نویسنده: عبدالحمید رحمانیان
این کیست از خورشید مولا، ماهروتر
بی تابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
الا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید رو به روتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر
وای آن گلوی نار، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر
آنجا حسین (ع) افتاد و اینجا کودکی ناز
افتاد در دست یزیدی تند خوتر
بابا نبود اما برایش نوحه خواندند
چشم خدا تر گشت و چشمان عمو، تر
در عالم ای شمشیرها پیدا نکردید
آیا کسی نزد خدا با آبروتر؟!