صورت (گونه) ‌های مختلف وحی در لسان پیامبر اكرم (ص) و شاهدان

حارث بن هشام (م18هـ) كه روز فتح مكه ایمان آورده و ظاهراً اواخر وحی است كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌پرسد كه وحی چون آید؟ پیامبر فرمود: «اوقاتی چنان باشد كه آوای جرس «صلْصَلةِ الجَرَس» و آن بر من
سه‌شنبه، 6 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
صورت (گونه) ‌های مختلف وحی در لسان پیامبر اكرم (ص) و شاهدان
 صورت (گونه) ‌های مختلف وحی در لسان پیامبر اكرم (ص) و شاهدان

 

نویسنده: محمود رامیار




 

1) قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

1) حارث بن هشام (1) (م18هـ) كه روز فتح مكه ایمان آورده و ظاهراً اواخر وحی است كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌پرسد كه وحی چون آید؟ پیامبر فرمود: «اوقاتی چنان باشد كه آوای جرس «صلْصَلةِ الجَرَس» و آن بر من سخت‌ترین باشد، بعد از من دور می‌شود و من «وحی» را حفظ كرده‌ام. » (2)
2) «و اوقاتی فرشته بیاید به صورت مردی (و یا جوانی) و آنچه گوید بشنوم و بدانم (3) و این بر من سبكتر است. » (4)
3) رسول خدا صدائی شبیه صدای زنبور نزدیك چهره‌ی خود شنید كه سوره‌ی 23 مؤمنون آیه‌ی 1 به بعد نازل شد. (5)
4) رسول الله عادت داشت كه بر اثر شدت وحی لبان خود را حركت بدهد و یا در بدو امر در فراگرفتن آیات قرآنی شتاب می‌ورزید و برای به خاطر سپردن، آن را به زبان می‌آورد تا اینكه نازل شد: «لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ‌ (75: 16) با شتاب زبان به قرآن مگردان. » از آن پس او گوش می‌كرد تا جبرئیل وحی را بگزارد و پس از آن، هرچه وحی شده بود او قرائت می‌كرد. (6)
5) عبدالله بن عمر می‌گوید: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌پرسیدم: آیا وحی را حسّ می‌كنید؟ او جواب داد: بله من صداهائی (مثل كوبیدن فلز صَلاصل) می‌شنوم. سپس در اینجا سكوتی فرمود و بعد افزود: وقتی نیست كه به من وحی‌ای برسد و من گمان نكنم كه روحم گرفته می‌شود. (7)
6) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌فرمود كه روح القدس دَمید در ذهن و عقل من (نَفَثَ فی روُعی) (8)، كه در اینجا منظور القاء معنی در قلب نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بیشتر، احادیث قدسی از این نوع است.
7) در نزول پس از فترت وحی پیامبر چون به خانه برگشت فرمود: «زَمَلّونی» و یا به روایت دیگر «بپوشانید مرا و آبی سرد بر من بریزید» (9) كه چنان كردند.

2-روایت شاهدان:

پس از نقل قول از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوبت به روایت شاهدان می‌رسد.
1) یك مورد آن «رؤیای صادقه» است:
پیامبر در خواب همه چیز را چون سپیده دم روشن و آشكار می‌دید. نمی‌توان گفت كه خواب می‌دید. خواب این سان نیست. رؤیای صادقه‌ای بود كه همچون سپیده دم خاطر و درونش را روشنی می‌بخشید و در این رؤیا هر چیزی را چنانكه بود می‌دید.
ابونُعیم (م430) از علی بن حسین (علیه السلام) از آباء كرامش (علیه السلام) نقل می‌كند كه فرمودند:
نخستین چیزی كه بر رسول خدا آمد، رؤیای صالحه بود. در خواب چیزی نمی‌دید جز اینكه چنان بود كه می‌دید (10) و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «رؤیای انبیاء وحی است. » (11)
عایشه همسر او (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌بعدها در این باره چنین گفته است: «آغاز پیامبری او كه خداوند خواست به او كرامت كند «رؤیای صادقه، صالحه» بود. او رؤیایی نمی‌دید مگر مانند سپیده دم. گفت: و خداوند تنهایی را دوست او گردانیده بود كه هیچ چیز را از خلوت بیشتر دوست نداشت. » (12)
ابن شهاب زُهْری (م124) می‌گوید: در آغاز خداوند رؤیا را به پیامبر گرامی نمایاند و این كار بر او (صلی الله علیه و آله و سلم) دشوار نمود. آن را به خدیجه باز گفت و خدیجه گفت: بشارت باد بر تو. خداوند جز خیر و نیكی بر تو نخواهد خواست. (13)
این كه در احادیث از این رویا به رؤیای صادقه، رؤیای حسنه (14) و یا رؤیای صالحه تعبیر كرده‌اند (15) بیشتر برای احتراز از رؤیای معمولی بوده كه برای هر انسانی پیش می‌آید.
2) عایشه گفت: «دیدمی رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را در سرمای سرد كه جبرئیل وحی به او گزاردی و او خوی می‌ریختی. » (16)
3) پیامبر سایه‌بان پارچه‌ای بر سر دارد، رنگش به سرخی می‌زند، ساعتی چون مرد خوابیده خُرخُر بدو دست می‌دهد و پس از مدتی آرام می‌گیرد. (17)
4) رنگ پیامبر به كبودی می‌زند (تَرَبّد له وَجْهُه) (18).
5) او خواب آلوده می‌نمود. (19)
6) «و ابن طاوس» از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت كرده است كه عثمان بن مظعون (20) (م 2هـ) گفت كه من (به) مكه روزی در خانه‌ی حضرت رسالت پناه (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشتم، دیدم آن حضرت در خانه نشسته است. پس نزد او نشستم و مشغول سخن شدم. ناگاه دیدم كه دیده‌های مباركش به سوی آسمان باز ماند تا مدتی، پس دیده‌ی خود را به جانب راست گردانید و سر خود را حركت می‌داد مانند كسی كه با كسی سخن گوید و از كسی سخن شنود. پس بعد از مدتی به جانب آسمان نگریست. پس به جانبِ چپ خود نظر كرد و رو به جانب من گردانید. از چهره‌ی گلگونش عرق می‌ریخت. من گفتم یا رسول الله هرگز شما را بر این حالت ندیده بودم. فرمود كه مشاهده كردی حال مرا. گفتم: بلی. فرمود: جبرئیل بود بر من نازل شد و این آیه را آورد:
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‌ (16: 90)
همانا خداوند به عدل و احسان فرمان می‌دهد و به بذل و عطاء به خویشان امر می‌كند و از زشتی و منكر و ظلم نهی می‌كند، شما را پند می‌دهد، باشد كه تذكر یابید. » (21)
7) «وقتی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وحیی دریافت داشت... رنج زیادی تحمل كرد، بدین ترتیب ما آن را درك كردیم. در آن موقع او از یارانش جدا شد و از آنها عقب افتاد. سپس او در حالی كه به شدت رنج می‌برد، تلاش داشت كه سرش را زیر پیراهنش بپوشاند. » (22) و باز «وقتی رسول الله وحیی دریافت داشت شروع كرد تا چهره‌اش را با پیراهنش بپوشاند، و چون حال غشی بدو دست داد او را بیرون بردیم. » (23)
8) مفسران گفته‌اند كه چون آیه‌ی مجاهدان (سوره‌ی 4 النساء آیه‌ی 95) فرود آمد و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان از جهاد بلندی و برتری بخشید، عبدالله بن امّ مكتوم و عبدالله بن جحش كه هر دو نابینا بودند و از شركت در جهاد محروم مانده بودند نزد رسول خدا رفتند و گفتند كه حال ما از بی‌دیدگی می‌دانی و جهاد كنندگان را بر دیگران برتری است. پس اجازه فرما كه ما هم جهاد كنیم. جبرئیل فرود آمد و عذر ایشان آورد كه «غیر اولی الضرر- مگر نابینایان» را. رسول خدا فرمود: «استخوان شانه و دواتی بیاورید و این آیه را به زید بن ثابت انصاری املاء فرمود تا او بنوشت. (24) ‌زیدبن ثابت خود می‌گفت: وقتی «سكینه» بر او فرود آمد، من در كنار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم، (به علت ازدحام در مجلس) ران او به سنگینی روی ران من افتاد (همه چهارزانو روی زمین می‌نشستند). سنگینی چنان بود كه ترسیدم ران من بشكند. وقتی او آرام یافت به من گفت: بنویس، و من آیه‌ی 95 سوره‌ی 4 را نوشتم. » (25)
9) عیاشی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت كرده است كه چون سوره‌ی مائده بر حضرت رسول نازل شد آن حضرت بر استر شهباء سوار بود و به سبب نزول وحی چنان سنگین شد كه استر از رفتار باز ماند و پشتش خم و شكمش آویخته شد، به مرتبه‌ای كه نزدیك شد نافش به زمین برسد و آن حضرت بیهوش شد و دست خود را بر سر شیبة بن وهب گذاشت. و چون آن حال زائل شد، سوره‌ی مائده را بر ما خواند. (26) و این یكی از همان حالات گران و سخت بوده كه خداوند فرمود:
«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً ».
10) عبادة بن صامت می‌گفت: وقتی وحی بر او نازل شد، سر را پائین انداخت... (27) اصحاب نیز سرها را پائین انداختند، و چون او آرام گرفت سر برداشت.
11) انس بن مالك می‌گوید روزی در میان ما (پیامبر را) خوابی گرفت، بعد سر را بالا گرفت در حالی كه می خندید گفت كه سوره‌ی كوثر بر من نازل شد. (28)
12) عكرمه گوید: وقتی وحی نازل می‌شد حالت شبیه غشی بدو دست می‌داد. (29)
13) عایشه گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر چارپائی سوار بود كه وحی نازل شد و پیامبر به پیش گردن چارپا می‌زد. (30)
14) ابن عباس می‌گفت: به هنگام نزول وحی دردی شدید و سنگین احساس می‌كرد و دچار سردرد می‌شد. (31)

پی‌نوشت‌ها:

1. از بزرگان بنی مخزوم قریش بود. جزء صحابه شمرده شده. در طاعون عمواس به شام درگذشت. اصابه 1: 293، استیعاب1: 307، اعلام 2: 162.
2. این حدیث را عایشه از او نقل كرده: بخاری: بدءالوحی2، بدء الخلق6، مسلم: فضائل87، موطأ مالك فصل الوضوء لمن مسّ القرآن7، احمد6: 158، 163، طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131 و 132، التاج 3: 251. ترمذی: مناقب7.
3. همان مراجع و بحارالانوار18: 260.
4. این زیادی را «ابی عَوانه» (م316هـ) در الصحیح المسند نقل می‌كند (اتقان1: 162 نوع 16 فصل و فتح الباری1: 30).
5. ترمذی: تفسیر سوره‌ی 23 ح 1 مقابله كنید: احمد بن حنبل 1: 34 و 4: 268، 271 و الدارمی: مقدمه‌ی 2. این حدیث در سندش اختلافی است. زیرا مدارش بر یونس بن سلیم است كه مجهول می‌باشد. اما حاكم آن را صحیح الاسناد دانسته 1: 535 و 2: 292.
6. بخاری: توحید 43، نسائی: افتتاح باب 37، طیالسی شماره‌ی 2628، طبقات 1/ 1/ 132.
7. احمد بن حنبل 2: 222، اتقان1: 162 نوع 16 فصل.
8. حاكم این را از ابن مسعود نقل می‌كند 2: 4، طبرانی در كبیر از ابوامامه (حلیةالاولیاء ابونعیم 7/ 10/ 27) نقل می‌كند، بزّار از حدیث حذیفه اخراج كرده (الترغیب 3: 7) مجمع الزواید هیثمی 4: 71.
9. بخاری: تفسیر سوره‌ی 74 مدّثر 1، 3، 4 و سوره‌ی 96 العلق: 1، صحیح مسلم: ایمان 255، 257، ترمذی: تفسیر سوره‌ی 47: 1، احمد3: 306، تاج العروس ذیل دثر.
10. سبیل الهدی2: 306.
11. شرح اصول كافی ملاصدرا: 454.
12. صحیح بخاری: بدء الوحی3، تفسیر سوره‌ی 96: 1-3، تعبیر1، 5، مسلم: صلاة 207، 208، رویا 3، 4، 6 ابوداود صلاة 148، ترمذی: رؤیا 2، 3، نسائی: تطبیق8: 62، ابن ماجه: رؤیا 1... ابن هشام1: 234، اسباب النزول واحدی: 5.
13. الخصائص الكبری سیوطی1: 231.
14. بخاری: تعبیر2، ابن ماجه: رؤیا1، الدارمی: رؤیا6، طیالسی: رؤیا1، احمد بن حنبل3: 126، 135، 149، 257 و 5: 50، 454، سفینة البحار1: 494 و 2: 626.
15. بخاری، بدءالوحی3، تفسیر سوره‌ی 96: 1-3، تعبیر 1، 5، مسلم: صلاة 208، 207 رؤیا 3، 4،6، ابوداود: صلاة 148...
16. تفسیر ابوالفتوح رازی10: 151 و نیز رجوع كنید: مجمع البیان5: 378، تبیان طوسی2: 720، صافی:‌548، تفسیر البرهان2: 1155، منهج الصادقین3: 315، امام فخر رازی8: 335، بیضاوی2: 558، كشف الاسرار10: 266، التجرید الصریح1: 4، سیرة حلبیه 1/ 1/ 132، بخاری: بدءالوحی2، تفسیر 24: 6، مسلم: فضائل 86، احمد6: 58، 103، 197، 202، 256 به بعد.
17. بخاری: حج17، عمره10، فضائل القرآن2، مسلم: حج6، احمد4: 222 و 224، فضائل القرآن ابن كثیر 12-13. «صفوان بن یعلی» آرزو داشت كه حضرت را در حال وحی مشاهده كند. روزی مردی با جبّه‌ای معطر از پیامبر پرسید كه با آن جبه می‌تواند اِحرام حج عمره را بگزارد؟ حضرت در چادر بود كه حالت وحی دست داد. عمر به یعلی اشاره كرد و او به داخل آمد و دید حضرت مثل كسی كه در خواب است، خُرخُر می‌كند و رنگ مباركش به سرخی زده، پس از اندكی از آن حالت بیرون آمده سؤال كننده را خواست و به وی فرمود: سه بار جبّه‌ی خود را از عطر بشوید و احرام عمره را نیز چون احرام حج بجای آورد. و نیز در حدیث آمده: «و كان عمر یستره اذا أنزل علیه الوحی» (مسلم: حج10) و یا «قد احرم فی جبة اذ أنزل علیه الوحی (نسائی: مناسك 29)
18. طبقات 1/1/ 131 كُرِبَ له را اضافه دارد یعنی نفسش گرفته بود، التاج الجامع 3: 251، مسلم: حدود13، الفضائل 88، سیرة ابن كثیر 1: 423، احمد5: 317 به بعد، تفسیر طبری18: 4، طیالسی: 2667، سبل الهدی2: 344 و 346. سیره ابن كثیر1: 423.
19. احمد بن حنبل 6: 103 «إذا اوحی الیه، یأخذه شبه السبات»
20. چهاردهمین مردی است كه اسلام آورد، دو بار به حبشه مهاجرت كرد. نخستین مهاجری است كه در مدینه درگذشت. ابن سعد 3: 286، اصابه 5455، اعلام4: 378.
21. به نقل از حیاة القلوب مجلسی2: 258، ایضاً شبیه آن احمدبن حنبل1: 318، ترجمه تفسیر طبری 4: 884، تفسیر ابوالفتوح 3: 355.
22. احمد بن حنبل1: 464.
23. ایضاً 6: 34، شبیه شماره‌ی 2 همین دسته از اخبار- پارچه بر سر افكندن و یا نقاب زدن به هنگام وحی در میان انبیاء خالی از سابقه نبوده، چنانكه طبق كتاب مقدس حضرت موسی وقتی می‌خواست به طور سینا به مناجات برود نقابی بر روی خود می‌كشید (سفر خروج 34: 33 و 34). گفته‌اند طُلَیحه اسدی كه ادعای وصول وحی داشت به تقلید از انبیاء خود را در پارچه‌ای می‌پیچید و در انتظار می‌ماند. طبری 1: 1890 محاسن بیهقی 33، چاپ شوالی، عوف بن الربیع كه از شجعان عرب بود معروف به ذی الخمار شد. (قاموس و تاج العروس كلمه‌ی خِمار) اسود عنْسی را هم كه نخستین مرتدی بود كه در اسلام به دست فیروز دیلمی كشته شد، به روایتی ذوالخمار می‌نامیدند. طبری1: 8-1795 و 68-1853.
24. كشف الاسرار میبدی2: 646، عبدالله بن ام مكتوم بعدها پرچمدار شد و در جنگ قادسیه كشته شد. اما عبدالله بن جحش برادر زینب روز احد شهید گردید.
25. بخاری: صلاة 12، جهاد 31، ترمذی تفسیر سوره‌ی‌ِ 4: 18، نسائی: جهاد 4، طبقات ابن سعد 4/ 1/ 155، احمد بن حنبل5: 184 و 190به بعد، ابوداود: جهاد19، زادالمعاد ابن قیم 1: 18(یا 25)، این روایت را از عثمان بن مظعون هم بازگفته‌اند: بحارالانوار18: 264، 269، سعدالسعود 122.
26. تفسیر عیاشی1: 288، حیاة القلوب مجلسی2: 258، شبیه آن را از عبدالله بن عمر هم نقل كرده‌اند. منتهی در این یكی حیوان نتوانست تحمل كند و حضرت پیاده شدند. احمد بن حنبل 2: 176، سیره‌ی ابن كثیر1: 424،حاكم 2: 505، شبیه این را اسماء بنت یزید هم نقل كرده، احمد6: 455، 458، سیره ابن كثیر1: 424، سبل الهدی2: 345 و یا روایت دیگری شبیه آن از ارْوی الدوسی آمده كه می‌گفت: چارپا، دستان را چندان از هم گشود كه من بیم داشتم از هم بگسلد. ابن سعد 1/ 1/ 131، سفینة البحار2: 638، سبل الهدی2: 344.
27. بحار18: 261 از مناقب 1: 41، مسلم: فضائل 89، تاج3: 252.
28. سنن نسائی: ‌باب قراءة بسمله2: 133.
29. طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131.
30. مجمع البیان طبرسی10: 378، بحارالانوار 18: 263.
31. بحار18: 261، مناقب1: 41.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط