و باز می‌فرمایند:
"اضرِبُ بِالمُقبِلِ الَی الحَقِّ المُدبِرَ عَنهُ وَ بالسُّامع المُطیعِ العاصِیَ المُریبَ". (16)
به وسیله کسانی که به حق گرویده‌اند، با کسانی که از آن روگردان شده‌اند و همچنین به وسیله آنان که گوش به فرمان حقّ و مطیع آن هستند با آنان که عصیان ورزیده و گرفتار تردید در حق شده‌اند، می‌جنگم.
از اینکه حضرت، مریب را در مقابل سامع مطیع ذکر فرموده‌اند، می‌فهمیم که مراد از مریب، مخالفین و منافقین بودند، که از دستورات حضرت امتناع می‌ورزیدند و مردم را نیز وادار به طغیان و تردید و مخالفت می‌کردند، چنانکه در دو نامه قبلی نیز "مریب" مقابل "محسن" آمده است به قرینه "محسن" احتمال می‌رود "مریب" به معنای مسییء باشد، که با عمل خود مردم را به تردید و شک می‌اندازد. مثلاً در رفتن به جبهه شبهه می‌کنند و دیگران را نیز با تبلیغ قولی یا عملی خود به تردید و شک می‌اندازند چنانکه احتمال دارد، محسن (به قرینه مریب) به معنای صاحب ایمان و یقین و مطیع باشد، و در هر حال ایشان امر به شدت بر آنها می‌کنند، و یکی از لوازم شدت بر آنها تجسّس از امور آنها می‌باشد و احتیاط و حذر نسبت به آنهاست.

خلاصه اینکه:

با توجه به آنچه دال بر وجوب هشیاری و احتیاط نسبت به دشمن داخلی گذشت، این گونه به دست می‌آید که بر حاکم حکومت اسلامی واجب است، که در راستای حفظ نظام اسلامی از تمام تحرّکات دشمن داخلی باخبر شد، و در این راستا می‌تواند، از اسرار و حریم آنها تجسّس نماید.

(دشمنان) خارجی:

دشمن خارجی حکومت اسلامی همیشه به دنبال ضربه زدن و تخریب حکومت اسلامی است و حاکم اسلامی باید تمام هشیاری خود را نسبت به آنها به خرج دهد، تا مبادا غفلت و بی‌توجهی او باعث از بین رفتن ارزش‌های اسلامی گردد، امروزه نه تنها دشمن به وسیله جنگ نظامی حکومت‌‎ها را مورد تخریب قرار می‌دهد، بلکه بالاتر بواسطه جنگ فرهنگی نظام حکومت و انتظام امور مردم را به مخاطره می‌اندازد، در راستای دفع ضرر ناشی از تحرّکات دشمن بر حاکم اسلامی واجب است، تا با تمام وجود به مقابله با دشمن بپردازد، در این راستا حاکم می‌تواند، به تجسّس از حریم، اسرار و اطلاعات دشمن بپردازد و ادلّه‌ی احکام در فقه امامیه نیز این مشروعیّت را صحه می‌گذارد. بر این اساس در زیر به بررسی ادلّه‌ی مشروعیّت تجسّس از دشمن خارجی می‌پردازیم:

سه. دلیل عقلی

الف- وجوب حفظ نظام:

عقل انسان به طور وضوح، هرج و مرج و فساد اجتماعی و ناامنی و شیوع فحشا و ظلم و منکرات را تقبیح کرده و مبارزه با اختلال نظم و ایجاد هرج و مرج و فساد و منکرات را لازم می‌داند. دفع و رفع این امور متوقف بر ایجاد نظام و برقراری انتظام در جامعه می‌باشد و عقل حکم به وجوب ایجاد نظم و حفظ آن می‌کند. عدم تجسّس در امور دشمن و غفلت و بی‌توجهی نسبت به دشمن باعث متجرّی شدن دشمن و حمله نظامی و فرهنگی به جامعه‌ی اسلامی می‌گردد، و حال آنکه عقلاً حفظ نظام بر تمام افراد جامعه و به طریق اولی بر حاکم واجب است، بنابراین مقدّمات آن یعنی تجسّس از حریم، اسرار و اطلاعات دشمن حکم ذی المقدّمه را دارد واجب است. چنانکه اشاره شد بر اساس یک مبنا حتی بین این وجوب عقلی با حکم شارع مقدس نیز تلازم وجود دارد، و لذا بر اساس این مبنا عصیان مقدّمه عقاب نیز خواهد داشت. اگرچه پشتیبان اصلی وجوب حفظ نظام حکم عقل، امّا شارع مقدس آن را تأیید کرده و ارشاد به این حکم عقل می‌نماید. (17) فقها نیز در موارد مختلفی در فقه به این حکم عقل استناد نموده و احکامی را مبتنی بر آن صادر نموده‌اند. شیخ انصاری در کتاب مکاسب در بحث ولایت جائر در مقام بیان اقسام ولایت می‌فرمایند:
برخی از اقسام ولایت، واجب می‌باشد و آن ولایتی است که امر به معروف و نهی از منکر، متوقف بر آن است؛ زیرا مقدّمه‌ی واجب در صورت قدرت، واجب است (18).
در جای دیگر ایشان می‌فرمایند:
"أنّ وجوب الصناعات لیس مشروطاً ببذل العوض، لأنّه لإقامة النظام التی هی من الواجبات المطلقة". (19)
واجب بودن صناعات، مشروط به دادن عوض در مقابل آن نیست؛ زیرا وجوب صناعات برای برپایی نظام است و برپایی نظام از واجبات مطلقه می‌باشد.
ظاهراً منظور شیخ از وجوب صناعات وجوب عقلی است؛ زیرا عقل به منظور برپاداشتن نظام، صنعت‌ها را برای اشخاص که می‌توانند یاد بگیرند، واجب می‌داند. و مراد از نظام، فقط ایجاد حکومت نیست بلکه منظم بودن زندگی و رفع اختلال و هرج و مرج است. برای روشن شدن معنای نظام از منظر فقها می‌توان به کلام صاحب ریاض (20) اشاره نمود، ایشان می‌فرمایند:
با قید ذاتی واجب توصلی از تعریف خارج می‌شود مانند بسیاری از کارها و حرفه‌های واجب توصلی که به منظور دستیابی به اهداف خاصی- مانند نظم بخشیدن امور دنیوی و اخروی- به طور کفائی واجب اعلام شده است (21).
برخی از فقهای معاصر نیز فتاوای مختلفی را مبتنی بر این مسأله می‌دانند برای مثال آیت الله مکارم در مورد اهمیّت حفظ نظام می‌فرمایند: حفظ نظام قطعاً واجب می‌باشد و بر وجوب آن از ادلّه‌ی اربعه نیز می‌توان استدلال آورد و بالاتر اینکه بسیاری از احکام مخصوصاً حدود و تعزیرات منشأش این مسأله می‌باشد، بر این اساس هر چیزی که مقدمه حفظ نظام است واجب خواهد بود. و شاید حکم به تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی از همین باب بوده باشد، چه آنکه استعمال تنباکو در آن زمان علت اصلی برای خرید آن بوده و بدین وسیله سبب ازدیاد شوکت دولت‌های استعمارگر و استضعاف مسلمانان و سلطه دشمنان بر آنها می‌گردید. همچنین در مورد دروغ در صورتی که مقدّمه برای اصلاح روابط افراد گردد و یا غیبت که مقدّمه‌ای برای نصح مستشیر است، گاهی به عنوان ثانوی- یعنی عنوان مقدّمه‌ی واجب بودن- واجب می‌گردد. از همین دست احکام که از باب مقدّمه‌ی واجب بودن- مقدّمه‌ی حفظ نظام- واجب می‌شوند، جواز اخذ اموال مردم زیادتر از آنچه که به حکم نص باید بدهند، برای خرید سلاح و تجهیز دولت اسلامی در مقابل دشمن می‌باشد، که عنوان اولیّه‌ی آن از منظر فقه حرمت است، امّا به عنوان ثانوی در برخی از برهه‌های از زمان از باب مقدّمه برای حفظ نظام، جائز می‌گردد (22).
غرض از ذکر کلام فقهای عظام در مسأله بیان مسلّم بودن وجوب حفظ نظام و وجوب کفایی یا عینی آن مقدار از صنایع و حرف است، که حفظ نظام و انتظام امور عباد متوقّف بر آن است.
امام خمینی (رحمه الله) (23) در اینکه آیا حفظ نظام واجب است یا اخلال به آن حرام می‌باشد، تردید فرموده‌اند و در این مورد چنین می‌فرمایند:
شأن چنین است که آیا حفظ نظام واجب است یا اخلال به آن حرام می‌باشد؟ اگر قول دوم را بپذیریم- در صورت قول به حرمت مقدّمه‌ی حرام- هر آنچه که جزء اخیر علت تامه اخلال باشد، حرام خواهد بود. پس ترک چیزی که نظام متوقف بر آن است، حرام خواهد بود.
این تردید حضرت امام (رحمه الله) با گفته‌ی ما هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ما می‌گوییم هر عملی که نظام را بر هم بزند، جائز نخواهد بود و هر عملی هم که حفظ نظام بر آن متوقف باشد، لازم و واجب است. بنابراین در صورتی که تجسّس از حریم، اسرار و عورات مردم مقدّمه‌ی بر هم خوردن انتظام امور افراد و برهم خوردن نظام جامعه‌ی اسلامی گردد، به اتفاق علما عقلاً جائز نخواهد بود و بر اساس یک مبنا این حکم عقلی کاشف از لزوم شرعی نیز می‌باشد.

خلاصه اینکه:

تجسّس از حریم، اسرار و اطلاعات دشمن به حکم عقل واجب است، چه آنکه جدای از وجود دین غفلت از دشمن باعث از بین رفتن نظام جامعه و انتظام امور مردم می‌گردد، و به حکم عقل این نظم و انتظام واجب است، لذا مقدّمات آن نیز عقلاً واجب می‌باشد.

ب- حرمت اختلال در نظام:

چنانکه در مقدّمه واجب تفاوت مبانی وجود داشت و گروهی قائل به وجوب شرعی آن و گروهی دیگر قائل به عدم وجوب شرعی آن بودند، در مقدّمه‌ی حرام نیز اختلاف وجود دارد، امّا همه علما متفق بر حرمت عقلی مقدّمه‌ی حرام می‌باشند. یکی از مواردی که عقل بدون درک شرع حکم به عدم جواز آن می‌کند، اختلال در نظام جامعه و انتظام امور افراد می‌باشد. فقها نیز در موارد مختلفی به این مطلب اشاره نموده‌اند، که برای مثال برخی از آنها را اشاره می‌نماییم.
سیّد مصطفی خمینی (رحمه الله) یکی از موارد حرمت احتکار را جایی می‌دانند، که مقدّمه ایجاد اختلال در نظام و انتظام امور مردم گردد و می‌فرمایند:
اگر احتکار باعث اضرار به مردم و ایجاد هرج و مرج و اخلال در نظام گردد، به حکم عقل ممنوع خواهد بود (24).
آیت الله مکارم شیرازی در بحث امر به معروف و نهی از منکر می‌فرمایند:
بر آمر به معروف و ناهی از منکر جائز نیست که برای انجام وظیفه‌ی خود اقدام به کتک زدن، زخمی کردن، شکستن یا قتل طرف مقابل نماید، مگر اینکه امام به او اذن انجام چنین کاری را داده باشد. زیرا در جواز این مسائل برای همه‌ی افراد از مردم مفاسد بزرگی وجود دارد، که این مفاسد گاهی موجب اخلال در نظام و هرج مرج می‌گردد. (25)
از موارد دیگری که قاطبه‌ی فقهای اصولی امامیه حکم به عدم جواز و ممنوعیّت آن داده‌اند، احتیاط در بسیاری از موارد می‌باشد همانند: احتیاط در شبهه‌ی تحریمیه "ما لا نص فیه" یا احتیاط در ظنون مختلف در دلیل انسداد (26) و ...، در تعلیل حکم عدم جواز، ایشان ایجاد اختلال در نظام را مستند فتوای خود قرار داده‌اند. و جالب است که فقها اگر مثلاً احتیاط در همین موارد موجب ایجاد اختلال (و یا عسر و حرج نگردد)، آن را جائز دانسته‌اند.
برای مثال آیت الله خوئی می‌فرمایند:
"فإذا لم یکن الاحتیاط مخلاً بالنظام و لا حرجیاً- فقد یقال- بتقدّمه علی الاجتهاد و التقلید نظراً إلی أنّ الامتثال القطعی یتقدّم علی الامتثال الظنی". (27)
"اگر احتیاط موجب اختلال در نظام و عسر و حرج نگردد، برخی قائل به تقدّم آن بر اجتهاد و تقلید شده‌اند زیرا احتیاط امتثال قطعی حکم الله است و حال آنکه تقلید امتثال ظنی است، بنابراین احتیاط در این صورت مقدّم بر تقلید خواهد بود".
بر این اساس غفلت نسبت به دشمن، اطلاعات و اسرار آنها از آنجا که مقدّمه‌ای برای ایجاد اختلال در امور افراد و جامعه است و در صورت التزام به حرمت آن عقلاً آرامشی برای افراد که جزء اساسی حکومت و جامعه‌ی اسلامی هستند، نخواهد ماند، و این حرمت تجسّس مقدّمه‌ای برای از بین رفتن نظم و نظام و اختلال در آن است، لذا از باب مقدّمه‌ی حرام- مقدّمه‌ی اختلال که عقلاً حرام است- عقلاً حرمت تجسّس از امور دشمن جائز نمی‌باشد.

خلاصه اینکه:

التزام به حرمت تجسّس از حریم و اسرار و اطلاعات دشمن باعث ایجاد هرج و مرج و اختلال در نظام جامعه و انتظام امور افراد جامعه می‌گردد، بنابراین حکم به حرمت حکم ذی المقدّمه را دارد، و عقلاً مذموم است. بر این اساس تجسّس از دشمن مباح خواهد بود.

ج- ظلم بودن حرمت تجسّس:

به حکم عقل ظلم قبیح است و نباید به دیگران ظلم نمود، ادلّه‌ای نیز دال بر حرمت ظلم در شریعت وارد شده است، که ارشاد به این حکم عقل است. حرمت تجسّس از اطلاعات و اسرار و حریم دشمن ظلم به جامعه اسلامی، مسلمین و بالاتر اینکه ظلم به خدا و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، چه آنکه غفلت نسبت به دشمن و بی‌توجهی نسبت به تحرّکات آنها باعث از بین رفتن احکام اسلامی و ضامن اجرای آن یعنی حکومت اسلامی خواهد بود، لذا عقلاً التزام به حرمت تجسّس از حریم، اطلاعات و اسرار دشمن جائز نمی‌باشد.

2. آیات:

در قرآن کریم آمده است: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعًا". ای مؤمنان سلاح برگیرید و دسته دسته یا به طور همگانی به سوی جبهه‌ها بشتابید.
در تفسیر کلمه "حِذر" دو احتمال وجود دارد: الف- چیزی است که با آن خطر را دفع می‌کنند و وسیله تأمین امنیّت است، مانند سلاح و "حَذَر" پرهیز نمودن از هر چیز خطرناک است. (28) ب- "حَذَر و حِذر" دارای یک معنی هستند مانند اثَر و اثر، گفته می‌شود "اخَذَ حِذره" وقتی که شخص هشیار بوده و از خطر بپرهیزید، مثل اینکه در اینگونه موارد حذر، وسیله پرهیز و احتیاط قرار داده شده است، وسیله‌ای که شخص به وسیله آن جسم و روحش را از خطرات حفظ می‌کند (29).
ابن منظور در لسان العرب می‌گوید "الحَذَرُ و الحِذر: الخیفة" (هر دو تعبیر به معنای ترس است). پس معنای آیه این است که از دشمن بپرهیزید و او را بر خودتان راه ندهید.
قرطبی می‌گوید: "الحَذَر و الحذر" دو لغتند مانند: "المَثَل و المِثل" فرّاء می‌گوید: بیشتر "الحَذَر" به کار گرفته می‌شود. "والحِذر" هم شنیده شده است، می‌گویند: "خذ حَذَرک" یعنی احتیاط کن، و گفته می‌شود: برای دوری از خطر سلاح برگیر؛ زیرا به وسیله سلاح می‌توان از خطر در امان بود (30).
در تفسیر آیه، مطابق دو قولی که در معنای "حِذر" آمده دو نظریه (31) اظهار شده است: الف- امر به اینکه اسلحه‌هایتان را برداشته و عازم جبهه‌ها شوید. ب- همواره بیدار و محتاط باشید، تا غافلگیر نشوید (از لوازم این احتیاط تجسّس از اسرار و اطلاعات دشمن است).
علّامه طباطبائی می‌فرماید:
این آیات- که مؤمنین را به جهاد ترغیب و تشویق می‌کند، در زمانی نازل شد که مسلمانان تحت فشار بسیار شدید مشرکین بودند. و گویا این زمان در اوائل (ربع دوم) اقامت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه بوده که عرب از هر طرف علیه مسلمانان هجوم آورده بودند، تا نور خدا را خاموش ساخته و بنیان رفیع دین را ویران کنند و لذا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتباً با مشرکین قریش و طاغوت‌های عرب درگیر بوده، جنگ می‌‎کرد و به اطراف و اکناف جزیرة العرب لشکر می‌فرستاد و پایه‌های دین را همواره در میان مؤمنین استحکام بخشیده و بالا می‌برد، و منافقین هم که در میان مسلمانان بودند، برای خود قوّت و قدرتی داشتند؛ در روز احد معلوم گردید که جمعیت آنان از جمعیّت مسلمانان خیلی کمتر نیست. و اینان همواره در مقابل کارهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد مانع می‌کرده و منتظر فرصت بودند، که ضربه بزنند و مؤمنین را- با توسل به انواع تبلیغات و حیله‌ها- از رفتن به جنگ بازمی‌داشتند، عدّه‌ای از مسلمانان هم که قلبشان مریض بود، به حرف آنان گوش داده و از گفتار آنها تبعیّت می‌کردند. و یهودیان نیز در اطراف، فتنه‌انگیزی کرده و با مسلمانان می‌جنگیدند. عرب مدینه هم نسبت به یهودیان احترام گذاشته و از دیرزمان برای آنان اهمیّت قائل بودند، ولی یهودیان در میان اعراب علیه مسلمانان و اسلام تبلیغ می‌کردند، و برای از بین بردن ایمان خالص مسلمانان، دروغ و شایعه ساخته و احادیث گمراه کننده‌ای جعل کرده و همچنین مشرکان را علیه مسلمانان تشجیع می‌نمودند. و گویا آیات قبلی، کید و مکر یهودیان را ابطال کرده و جلوی تبلیغات آنها را می‌گیرد و این آیات که از منافقین سخن می‌گوید، در حکم تکمیل راهنمایی و ارشاد مسلمانان است و آنها را با اوضاع زمان حاضر خود آشنا می‌کند، تا صاحب بصیرت شوند و از مرضی که در ضمیرشان نفوذ کرده در امان بمانند، از این رو می‌فرماید: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ".
به هر حال آیه مبارکه، مسلمانان را بر حذر (احتیاط و آمادگی) امر می‌کند که فریب تبلیغات منافقین (دشمن داخلی) و یهودیان (دشمن خارجی) را نخورند و آگاهانه، مبارزه خود را ادامه دهند و در هنگام حمله، باز در حِذر باشند و از دشمن، عددشان، نقشه‌های جنگی و تصمیمشان، کمین، حیله‌ها، دسیسه‌ها و اسلحه و مهماتشان آگاه شوند و از جمله حِذرشان یکی هم برداشتن اسلحه است، از دیگر موارد آن تجسّس از احوال آنها و آگاهی نسبت به تحرّکات آنهاست. پس در حقیقت معنای اوّل، از مصادیق معنای دوم است و میان دو معنی تنافی نیست. (32)
"حِذر" و "حَذَر" عبارت است از بیداربودن و آماده شدن برای مواجهه با دشمن، و آماده شدن به این است که از حال دشمن آگاه باشد و مقدار نیرو و استعداد جنگی او را بفهمد و اگر دشمن متعدد باشد، روابط میان آنان را نیز به دست آورد، که آیا با هم ارتباط و اتّحاد دارند یا نه؟ تا وسائل و ابزار جنگی، برای مقابله با هجوم آنان را تهیّه و آماده سازد، و این امر جز با تجسّس از امور دشمن اعم از داخلی و خارجی امکان ندارد، به دیگر سخن در آیه شریفه امر به بیداری و آگاهی و آمادگی نسبت به دشمن شده است، این امر بر مبنای اکثر اصولیین ظهور در وجوب دارد، تجسّس از احوال دشمن از مقدّمات این امر می‌باشد، اتفاقاً این تجسّس عقلاً واجب است و بر مبنای اکثر این لزوم عقلی کاشف از لزوم شرعی نیز می‌باشد.
اهتمام به این مسأله بسیار ضروری است، چه آنکه اگر دشمن (اعم از داخلی و خارجی)، مسلمانان را غافلگیر کند، بر آنها هجوم می‌آورد و یا اگر هم الآن هجوم نیاورد، دائماً آنها را تهدید خواهد کرد و اگر مسلمانان در اثر قوّت اسلام در داخل کشور تهدید نشوند، در مرزها و سرحدّات در امان نخواهند بود و اگر خواستند در مرزها استحکاماتی به وجود آورده و یا احکام الهی را اجرا نمایند، حتماً دشمن متعرّض آنها خواهد شد و اگر مسافرت خارجی بر ایشان پیش آید، جان و مال و ناموسشان در خطر خواهد بود، و آیه "خُذُواْ حِذْرَكُمْ" شامل همه این پیش بینی‌ها و آمادگی‌هاست چنانکه در آیه دیگر می‌فرماید:
"وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ ..." (33) برای تهدید دشمنانتان هرچه می‌توانید نیرو و اسبان سواری مهیّا سازید، تا بدین وسیله دشمنان خدا و خودتان را بترسانید.
از جمله مقدّمات امتثال امر در این آیه کریمه آموزش نظامی، شناختن و تهیه سلاح‌های مختلف (و مناسب با وضع جغرافیایی) و نحوه کاربرد آنها و اگر شناخت و استعمال این سلاح‌ها موقوف به فراگیری علومی از قبیل علم شیمی، فیزیک، هندسه و ... باشد، یادگرفتن آن هم لازم خواهد بود، چنانکه شرایط موجود در عصر حاضر، اقتضای فراگیری همه این علوم را دارد؛ زیرا خداوند متعال حذر را در تمام انواع آن واجب کرده است، و در این راستا بسیاری از مواقع ناگزیر از تجسّس از دشمن و اسرار او هستیم و در مسیر اعداد نیرو برای مقابله و جنگ روانی با دشمن تجسّس از موقعیت و اسرار آنها عقلاً و بر یک مبنا شرعاً نیز واجب است.
تا آنجا که در مورد خطرات احتمالی دشمن خارجی نقل شده است که، در مدت اقامت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، مردم این شهر همواره مسلح بودند: "اهلُ المَدینةِ کانُوا لا یَبیتُونَ الّا بِسِلاحٍ". (34)
و نیز نقل شده است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه با احتیاط با مردم رفتار می‌کردند و خود را از آنان محافظت می‌فرمودند، بدون اینکه قیافه مهربانش را بر احدی تغییر داده باشد. (35)
قرآن مجید در آیه دیگری دستور می‌دهد که مسلمانان در جبهه چگونه نماز بخوانند و مکرراً دستور حذر و احتیاط می‌دهد:
"وَإِذَا كُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْیَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْیَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْیَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْكُم مَّیْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا". (36)
ای رسول خدا، اگر برای مسلمانان (در جبهه) اقامه نماز کردی، عدّه‌ای اسلحه بگیرند و با مراعات احتیاط با تو نماز بخوانند (و بقیّه جلو دشمن باشند) چون سجده را به پایان بردند (و نماز را تمام نمودند) پشت سر شما (جلو دشمن) باشند، تا آن گروهی که نماز نخوانده‌اند، بیایند و با تو نماز بخوانند. آنها هم احتیاط کنند و اسلحه با خود داشته باشند، کفّار دوست دارند که شما از اسلحه و متاع خود غفلت کنید (همه مشغول نماز باشید) تا یکباره به شما حمله کنند و در صورت باران و مرض، معذورید اسلحه را زمین بگذارید ولی احتیاط لازم را مراعات کنید.
باید توجّه داشت که ذکر حذر و اسلحه در کنار هم در آیه شریفه قرینه است، بر اینکه حذر به معنای اسلحه نیست، ولی ممکن است که اسلحه مصداق حذر باشد و دیگر اینکه مقابل حذر به جای عدم حذر، غفلت ذکر شده است، پس معلوم می‌شود که مراد از حذر عدم غفلت است.
و نیز با تصریح آیه شریفه در صورت عذر، می‌توان اسلحه را زمین گذاشت و در عین حال می‌فرماید: "خُذُواْ حِذْرَكُمْ" این خود قرینه است که منظور از "حذر" اسلحه نیست.
خداوند متعال در این آیه، سه بار مسلمانان را به مراعات کردن و حذر امر می‌کند و حذر را هم مطلق گذاشته‌اند، که شامل همه انواع حذر می‌شود و از جمله‌ی آن تجسّس از احوال دشمن داخلی و خارجی است. همانطوری که علامه طباطبائی در المیزان بیان کرده‌اند: آیه اوّل در امر به حذر اختصاص به جنگ ندارد و همه در هر حال باید در مورد حفظ اسلام و حکومت اسلامی و اجتماع مسلمین این وظیفه خطیر را انجام دهند، تا از طرف مخالفین داخلی یا دشمنان خارجی خطری متوجه آنان نشود. (37)

خلاصه اینکه:

بر اساس آیات شریفه‌ی قرآن کریم آگاهی و هشیاری نسبت به دشمن اعم از منافقین و اهل ریب داخلی و دشمنان خارجی واجب می‌باشد، و از لوازم این هشیاری و آگاهی تجسّس مداوم از احوال آنها برای دفع شرور آنهاست.

3. تجسّس از دشمن در سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):

در سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تجسّس از دشمن بسیار مرسوم بوده و در موارد بسیاری ایشان جاسوس گماشته است، که در زیر به برخی از مأموریت‌های جاسوسی توسط جاسوسان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در صدر اسلام اشاره می‌نماییم. اگرچه این موارد بسیار زیاد است، امّا بر اساس استقرایی که در کتب تاریخ نمودیم، برخی از آنها به قرار زیر است:
1

. مأموریت عبدالله بن جحش بن رئاب اسدی:

پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عبدالله بن جحش را به فرماندهی سپاهی منصوب کرد، که به همراه او هشتاد تن از مهاجرین بودند و از انصار هیچ کس در آن سپاه نبود. عبدالله قبل از عزیمت، نامه‌ای را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت نمود و آن حضرت شفاهاً به او فرمان دادند که دو روز بعد از حرکت و در بین راه آن نامه را باز کن و بخوان. وی پس از طی دو روز طی طریق، نامه را گشود و ملاحظه کرد، که پیامبر به او دستور داده، تا به محلی بین مکه و طائف که قریش در آنجا بود بروند، آنان را زیرنظر بگیرد و اخبار وضعیت آنها را برای حضرت گزارش کند. (38)

2. مأموریت علی (علیه السلام)، زبیر، سعدبن ابی وقّاص و چند نفر دیگر در جنگ بدر:

طبری نقل می‌کند که رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برخی از اصحاب خود مانند علی (علیه السلام)، زبیر، سعدبن ابی وقاص و ... را در جنگ بدر به عنوان جاسوس برای کسب خبر از احوال کفار روانه بدر کردند. (39)

3. مأموریت حباب بن منذر بن جموح:

در غزوه احد وقتی سپاه دشمن در جایگاه خود مستقر شد، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حباب بن منذر را به عنوان جاسوس به سوی آنان فرستاد، و به او فرمودند: وقتی بازگشتی هرگز در میان مسلمانان گزارش کار خود را برای من تعریف نکن، مگر در صورتی که افراد دشمن را کم ببینی. حباب بن منذر رفت و آنان را زیر نظر گرفت و پس از کسب اطلاع لازم به سوی پیامبر آمد و در خلوت گزارش کار خود را به پیامبر داد. (40)

4. مأموریت جبیله بن عامر البلوی:

ابن حجر عسقلانی در الاصابه فی تمییز الصحابه می‌گوید: جبیله بن عامر البلوی هم پیمان پیامبر بود و در جنگ احزاب برای حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) جاسوسی می‌کرد. (41)
5

. مأموریت عبدالله بن رواحه بن ثعلبه انصاری:

ذهبی می‌گوید: هنگامی که سلام بن ابی الحقیق کشته شد، یهودی‌ها، اسیر بن رازم را رهبر خود کردند، او نیز به غطفان و دیگر نقاط رفت تا یهود را برای جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیج کند. پیامبر نیز ابن رواحه را همراه با سه نفر دیگر به طور مخفیانه به جاسوسی او روانه کرد تا از اسرار آنها تجسّس کرده و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در جریان قرار دهد. (42)

6. مأموریت عقبه بن ناجیه الخزاعی:

ابن حجر عسقلانی در اصابه در شرح حال "عقبة بن ناجیه الخزاعی" می‌نویسد: ابن ابی شیبه به نقل از عروه می‌گوید: پیامبر در فتح مکه ناجیه الخزاعی را به عنوان جاسوس روانه مکه کرد و او اخبار و اطلاعات قریش را برای پیامبر می‌آورد. (43)

7. مأموریت عبدالله بن ابی بکر:

بخاری در صحیح در ضمن حدیثی از عایشه می‌گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر به غاری رسیدند، به نام ثور پیامبر سه شبانه روز را در آنجا به سر برد، همراه آنها عبدالله بن ابی بکر- که جوانی هشیار و زیرک بود- شب‌ها حضور داشت، و سحر از نزد آنها به سوی قریش می‌آمد و شبانگاه هر آنچه اتفاق افتاده بود، از اسرار و اطلاعات قریش به پیامبر اطلاع می‌داد. (44) البته شیعه قبول ندارد که همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر بوده، بلکه حسب نصوص صحیحه معتقدند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) همراه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. (45)

8. مأموریت یاران رجیع:

واقدی می‌نویسد: پیامبر یاران رجیع را به عنوان جاسوس به سمت مکه روانه می‌فرمایند، تا وی را از اخبار مربوط به قریش آگاه سازند، و این گروه مأموریّت خود را سی و شش ماه بعد از هجرت و پس از جنگ احد آغاز کردند. (46)

9. عدی بن ابی زغباء انصاری و بسبس بن عمرو:

در کتب تاریخ نقل شده است که، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسبس بن عمرو جهنی و عدی بن ابی زغباء جهنی انصاری را در جنگ بدر به عنوان جاسوس روانه کاروان ابوسفیان کردند، تا ایشان را از اخبار و اسرار سپاه ابوسفیان آگاه سازد. (47)

10. مأموریت خوات بن جبیر:

هنگامی که لشگریان احزاب، مدینه را محاصره کردند، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوات بن جبیر را فرستاد تا برود و درباره بنی قریظه تجسّس کند و اطلاعاتی بدست آورد و ببیند که آیا پیمان خود را با ابوسفیان شکسته‌اند یا خیر. و از اسرار و اطلاعات آنها پیامبر را آگاه سازد. (48)

11. مأموریت انس و مونس:

دو جاسوس دیگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انس بن فضاله و مونس بن فضاله در جنگ احد هستند، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را مأمور تجسّس از قبیله قریش کردند و آنها را به سوی کاروان قریش فرستادند. آن دو در محلّی به نام "عقیق" با لشکر قریش همراه شدند و هنگامی که قریش به "وطاء" رسیدند و در آنجا مستقر شدند. آنها خود را از سپاه قریش جدا کردند و نزد رسول الله مشرف شدند و حاصل تجسّس خود را به ایشان ارائه نمودند. (49)

12. مأموریت ابن ابی حدرود اسلمی:

واقدی می‌نویسد: پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابن ابی حدرود اسلمی را در جنگ حنین احضار فرمودند و به او مأموریت دادند تا از اخبار و اسرار و اطلاعات دشمن تجسّس نماید و برای ایشان بیاورد. (50)

13. مأموریت فردی از قبیله خزاعه:

در غزوه حدیبیه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئولیت تجسّس از احوال قریش را به یکی از افراد قبیله‌ی خزاعه محوّل نمودند. نامبرده پس از انجام مأموریّت گزارش داد، که کعب بن لوی و عامر بن لوی عدّه‌ی زیادی از افراد حبشی و قبیله‌های مختلف را جمع‌آوری نمودند، تا با مسلمانان بجنگند و مانع ورود آنها به خانه‌ی کعبه شوند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از دریافت این خبر فرمان حمله را صادر فرمودند. (51)

14. مأموریت حذیفه بن یمان:

از حذیفه بن یمان روایت شده که گفت: در جنگ خندق همراه رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم. ایشان پاره‌ای از شب را نماز گزارد و سپس به سوی ما توجّه کردند و فرمودند: چه کسی می‌رود ببیند این قوم چه می‌کنند و من قول می‌دهم که او برگردد و دعا می‌کنم که خدا او را در بهشت رفیق من قرار دهد. امّا چون هیچ کس برنخواست. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا فراخواند و من چاره‌ای جز اطاعت نداشتم. حضرت به من فرمودند: ای حذیفه برو در میان این قوم وارد شو و بنگر که چه می‌کنند. و چه می‌گویند، بدون اینکه از تو کاری سر بزند، تا اینکه به نزد ما برگردی. حذیفه گفت: مخفیانه به میان سپاه دشمن رفتم و دیدم که لشگر خدا (باد و طوفان) چنان کرده که نه دیگی برای آنها باقی مانده و نه آتشی و نه بنایی و ابوسفیان را دیدم؛ در حالی که فریاد می‌زد و می‌گفت: ای گروه قریش هر کدام از شما ببیند، که چه کسی در کنار اوست و او را شناسایی کند. حذیفه می‌گوید: من فوراً دست کسی در کنار اوست و او را شناسایی کند. حذیفه می‌گوید: من فوراً دست کسی را که در کنارم بود گرفتم و گفتم تو کیستی؟ او پاسخ داد: من فلان بن فلان هستم. آنگاه ابوسفیان گفت: ای جماعت قریش دیگر این جا جای ماندن نیست، عقب‌نشینی می‌کنیم. (52)

15. مأموریت زبیر در جنگ احزاب:

جابربن عبدالله انصاری از پدرش روایت کرده که گفته است: هنگام جنگ احزاب، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه کسی می‌رود از بنی قریظه خبر بیاورد، که پیمانش را با ابوسفیان شکسته است یا نه و اخبار و اطلاعات آنها را کسب نماید. زبیر پاسخ داد: من می‌روم. دوباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال خود را تکرار کرد. باز هم زبیر پاسخ داد: من می‌روم. آنگاه حضرت فرمودند: هر پیامبری حواری‌ای دارد و حواری من زبیر است. (53)

16. مأموریت عبدالله بن حدره:

در برخی از کتاب‌های سیره آمده، که وقتی قبیله‌ی هوازن در صدد توطئه علیه اسلام برآمدند، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عبدالله بن حدره دستور دادند، مخفیانه در میان آنان وارد شود و از تصمیم آنها اطلاع حاصل کند. (54)

17. مأموریت علی (علیه السلام) پس از جنگ احد:

پس از غزوه احد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را به دنبال باقیمانده‌ی لشکر دشمن فرستاد تا ببیند آنها چه تصمیمی دارند، و از اسرار و اطلاعات آنها رسول الله را آگاه نماید. (55)

خلاصه اینکه:

در سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرسوم بوده که ایشان در موارد مختلف نسبت به تحرّکات دشمن و اطلاعات و اسرار آنها هشیار بوده و هرگز غفلت به خرج نمی‌دادند و در موارد مختلف جاسوسانی را به میان دشمن می‌فرستادند، تا ایشان را از توطئه‌ها، اسرار و اطلاعات سرّی دشمن آگاه نمایند. بر این اساس می‌توان گفت تجسّس از اسرار دشمن از منظر رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) امری مشروع و جائز بوده است.

4. حکومت قاعده لاضرر بر ادلّه حرمت:

از آنجا که حکم به حرمت تجسّس از تحرّکات و اسرار و اطلاعات دشمن باعث ضرر بسیار زیادی به حکومت اسلامی و انتظام جامعه اسلامی می‌شود و به طور کلی باعث ایجاد اختلال در نظام و وارد شدن ضرر بسیار به حکومت اسلامی و مسلمین می‌گردد، بر این اساس قاعده لاضرر بر ادلّه و عناوین اولیّه حکومت دارد و باعث تضییق دائره حرمت به نحوی می‌گردد، که تجسّس از امور دشمن را از محدوده حرمت خارج می‌سازد. البته اگر قائل باشیم لاضرر حکم نیز جعل می‌کند، می‌توان حکم وجوب تجسّس در موارد ضروری را از آن بدست آورد.

پی‌نوشت‌ها

1. انصاری، 1415ق، ج1، ص 342.
2. فی جامع المقاصد بعد ما تقدّم عنه فی تعریف الغیبة-: إنّ ضابط الغیبة المحرمة: کل فعل یقصد به هتک عرض المؤمن، أو التفکّه به، أو إضحاک الناس منه، و أمّا ما کان لغرض صحیح فلا یحرم، کنصح المستشیر، و التظلّم و سماعه، و الجرح و التعدیل، و ردّ من ادّعی نسباً لیس له، و القدح فی مقالة باطلة خصوصاً فی الدین، انتهی. و فی کشف الریبة: اعلم أنّ المرخّص فی ذکر مساءة الغیر هو غرض صحیح فی الشرع لا یمکن التوصل إلیه إلّا به، انتهی و علی هذا، فموارد الاستثناء لاتنحصر فی عدد. (انصاری، 1415ق، ج1، ص 342).
3. سوره منافقون، آیه 8.
4. جزری، بی‌تا، ج5، ص 211.
5. او فردی بود از قریش که اسلام آورده بود.
6. رک: قسطانی، (بی تا)، ج5، ص 141؛ راوندی، 1409ق، ج1، ص 60.
7. سوره منافقون، آیه 8.
8. جزری، بی تا، ج5، ص 211.
9. ثقفی کوفی، بی تا، ص 122.
10. حر عاملی، 1409ق، ج14، ص 425.
11. "و قد بعث الیکم قیس بن سعد الأنصاری أمیراً فوازروه و أعینوه علی الحقّ و قد أمرته بالإحسان الی محسنکم و الشدّة علی مریبکم و الرفق بعوامکم و خواصکم و هو ممکن ارضی هدیه و ارجو صلاحه و نصحه ...". (ر. ک: محمودی، محمدباقر (1379)، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، تهران: وزارت ارشاد، ج4، ص 28؛ بلاذری، احمدبن جابربن داوود (1417ق)، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، ج2، ص 389).
12. "... و قد ولیت امورکم حذیفة بن الیمان و هو ممّن ارتضی بهدیه و أرجو صلاحه و قد أمرته بالاحسان إلی محسنکم و الشدّة علی مریبکم و الرّفیق بجمیعکم". فیض کاشانی، محمدبن محسن (1388)، معادن الحکمه؛ به کوشش علی اکبر غفاری، تهران: مکتبه الصدوق، ج1، ص 66.
13. "قد تکرّر ذکر الریب و هو بمعنی الشکّ و قیل هو شکٌّ مع التهمة یقال رابنی الشیء و أرابنی بمعنی شکّکنی ... و فیه: اذا ابتغی الأمیر الریبة فی الناس أفسدهم أی إذا اتهمهم و جاهرهم بسوء الظن فیهم أدّاهم ذلک الی إرتکاب ما ظن بهم ففسدوا". (جزری، مبارک بن محمد ابن اثیر (بی تا)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج2، ص 347).
14. "الریب الشکّ و الظنّة و التهمة". (ابن منظور، 1414ق، ج1، ص 422).
15. آمدی تمیمی، بی تا، ص 341.
16. نهج البلاغه، خطبه 106.
17. "وَ مَکَانُ القَیِّمِ بِالأمرِ مَکانُ النِّظَامِ مِنَ الخَرِزِ یَجمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَإِذَا انقَطَعَ النَّظَامُ تَفَرَّقَ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَم یَجتَمِع" (نهج البلاغه، خطبه 146).
18. "و منها: ما یکون واجبة، و هی ما توقّف الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر الواجبان علیه؛ فإنّ ما لا یتمّ الواجب إلّا به واجب مع القدرة". (انصاری، 1415ق، ج2، ص 77).
19. انصاری، 1415ق، ج2، ص 104.
20. "و أُخرج بالذاتی التوصّلی، کأکثر الصناعات الواجبة کفایة توصّلاً إلی ما هو المقصود من الأمر بها، و هو انتظام أمر المعاش و المعاد". (طباطبایی حائری، علی بن محمد (1418ق)، ریاض المسائل، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، ج8، ص 180).
21. بجز شاهدی که از کلام صاحب ریاض برای مدعای خود آوردیم، از کلام دیگر فقها نیز می‌توان برای مدعا دلیل اقامه نمود برای مثال: همین مطلب- مراد از نظام، فقط ایجاد حکومت نیست بلکه منظم بودن زندگی و رفع اختلال و هرج و مرج است- از کلام حاج رضا همدانی بدست می‌آید" استفادة وجوب تغسیل موتاهم أو الصلاة علیها أو نحو هما فی الفروض التی لا مدخلیّة لها بأمور المعاشرة- کما لو مات أحدهم فی مفازة لم یطلّع علیه إلّا آحاد من المسلمین بحیث لم یترتّب علی غسله إلّا أداء التکلیف فیما بین العبد و بین ربّه- من تلک الأدلّة فی غایة الإشکال، بل فی حیّز المنع، بل لا یبعد دعوی دلالة جملة من الأخبار الصادرة عن الأئمّة علیهم السلام علی خلافه، فإنّ غایة ما یمکن استفادته من تلک الادلّة إنّما هو وجوب المعاملة معهم معاملة المسلمین صورة من جهة المداراة معهم لدفع شرّهم أو جلب قلوبهم إلی الإیمان، أو توقّف انتظام أمر المعاش علیه، أو غیر ذلک من الفوائد المترتّبة علی حسن المعاشرة" (همدانی، آقا رضا بن محمد هادی (1416ق)، مصباح الفقیه، قم: مؤسسة الجعفریة لإحیاء التراث و مؤسسه النشر الإسلامی، ج5، ص 114)؛ همین مطلب از کلام آیت الله بروجردی نیز مستفاد است: "کیف! و دین الإسلام خاتم الأدیان و قد شرع فیه الأحکام الجمیع الأمصار فی جمیع الأعصار إلی یوم القیامة، و جمیع ما یحتاج إلیه البشر من أوّل انعقاد نطفته إلی حین الوفاة، بل و بعدها، و جمیع حرکاته و سکناته مما جعل مطرحا لنظر شارع الإسلام و شرع له حکما من الأحکام. فهل الشارع الذی تصدی لبیان آداب الأکل و الشرب بخصوصیاتهما و آداب الجماع و التخلی و أمثالهما أهمل الأمور المهمة التی یتوقف علیها انتظام أمر المعاش و المعاد و یختلّ بدونها النظام؟" (طباطبایی بروجردی، آقاحسین (1416ق)، البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، قم: دفتر حضرت آیة الله، ص 74)؛ فقیه دیگری نیز می‌فرماید: "إنَّ السیاسة و الریاسة کانت ممّا لا بدّ منه فی انتظام أمر المعاش و المعاد" (خواجوئی مازندرانی خاتون آبادی، محمداسماعیل (1418ق)، جامع الشتات، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص 7).
22. "حفظ النظام، فإن حفظ النظام واجب قطعاً و یمکن الاستدلال علیه بالأدلّة الأربعة، بل العلّة فی تشریع کثیر من الأحکام لا سیّما الحدود و التعزیرات هو هذا، فیجب ما یکون مقدّمة له. و لعلّ تحریم التنباک فی القضیة المشهورة عن السیّد الأکبر المیرزا الشیرازی من هذا القبیل، لأن استعماله کان سبباً لمزید اشترائه، و هو بدوره کان سبباً لازدیاد قوّة الدول الاستعماریة و استضعاف المسلمین و سلطة الاجانب علیهم (و قد یکون مصداقاً لعنوان آخر و هو الإعانة علی الحرام) و کذلک الکذب إذا کان مقدّمة لإصلاح ذات البین، أو الغیبة مقدّمة لنصح المستشیر، و جمیع هذه انما تجب أو تحرم بعنوان ثانوی و هو عنوان المقدمیة. و من هذا القبیل أیضاً أخذ بعض الأموال من الناس زیادة علی الحقوق الواجبة المعروفة مقدّمة لابتیاع السلاح و ما یکون إعدادُه فی مقابل الأعداء فی بعض الظروف الخاصّة." (مکارم شیرازی، ناصر (1422ق)، بحوث فقهیة هامة، قم: انتشارات مدرسة الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، ص 504).
23. "لکن الشأن فی أنّ حفظ النظام واجب، أو الإخلال به حرام؟ و علی الثانی یکون ما هو الجزء الأخیر من العلّة التّامة للإخلال محرّما، بناء علی حرمة مقدّمة الحرام. فلو کان ذلک ترک ما یتوقّف علیه النظام یکون ذلک الترک محرّما" (خمینی، 1415ق، ج2، ص 304).
24. "إذا کان یؤدّی الاحتکار إلی الإضرار، و إحداث الهرج، و إخلال النظام، فهو ممنوع عقلاً". (خمینی، مصطفی (1418ق)، مستند تحریرالوسیلة، قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره، ج1، ص 475).
25. "الانصاف عدم جواز شیء من الضرب و الجرح و الکسر و القتل إلّا بإذن الإمام علیه السّلام، لما فی جواز ذلک علی آحاد الناس من المفاسد العظیمة التی قد توجب اخلال النظام و الهرج و المرج، لاسیما إذا کان فیهم جهال لا یقفون علی شیء." (مکارم شیرازی، 1425ق، ص 445).
26. "(و ما انسداد آخر) فلا یکاد یتم مقدماته عند الغیر کی یوجب له حجیة ظن الانسدادی إذ لا ینحصر المجتهد بالانسدادی فقط و لو اتفق حصره فلا یلزم من ترک العمل بقوله محذوراً عقلیاً أعنی اختلال النظام و أما العسر فهو و إن کان یلزم و لکن الغیر ممن لا یدرک عدم وجوبه شرعاً بعد فرض کونه عامیاً محضاً لیس بمجتهد (نعم) إذا فرض الحصر و لزوم الاختلال أو العسر و قد أدرک حرمة الاحتیاط إذا کان مخلا بالنظام أو عدم وجوبه إذا کان عسریاً تم الانسداد حینئذ فی حقه و أوجب حجیة ظن المجتهد الانسدادی له و لکنه مجرد فرض لا یتحقق فی الخارج أبداً". (حسینی یزدی فیروزآبادی، مرتضی (1400ق)، القواعد الفقهیة و الاجتهاد و التقلید (عنایة الأصول)، قم: کتابفروشی فیروزآبادی، ج6، ص 173).
27. خویی، 1411ق، ص 22.
28. "ما یحذر به و هو آله الحذر کالسّلاح و «حَذَر» احتراز عن مخیف". (راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد (بی تا)، المفردات فی غریب القرآن، تهران: مکتبه المرتضویه، ص 303).
29. "- الحَذَر و الحِذر به معنی کالاثرِ و الإثرِ یقال: أخذ حِذره اذا تیقظ و احترز من الخوف کانه جعل الحذر آلته التی یقی بها نفسه و یعصم بها روحه و المعنی و احترزوا من العدوّ و لا تمکنوه من أنفسکم". (تفسیر خوارزمی زمخشری، 1407ق، ج1، ص 273).
30. "- الحَذرُ و الحِذرُ لُغَتانِ کَالمَثَلِ و المِثلِ قالَ الفرّاءُ: اکثَر الکَلامِ الحَذَر و الحِذر مَسمُوعٌ ایضاً، یُقالُ خُذ حَذَرک أی احذَر و قیلَ خُذُوا السَّلاحَ حَذَراً، لِأَنَّ بِهِ الحَذَرُ. (انصاری قرطبی، 1420، ج5، ص 273).
31. این دو نظر را اکثر مفسرین نقل کرده‌اند؛ ر ک: طوسی، بی تا، ج3، ص 253؛ طبرسی، بی تا، ب، ج3، ص 73، طباطبایی، 1393ق، ج4، ص 415؛ طبری، محمدبن جریر (1345ش)، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ج5، ص 104.
32. طباطبایی، 1393ق، ج4، ص 415.
33. سوره انفال، آیه 60.
34. بیهقی، بی تا، ج2، ص 450؛ ابن ادریس کتانی، 1413ق، ج1، ص 348.
35. یَحَذرُ النّاسَ وَ یَحتَرِسُ مِنهُم مِن غَیرِ ان یَطوِیَ مِن احَدٍ مِنهُم بِشرَهُ. (رک: تراتیب الاداریه، ج2، ص 1299؛ بحارالأنوار، ج1، ص 348).
36. سوره نساء، آیه 102.
37. به ویژه درباره منافقین می‌فرماید: "وَ اِذَا رَایتَهُم تُعجِبُکَ اجسامُهُم وَ ان یَقُولُوا تَسمَع لِقَولِهِم کَانَّهُم خُشُبُ مُسَنَّدةٌ یَحسَبُونَ کُلَ صَیحَةٍ عَلَیهِم هُم العَدُوُّ فَاحذَرَهُم قاتَلَهُمُ اللهُ انّی یُؤفَکُونَ". (سوره منافقون: آیه 4). دستور می‌دهد که از منافقین که در بین مسلمانان هستند (و هر آن احتمال خبرچینی و افشای اسرار مسلمان‌ها و رابطه برقرار کردن با دشمنان خارجی و توطئه و کارشکنی و سست کردن مسلمانان و القاء کردن شبهات در دل ضعفا و شایعه سازی و ترور فکری و جسمی و ترور شخصیت‌ها درباره آنها هست) احتیاط کن. و از مصادیق احتیاط تجسّس از احوال آنها برای آگاهی از توطئه‌ها و نقشه‌های آنهاست.
38. واقعدی، بی تا، ج1، ص 14.
39. طبری، 1345ش، ج2، ص 141.
40. رک: ابن سعد، 1347ق، ج2، ص 302؛ واقعدی، بی تا، ج1، ص 105.
41. ابن حجر عسقلانی، 1327ق، ج1، ص 226.
42. ذهبی، 1413ق، ج3، ص 343.
43. ابن حجر عسقلانی، 1327ق، ج3، ص 542.
44. عسقلانی، 1410ق، ج4، ص 18.
45. رک: طبرسی، 1403ق، ج1، ص 192؛ مجلسی، بی‌تا، ج8، ص 325.
46. واقعدی، بی‌تا، ج1، ص 354.
47. ر.ک: بیهقی، بی تا، ج2، ص 372؛ ابن کثیر، 1403ق، ج2، ص 398.
48. واقعدی، بی تا، ج1، ص 460 و 461.
49. ابن اثیر، 1386، ج4، ص 126.
50. واقعدی، بی تا، ج2، ص 893.
51. طبرسی، بی تا، ب، ج2، ص 151.
52. ابن هشام، 1412ق، ج3، ص 256.
53. قسطانی، بی تا، ج2، ص 68.
54. حاج سیّد جوادی، 1373، ج4، ص 122.
55. ابن هشام، 1412ق، ج3، ص 105.

منبع مقاله :
علی اکبری بابوکانی، احسان؛ (1391)، تجسس از حریم خصوصی افراد در فقه امامیه، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما