حضرت اِسْماعيل (علیه السلام)
نويسنده: فرامرز حاجمنوچهري
فرزند ابراهيم خليل (علیه السلام)، پيامبري الهى كه ميان مسلمانان به عنوان ذبيح شناخته مىشود و نسب پيامبر اكرم(ص) بدو مىرسد. نام وي در منابع اسلامى غالباً عجمى و مركب از دو واژة «اسمع» و «ايل» (به معناي «خدايا بشنو») دانسته شده است و گفتهاند كه ابراهيم(علیه السلام) به هنگام درخواست فرزند از خدا با اين كلمهها آغاز سخن مىكرد (نك: بغوي، 1/153). آرتور جفري با پژوهشى دربارة اين نام، ريشهاي كهن براي آن ياد كرده، و نظاير آن را در منابع عبري، حبشى و ديگر زبانهاي سامى نشان داده است (ص 64 ؛ نيز نك: گزنيوس، 1035 ؛ برايت، .(90
نام اسماعيل 11 بار در قرآن كريم ياد شده است كه موضوعاتى همچون بناي كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل(علیه السلام) (بقره/2/127)، نزول وحى به وي و نيز ياد او در كنار ديگر پيامبران الهى (بقره/2/133، 136، 140؛ آل عمران/3/84؛ نساء/4/163؛ انعام/6/86)، تولد او به عنوان عطيهاي خدايى به ابراهيم (ابراهيم/14/39) و نيز ذكر صفات نيك وي (انبياء/21/85؛ ص/38/48) از جملة اين ياد كردهاست. در آية 85 از سورة انبياء، اسماعيل در كنار پيامبرانى چون ادريس و ذوالكفل، از صابران دانسته شدهاست و برخى از مفسران سر نهادن اسماعيل براي ذبح را يكى از نشانههاي آشكار صبر او دانستهاند (مثلاً نك: فخرالدين رازي، 22/210).
شايان ذكر است كه برخى از مفسران، «اسماعيل صادق الوعد» (مريم/ 19/54) را اسماعيل بن ابراهيم دانسته، در توضيح صدق او در وعد، داستانى آوردهاند (نك: بغوي، 3/624؛ راوندي، 189؛ طبرسى، 5/800؛ نيز نك: فخرالدين رازي، 21/232).
در منابع روايى، در تفصيل داستان زندگى اسماعيل آمده است كه ساره همسر ابراهيم (علیه السلام)، چون سترون بود و شوهرش را خواهان فرزندي يافت، كنيز خود هاجر را به همسري بدو داد تا شايد بتواند، صاحب فرزندي شود. هاجر از ابراهيم بار برداشت و فرزندي آورد كه او را اسماعيل نام نهادند ( طبري، تاريخ، 1/256-257؛ قس: پيدايش، بابهاي 15 و 16). در بسياري از روايات، بشارت الهى دربارة تولد فرزندي «عليم» و «حليم» براي ابراهيم را كه در آياتى از قرآن كريم ذكر شده است (حجر/15/53؛ صافات/37/101)، مژده به تولد اسماعيل دانسته، و او را دارندة اين صفات شمردهاند (نك: كرمانى، 163-164؛ مجاهد، 543؛ طبرسى، 8/710). اگرچه در روايات مختلف، دربارة تولد اسماعيل به هنگام پيري پدر، اتفاق رأي وجود دارد، اما در بارة سن ابراهيم(علیه السلام) در آن زمان اختلاف به چشم مىخورد و گروهى وي را به هنگام ولادت اسماعيل 99 ساله دانستهاند (نك: بغوي، 3/386؛ زمخشري، 2/381؛ قس: ابنسعد، 1(1)/ 25).
پس از تولد اسماعيل، ساره كه خود فرزندي نداشت، بر هاجر و فرزند او رشك مىورزيد، ولى او نيز مدتى بعد با بشارت الهى در سن پيري فرزندي آورد كه او را اسحاق ناميدند. در روايات آمده است ابراهيم كه اسماعيل را بسيار دوست مىداشت، يك بار كه اسحاق را بر دامان خود داشت، با ديدن اسماعيل او را به جاي اسحاق نشاند (نك: مسعودي، اثبات...، 31، كه سن اسحاق را در اين زمان 3 سال ذكر مىكند). اين امر آتش غضب ساره را برانگيخت و از حضور هاجر و فرزندش نزد ابراهيم(علیه السلام) اظهار دلتنگى كرد و شوهر را واداشت تا آنان را از منطقة شام دور سازد؛ آنگاه از سوي پروردگار ابراهيم را فرمان آمد تا هاجر و اسماعيل را به مكه برد (نك: ازرقى، 2/39؛ طبري، همان، 1/253-254). در مقام مقايسه بايد گفت كه در روايت عهد عتيق از فرستادن آنان به بيابان فاران(؟) سخن رفته است (نك: پيدايش، 21: 21). بر پاية منابع، به هنگام هجرت، اسماعيل دو ساله بوده است (ابنسعد، 1(1)/24؛ بلعمى، 1/207) و از سويى فاصلة سن اسماعيل و اسحاق را 5 سال آوردهاند (نك: طبرسى، 8/710؛ مسعودي، همان، 31، 35؛ قس: مقدسى، 3/53، كه اين فاصله را به 10 سال مىرساند). به هر حال در اين روايات، اعداد و ارقام و زمانبنديها آشفتهاند و تلاش براي يافتن سير تاريخى دقيق، بىنتيجه به نظر مىرسد. بر پاية روايات اسلامى، ابراهيم(علیه السلام) خود هاجر و اسماعيل را با خود برد و براي نمودن راه، خداوند جبرئيل را راهنماي آنان قرار داد، تا آنكه به سرزمينى بىآب و علف رسيدند كه همان مكه بود و سپس جبرئيل، ابراهيم را آگاهاند كه وعدهگاه خداوندي همانجاست.
ابراهيم(علیه السلام)، همسر و فرزند را آنجا در امان پروردگار بگذاشت و راه بازگشت سوي شام پيش گرفت. در ادامة داستان آمده است كه چون آزوقة آن دو تمام شد، تشنگى بر كودك چيرگى يافت و هاجر در پى يافتن آبى كه عطش فرزند را فرو نشاند، به هر سو دوان گشت و 7 بار، مسير صفا تا مروه را پيمود و هيچ نيافت. بار آخر از پيرامون اسماعيل صدايى شنيد و از ترس آنكه حيوانى درنده كودك را بدرد، سوي او شتافت، اما با نهايت شادمانى متوجه شد كه در زير پاي كودك آبى جاري است؛ چشمهاي كه بعدها با نام زمزم شناخته شد (نك: طبري، تاريخ، 1/ 254- 258؛ بيهقى، 1/48؛ قمى، 1/60 -61؛ مقدسى، 3/60 -62). در برخى منابع، آن آب را، «چاه اسماعيل» نيز خواندهاند (مثلاً نك: ابنهشام، 1/116؛ طبري، همان، 2/251).
از مجموع روايات مختلف، چنين بر مىآيد كه اسماعيل ظاهراً در 20 سالگى مادرش را از دست داد (ابن سعد، 1(1)/25). چندي نگذشت كه دختري را از قبيلة جرهم به همسري برگزيد (نك: بلعمى، 1/260، كه نام او را «ليا» گفته است). در اين زمان ابراهيم (علیه السلام) كه در شام مىزيست، موافقت ساره را براي رفتن به مكه و ملاقات اسماعيل جلب كرد و ساره از او خواست تا نزد اسماعيل درنگ نكند و حتى از مركب خويش نيز فرود نيايد. ابراهيم چون به منزل اسماعيل در مكه رسيد، فرزندش را در خانه نيافت و همسر جرهمى با او به احترام رفتار نكرد. چون پس از بازگشت پدر، اسماعيل از آنچه گذشته بود، آگاهى يافت، از آن زن جدا شد و از ميان همان جرهميان همسري ديگر برگزيد كه در منابع از او با نامهاي سيده، حيفا و رِعله ياد شده است (نك: ابن سعد، همانجا؛ ابن هشام، 1/5؛ يعقوبى، 1/27؛ ثعلبى، 100). آنگاه كه ابراهيم(علیه السلام) ديگر بار به ديدار اسماعيل آمد، باز امكان ملاقات دست نداد، ولى با همسر دوم او ديدار كرد و اين زن با رويى گشاده از ابراهيم(علیه السلام) پذيرايى كرد (نك: بغوي، 1/151-152؛ يعقوبى، 1/26-27؛ ثعلبى، 83).
از حوادث مهم در داستان زندگى اسماعيل، همدستى او با ابراهيم(علیه السلام) در ساختن خانة كعبه است. دربارة آيات 125 تا 127 از سورة بقره كه به برپايى بيت خدا و پيراستن آن از پليديها توسط ابراهيم و اسماعيل(علیه السلام) اشاره دارد، روايات اسلامى به تفصيل اين داستان پرداختهاند. در منابع آمده است كه ابراهيم(علیه السلام) براي به جايآوردن فرمان الهى در بارة برپايى كعبه به مكه آمد و اسماعيل به همراه پدر دست به كار بناي كعبه شد (طبري، همان، 1/259-260؛ بخاري، 4/116، 117؛ ازرقى، 2/32؛ بلاذري، 1/8). دربارة اين موضوع روايات مختلفى وجود دارد كه گاه در جزئيات به قصهپردازي گراييدهاست (مثلاً طبري، همان، 1/252؛ ابوالفتوح، 1/329-330). در برخى از روايات، حركت ابراهيم، هاجر و اسماعيل از شام به مكه اساساً به انگيزة بناي كعبه دانسته شده است (نك: طبري، همان، 1/253). بر پاية آياتى از سورة بقره (127- 129)، در جريان ساختن خانة كعبه، اسماعيل همراه پدر دست به دعا برداشته، در طلب هدايت ذرية خود و درخواست برانگيختن رسول اكرم (ص) از ميان آنان، مشاركت داشته است (نيز نك: اخفش، 1/336؛ تنوير...، 18؛ بخاري، 4/116؛ طوسى، 1/461-462؛ فخرالدين رازي، 4/63 به بعد؛ براي تفسير «طَهَّرا بَيْتى» در آية 125 سورة بقره، نك: همو، 4/57؛ قرطبى، 2/114).
در تفسير رؤياي ابراهيم(علیه السلام) مبنى بر قربانى كردن فرزندش (صافات/37/102)، غالب منابع تفسيري و روايى اسلامى - بر خلاف نظر مشهور در ميان اهل كتاب - ذبيح را اسماعيل دانستهاند. اما از آنجا كه در قرآن مجيد به نام ذبيح تصريح نشده است، در كنار نظر مشهور، گاه قول به ذبيح بودن اسحاق نيز در منابع روايى متقدم، مطرح شده است. برخى از نويسندگان، درستى ذبيح بودن اسماعيل را با تمسك به قراينى تأييد كرده، يادآور شدهاند كه چون اسحاق در شام مىزيسته، و هرگز در مكه نبوده است، و نيز چون قربانگاه، محلى در نواحى مكه بوده است، اسحاق به طبع نمىتوانسته است، ذبيح بوده باشد (نك: طبري، تفسير، 23/ 55؛ مسعودي، مروج...، 1/58؛ كلينى، 4/205-206). از سوي ديگر چنين استدلال شده كه با توجه به نص قرآن كريم (هود/11/71) مبنى بر بشارت ابراهيم(علیه السلام) به تولد اسحاق و فرزندي از او به نام يعقوب، چگونه مىتوان بين اين بشارت الهى و امر به ذبح، الفتى ايجاد كرد (نك: طبرسى، 8/707- 708؛ طوسى، 8/518؛ فخرالدين رازي، 26/154؛ ابن خلدون، 2(1)/68). شاهد ديگر در اين زمينه حديثى مشهور از رسول اكرم(ص) است كه در آن، حضرت خود را «ابن الذبيحين» (اشاره به اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب) خواندهاند (مثلاً نك: ابن بابويه، 1/56؛ نيز براي اثري با عنوان مسألةالذبيح از مكى بن ابىطالب، نك: ابنخير، 41).
در تفصيل روايى داستان ذبح چنين مىيابيم كه پس از بناي كعبه، ابراهيم(علیه السلام) پس از دريافت فرمان الهى به ذبح در رؤيا، آن را با فرزند مطرح مىسازد و او نيز به امر الهى گردن مىنهد (يعقوبى، 1/264- 267؛ طبرسى، 8/710-711). در پرداخت داستان در روايات آمده است كه ابليس چون آگاه شد كه ابراهيم، همراه فرزند براي انجام دادن فرمان راه كوه ثبير را در پيش گرفتهاند، سعى در فريفتن اسماعيل كرد و چون توفيقى نيافت، نزد هاجر رفت و تلاشى بىفرجام كرد تا او را فريب دهد (قس: رواياتى حاكى از وفات هاجر در 20 سالگى اسماعيل در سطور پيشين). ابراهيم و اسماعيل (علیه السلام) بر فراز كوه رسيدند و آنگاه كه اسماعيل پدر را در آن كار نگران ديد، نگرانى را از دل او برد و رضاي خود به اطاعت فرمان الهى را گوشزد كرد. پس هنگامى كه ابراهيم كارد را بر گلوي اسماعيل نهاد، آواي غيبى او را از ادامة كار بازداشت. فرمان آمد كه خداوند در مقابل صبر و صدق ايشان، گوسفندي را فديه نهاده است و ابراهيم را مأمور ساخت تا گوسفند را به جاي اسماعيل، قربانى كند (طبري، تاريخ، 1/274- 275؛ طبرسى، همانجا).
گفتنى است كه آداب ذبح در مناسك حج، به مفهوم قربانى كردن عزيزترين تعلقات دنيوي، سنتى برگرفته از همين پيشينه دانسته شده است. همچنين بنابر روايتى، لباس اسماعيل به هنگام ذبح، پوششى سفيد بوده است كه تلويحاً اشاره به لباس احرام در مراسم حج دارد (نك: احمد بن حنبل، 1/297). داستان ذبح اسماعيل(علیه السلام) از آن جهت كه وي وجود خود را در راه خدا بر كف اخلاص نهاده بود، در ادب فارسى از مضامين الهامبخش بوده است و پرداخت اين بخش از داستان زندگى اسماعيل، در شعر شاعرانى چون معزي (ص 77)، ناصرخسرو (ص 186، 362)، سنايى (ص 29، 795) و مولوي (1/16) ديده مىشود.
اسماعيل (علیه السلام) به تصريح قرآن كريم در زمرة انبياي الهى بود و دين او را در راستاي دعوت توحيدي ابراهيم(علیه السلام) و در مقابل شرك و بتپرستى قرار دادهاند (ابن هشام، 1/79؛ ازرقى، 1/116). نام او بارها به عنوان يكى از پيامبران در قرآن ذكر شده است (نك: بقره/2/136؛ آل عمران/3//84؛ نساء/4/163). مطابق روايات، او نبوت يافت تا به هدايت جرهميان، و نيز قبايل يمانى و عماليق بپردازد. او در مدت 50 سال، در ميان ايشان به اداي رسالت الهى پرداخت و آنان را به نماز و زكات فراخواند و از پرستش بتان بر حذر داشت؛ اما آنها بجز گروهى اندك، در كفر خود پا برجاي ماندند (نك: بغوي، 3/624؛ مسعودي، اخبار...، 103؛ طوسى، 7/133؛ ابن اثير، 1/125).
منابع روايى، عمر اسماعيل را 130 سال و حتى بيشتر نوشتهاند و آوردهاند كه پس از مرگ، پيكر او در ناحية حِجر در كنار مدفن مادرش هاجر به خاك سپرده شد (نك: ابن هشام، 1/6؛ يعقوبى، 1/222؛ مسعودي، همان، 104؛ مقدسى، 3/61)؛ اسماعيل پيش از مرگ وصيت كرد تا دخترش با عيصو (عيص) فرزند اسحاق ازدواج كند و نيز نبوت را به برادرش اسحاق سپرد (مسعودي، اثبات، 35؛ ثعلبى، 100). اسماعيل كه در طى سالها عهدهدار امور خانة كعبه بود، ولايت كعبه را به فرزندش نابت سپرد (ابن اثير، 2/42). در روايات، از پسران دوازدهگانة اسماعيل قيدار، مدين و ادبيل نامبردارترند. مدين به سرزمينى در شمال كه به نام خود او به سرزمين مدين شناخته شد، كوچيد و از فرزندان او شعيب به پيامبري برگزيده شد (نك: دينوري، 9؛ ثعلبى، همانجا؛ قس: پيدايش، 25: 13- 15).
در منابع عربىاسلامى نكتهاي كه سرنوشت اسماعيل را با سرنوشت مردم عرب پيوند زده است، همراه شدن با قبيلة جرهم از اعراب بائده و «مستعرب» شدن اوست كه شخصيت اسماعيل را به عنوان يك «مهاجرِ عربى شده» مطرح مىسازد. مطابق روايات با گذشت چندگاهى از مهاجرت اسماعيل به مكه، از بركت وجود چشمة زمزم، آن منطقة خشك، قابل زيست گرديد و جرهميان كه در مسير كوچ خود، از آن حوالى مىگذشتند، يا به روايتى در آن روزگار درنزديكى مكه سكنى داشتند، پس از آگاهى يافتن بر وجود آب، با كسب اجازه در آن مكان اقامت گزيدند (نك: طبري، تاريخ، 1/258؛ ابنقتيبه، 34؛ قمى، 1/61؛ طبرسى، 1/383؛ مقدسى، 3/60). در روايات چنين آمده است كه اسماعيل در جوار جرهميان، زبان عربى را بياموخت (بخاري، 4/115؛ بيهقى، 1/49) و حتى آنگاه كه به هنگام بناي كعبه با پدر خود سخن مىگفت، ابراهيم به زبان خويش خطاب مىكرد و اسماعيل به عربى پاسخ مىداد و تفاهم حاصل مىشد (ثعلبى، 88؛ ابوالفتوح، 1/330؛ قس: مسعودي، اثبات، 32). عرب زبانىِ اسماعيل در روايات به اندازهاي مورد توجه بوده كه گاه نخستين كسى دانسته شده كه به زبان عربى تكلم نموده است (ابن سعد، 1(1)/24؛ جاحظ، 3/144- 145؛ مسعودي، التنبيه...، 70؛ بلاذري، 1/6؛ قس: ابننديم، 8). در برخى روايات حتى نخستين كتابت عربى را نيز به او نسبت دادهاند (ابن فارس، 10؛ ابنعبدربه، 4/157).
در منابع ياد شده، همچنين اسماعيل به عنوان يكى از اجداد اصلى عرب به شمار آمده است و نسب عدنان، نياي بخش وسيعى از قبايل عرب، بدو باز مىگردد؛ در حالى كه اقليتى از منابع كهن نسبشناسى، نسب تمامى قبايل، حتى اعراب قحطانى را بدو رسانيدهاند و اسماعيل را ابوالعرب خواندهاند (مثلاً نك: ابن هشام، 1/8؛ مسعودي، اثبات، 34؛ مقدسى، 4/105).
بر پاية روايتى چند، اسماعيل در كنار هود، صالح، شعيب و رسول اكرم(ص) يكى از 5 پيامبر عرب معرفى شده ( الاختصاص، 264- 265؛ ابن قتيبه، 56؛ نيز نك: ابن عبدربه، 3/405) و رسول اكرم(ص) به عنوان فرد برگزيده از ذرية او شناخته شده است (نك: ابن هشام، 1/4؛ ابن سعد، 1(1)/2؛ احمد بن حنبل، 4/107؛ ترمذي، 5/583؛ طبري، تاريخ، 7/ 165؛ براي نسب متصل آن حضرت، نك: ابن عبدربه، 5/89؛ ابن عنبه، 59). گفتنى است افزون بر تأليف آثاري مستقل دربارة نسب فرزندان اسماعيل (مثلاً نك: ابن نديم، 113، ذكر اثري از ابوالبختري)، برخى كسان در آثار خود در حين پرداختن به انساب عرب، بخشى را به اولاداسماعيلاختصاصدادهاند (ابوالفدا،1/131-132؛نيز نيكلسن، 64 ؛ گلدسيهر، .(I/96
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن بابويه، محمد، الخصال، به كوشش علىاكبر غفاري، قم، 1403ق/1362ش؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خير، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسيسكو كودرا و تاراگو، سرقسطه، 1893م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبير، به كوشش زاخاو و ديگران، ليدن، 1904- 1918م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن عنبه، احمد، الفصول الفخرية، به كوشش جلالالدين محدث ارموي، تهران، 1363ش؛ ابن فارس، احمد، الصاحبى، به كوشش احمد صقر، قاهره، مطبعة عيسى البابى؛ ابن قتيبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، 1355ق/1936م؛ ابوالفتوح رازي، حسين، تفسير، به كوشش ابوالحسن شعرانى، تهران، 1382ق؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت، 1375ق/1956م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ الاختصاص، منسوب به شيخ مفيد، به كوشش على اكبر غفاري، قم، جماعة المدرسين؛ اخفش، سعيد، معانى القرآن، به كوشش عبدالامير محمد امين الورد، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ازرقى، محمد، اخبار مكة، رشدي صالح ملحس، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ بخاري، محمد، صحيح، استانبول، 1982م؛ بغوي، حسين، معالم التنزيل، بيروت، 1405ق/1985م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حميدالله، بيروت، 1959م؛ بلعمى، محمد، تاريخ، به كوشش محمدتقى بهار، تهران، 1353ش؛ بيهقى، احمد، دلائل النبوة، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ترمذي، محمد، سنن، به كوشش احمد محمد شاكر و ديگران، قاهره، 1357ق به بعد؛ تنوير المقباس، منسوب به ابن عباس، بيروت، دارالفكر؛ ثعلبى، احمد، قصص الانبياء، قاهره، 1401ق/1981م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، بيروت، دارالكتب العلميه؛ دينوري، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ راوندي، سعيد، قصص الانبياء، به كوشش غلامرضا عرفانيان، مشهد، 1409ق؛ زمخشري، محمود، الكشاف، قاهره، 1366ق/ 1947م؛ سنايى، مجدود، ديوان، به كوشش مدرس رضوي، تهران، 1341ش؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، به كوشش هاشم رسولى محلاتى و فضل الله يزدي طباطبايى، بيروت، 1408ق/ 1988م؛ طبري، تاريخ؛ همو، تفسير؛ طوسى، محمد، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، بيروت، 1383ق؛ عهد عتيق؛ فخرالدين رازي، التفسير الكبير، ، قاهره، المكتبة البهيه؛ قرآن كريم؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، 1372ق/ 1952م؛ قمى، على، تفسير، به كوشش طيب موسوي جزائري، قم، 1404ق؛ كرمانى، محمود، البرهان فى توجيه متشابه القرآن، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بيروت، 1406ق/1986م؛ كلينى، محمد، الكافى، به كوشش علىاكبر غفاري، تهران، 1389ق/1348ش؛ مجاهد، ابوالحجاج، تفسير، به كوشش عبدالرحمان طاهر بن محمد سورتى، قطر، 1396ق/1976م؛ مسعودي، على، اثبات الوصية، نجف، كتابخانة حيدريه؛ همو، اخبار الزمان، بيروت، 1386ق/1966م؛ همو، التنبيه و الاشراف، قاهره، 1357ق/1938م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛ معزي، محمد، ديوان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1318ش؛ مقدسى، مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1916م؛ مولوي، مثنوي، به كوشش نيكلسن، تهران، 1363ش؛ ناصر خسرو، ديوان، به كوشش نصرالله تقوي، تهران، 1339ش؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 1379ق/ 1960م؛ نيز:
Bright, J., A History of Israel, London, 1967; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, Boston/New York, 1906; Goldziher, I., Muslim Studies, London, 1967; Jeffery, A., The Foreign Vocabulary of the Qur' ? n, Baroda, 1938; Nicholson, R. A., A Literary History of the Arabs, Cambridge, 1966.
نام اسماعيل 11 بار در قرآن كريم ياد شده است كه موضوعاتى همچون بناي كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل(علیه السلام) (بقره/2/127)، نزول وحى به وي و نيز ياد او در كنار ديگر پيامبران الهى (بقره/2/133، 136، 140؛ آل عمران/3/84؛ نساء/4/163؛ انعام/6/86)، تولد او به عنوان عطيهاي خدايى به ابراهيم (ابراهيم/14/39) و نيز ذكر صفات نيك وي (انبياء/21/85؛ ص/38/48) از جملة اين ياد كردهاست. در آية 85 از سورة انبياء، اسماعيل در كنار پيامبرانى چون ادريس و ذوالكفل، از صابران دانسته شدهاست و برخى از مفسران سر نهادن اسماعيل براي ذبح را يكى از نشانههاي آشكار صبر او دانستهاند (مثلاً نك: فخرالدين رازي، 22/210).
شايان ذكر است كه برخى از مفسران، «اسماعيل صادق الوعد» (مريم/ 19/54) را اسماعيل بن ابراهيم دانسته، در توضيح صدق او در وعد، داستانى آوردهاند (نك: بغوي، 3/624؛ راوندي، 189؛ طبرسى، 5/800؛ نيز نك: فخرالدين رازي، 21/232).
در منابع روايى، در تفصيل داستان زندگى اسماعيل آمده است كه ساره همسر ابراهيم (علیه السلام)، چون سترون بود و شوهرش را خواهان فرزندي يافت، كنيز خود هاجر را به همسري بدو داد تا شايد بتواند، صاحب فرزندي شود. هاجر از ابراهيم بار برداشت و فرزندي آورد كه او را اسماعيل نام نهادند ( طبري، تاريخ، 1/256-257؛ قس: پيدايش، بابهاي 15 و 16). در بسياري از روايات، بشارت الهى دربارة تولد فرزندي «عليم» و «حليم» براي ابراهيم را كه در آياتى از قرآن كريم ذكر شده است (حجر/15/53؛ صافات/37/101)، مژده به تولد اسماعيل دانسته، و او را دارندة اين صفات شمردهاند (نك: كرمانى، 163-164؛ مجاهد، 543؛ طبرسى، 8/710). اگرچه در روايات مختلف، دربارة تولد اسماعيل به هنگام پيري پدر، اتفاق رأي وجود دارد، اما در بارة سن ابراهيم(علیه السلام) در آن زمان اختلاف به چشم مىخورد و گروهى وي را به هنگام ولادت اسماعيل 99 ساله دانستهاند (نك: بغوي، 3/386؛ زمخشري، 2/381؛ قس: ابنسعد، 1(1)/ 25).
پس از تولد اسماعيل، ساره كه خود فرزندي نداشت، بر هاجر و فرزند او رشك مىورزيد، ولى او نيز مدتى بعد با بشارت الهى در سن پيري فرزندي آورد كه او را اسحاق ناميدند. در روايات آمده است ابراهيم كه اسماعيل را بسيار دوست مىداشت، يك بار كه اسحاق را بر دامان خود داشت، با ديدن اسماعيل او را به جاي اسحاق نشاند (نك: مسعودي، اثبات...، 31، كه سن اسحاق را در اين زمان 3 سال ذكر مىكند). اين امر آتش غضب ساره را برانگيخت و از حضور هاجر و فرزندش نزد ابراهيم(علیه السلام) اظهار دلتنگى كرد و شوهر را واداشت تا آنان را از منطقة شام دور سازد؛ آنگاه از سوي پروردگار ابراهيم را فرمان آمد تا هاجر و اسماعيل را به مكه برد (نك: ازرقى، 2/39؛ طبري، همان، 1/253-254). در مقام مقايسه بايد گفت كه در روايت عهد عتيق از فرستادن آنان به بيابان فاران(؟) سخن رفته است (نك: پيدايش، 21: 21). بر پاية منابع، به هنگام هجرت، اسماعيل دو ساله بوده است (ابنسعد، 1(1)/24؛ بلعمى، 1/207) و از سويى فاصلة سن اسماعيل و اسحاق را 5 سال آوردهاند (نك: طبرسى، 8/710؛ مسعودي، همان، 31، 35؛ قس: مقدسى، 3/53، كه اين فاصله را به 10 سال مىرساند). به هر حال در اين روايات، اعداد و ارقام و زمانبنديها آشفتهاند و تلاش براي يافتن سير تاريخى دقيق، بىنتيجه به نظر مىرسد. بر پاية روايات اسلامى، ابراهيم(علیه السلام) خود هاجر و اسماعيل را با خود برد و براي نمودن راه، خداوند جبرئيل را راهنماي آنان قرار داد، تا آنكه به سرزمينى بىآب و علف رسيدند كه همان مكه بود و سپس جبرئيل، ابراهيم را آگاهاند كه وعدهگاه خداوندي همانجاست.
ابراهيم(علیه السلام)، همسر و فرزند را آنجا در امان پروردگار بگذاشت و راه بازگشت سوي شام پيش گرفت. در ادامة داستان آمده است كه چون آزوقة آن دو تمام شد، تشنگى بر كودك چيرگى يافت و هاجر در پى يافتن آبى كه عطش فرزند را فرو نشاند، به هر سو دوان گشت و 7 بار، مسير صفا تا مروه را پيمود و هيچ نيافت. بار آخر از پيرامون اسماعيل صدايى شنيد و از ترس آنكه حيوانى درنده كودك را بدرد، سوي او شتافت، اما با نهايت شادمانى متوجه شد كه در زير پاي كودك آبى جاري است؛ چشمهاي كه بعدها با نام زمزم شناخته شد (نك: طبري، تاريخ، 1/ 254- 258؛ بيهقى، 1/48؛ قمى، 1/60 -61؛ مقدسى، 3/60 -62). در برخى منابع، آن آب را، «چاه اسماعيل» نيز خواندهاند (مثلاً نك: ابنهشام، 1/116؛ طبري، همان، 2/251).
از مجموع روايات مختلف، چنين بر مىآيد كه اسماعيل ظاهراً در 20 سالگى مادرش را از دست داد (ابن سعد، 1(1)/25). چندي نگذشت كه دختري را از قبيلة جرهم به همسري برگزيد (نك: بلعمى، 1/260، كه نام او را «ليا» گفته است). در اين زمان ابراهيم (علیه السلام) كه در شام مىزيست، موافقت ساره را براي رفتن به مكه و ملاقات اسماعيل جلب كرد و ساره از او خواست تا نزد اسماعيل درنگ نكند و حتى از مركب خويش نيز فرود نيايد. ابراهيم چون به منزل اسماعيل در مكه رسيد، فرزندش را در خانه نيافت و همسر جرهمى با او به احترام رفتار نكرد. چون پس از بازگشت پدر، اسماعيل از آنچه گذشته بود، آگاهى يافت، از آن زن جدا شد و از ميان همان جرهميان همسري ديگر برگزيد كه در منابع از او با نامهاي سيده، حيفا و رِعله ياد شده است (نك: ابن سعد، همانجا؛ ابن هشام، 1/5؛ يعقوبى، 1/27؛ ثعلبى، 100). آنگاه كه ابراهيم(علیه السلام) ديگر بار به ديدار اسماعيل آمد، باز امكان ملاقات دست نداد، ولى با همسر دوم او ديدار كرد و اين زن با رويى گشاده از ابراهيم(علیه السلام) پذيرايى كرد (نك: بغوي، 1/151-152؛ يعقوبى، 1/26-27؛ ثعلبى، 83).
از حوادث مهم در داستان زندگى اسماعيل، همدستى او با ابراهيم(علیه السلام) در ساختن خانة كعبه است. دربارة آيات 125 تا 127 از سورة بقره كه به برپايى بيت خدا و پيراستن آن از پليديها توسط ابراهيم و اسماعيل(علیه السلام) اشاره دارد، روايات اسلامى به تفصيل اين داستان پرداختهاند. در منابع آمده است كه ابراهيم(علیه السلام) براي به جايآوردن فرمان الهى در بارة برپايى كعبه به مكه آمد و اسماعيل به همراه پدر دست به كار بناي كعبه شد (طبري، همان، 1/259-260؛ بخاري، 4/116، 117؛ ازرقى، 2/32؛ بلاذري، 1/8). دربارة اين موضوع روايات مختلفى وجود دارد كه گاه در جزئيات به قصهپردازي گراييدهاست (مثلاً طبري، همان، 1/252؛ ابوالفتوح، 1/329-330). در برخى از روايات، حركت ابراهيم، هاجر و اسماعيل از شام به مكه اساساً به انگيزة بناي كعبه دانسته شده است (نك: طبري، همان، 1/253). بر پاية آياتى از سورة بقره (127- 129)، در جريان ساختن خانة كعبه، اسماعيل همراه پدر دست به دعا برداشته، در طلب هدايت ذرية خود و درخواست برانگيختن رسول اكرم (ص) از ميان آنان، مشاركت داشته است (نيز نك: اخفش، 1/336؛ تنوير...، 18؛ بخاري، 4/116؛ طوسى، 1/461-462؛ فخرالدين رازي، 4/63 به بعد؛ براي تفسير «طَهَّرا بَيْتى» در آية 125 سورة بقره، نك: همو، 4/57؛ قرطبى، 2/114).
در تفسير رؤياي ابراهيم(علیه السلام) مبنى بر قربانى كردن فرزندش (صافات/37/102)، غالب منابع تفسيري و روايى اسلامى - بر خلاف نظر مشهور در ميان اهل كتاب - ذبيح را اسماعيل دانستهاند. اما از آنجا كه در قرآن مجيد به نام ذبيح تصريح نشده است، در كنار نظر مشهور، گاه قول به ذبيح بودن اسحاق نيز در منابع روايى متقدم، مطرح شده است. برخى از نويسندگان، درستى ذبيح بودن اسماعيل را با تمسك به قراينى تأييد كرده، يادآور شدهاند كه چون اسحاق در شام مىزيسته، و هرگز در مكه نبوده است، و نيز چون قربانگاه، محلى در نواحى مكه بوده است، اسحاق به طبع نمىتوانسته است، ذبيح بوده باشد (نك: طبري، تفسير، 23/ 55؛ مسعودي، مروج...، 1/58؛ كلينى، 4/205-206). از سوي ديگر چنين استدلال شده كه با توجه به نص قرآن كريم (هود/11/71) مبنى بر بشارت ابراهيم(علیه السلام) به تولد اسحاق و فرزندي از او به نام يعقوب، چگونه مىتوان بين اين بشارت الهى و امر به ذبح، الفتى ايجاد كرد (نك: طبرسى، 8/707- 708؛ طوسى، 8/518؛ فخرالدين رازي، 26/154؛ ابن خلدون، 2(1)/68). شاهد ديگر در اين زمينه حديثى مشهور از رسول اكرم(ص) است كه در آن، حضرت خود را «ابن الذبيحين» (اشاره به اسماعيل و عبدالله بن عبدالمطلب) خواندهاند (مثلاً نك: ابن بابويه، 1/56؛ نيز براي اثري با عنوان مسألةالذبيح از مكى بن ابىطالب، نك: ابنخير، 41).
در تفصيل روايى داستان ذبح چنين مىيابيم كه پس از بناي كعبه، ابراهيم(علیه السلام) پس از دريافت فرمان الهى به ذبح در رؤيا، آن را با فرزند مطرح مىسازد و او نيز به امر الهى گردن مىنهد (يعقوبى، 1/264- 267؛ طبرسى، 8/710-711). در پرداخت داستان در روايات آمده است كه ابليس چون آگاه شد كه ابراهيم، همراه فرزند براي انجام دادن فرمان راه كوه ثبير را در پيش گرفتهاند، سعى در فريفتن اسماعيل كرد و چون توفيقى نيافت، نزد هاجر رفت و تلاشى بىفرجام كرد تا او را فريب دهد (قس: رواياتى حاكى از وفات هاجر در 20 سالگى اسماعيل در سطور پيشين). ابراهيم و اسماعيل (علیه السلام) بر فراز كوه رسيدند و آنگاه كه اسماعيل پدر را در آن كار نگران ديد، نگرانى را از دل او برد و رضاي خود به اطاعت فرمان الهى را گوشزد كرد. پس هنگامى كه ابراهيم كارد را بر گلوي اسماعيل نهاد، آواي غيبى او را از ادامة كار بازداشت. فرمان آمد كه خداوند در مقابل صبر و صدق ايشان، گوسفندي را فديه نهاده است و ابراهيم را مأمور ساخت تا گوسفند را به جاي اسماعيل، قربانى كند (طبري، تاريخ، 1/274- 275؛ طبرسى، همانجا).
گفتنى است كه آداب ذبح در مناسك حج، به مفهوم قربانى كردن عزيزترين تعلقات دنيوي، سنتى برگرفته از همين پيشينه دانسته شده است. همچنين بنابر روايتى، لباس اسماعيل به هنگام ذبح، پوششى سفيد بوده است كه تلويحاً اشاره به لباس احرام در مراسم حج دارد (نك: احمد بن حنبل، 1/297). داستان ذبح اسماعيل(علیه السلام) از آن جهت كه وي وجود خود را در راه خدا بر كف اخلاص نهاده بود، در ادب فارسى از مضامين الهامبخش بوده است و پرداخت اين بخش از داستان زندگى اسماعيل، در شعر شاعرانى چون معزي (ص 77)، ناصرخسرو (ص 186، 362)، سنايى (ص 29، 795) و مولوي (1/16) ديده مىشود.
اسماعيل (علیه السلام) به تصريح قرآن كريم در زمرة انبياي الهى بود و دين او را در راستاي دعوت توحيدي ابراهيم(علیه السلام) و در مقابل شرك و بتپرستى قرار دادهاند (ابن هشام، 1/79؛ ازرقى، 1/116). نام او بارها به عنوان يكى از پيامبران در قرآن ذكر شده است (نك: بقره/2/136؛ آل عمران/3//84؛ نساء/4/163). مطابق روايات، او نبوت يافت تا به هدايت جرهميان، و نيز قبايل يمانى و عماليق بپردازد. او در مدت 50 سال، در ميان ايشان به اداي رسالت الهى پرداخت و آنان را به نماز و زكات فراخواند و از پرستش بتان بر حذر داشت؛ اما آنها بجز گروهى اندك، در كفر خود پا برجاي ماندند (نك: بغوي، 3/624؛ مسعودي، اخبار...، 103؛ طوسى، 7/133؛ ابن اثير، 1/125).
منابع روايى، عمر اسماعيل را 130 سال و حتى بيشتر نوشتهاند و آوردهاند كه پس از مرگ، پيكر او در ناحية حِجر در كنار مدفن مادرش هاجر به خاك سپرده شد (نك: ابن هشام، 1/6؛ يعقوبى، 1/222؛ مسعودي، همان، 104؛ مقدسى، 3/61)؛ اسماعيل پيش از مرگ وصيت كرد تا دخترش با عيصو (عيص) فرزند اسحاق ازدواج كند و نيز نبوت را به برادرش اسحاق سپرد (مسعودي، اثبات، 35؛ ثعلبى، 100). اسماعيل كه در طى سالها عهدهدار امور خانة كعبه بود، ولايت كعبه را به فرزندش نابت سپرد (ابن اثير، 2/42). در روايات، از پسران دوازدهگانة اسماعيل قيدار، مدين و ادبيل نامبردارترند. مدين به سرزمينى در شمال كه به نام خود او به سرزمين مدين شناخته شد، كوچيد و از فرزندان او شعيب به پيامبري برگزيده شد (نك: دينوري، 9؛ ثعلبى، همانجا؛ قس: پيدايش، 25: 13- 15).
در منابع عربىاسلامى نكتهاي كه سرنوشت اسماعيل را با سرنوشت مردم عرب پيوند زده است، همراه شدن با قبيلة جرهم از اعراب بائده و «مستعرب» شدن اوست كه شخصيت اسماعيل را به عنوان يك «مهاجرِ عربى شده» مطرح مىسازد. مطابق روايات با گذشت چندگاهى از مهاجرت اسماعيل به مكه، از بركت وجود چشمة زمزم، آن منطقة خشك، قابل زيست گرديد و جرهميان كه در مسير كوچ خود، از آن حوالى مىگذشتند، يا به روايتى در آن روزگار درنزديكى مكه سكنى داشتند، پس از آگاهى يافتن بر وجود آب، با كسب اجازه در آن مكان اقامت گزيدند (نك: طبري، تاريخ، 1/258؛ ابنقتيبه، 34؛ قمى، 1/61؛ طبرسى، 1/383؛ مقدسى، 3/60). در روايات چنين آمده است كه اسماعيل در جوار جرهميان، زبان عربى را بياموخت (بخاري، 4/115؛ بيهقى، 1/49) و حتى آنگاه كه به هنگام بناي كعبه با پدر خود سخن مىگفت، ابراهيم به زبان خويش خطاب مىكرد و اسماعيل به عربى پاسخ مىداد و تفاهم حاصل مىشد (ثعلبى، 88؛ ابوالفتوح، 1/330؛ قس: مسعودي، اثبات، 32). عرب زبانىِ اسماعيل در روايات به اندازهاي مورد توجه بوده كه گاه نخستين كسى دانسته شده كه به زبان عربى تكلم نموده است (ابن سعد، 1(1)/24؛ جاحظ، 3/144- 145؛ مسعودي، التنبيه...، 70؛ بلاذري، 1/6؛ قس: ابننديم، 8). در برخى روايات حتى نخستين كتابت عربى را نيز به او نسبت دادهاند (ابن فارس، 10؛ ابنعبدربه، 4/157).
در منابع ياد شده، همچنين اسماعيل به عنوان يكى از اجداد اصلى عرب به شمار آمده است و نسب عدنان، نياي بخش وسيعى از قبايل عرب، بدو باز مىگردد؛ در حالى كه اقليتى از منابع كهن نسبشناسى، نسب تمامى قبايل، حتى اعراب قحطانى را بدو رسانيدهاند و اسماعيل را ابوالعرب خواندهاند (مثلاً نك: ابن هشام، 1/8؛ مسعودي، اثبات، 34؛ مقدسى، 4/105).
بر پاية روايتى چند، اسماعيل در كنار هود، صالح، شعيب و رسول اكرم(ص) يكى از 5 پيامبر عرب معرفى شده ( الاختصاص، 264- 265؛ ابن قتيبه، 56؛ نيز نك: ابن عبدربه، 3/405) و رسول اكرم(ص) به عنوان فرد برگزيده از ذرية او شناخته شده است (نك: ابن هشام، 1/4؛ ابن سعد، 1(1)/2؛ احمد بن حنبل، 4/107؛ ترمذي، 5/583؛ طبري، تاريخ، 7/ 165؛ براي نسب متصل آن حضرت، نك: ابن عبدربه، 5/89؛ ابن عنبه، 59). گفتنى است افزون بر تأليف آثاري مستقل دربارة نسب فرزندان اسماعيل (مثلاً نك: ابن نديم، 113، ذكر اثري از ابوالبختري)، برخى كسان در آثار خود در حين پرداختن به انساب عرب، بخشى را به اولاداسماعيلاختصاصدادهاند (ابوالفدا،1/131-132؛نيز نيكلسن، 64 ؛ گلدسيهر، .(I/96
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن بابويه، محمد، الخصال، به كوشش علىاكبر غفاري، قم، 1403ق/1362ش؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خير، محمد، فهرسة، به كوشش فرانسيسكو كودرا و تاراگو، سرقسطه، 1893م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبير، به كوشش زاخاو و ديگران، ليدن، 1904- 1918م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن عنبه، احمد، الفصول الفخرية، به كوشش جلالالدين محدث ارموي، تهران، 1363ش؛ ابن فارس، احمد، الصاحبى، به كوشش احمد صقر، قاهره، مطبعة عيسى البابى؛ ابن قتيبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، 1355ق/1936م؛ ابوالفتوح رازي، حسين، تفسير، به كوشش ابوالحسن شعرانى، تهران، 1382ق؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت، 1375ق/1956م؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ الاختصاص، منسوب به شيخ مفيد، به كوشش على اكبر غفاري، قم، جماعة المدرسين؛ اخفش، سعيد، معانى القرآن، به كوشش عبدالامير محمد امين الورد، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ازرقى، محمد، اخبار مكة، رشدي صالح ملحس، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ بخاري، محمد، صحيح، استانبول، 1982م؛ بغوي، حسين، معالم التنزيل، بيروت، 1405ق/1985م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمد حميدالله، بيروت، 1959م؛ بلعمى، محمد، تاريخ، به كوشش محمدتقى بهار، تهران، 1353ش؛ بيهقى، احمد، دلائل النبوة، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ترمذي، محمد، سنن، به كوشش احمد محمد شاكر و ديگران، قاهره، 1357ق به بعد؛ تنوير المقباس، منسوب به ابن عباس، بيروت، دارالفكر؛ ثعلبى، احمد، قصص الانبياء، قاهره، 1401ق/1981م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، بيروت، دارالكتب العلميه؛ دينوري، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ راوندي، سعيد، قصص الانبياء، به كوشش غلامرضا عرفانيان، مشهد، 1409ق؛ زمخشري، محمود، الكشاف، قاهره، 1366ق/ 1947م؛ سنايى، مجدود، ديوان، به كوشش مدرس رضوي، تهران، 1341ش؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، به كوشش هاشم رسولى محلاتى و فضل الله يزدي طباطبايى، بيروت، 1408ق/ 1988م؛ طبري، تاريخ؛ همو، تفسير؛ طوسى، محمد، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، بيروت، 1383ق؛ عهد عتيق؛ فخرالدين رازي، التفسير الكبير، ، قاهره، المكتبة البهيه؛ قرآن كريم؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، 1372ق/ 1952م؛ قمى، على، تفسير، به كوشش طيب موسوي جزائري، قم، 1404ق؛ كرمانى، محمود، البرهان فى توجيه متشابه القرآن، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بيروت، 1406ق/1986م؛ كلينى، محمد، الكافى، به كوشش علىاكبر غفاري، تهران، 1389ق/1348ش؛ مجاهد، ابوالحجاج، تفسير، به كوشش عبدالرحمان طاهر بن محمد سورتى، قطر، 1396ق/1976م؛ مسعودي، على، اثبات الوصية، نجف، كتابخانة حيدريه؛ همو، اخبار الزمان، بيروت، 1386ق/1966م؛ همو، التنبيه و الاشراف، قاهره، 1357ق/1938م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛ معزي، محمد، ديوان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1318ش؛ مقدسى، مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1916م؛ مولوي، مثنوي، به كوشش نيكلسن، تهران، 1363ش؛ ناصر خسرو، ديوان، به كوشش نصرالله تقوي، تهران، 1339ش؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 1379ق/ 1960م؛ نيز:
Bright, J., A History of Israel, London, 1967; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, Boston/New York, 1906; Goldziher, I., Muslim Studies, London, 1967; Jeffery, A., The Foreign Vocabulary of the Qur' ? n, Baroda, 1938; Nicholson, R. A., A Literary History of the Arabs, Cambridge, 1966.