امام سجاد (عليه السلام) در عاشورا، کوفه و شام
امام سجاد عليه السلام در يک نگاه
مادر گرامي اش بنابر نقل مشهور، «شهربانو» دختر يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ايران از سلسله ساسانيان است. اين بانوي گرامي ـ براساس نوشته مورخان ـ در جريان يکي از لشکرکشي هاي مسلمانان به ايران به اسارت سپاه اسلام درآمده و به مدينه برده شده است. اما اين اسارت در جريان کدام جنگ و در دوران کدام خليفه رخ داده است، روشن نيست. پاره اي منابع آن را در دوران عمر ذکر کرده اند.(4) اگر اين نقل درست باشد، اسارت وي بايد در يکي از جنگهاي قادسيه، يا نهاوند باشد.
پاره اي منابع ديگر آن را در دوران عثمان دانسته اند که سپاه اسلام خراسان را فتح کرد و بر دو دختر يزدگرد دست يافت و آن دو را به مدينه نزد خليفه فرستاد. خليفه يکي از آنان را به امام حسين عليه السلام بخشيد.(5) برخي منابع نيز تصريح دارند که جريان اسارت در دوران حکومت اميرمؤمنان عليه السلام بوده است. امام «حريث بن جابر» را بر ناحيه اي از مشرق زمين گمارد. وي دو تن از دختران يزدگرد را نزد حضرت فرستاد. امام عليه السلام يکي از آن دو را که «شاه زنان» نام داشت به فرزندش امام حسين عليه السلام و ديگري را به محمد بن ابي بکر بخشيد.(6)
امام سجاد عليه السلام انساني کامل و برگزيده حق و در همه ي جهات اخلاقي، عبادي و علمي به اوج کمال رسيده و نمونه مجسم قرآن کريم و رسول امين صلي الله عليه و اله بود. در دوران سپاه حکومت اموي که ارزشهاي انساني به فراموشي سپرده شده و مردم به جاي مشاهده زهد، ساده زيستي، تواضع، نوع دوستي و رعيت پروري از زمامداران خود به عنوان خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و اله ، شاهد دنياطلبي، اشرافيت، تجمل گرايي، خودمحوري و ظلم و ستمگري آنان بودند، آن امام همام چون خورشيدي فروزنده درخشيد و وجودش مجمع همه فضائ و ارزشهاي فراموش شده گشت؛ چندان که دوست و دشمن را به تحسين واداشت. جاحظ از دانشمندان بزرگ اهل سنت در قرن سوم هجري در وصف آن حضرت مي نويسد:
اما علي بن حسين، درباره او نظر خارجي را چون شيعه، شيعه را چون معتزلي، معتزلي، را چون عامي و عامي را چون خاص ديدم و کسي را نديدم که در فضيلت او و يا در مقدم بودنش بر ديگران شک داشته باشد.(7)
محمد بن طلحه شافعي درباره امام مي نويسد:
او، زينت عبادت کنندگان، پيشواي زاهدان، سرور پرهيزکاران و امام مؤمنان است. سيره اش گواه آن است که وي فرزند صالح رسول خدا صلي الله عليه و اله و سيمايش بيانگر قرب او نزد پروردگار است...(8)
فزوني عبادت و نيايش امام چهارم در پيشگاه خداوند به حدي بود که آن حضرت سرور و زينت بخش عبادت کنندگان (سيدالعابدين، زين العابدين) و بسيار سجده کننده (سجاد) لقب يافت. وي در پيشگاه حق به قدري پيشاني بر خاک مي ساييد که مواضع سجده اش پينه مي بست و هر سال دوبار و هر بار پنج عدد از پينه ها را مي بريد؛ از اين رو به آن حضرت «ذوالثفنات» مي گفتند.(9)
گذشت و اغماض از ديگر خصلتهاي برجسته ي امام چهارم بود. او همواره پاسخ بدي را به نيکي مي داد و از خطاها و لغزشهاي افراد حتي بردگان چشم پوشي مي کرد.
آن امام همام در بخشش به نيازمندان نيز سرآمد مردم زمان خود بود و علاوه بر انفاقهاي پراکنده و متداول، زندگي گروه زيادي از خانواده هاي نيازمند مدينه را سالانه تأمين کرد.
پيشواي چهارم همچون امامان قبل از خود، بسيار دلير و شجاع بود. موضع استوار و سخنان کوبنده آن حضرت در برابر طاغوت هاي زمان خود مثل يزيد، عبيدالله و عبدالملک مروان، بيانگر قوت اين صفت ارزشمند در وجود آن حضرت است.
امامت
پيامبر انقلاب حسيني
در کوفه
وضعيت اسيران به هنگام ورود به کوفه آن چنان دلخراش و رقت بار بود که تماشاگران را تحت تأثير قرار داد و آنان را به گريه انداخت. امام سجاد عليه السلام با مشاهده گريه آنان، خطاب به ايشان فرمود:
«تنوحون و تبکون من اجلنا فمن ذالذي قتلنا؟!»(10)
نوحه سرايي مي کنيد و براي (مظلوميت) ما مي گرييد! پس چه کسي (عزيزان) ما را کشته است؟!
قافله سالار کاروان اسارت تصميم گرفتند از موقعيت پيش آمده بهره برداري نموده حقايق را بيان کنند. نخست حضرت زينب عليهاالسلام سخنراني کرد و کوفيان را مردمي نيرنگ باز و خيانت پيشه معرفي کرد که جز خودخواهي، گزافه گويي و چاپلوسي سرمايه اي ندارند و با جنايت خود در حق فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله خشم خدا و عذاب هميشگي او را بر جان خريدند.
سخنان هشدار دهنده و بيدادگر حضرت زينب عليهاالسلام حاضران را آن چنان متأثر ساخت که بي اختيار ضجه و ناله سردادند. پيرمردي که به شدت مي گريست با احساسات خطاب به اسيران فرياد برآورد:
پدر و مادرم فدايتان باد! پيرانتان بهترين پيران، جوانانتان بهترين جوانان، زنانتان بهترين زنان و نسلتان بهترين نسلها است.(11)
سخنرانان بعدي، فاطمه صغري، دختر امام حسين عليه السلام، ام کلثوم دختر اميرمؤمنان عليه السلام و امام سجاد عليه السلام بودند. امام عليه السلام در اين جمع مهم ضمن معرفي خود و تشريح جنايت يزيد، به نامه هاي کوفيان براي امام حسين عليه السلام و پيمان شکني آنان اشاره کرد و افزود با اين جنايت فرداي قيامت با کدام چشم به رسول الله مي نگريد آن هنگام که به شما بگويد: خاندان مرا کشتيد و حرمتم را شکستيد، پس از امت من نيستيد!
سخنان پيشواي چهارم آنچنان جمعيت را منقلب کرد که همگان از اعمال گذشته خود ابراز پشيماني کرده براي اجراي دستورات آن حضرت اعلام آمادگي کردند که امام عليه السلام نپذيرفت و آنان را دروغگو و منافق دانست.
امام عليه السلام در اين خطابه افشاگرانه، حادثه کربلا را از هر دو بعد آن مورد توجه و تجزيه و تحليل قرار داد. از يک سو درنده خويي ها و جنايات ضد انساني يزيد و مزدوران او را برملا ساخت و آنان را قاتل، غارتگر، شکننده حرمت انسانيت و اسيرکنندگان زنان و فرزندان فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله معرفي کرد. از سوي ديگر، امام حسين عليه السلام و خاندان او را، خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله معرفي و شهادت آن بزرگوار و يارانش را به عنوان بزرگترين افتخار خاندان خويش مطرح کرد.
عبيدالله پس از شکست در جريان ديدار عمومي در کاخ فرمانداري مجلسي ترتيب داد. در اين مجلس پس از گفتگويي که بين عبيدالله و حضرت زينب روي داد و پسر زياد جواب هاي کوبنده اي از دختر علي عليه السلام شنيد، روي سخن را متوجه امام سجاد کرد. اما عليه السلام همچون عمه اش زينب عليهاالسلام پاسخهاي دندان شکني به ابن زياد داد، چندانکه وي به خشم آمد و بر سر امام عليه السلام فرياد برآورد: «آنقدر جري شده اي که پاسخ مرا مي دهي؟! او را ببريد و گردن بزنيد!»
امام عليه السلام بدون بيم از تهديد پسر زياد خطاب به وي فرمود:
مرا از کشتن مي ترساني؟! مگر نمي داني که کشته شدن، خوي ما و شهادت، مايه سربلندي و کرامت ما است.(12)
سخنان منطقي و روشنگر امام سجاد و زينب کبري عليهماالسلام و موضع گيري قاطع آن دو بزرگوار در برابر دژخيم کوفه وي را بر آن داشت تا دست به دو اقدام بزند: نخست عمر سعد را احضار کرد و تلاش نمود تا فرمان خويش مبني بر قتل امام حسين عليه السلام را از او بگيرد(13) تا به گمان خويش در آينده بتواند خويشتن را از گناه کشتن فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله تبرئه نمايد. و ديگر نامه اي به يزيد نوشت و در مورد سرنوشت اسيران کسب تکليف کرد. يزيد دستور داد آنان را به شام بفرستد.(14)
در شام
اهل بيت عليهم السلام در ميان هلهله و شادي مردم و زخم زبانها و نگاههاي تحقيرآميز آنان در روز اول ماه صفر، سال 61 هجري وارد شام و به کاخ يزيد برده شدند.(15) امام سجاد عليه السلام در آغاز ورود با شهامت و دليري خطاب به يزيد فرمود:
اي يزيد! چه گمان مي بري اگر رسول خدا صلي الله عليه و اله ما را به اين حال ببيند؟
سخن امام عليه السلام حاضران را منقلب کرد؛ آن چنان که همگان گريستند. يزيد ناگزير دستور داد زنجير از گردن امام عليه السلام برگرفته و دستبند اسيران را باز کنند.(16) چند لحظه بعد سر مبارک امام حسين عليه السلام را آورده و در مقابل يزيد بر زمين نهادند. يزيد با بيان سخنان کفرآميز و نواختن چوبدستي بر چهره ملکوتي فرزند پيامبر صلي الله عليه و اله کينه ديرينه خود را با اسلام و رهبران آن براي بار ديگر به اثبات رسانيد، ليکن با واکنش صريح و قاطع بازماندگان واقعه عاشورا و در رأس آنان امام سجاد و زينب کبري مواجه شد. امام زين العابدين خطاب به وي فرمود:
اي پسر معاويه و هند و صخر! پيش از آنکه تو متولد شوي، نبوت و امامت پيوسته از آن پدران و نياکان من بوده است. جدم علي بن ابي طالب عليه السلام در غزوه هاي بدر، احد و احزاب، پرچمدار رسول خدا صلي الله عليه و اله بود؛ در حالي که پدر و جد تو پرچمدار کفر بودند...(17)
اوج مبارزه و افشاگري امام عليه السلام عليه يزيد در مسجد شام و در حضور انبوه مردم بود که بر فراز منبر رفت و به تفصيل سخن گفت و پس از معرفي خود و انتسابش به رسول خدا صلي الله عليه و اله، اميرمؤمنان، حضرت زهرا و امام حسين عليهم السلام، به بيان امتيازات خود به عنوان اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و اله پرداخت، سپس جنايات يزيد در حق خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله بويژه پدر بزرگوار خويش و خاندان او را برشمرد.
سخنان امام عليه السلام مجلس را منقلب کرد چندانکه صداي ضجه و گريه از هر گوشه برخاست. يزيد ناچار شد براي قطع سخنراني آن حضرت به مؤذن دستور دهد اذان بگويد.(18)
پس از سخنان امام زين العابدين در مسجد جامع دمشق افکار عمومي متوجه خاندان پيامبر صلي الله عليه و اله گشت و بسياري از تبليغات دشمن، خنثي و نقشه هايش نقش بر آب شد. مردم شام که تا قبل از اين مي پنداشتند، اسرا خارج از دين هستند، با شنيدن سخنان امام عليه السلام به خطاي خود پي بردند و فهميدند که آنان خويشاوندان رسول خدا صلي الله عليه و اله و پرچمداران نهضت مقدس اسلام هستند و يزيد بدون جرم و دليل قانع کننده اي پدر وي را به شهادت رسانده و آنان را به اسارت گرفته است.
يزيد پس از رويارويي با موج اهل بيت گرايي توده مردم شام، حتي زنان حرمسراي خود، ناگزير از تغيير روش و تعديل سياست خود نسبت به اسيران شد و آنان را در ماندن به شام يا بازگشت به مدينه آزاد گذاشت، ولي آنان بازگشت به مدينه را برگزيدند.
پي نوشت ها:
1- الفصول المهمه، ص 201 و العوالم، ج 18، ص 14.
2- براي آن گرامي کنيه هاي ديگري همچون «ابومحمد» و «ابوالقاسم» نيز ذکر شده است.
3- ر.ک: الفصول المهمه، ص 201 و مناقب، ج 4، ص 175.
4- ر.ک: اصول کافي، ج 1، ص 466.
5- ر.ک: عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 128.
6- ر.ک: اعلام الوري، ص 256 و ارشاد، ص 253.
7- عمده المطالب، ص 160.
8- مطالب السؤول، ص 77.
9- علل الشرايع، ج 1، ص 233.
10- لهوف، ص 63.
11- بحارالانوار، ج 45، ص 109.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 117-118.
13- همان، ص 118.
14- لهوف، ص 74.
15- تحقيق درباره اولين اربعين، ص 40.
16- اعيان الشيعه، ج 1، ص 615.
17- لهوف، ص 79 و بحارالانوار، ج 45، ص 132.
18- ر.ک: مقتل الحسين؛ مقرم، ص 455.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله