بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام(2)

اين‌ نوشتار بخش‌ دوم‌ از مقالة‌ «بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام‌» است‌. در بخش‌ نخست‌ گفته‌ آمد كه‌ مبارزة‌ دفعى‌اسلام‌ با برده‌دارى‌ و لغو يك‌بارة‌ آن‌، با موانعى‌ جدى‌ روبه‌رو بود. از اين‌ رو، اسلام‌ كوشيد تا به‌ تدريج‌ و با پديدآوردن‌ زمينه‌هايى‌، بردگان‌ را از اوضاع‌ نابسامان‌ و اسف‌بارشان‌ رهايى‌ بخشد، كه‌ محدود كردن‌ اسباب‌ و عوامل‌بردگى‌ و گشودن‌ درهاى‌ آزادى‌ بر روى‌ بردگان‌ از جملة‌ آن‌ها بود. البته‌ از آن‌جا كه‌ بردگان‌، هم‌چنان‌ بخشى‌ ازجامعه‌ را تشكيل‌ مى‌دادند،
جمعه، 15 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام(2)
بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام(2)
بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام(2)

نويسنده: عبدالرضا عرب‌ابوزيدآبادى‌1

اشاره‌

اين‌ نوشتار بخش‌ دوم‌ از مقالة‌ «بردگان‌ از جاهليت‌ تا اسلام‌» است‌. در بخش‌ نخست‌ گفته‌ آمد كه‌ مبارزة‌ دفعى‌اسلام‌ با برده‌دارى‌ و لغو يك‌بارة‌ آن‌، با موانعى‌ جدى‌ روبه‌رو بود. از اين‌ رو، اسلام‌ كوشيد تا به‌ تدريج‌ و با پديدآوردن‌ زمينه‌هايى‌، بردگان‌ را از اوضاع‌ نابسامان‌ و اسف‌بارشان‌ رهايى‌ بخشد، كه‌ محدود كردن‌ اسباب‌ و عوامل‌بردگى‌ و گشودن‌ درهاى‌ آزادى‌ بر روى‌ بردگان‌ از جملة‌ آن‌ها بود. البته‌ از آن‌جا كه‌ بردگان‌، هم‌چنان‌ بخشى‌ ازجامعه‌ را تشكيل‌ مى‌دادند، عمده‌ترين‌ تغيير و تحولات‌ دربارة‌ آنان‌ در دورة‌ اسلامى‌ در حيطة‌ رفتارى‌ صورت‌گرفت‌. اين‌ تحولات‌ به‌ طور عمده‌ در سه‌ حوزه‌ رخ‌ داد: 1. رويكرد انسانى‌ به‌ بردگان‌؛ 2. تغيير حقوق‌ و قوانين‌بردگان‌؛ 3. تغيير رفتار با بردگان‌.
در اين‌ نوشتار با توجه‌ به‌ منابع‌ اسلامى‌ به‌ شرح‌ مختصرى‌ دربارة‌ هر يك‌ از اين‌ سه‌ حوزه‌ پرداخته‌ شده‌ است‌.
واژگان‌ كليدى‌: بردگان‌، برده‌دارى‌، رسول‌ خدا…‌، اسلام‌ و آزادى‌ بردگان‌.

مقدمه‌

چنان‌كه‌ گفته‌ شد مبارزه‌ دفعى‌ و لغو يك‌بارة‌ برده‌دارى‌ از سوى‌ اسلام‌ با موانع‌ جدى‌ روبه‌رو بود و پيامدهاى‌ زيان‌بارى‌در پى‌ داشت‌، از اين‌ رو اسلام‌ اصل‌ برده‌دارى‌ آن‌ روز را ناچار پذيرفت‌، اما تحولات‌ فراوانى‌ نيز براى‌ رهايى‌ آنان‌ ازاوضاع‌ نابسامان‌ و اسف‌بار به‌ وجود آورد، از جمله‌ محدود كردن‌ اسباب‌ وعوامل‌ بردگى‌ وگشودن‌ درهاى‌ آزادى‌ به‌روى‌ بردگان‌ با توسعه‌ باب‌ عتق‌. البته‌ از آن‌جا كه‌ بردگان‌ هم‌چنان‌ بخشى‌ ازجامعه‌ را تشكيل‌ مى‌دادند، عمده‌ترين‌ تغييرو تحولات‌ دربارة‌ بردگان‌ دردورة‌ اسلامى‌ درحيطه‌ رفتارى‌ صورت‌ گرفت‌. شايان‌ توجه‌ است‌ كه‌ اين‌ تحولات‌ دردوره‌اى‌ از تاريخ‌ اتفاق‌ افتاد كه‌ نظام‌ برده‌دارى‌ برجهان‌ حاكم‌ بود و تجارت‌ برده‌ رونق‌ فراوانى‌ داشت‌ و هر روز بر تعدادانسان‌هايى‌ كه‌ به‌ بردگى‌ كشيده‌ مى‌شدند افزوده‌ مى‌شد و با بردگان‌ به‌ بدترين‌ وضع‌ ممكن‌ رفتارمى‌شد. تحقير و اهانت‌،شكنجه‌هاى‌ شديد جسمى‌ و روحى‌، مثله‌ و اخته‌ كردن‌، بيگارى‌ كشيدن‌، سوء استفاده‌هاى‌ جنسى‌، بهره‌كشى‌ ظالمانه‌اقتصادى‌ و... از رايج‌ترين‌ رفتارها با بردگان‌ در جهان‌ بود. به‌ عنوان‌ نمونه‌ در روم‌، جشن‌ گلادياتورها كه‌ در آن‌ بردگان‌قربانى‌ لذت‌ طلبى‌ اربابان‌ مى‌شدند برپا بود.2 در يونان‌ مردم‌ عادت‌ داشتند كودكان‌ خود را به‌ بيگانه‌ بفروشندو در قوانين‌ يونان‌ برده‌ فقط‌ يك‌ ابزار ساده‌ توليد بود و مانند دام‌، ملك‌ طلق‌ ارباب‌ بود كه‌ مى‌توانست‌ آن‌ را خريد وفروش‌ كند و حتى‌ بكشد.3 در قانون‌ يونان‌ آمده‌ بود كه‌ اگر غلام‌، بدرفتارى‌ يا خطايى‌ كند با تازيانه‌ تنبيه‌مى‌شود، و اگر آزادمردى‌ او را بزند نبايد از خويش‌ دفاعى‌ كند.4 در ايران‌ قصر بزرگان‌ وحاكمان‌ پر از غلامان‌ وكنيزانى‌ بود كه‌ ماية‌ زينت‌ كاخ‌ها بودند. خسروپرويز علاوه‌ بر سه‌ هزار زنى‌ كه‌ داشت‌، چند هزار كنيز را براى‌ سرودن‌ ونواختن‌ درحرم‌سراهاى‌ خود حبس‌ كرده‌ بود.5 در بين‌النهرين‌ هرگاه‌ برده‌ از فرمان‌ ارباب‌ سرپيچى‌ مى‌كرد،ارباب‌ اجازه‌ داشت‌ تا عضوى‌ از بدن‌ او را قطع‌ كند.6
تاريخ‌ برده‌دارى‌ درساير كشورها وجوامع‌، صفحات‌ اسف‌بار و رقت‌انگيزى‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. اين‌وضع‌ حتى‌ در عصر نوين‌ و دوران‌ معاصر نيز ادامه‌ يافت‌ تا آن‌كه‌ مادة‌ 4 اعلاميه‌ جهانى‌ حقوق‌ بشر در سال‌ 1948م‌بردگى‌ را در سراسر دنيا ممنوع‌ اعلام‌ كرد7 و اين‌ پس‌ از آن‌ بود كه‌ بردگان‌ به‌ دليل‌ ماشينى‌ شدن‌ زندگى‌،كارايى‌ اقتصادى‌ خود را از دست‌ داده‌ و سربار اربابان‌ خود شدند ونگهدارى‌ آن‌ها مخارج‌ زيادى‌ را تحميل‌ مى‌كرد. بااين‌ همه‌، تصور اين‌كه‌ ديگر در جهان‌ نشانى‌ از بردگى‌ وجود نداشته‌، خيالى‌ خام‌ و رؤيايى‌ كاذب‌ است‌.
بنابراين‌، اسلام‌ در دوره‌اى‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ به‌ آزادى‌ و نجات‌ بردگان‌ نمى‌انديشيد و هيچ‌ تلاشى‌ در حل‌ اين‌ معضل‌ تلخ‌اجتماعى‌ نمى‌شد، انقلاب‌ عظيمى‌ در بهبود وضع‌ بردگان‌ و رهايى‌ آنان‌ از ظلم‌ اربابان‌ ايجاد كرد. اين‌ تحولات‌ عمدتاًدر سه‌ حوزه‌ رخ‌ داد: 1 ـ رويكرد انسانى‌ به‌ بردگان‌، 2 ـ تغيير حقوق‌ و قوانين‌ بردگان‌، 3 ـ تغيير رفتار با بردگان‌. با توجه‌ به‌منابع‌ اسلامى‌ به‌ شرح‌ مختصرى‌ از هر يك‌ مى‌پردازيم‌:

1. رويكرد انسانى‌ به‌ بردگان‌

در محيطى‌ كه‌ بردگان‌ پست‌ترين‌ طبقه‌ جامعه‌ را شكل‌ مى‌دادند و هيچ‌ جايگاه‌ و منزلت‌ اجتماعى‌ نداشتند و در رديف‌حيوانات‌ به‌ شمار مى‌آمدند و ازهمه‌ حقوق‌ انسانى‌ محروم‌ بودند و رويكرد جامعه‌ به‌ ايشان‌ رويكرد ابزارى‌ وكالايى‌بود، اسلام‌ به‌ اين‌ رويكردِ تحقيرآميز و ذلت‌بار خاتمه‌ داد و با نگاهى‌ انسانى‌ به‌ بردگان‌ به‌ آن‌ها عزت‌ و كرامت‌ بخشيد وآن‌ها را از حقوق‌ انسانى‌ بهره‌ مند ساخت‌. در حقيقت‌، اسلام‌ بود كه‌ به‌ بردگان‌ انسانيت‌ بخشيد و آن‌ها را از دايره‌حيوانات‌ و ابزار و كالاهاى‌ توليدى‌ و مصرفى‌ خارج‌ كرد و عضوى‌ از اعضاى‌ جامعه‌ به‌ حساب‌ آورد.
آموزه‌هاى‌ اسلام‌، هم‌چون‌ مساوات‌ و برابرى‌ انسان‌ها، كرامت‌ انسانى‌، مبارزه‌ با ظلم‌ و استبداد و اشرافيت‌، مبارزه‌ باتبعيض‌ و... تضاد روشنى‌ با بردگى‌ انسان‌ و نوع‌ نگرش‌ غلط‌ به‌ بردگان‌ داشت‌. اسلام‌ ملاك‌ فضيلت‌ و برترى‌ را در تقوا وخويشتن‌دارى‌ و پرهيز انسان‌ از گناه‌ خلاصه‌ كرده‌ وآن‌ را براى‌ همگان‌، چه‌ برده‌ و آزاد، دست‌يافتنى‌ مى‌دانست‌. با توجه‌به‌ همين‌ نگاه‌، رسول‌خدا…‌ و پيشوايان‌ دين‌ به‌ رويكرد انسانى‌ با بردگان‌ تصريح‌ مى‌كردند. به‌ عنوان‌نمونه‌:
رسول‌خدا…‌ فرمود:
ارقاوكم‌ اخوانكم‌ استعينوهم‌ على‌ ما عليكم‌ و اعينوهم‌ على‌ ما عليهم‌؛8 بردگان‌ شما برادران‌ شما هستند، در وظايفى‌كه‌ بر عهدة‌ شماست‌ از ايشان‌ كمك‌ بگيريد و در وظايفى‌ كه‌ بر گردن‌ آن‌هاست‌، آن‌ها را يارى‌ كنيد.
ابوذر گفت‌: از رسول‌خدا…‌ شنيدم‌ كه‌ دربارة‌ غلامان‌ فرمود:
اينان‌ برادران‌ شمايند كه‌ خداوند آن‌ها را زير دستان‌ شما قرار داده‌ است‌، پس‌ هر كس‌ برادرش‌ زير دست‌ او باشد از آن‌چه‌ خودمى‌خورد به‌ او خوراك‌ بدهد و از آن‌چه‌ خود مى‌پوشد او را بپوشاند و كارى‌ كه‌ توانش‌ را ندارد از وى‌ نخواهد و اگر چنين‌ كارى‌ رااز او خواست‌ بايد كه‌ يارى‌اش‌ دهد.9
امام‌ سجاد(عليه السلام)‌ نيز در رساله‌ حقوق‌، رويكرد اسلام‌ را به‌ بردگان‌ چنين‌ بيان‌ مى‌كند:
حق‌ بردة‌ زيردست‌ اين‌ است‌ كه‌ بدانى‌ او را هم‌ خداى‌ تو آفريده‌، از گوشت‌ و خون‌ توست‌ (از يك‌ ريشه‌ايد)، تو مالك‌ او هستى‌ نه‌سازندة‌ او، نه‌ چشم‌ و گوشش‌ را خلق‌ كرده‌اى‌، نه‌ روزى‌اش‌ داده‌اى‌. همه‌ اين‌ كارها را خدا كرده‌ و او را مسخر تو ساخته‌ و به‌ امانت‌به‌ دستت‌ سپرده‌ و وديعه‌اى‌ است‌ كه‌ بايد حفظش‌ كنى‌، با او روشى‌ خداپسندانه‌ داشته‌ باشى‌، هر چه‌ مى‌خورى‌ به‌ او بخورانى‌،هر چه‌ خود مى‌پوشى‌ به‌ او بپوشانى‌، كار بيش‌ از طاقت‌ به‌ عهده‌اش‌ نگذارى‌ و اگر او را نخواستى‌، خود را براى‌ خدا، ازمسئوليتش‌ فارغ‌ سازى‌، او را عوض‌ كنى‌ و مخلوق‌ خدا را شكنجه‌ ندهى‌.
درسيرة‌ امام‌ رضا(عليه السلام)‌ نوشته‌اند كه‌ هرگاه‌ سفرة‌ غذا پهن‌ مى‌شد تمام‌ اطرافيان‌ و اهل‌ خانه‌، حتى‌ غلامان‌ و كنيزان‌ وخادمان‌ را بر سر سفره‌ دعوت‌ مى‌كرد و همواره‌ با ايشان‌ هم‌غذا بود تا جايى‌ كه‌ يكى‌ از اهالى‌ بلخ‌ كه‌ روزى‌ مهمان‌حضرت‌ بود به‌ امام‌ عرض‌ كرد كه‌ اى‌ كاش‌ براى‌ اين‌ بردگان‌ سفرة‌ جداگانه‌اى‌ مى‌انداختى‌. امام‌ در جواب‌ فرمود:
مَه‌، ان‌ الرّب‌ تبارك‌ و تعالى‌ واحد و الام‌ واحده‌ و الاب‌ واحد و الجزاء بالاعمال‌؛10 ساكت‌، هماناپروردگار بلندمرتبه‌ همه‌يكى‌ است‌ و مادر همه‌ يكى‌ است‌ و پدر همه‌ يكى‌ است‌ و پادش‌ هر يك‌ از ما بر اساس‌ كردار ماست‌.
حمايت‌ معنوى‌ قرآن‌ و نزول‌ آياتى‌ از وحى‌ در دفاع‌ از محرومان‌ از جمله‌ بردگان‌، گام‌ مهمى‌ در تكريم‌ بردگان‌ و رويكردانسانى‌ به‌ ايشان‌ بود. مورخان‌ در گزارش‌ خود درباره‌ گروه‌هاى‌ پيش‌گام‌ در پذيرش‌ اسلام‌، از جوانان‌ و مستضعفان‌ يادمى‌كنند. منظور از مستضعفان‌ عمدتاً بردگان‌ يا موالى‌ و يا غريبه‌هايى‌ است‌ كه‌ چون‌ طايفه‌ و عشيره‌اى‌ در مكه‌ نداشتند،فاقد جايگاه‌ اجتماعى‌ و توانايى‌ مالى‌ و قدرت‌ اقتصادى‌ بودند، اما در گرايش‌ به‌ اسلام‌ پيشگام‌ بودند و مسلمان‌ شدن‌آن‌ها براى‌ مشركان‌ بسيار تلخ‌ و سنگين‌ بود. خباب‌ بن‌ ارت‌، بلال‌ حبشى‌، صهيب‌، عامربن‌ فهيره‌، ابو فكيهه‌، ياسر،عمار، عداس‌ و گروهى‌ از كنيزان‌ در اين‌ طبقه‌ قرار داشتند.11 ازاين‌ رو مشركان‌، اسلام‌ آوردن‌ اين‌ گروه‌ رادست‌آويزى‌ براى‌ دشمنى‌ خود با اسلام‌ قرارداده‌ بودند. هنگامى‌ كه‌ رسول‌خدا…‌ درمسجدالحرام‌مى‌نشست‌ و پيروان‌ مستضعف‌ او در كنار او مى‌نشستند، قريش‌ آن‌ها را مسخره‌ مى‌كردند و به‌ طعنه‌ به‌ يكديگرمى‌گفتند: ببينيد! هم‌نشينان‌ او اين‌ها هستند! خداوند از ميان‌ همه‌ ما فقط‌ به‌ اين‌ها منت‌ نهاده‌ كه‌ اسلام‌ را پذيرفته‌ وهدايت‌ يافته‌اند!12 هم‌چنين‌ از آن‌جا كه‌ رسول‌خدا…‌ همواره‌ مسلمانان‌ ضعيف‌ را بشارت‌مى‌داد كه‌ به‌ زودى‌ وارث‌ قيصر و كسرا خواهند شد، اين‌ امر سبب‌ استهزاى‌ آن‌ها از سوى‌ مشركان‌ مى‌شد و زمانى‌ كه‌بلال‌، خباب‌، صهيب‌ و... را مى‌ديدند به‌ شوخى‌ مى‌گفتند: «جاءكم‌ ملوك‌ الارض‌؛ پادشاهان‌ روى‌ زمين‌ آمدند».13
كفار و مشركان‌، اسلام‌ آوردن‌ بردگان‌ را بهانه‌اى‌ براى‌ اسلام‌ نياوردن‌ خود ذكر مى‌كردند و به‌ ابوطالب‌ مى‌گفتند كه‌ اگربرادرزاده‌ات‌ بردگان‌ و هم‌پيمانان‌ِ ما را از خود رانده‌ بود، نزد ما بيشتر مطاع‌ بود و در دل‌هاى‌ ما جايگاهى‌ بزرگ‌ترداشت‌.14
اعتراض‌ و بهانه‌گيرى‌ آن‌ها به‌ جايى‌ رسيد كه‌ روزى‌ گروهى‌ از سران‌ قريش‌ از كنار مجلس‌ پيامبر مى‌گذشتند، در آن‌هنگام‌ صهيب‌، خباب‌، بلال‌، عمار و امثال‌ ايشان‌ در حضور پيامبر نشسته‌ بودند. آن‌ها با مشاهدة‌ اين‌ صحنه‌ گفتند:
اى‌ محمد از ميان‌ قومت‌ به‌ همين‌ افراد بسنده‌ كرده‌اى‌؟! آيا ما از اين‌ها پيروى‌ كنيم‌؟! آيا خدا فقط‌ به‌ اين‌ها منت‌ نهاده‌ وهدايت‌ كرده‌ است‌؟! اين‌ها را از خود دور كن‌ شايد ما از تو پيروى‌ كنيم‌.
در اين‌ هنگام‌ آيه‌ 52 و 53 سوره‌ انعام‌ نازل‌ شد:15
وَلاَ تَطْرُدْ الَّذِين‌َ يَدْعُون‌َ رَبَّهُم‌ْ بِالْغَدَاة‌ وَالْعَشِي‌ِّ يُرِيدُون‌َ وَجْهَه‌ُ مَا عَلَيْك‌َ مِن‌ْ حِسَابِهِم‌ْ مِن‌ْ شَي‌ْءٍ وَمَا مِن‌ْ حِسَابِك‌َ عَلَيْهِم‌ْ مِن‌ْ شَي‌ْءٍ فَتَطْرُدَهُم‌ْفَتَكُون‌َ مِن‌ْ الظَّالِمِين‌َ * وَكَذَلِك‌َ فَتَنَّا بَعْضَهُم‌ْ بِبَعْض‌ٍ لِيَقُولُوا اَهَوُلَاءِ مَن‌َّ اللَّه‌ُ عَلَيْهِم‌ْ مِن‌ْ بَيْنِنَا اَلَيْس‌َ اللَّه‌ُ بِاَعْلَم‌َ بِالشَّاكِرِين‌؛ و كسانى‌ را كه‌صبح‌ و شام‌ پروردگار خويش‌ را مى‌خوانند و خشنودى‌ او را مى‌خواهند، از خود مران‌، نه‌ چيزى‌ از حساب‌ آن‌ها بر توست‌ و نه‌چيزى‌ از حساب‌ تو بر آن‌ها، تا آن‌ها را طرد كنى‌ كه‌ در اين‌ صورت‌ از ستم‌كاران‌ خواهى‌ شد * و اين‌ گونه‌ بعضى‌ از آن‌ها را بابعضى‌ ديگر آزموديم‌ تا [ثروت‌مندان‌ و نيرومندان‌] بگويند: آيا اين‌ها هستند كه‌ خدا از ميان‌ ما بر آن‌ها منت‌ نهاده‌ [و توفيق‌ايمان‌ داده‌]؟ آيا خداوند شاكران‌ را بهتر نمى‌شناسد؟
بدين‌ ترتيب‌، قرآن‌ با حمايت‌ سرسختانه‌ از اين‌ گروه‌ محروم‌ و ستم‌ديده‌ به‌ توبيخ‌ و سرزنش‌ كفار و مشركان‌ برخاست‌ وبار ديگر، ملاك‌ ارزش‌ و فضيلت‌ را ايمان‌ و عبادت‌ و تقوا بيان‌ كرد. ضمن‌ اين‌كه‌ اين‌ آيه‌ بهترين‌ شاهد بر اين‌ است‌ كه‌گرايش‌ بردگان‌ و مستضعفان‌ به‌ اسلام‌ به‌ دليل‌ منافع‌ اقتصادى‌ و فشار طبقاتى‌ و مسائل‌ دنيوى‌ صرف‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌آن‌ها با فطرت‌ خويش‌ نداى‌ توحيد را لبيك‌ گفته‌ بودند. زمانى‌ كه‌ كفار و مشركان‌ مكه‌ براى‌ برگرداندن‌ محرومان‌ وبردگان‌از اسلام‌ به‌ آزار و تعذيب‌ و شكنجه‌هاى‌ شديد جسمانى‌ روى‌ آورده‌ بودند و در مقابل‌ ديدگان‌ مردم‌، با دست‌ها وپاهاى‌ بسته‌، در زير آفتاب‌ سوزان‌ حجاز، روى‌ زمين‌ داغ‌ مى‌خواباندند و سنگى‌ بزرگ‌ بر سينة‌ آن‌ها مى‌نهادند تا بدنشان‌به‌ زمين‌ گرم‌ بچسبد و گوشت‌ پيكرشان‌ و پوست‌ بدنشان‌ بسوزد،16 رسول‌خدا…‌ به‌دل‌جويى‌ و حمايت‌ روحى‌ و عاطفى‌ ايشان‌ مى‌پرداخت‌، از جمله‌ به‌ خاندان‌ ياسر كه‌ به‌ دليل‌ گرايش‌ به‌ اسلام‌شكنجه‌هاى‌ سختى‌ را تحمل‌ كرده‌ بودند و در اين‌ راه‌ شهيد داده‌ بودند، فرمود:
صبراً آل‌ ياسر موعدكم‌ الجنه‌؛17 صبر پيشه‌ كنيد اى‌ فرزندان‌ ياسر كه‌ جايگاه‌ شما بهشت‌ است‌.
در حقيقت‌، با هدايت‌ رسول‌خدا…‌ بود كه‌ عمار راه‌ تازه‌اى‌ براى‌ حفظ‌ دين‌ و ايمان‌ خود به‌ كار گرفت‌و مسيرى‌ نو براى‌ مبارزه‌ با مستكبران‌ گشود كه‌ تا پيش‌ از آن‌ سابقه‌ نداشت‌ و آن‌، روش‌ تقيه‌ بود كه‌ با تأييد صريح‌ قرآن‌براى‌ همه‌ مسلمانان‌ حجيت‌ يافت‌. بنا به‌ نقل‌ سيره‌نويسان‌ و محدثان‌ آية‌ 106 سوره‌ نحل‌ در پاسخ‌ سوال‌ عمار ازرسول‌خدا…‌ دربارة‌ درستى‌ يا نادرستى‌ اين‌ برخورد او نازل‌ شد:
كسى‌ كه‌ پس‌ از ايمان‌ به‌ خدا كافر مى‌شود، نه‌ آن‌ كه‌ او را به‌ زور واداشته‌اند تا اظهار كفر كند و حال‌ آن‌كه‌ دلش‌ به‌ ايمان‌ خويش‌مطمئن‌ است‌، بلكه‌ آنان‌ كه‌ درِ دل‌ را به‌ روى‌ كفر مى‌گشايند، مورد خشم‌ خدايند و عذابى‌ بزرگ‌ برايشان‌مهياست‌.18
يكى‌ ديگر از اقدامات‌ موثر در اين‌ زمينه‌، برقرارى‌ پيمان‌ اخوت‌ ميان‌ برخى‌ بردگان‌ و آزادگان‌، در جريان‌ عقد برادرى‌ درميان‌ مسلمانان‌ بود. اين‌ اقدام‌ ابتكارى‌ رسول‌خدا…‌ به‌ تحكيم‌ نظام‌ از هم‌ پاشيدة‌ عرب‌ كمك‌ كرد وارزش‌ها و مناسبات‌ اجتماعى‌ را بر پاية‌ ملاك‌هاى‌ اسلامى‌ پى‌ريزى‌ كرد، و پيوند و نسب‌ قبيله‌اى‌ كه‌ تا پيش‌ از آن‌ مبناى‌تعاملات‌ اجتماعى‌ بود، جاى‌ خود را به‌ وحدت‌ اسلامى‌داد و به‌ جاى‌ قبايل‌ متفرق‌ و درگير، امت‌ واحد اسلامى‌ شكل‌گرفت‌. در اين‌ نظام‌ همة‌ مسلمانان‌ در كنار هم‌ با حقوق‌ و شئون‌ مساوى‌ و جايگاه‌ اجتماعى‌ واحدى‌ قرار مى‌گرفتند. ازاين‌ رو بردگان‌ و موالى‌ (بردگان‌ آزاد شده‌) در رديف‌ ساير انسان‌ها قرار گرفتند. اين‌ امر در هيچ‌ كجاى‌ دنيا سابقه‌نداشت‌.رسول‌خدا…‌ در برقرارى‌ عقد اخوت‌ به‌ سابقة‌ بردگى‌ يا آزادبودن‌ افراد و جايگاه‌ اجتماعى‌آن‌ها اعتنايى‌ نكرد و تنها با معيار و ميزان‌ ايمان‌ و تقوا افراد را دو به‌ دو، برادر قرار داد، از اين‌ رو سادات‌، اشراف‌ وبزرگان‌ قريش‌ با بردگان‌ در كنار هم‌ قرار گرفتند، مثلاً بين‌ زيد بن‌ حارثه‌ كه‌ غلام‌ و خادم‌ رسول‌خدا…‌بود و حمزه‌ كه‌ عموى‌ پيامبر و از سادات‌ قريش‌ بود پيوند برادرى‌ برقرار شد، هم‌چنين‌ بين‌ خارجة‌ بن‌ زهير (برده‌) وابوبكر بن‌ ابى‌ قحافه‌، بين‌ بلال‌ بن‌ رياح‌ با ابودريفه‌ و... .19 اين‌ امر، شان‌ و جايگاه‌ اجتماعى‌ بردگان‌ و موالى‌ رابسيار ارتقا بخشيد و آن‌ها را از ذلت‌ و خوارى‌ و سرشكستگى‌ نجات‌ داد و از اين‌ پس‌، آن‌ها در رديف‌ انسان‌هاى‌بزرگوار و با شخصيت‌ قرار گرفتند.

2. تغييرحقوق‌ و قوانين‌ بردگان‌

وضع‌ قوانين‌ شرعى‌ جديد از سوى‌ رسول‌خدا…‌ تاثير به‌سزايى‌ در بهبود وضعيت‌ فردى‌ و اجتماعى‌بردگان‌ ايجاد كرد و در حقيقت‌، اين‌ مقررات‌ جديد اسلامى‌ بود كه‌ فراتر از توصيه‌هاى‌ اخلاقى‌، بردگان‌ را ازنابسامانى‌هاى‌ گذشته‌ نجات‌ بخشيد. بردگان‌ همواره‌ از موضوعات‌ فقهى‌ اسلام‌ به‌ حساب‌ مى‌آمدند. فقه‌ اسلامى‌بهترين‌ و گوياترين‌ سند براى‌ اثبات‌ تلاش‌ اسلام‌ در جهت‌ حل‌ مسئله‌ بردگى‌ است‌، زيرا اولاً: اسلام‌ براى‌ نخستين‌ باربراى‌ بردگان‌ حقوقى‌ را در نظر گرفت‌ و اربابان‌ و مالكان‌ را موظف‌ به‌ اداى‌ اين‌ حقوق‌ كرد، در حالى‌ كه‌ پيش‌ از آن‌،بردگان‌ فاقد هرگونه‌ حقوق‌ انسانى‌ بودند و سرنوشت‌ آنان‌ تنها به‌ خواست‌ و ميل‌ اربابان‌ بستگى‌ داشت‌، ثانياً: اسلام‌ باوضع‌ قوانين‌ جديد، رفتار با بردگان‌ را ضابطه‌مند كرد و آن‌ها را از آشفتگى‌ و نابسامانى‌ نجات‌ داد و مالكان‌ را موظف‌كرد تا در چارچوب‌ مقررات‌ جديد با بردگان‌ رفتار كنند.
بيشتر احكام‌ و قوانين‌ مربوط‌ به‌ بردگان‌ ذيل‌ عناوين‌ و ابواب‌ آزادسازى‌ برده‌، از جمله‌ عتق‌، تدبير و مكاتبه‌ آمده‌است‌ كه‌ در بخش‌ نخست‌ اين‌ نوشتار به‌ شرح‌ آن‌ پرداختيم‌ و بقيه‌ به‌ تناسب‌ موضوع‌، ضمن‌ كتاب‌ها و ابواب‌ فقهى‌ درج‌شده‌ است‌. در منابع‌ فقهى‌، كتابى‌ يا بابى‌ با عنوان‌ «رق‌ّ» يا «استرقاق‌» و مانند اين‌ها وجود ندارد، زيرا فقه‌ اسلامى‌ بيش‌از آن‌كه‌ به‌ عوامل‌ و اسباب‌ و چگونگى‌ رقيت‌ و بردگى‌ بپردازد به‌ آزادى‌ و اسباب‌ و عوامل‌ آن‌ پرداخته‌ است‌. البته‌بسيارى‌ از احكام‌ و حقوق‌ مربوط‌ به‌ بردگان‌ در ابواب‌ مختلف‌ فقهى‌ پراكنده‌ است‌، مانند جناية‌ العبد، جناية‌ المكاتب‌،اقرار العبد، شراء العبد الماذون‌ و بيعه‌، كتاب‌ الولاء، كتاب‌ الا´بق‌، كتاب‌ الاستبراء و...
گرچه‌ بررسى‌ فقهى‌ وحقوقى‌ مسئله‌ بردگى‌ از رسالت‌ اين‌ نوشتار خارج‌ است‌، اما به‌ برخى‌ از مهم‌ترين‌ حقوق‌ واحكام‌ بردگان‌ ازنظراسلام‌ اشاره‌ مى‌كنيم‌:
1. نفقة‌ برده‌ به‌ عهدة‌ مالك‌ اوست‌، بنابراين‌، مخارج‌ غذا، لباس‌ و مسكن‌ برده‌ بر ذمة‌ مولاست‌. البته‌ اين‌ در صورتى‌است‌ كه‌ كسب‌ و كار برده‌، براى‌ مخارج‌ او كافى‌ نباشد، در اين‌ صورت‌، تامين‌ كسرى‌ هزينه‌، شرعاً به‌ عهدة‌مولاست‌.20
2. مولا حق‌ ندارد بردة‌ خود را به‌ امور خلاف‌ شرع‌ وادار كند و بردگان‌، خارج‌ از حيطة‌ شرع‌، مجاز به‌ اطاعت‌ از مولانيستند.21
3. در مواردى‌ كه‌ حكم‌ خاصى‌ شرعاً براى‌ بردگان‌ وضع‌ نشده‌، برده‌ از حقوق‌ مادى‌ و مشابه‌ با ديگر آدميان‌ (آزاده‌ها)برخوردار است‌.
4. مولا حق‌ ندارد كودك‌ را از مادر كنيزش‌ قبل‌ از بى‌نيازى‌ از وى‌ جدا كند.22
5. با اذن‌ يا دستور مولا ازدواج‌ غلام‌ با زن‌ حره‌، و ازدواج‌ كنيز با مرد حر، مجاز است‌ و مهر و نفقه‌ زن‌ برعهده‌مولاست‌.23
6. در احكام‌ عبادى‌ تفاوت‌ چندانى‌ ميان‌ برده‌ و غير برده‌ ديده‌ نمى‌شود، گرچه‌ براى‌ برخى‌ عبادات‌، برده‌ نياز به‌ اجازة‌مولا دارد. علاوه‌ بر اين‌، برخى‌ واجبات‌ عبادى‌، مانند نماز جمعه‌ و جهاد بر او واجب‌ نيست‌. حد لازم‌ حجاب‌ براى‌بردة‌ زن‌ هنگام‌ نماز بسيار كمتر از زن‌ آزاد است‌. هم‌چنين‌ انجام‌ برخى‌ عبادات‌ مالى‌ برده‌، مانند پرداخت‌ زكات‌ وفطريه‌، بر عهدة‌ مالك‌ اوست‌.24
7. در برخى‌ احكام‌ كيفرى‌، به‌ويژه‌ بعضى‌ فروع‌ قصاص‌، ديات‌، زنا و قذف‌ تفاوت‌هايى‌ ميان‌ بردگان‌ و افراد آزاد ديده‌مى‌شود. مثلاً يكى‌ از شرط‌هاى‌ اجراى‌ حكم‌ قصاص‌ در قتل‌ عمد، برابرى‌ قاتل‌ و مقتول‌ از نظر برده‌ يا آزاد بودن‌ است‌،از اين‌ رو فرد آزاد را نمى‌توان‌ به‌ سبب‌ قتل‌ عمدى‌ برده‌ قصاص‌ كرد، ولى‌ برده‌ به‌ دليل‌ قتل‌ عمد شخص‌ آزاده‌ يا بردة‌ديگر قصاص‌ مى‌شود. قرآن‌ در اين‌ باره‌ مى‌فرمايد:
اى‌ افرادى‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد،حكم‌ قصاص‌ در مورد كشتگان‌ بر شمانوشته‌ شده‌ است‌:آزاددر برابر آزاد، و برده‌ در برابر برده‌، وزن‌ در برابر زن‌... .25
8. حكم‌ رجم‌ (سنگ‌سار) كه‌ در برخى‌ موارد فحشا جارى‌ مى‌شود، دربارة‌ بردگان‌ اساساً جارى‌ شدنى‌ نيست‌، زيراعنوان‌ بردگى‌ مانع‌ تحقق‌ عنوان‌ حقوقى‌ «احصان‌» است‌ و حد جَلد و حد قذف‌ نيز به‌ حكم‌ قرآن‌ براى‌ بردگان‌، نصف‌حدّ افراد آزاد است‌:
در صورتى‌ كه‌ محصنه‌ باشند و مرتكب‌ عمل‌ منافى‌ عفت‌ شوند، نصف‌ مجازات‌ زنان‌ آزاد را خواهند داشت‌... .26
در قرآن‌ به‌ عنوان‌ رسمى‌ترين‌ منبع‌ اسلام‌، علاوه‌ بر موارد فوق‌، برخى‌ از احكام‌ و مسائل‌ ديگر مربوط‌ به‌ بردگان‌ بيان‌شده‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ چنين‌ است‌:

آزادى‌ بردگان‌ و اسباب‌ رفع‌ بردگى‌

الف‌) تشويق‌ به‌ عتق‌
وَمَا اَدْرَاك‌َ مَا الْعَقَبَة‌ُ * فَك‌ُّ رَقَبَة‌ٍ؛27 و تو چه‌ مى‌دانى‌ آن‌ گردنه‌ چيست‌؟ آزادكردن‌ برده‌اى‌.
ب‌) تشويق‌ به‌ مكاتبه‌
وَالَّذِين‌َ يَبْتَغُون‌َ الْكِتَاب‌َ مِمَّا مَلَكَت‌ْ اَيْمَانُكُم‌ْ فَكَاتِبُوهُم‌ْ اءِن‌ْ عَلِمْتُم‌ْ فِيهِم‌ْ خَيْرًا وَآتُوهُم‌ْ مِن‌ْ مَال‌ِ اللَّه‌ِ الَّذِى‌ آتَاكُم‌ْ...؛28 وآن‌ بردگانتان‌كه‌ خواستارمكاتبه‌ (قرارداد مخصوص‌ براى‌ آزادشدن‌) هستند، با آنان‌ قرارداد ببنديد اگر رشد و صلاح‌ آنان‌ را احساس‌مى‌كنيد...
ج‌) آزادى‌ بردگان‌ از طريق‌ زكات‌
اءِنَّمَا الصَّدَقَات‌ُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِين‌ِ وَالْعَامِلِين‌َ عَلَيْهَا وَالْمُوَلَّفَة‌ِ قُلُوبُهُم‌ْ وَفِى‌ الرِّقَاب‌ِ وَالْغَارِمِين‌َ وَ...؛29 زكات‌ها مخصوص‌ فقراو مساكين‌ و... براى‌ آزادى‌ بردگان‌ و... است‌.
د) آزادى‌ بردگان‌ به‌ عنوان‌ خصال‌ كفارات‌

1. قتل‌ خطايى‌

وَمَن‌ْ قَتَل‌َ مُوْمِنًا خَطَاً فَتَحْرِيرُ رَقَبَة‌ٍ مُوْمِنَة‌ٍ...؛30 كسى‌ كه‌ مومنى‌ را از روى‌ خطا بكشد، بايد يك‌ برده‌ مومن‌ را آزاد كند... .

2. كفارة‌ قسم‌

وَلَكِن‌ْ يُوَاخِذُكُم‌ْ بِمَا عَقَّدْتُم‌ْ الْاَيْمَان‌َ فَكَفَّارَتُه‌ُ اءِطْعَام‌ُ عَشَرَة‌ِ مَسَاكِين‌َ... اَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَة‌ٍ...؛31 كفاره‌ اين‌ گونه‌ قسم‌ها، اطعام‌ ده‌نفرمسكين‌... و يا آزاد كردن‌ يك‌ برده‌ است‌... .

3. كفارة‌ ظهار

وَالَّذِين‌َ يُظَاهِرُون‌َ مِن‌ْ نِسَائِهِم‌ْ ثُم‌َّ يَعُودُون‌َ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة‌ٍ...؛32 كسانى‌ كه‌ همسران‌ خود را ظهار مى‌كنند، سپس‌ ازگفته‌ خود بازمى‌گردند، بايد پيش‌ از آميزش‌ جنسى‌، برده‌اى‌ آزاد كنند... .

احكام‌ بردگان‌ در قرآن‌

1. لزوم‌ احسان‌ به‌ بردگان‌
... وَبِالْوَالِدَيْن‌ِ اءِحْسَانًا... وَمَا مَلَكَت‌ْ اَيْمَانُكُم‌ْ...؛33 به‌ پدر و مادر، نيكى‌ كنيد،... و بردگانى‌ كه‌ مالك‌ آن‌ها هستيد... .
2. تشويق‌ مومنان‌ آزاد به‌ ازدواج‌ با بردگان‌ صالح‌ و مومن‌ با اذن‌ مالكشان‌
وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَات‌ِ حَتَّى‌ يُوْمِن‌َّ وَلَاَمَة‌ٌ مُوْمِنَة‌ٌ خَيْرٌ مِن‌ْ مُشْرِكَة‌ٍ...؛34 و با زنان‌ مشرك‌ و بت‌پرست‌، تا ايمان‌ نياورده‌اندازدواج‌ نكنيد، كنيز باايمان‌ از زن‌ آزاد بت‌پرست‌ بهتر است‌... .
3. نهى‌ از واداشتن‌ كنيزان‌ به‌ فحشا
وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُم‌ْ عَلَى‌ الْبِغَاءِ اءِن‌ْ اَرَدْن‌َ تَحَصُّنًا...؛35 و كنيزان‌ خود را براى‌ دست‌يابى‌ به‌ متاع‌ ناپايدار دنيا مجبور به‌ زنانكنيد.
4. حكم‌ حجاب‌ و محرميت‌ كنيز در ارتباط‌ با صاحبش‌؛36
5. استيذان‌ (لزوم‌ اجازه‌ گرفتن‌) بردگان‌ براى‌ ورود به‌ خواب‌گاه‌ مالكان‌ متاهلشان‌ در سه‌ وقت‌ خاص‌؛37
6. جواز استمتاع‌ جنسى‌ از كنيزان‌ همانند همسران‌ براى‌ مالك‌، و تشويق‌ به‌ ازدواج‌ با آنان‌ به‌ عنوان‌ همسران‌رسمى‌؛38
7. جواز استمتاع‌ مالك‌ از كنيز شوهردارش‌ بعد از استبراء؛39
8. عدم‌ مالكيت‌ بردگان‌ بدون‌ اجازه‌ صاحبانشان‌.40
موارد فوق‌ تنها بخشى‌ از انبوه‌ احكام‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ بردگان‌ است‌ كه‌ در متون‌ دينى‌ منعكس‌ شده‌ است‌ و براى‌توضيح‌ و شرح‌ آن‌ بايد به‌ منابع‌ فقهى‌ رجوع‌ كرد. اما در اين‌ ميان‌ به‌ دو مسئله‌ از مسائل‌ حقوقى‌ مربوط‌ به‌ بردگان‌ كه‌اهميت‌ تاريخى‌ دارد اشاره‌ مى‌كنيم‌:
2 ـ 1. نهى‌ از بهره‌كشى‌ نامشروع‌ جنسى‌ از كنيزان‌
در جاهليت‌، اقوام‌ عرب‌ كنيزان‌ خود را وادار به‌ زنا و خودفروشى‌ مى‌كردند تا هم‌ از اجارة‌ آن‌ها سودى‌ عايدشان‌ شود وهم‌ فرزندانى‌ را كه‌ از اين‌ كنيزان‌ متولد مى‌شوند، صاحب‌ شوند و بر تعداد بردگان‌ خود بيفزايند. اسلام‌ «زنا» را كه‌رفتارى‌ زشت‌ و ناپسند بود حرام‌ كرد و اربابان‌ را از وادار كردن‌ كنيزان‌ به‌ زنا نهى‌ كرد. حتى‌ در اوايل‌ ظهور اسلام‌ افرادى‌،نظير عبداللّه‌ بن‌ ابى‌سلول‌ كه‌ سركردة‌ منافقان‌ بود، اقدام‌ به‌ چنين‌ كارى‌ مى‌كرد و كنيز خود معاذ [يا «برد»] را كتك‌ مى‌زدو او را مجبور به‌ زنا مى‌كرد. در اين‌ باره‌ آيه‌ 33 سوره‌ نور نازل‌ شد:
وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُم‌ْ عَلَى‌ الْبِغَاءِ اءِن‌ْ اَرَدْن‌َ تَحَصُّنًا... ؛41 و كنيزان‌ خود را براى‌ دست‌يابى‌ به‌ متاع‌ ناپايدار دنيا مجبور به‌ زنانكنيد.
يكى‌ ديگر از روش‌هاى‌ سوددهى‌ كنيزان‌ استفادة‌ آن‌ها براى‌ آوازه‌خوانى‌ و غنا بود. اين‌ امر، زمينة‌ فساد و گمراهى‌جوانان‌ زيادى‌ را فراهم‌ مى‌كرد. اسلام‌ غنا را حرام‌ كرد و علاوه‌ بر آن‌، استفاده‌ از كنيزان‌ براى‌ آوازه‌خوانى‌ را نيز ممنوع‌اعلام‌ كرد.42 دربارة‌ حرمت‌ غنا و مخالفت‌ اسلام‌ با ترويج‌ غنا و موسيقى‌ و استفادة‌ كنيزان‌ در اين‌ جهت‌،روايات‌ بسيارى‌ در منابع‌ حديثى‌ وجود دارد. به‌ عنوان‌ نمونه‌، پيامبر گرامى‌اسلام‌…‌ در مورد حرمت‌غنا و خريد و فروش‌ كنيزان‌ آوازه‌خوان‌ و آموزش‌ غنا به‌ كنيزان‌ چنين‌ فرمود:
لا تبيعوا القينات‌، و لا تشروهن‌ و لا تعلموهن‌ و لا خير فى‌ تجارة‌ فيهن‌ و ثمنهن‌ّ حرام‌ٌ:43 وَمِن‌ْ النَّاس‌ِ مَن‌ْ يَشْتَرِى‌ لَهْوَالْحَدِيث‌ِ لِيُضِل‌َّ عَن‌ْ سَبِيل‌ِ اللَّه‌ِ بِغَيْرِ عِلْم‌ٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا اُولَئِك‌َ لَهُم‌ْ عَذَاب‌ٌ مُهِين‌ٌ.44
مفسران‌ در شان‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ نوشته‌اند كه‌ دربارة‌ مردى‌ نازل‌ شده‌ كه‌ كنيز خواننده‌اى‌ را خريدارى‌ كرده‌ بود و شب‌ و روزبراى‌ او خوانندگى‌ مى‌كرد و او را از ياد خدا غافل‌ مى‌ساخت‌.45
رسول‌خدا…‌ در روايت‌ ديگرى‌ نيز تعليم‌ و آموزش‌ غنا به‌ آوازه‌خوانان‌ را حرام‌ كرده‌ است‌:
لا يحل‌ تعليم‌ المغنيات‌ و لا بيعهن‌ و لا شراوهن‌ و ثمنهن‌ حرام‌...؛46 آموزش‌ دادن‌ كنيزان‌ آوازه‌ خوان‌ حرام‌ است‌ و خريدو فروش‌ آن‌ها و سود حاصل‌ از آن‌ حرام‌ است‌.
از بسيارى‌ روايات‌ و آياتى‌ كه‌ دربارة‌ حرمت‌ غنا و حرمت‌ خريد و فروش‌ آوازه‌خوانان‌ در دست‌ است‌ مى‌توان‌ به‌ رواج‌ وگسترش‌ اين‌ امر در جاهليت‌ پى‌ برد تا حدى‌ كه‌ در اوايل‌ ظهور اسلام‌ و پس‌ از آن‌ هم‌ برخى‌ مسلمانان‌ معاصر پيامبر نيزمبتلا به‌ اين‌ امر بودند. اسلام‌ درصدد تربيت‌ غلامان‌ و كنيزان‌ بوده‌ است‌ نه‌ آن‌كه‌ آن‌ها را وسيله‌اى‌ براى‌ گمراهى‌ و فسادو ضلالت‌ ساير انسان‌ها قرار دهد. اسلام‌ به‌ زنان‌، هويت‌ تازه‌اى‌ بخشيد و آن‌ها را از اسارت‌ هوا و هوس‌ عيّاشان‌ نجات‌داد، و از اين‌كه‌ كالاى‌ مصرفى‌ و ابزار شهوت‌رانى‌ مردان‌ شهوت‌پرست‌ باشند، رهايى‌ داد.
2 ـ 2. نهى‌ از كاربرد نظامى‌ بردگان‌
بردگان‌ هميشه‌ پيش‌مرگان‌ اربابان‌ خود بودند. آن‌ها مجبور بودند كه‌ در كنار اربابان‌ و حتى‌ مقدم‌ بر آن‌ها با دشمنان‌بجنگند و خود را قربانى‌ مالكانشان‌ سازند. رسول‌خدا…‌ جهاد را از بردگان‌ برداشت‌ و آن‌ها را وادار به‌حضور در جبهه‌هاى‌ جنگ‌ نمى‌كرد، هم‌چنان‌ كه‌ اميرالمومنين‌ على‌(عليه السلام)‌ مى‌فرمايد:
ليس‌ على‌ العبيد جهاد ما استغنوا عنهم‌ و لا على‌ النساء جهاد و لا على‌ من‌ لا يبلغ‌ الحلم‌؛47 جهاد بر بردگان‌ واجب‌ نيست‌مگر زمانى‌ كه‌ چاره‌اى‌ جز حضور آن‌ها نباشد و بر زنان‌ و غير بالغان‌ نيز جهاد واجب‌ نيست‌.
در اين‌ روايت‌، بردگان‌ در كنار زنان‌ و كودكان‌ از جنگ‌ معاف‌ شده‌اند، مگر در موارد اضطرارى‌ كه‌ حتى‌ به‌ حضور زنان‌ نيزنياز باشد.
از اين‌ رو اگر برده‌اى‌ به‌ دل‌خواه‌ خود در جنگ‌ حضور پيدا مى‌كرد از غنائم‌ بهره‌اى‌ نمى‌برد. در جنگ‌ بدر چهار برده‌حضور داشتند كه‌ رسول‌خدا…‌ به‌ آن‌ها غنيمت‌ نداد، ولى‌ سهمى‌ را به‌ عنوان‌ هديه‌ به‌ آن‌ها عطا كرد.آن‌ چهار نفر عبارت‌ بودند از: 1 ـ شقران‌، غلام‌ پيامبر كه‌ او را نگهبان‌ اسيران‌ قرار داده‌ بود، 2 ـ غلام‌ سعد بن‌ معاذ، 3 ـغلام‌ عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌، 4 ـ غلام‌ حاطب‌ بن‌ ابى‌بلتعه‌.48
3 ـ تغيير رفتار با بردگان‌
علاوه‌ بر احكام‌ و قوانينى‌ كه‌ حقوق‌ انسانى‌ بردگان‌ را به‌ رسميت‌ مى‌شناخت‌، توصيه‌هاى‌ موكد و پى‌درپى‌رسول‌خدا…‌ و قرآن‌ در مورد خوش‌رفتارى‌ و نيكى‌ به‌ بردگان‌، در ارائه‌ الگوى‌ رفتارى‌ و فرهنگ‌برخورد با بردگان‌ موثر بود. بدرفتارى‌ و ناديده‌ انگاشتن‌ حقوق‌ انسانى‌ بردگان‌ در همه‌ جوامع‌ قديم‌، از جمله‌ عربستان‌نهادينه‌ شده‌ بود. عرب‌هايى‌ كه‌ عادت‌ كرده‌ بودند بردگان‌ خود را به‌ راحتى‌، شكنجه‌ و آزار و اذيت‌ كنند، پس‌ از ظهوراسلام‌ با راهنمايى‌ها و هدايت‌هاى‌ رسول‌خدا…‌ نگاهى‌ انسانى‌ و سرشار از محبت‌ و عاطفه‌ به‌بردگان‌ داشتند. موارد زير، نمونه‌هاى‌ بارز تغيير در رفتار با بردگان‌ در دوره‌ اسلامى‌ است‌:
3 ـ 1. احسان‌ وخوش‌رفتارى‌ با بردگان‌
خداوند متعال‌، مسلمانان‌ را به‌ احسان‌ و نيكى‌ به‌ بردگان‌ امر مى‌كند و بردگان‌ را در رديف‌ پدر و مادر، خويشاوندان‌،همسايگان‌، در راه‌ ماندگان‌ و... قرار مى‌دهد و از مسلمانان‌ مى‌خواهد تا به‌ ايشان‌ احسان‌ كنند.
وَاعْبُدُوا اللَّه‌َ وَلَا تُشْرِكُوا بِه‌ِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْن‌ِ اءِحْسَانًا وَبِذِى‌ الْقُرْبَى‌ وَالْيَتَامَى‌ وَالْمَسَاكِين‌ِ وَالْجَارِ ذِى‌ الْقُرْبَى‌ وَالْجَارِ الْجُنُب‌ِ وَالصَّاحِب‌ِبِالْجَنْب‌ِ وَابْن‌ِ السَّبِيل‌ِ وَمَا مَلَكَت‌ْ اَيْمَانُكُم‌ْ اءِن‌َّ اللَّه‌َ لَا يُحِب‌ُّ مَن‌ْ كَان‌َ مُخْتَالًا فَخُور؛49و خدا را بپرستيد، و هيچ‌ چيز را همتاى‌ اوقرار ندهيد، و به‌ پدر و مادر، نيكى‌ كنيد، هم‌چنين‌ به‌ خويشاوندان‌ و يتيمان‌ و مسكينان‌، و همسايه‌ نزديك‌، و همسايه‌ دور، ودوست‌ و هم‌نشين‌، و واماندگان‌ در سفر، و بردگانى‌ كه‌ مالك‌ آن‌ها هستيد، زيرا خداوند، كسى‌ را كه‌ متكبر و فخرفروش‌ است‌،دوست‌ نمى‌دارد.
درباره‌ خوش‌رفتارى‌ و احسان‌ با بردگان‌ روايت‌هاى‌ فراوانى‌ از رسول‌خدا…‌ نقل‌ شده‌ كه‌ به‌ برخى‌ ازآن‌ها اشاره‌ مى‌كنيم‌:
ـ من‌ ابتاع‌ شيئاً من‌ الخدم‌ فلم‌ توافق‌ شيمته‌ شيمته‌، فليبع‌ و ليشتر حتى‌ توافق‌ شيمته‌ فان‌ للناس‌ شيماً و لا تعذبوا عباداللّه‌؛50 هر كس‌ خادمى‌ براى‌ خود خريد در حالى‌ كه‌ اخلاق‌ خادم‌ با او سازگار نيست‌ بايد آن‌ را بفروشد و خادم‌ديگرى‌ بخرد تا آن‌كه‌ خادمى‌ پيدا كند كه‌ اخلاقش‌ با او سازگار باشد، چون‌ مردم‌ اخلاق‌ و روحيات‌ متفاوتى‌ دارند و نبايدبندگان‌ خدا را اذيت‌ كرد.
بر اساس‌ اين‌ روايت‌ در خريد و انتخاب‌ غلام‌ و خادم‌ همانند انتخاب‌ همسر يا دوست‌ بايد سازگارى‌ روحى‌ و اخلاقى‌را در نظر گرفت‌ و نبايد بردگان‌ را كالاى‌ مصرفى‌ و ابزارى‌ براى‌ خدمت‌رسانى‌ پنداشت‌، بلكه‌ كسى‌ كه‌ برده‌اى‌ رامى‌خرد قصد دارد با او زندگى‌ و معاشرت‌ داشته‌ باشد و از يكديگر تاثير و تاثر بپذيرند.
ـ اءذا اشترى‌ احدكم‌ الخادمه‌، فليكن‌ اول‌ مايطعمها العسل‌ فانّه‌ اطيب‌ لنفسها؛51 هر كدام‌ از شما كه‌ كنيزى‌ مى‌خرد بايداولين‌ چيزى‌ كه‌ به‌ او مى‌خوراند عسل‌ باشد، زيرا عسل‌ براى‌ او گواراتر و پاكيزه‌تر است‌.
يعنى‌ شروع‌ رابطه‌ و آغاز معاشرت‌ با كنيز بايد با شيرينى‌ و ملاطفت‌ همراه‌ باشد و همين‌ منش‌ تا آخر ادامه‌ پيدا كند.زيربناى‌ رفتار با بردگان‌ بايد محبت‌ و عاطفه‌ باشد.
ـ و روى‌ انه‌ (عليه السلام) كان‌ آخر كلامه‌: الصّلوة‌ و ما ملكت‌ ايمانكم‌؛52 روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ آخرين‌ وصيت‌رسول‌خدا…‌ نماز و احسان‌ و نيكى‌ به‌ بردگان‌ بود.
اهتمام‌ و توجه‌ فوق‌العاده‌ رسول‌خدا…‌ به‌ احسان‌ به‌ بردگان‌ تا حدى‌ كه‌ در آخرين‌ لحظات‌ عمرخويش‌، آن‌ را در كنار مسئله‌ بااهميتى‌ مثل‌ نماز قرار داده‌، بسيار قابل‌ تامل‌ است‌.
اصحاب‌ رسول‌خدا…‌ نيز در رفتار با بردگان‌ از سيره‌ و روش‌ آن‌ حضرت‌ پيروى‌ مى‌كردند.
ابوذر مى‌گويد: رسول‌خدا…‌ غلامى‌ را به‌ من‌ بخشيد و فرمود: «با غلامت‌ با احسان‌ رفتار كن‌، از آن‌غذايى‌ كه‌ مى‌خورى‌ به‌ او بخوران‌ و از آن‌چه‌ مى‌پوشى‌ به‌ او بپوشان‌». ابوذر مى‌گويد: نزد من‌ لباسى‌ بود، آن‌ را دو نيم‌كردم‌، نيم‌ آن‌ را خود پوشيدم‌ و نيم‌ ديگر را به‌ غلامم‌ پوشاندم‌. پس‌ از آن‌ براى‌ نماز مغرب‌ به‌ مسجد رفتم‌.رسول‌خدا…‌ فرمود: «با لباست‌ چه‌ كرده‌اى‌؟» (ظاهر لباس‌ ابوذر نشان‌ مى‌داده‌ كه‌ تغييرى‌ در آن‌ داده‌شده‌ است‌). عرض‌ كردم‌: اى‌ رسول‌ خدا! فرمودى‌ با غلامت‌ به‌ خوبى‌ رفتار كن‌ به‌ او آن‌چه‌ مى‌خورى‌ بخوران‌ و آن‌چه‌خود مى‌پوشى‌ بپوشان‌ و من‌ يك‌ لباس‌ بيشتر نداشتم‌ آن‌ را نصف‌ كردم‌ و نصف‌ آن‌ را به‌ غلام‌ خود پوشاندم‌. بازرسول‌خدا…‌ فرمود: «به‌ غلام‌ خود احسان‌ كن‌». ابوذر مى‌گويد به‌ خانه‌ آمدم‌ و غلام‌ خود را آزاد كردم‌.رسول‌خدا…‌ فرمود: «با غلامت‌ چه‌ مى‌كنى‌؟» عرض‌ كردم‌: ديگر غلامى‌ ندارم‌. فرمود: «با او چه‌كردى‌؟» گفتم‌: او را آزاد كردم‌. فرمود: «خدا تو را اجر دهد».53
در سيرة‌ رسول‌خدا…‌ چنين‌ آمده‌ است‌:
حضرت‌ خود لباسش‌ را وصله‌ مى‌زد و كفشش‌ را تعمير مى‌كرد و.....دعوت‌ بردگان‌ را با افتخار مى‌پذيرفت‌ و با آن‌ها هم‌سفره‌ و هم‌نشين‌ مى‌شد.54
3 ـ 2. نهى‌ از آزار و شكنجه‌ بردگان‌
در كنار توصيه‌هاى‌ موكد به‌ احسان‌ با بردگان‌، رسول‌خدا…‌ مسلمانان‌ را از خشونت‌ و بدرفتارى‌ بابردگان‌ برحذر مى‌داشتند. كتك‌ زدن‌ و آزار و اذيت‌ جسمى‌ و روانى‌ بردگان‌ امرى‌ عادى‌ و متعارف‌ بود، امارسول‌خدا…‌ كه‌ پيام‌آور مهر و محبت‌ و كرامت‌ انسانى‌ بودند، انسان‌ها را از رفتارهاى‌ خشن‌ و دور ازاخلاق‌ نهى‌ مى‌كردند. به‌ چند نمونة‌ تاريخى‌ در اين‌ زمينه‌ اشاره‌ مى‌كنيم‌:
ابى‌ مسعود انصارى‌ يكى‌ از اصحاب‌ پيامبر مى‌گويد: روزى‌ غلامم‌ را مى‌زدم‌، ناگاه‌ از پشت‌ سر خود صدايى‌ شنيدم‌كه‌ دوبار گفت‌: «بدان‌ اى‌ ابا مسعود! بدان‌ اى‌ ابا مسعود! توانايى‌ خدا بر تو بيش‌ از توانايى‌ تو بر اوست‌». وى‌ مى‌گويد: به‌پشت‌ سر خود نگاه‌ كردم‌، رسول‌خدا…‌ را مشاهده‌ كردم‌. عرض‌ كردم‌: اى‌ رسول‌خداصلى‌ الله عليه‌ و آله‌ وسلم‌ اينك‌ او به‌ خاطر رضاى‌ خدا آزاد است‌. فرمود:
اما انك‌ لولم‌ تفعل‌ للفعتك‌ النار؛55 بدان‌ كه‌ اگر چنين‌ نكرده‌ بودى‌ (او را آزاد نكرده‌ بودى‌) آتش‌ تو را مى‌سوزاند.
در روايت‌ آمده‌ است‌: فردى‌ در حالى‌ كه‌ فرياد مى‌زد به‌ حضور رسول‌خدا…‌ رسيد. پيامبر فرمود:«تو را چه‌ شده‌ است‌؟» عرض‌ كرد: سرور من‌! صاحبم‌ مرا در حالى‌ ديد كه‌ كنيزى‌ از كنيزان‌ او را مى‌بوسيدم‌ و او مرامقطوع‌النسل‌ كرد. پيامبر فرمود: «برويد و صاحب‌ اين‌ غلام‌ را پيدا كنيد و بياوريد». هرچه‌ گشتند او را نيافتند. حضرت‌به‌ غلام‌ فرمود: «تو آزادى‌».56
بر اساس‌ اين‌ روايت‌ و نظاير آن‌، اين‌ قانون‌ فقهى‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ كه‌ هر كس‌ عبد خود را مثله‌ كند و عضوى‌ ازاعضاى‌ او را قطع‌ كند آن‌ عبد آزاد است‌، چنان‌ كه‌ امام‌ صادق‌(عليه السلام)‌ هم‌ فرموده‌ است‌: «كل‌ّ عبدُ مثّل‌ به‌ فهوحُر».57 و اين‌ عتق‌، عتق‌ اجبارى‌ و الزامى‌ است‌.
در گزارشى‌ ديگر آمده‌ است‌ كه‌ مردى‌ غلام‌ خود را به‌ عمد كشت‌، پيامبر…‌ او را صد تازيانه‌ زد ويك‌ سال‌ حبس‌ كرد و سهمش‌ را از سهام‌ مسلمانان‌ حذف‌ فرمود و اگرچه‌ او را به‌ قصاص‌ نكشت‌، ولى‌ فرمان‌ داد تابرده‌اى‌ را آزاد كند.58
معاوية‌ بن‌ حكم‌ سلمى‌ نزد رسول‌خدا…‌ آمد و عرض‌ كرد: من‌ كنيزى‌ داشتم‌ كه‌ براى‌ من‌ چوپانى‌مى‌كرد. روزى‌ نزد او رفتم‌ ديدم‌ گرگى‌ به‌ گله‌ زده‌ است‌ و گوسفندى‌ را كشته‌ و خورده‌ است‌. من‌ خشمگين‌ شدم‌ و او را به‌سختى‌ كتك‌ زدم‌. رسول‌خدا…‌ با شنيدن‌ اين‌ حرف‌ بسيار ناراحت‌ شدند. معاويه‌ گفت‌: اى‌ رسول‌خدا آيا او را آزاد كنم‌؟ فرمود: «او را نزد من‌ بياور». كنيز را نزد رسول‌خدا…‌ آوردم‌. حضرت‌ از اودربارة‌ توحيد و نبوت‌ سوال‌ كرد و او به‌ درستى‌ جواب‌ داد. آن‌گاه‌ فرمود: «او را آزاد كن‌، چون‌ او مومنه‌است‌».59
در سيرة‌ رسول‌خدا…‌ حتى‌ يك‌بار نيز تندى‌ و خشونت‌ دربارة‌ بردگان‌ خطاكار ديده‌ نشد و هيچ‌گاه‌آن‌ حضرت‌ غلام‌ يا خادمى‌ را به‌ سختى‌ مجازات‌ نكرد: «و لا شتم‌ احداً بشتمه‌ و لا لعن‌ امراه‌ و لا خادماً بلعنه‌...».60
3 ـ 3. مبارزه‌ با اقتصاد برده‌دارى‌
اسلام‌ با رويكرد ابزارى‌ و استفادة‌ كالايى‌ از بردگان‌ و شيوة‌ اقتصاد برده‌دارى‌ مبارزه‌ نمود. چنان‌كه‌ در بخش‌ نخست‌ اين‌مقاله‌ گذشت‌، شيوة‌ اقتصاد برده‌دارى‌ به‌ مالكان‌ اين‌ اجازه‌ را مى‌داد تا به‌ صورت‌ نامحدود و غير انسانى‌ از نيروى‌انسانى‌ بردگان‌ در جهت‌ توليد بهره‌ ببرند. در اقتصاد برده‌دارى‌، برده‌ نه‌ انسان‌، بلكه‌ ابزارى‌ در كنار ساير ابزارها و فاقدهر گونه‌ حق‌ و حقوقى‌ بود. برده‌ هيچ‌گاه‌ و تحت‌ هيچ‌ شرايطى‌ مالك‌ هيچ‌ چيز نمى‌شد و سرمايه‌اى‌ كسب‌ نمى‌كرد. دراقتصاد برده‌دارى‌ توان‌ و اقتدار مالكان‌ به‌ تعداد بردگانشان‌ سنجيده‌ مى‌شد و هر كس‌ بردگان‌ بيشترى‌ داشت‌ بر ديگران‌امتياز و افتخار داشت‌. پيامبر بارها به‌ مسلمانان‌ سفارش‌ مى‌كرد كه‌ به‌ طور بى‌حساب‌ و طاقت‌فرسا از بردگان‌ خود كارنكشند، بلكه‌ درواگذارى‌ كار به‌ آن‌ها عدالت‌، حقوق‌ انسانى‌ و كرامت‌ بردگان‌ را رعايت‌ كنند:
للمملوك‌ طعامه‌ و كسوته‌ بالمعروف‌ و لا يكلف‌ من‌ العمل‌ ما لا يطيق‌؛61 و لا تكلفوهم‌ من‌ العمل‌ ما لا يطيقون‌؛62حق‌ برده‌ آن‌ است‌ كه‌ غذا و لباسش‌ عادلانه‌ داده‌ شود و كارى‌ كه‌ طاقت‌ انجام‌ آن‌ را ندارد به‌ او واگذار نشود. كارهاى‌ طاقت‌فرسارا بر بردگان‌ تحميل‌ نكنيد.
در حقيقت‌، اسلام‌ با تحميل‌ كارهاى‌ سخت‌ و طاقت‌فرسا به‌ بردگان‌ و بهره‌كشى‌ ظالمانه‌ از بردگان‌ توسط‌ مالكان‌ وبيگارى‌ كشيدن‌ از آن‌ها مخالفت‌ كرد، نه‌ آن‌ كه‌ بردگان‌ را از گردونه‌ فعاليت‌ و كار و تلاش‌ خارج‌ كند، بلكه‌ با تنبلى‌ وتن‌پرورى‌ و بى‌كارى‌ بردگان‌ نيز موافقت‌ نكرد.
دربارة‌ رسول‌خدا…‌ آمده‌ است‌ كه‌ هميشه‌ غلامان‌ و كنيزان‌ را در انجام‌ كارها يارى‌ مى‌كردند:
و يطحن‌ مع‌ الخادم‌ اذا اعيا؛63 در آسياب‌ كردن‌ خادم‌ خود را يارى‌ مى‌كرد.
علاوه‌ بر اين‌، روح‌ حاكم‌ بر قواعد فقهى‌ و حقوق‌ اسلامى‌ دربارة‌ بردگان‌، تامين‌ و حمايت‌ مالى‌ از بردگان‌ و بازپرورى‌ايشان‌ است‌. اسلام‌ با تكية‌ فراوان‌ بر قانون‌ مكاتبه‌64 و تشويق‌ مسلمانان‌ به‌ اين‌ امر بر حق‌ مالكيت‌ بردگان‌ تأكيدكرده‌ و از اربابان‌ خواسته‌ است‌ تا از اين‌ طريق‌ بردگان‌ را كه‌ فاقد هر گونه‌ پشتوانة‌ مالى‌ و اقتصادى‌ هستند يارى‌ كنند تاصاحب‌ سرمايه‌ و استقلال‌ در زندگى‌ شوند:
وَالَّذِين‌َ يَبْتَغُون‌َ الْكِتَاب‌َ مِمَّا مَلَكَت‌ْ اَيْمَانُكُم‌ْ فَكَاتِبُوهُم‌ْ اءِن‌ْ عَلِمْتُم‌ْ فِيهِم‌ْ خَيْرًا؛65 آن‌ بردگانتان‌ كه‌ خواستار مكاتبه‌ هستند اگررشد و صلاح‌ در آنان‌ احساس‌ مى‌كنيد، با آنان‌ قرارداد ببنديد.
رسول‌خدا…‌ در تشويق‌ مسلمانان‌ به‌ مكاتبه‌ مى‌فرمود:
مَن‌ اعان‌ غارماً او غازياً او مكاتباً فى‌ كتابته‌ اظلّه‌ اللّه‌ يوم‌ لا ظل‌ الاّ ظلّه‌؛66 كسى‌ كه‌ بدهكار يا مجاهد يا برده‌ مكاتبى‌ را درپرداختن‌ مال‌الكتابه‌اش‌ يارى‌ دهد در روزى‌ كه‌ هيچ‌ سايه‌اى‌ جز ساية‌ او نيست‌ در زير ساية‌ خدا قرار مى‌گيرد.
اميرالمومنين‌ على‌(عليه السلام)‌ مى‌فرمايد: رسول‌ خدا دربارة‌ آية‌ شريفه‌: «وَآتُوهُم‌ْ مِن‌ْ مَال‌ِ اللَّه‌ِ الَّذِى‌ آتَاكُم‌ْ»67 مى‌فرمودكه‌ منظور بخشيدن‌ يك‌ چهارم‌ مبلغ‌ مكاتبه‌ است‌. و خود ايشان‌ هم‌ به‌ مسلمانان‌ توصيه‌ مى‌كرد كه‌ يك‌ چهارم‌مال‌الكتابه‌ را به‌ نفع‌ عبد ببخشند.68
3 ـ 4. اصلاح‌، تعليم‌ و تربيت‌
نگاهى‌ به‌ سيره‌ و روش‌ رسول‌خدا…‌ و ساير معصومان(عليهم السلام) در رفتار با بردگان‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌اصلاح‌ و تعليم‌ و تربيت‌ بردگان‌ مهم‌ترين‌ و اصلى‌ترين‌ خدمات‌ اسلام‌ به‌ بردگان‌ بوده‌ است‌. اين‌ امر، هم‌ دربارة‌ اسيران‌جنگى‌ كافر كه‌ طبق‌ قوانين‌ حاكم‌ بر عرف‌ نظامى‌ آن‌ روز به‌ بردگى‌ در آمده‌ بودند و به‌ جاى‌ نگهدارى‌ در زندان‌ها واردوگاه‌ها در محيط‌ خانواده‌هاى‌ اسلامى‌ به‌ سر مى‌بردند، و هم‌ دربارة‌ بردگانى‌ كه‌ در بازار غير مسلمانان‌ به‌ فروش‌مى‌رفتند و عمدتاً افرادى‌ بى‌سرپرست‌ و فاقد جايگاه‌ اجتماعى‌ و اقتصادى‌ بودند، صادق‌ است‌. در حقيقت‌، نگهدارى‌بردگان‌ به‌ شيوة‌ اسلامى‌ شبيه‌ كاركرد سازمان‌هاى‌ بهزيستى‌ يا كانون‌هاى‌ اصلاح‌ و تربيت‌ در دوران‌ معاصر است‌.رسول‌خدا…‌ تأكيد كرده‌اند كه‌ بردگان‌ بايد تعليم‌ و تربيت‌ و حمايت‌ مالى‌ شوند و سپس‌ آزاد شده‌، به‌جامعة‌ اسلامى‌ ملحق‌ شوند. آن‌ حضرت‌ فرمود:
مَن‌ كانت‌ لَه‌ُ امة‌ فعلمها فاحسن‌ تعليمها و ادبها فاحسن‌ تاديبها و اعتقها و تزوجها فله‌ اجران‌؛69 هر كس‌ كنيزى‌ داشته‌باشد و او را تعليم‌ دهد و به‌ خوبى‌ تعليم‌ دهد و او را ادب‌ بياموزد و نيكو بياموزد و سپس‌ او را آزاد كند و با او ازدواج‌ كند براى‌ او دوپاداش‌ در نظر گرفته‌ مى‌شود.
پيامبر اسلام‌ خود پيش‌گام‌ و بنيان‌گذار نظام‌ تربيتى‌ در خصوص‌ بردگان‌ بوده‌ است‌. بسيارى‌ از اصحاب‌ و ياران‌ خاص‌ واولية‌ آن‌ حضرت‌ را مواليان‌ آن‌ حضرت‌ تشكيل‌ مى‌دهند، افرادى‌ نظير بلال‌، سلمان‌، زيد بن‌ حارثه‌، ابورافع‌، صهيب‌،عمار و... .
بسيارى‌ از راويان‌ اخبار و احاديث‌ معصومان(عليهم السلام) مواليان‌ ايشان‌ هستند كه‌ همواره‌ در كنار آن‌ بزرگواران‌ به‌حفظ‌ و ثبت‌ سخنان‌ ايشان‌ مى‌پرداختند و خود نيز بهره‌ مى‌بردند. مواليان‌ به‌ دليل‌ مصاحبت‌ و هم‌نشينى‌ با معصومان‌ ومشاهدة‌ فضايل‌ و كرامات‌ و معجزات‌ ايشان‌ در معرض‌ نسيم‌ روح‌بخش‌ و جان‌نواز هدايت‌ و ارشاد ايشان‌ بودند ومسير رشد و تعالى‌ براى‌ ايشان‌ فراهم‌ بود.70
رسول‌خدا…‌ بردگانى‌ را كه‌ از لحاظ‌ تربيتى‌ و فراگيرى‌ آموزه‌هاى‌ اسلامى‌ به‌ مرتبه‌اى‌ از كمال‌رسيده‌ بودند آزاد مى‌كردند و در آزادى‌ آن‌ها به‌ تربيت‌ يافتن‌ آنان‌ توجه‌ مى‌كردند:
مردى‌ از انصار، كنيزك‌ سياه‌پوستى‌ را نزد رسول‌خدا…‌ آورد و عرض‌ كرد: بر گردن‌ من‌ عتق‌ يك‌ بردة‌مومن‌ واجب‌ شده‌ است‌. آيا صلاح‌ مى‌دانيد كه‌ من‌ اين‌ كنيز را آزاد كنم‌؟ رسول‌خدا…‌ به‌ آن‌ كنيز رو كرد وفرمود: «آيا گواهى‌ مى‌دهى‌ كه‌ خدايى‌ جز خداى‌ يكتا نيست‌؟ [استشهدين‌ ان‌ لا اله‌ الاّ الله؟] عرض‌ كرد: بله‌. فرمود: «آيا گوهى‌مى‌دهى‌ كه‌ من‌ رسول‌ خدا هستم‌؟ [استشهديت‌ انى‌ رسول‌ الله‌؟] عرض‌ كرد: بله‌. فرمود: آيا به‌ روز قيامت‌ بعد از مرگ‌ اعتقاددارى‌؟ عرض‌ كرد: بله‌. حضرت‌ به‌ انصارى‌ فرمود: او را آزاد كن‌.71
يعنى‌ برده‌اى‌ كه‌ اعتقاد به‌ توحيد و نبوت‌ و قيامت‌ داشته‌ باشد و به‌ آن‌ پاى‌بند باشد صلاحيت‌ آزادى‌ و رهايى‌ را دارد.
در موردى‌ ديگر، فردى‌ مى‌خواست‌ كنيزى‌ را آزاد كند. حضرت‌ از آن‌ كنيز پرسيد: «اين‌ اللّه‌؛ خدا كجاست‌؟» كنيز براساس‌ درك‌ و فهم‌ و معرفت‌ خود گفت‌: در آسمان‌ها. حضرت‌ سوال‌ كرد: «من‌ كيستم‌؟» كنيز گفت‌: رسول‌ اللّه‌. حضرت‌فرمود: «او را آزاد كنيد او مومنه‌ است‌».72
در زندگى‌ ساير معصومان(عليهم السلام) نيز نمونه‌هاى‌ فراوانى‌ از اين‌ دست‌، گزارش‌ شده‌ است‌، چنان‌ كه‌ گزارش‌ شده‌است‌ كه‌ امام‌ حسين‌(عليه السلام)‌ غلامى‌ را ديد كه‌ به‌ سگى‌ ترحم‌ مى‌كند و به‌ او غذا مى‌دهد. حضرت‌ از اين‌ كار او خشنودشد و در اين‌ باره‌ از او سوال‌ كرد. عرض‌ كرد: يابن‌ رسول‌ اللّه‌، من‌ فرد محزون‌ و غصه‌دارى‌ هستم‌ و مى‌خواهم‌ باخوشحال‌ كردن‌ اين‌ سگ‌، خداوند دل‌ مرا شاد كند و از دست‌ ارباب‌ يهودى‌ام‌ رهايى‌ يابم‌. امام‌ كه‌ معرفت‌ و ادب‌ اين‌غلام‌ را دريافت‌ نزد صاحب‌ او رفت‌ و دويست‌ دينار پول‌ به‌ يهودى‌ داد تا او غلام‌ را آزاد كند. يهودى‌ كه‌ مهربانى‌ وعطوفت‌ فوق‌العاده‌ امام‌ را مشاهده‌ كرد به‌ امام‌ عرض‌ كرد: غلام‌ را به‌ يمن‌ قدوم‌ شما به‌ شما هديه‌ كردم‌. اين‌ باغ‌ را نيز به‌او بخشيدم‌ و اين‌ دويست‌ درهم‌ را به‌ شما برمى‌گردانم‌. امام‌ حسين‌(عليه السلام)‌ فرمود: «من‌ اين‌ دويست‌ درهم‌ را به‌ شماهديه‌ مى‌كنم‌». مرد يهودى‌ گفت‌: هديه‌ شما را پذيرفتم‌ و به‌ غلام‌ بخشيدم‌. امام‌ فرمود: «پس‌ من‌ نيز غلام‌ را آزاد مى‌كنم‌و همة‌ اين‌ باغ‌ و مال‌ را به‌ او مى‌بخشم‌». زن‌ يهودى‌ كه‌ شاهد ماجرا بود همان‌جا اسلام‌ آورد و گفت‌ مهر خود را به‌شوهرم‌ بخشيدم‌. يهودى‌ نيز مسلمان‌ شد.73
3 ـ 5. حمايت‌ مادى‌ و تامين‌ نيازهاى‌ بردگان‌
پيامبر اسلام‌ پناه‌ بى‌پناهان‌ و تكيه‌گاه‌ درماندگان‌ بود. حمايت‌ از ضعفا در سرلوحة‌ برنامه‌هاى‌ اجتماعى‌ ايشان‌ قرارداشت‌، به‌ويژه‌ در مدينه‌ اين‌ امكان‌ براى‌ آن‌ حضرت‌ بيشتر فراهم‌ بود تا به‌ نيازهاى‌ اجتماعى‌ محرومان‌ پاسخ‌ دهند.
پس‌ از هجرت‌ مسلمانان‌ مكه‌ به‌ يثرب‌، انصار، مهاجران‌ را در منازل‌ خود جاى‌ داده‌، براى‌ آن‌ها امكاناتى‌ فراهم‌كردند، اما اصحاب‌ صفه‌ گروهى‌ تهى‌دست‌ و غريبه‌، و موالى‌ و از هر جهت‌ محروم‌ بودند. سايبانى‌ در انتهاى‌ مسجدبراى‌ اسكان‌ موقت‌ اين‌ گونه‌ مسلمانان‌ مستمند و فاقد مسكن‌، ساخته‌ شد. پيامبر به‌ وضع‌ آنان‌ رسيدگى‌ مى‌كرد و درحد توان‌ به‌ آنان‌ آذوقه‌ مى‌رساند و ثروت‌مندان‌ انصار را به‌ اين‌ كار تشويق‌ مى‌كرد74 و در برخى‌ موارد، زمينة‌ازدواج‌ اين‌ گروه‌ محروم‌ را با افراد ثروت‌مند فراهم‌ مى‌آورد تا هم‌ مشكلات‌ مالى‌ و اجتماعى‌ آنان‌ را حل‌ سازد و هم‌معيارها و ارزش‌هاى‌ واهى‌ حاكم‌ بر مناسبات‌ اجتماعى‌ را متحول‌ سازد. نمونة‌ تاريخى‌ آن‌، ازدواج‌ جويبر و زلفا است‌كه‌ به‌ توصية‌ رسول‌خدا…‌ و براى‌ رفع‌ سنت‌ها و افتخارات‌ غلط اجتماعى‌ انجام‌ شد.75
3 ـ 6. سپردن‌ مسئوليت‌هاى‌ مهم‌ به‌ بردگان‌ و موالى‌
اسلام‌ همواره‌ طرف‌دار شايسته‌سالارى‌ است‌. شايستگى‌ افراد، منوط‌ به‌ تقوا و ايمان‌ آن‌هاست‌. مسئوليت‌هاى‌ مهم‌بايد به‌ دست‌ افراد شايسته‌ سپرده‌ شود؛ خواه‌ برده‌ باشند يا آزاد، يا آن‌كه‌ سابقة‌ بردگى‌ داشته‌ باشند. هيچ‌ يك‌ از اين‌عوامل‌ در سپردن‌ مسئوليت‌ها موثر نيست‌. از اين‌ رو رسول‌خدا…‌ مى‌فرمود:
اِن‌ اُمّر عليكم‌ عبدٌ مجدع‌ اسود يقودكم‌ بكتاب‌ اللّه‌ فاسمعوا له‌ و اطيعوا؛76 اگر برده‌اى‌ سياه‌ و بينى‌ بريده‌ بر شما به‌ امارت‌گمارده‌ شود و با كتاب‌ خدا رهبريتان‌ كند، سخن‌ وى‌ را بشنويد و از او فرمان‌ بريد.
پيش‌ از هجرت‌ پيامبر، هنگامى‌ كه‌ مهاجران‌ نخستين‌، به‌ عصبه‌، جايگاهى‌ در قبا وارد شدند، امامت‌ نمازشان‌ را سالم‌،غلام‌ ابى‌حذيفه‌ بر عهده‌ داشت‌، زيرا آيات‌ قرآن‌ را بيش‌ از ديگران‌ به‌ خاطر سپرده‌ بود.77 هم‌چنين‌ در صحيح‌بخارى‌ مى‌خوانيم‌ كه‌ ذكوان‌، غلام‌ عايشه‌ از روى‌ مصحف‌ بر عايشه‌ پيش‌نمازى‌ مى‌كرد.78 زيد بن‌ حارثه‌،غلام‌ آزاد شدة‌ پيامبر يكى‌ ازسه‌ فرمانده‌ جنگ‌ موته‌ بود،79 همين‌طور فرزند او اسامه‌ نيز از سوى‌رسول‌خدا…‌ به‌ فرماندهى‌ سپاهى‌ برگزيده‌ شد كه‌ قرار بود در روزهاى‌ پايانى‌ عمر رسول‌خداصلى‌ اللهعليه‌ و آله‌ و سلم‌ به‌ جنگ‌ روميان‌ برود.80 هم‌چنين‌ بلال‌ از سوى‌ رسول‌خدا…‌ در فتح‌ مكه‌اولين‌ اذان‌ را بر فراز بام‌ مكه‌ سر داد و به‌ عنوان‌ موذن‌ رسول‌خدا…‌ در كنار آن‌ حضرت‌ قرارداشت‌.81
3 ـ 7. اهتمام‌ به‌ آزادى‌ اسيران‌ و نه‌ استرقاق‌، درجنگ‌ها
هم‌چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ گفتيم‌ اسلام‌ سرچشمه‌هاى‌ بردگى‌ را مسدود كرد و اسباب‌ و عوامل‌ بردگى‌ را به‌ اسارت‌ درجنگ‌هاى‌ اسلامى‌ منحصر كرد. بى‌شك‌ يكى‌ از پيامدهاى‌ هر جنگى‌ به‌ دست‌ آمدن‌ اسير است‌ و اين‌كه‌ چگونه‌ بايد باوى‌ كه‌ دشمن‌ خون‌خوار ديروز بوده‌ است‌ رفتار كرد.
با نگاهى‌ آمارى‌ به‌ جنگ‌هاى‌ رسول‌خدا…‌ به‌ روشنى‌ به‌دست‌ مى‌آيد كه‌ سيرة‌ غالب‌ آن‌ حضرت‌،آزاد كردن‌ اسيران‌ جنگى‌ بوده‌ است‌، گرچه‌ در برخى‌ موارد براى‌ آزادى‌ افراد، فديه‌ نيز دريافت‌ مى‌كرد كه‌ امرى‌ معقول‌و موجه‌ و طبق‌ عرف‌ نظامى‌ آن‌ روز بوده‌ است‌. در جنگ‌ بدر كه‌ طبيعتاً مى‌بايست‌ رسول‌خدا…‌ ازدشمنان‌ سرسخت‌ خود انتقام‌ مى‌گرفت‌، آن‌ها را آزاد نمود.
در تاريخ‌ اسلام‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ برخى‌ از رزمندگان‌ كه‌ هنوز تعاليم‌ اسلام‌ در روح‌ و جان‌ آن‌ها عميق‌ نشده‌ بودتحت‌ تأثير تفكر عصر جاهلى‌، گاه‌ پيش‌ از جنگ‌ يا هنگام‌ برپايى‌ جنگ‌، انگيزة‌ خود را از حضور در صحنة‌ جهاد به‌دست‌ آوردن‌ غنايم‌ يا بردگان‌ اعلام‌ مى‌كردند؛ چيزى‌ كه‌ در عصر جاهليت‌ از مهم‌ترين‌ عوامل‌ تشويقى‌ جنگ‌جويان‌براى‌ شركت‌ در جنگ‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. در گزارشى‌ آمده‌ است‌:
در جنگ‌ طائف‌ كه‌ سپاه‌ اسلام‌ عقب‌نشينى‌ كرد يكى‌ از سربازان‌ اسلام‌ اقرار كرد كه‌ تنها براى‌ گرفتن‌ كنيز در اين‌ جنگ‌ حضوريافته‌ است‌ و انگيزة‌ اصلى‌ او به‌ دست‌ آوردن‌ «جاريه‌ مولده‌» است‌ تا از طائف‌ كه‌ مردمان‌ باهوش‌ و خردمندى‌ دارد صاحب‌ فرزندشود.82
در جنگ‌ بدر نيز برخى‌ تازه‌ مسلمانان‌ در پى‌ منافع‌ مادى‌ جنگ‌ بودند. از اين‌ رو اين‌ آيه‌ در سرزنش‌ و مذمت‌ دنياخواهى‌ مسلمانان‌ و فراموش‌ كردن‌ آخرت‌ آن‌ها در جنگ‌ بدر نازل‌ شد:
مَا كَان‌َ لِنَبِي‌ٍّ اَن‌ْ يَكُون‌َ لَه‌ُ اَسْرَى‌ حَتَّى‌ يُثْخِن‌َ فِى‌ الْاَرْض‌ِ تُرِيدُون‌َ عَرَض‌َ الدُّنْيَا وَاللَّه‌ُ يُرِيدُ الا´خِرَة‌َ وَاللَّه‌ُ عَزِيزٌ حَكِيم‌ٌ؛83 هيچ‌پيامبرى‌ حق‌ ندارد اسيرانى‌ بگيرد تا كاملاً بر آن‌ها پيروز شود، شما متاع‌ ناپايدار دنيا را مى‌خواهيد (و مايليد اسيران‌ بيشترى‌بگيريد، و در برابرِ گرفتن‌ فديه‌ آزاد كنيد) ولى‌ خداوند،سراى‌ ديگررا (براى‌ شما) مى‌خواهد، وخداوند قادر وحكيم‌ است‌.
3 ـ 8. اجازه‌ ازدواج‌ با كنيزان‌
از جمله‌ مواردى‌ كه‌ در اسلام‌ و سيره‌ رسول‌خدا…‌ مجاز شمرده‌ شد، استفاده‌ و تمتع‌ جنسى‌ ازكنيزان‌، چه‌ در قالب‌ ازدواج‌ رسمى‌ با آن‌ها و چه‌ از طريق‌ هم‌خوابگى‌ به‌ عنوان‌ مملوكيت‌ و بردگى‌ آن‌ها بود. در جنگ‌حنين‌ كه‌ زنان‌ زيادى‌ به‌ اسارت‌ در آمده‌ بودند، پيش‌ از آن‌كه‌ حكم‌ آزادى‌ آن‌ها صادر شود، مسلمانان‌ در استفادة‌ جنسى‌از آن‌ها دچار شك‌ و ترديد شدند و نسبت‌ به‌ اين‌ كار اكراه‌ داشتند (ظاهراً علت‌ اكراه‌ آن‌ها اين‌ بود كه‌ اين‌ زنان‌ شوهرانى‌داشتند كه‌ زنده‌ بودند). آيه‌ 24 سوره‌ نساء درباره‌ جواز ازدواج‌ بازنان‌ اسيرجنگى‌ نازل‌ شد:
زنان‌ شوهردار بر شما حرام‌ هستند، مگر آن‌ها را كه‌ از راه‌ اسارت‌ مالك‌شده‌ايد.84
در حقيقت‌، قرآن‌ اسارت‌ در جنگ‌ را در حكم‌ طلاق‌ يا فوت‌ همسر دانسته‌ و اجازه‌ ازدواج‌ با كنيزان‌ را صادر كرده‌ است‌.
در آيه‌ 25 سوره‌ نساء نيز قرآن‌ كسانى‌ را كه‌ توانايى‌ ازدواج‌ با زنان‌ آزاده‌ پاكدامن‌ با ايمان‌ را ندارند، به‌ ازدواج‌ با زنان‌پاكدامن‌ از بردگان‌ با ايمان‌ كه‌ در اختيار دارند تشويق‌ مى‌كند:
وَمَن‌ْ لَم‌ْ يَسْتَطِع‌ْ مِنْكُم‌ْ طَوْلًا اَن‌ْ يَنكِح‌َ الْمُحْصَنَات‌ِ الْمُوْمِنَات‌ِ فَمِن‌ْ مَا مَلَكَت‌ْ اَيْمَانُكُم‌ْ مِن‌ْ فَتَيَاتِكُم‌ْ الْمُوْمِنَات‌ِ وَاللَّه‌ُ اَعْلَم‌ُ بِاءِيمَانِكُم‌ْ بَعْضُكُم‌ْ مِن‌ْبَعْض‌ٍ... .85
قرآن‌ ازدواج‌ با كنيزان‌ (اسيران‌ جنگى‌) را راه‌ موقت‌ و مشروع‌ براى‌ كسانى‌ قرار مى‌دهد كه‌ شرايط‌ و توان‌ ازدواج‌ دائم‌ راندارند تا از اين‌ طريق‌ از گرفتار شدن‌ به‌ گناه‌ و زنا و آلودگى‌هاى‌ جنسى‌ نجات‌ يابند.86
رسول‌خدا…‌ نيز در مواردى‌ از بين‌ اسيران‌ جنگى‌، كنيزانى‌ را انتخاب‌ مى‌كرد و غالباً آن‌ها را آزادمى‌نمود و سپس‌ با ايشان‌ ازدواج‌ مى‌كرد. ازدواج‌ پيامبر با جويريه‌ در جريان‌ جنگ‌ بنى‌مصطلق‌ كه‌ زمينة‌ آزادى‌ همة‌اسرا را فراهم‌ آورد، از اين‌ دست‌ مى‌باشد. فلسفة‌ جواز تمتع‌ جنسى‌ از كنيزان‌، هم‌ براى‌ حفظ‌ خود كنيزان‌ از گناه‌ و فساداخلاقى‌ بوده‌ و هم‌ راهى‌ موقت‌ براى‌ حفظ‌ پاكدامنى‌ و عفت‌ و حياى‌ مسلمانان‌ بود و هم‌ ترويج‌ مساوات‌ و برابرى‌بردگان‌ و آزادگان‌ و تكريم‌ ايشان‌.
از اين‌ رو رسول‌خدا…‌ مسلمانان‌ را از اين‌كه‌ كنيزانى‌ را در اختيار داشته‌ باشند و در برآوردن‌نيازهاى‌ جنسى‌ آنان‌ اقدام‌ نكنند تا به‌ فساد افتند، هشدار مى‌دادند و اين‌ نكته‌ را خاطر نشان‌ مى‌كردند كه‌ بردگان‌(كنيزان‌، غلامان‌) مانند ساير افراد بشر، غرايز طبيعى‌ و از جمله‌ شهوت‌ جنسى‌ دارند كه‌ اگر به‌ طور صحيح‌ و مشروع‌تامين‌ نشود زمينة‌ گناه‌ و فساد براى‌ آنان‌ فراهم‌ خواهد آمد. سلمان‌ فارسى‌ از رسول‌خدا…‌ نقل‌ مى‌كندكه‌ حضرت‌ فرمود:
ايما رجل‌ كانت‌ عنده‌ جارية‌ فلم‌ ياتها او لم‌ يزوجها من‌ ياتيها ثم‌ فجرت‌ كان‌ عليه‌ وزر مثلها؛87 هر مردى‌ كه‌ نزد او كنيزى‌باشد و با او هم‌بستر نشود يا او را به‌ ازدواج‌ كسى‌ در نياورد و اين‌ امر باعث‌ فجور و فساد اخلاقى‌ كنيز شود، اونيز مانند آن‌ كنيز،گناه‌ كار است‌.
هم‌چنين‌ امام‌ على‌(عليه السلام)‌ در اين‌ باره‌ مى‌فرمايد:
من‌ اتخذ جارية‌ فلم‌ ياتها فى‌ كل‌ اربعين‌ يوماً ثم‌ اتت‌ محرماً كان‌ وزر ذلك‌ عليه‌؛88 هر كس‌ كنيزى‌ داشته‌ باشد و حداكثر تاچهل‌ روز با او هم‌بستر نشود و كنيز مرتكب‌ گناهى‌ شود، گناه‌ آن‌ كنيز به‌ گردن‌ صاحبش‌ است‌.
از اين‌ رو، اسلام‌ و پيشوايان‌ دين‌ با تشكيل‌ حرم‌سرا در دربار پادشاهان‌ كه‌ انواع‌ و اقسام‌ كنيزها با نژادها و صفات‌مختلف‌ در آن‌ بود، به‌ شدت‌ مخالف‌ بودند، زيرا اين‌ عمل‌ غير انسانى‌ كه‌ تنها خوى‌ شهوت‌پرستى‌ و عياشى‌ و غرايزجنسى‌ نامتناهى‌ اربابان‌ را تامين‌ مى‌كرد، كنيزان‌ بى‌چاره‌ را در كنج‌ حرم‌سراها محبوس‌ و از تمام‌ حقوق‌ انسانى‌ ومقتضيات‌ فطرى‌ و طبيعى‌ محروم‌ مى‌ساخت‌. امام‌ على‌(عليه السلام)‌ در مخالفت‌ با كنيزبارگى‌ و تشكيل‌ حرم‌سراهامى‌فرمايد:
من‌ اتخذ من‌ الاماء اكثر مما تنكح‌ او ينكح‌ فالاثم‌ عليه‌ ان‌ بغين‌؛89 هر كس‌ تعداد زيادى‌ از كنيزان‌ را فراهم‌ آورد كه‌ بيش‌از آن‌كه‌ خود با آنان‌ ازدواج‌ كند و يا به‌ ازدواج‌ ديگران‌ در آورد، گناه‌ فساد كنيزان‌ به‌ گردن‌ او خواهد بود.
اما آن‌چه‌ بيش‌ از تمتع‌ جنسى‌ (به‌ عنوان‌ ملك‌ يمين‌) مورد تاكيد اسلام‌ است‌، ازدواج‌ با كنيزان‌ است‌، امرى‌ كه‌ در عرف‌جوامع‌ جهانى‌، امرى‌ ناپسند و زشت‌ بود و عرب‌ها به‌ شدت‌ مخالف‌ ازدواج‌ رسمى‌ با كنيزان‌ بودند. اما اسلام‌ كه‌همواره‌ مدافع‌ حقوق‌ انسانى‌ بردگان‌ بود، به‌ منظور عزت‌ و كرامت‌ بخشيدن‌ و رفع‌ ذلت‌، خوارى‌ و محروميت‌ها وشخصيت‌ دادن‌ به‌ اين‌ طبقة‌ محروم‌، به‌ مسلمانان‌ دستور داد با كنيزان‌ و غلامان‌ ازدواج‌ كنند. قرآن‌ در فضايى‌ كه‌ آداب‌ ورسوم‌ باقى‌مانده‌ از دوره‌ جاهليت‌ بر قوانين‌ ازدواج‌ها حاكم‌ بود و اساساً بردگان‌ را شايستة‌ همسرى‌ و ازدواج‌نمى‌دانستند، صراحتاً ازدواج‌ با بردگان‌ مومن‌ را از ازدواج‌ با ثروت‌مندترين‌ و باشخصيت‌ترين‌ كفار ترجيح‌ داد ومسلمانان‌ را تشويق‌ به‌ ازدواج‌ با بردگان‌ نمود:
وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَات‌ِ حَتَّى‌ يُوْمِن‌َّ وَلَاَمَة‌ٌ مُوْمِنَة‌ٌ خَيْرٌ مِن‌ْ مُشْرِكَة‌ٍ وَلَوْ اَعْجَبَتْكُم‌ْ وَلَاتُنكِحُوا الْمُشْرِكِين‌َ حَتَّى‌ يُوْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُوْمِن‌ٌ خَيْرٌ مِن‌ْمُشْرِك‌ٍ وَلَوْ اَعْجَبَكُم‌ْ...؛90 و با زنان‌ مشرك‌ و بت‌پرست‌ ازدواج‌ نكنيد مگر آن‌كه‌ ايمان‌ آورده‌ باشند، كنيز با ايمان‌، از زن‌آزادِ بت‌پرست‌ بهتر است‌ هر چند (زيبايى‌، ثروت‌ يا موقعيت‌ او) شما را به‌ شگفتى‌ وا دارد. و زنان‌ خود را به‌ ازدواج‌ مردان‌بت‌پرست‌، تا ايمان‌ نياورده‌اند، در نياوريد (اگرچه‌ ناچار شويد آن‌ها را به‌ همسرى‌ غلامان‌ باايمان‌ درآوريد، زيرا) غلام‌ باايمان‌،از مرد آزاد بت‌پرست‌ بهتر است‌ هر چند (مال‌، موقعيت‌ يا زيبايى‌ او) شما را به‌ شگفتى‌ آورد... .
در چند آية‌ ديگر قرآن‌ از جمله‌ آية‌ 25 سورة‌ نساء و آية‌ 32 سورة‌ نور موضوع‌ ازدواج‌ با بردگان‌ مورد تاييد و تاكيد قرارگرفته‌ است‌. مفسران‌ غالباً دربارة‌ شان‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ مى‌نويسند كه‌ در دفاع‌ از يكى‌ از اصحاب‌ نازل‌ شد كه‌ با كنيز آزادكردة‌ خود ازدواج‌ كرد و از سوى‌ ديگران‌ سرزنش‌ شد.91
رسول‌خدا…‌ كه‌ همواره‌ مبارزه‌ با سنت‌هاى‌ غلط‌ جاهلى‌ را در برنامة‌ رسالت‌ خود داشتند در اين‌موضوع‌ نيز خط‌شكنى‌ كردند و هم‌ خود با كنيزان‌ آزاد شده‌اش‌ ازدواج‌ كرد و هم‌ زمينة‌ ازدواج‌ افراد آزاد را با طبقة‌بردگان‌ فراهم‌ آورد تا بدين‌ شكل‌، بنيان‌ نظام‌ طبقاتى‌ را در هم‌ ريزد، از جمله‌ اين‌ها ازدواج‌ زينب‌ با زيد، جويبر و زلفا، وضباعه‌ با مقداد است‌. رسول‌خدا…‌ دربارة‌ ازدواج‌ ضباعه‌ بنت‌ زبير بن‌ عبدالمطلب‌ فرمود:
اتعلمون‌ لم‌ زوجت‌ُ ضباعة‌ بنت‌ عمى‌ من‌ المقداد؟ قالوا: لا، قال‌ ليتضح‌ النكاح‌ فيناله‌ كل‌ مسلم‌ و لتعلموا ان‌ اكرمكم‌ عندالله اتقاكم‌ فمن‌يرغب‌ بعد هذا عن‌ فعل‌ الرسول‌ فقد رغب‌ عن‌ سنة‌ الرسول‌؛92 آيا مى‌دانيد چرا ضباعه‌، دخترعمه‌ام‌ را به‌ عقد مقداددرآوردم‌؟ گفتند: نه‌. فرمود: تا ازدواج‌ آسان‌ و گسترده‌ شود، و هر مسلمانى‌ قادر به‌ ازدواج‌ باشد، وبدانيد كه‌ گرامى‌ترين‌ شما نزدخداوند باتقواترين‌ شماست‌. پس‌ از اين‌ هركس‌، از اين‌ كار رسول‌ الله فاصله‌ گيرد و آن‌ را ترك‌ كند، سنت‌ رسول‌ الله را ترك‌ كرده‌است‌.
تاكيد و تصريح‌ پى‌درپى‌ قرآن‌ و پيشوايان‌ دين‌ اسلام‌ به‌ امر ازدواج‌ با بردگان‌، آثار ذيل‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌:
1 ـ باعث‌ سالم‌سازى‌ محيط‌ جامعه‌ از فساد و تباهى‌ مى‌شد، 2 ـ به‌ شخصيت‌ و كرامت‌ انسانى‌ بردگان‌ كمك‌ مى‌كرد،3 ـ انديشة‌ مساوات‌ گرايانة‌ اسلام‌ دربارة‌ بردگان‌ و آزادگان‌ را ترويج‌ مى‌كرد، 4 ـ زمينه‌اى‌ مناسب‌ براى‌ آزادى‌ ايشان‌فراهم‌ مى‌آورد، زيرا طبق‌ قوانين‌ اسلامى‌ هر كنيزى‌ كه‌ از صاحب‌ خود داراى‌ فرزند مى‌شد (ام‌ ولد) آزاد بود.
پيش‌گامى‌ رسول‌خدا…‌ در امر ازدواج‌ با كنيزان‌ و تشويق‌ به‌ آن‌، تاثير فراوانى‌ در رواج‌ اين‌ رسم‌ميان‌ مسلمانان‌ داشت‌، زيرا وقتى‌ مسلمانان‌ مى‌ديدند كه‌ پيامر و رهبر و بالاترين‌ شخصيت‌ جامعه‌ كه‌ همة‌ انسان‌هاآرزوى‌ خدمت‌گزارى‌ او را داشتند، با بردگان‌ و كنيزان‌ ازدواج‌ مى‌كند و همسر خود را از ميان‌ ايشان‌ برمى‌گزيند، ديگرهيچ‌ عذر و بهانه‌اى‌ براى‌ ازدواج‌ ديگران‌ با كنيزان‌ يا غلامان‌ باقى‌ نمى‌ماند. امامان‌ شيعه‌ نيز كه‌ احياگر سنت‌ نبوى‌ وپاسدار ارزش‌هاى‌ الهى‌ بودند با تاكيد بر سيرة‌ پيامبر، ازدواج‌ با بردگان‌ را تشويق‌ و تاييد مى‌كردند و خود عملاً همسران‌خويش‌ را از ميان‌ كنيزان‌ انتخاب‌ كردند، چنان‌كه‌ مادر چند نفر از امامان‌ معصوم(عليهم السلام) از كنيزان‌ بودند.
وقتى‌ عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ شنيد امام‌ سجاد(عليه السلام)‌ با كنيزش‌ ازدواج‌ كرده‌ و او را رسماً به‌ عنوان‌ همسر خود (و نه‌كنيز) انتخاب‌ كرده‌، برآشفت‌ و نامه‌اى‌ اعتراض‌آميز به‌ امام‌ نوشت‌ و با لحنى‌ توهين‌آميز به‌ امام‌ نوشت‌:
تو شوهر كنيزان‌ شده‌اى‌ و حال‌ آن‌كه‌ در ميان‌ عرب‌ كسانى‌ هستند كه‌ با ازدواج‌ با آن‌ها به‌ شرافت‌ و بزرگوارى‌ خود مى‌افزودى‌.
يعنى‌ در شان‌ و جايگاه‌ تو نيست‌ كه‌ با كنيزان‌ ازدواج‌ كنى‌، زيرا كنيزان‌ صرفاً براى‌ ارضاى‌ تمايلات‌ غريزى‌ و تنوع‌طلبى‌انسان‌ آفريده‌ شده‌اند نه‌ براى‌ زندگى‌ مشترك‌!!
امام‌(عليه السلام)‌ در پاسخ‌ عبدالملك‌ مروان‌ با استناد به‌ آيات‌ قرآن‌ و سيرة‌ رسول‌خدا…‌ و تاكيد براحياى‌ ارزش‌هاى‌ اسلامى‌، به‌ جاهليت‌ نوينى‌ كه‌ بنى‌اميه‌ گرفتار آن‌ بودند هشدار داد و فرمود:
نامة‌ تو كه‌ در آن‌ مرا به‌ علت‌ ازدواج‌ با كنيز آزاد شده‌ام‌ (مَولاتى‌) سرزنش‌ كردى‌ به‌ دستم‌ رسيد و گفتى‌ كه‌ در ميان‌ عرب‌، زنانى‌هستند كه‌ با ازدواج‌ با ايشان‌ و صاحب‌ فرزند شدن‌ از آن‌ها به‌ مجد و بزرگوارى‌ مى‌رسم‌، و حال‌ آن‌كه‌ فراموش‌ كرده‌اى‌ كه‌بزرگوارتر و با عظمت‌تر از رسول‌ اللّه‌ كسى‌ نيست‌ و حال‌ آن‌كه‌ رسول‌خدا…‌ بانى‌ ازدواج‌ برده‌اش‌ (زيد) بازنى‌ آزاد (زينب‌) شد و خود با كنيزش‌ (صفيه‌، جويريه‌، ريحانه‌، ماريه‌) ازدواج‌ كرد.... خداوند به‌ وسيلة‌ اسلام‌، امور بى‌ارزش‌ رابا ارزش‌ ساخت‌ و نقايص‌ را با اسلام‌ كامل‌ كرد و سرزنش‌ها را از بين‌ برد، بر انسان‌ مسلمان‌ نكوهش‌ و سرزنش‌ نيست‌. تنها امرشايستة‌ سرزنش‌ و نكوهش‌، جاهليت‌ است‌ (انما اللوم‌ لوم‌ الجاهليه‌).93
وقتى‌ نامة‌ امام‌ سجاد(عليه السلام)‌ به‌ دست‌ عبدالملك‌ رسيد از پاسخ‌ ايشان‌ در شگفت‌ و تعجب‌ ماند و زبان‌ به‌ مدح‌ امام‌گشود و گفت‌:
يرتفع‌ من‌ حيث‌ يتضع‌ الناس‌؛ او عظمت‌ خود را از آن‌جايى‌ به‌ دست‌ مى‌آورد كه‌ مردم‌ آن‌ را خوار مى‌شمارند.
بنابراين‌، آن‌چه‌ را مردم‌ ضد ارزش‌ و امرى‌ زشت‌ مى‌دانستند امام‌ با استناد به‌ فرهنگ‌ اسلام‌ و قرآن‌ آن‌ را ارزش‌ و امرى‌ثواب‌ و شايسته‌ مى‌شمرد.

نتيجه‌

بنا بر آن‌چه‌ گفته‌ شد، اسلام‌ ضمن‌ مبارزه‌ تدريجى‌ با اصل‌ برده‌دارى‌ حاكم‌ در جهان‌ و كاستن‌ از اسباب‌ و عوامل‌ رايج‌بردگى‌ و استفاده‌ از تمام‌ ظرفيت‌ها براى‌ آزادسازى‌ بردگان‌، در بهبود وضعيت‌ فردى‌ و اجتماعى‌ بردگان‌ تحولات‌شگرفى‌ ايجاد كرد. در گام‌ نخست‌، اسلام‌ به‌ رويكرد تحقيرآميز و حيوان‌ گرايانه‌ به‌ بردگان‌ خاتمه‌ داد و به‌ آن‌ها عزت‌ وكرامت‌ و انسانيت‌ بخشيد. سپس‌ با وضع‌ احكام‌ و قوانين‌ فراوان‌ شرعى‌، حقوق‌ بردگان‌ را به‌ رسميت‌ شناخت‌ و رفتار باآن‌ها را ضابطه‌مند كرد. توصيه‌ها و رهنمودهاى‌ اخلاقى‌ اسلام‌ كه‌ بر مبناى‌ تكريم‌ و شخصيت‌ دادن‌ به‌ بردگان‌ بود نيزدر تغيير وضع‌ آن‌ها بسيار موثر واقع‌ شد. اسلام‌ انسان‌ها را به‌ احسان‌ و خوش‌رفتارى‌ با بردگان‌ تشويق‌ كرد و آن‌ها را ازهرگونه‌ آزار و شكنجه‌ و فشار جسمى‌ و روحى‌ بر بردگان‌ نهى‌ نمود. اسلام‌ هدف‌ از نگهدارى‌ بردگان‌ را اصلاح‌ و تعليم‌ وتربيت‌ و حمايت‌ مادى‌ و معنوى‌ از اين‌ طبقة‌ محروم‌ عنوان‌ كرد تا جايى‌ كه‌ بسيارى‌ از شخصيت‌هاى‌ بزرگ‌ و تاريخ‌سازاسلام‌ را اين‌ طبقة‌ محروم‌ شكل‌ دادند.
آن‌چه‌ بيان‌ شد، تنها بخشى‌ از مسائل‌ تاريخى‌ مربوط‌ به‌ بردگان‌ در صدر اسلام‌ بود. البته‌ جريان‌ برده‌دارى‌ پس‌ ازرحلت‌ رسول‌خدا…‌، با گسترش‌ فتوحات‌ و فراوانى‌ جمعيت‌ اسيران‌ و هم‌چنين‌ فاصله‌ گرفتن‌ حاكمان‌از سيره‌ و روش‌ رسول‌خدا…‌، مسير ديگرى‌ را پيمود. با اين‌ همه‌، رفتار مسلمانان‌ با اسيران‌ جنگى‌(بردگان‌) در قياس‌ با ساير ملت‌ها به‌ دليل‌ عمل‌ به‌ احكام‌ و قوانين‌ شرعى‌ و توصيه‌هاى‌ اخلاقى‌، بسيار متفاوت‌ وانسانى‌تر از ديگران‌ بود.

كتاب‌نامه‌

. قرآن‌ كريم‌، ترجمه‌ آيت‌الله مكارم‌ شيرازى‌.
. نهج‌ البلاغه‌، ترجمه‌ و تحقيق‌ محمددشتى‌.
. آقايى‌، بهمن‌، فرهنگ‌ حقوق‌ بشر، تهران‌، كتابخانه‌ گنج‌ دانش‌، 1376.
. ابن‌ ابى‌ جمهور احسائى‌، عوالى‌ اللئالى‌ العزيز بين‌ الاحاديث‌ و السنّه‌، تحقيق‌ مرعشى‌، حجتى‌ و عراقى‌، چاپ‌ اول‌: قم‌، مطبعة‌ سيد الشهداء،1403ق‌.
. ابن‌ اثير، اسد الغابه‌، تهران‌، انتشارات‌ اسماعيليان‌، [بى‌تا].
. ابن‌ اسحاق‌، محمد، السيرة‌ النبويه‌، تحقيق‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، [بى‌جا]، مكتبة‌ محمد على‌ صبيح‌ و اولاده‌، 1383ق‌.
. ابن‌ حجر عسقلانى‌، فتح‌ البارى‌ شرح‌ صحيح‌ البخارى‌، چاپ‌ دوم‌: بيروت‌، دارالمعرفة‌ للمطباعة‌ و النشر، [بى‌تا].
. ابن‌ حنبل‌، احمد، مسند احمد، بيروت‌، دار صادر، [بى‌تا].
. ابن‌ سعد، محمد بن‌ سعد، الطبقات‌ الكبرى‌، بيروت‌: دار بيروت‌، 1405ق‌.
. ابن‌ شعبه‌، حسن‌ بن‌ على‌ بن‌ حسين‌، تحف‌ العقول‌، ترجمه‌ احمد جنتى‌، چاپ‌ اول‌: [بى‌جا]، انتشارات‌ علميه‌ اسلاميه‌، 1363.
. ابن‌ شهرآشوب‌، مناقب‌ آل‌ ابى‌طالب‌، تحقيق‌ جمعى‌ از اساتيد نجف‌ اشرف‌، [بى‌جا]، 1376ق‌.
. امينى‌، عبدالحسين‌، الغدير، بيروت‌، دار الكتب‌ العربى‌، 1379ق‌.
. بحرانى‌، الحدائق‌ الناضره‌، تحقيق‌ محمد تقى‌ ايروانى‌، قم‌، انتشارات‌ اسلامى‌ جامعة‌ مدرسين‌، [بى‌تا].
. بحرانى‌، عبدالله، العوالم‌، تحقيق‌ مدرسه‌ الامام‌ المهدى‌، چاپ‌ اول‌: قم‌، امير، 1407ق‌.
. بخارى‌، محمد بن‌ اسماعيل‌، صحيح‌ بخارى‌، بيروت‌، دارالفكر، 1401ق‌.
. بغدادى‌، عبداللّه‌، قرب‌ الاسناد، تحقيق‌ موسسه‌ آل‌البيت‌ لاحياء التراث‌، چاپ‌ اول‌: قم‌، موسسه‌ آل‌البيت‌ لاحياء التراث‌، 1413ق‌.
. ترمذى‌، محمد بن‌ عيسى‌، سنن‌ ترمذى‌، تحقيق‌ عبدالوهاب‌ عبداللطيف‌، بيروت‌، دارالفكر، 1403ق‌.
. تميمى‌، ابن‌ حيون‌، دعائم‌ الاسلام‌، تحقيق‌ آصف‌ بن‌ على‌ اصغر فيضى‌، قاهره‌، دارالمعارف‌، 1383ق‌.
. تميمى‌، اسماعيل‌ بن‌ محمد بن‌ فضل‌، دلائل‌ النبوه‌، تحقيق‌ محمد الحداد، رياض‌، دار طيبه‌، 1409ق‌.
. ثعالبى‌، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد بن‌ محلوف‌ ابى‌ زيد، تفسير ثعالبى‌ (جواهر الحسان‌ من‌ تفسير القرآن‌)، تحقيق‌ عبدالفتاح‌ ابوسند و ديگران‌، چاپ‌اول‌: بيروت‌، دار احياء التراث‌ العربى‌، 1418ق‌.
. ثقفى‌ كوفى‌، ابراهيم‌ بن‌ محمد، الغارات‌، تحقيق‌ سيد جلال‌الدين‌ ارموى‌، (براساس‌ نسخة‌ معجم‌ فقهى‌ آيت‌اللّه‌ گلپايگانى‌)، [بى‌جا، بى‌تا].
. جبعى‌ عاملى‌، زين‌الدين‌ (شهيد ثانى‌)، الروضة‌ البهية‌ فى‌ شرح‌ اللمعه‌ الدمشقيه‌، تصحيح‌ مركز النشر مكتب‌ الاعلام‌ الاسلامى‌، چاپ‌ ششم‌:[بى‌جا]، مركز النشر مكتب‌ الاعلام‌ الاسلامى‌، 1371.
. جعفريان‌، رسول‌، تاريخ‌ تشيع‌ در ايران‌، قم‌، انصاريان‌، 1375.
. جمعى‌ از نويسندگان‌، تفسير نمونه‌، زير نظر ناصر مكارم‌ شيرازى‌، تهران‌، دار الكتب‌ الاسلاميه‌، 1353.
. جواد على‌، المفصل‌ فى‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌، دار العلم‌ للملايين‌، بغداد، مكتبة‌ النهضه‌، 1976م‌.
. حرعاملى‌، محمدبن‌ حسن‌، وسائل‌ الشيعه‌ الى‌ تحصيل‌ مسائل‌ الشيعه‌، تحقيق‌ موسسه‌ آل‌البيت‌ لاحياء التراث‌، چاپ‌ دوم‌: قم‌، مؤسسه‌ آل‌البيت‌لاحياء التراث‌، 1414ق‌.
. الحلى‌، حسن‌ بن‌ يوسف‌ بن‌ على‌ بن‌ مطهر، تذكرة‌ الفقهاء، مكتبة‌ الرضويه‌ لاحياء الا´ثار الجعفريه‌، [بى‌جا، بى‌تا].
. ، منتهى‌ المطلب‌، تحقيق‌ قسم‌ الفقه‌ فى‌ مجمع‌ البحوث‌ الاسلاميه‌، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوى‌، 1412ق‌.
. خطيب‌ بغدادى‌، احمد بن‌ على‌، تاريخ‌ بغداد، تحقيق‌ مصطفى‌ عبدالقادر عطاء، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌، 1417ق‌.
. خمينى‌، روح‌ اللّه‌، تحريرالوسيله‌، قم‌، اسماعيليان‌، دار الكتب‌ العلميه‌، 1390ق‌.
. رازى‌، فخرالدين‌، تفسير الكبير (مفاتيح‌ الغيب‌)، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌، 1411ق‌.
. الزحيلى‌، وهبه‌، تفسير المنير فى‌ العقيدة‌ و الشريعه‌ و النهج‌، بيروت‌، دارالفكر المعاصر، 1411ق‌.
. سجستانى‌، سليمان‌ بن‌ اشعث‌، سنن‌ ابى‌داود، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دارالفكر، 1410ق‌.
. سمهودى‌، نورالدين‌ على‌ بن‌ احمد، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى‌، تحقيق‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دار المكتب‌العلميه‌، 1404ق‌.
. سنن‌ النبى‌، قسم‌ الحديث‌ فى‌ مجمع‌ البحوث‌ الاسلاميه‌، اشراف‌ كاظم‌ مدير شانه‌چى‌، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوى‌، 1414ق‌.
. سيد بن‌ طاووس‌ حسينى‌، على‌ بن‌ موسى‌، فرج‌ المهموم‌ فى‌تاريخ‌ علماء النجوم‌، چاپ‌ اول‌: دارالذخائر للمطبوعات‌، [بى‌جا، بى‌تا].
. سيوطى‌، جلال‌الدين‌، الجامع‌ الصغير فى‌ احاديث‌ البشير النذير، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دارالفكر، 1401ق‌.
. ، الدر المنثور، چاپ‌ اول‌: [بى‌جا]، دار المعرفه‌، 1365ق‌.
. شوكانى‌، محمد بن‌ على‌، نيل‌ الاوطار، بيروت‌، دار الجليل‌، 1973م‌.
. شيخ‌ صدوق‌، من‌ لا يحضره‌ الفقيه‌، تحقيق‌ على‌ اكبر غفارى‌، چاپ‌ دوم‌: قم‌، انتشارات‌ جامعة‌ مدرسين‌، 1404ق‌.
. طباطبايى‌، سيدمحمدحسين‌، الميزان‌، ترجمه‌ سيد محمد باقر موسوى‌ همدانى‌، قم‌، جامعه‌ مدرسين‌، [بى‌تا].
. ، الميزان‌ فى‌ تفسير القرآن‌، قم‌، موسسه‌ نشر اسلامى‌، 1402ق‌.
. ، سنن‌ النبى‌…‌، تحقيق‌ محمد هادى‌ فقهى‌، قم‌، انتشارات‌ اسلامى‌، 1419ق‌.
. طباطبايى‌ يزدى‌، محمدكاظم‌، العروة‌ الوثقى‌، چاپ‌ دوم‌: بيروت‌، موسسه‌ الاعلمى‌، 1409ق‌.
. طبرسى‌، فضل‌ بن‌ حسن‌، مجمع‌ البيان‌ فى‌ تفسير القرآن‌، تحقيق‌ گروهى‌ از علما و محققان‌، بيروت‌، موسسه‌ الاعلمى‌ للمطبوعات‌، 1415 ق‌.
. طبرى‌، محمد بن‌ جرير، تاريخ‌ الطبرى‌، تحقيق‌ جمعى‌ از علما، بيروت‌، موسسه‌ الاعلمى‌، 1879م‌.
. ، جامع‌ البيان‌ فى‌ تاويل‌ اى‌ القرآن‌ (تفسير طبرى‌)، تحقيق‌ صدقى‌ جميل‌ عطار، بيروت‌، دارالفكر، 1415ق‌.
. طوسى‌، محمد بن‌ حسن‌، تهذيب‌ الاحكام‌ فى‌ شرح‌ المقنعه‌، تحقيق‌ سيدحسن‌ خرسان‌، چاپ‌ چهارم‌: تهران‌، دارالكتب‌ الاسلاميه‌، 1365.
. عسقلانى‌، ابن‌ حجر، الاصابه‌ فى‌ تمييز الصحابه‌، تحقيق‌ عادل‌ احمد عبدالموجود، بيروت‌، دار الكتب‌ العلميه‌، 1415ق‌.
. عطاردى‌، عزيزالله، مسند الامام‌ رضا(عليه السلام)‌، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوى‌، 1046ق‌.
. غزالى‌، ابو حامد محمد، احياء علوم‌الدين‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌، 1406ق‌.
. قرطبى‌، ابى‌ عمر يوسف‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبدالبر، الاستيعاب‌ فى‌ معرفه‌ الاصحاب‌، تحقيق‌ على‌ محمد معوض‌ و عادل‌ احمدعبدالموجود، چاپ‌ اول‌: بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌، 1415ق‌.
. قزوينى‌، محمد بن‌ يزيد، سنن‌ ابن‌ ماجه‌، تحقيق‌ محمد فواد عبدالباقى‌، بيروت‌، دار الفكر، [بى‌تا].
. كاژدان‌.آ و ديگران‌، تاريخ‌ جهان‌ باستان‌، ترجمه‌ صادق‌ انصارى‌، على‌الله همدانى‌ و محمدباقر مومنى‌، تهران‌، نشر انديشه‌، 1353.
. كلينى‌، محمدبن‌ يعقوب‌، الكافى‌، تحقيق‌ على‌ اكبر غفارى‌، چاپ‌ سوم‌: تهران‌، دار الكتب‌ الاسلاميه‌، 1388ق‌.
. گرونيام‌، گستاو، اسلام‌ در قرون‌ وسطى‌، ترجمة‌ غلامرضا سميعى‌، تهران‌، البرز، 1373.
. گروه‌ حديث‌ بنياد پژوهش‌هاى‌ اسلامى‌، سنن‌ النبى‌، زير نظر كاظم‌ مدير شانه‌چى‌، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوى‌، بنياد پژوهش‌هاى‌ اسلامى‌،1419ق‌.
. متقى‌ هندى‌، كنز العمال‌، تحقيق‌ بكرى‌ حيانى‌ و صفوة‌ السقا، بيروت‌، موسسة‌ الرساله‌، 1409ق‌.
. مجلسى‌، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ‌ دوم‌: بيروت‌، موسسة‌ الوفاء، 1403ق‌.
. موسوى‌ خويى‌، ابوالقاسم‌، منهاج‌ الصالحين‌، چاپ‌ بيست‌ و هشتم‌: نجف‌، مطبعة‌ النعمان‌، 1317ق‌.
. ميبدى‌، ابولفضل‌ رشيدالدين‌، كشف‌الاسرار و عدة‌الابرار (تفسير خواجه‌ عبدالله‌ انصارى‌)، تحقيق‌ على‌اصغر حكمت‌، تهران‌، اميركبير، 1371.
. نجفى‌، محمد حسن‌، جواهر الكلام‌ فى‌ شرح‌ شرايع‌ الاسلام‌، تحقيق‌ عباس‌ قوچانى‌، محمد قوچانى‌ و على‌ آخوندى‌، چاپ‌ سوم‌، تهران‌، دارالكتب‌ الاسلاميه‌، 1378 ـ 1397ق‌.
. نسائى‌، احمد بن‌ شعيب‌، سنن‌ الكبرى‌، تحقيق‌ عبدالغفار سليمان‌ بندارى‌ و سيد كسروى‌ حسن‌، بيروت‌، دار الكتب‌ العلميه‌، 1411ق‌.
. نورى‌ طبرسى‌، مستدرك‌ الوسائل‌ و مستنبط‌ المسائل‌، تحقيق‌ موسسه‌ آل‌البيت‌ لاحياء التراث‌، چاپ‌ اول‌: قم‌، موسسه‌ آل‌البيت(عليهم السلام)،1408ق‌.
. نيازمند، يدالله، تاريخ‌ بردگى‌، تهران‌، [بى‌نا]، 1349.
. ، تاريخ‌ بردگى‌، تهران‌، [بى‌نا]، 1349.
. نيشابورى‌، فضل‌ بن‌ شاذان‌، الايضاح‌، تحقيق‌ سيد جلال‌الدين‌ ارموى‌ محدث‌، [بى‌جا، بى‌تا] (بر اساس‌ نسخة‌ معجم‌ فقهى‌ آيت‌اللّه‌ گلپايگانى‌).
. نيشابورى‌، مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحيح‌ مسلم‌، بيروت‌، دار الفكر، [بى‌تا].
. واقدى‌، محمدبن‌ عمر، المغازى‌، بيروت‌، موسسه‌ العلمى‌ للمطبوعات‌، 1401ق‌.
. ويل‌ دورانت‌، تاريخ‌ تمدن‌، ترجمه‌ حميد عنايت‌ و ديگران‌، تهران‌، آموزش‌ انقلاب‌ اسلامى‌، 1370.
. يوسفى‌ غروى‌، محمدهادى‌، موسوعة التاريخ‌ الاسلامى‌، چاپ‌ اول‌: قم‌، مجمع‌ الفكر الاسلامى‌، 1417ق‌.

پى‏نوشتها:

1 كارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2 . تاريخ بردگي، ص‌43.
3 . آ. كاژدان، تاريخ جهان باستان، ج 2، ص 165.
4 . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 2، ص 308.
5 . تاريخ بردگي، ص 73.
6 . آ. كاژدان، همان، ج‌2، ص‌207.
7 . بهمن آقايي، فرهنگ حقوق بشر، ص‌192.
8 . متقى هندي، كنز العمال، ج 9، ص 73؛ ابن اثير، اسد الغابه، ج 5، ص 373 و سيوطي، الجامع الصغير، ج 1، ص 145.
9 . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‌طالب، ج‌1، ص‌366؛ سنن ابى داوود، ج‌4، ص‌340؛ شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج‌23، ص‌31؛ ثقفى كوفي، الغارات، ج 1، ص 106؛ طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 101 و... .
10 . كليني، كافي، ج‌8، ص‌230؛ محمدحسين نجفي، جواهر الكلام، ج‌36، ص‌472؛ شيخ حر عاملي، همان، ج‌24، ص‌265؛ مسند الامام الرضاعليه‌السلام، ج‌1، ص‌46.
11 . ابن سعد، الطبقات الكبري، ج‌3، ص‌177.
12 . همان، ج‌3، ص‌224.
13 . تميمي، دلائل النبوه، ج 1، ص‌317.
14 . خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 1، ص‌151.
15 . سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 101 و تفسير نمونه، ج 5، ص 251.
16 . ابن اسحاق، السيره النبويه، ج 1، ص 339.
17 . همان، ص 210.
18 . نحل(16) آيه 106؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 358 و تفسير نمونه، ج 11، ص 417.
19 . ابن اسحاق، همان، ج‌2، ص‌153-151.
20 . شيخ حر عاملي، همان، ج 21، ص 528؛ الروضه البهيه، ج 5، ص 481، خويي، منهاج الصالحين، ج 2، ص 288.
21 . هم‌چنان كه در نهج‌البلاغه امام على‌عليه‌السلام اين حديث نبوى را كه فرموده «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق» بيان كرده‌اند (نهج‌البلاغه، حكمت 165).
22 . منتهى المطلب، ج‌2، ص‌930؛ تذكرة الفقهاء، ج‌1، ص‌426 و خويي، همان، ج 2، ص 70.
23 . نجفي، جواهرالكلام، ج‌30، ص‌204 و ص‌209 و خويي، همان، ج 2، ص 277.
24 . شهيد ثاني، الروضةالبهيه فى‌شرح اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 207؛ محمدحسن نجفي، همان، ج‌3، ص 373.
25 . بقر(2) آيه‌178: «يَا أَيُّهَا بالَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ».
26 . شهيد ثاني، همان، ج 9، ص 73 و 79. نساء (4) آيه 25: «فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنْ الْعَذَابِ...» .
27 . بلد (90) آيه‌هاى 12 و 13.
28 . نور(24) آيه 33.
29 . توبه(9) آيه 60.
30 . نساء(4) آيه 92.
31 . مائده(5) آيه 89.
32 . مجادله(58) آيه 3.
33 . نساء(4) آيه 36.
34 . بقره(2) آيه 221؛ نساء(4) آيه 25 و نور (24) آيه 32.
35 . نور(24) آيه 33.
36 . همان، آيه 21.
37 . همان، آيه 58.
38 . نساء(4) آيه 3.
39 . همان، آيه 24.
40 . نحل(16) آيه 75.
41 . ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 4، ص 378؛ طبري، جامع البيان، ج 18، ص 178 و تفسير ثعالبي، ج 4، ص 186.
42 . محمدحسن نجفي، همان، ج 22، ص 49.
43 . طبري، جامع البيان (تفسير طبري)، ج 11، ص 73؛ اميني، الغدير، ج 8، ص 67؛ سنن ترمذي، ج 2، ص 375؛ متقى هندي، كنز العمال، ج 4، ص 84.
44 . لقمان(31) آيه 6.]44[
45 . طبري، جامع البيان، ج 11، ص 73؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 13 و مجلسي، بحارالأنوار، ج 97، ص 49.
46 . طبري، جامع البيان، ج 11، ص 73؛ طبرسي، مجمع البيان، ج 8، ص 76؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 213 و اميني، همان، ج 8، ص 67.
47 . تميمي، دعائم الاسلام، ج 1 ص 342؛ نوري، مستدرك الوسائل، ج 11، ص 24 و مجلسي، همان، ج 97، ص‌49.
48 . واقدي، المغازي، ج 1، ص 99 - 105.
49 . نساء(4) آيه 36.
50 . تفسير الكبير، ج 10، ص 78؛ متقى هندي، همان، ج 9، ص 198.
51 . نوري، همان، ج 13، ص 70 و شانه‌چي، سنن النبي، ج 8، ص 298.
52 . تفسير الكبير، ج 10، ص 78؛ فرج المهموم، ص 109 و مجلسي، همان، ج 48، ص 146.
53 . نوري، همان، ج 15، ص 450 و تميمي، همان، ج 2، ص 301.
54 . سيدمحمدحسين طباطبايي، سنن النبي، ص 73.
55 . سنن ابى داوود، ج 4، ص 341.
56 . سنن ابى ماجه، ج 2، ص 894.
57 . شيخ حر عاملي، همان، ج 23، ص 43.
58 . سنن دار قطني، ج 3، ص 144.
59 . ميبدي، كشف الاسرار و عدة الابرار، ج 2، ص 633.
60 . ابن شهر آشوب، همان، ج‌1، ص 127 و مجلسي، همان، ج 16، ص 227.
61 . غزالي، احياء علوم‌الدين، ج‌2، ص 239.
62 . همان، ص 240.
63 . ابن شهر آشوب، همان، ج 1، ص 126؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، سنن النبي، ص 133 و مجلسي، همان، ج 16، ص 227.
64 . مكاتبه، قراردادى است كه بين مولا و برده منعقد مى‌شود، مبنى بر اين‌كه برده با اذن مولا كار كند و در سررسيدهاى معين، اقساط خود را به مولا بپردازد تا آزاد شود (خويي، همان، ج‌2، ص 315).
65 . نور (24) آيه 33.
66 . ابن ابى جمهور احسايي، عوالى اللئالي، ج 12، ص 339؛ نوري، همان، ج 16، ص 22.
67 . نور(24) آيه 33.
68 . شانه‌چي، سنن النبي، ج 9، ص 387.
69 . طبرسي، همان، ج 9، ص 406؛ شوكاني، نيل الاوطار، ج 6، ص 295؛ مسند احمد، ج 4، ص 395 و صحيح بخاري، ج‌6، ص‌120.
70 . محقق ارج‌مند «رسول جعفريان» به گردآورى آمارى از مواليان (اصحاب غير عرب) امامان پرداخته و نشان داده است كه درصد قابل توجهى از ياران و شاگردان و اصحاب امامان را مواليان تشكيل مى‌دادند كه برخى از ايشان قطعاً كسانى هستند كه قبلاً به عنوان غلام و خادم در كنار امامان بودند و بعد به يار نزديك امام تبديل شده بودند (تاريخ تشيع در ايران، ج 1، ص 30).
71 . تفسير المنير، ج 5، ص 201.
72 . همان.
73 . ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 230؛ العوالم، ص 65 و نوري، همان، ج 12، ص 398.
74 . سمهودي، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج 2، ص 453 - 458.
75 . كليني، همان، ج 5، ص 340 و بحراني، الحدائق الناضره، ج 24، ص 73 و... .
76 . صحيح مسلم، ج‌2، ص 1148.
77 . همان.
78 . صحيح بخاري، ج‌1، ص 170.
79 . واقدي، همان، ج 2، ص 756.
80 . همان، ج‌3، ص 1117.
81 . ابن عبدالبرقرطبي، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ج 1، ص 260.
82 . تاريخ طبري، ج 3، ص 85.
83 . انفال(8) آيه 67.
84 . «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنْ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ...» .
85 . «و آن‌ها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاك‌دامن با ايمان را ندارند، مى‌توانند با زنان پاك‌دامن ازبردگان با ايمانى كه در اختيار دارند ازدواج كنند، خدا به ايمان شما آگاه‌تراست، و همگى اعضاى يك پيكريد...» .
86 . تفسير نمونه، ج 3، ص 341.
87 . شيخ حر عاملي، همان، ج 21، ص 179 و شانه‌چي، سنن النبي، ج 9، ص 45.
88 . بحراني، همان، ج 24، ص 334؛ شيخ حر عاملي، همان، ج 21، ص 178.
89 . بغدادي، قرب الاسناد، ص 151؛ شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 451 و شيخ حر عاملي، همان، ج 21، ص 178.
90 . بقره (2) آيه 221.
91 . طبري، جامع البيان، ج 2، ص 515؛ جلال‌الدين سيوطي، الدرالمنثور، ج 1، ص 257؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 2، ص 83؛ طبرسي، همان، ج 2، ص 83 و... .
92 . ثقفى كوفي، همان، ج 2، ص 828؛ فضل بن شاذان نيشابوري، الايضاح، ص 181.
93 . كليني، همان، ج 5، ص 364؛ تهذيب الاحكام، ج 7، ص 397؛ وسائل الشيعه، ج 20، ص 72.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط