آسيب شناسي دين پژوهي معاصر

بحث هايي که امروزه در قالب هاي مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح مي شود عموماء بحث هاي فلسفي است که تحت عنوان فلسفه دين قابل جمع است. بحث هايي چون زبان دين، فهم دين، معرفت دين، قرائت پذيري دين، پلوراليزم...
يکشنبه، 17 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب شناسي دين پژوهي معاصر
آسيب شناسي دين پژوهي معاصر
آسيب شناسي دين پژوهي معاصر

نويسنده:حجت الاسلام علي اکبر رشاد
اين نوشتار متن سخنراني حجت الاسلام علي اکبر رشاد در مدرسه نواب مشهد مي باشد.

مقدمه

بحث هايي که امروزه در قالب هاي مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح مي شود عموماء بحث هاي فلسفي است که تحت عنوان فلسفه دين قابل جمع است. بحث هايي چون زبان دين، فهم دين، معرفت دين، قرائت پذيري دين، پلوراليزم يا کثرت گرايي ديني و حتي سکولاريزم از حيثي، جزء مباحث فلسفه دين به شمار مي آيند.
کساني که اين مباحث را در قالب کتاب، مقاله، سخنراني و کلاس طرح مي کنند چه بسا همه آنها غرض منفي نداشته باشند و قصدشان اين نباشد که به دين لطمه بخورد، اما تصور نمي کنند که طرح نادرست اين مباحث چه آثار سويي در ايمان مردم و عقايد جوانان و استحکام دينانت خواهد داشت. مطمئناء در بين اين افراد کساني نيز هستند که اين بحث ها را مغرضانه طرح مي کنند. اگر چه اين مباحث در دهه اخير وارد ادبيات دين پژوهي ما گرديده اند اما بي پيشينه هم نمي باشند و برخي از آنها به صورت ديگري در منابع خود ما مطرح گرديده است و مي توان از اين منابع آن ها را استخراج نمود. به نظر مي رسد طرح اين مباحث در قالب امروزين آن و از زاويه و پايگاهي که امروزه مطرح مي شود عمدتاء هدفي جز لطمه زدن به ايمان ديني را تعقيب نمي کند.
در برخي موارد خطا در فهم اين مباحث نيز مشکل را مضاعف مي کند. مثلاء در بحث قرائت پذيري دين و قرائات متعدد از دين حتي بعضي از افراد شناخته شده و صاحب رساله به دليل عدم توجه به مباني، دلايل و لوازم پذيرش قرائات مختلف از دين، به تأييد آن مي پردازد. علت اصلي اين است که برخي از آقايان تصور مي کنند همانگونه که مجتهدين آراء متفاوتي مثلاء در فقه دارند، اين همان قرائت پذيري است و توجه ندارند که اين اصلا محل بحث نيست و متأسفانه چون معناي بحث را نمي دانند گاهي اظهارنظرهايي مي کنند که ايجاد مشکل مي کند. به عنوان نمونه اي ديگر، کساني مي گويند که ما اومانيزم اسلامي هم داريم. اسلام هم اومانيزم را تاييد مي کند و بالاترين اومانيزم را ما در اسلام داريم. اين تعابير را من حتي از بعضي مشاهير شنيده ام، اما اين افراد توجه ندارند که اومانيزم به معناي اعتنا و احترام به منزلت انسان نيست. اومانيزم معناي ديگري دارد و با خدا محوري جمع نمي شود. اومانيزم در واقع انسان مداري را براي حذف خدا و در مقابل خدا محوري مطرح مي کند و ربطي به آيات قرآني دربارة مقام و منزلت انسان ندارد. در محضر يکي از مراجع از اين گونه اظهارنظرها گله مي کردم. گفتم وقتي ما به دانشگاه مي رويم، دانشجو مي گويد ديديد فلان آقا هم مي گويد اسلام قرائت پذير است. پس چرا شما اينقدر آن را نقد مي کنيد. وقتي موضوع را مطرح کردم ديدم آن بزرگوار مي گويد؛ بله اسلام قرائت پذير است اما هر کسي حق ندارد قرائت از اسلام داشته باشد. ديدم خود ايشان هم توجه ندارد که متأسفانه اين خطاها در فهم پذيرفته شوند، لوازمي را با خود خواهند داشت که به تدريج دين را به حاشيه مي راند. با اين مقدمه اي که ذکر شد بحث آسيب شناسي دين پژوهي معاصر'‌ را آغاز خواهيم کرد.

حوزه هاي دين پژوهي

دين پژوهي به مثابه يک رشته به دو حوزه تقسيم مي شود: مطالعه دربارة دين و مطالعه در دين، مطالعه درباة دين يا مطالعه فراديني، مطالعه دين از برون و و مطالعه در دين يا مطالعه درون ديني، مطالعه دين از درون است. هر گونه مطالعه درباره دين و در دين را مي توانيم دين پژوهي قلمداد کنيم. در اين صورت دين پژوهي شامل علوم بسياري مي شود که از جمله آنها مي توان از فلسفه دين، کلام، جامعه شناسي دين، روان شناسي دين، پديدارشناسي دين، مردم شناسي دين، تفسير و مناهج التفسير و اصول فقه نام برد. اين علوم يا دربارة دين مطالعه مي کنند مانند فلسفه دين، جامعه شناسي دين و روان شناسي دين (البته دقيق تر اين است که بگوييم جامعه شناسي دين و روان شناسي دين درباره دينداري مطالعه مي کنند نه درباره دين) يا در دين مثل تفسير، کلام و فقه. لذا بسياري از علوم را مي توانيم ذيل عنوان دين پژوهي نام ببريم.

جريان هاي دين پژوهي معاصر در ايران

در کشور ما هم اکنون سه جريان دين پژوهي وجود دارد:
1- جريان دين پژوهي سنتي
2- جريان دين پژوهي متجدد
3- جريان دين پژوهي مجدد
جريان اول عمدتاء به مباحث درون ديني مي پردازد و کمتر به مباحث برون ديني و مباحث جديد روي مي آورند. با اينکه مباحثي چون فلسفه دين، جامعه شناسي دين و روان شناسي دين چندين سال پيش از غرب وارد کشور ما شده اما جريان سنتي کمتر به آنها پرداخته است. شاخصه اصلي جريان سنتي اين است که اين جريان نسبت به معارفي که از پيشينيان به ما رسيده به شدت متصلب است و در پي نوآوري، ابداع و نظريه پردازي نيست. جريان سنتي تصور مي کند هيچ خدشه اي به معارف و ذخايري که از گذشتگان به ما رسيده است، وارد نيست و گرفتار نوعي تقطيع اجتهاد در حوزه دين پژوهي شده است. به هر حال اجتهاد فقط مختص فقه نيست بلکه يک متکلم صاحب نظر يا يک متفکر صاحب نظر در اخلاق بايد در حوزه هاي مربوط به خود به اجتهاد بپردازد. اما جريان دين پژوهي متجدد، جرياني است که به شدت دلداده دستاوردهاي علمي و فکري، فرامرزي است. از ديدگاه اينان آنچه از غرب فرا مي رسد حق و حجت و دل پذير است و از آن استقبال مي کند.
خوشبختانه از آغاز دهه بيست با ظهور علامه طباطبايي جرياني در حوزه ها شکل گرفت که از آن به عنوان جريان مجدد نام مي بريم. اين جريان از يک طرف به ذخاير و معارفي که حاصل دسترنج متفکران، حکيمان، فقيهان، متکلمان و مفسران گذشته است اعتنا دارد و آنها را سرمايه مي داند و از اين حيث با جريان اول اشتراک دارد و از طرف ديگر به مباحث جديد و آرا و مکاتب تازه هم چشمي دارند. جريان مجدد ضمن مطالعه در مباحث جديد اگر حرف حقي در آن يافت، مي پذيرد و از اين حيث به جريان دوم نزديک است. اين جريان با جريان هاي سنتي و متجدد دو تفاوت دارد:
1- هر دو جريان سنتي و متجدد، مقلدند و اين مقلد نيست بلکه محقق است.
2- اين جريان نه نسبت به معارف پيشينيان متصلب است و نه دلباخته تفکرات مدرن است.
جريان مجدد فقط به يافت ها و داشته هايي که ديگران عرضه مي کند اکتفا نمي کند، خود بنا دارد ابداع کند، نظريه پردازي و نوآوري نمايد. علامه طباطبايي در فلسفه چنين کرد، هم فلسفه صدرايي را با نوشت کتاب بدايه و نهايه منقح کرد و هم با نوشتن کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم حرف هاي تازه و نو در فلسفه آورد به طوري که مکتب جديدي در فلسفه به نام نوصدرايي پديد آمد. مرحوم استاد مطهري نيز در حوزه کلام چنين نقشي ايفا کرد. ايشان در مجموعه اصول جهان بيني اسلامي و کتاب عدل الهي حرف هاي جديدي زده و سامان تازه اي به علم کلام داده است. کتاب جهان بيني آقاي مطهري در واقع کتاب جديد است، همان مباحث و اصول عقايد آقاي مطهري در واقع کتاب جديد است، همان مباحث و اصول عقايد را با ساختاري جديد و تازه و زاويه اي نو بحث مي کند. بسياري از مباحثي که امروزه مطرح است ايشان در حدود بيست و پنج سال قبل به آنها پرداخته است. اول کسي که در ايران تعبير کلام جديد را به کار برده است مرحوم استاد مطهري است. البته بايد توجه داشته باشيد اصطلاح کلام جديد که در بعضي از آثار امروزه به کار مي رود به معناي تعبير شهيد مطهري نيست. امروزه گاهي به نوعي کلام که متأثر از کلام پروتستاني است، اطلاق مي کنند.
به هر حال هر يک از سه جريان فوق جايي ارزيابي و بررسي دارد. آسيب ها و آفاتي متوجه هر سه جريان مي باشد. من در جاي ديگري به نقد جريان سنتي تحت عنوان بايسته هاي کنوني دين پژوهي'‌ پرداخته ام اما در اين جلسه مي خواهم به ارزيابي و نقد جريان متجدد که به دنبال ارايه يک نوع دين پژوهي و الهيات پروتستان ليبرالي در ايران است، بپردازم.

ارزيابي و نقد جريان متجدد در حوزه دين پژوهي

جريان دين پژوهي متجدد، جرياني متأثر از پروتستانتيزم غربي و الهيات مدرن غربي يا الهيات بعد از رنساس است. پروتستانتيزم يعني مذهب اعتراض يا اعتراض گرايي که توسط افرادي چون کاربين و لوتر پايه گذاري گرديد. هم اکنون سه مذهب بزرگ در بين مسيحي ها رايج است. مذهب کاتوليک که قديمي تر از ديگر مذاهب مسيحي است، مذهب ارتدوکس که کيشي سخت و متعصب است و مذهب سوم پروتستانتيزم که جديد است و در مقابل دو مذهب ديگر ظهور کرده است. اولين مباحثي که از طرف پايه گذارن پروتستانتيزم مطرح گرديد همين مباحث قرائت پذيري دين و ارائه قرائت جديد از مسيحيت و انجيل بود، يعني همان مباحثي که هم اکنون در ايران در غالب اصلاحات و ادبيات اسلامي توسط جريان متجدد ارائه مي شود.
اولين آفتي که متوجه اين جريان است، روي آوردن اين جريان به يک موج ترجمه آن هم از نوع غير آشکار و ناصحيح است. واحد ترجمه گاهي واژه ها هستند و واژه ها ترجمه مي شوند که اصطلاحاء به آن ترجمه تحت الفظي مي گوييم. گاهي واحد ترجمه پاراگراف است که به آن ترجمه آزاد مي گوييم و گاهي واحد ترجمه کتاب است که يک کتاب را به طور کامل برمي گردانند. در هر کدام از اين موارد نام نويسنده، منبع و مأخذ آن مشخص است اما اخيراء چيز جديدي باب شده و آن اين است که واحد ترجمه يک مکتب است، يک مذهب است، يک گرايش است بي آنکه به کتب مشخص، کاتبين مشخص و يا مؤلفين مشخص اشاره بشود. در نتيجه امروز مسائلي در کشور ما مطرح مي شود که مسأله ما نيست. مسأله تعارض عقل و دين مسأله مسيحي ها است. در اسلام که عقل يکي از منابع ديني است، مسأله تعارض علم و دين وجود ندارد. مبحث قرائت پذير بودن متون ديني، مسأله کتب مندرس و تحريف شده و پريشان غربي هاست. متون ديني آنها به گونه اي است که قرائت پذير است. متن مبهم است، تحريف شده و دست خورده است. اين تحريفات باعث بوجود آمدن مسأله تعارض عقل و دين گشته است، لذا به ناچار براي حل معضل تعارض علم و دين بايد توجيهاتي بيابند که اين تعارض را حل نمايد. يکي از راه حل هاي اين تعارض، ارائه قرائت هاي جديد از دين است. همچنين سکولاريزم براي مسيحيت يک مطلب کاملاء طبيعي است. آن مذهبي که مي گويد اگر به گونه راست تو سيلي نواختند، گونه چپ را آماده کن و آن را بپذير، آن مذهبي که مي گويد اگر کسي اشتياق به بهشت دارد غذا خوردن با سگ هم براي او زياد است و آن مذهبي که تارک دنيا و دنياگريز است، اصالتاء سکولار و خواهان جدايي دين از سياست است. آن مذهبي که رسالت دين را تنظيم روابط مشخص انسان با خدا مي داند و کاري به مسايل اجتماعي و سياسي ندارد، ذاتاء سکولار است. اما مذهبي که هفتاد و دو باب فقه اش به جز دو سه باب که مربوط به عبادات است، مملو از مسايل سياسي و اجتماعي است، نمي تواند سکولار باشد. پس سکولاريزم هم مسأله ما نيست. مسأله پلوراليزم هم به همين صورت است. جنگ هاي ديني و مذهبي که در غرب راه افتاد باعث شد تا دنياي غرب به ناچار به ايده پلوراليزم تن در دهد. به همين ترتيب مباحث بسياري از اين دسته هستند که مسأله ما نيستند. مسائلي هستند که براي جامعه ديگري و در فرهنگي ديگر، به طور طبيعي و غير طبيعي متولد شده و رشد نموده اند و جا باز کرده اند و چه بسا براي خود آنها تبيين هم نشده باشد. به هر حال آراء و افکاري از آن سوي مرز در غالب ترجمه مستقيم و غير مستقيم، مشخص و غير مشخص در کشور ما عرضه مي شود، که مشکل آفرين بوده است.
آسيب ديگري که جريان دين پژوهي متجدد گرفتار آن است، خلط مباحث و خلط بين دانش ها است. فردي قريب بيست سال از موضع يک متکلم و به نام يک متعلم در کشور مقاله مي نويسد اما مقالاتي که متکلمانه و متعلمانه نيست. مقالاتي که کلامي نيست بلکه مربوط به حوزه فلسفه دين مي شود ولي با سيمايي متکلمانه و متعلمانه ارائه مي گردند. مباحثي مثل قرائت پذيري دين، معرف دين و کثرت گرايي ديني که جزء فلسفه دين است.
کلام دانشي است درون ديني و ملتزم به دين و رسالتش دفاع از دين است و نسبت به حقانيت دين دغدغه دارد و در اين ترديدي نيست. اما فلسفه دين، دانشي است برون ديني و غايتش دفاع از دين نيست. يک فيلسوف دين بدون دغدغه درباره حقانيت دين، با دين مواجه مي شود و به دين به عنوان يک معرفت درجه دو نگاه مي کند و همانگونه که مثلاء به مطالعه جامعه مي پردازد دين را مورد مطالعه قرار مي دهد. بنيان گذاران فلسفه دين نوعاء ملحدان بوده اند، چرا که مسائل فلسفه دين مسائلي است که بيشتر ملحدان با آن مواجه مي شدند و به همين دليل نتايج مباحث آنها غالباء به نقص دين و نقد دين منجر مي شد. حال اين که کسي به عنوان يک متکلم از موضع يک فيلسوف دين سخن بگويد، خطاست. يک متلکم نمي تواند به طرح مباحثي بپردازد که منجر به رد دين يا عقايد مسلم دين و ضروريات ديني شود. نمي توان ژست يک متکلم را به خود گرفت و فيلسوفانه با دين برخورد کرد. بنابراين بايد مراقب خلط بين مباحث و دانش ها باشيم.
آفت ديگري که قابل طرح است اين است که در اين سال ها مباحثي در جامعه مطرح مي شود که سعي دارد دين را از کارايي و کارآمدي بياندازد و به نظر مي رسد در بسياري از موارد عمدي باشد. حمله ها و هجمه ها متوجه زوايايي از حرکت دين است که در مقام عمل مي تواند کارآمد باشد و سعي بر اين است که دين به حاشيه رانده شود. به همين دليل فقه بيشتر مورد حمله قرار گرفته است. درباره علل طرح اين نوع مباحث نمي خواهم صحبت کنم اما آن چيزي که روشن است اين است که علم فقه عاملي اساسي در درانداختن طرحي نو در حيات اجتماعي مردم ما بوده است و پيوندي اساسي با حکومت ما دارد لذا طرح اين مباحث مي تواند جنبه سياسي هم داشته باشد.
مي گويند که فقه خشونت آفرين است و دين را در قالب صعب، سخت و خشونت بار ارائه مي کند و آن را مقابل عرفان قرار مي دهند. حال آيا اين فقه اين گونه است؟! من نمي خواهم به طور عام قضاوت کنم اما مي توان گفت نقشي که فقه در سهل کردن دين و راحت کردن انجام امور ديني براي مردم دارد، هيچ دانش و شيوه ديگري ندارد. اصلاء يکي از انتقاداتي که به فقها مطرح مي شود اين است که شما چرا اينقدر سعي مي کنيد مسائل را آسان کنيد. مثلاء در بحث ربا بعضي از فقها مطرح کرده اند که اگر يک چوب کبريت را بگذارند روي پول، مشکل ربا حل مي شود. البته ممکن است ما در يک فتوايي اشکال بگيريم اما غرض اين است که فقيه در صدد سهل کردن مسائل است. اين در حالي است که برخي از عرفا بر سر کوچکترين مسائل همديگر را تا مرز الحاد هم تکفير مي کنند.
در برخي موارد يک نوع عمد و اشتياقي ديده مي شود که سعي دارد نشان دهد آراء فقها متکثر است و نوعي تحير پراکني، حيرت افکني و شبهه پراکني در اينگونه مسائل مشاهده مي گردد. در يک جلسه درس خارج در مقام بحث علمي استاد ممکن است جهت باز شدن ذهن طلبه، شقوق و شعب مختلف يک مسأله را بيان کند، اين فرق مي کند با اينکه کسي بيايد در جامعه و بگويد از اين مسائل ديني ده نوع است، از آن مسأله ديگر بيست نوع و از آن يکي هم پنج نوع نتيجه اين کار چه خواهد بود؟! آيا جز اين است که ايمان مردم ويران شود. شما وقتي بگوييد مثلاء در مورد حکومت ديني ده نوع نظريه داريم، آن وقت جوان در دانشگاه از ما مي پرسد کداميک از اينها حکومت ديني است؟ چه بسا همه اينها نادرست باشد و هيچکدام از آنها عملي نباشد. متأسفانه اين باب شده که تعدادي از آراء مشکله را پيدا مي کنند و به عنوان حرف تازه مطرح مي نمايند و عجيب اينکه در مقام عمل و در مقام بحث جدي پاي اينگونه ادعاها نمي ايستد.
روزنامه اي کردن مسائل يکي ديگر از آفت هاي است که دامنگير اين مباحث شده است. در يک محفل علمي اشکالي ندارد که کسي حتي در مسلمات ديني هم ترديد نمايد و نبايد مانند اهل سنت بگوييم اجتهاد فقط براي مسائلي است که گذشتگان در مورد آنها بحث نکرده اند. شيعه در همه مباحث کلامي، فقهي و فکري باب اجتهاد را مفتوح مي داند و اصلاء چنين بحث هايي لازم است اما اينکه اين مباحث به روزنامه ها کشيده شود محل بحث است. اين کار مثل اين مي ماند که انواع و اقسام داروها را بريزيد وسط خيابان و به مردم بگوييد هر کدام را که دلتان مي خواهد برداريد و بخوريد. متأسفانه برخي مسائل به صورت خام و بدون اينکه فکر و تأملي در مورد آنها صورت گرفته باشد در داخل روزنامه ها منتشر مي شود و در دسترس افراد غير متخصص قرار مي گيرد.
اين موارد مجموعه اي از مهمترين آفت هايي بود که جريان دين پژوهي متجدد گرفتار آن است. البته موارد ديگري هم هست که به دليل کمي وقت از آنها صرف نظر مي کنم. اما دين پژوهي نوع اول يا دين پژوهي سنتي هم بسيار محل بحث است و دين پژوهي نوع سوم نيز در معرض مخاطرات زيادي قرار دارد. نظام ديني ما بايد در جهت تقويت جريان دين پژوهي مستقل مجدد سرمايه گذاري اساسي انجام دهد تا اين رکود و سکون که صدها سال دامنگير حوزه هاي ما شده است از بين برود. ما تقريباء بعد از صدرالمتألهين کمتر حرف تازه اي زده ايم در حالي که غرب در اين مدت که مصادف با دوره رنسانس است فعاليت ها و تلاش هاي بسياري انجام داده است و مکاتب فلسفي مختلفي ظهور کرده است. مباحث فلسفي و کلامي ما متعلق به صدها سال پيش است. بايد امروز در اين زمينه ها و مخصوصاء در مباحث فقهي سرمايه گذاري لازم انجام شود. حکومت ما بر اساس فقه اداره مي شود اما اگر بخواهيم از کتاب هاي فقهي که در اين سال ها نوشته شده اند نام ببريم انگشت شمار است که هيچکدام از آنها هم کار اساسي نيست. امروز در زمينه مسائل هنري بحث هاي زيادي وجود دارد و مردم با اين مسائل بسيار درگير هستند و فقهاء ما به اين مسائل کمتر توجه دارند. مسائل بسياري هم براي هنرمندان، هم براي کارگردانان و بازيگران، هم براي مردم و برنامه ريزان مبهم است که فقهاء بايد در اين زمينه ها کار بکنند. مسائل زيادي در حوزه هاي مختلف وجود دارد که محل بحث و نقد است و نيازمند پاسخگويي است. به هر حال بايد در اين زمينه مباحث فلسفي، کلامي و فقهي سرمايه گذاري لازم انجام گيرد و تلاش شود تا کاستي ها و کمبودها جبران شود.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط