مقدمه:
در کتابخانه آستان قدس رضوی مجموعهای به شماره 16830 با مشخصات زیر وجود دارد:قطع: پالتویی (5 /7 در 9سانتیمتر)؛تعداد سطور: گوناگون؛سال تحریر: 1109 قمری.این مجموعه دارای چهار رساله است که ظاهرا همه از یک مؤلف است. این چهار عبارت است از: 1ـ خطبه نکاح؛ 2ـ سواد یک وقفنامه؛ 3ـ فی تفسیر سورة التوحید؛ 4ـ رساله لئالیاللیالی.
در ابتدای سواد وقفنامه که در برگهای 31 تا 33 نوشته شده نام مؤلف چنین آمده است: «من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی.»متأسفانه نام وی در هیچیک از کتب تراجم و رجال و اعلام نیامده است .
و اطلاعات ما درباره او همین است که این چهار رساله از اوست و با توجه به تاریخ کتابت نسخه، میتوان گفت که وی تا سال 1109 زنده بوده است. القاب «علامه» و «میرزا» نیز اگر تعارف نباشد، نشاندهنده موقعیت والای علمی و اجتماعی اوست.
متن وقفنامه نیز نمایانگر ذوق و هنر و قدرت ادبـی و تسلط نویسنده بر ظرایف ادبیات عرب و ملاحتهای ادب فارسی است و همین نکته علـت اصلی نوشته شدن ایـن متن در این مجموعه است تا شاید به عنوان سرمشقی برای دیگر وقفنامهها مورد استفاده قرار گیرد.
و میتوان گفت به همین دلیل است که کاتب نسخه تمامی مفاد وقفنامـه را نیـاورده و از ذکر جزئیات عین موقوفه و محـل آن خودداری کـرده است. تنها میدانیـم واقـف صاحب منصبی خیرخـواه است که قناتی را بـر حضرت سیدالشهدا ـ سلام اللّه علیه ـ وقف کـرده است.
نمونه ای از انشای وقف نامه از قرن دوازدهم هجری
من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی
بسماللّه الرحمن الرحیم
حمدا لمعبودٍ وقفَ علی سرائر عباده، فلم یَسلب عنهم نعمة الوجود. و حذّر مَن تَخطّی عَن طریق سداده یوم میعاده، فلم یغادر حجة بالصدُود. بشَّر الصالحین الخاشعین له فی السجود بأنّ لهم ماءً مسکوبا فی ظلٍ ممدودٍ. و أنذرَ المُتکبرّین مثویهم و سَیصلونَ سَعیرا و بئس الرفد المرفود. خلّد علینا مُلک فضله فشفَّع طیبات رزقه بما أعدَّ لنا مِن الموعود فی دار الخلود.
و أدام لنا قُرة أعین العرفان فَعرّفنا آیاته بما نَصَب لنا مِن عُقود البرهان، حتی کَفانا الغیوب عَن الشُهود. عَلی فاستَعلی، ودَنی فتعالی. یُطاع فَیقبل، و یُعصی فیتفضّل. سُبحانه سُبحانه، ما أعظم شأنه و أعلی إمتنانه. بدأ خَلق الأنسان مِن طین، و أجری فی طینه عینَ الیقین، و وعدنا بما وفّقنا غِبّما وقفنا علیه ریاض المتقین، بأکوابٍ و أباریق و کأسٍ مِن مَعین.
الحمدللّه الذی إختارنا بین الاُمم بعدَ ما خَلَقنا فی أحسن تقویم، و تَمَّم علینا النِعَم فوق التکریم، فَجَعلنا مِن اُمة مَن بعثهُ رحمةً للعالمین، و خَتَم به النبیّین. و قد کانَ نبیا و آدمُ علیهالسلام بین الماء والطین. فَکَشف الأستار عَن وجوه الأبصار، و کلّف النفوسَ محاسن الآثار، و عرّف القلوبَ عقائد الأخبار. فبلّغ و أعذر، و صَدَع بما یؤمر علی الدین القویم، تجارةً تُنجینا مِن عذابٍ ألیم. شَفیعُ الاُمم، والنُور الأقدم، و أکمل القادسین و مقصود العالم، محمّد الأحمد.
و من شیعته علیُّ بن أبیطالبٍ أمیرالمؤمنین، الأنزع البطین. الأیمان المُزیَّن و زینة الأیمان، والبرهان القاطعُ و قاطعُ البرهان. أشرقَ بنوره الهُدی فی القلوب. و رُدَّتِ الشمسُ بعد الغروب. صنوالرسول، و زوج البتول سیّدة نساء العالمین، و آلهما البررة المعصومین، أبواب المعارف والیقین، و أنوار السماء فی الأرضین، عیون یشرب بها أرباب العلوم، و شجراتُ یُسقونَ من رحیقٍ مختوم. جَرَت نعمتهم علینا فی الأعصار والأمصار، و قَطَرت منهم الأحبار والأخبار فی الأصقاع والأقطار. ولاؤهم مُغنٍ عَن الولائج والأصحاب. و هم فی الحجاب، کما قَضی الشمسُ وراء السحاب، صلواتُ اللّه علیهم أجمعین، أبدَ الآبدین.
و أمّا بعدُ: فانّ الدّنیا قد تنکّرت و ذهبت أیّامها، و تقطّعت أسبابِها و زمامها. والآخرةُ أذِنَت علی الأقبال بطلیعة نَهب الأموال. فطوُبی لعبدٍ أفاقَ للّه و فاقَ حُبَّه، فاتّبعٍ تقواهُ، و تتّبع عقله دونَ قواه، وواسی أخا الغیب و ساواهُ، و عزلَ له نصیبا مماهواه، و نادی شُحَّ نفسه فی سلوک سبیلٍفنوی نواهُ، و لم یَخلِد الی الأرضِ مُتّبعا هواهُ.
و بُشری لمن دالّه التفکیرُ علی طریق النجاة، فأعرضَ عن زَهرة الحیاة الدّنیا و لم یتعرض بِشُبهَةٍ، و إنصرفَ مع الذین یُریدون وَجَهُه، فوقف موقفا عالیا بعدما صار من البلایا ناجیا، فأوقعَ نظر خلده الیه، و ألقی مابیده لما بین یدیه. فَهمَّ بِصَدَقةٍ یُجریها فی حیاته، و سَنَّ سُنّةً یُعمل بها بعد وفاته.فربحت تجارته فی بیع دُنیاه بآخرته، و شَری نفسه إبتغاء مرضاته، فبدّل اللّهُ حقیره مِن عَظیمهِ، و قلیله مِن کثیره، و أفرش له مَهدا إذا نَزَل عن سریره.
خامه ای که از قلم تصویرش نقش معنی توان کشید، و نامه ای که از ناطقه ضمیرش طنطنه «لِمَن المُلک» توان شنید، ثبت رقم والای توحید غفّارِ قهّاری است که نفوس کاینات را بیوساطت آباء و اُمّهات از مشیمه صُنع به ید قدرت برآورده.
و سیم نقوش زیبای حمد صانع کریمی که کافّه موجودات را به محض أبداع و اختراع، بلاتوسط آلت و مدّت، و بدون سابقه هیولی و صورت نعمت هستی بخشیده.
مالِکُالمُلکی که کف آب را ماده سماوات ساخته، تا هویدا گردد که پستی را بلندی میتوان داد، و غَنیّ بالذّاتی که أغنیاء را به حرص مُبتلی کرده، تا روشن شود که بینیازی در سبکباری میتوان بود، قلب صنوبری را مخزن أسرار ملکوت ساخت، و طایر بال را به بال شوق لاهوت نواخت.
ناطقه به کدام بیان بهصدد حَمد درآید، و دل به چه معرفت و شناخت در سُرادق ذکر سراید، و ثنایی که دعوات را إجابت بخشد، و دعایی که بلاشبهه به أستجابت رسد،
کرامالکاتبین را شوق شنیدن و نوشتن، و ملائکه رافعین أعمال را ذوق بالا بردن و زود رسانیدن کلمهای که در عرش قرین حقایق است، و کلامی که حقّ به مضمونش ناطق.
صلوات نامحدود و درود غیرمعدود، بر رسول مطهّر، و صاحب کوثر، سرور کائنات، و شهنشاه موجودات، سپهسالاری که آیه «وَجئنابِکَ عَلی هؤلاءِ شَهیدا» عَلَمی است از أعلام رُتبت و عظمتش، و کریمه «لِیَغفِرلَکَ اللّهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأخَّر» آیتی است.
از آیات شفاعت و مرحمتش. و بر أفصح و أصبح و أسخی و أشجع و أسبق و أقرب، و أنجب و أعلم و أکرم و أزهد، و أعبد و أکمل و أفضل المنصوص بنصّ الغدیر بعد «إنَّما وَلیّکُم اللّهُ وَ رَسولُه»، المجاهد لیلة الهریر، غِبّ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللّه». و آلأخیار به سوره «هَل أَتی»، و أهلبیت أطهار به آیه «إنّما»، که شُفعاء مؤمنین، و وسائل دنیا و دیناند. اللّهم صلّ علی محمدٍ و آله، کما صلّیتَ عَلی ابراهیم و آلإبراهیم.
و بعد: بر سینهشکافان شوق معرفت و بادپیمایان راه حقیقت، باریافتگان عرش معنی و دریافتگان نشئه تجلاّ، پوشیده و پنهان نیست که متاع دنیا را در دنیا حَظّی نیست، که جبر مشاق تحصیلش تواندنمود و مال و منال را آن مقدار فایده نیست .
که مساوی تعبِ محافظت و نگهبانیش تواند بود، کدام دل گلی از تمنی چید که خاری در دستش نخلید، و کدام سینه جرعه کشید که ته جُرعه نچشید.
«مَعَ کُلّ أکلةٍ غُصَص، و فی کلّ جرعةٍ شَرق» (1) بر تقدیری که از أفغان حادثات درامان ماند، و از مار و موش حُسادّ و أبناء زمان سالم باشد، آنقدر ناسپاس حقیقتن شناس است که ساعتی همراهی صاحب خویش در سفر ضروری، و رجوع به مأوای أصلی که نسبت به هر نفس قریب و نصیب است نمیکند.
مگر آنکه وسیله خیر و فیض غیر شود، و بـه صورت زیبـای ثواب جزیـل، و لباس دیبـای أجر جزیـل قائلاً «إنّ ذلـک کـذلک»، جلوهگر رفیقِ موافق، و أنیس مُصادق، و جزء لا ینفکّ گردد. «الدّنیا مزرعةُ الأخرة».
ولهذا صاحب وقوفان کارخانه کونین، و باریکبینان به هم بافتن تاروپود نشأتین وقت عزیز را ضایع نکرده، صرف بندگی و سرمایه خویش را وقف رضا و طاعت مولای حقیقی نموده، مزخرف پرنقشونگار را از برانداخته، و بر أمتعه جهان دستی افشانده، دیگری را بهرهمند گردانیده اند.
فی الصحیح عن الأمام أبیعبداللّه علیهالسلام: «لَیس یُتَّبع الرجل بَعد موته منَ الأجر إلاّ ثلاثُ خصالٍ، صدقة اجراها فی حیوته فهی تجری بعد موته، و سُنّة هدیً سَنَّها فهی تُعمل بها بعد موته، و ولد صالح یدعوله.»
بناءً علی هذا وقف مؤبّد و حبس مُخلّد گردانید قربةً الی اللّه و طلبا لمرضاته، نوابّ مستطاب أختر بُرج سیادت و نجابت، گوهر درج هدایت و نقابت، سلاله دودمان دولت و إقبال، نقاوه خاندان عزّت و إجلال، مهر سپهر عظمت و کامکاری، گُل همیشه بهار رعیت پروری و شهریاری، مجمع مجدین صلاحیت و فرزانگی، جامع مرتبتین درویشی و بزرگی. نظاما لسلسلة السّیادة والنجابة والنقابة والدولة والعظمة والأجلال،
میرزائی أکابر، ملاذی، خلف الصدق نوّاب مُعلّی القاب، فرشتهسیرت، خُجسته سریرت، السیّد السّند، الحسیب الأکمل، الواصل الی رحمة اللّه الأجلّ، غفر اللّه له بلطفه الخفیّ والجلیّ، در سبیل إمام هُمام، و سرور أنام، زبده أعلی علیین، و سُلاله طه و یس، ثمره شجره رسالت،
و غُصن دوحه ولایت، پرورده ید صُنع در حجر بتول، مکیده شیر عصمت از انگشت رسول، خون شهادتش گلگونه رخسار شفاعت، و قطره أشک تعزیتش بضاعت أبر رحمت، سعادت دارین خانه زاد عرفانش و نعمت کونین وقف إخلاصپیشگان خاندانش.
از آنوجه که خاک مرقدش مسجد جبهه است، سیمای توسطش در قبول عبادت لایح. و به آن علت که در تربتش شفاء اُمّت است، توقف صحت دین بر ولایتش واضح. پیشوایی که در آینه «إنّی سقیم» مثال بیمثال إمامتش هویدا، و بزرگواری که از سرادق «وَفَدیناه بِذبحٍ عَظیم» مزید رتبهاش بر أنبیاء پیداست.
غوّاص اندیشه کدام گوهر مدیح به دست آورد که لائق گوشواره عرش جلالش تواند بود، و ناطقه هنر به کدام بیان بلاغت أثر گویا گردد، که در میان عالم ثناء کونین تواند نمود؟ الذی قال الرسول صلّی اللّه علیه و آله: «إبنی هـذا امام، أبنُ امام، أخو امام، أبو امام، أبو أئمـةٍ تـسعةٍ تاسعهـم قائمهـم.»
تمامی مجاری و منابع قنوه جاریه در قریه فلان مع مشتقات و ضمائم و حرائم و سائر مایتّبعها وما یتعلق بها....
نویسنده: محمد رضا انصاری قمیدر ابتدای سواد وقفنامه که در برگهای 31 تا 33 نوشته شده نام مؤلف چنین آمده است: «من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی.»متأسفانه نام وی در هیچیک از کتب تراجم و رجال و اعلام نیامده است .
و اطلاعات ما درباره او همین است که این چهار رساله از اوست و با توجه به تاریخ کتابت نسخه، میتوان گفت که وی تا سال 1109 زنده بوده است. القاب «علامه» و «میرزا» نیز اگر تعارف نباشد، نشاندهنده موقعیت والای علمی و اجتماعی اوست.
متن وقفنامه نیز نمایانگر ذوق و هنر و قدرت ادبـی و تسلط نویسنده بر ظرایف ادبیات عرب و ملاحتهای ادب فارسی است و همین نکته علـت اصلی نوشته شدن ایـن متن در این مجموعه است تا شاید به عنوان سرمشقی برای دیگر وقفنامهها مورد استفاده قرار گیرد.
و میتوان گفت به همین دلیل است که کاتب نسخه تمامی مفاد وقفنامـه را نیـاورده و از ذکر جزئیات عین موقوفه و محـل آن خودداری کـرده است. تنها میدانیـم واقـف صاحب منصبی خیرخـواه است که قناتی را بـر حضرت سیدالشهدا ـ سلام اللّه علیه ـ وقف کـرده است.
نمونه ای از انشای وقف نامه از قرن دوازدهم هجری
من منشات حضرت اجل علامه میرزا صدرالدین محمد یزدی
بسماللّه الرحمن الرحیم
حمدا لمعبودٍ وقفَ علی سرائر عباده، فلم یَسلب عنهم نعمة الوجود. و حذّر مَن تَخطّی عَن طریق سداده یوم میعاده، فلم یغادر حجة بالصدُود. بشَّر الصالحین الخاشعین له فی السجود بأنّ لهم ماءً مسکوبا فی ظلٍ ممدودٍ. و أنذرَ المُتکبرّین مثویهم و سَیصلونَ سَعیرا و بئس الرفد المرفود. خلّد علینا مُلک فضله فشفَّع طیبات رزقه بما أعدَّ لنا مِن الموعود فی دار الخلود.
و أدام لنا قُرة أعین العرفان فَعرّفنا آیاته بما نَصَب لنا مِن عُقود البرهان، حتی کَفانا الغیوب عَن الشُهود. عَلی فاستَعلی، ودَنی فتعالی. یُطاع فَیقبل، و یُعصی فیتفضّل. سُبحانه سُبحانه، ما أعظم شأنه و أعلی إمتنانه. بدأ خَلق الأنسان مِن طین، و أجری فی طینه عینَ الیقین، و وعدنا بما وفّقنا غِبّما وقفنا علیه ریاض المتقین، بأکوابٍ و أباریق و کأسٍ مِن مَعین.
الحمدللّه الذی إختارنا بین الاُمم بعدَ ما خَلَقنا فی أحسن تقویم، و تَمَّم علینا النِعَم فوق التکریم، فَجَعلنا مِن اُمة مَن بعثهُ رحمةً للعالمین، و خَتَم به النبیّین. و قد کانَ نبیا و آدمُ علیهالسلام بین الماء والطین. فَکَشف الأستار عَن وجوه الأبصار، و کلّف النفوسَ محاسن الآثار، و عرّف القلوبَ عقائد الأخبار. فبلّغ و أعذر، و صَدَع بما یؤمر علی الدین القویم، تجارةً تُنجینا مِن عذابٍ ألیم. شَفیعُ الاُمم، والنُور الأقدم، و أکمل القادسین و مقصود العالم، محمّد الأحمد.
و من شیعته علیُّ بن أبیطالبٍ أمیرالمؤمنین، الأنزع البطین. الأیمان المُزیَّن و زینة الأیمان، والبرهان القاطعُ و قاطعُ البرهان. أشرقَ بنوره الهُدی فی القلوب. و رُدَّتِ الشمسُ بعد الغروب. صنوالرسول، و زوج البتول سیّدة نساء العالمین، و آلهما البررة المعصومین، أبواب المعارف والیقین، و أنوار السماء فی الأرضین، عیون یشرب بها أرباب العلوم، و شجراتُ یُسقونَ من رحیقٍ مختوم. جَرَت نعمتهم علینا فی الأعصار والأمصار، و قَطَرت منهم الأحبار والأخبار فی الأصقاع والأقطار. ولاؤهم مُغنٍ عَن الولائج والأصحاب. و هم فی الحجاب، کما قَضی الشمسُ وراء السحاب، صلواتُ اللّه علیهم أجمعین، أبدَ الآبدین.
و أمّا بعدُ: فانّ الدّنیا قد تنکّرت و ذهبت أیّامها، و تقطّعت أسبابِها و زمامها. والآخرةُ أذِنَت علی الأقبال بطلیعة نَهب الأموال. فطوُبی لعبدٍ أفاقَ للّه و فاقَ حُبَّه، فاتّبعٍ تقواهُ، و تتّبع عقله دونَ قواه، وواسی أخا الغیب و ساواهُ، و عزلَ له نصیبا مماهواه، و نادی شُحَّ نفسه فی سلوک سبیلٍفنوی نواهُ، و لم یَخلِد الی الأرضِ مُتّبعا هواهُ.
و بُشری لمن دالّه التفکیرُ علی طریق النجاة، فأعرضَ عن زَهرة الحیاة الدّنیا و لم یتعرض بِشُبهَةٍ، و إنصرفَ مع الذین یُریدون وَجَهُه، فوقف موقفا عالیا بعدما صار من البلایا ناجیا، فأوقعَ نظر خلده الیه، و ألقی مابیده لما بین یدیه. فَهمَّ بِصَدَقةٍ یُجریها فی حیاته، و سَنَّ سُنّةً یُعمل بها بعد وفاته.فربحت تجارته فی بیع دُنیاه بآخرته، و شَری نفسه إبتغاء مرضاته، فبدّل اللّهُ حقیره مِن عَظیمهِ، و قلیله مِن کثیره، و أفرش له مَهدا إذا نَزَل عن سریره.
خامه ای که از قلم تصویرش نقش معنی توان کشید، و نامه ای که از ناطقه ضمیرش طنطنه «لِمَن المُلک» توان شنید، ثبت رقم والای توحید غفّارِ قهّاری است که نفوس کاینات را بیوساطت آباء و اُمّهات از مشیمه صُنع به ید قدرت برآورده.
و سیم نقوش زیبای حمد صانع کریمی که کافّه موجودات را به محض أبداع و اختراع، بلاتوسط آلت و مدّت، و بدون سابقه هیولی و صورت نعمت هستی بخشیده.
مالِکُالمُلکی که کف آب را ماده سماوات ساخته، تا هویدا گردد که پستی را بلندی میتوان داد، و غَنیّ بالذّاتی که أغنیاء را به حرص مُبتلی کرده، تا روشن شود که بینیازی در سبکباری میتوان بود، قلب صنوبری را مخزن أسرار ملکوت ساخت، و طایر بال را به بال شوق لاهوت نواخت.
ناطقه به کدام بیان بهصدد حَمد درآید، و دل به چه معرفت و شناخت در سُرادق ذکر سراید، و ثنایی که دعوات را إجابت بخشد، و دعایی که بلاشبهه به أستجابت رسد،
کرامالکاتبین را شوق شنیدن و نوشتن، و ملائکه رافعین أعمال را ذوق بالا بردن و زود رسانیدن کلمهای که در عرش قرین حقایق است، و کلامی که حقّ به مضمونش ناطق.
صلوات نامحدود و درود غیرمعدود، بر رسول مطهّر، و صاحب کوثر، سرور کائنات، و شهنشاه موجودات، سپهسالاری که آیه «وَجئنابِکَ عَلی هؤلاءِ شَهیدا» عَلَمی است از أعلام رُتبت و عظمتش، و کریمه «لِیَغفِرلَکَ اللّهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأخَّر» آیتی است.
از آیات شفاعت و مرحمتش. و بر أفصح و أصبح و أسخی و أشجع و أسبق و أقرب، و أنجب و أعلم و أکرم و أزهد، و أعبد و أکمل و أفضل المنصوص بنصّ الغدیر بعد «إنَّما وَلیّکُم اللّهُ وَ رَسولُه»، المجاهد لیلة الهریر، غِبّ «یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللّه». و آلأخیار به سوره «هَل أَتی»، و أهلبیت أطهار به آیه «إنّما»، که شُفعاء مؤمنین، و وسائل دنیا و دیناند. اللّهم صلّ علی محمدٍ و آله، کما صلّیتَ عَلی ابراهیم و آلإبراهیم.
و بعد: بر سینهشکافان شوق معرفت و بادپیمایان راه حقیقت، باریافتگان عرش معنی و دریافتگان نشئه تجلاّ، پوشیده و پنهان نیست که متاع دنیا را در دنیا حَظّی نیست، که جبر مشاق تحصیلش تواندنمود و مال و منال را آن مقدار فایده نیست .
که مساوی تعبِ محافظت و نگهبانیش تواند بود، کدام دل گلی از تمنی چید که خاری در دستش نخلید، و کدام سینه جرعه کشید که ته جُرعه نچشید.
«مَعَ کُلّ أکلةٍ غُصَص، و فی کلّ جرعةٍ شَرق» (1) بر تقدیری که از أفغان حادثات درامان ماند، و از مار و موش حُسادّ و أبناء زمان سالم باشد، آنقدر ناسپاس حقیقتن شناس است که ساعتی همراهی صاحب خویش در سفر ضروری، و رجوع به مأوای أصلی که نسبت به هر نفس قریب و نصیب است نمیکند.
مگر آنکه وسیله خیر و فیض غیر شود، و بـه صورت زیبـای ثواب جزیـل، و لباس دیبـای أجر جزیـل قائلاً «إنّ ذلـک کـذلک»، جلوهگر رفیقِ موافق، و أنیس مُصادق، و جزء لا ینفکّ گردد. «الدّنیا مزرعةُ الأخرة».
ولهذا صاحب وقوفان کارخانه کونین، و باریکبینان به هم بافتن تاروپود نشأتین وقت عزیز را ضایع نکرده، صرف بندگی و سرمایه خویش را وقف رضا و طاعت مولای حقیقی نموده، مزخرف پرنقشونگار را از برانداخته، و بر أمتعه جهان دستی افشانده، دیگری را بهرهمند گردانیده اند.
فی الصحیح عن الأمام أبیعبداللّه علیهالسلام: «لَیس یُتَّبع الرجل بَعد موته منَ الأجر إلاّ ثلاثُ خصالٍ، صدقة اجراها فی حیوته فهی تجری بعد موته، و سُنّة هدیً سَنَّها فهی تُعمل بها بعد موته، و ولد صالح یدعوله.»
بناءً علی هذا وقف مؤبّد و حبس مُخلّد گردانید قربةً الی اللّه و طلبا لمرضاته، نوابّ مستطاب أختر بُرج سیادت و نجابت، گوهر درج هدایت و نقابت، سلاله دودمان دولت و إقبال، نقاوه خاندان عزّت و إجلال، مهر سپهر عظمت و کامکاری، گُل همیشه بهار رعیت پروری و شهریاری، مجمع مجدین صلاحیت و فرزانگی، جامع مرتبتین درویشی و بزرگی. نظاما لسلسلة السّیادة والنجابة والنقابة والدولة والعظمة والأجلال،
میرزائی أکابر، ملاذی، خلف الصدق نوّاب مُعلّی القاب، فرشتهسیرت، خُجسته سریرت، السیّد السّند، الحسیب الأکمل، الواصل الی رحمة اللّه الأجلّ، غفر اللّه له بلطفه الخفیّ والجلیّ، در سبیل إمام هُمام، و سرور أنام، زبده أعلی علیین، و سُلاله طه و یس، ثمره شجره رسالت،
و غُصن دوحه ولایت، پرورده ید صُنع در حجر بتول، مکیده شیر عصمت از انگشت رسول، خون شهادتش گلگونه رخسار شفاعت، و قطره أشک تعزیتش بضاعت أبر رحمت، سعادت دارین خانه زاد عرفانش و نعمت کونین وقف إخلاصپیشگان خاندانش.
از آنوجه که خاک مرقدش مسجد جبهه است، سیمای توسطش در قبول عبادت لایح. و به آن علت که در تربتش شفاء اُمّت است، توقف صحت دین بر ولایتش واضح. پیشوایی که در آینه «إنّی سقیم» مثال بیمثال إمامتش هویدا، و بزرگواری که از سرادق «وَفَدیناه بِذبحٍ عَظیم» مزید رتبهاش بر أنبیاء پیداست.
غوّاص اندیشه کدام گوهر مدیح به دست آورد که لائق گوشواره عرش جلالش تواند بود، و ناطقه هنر به کدام بیان بلاغت أثر گویا گردد، که در میان عالم ثناء کونین تواند نمود؟ الذی قال الرسول صلّی اللّه علیه و آله: «إبنی هـذا امام، أبنُ امام، أخو امام، أبو امام، أبو أئمـةٍ تـسعةٍ تاسعهـم قائمهـم.»
تمامی مجاری و منابع قنوه جاریه در قریه فلان مع مشتقات و ضمائم و حرائم و سائر مایتّبعها وما یتعلق بها....
پی نوشت:
1-خستگی.
منبع:میراث جاویداناین مقاله در تاریخ 1402/1/9 بروز رسانی شده است