
حسین تك تبار فیروزجائی (1)
علی شمس اللهی (2)
چكیده
حكیمان ایران باستان به اندرزهای اخلاقی و مضامینی چون خوش اخلاقی، سیاست، زهد، دوستی و به خصوص خرد و خردورزی گرایش شدیدی داشتهاند. این اندرزها و مضامین از راه ترجمهی متون پهلوی به عربی به ادبیات عرب راه یافت و استقبال مردمان عرب از فرهنگ ایران زمین را در پی داشت. عنصر خرد به عنوان یك اندیشهی ایرانی و به عنوان یكی از عناصر پیشبرد حیات بشریت به اوج قلهی تعالی و انسانیت، در آثار ادیبان مختلف سرتاسر جهان نمودی بس آشكار دارد. از نمونهی این آثار كتاب «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» ابنمقفع و كتاب «شاهنامه» حكیم ابوالقاسم فردوسی است كه مضامین خردی همچون عناصری پویا در هر دو اثر به چشم میخورد. مشابهت مضمون «خرد و خردورزی» در این دو اثر، بیانگر مشترك بودن منابع مورد استفادهی نویسندگان و سیراب شدن از سرچشمههای خرد ناب حكیمان ایران باستان است. نگارندگان این مقاله برآنند تا با بررسی تطبیقی عناصر مشترك خردی در آثار مذكور و بیان شباهتهای مضمونی واژهی خرد، اثبات نمایند كه ابنمقفع و فردوسی در تألیف اثرشان از منبعی واحد بهره جستهاند.1-مقدمه
از آنجا كه فردوسی و ابنمقفع در ادبیات فارسی و عربی، از جایگاه ویژهای برخوردارند و هركدام در زمینهی خرد دیدگاههای برجستهای دارند و از آنجا كه در شاهنامهی فردوسی به عنوان یكی از مهمترین یادگارهای ادب و هنر جهان و میراث اصلی فارسی زبانان، عنصر خرد به وفور به چشم میخورد و در كتاب الأدبالصغیر و الأدبالكبیر ابنمقفع نیز خرد و خردورزی مهمترین مؤلفه و محور آن است و نیز به دلیل وجود اشتراكاتی كه در سبك و مضمون آثار این ادیبان وجود دارد، نگارندگان این مقاله برآنند تا با رویكرد مكتب آمریكایی در ادبیات تطبیقی و به شیوهی توصیفی- تحلیل به بررسی تطبیقی مضامین خرد و خردورزی در «شاهنامه» و «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» بپردازند و با بررسی دیدگاهها و نقطه نظرات این ادیبان، ریشهها و دلایل این اشتراكات و شباهتهای دیدگاههای آنان پیرامون خرد را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند.1-1. بیان مسئله
عنصر خرد به عنوان یكی از عناصر پیشبرد حیات بشریت به اوج قلهی تعالی و انسانیت در آثار ادیبان مختلف در فرهنگهای گوناگون به چشم میخورد. از جملهی این آثار، كتاب «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» ابنمقفع است كه همچون «شاهنامه» فردوسی، واژهی خرد پربسامدترین واژهی آن است. مشابهت مضمون خرد و خردورزی در این دو اثر، بیانگر مشترك بودن منابع مورد استفادهی نویسندگان و سیراب شدن از سرچشمههای خرد ناب حكیمان ایران باستان است، چرا كه حكیمان ایران باستان، به پندهای اخلاقی همچون خوش اخلاقی، سیاست، زهد و به خصوص خرد و خردورزی گرایش داشتهاند و این مضامین به شیوههای مختلف به ادبیات عربی راه یافته است. اثبات این امر با رویكرد مكتب آمریكایی در ادبیات تطبیقی امكانپذیر است، چرا كه این مكتب، علاوه بر مطالعهی ارتباطات ادبی بین فرهنگهای مختلف، ادبیات تطبیقی را در ارتباط تنگاتنگ با سایر رشتههای علوم انسانی و هنرهای زیبا، مانند تاریخ، فلسفه، ادیان، زبانشناسی، جامعهشناسی، نقاشی، سینما و سایر هنرها میبیند؛ به عبارت دیگر، چون مكتب مزبور، ادبیات را پدیدهای جهانی و در ارتباط با سایر شاخههای دانش انسانی میداند، با موضوع «بررسی تطبیقی خرد در شاهنامه و الأدبالكبیر و الأدبالصغیر» متناسب است.پژوهشگران در این جستار برآنند تا با بررسی تطبیقی مضامین خردی در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر و بیان شباهتهای این مضمون و بررسی و تحلیل موارد مشابه و تعیین منابع مورد استفاده پیرامون مباحث مطرح شده، به این پرسشها پاسخ دهند:
1-فردوسی و ابنمقفع دربارهی مفهوم خرد و خردورزی چه دیدگاهی دارند و موارد اشتراك و اختلاف دیدگاههای آنها چیست؟
2-چه عواملی سبب شده است تا این ادیبان، دیدگاهها و نقطهنظرات مشابهی پیرامون خرد داشته باشند؟
2-1-پیشینهی تحقیق
پیرامون خرد و خردگرایی در شاهنامهی فردوسی، پژوهشهای گوناگونی صورت گرفته است كه از آن جمله میتوان به كتاب «خردگرایی در شاهنامهِ فردوسی» اثر نصرت صفی نیا، انتشارات واژه آرا، 1387 و همچنین «كتاب خردگرایی فردوسی»، اثر علی محمد سجادی، تهران، 1377 اشاره نمود. همچنین پایاننامهای با عنوان «خردگرایی در شاهنامهی فردوسی» در سال 1385 در دانشگاه مازندران به ثبت رسیده است اما در مورد موضوعی با عنوان «بررسی تطبیقی خرد در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر»پژوهشی به ثبت نرسیده است.3-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
خرد و خردورزی، از اركان اساسی فرهنگ پارسی است زیرا این فرهنگ، سعادت و رستگاری آدمی را در استخدام خرد میداند. در این فرهنگ خرد، بزرگترین موهبت الهی و مهمترین ابزار برای مبارزه با دیوهایی است كه در درون آدمی به صورت صفات ناپسند چون حرص، خشم، حسد و... فروخفتهاند. این مضامین از راههای گوناگون به فرهنگ و ادبیات عربی راه یافته و در پی آن، فرهنگ ایرانی با فرهنگ عربی درآمیخته است. این چنین است كه تأثیر فرهنگ پارسی در كتابهای مختلف عربی مشهود، و اثبات آن امری مهم و ضروری به نظر میرسد.2-بحث
فردوسی و ابنمقفع در ادبیات فارسی و عربی، از جایگاه ویژهای برخوردارند و هركدام در زمینهی خرد دیدگاههای برجستهای دارند. در شاهنامهی فردوسی عنصر خرد به وفور به چشم میخورد و خرد و خردورزی مهمترین مؤلفه و محور كتاب الأدبالصغیر و الأدبالكبیر ابنمقفع است. به همین جهت، با بررسی دیدگاهها و نقطه نظرات این ادیبان، ریشهها و دلایل این اشتراكات و شباهتهای دیدگاههای آنان را میتوان یافت.1-2- زندگی و شعر فردوسی
منابع مختلفی كه پیرامون فردوسی و اشعارش سخن گفتهاند، كنیهی وی را ابوالقاسم، تخلص وی را فردوسی، و زادگاهش را شهر طوس دانستهاند اما نام پدر و نام نیایش را مختلف نوشتهاند. (ن.ك. دبیر سیاقی، 1383: 17) سال زاده شدن شاعر نیز معلوم نیست اما به قراینی، این شاعر بلندمقام یا در (329-330ه.ق) پا به جهان هستی نهاده و یا در (323-324ه.ق) (ن.ك: همان: 19)در مورد اوضاع اجتماعی و فرهنگی عصر فردوسی باید گفت، فردوسی در جامعهای میزیست كه سلطانی ظالم و ضد خرد حكومت میكرد. «سلطان محمود غزنوی ریاست طلبی بود كه همچون خلفای عباسی داعیهی اسلام داشت ولی از اذهان پرسشگر و نیز مذهب شیعه كه مردم را به تأمل در آیات قرآن و درك فلسفهی احكام دینی فرامیخواند، نفرت داشت.» (حسنی تبار و حكیمی، 1370: 10) تودههای مردم در روزگار فردوسی، به علت جنگهای پی در پی و غارتهای مداوم، فقیر و حقیر و كم رنگاند و این مسایل،خردی برای آن جامعه به جا نمیگذارد. (ن.ك. طهماسبی، 1375/ 3: 197).
در چنین وضعیتی، فردوسی در شاهنامه از اندرزهای خردمندانهی مصلحتی فاصله میگیرد و به خردی سفارش میكند كه از مقولهای دیگر است و آن خرد، «مردی چون رستم را طلب میكند كه در برابر زورگویی، غارت، بیحرمتی و بیداد شاهان میایستد، اعتراض میكند، میجنگد، تا رفع ستم و بیداد كند و وضع موجود را به نفع وضع مطلوب تغییر دهد». (همان: 197)
پیام و محتوای شعر فردوسی با مجموعهی شعر شاعران هم عصرش متفاوت است. «آنان بر حسب حال و هوای روز، نوسانات قدرت و جاذبههای پر زر و سیم لب به سخن میگشایند، در حالی كه فردوسی به نیاز جاودانی معنوی زمان و جامعهی خویش مینگرد.» (ن.ك. رستگار فسائی، 1372: 22 و23) همچنین معاصران فردوسی، فاقد بینش تاریخی هستند و برداشت آنان از تاریخ، ظهور قدرتیابی و جلوههای قدرت و... است، حال آنكه فردوسی برداشتی بسیار موجه و عمیق از تاریخ دارد.
2-2. زندگی و آثار ابنمقفع
ابومحمد عبدالله بن روزبه بن داذویه، معروف به ابنمقفع، در سال 724م، 106ه، در روستای جور در حوالی شیراز كنونی زاده شد. (ن.ك. ضیف، 1426ه، 507) او فارسی الاصل بود و مذهب زرتشتی داشت. هنوز به سن جوانی نرسیده بود كه به بصره رفت و با فرهنگ عربی آشنایی زیادی پیدا كرد. (الفاخوری، 1377: 532)، مورد سوء قصد قرار گرفت و تاریخ قتل وی را میتوان در سال 142ق/ 759م دانست. (ن.ك موسوی بجنوردی، 1370/ 4: 666)ابنمقفع، نویسندهی بزرگ و مترجم آثار پهلوی به عربی (ن.ك: موسوی بجنوردی، 1370/ 4: 662)، از جمله دانشمندانی است كه در انتقال سرچشمههای معرفتی و فكری ایرانیان باستان و اندرزهای اخلاقی و مضامینی چون خرد به مردمان عرب سهمی بسزا داشته است. وی آثار زیادی از خود برجای گذاشته است. در حیطهی تاریخ كتابهایی چون «خدای نامه»، «آیین نامه»، «التاج»، «الدرةالیتیمة» و... را از زبان پهلوی به عربی ترجمه كرد. (ن.ك. الفاخوری، 1377: 439)؛ در ادب، اجتماع و اخوانیات «الرسائل»،«الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» و «كلیله و دمنه» از آن اوست؛ در فلسفه نیز سه كتاب از كتابهای ارسطو را كه از یونانی به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی ترجمه كرد. این سه كتاب عبارتند از: قاطیغوریاس، باری ارمینیاس، آناطولیقا، (ن.ك: همان، 439)
دوران ابنمقفع نیز از لحاظ فرهنگی و اجتماعی بر منوال عصر فردوسی بود. (او در عصری میزیست كه مردم با ترویج شعار قضا و قدر، مجبور به نفی اختیار و مخیر بودن عقل انسانی شده بودند و درواقع،باید هر آنچه را حاكم دستور میداد، بدون هیچ كم و كاستی اجرا میكردند و این گونه بود كه مردم به امور بیهوده مشغول میشدند تا حكام به اهداف خود دست یابند. در این چنین زمانی بود كه ابنمقفع، با تألیف و ترجمهی كتب مختلف، به احیای عنصر خردی- اسلامی در اذهان مردم پرداخت و افكار عموم مردم را به این سمت رهنمون شد. (ن.ك: جمعه، 2003: 14)
3-2- «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» و «شاهنامه» و منابع آن دو
«الأدبالصغیر، بیشتر سخنانی در باب اخلاق است كه به طور مبسوط در باب اخلاق سخن نمیگوید بلكه تنها وصفی از آن را آورده و راه اكتساب آن را بیان میكند.» (مقدسی، 1964: 201) این كتاب دربردارندهی وصایای اخلاقی و اجتماعی است كه مردم میبایست در ارتباطشان با پادشاه، دوستان و دیگر افراد رعایت كنند. (ن.ك: ضیف، 1426ق: 511 و512) ولی كتاب «الأدبالكبیر»، دو موضوع اصلی را دربرمیگیرد: 1-پادشاه و وسایل مرتبط با وی در سیاست و حكمرانی، 2-دوستی و صفات دوست نیكو. (ن.ك. همان: 513) از ویژگیهای بارز این كتاب، این است كه مؤلف، خرد و خردورزی را محور اصلی كتاب قرار داده است و تكیه گاه نویسنده در همهی امور بر خرد است و اخلاق از نظر وی، امری مرتبط با خرد است كه خوب و بد را از هم جدا میكند. (ن.ك: الفاخوری، 1377: 445) در شاهنامهی فردوسی نیز خرد و خردورزی به وفور به چشم میخورد و خردگرایی مهمترین عنصر شاهنامه است.مورخان پیرامون منابع آثار ابنمقفع، سخنهای گوناگونی گفتهاند و نقطهی اشتراك آنان در این است كه آثار ابنمقفع را تركیبی از فرهنگهای عربی، فارسی، هندی، یونانی و اسلامی دانستهاند. شوقی ضیف در این مورد میگوید: «ابنمقفع بسیاری از مطالب را از زبانهای مختلف ترجمه كرده كه فرهنگ فارسی، در این میان سهم بیشتری را به خود اختصاص داده است.» (ن.ك. ضیف، 1426ه: 511)
جاحظ نیز بخشی قابل توجه از سخنان گرد آمده در آثار ابنمقفع، به خصوص «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» را ترجمهی حكمتها و اندرزهای اندیشمندان و حكیمان پیش از وی میداند. (ن.ك: جاحظ، 1998: 129) كریمیان نیز در مورد منبع شاهنامه میگوید: «منابعی كه از زمانهای پیش از اسلام در موضوعهای تاریخی، به زبان پهلوی بازمانده بود، به وسیلهی دانشمندانی همچون ابنمقفع به فارسی بازگردانده شد و از آن پس، این مهم مورد توجه قرار گرفت و كتابهای عمده، به نظم و نثر، تألیف گردید كه جزء مآخذ شاهنامهی فردوسی است. (كریمیان، 1375: 48 و49) وی علاوه بر آن، معتقد است كه مطالب تاریخی اوستا و تفاسیر آن، بیواسطه یا باواسطه، در شاهنامه انعكاس دارد. (ن.ك: همان، 49)
4-2- خرد در «شاهنامه» و «الأدبالكبیر و الأدبالصغیر»
1-4-2. سعادت دنیا و آخرت
ابنمقفع، تنها راه رسیدن به مردم حاجاتشان و سامان بخشیدن دنیا و آخرتشان را خردِ درست میداند: «فغایَةُ الناسِ وَ حاجاتُهم صَلاحُ المَعاشِ و المَعادِ، و السّبیلُ إلی دَركِها العَقلُ الصَحیح». (ابنمقفع، 1972: 157)ترجمه: غایت و حاجت مردم، سامان بخشیدن به دنیا و آخرت آنان است و راه رسیدن به آن، خِردی درست است. (3)
استاد سخن، دقیقاً همانند ابنمقفع، خرد را راهنما و دلگشای بنی بشر در دنیا و آخرت میپندارد:
خرد رهنمای و خرد دلگشای *** خرد دست گیرد به هر دو سرای
(فردوسی، 1387/ 1: 2)
2-4-2. رابطهی دانش و خرد
از دیدگاه ابنمقفع، خردِ آدمیان دانشپذیر است و همان طور كه دانهی كاشته شده در دل زمین با آب رشد مییابد، عقل و خرد نیز با علم و دانش رشد مییابد: «و للعُقولِ سجیّاتٌ و غرائِزُ بها تَقْبَلُ الادبَ، و بالادبِ تنْمَی العقولُ و تزكو...» (ابنمقفع، 1972: 127)ترجمه: خِرد آدمیان را طبیعت و سرشتی ادبپذیر است و با ادب، خِرد رشد یابد. ابنمقفع علم و دانش را به آب تشبیه میكند و عقل و خرد را به دانهی كشته شده در دل زمین (ن.ك: همان، 127) ولی فردوسی خرد را به آب تشبیه میكند و دانش را به زمین و همچون ابنمقفع، معتقد است كه این دو از هم جدا نیستند:
خرد همچو آب است و دانش زمین *** بدان كاین جدا و آن جدا نیست زین
(فردوسی، 1387/ 3: 1937)
3-4-2. خصال خردمند
ابنمقفع، هفت خصلت را برای شخص خردمند برمیشمرد كه عبارتند از: اختیار امور با عشق و محبت، كوشش برای رسیدن به هدف، درنگ در گزینش امور، عادت داشتن به كار نیك، حفظ و پاس داشت دانش و تجربه، پایبندی به اعتقاد و راه برگزیده در سخن و كردار و آن باور را در جان خویش نهادن: «فإنّما إحیاءُ العقل الذی یَتِمُّ به و یستحكِمُ خِصالٌ سبعٌ الایثارُ بالمحبة، و المُبالغةُ فی الطلبِ، و التثّبتُ فی الاختیار، و الاعتیادُ للخَیر، و حُسنُ الرّعی، و التعهدُ لما اختیَر، و اعتُقدَ، و وضعُ ذلك موضعهُ قولاً و عملاً.» (4) (ابنمقفع، 1972: 129 و130) فردوسی نیز در شاهنامه این خصلتها را در قالب نظم بیان میكند. او یكی از نشانههای شخص خردمند و درستی خرد وی را «گزینش هوشمندانهی امور» و «اجرای مقتدرانهی آنها» میداند:
خردمند گر سخن برگزیند همی *** همان را گزیند كه بیند همی
(فردوسی، 1387/ 1: 2)
ابنمقفع یكی از نشانههای درستی خرد را، گزینش هوشمندانهی امور میداند: «و امارةُ صحَة العَقلِ اختیارُ الأمورِ بِالبصَر وَ تنفیذُ بُالعَزمِ» (ابنمقفع، 1972: 127) و فردوسی در این مورد میگوید:
كه جاوید باد آن خردمند مرد *** همیشه به كام دلش كار كرد
(فردوسی، 1387/ 4: 2788)
و شكیبایی و «درنگ در گزینش امور» و باهوشی و «حفظ و پاس داشت دانش و تجربه» را برای انجام كارهای بزرگ، لازم میبینید:
شكیبا و باهوش و رای و خرد *** هژیر از بیابان به دام آورد
(همان/ 1: 117)
و از بنی بشر میخواهد از «شتاب زدگی در امور» بپرهیزند، چرا كه شتاب زدگی بنیان خرد را درهم میشكند:
دل و مغز را دور دار از شتاب *** خرد را شتاب اندر آید به خواب
(همان/ 4: 2400)
همچنین «عادت داشتن به كار نیك»، از دیگر خصلتهای خردمند از دیدگاه فردوسی طوسی است:
هر آن كس كه نیكی فرامش كند *** خرد را بكوشد كه بیهش كند
(همان/ 4: 2397)
4-4-2-در مذمت پیروی از هوای نفس و ناپایداری امور دنیا
از دیدگاه ابنمقفع، خردمند باید تأمل كند و از آنچه بیهوده و زودگذر است بپرهیزد و آن چیزی را بخواهد كه بقایش بیشتر باشد تا بتواند فضیلت آخرت بر دنیا را دریابد: «إنّ العاقِلَ ینظُرُ فیما یؤذیه وَ فیما یَسرُه، فَیعلَمُ أنّ احقّ ذلِك بِالطَلَب، إنْ كانَ مما یُحبُّ، و احقّهُ بالاتقاء، إن كان مما یكرَهُ، أطوَلُهُ و أدْوَمَهُ و ابقاهُ.» (ابنمقفع، 1972: 162) حكیم سخن نیز همچون ابنمقفع، جهان را بیهوده و زودگذر میشمارد و به همین سبب است كه انسان خردمند، دل خود را به آن شاد نمیكند:
جهانا سراسر فسوسی و باد... به تو نیست مرد خردمند شاد
(فردوسی، 1387/ 1: 37)
5-4-2-خرد و هوای نفس دشمن یكدیگرند
از دیدگاه ابنمقفع، در كتاب «الأدبالصغیر و الأدبالكبیر» دانش و هوای نفس، دشمن یكدیگرند و عادت مردم این است كه هوای نفس را بر دانش ترجیح میدهند: «و علی العاقلِ أن یعرِفَ أنّ الرأیَ وَ الهَوی مُتَعادیان، وَ أنّ مِن شأنِ الناسِ اِسْعافَ الهَوَی، ... وَ عَلیَ العاقِلِ إذا اشتَبهَ عَلیهِ أمْرانِ فَلَمْ یَدرِ فی أیّهما الصّوابُ أن یَنظُرَ أهواهُما عِندهُ فیَحذَره» (همان: 142 و 143).ترجمه: خردمند باید بداند كه دانش و هوای نفس دشمن یكدیگرند و طبیعت مردم این است كه هوای نفس را یاری میدهند. پس عاقل باید هوای نفسش را واگذارد و دانش را یاری دهد. اگر دو كار بر وی مشتبه گشت و ندانست كه كدام را برگزیند، باید بنگرد كه كدام را خواستهی هوای نفس مییابد و آنگاه از آن بپرهیزد.
از نظر فردوسی نیز دانش و هوای نفس دشمن یكدیگرند و اگر هوای نفس بر خرد چیرگی یابد، كسی را یارای رهایی از آن نیست:
كه گر بر خرد چیره گردد هوا *** نیابد ز چنگ هوا كس رها
(فردوسی، 1387/ 1: 1113)
6-4-2. حسرت نخوردن بر مافات دنیا
ابنمقفع، معتقد است كه شخص خردمند نباید غم چیزهای از دست رفته را بخورد: «و علی العاقلِ أنْ لا یحْزَنَ علی شیء فانّهُ منَ الدُّنیا او توَلی...» (ابنمقفع، 1972: 139)ترجمه: خردمند نباید در دنیا بر چیزی اندوه خورد كه از كف رفته و پشت نموده است. فردوسی نیز اندوهگین شدن بر آنچه را كه از كف رفته، از منش خردمندان نمیداند:
چنین گفت كان كاو خرد پرورد *** ندارد غم كس كز او بگذرد
(فردوسی، 1387/ 4: 2253)
7-4-2- خرد بزرگترین ثروت
بدترین فقر از دیدگاه ابنمقفع بیخردی است و هیچ ثروتی بالاتر از خرد و هیچ یار و یاوری بهتر از مشورت نیست: «اشدُّ الفاقة عدمُ العقلِ، و أشدُ الوحدة وحدةُ اللجوج، و لا مالَ افضلُ من العقل، و لا أنیسَ آنسُ من الاستشاره.» (ابنمقفع، 1972: 147)ترجمه: بدترین فقر، بیخردی و بدترین تنهایی، تنهایی ستیزه كار است. هیچ مالی بهتر از خرد و هیچ همدمی بهتر از مشورت نیست.
در شاهنامه نیز بالاترین ثروتها، خرد است و هیچ زر و گوهری را یارای موازنه با رای و خرد نیست:
به شاهی خردمند باشد سزا *** به جای خرد زر بود بیبها
(فردوسی، 1387/ 3: 1932)
و خرد بهترین نعمتی است كه از طرف ایزد منان به انسان عطا خواهد شد:
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد *** ستایش خرد را به از راه داد
(همان/ 1: 2)
8-4-2- خرد به عنوان پاسبان و پاس داشته
ابنمقفع، خردِ خردمندان را همچون مركبشان میداند و نصیب مردم را بر دو دسته كرده: آنچه او پاسبان انسان است و آنچه انسان از آن محافظت میكند. از دیدگاه ابنمقفع، آنچه انسان از آن حفاظت میكند، خرد است و آنچه انسان از آن نگهداری میكند، ثروت و تنها خرد است كه سودبخش است: «القسمُ الذی یُقسمُ للناسِ و یُمتعونَ به نَحوان: فمنهُ حارسٌ و منهُ محروسٌ، فالحارسُ العقلُ، و المحروسُ المالُ، و العقل، بإذن الله، هو الذی یُحرزُ الحظّ، و یونسُ الغُربةَ، و ینفی الفاقة، و یُعرّفُ النَّكرةَ، و یُثمِّرُ المكسبة، و یُطیّبُ الثمرة.» (ابنمقفع، 1972: 148)فردوسی نیز در شاهنامه، خرد را نگهبان جان و خیرخواه و پاسبان انسانها میداند:
نخست آفرینش خرد را شناس *** نگهبان جان است و آن را سپاس
(فردوسی، 1387/ 1: 3)
خرد پاسبان باشد و نیك خواه *** سرش بر گذارد ز ابر سیاه
(همان/ 3: 1931)
9-4-2- دوری از كم خردان و سفلگان
از دیدگاه ابنمقفع، خردمندان باید از بیخردان بپرهیزند. همچنین به آنان توصیه میكند كه اموال خودشان را در راه بیهوده تباه مسازند و بر بیخردان بخشش ننمایند: «... و ما صرَفتَ من مالكَ فی الباطلِ فقدتَهُ حین تُریده للحقِّ، و ما عدلتَ به من كرامتِكَ إلی أهل النّقص أضرَّ بكَ فی العجزِ عن أهل الفضل» (ابنمقفع، 1972: 22)ترجمه: ... اموالی كه در راه باطل تباه ساختهای، آن هنگام كه بخواهی به راه حقّ صرف كنی، نیابی. كرمی را كه به كم خردان نمایی، تو را به وقت ناتوانی و نیاز به اهل فضیلت، زیان رساند.
از منظر حكیم توس نیز خردمند باید از بیخرد بگریزد و با خردمند خو گیرد:
به دشت اندرون گرگ مردم خورد *** خردمند بگریزد از بیخرد
(فردوسی، 1387/ 3: 2068)
خردمند را شاد و نزدیك دار *** جهان بر بداندیش تاریك دار
(همان/ 3: 1701)
10-4-2. لزوم خردمندی حاكم
به اعتقاد ابنمقفع، اگر پادشاهی بر اساس خرد باشد، خردمندی به وی این توانایی را میدهد كه پایههای حكومتش سست نگردد: «... و اما مُلكُ الحزمِ فإنّه یقومُ بهِ الامرُ...» (ابنمقفع، 1972: 24)ترجمه: پادشاهی خردمندانه [این گونه است] كه كار مُلك [برای پادشاه] استوار گردد.
فردوسی نیز در این زمینه با ابنمقفع هم عقیده است و حكومت و پادشاهی خردمندانه را شایسته میداند:
به شاهی خردمند باشد سزا *** به جای خرد زر شود بیبها
(فردوسی، 1387/ 3: 1932)
و خرد را لازمهی یك پادشاه میداند:
خرد باید اندر سر شهریار *** كه تیزی و تندی نیاید به كار
(همان/ 1: 453)
11-4-2-حفظ زبان
در نگاه ابنمقفع، اگر خرد بر زبان غالب شود، سبب میشود زبان در خدمت صاحب آن باشد ولی در غیر این صورت، زبان شخص در خدمت دشمنش قرار میگیرد: «إعلم أنّ لسانكَ اداةٌ مُصلتهُ...، فإذا غلبَ علیهِ عقْلُكَ فهو لكَ، و إن غلبَ علیه شیءٌ من أشباهِ ما سمّیتُ لك فهوَ لعدوكَ...» (ابنمقفع، 1972: 56)ترجمه: ... هر غریزهای كه بر زبان غالب شود، بهرهی خویش را برد؛ اگر خِرد بر آن چیره گردد، زبان در خدمت تو باشد و اگر دیگر غرایز بر زبانت غالب آید، زبان در خدمت خصم تو باشد.
فردوسی نیز معتقد است خرد میتواند زبان را در خدمت خود قرار دهد و بهترینها را برگزیند:
خرد گر سخن برگزیند همی *** همان را گزیند كه بیند همی
(فردوسی، 1387/ 1: 2)
كسی كاو خرد دارد و باهشی *** نباید گزیدن جز از خامشی
(همان/ 3: 2084)
5-2- ریشهی مشابهت
بیتردید فردوسی و ابنمقفع، همانند سایر ادیبان و شاعران مسلمان تحت تأثیر قرآن كریم قرار گرفتهاند و تأسی آنها از این كتاب آسمانی، مهمترین عامل وجود مضامین خردی مشترك در ادبیات این دو است اما بررسی سخنان مرتبط با مضمون خرد در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر، نشان میدهد كه شباهتهای فراوانی بین آثار مذكور وجود دارد كه نشان از تأثیرپذیری فردوسی از ابنمقفع و یا تأثیرپذیری این دو از خردمندان پیشین و به خصوص اقوال بزرگمهر حكیم دارد. در اینجا چند نمونه از مضامین خردی موجود در اقوال بزرگمهر را به عنوان نمونه، با مضمون خرد در اثر فردوسی و ابنمقفع مقایسه مینماییم تا نشان دهیم كه این دو ادیب، از بزرگمهر حكیم تأثیر پذیرفتهاند. بزرگمهر میگوید: «الادبُ صورةُ العقلِ، فحسّن صورهَ عقلِك.» (وطواط، 1429ه: 114)ترجمه: ادب و دانش، ظاهر خرد است، ظاهر خرد را بیارای.
«العقل یحتاجُ إلی مادةِ الأدبِ كما تحتاجُ الأبدانُ إلی قُوتها من الأطعِمَة و قالوا عقلٌ بِلا أدَب فقرٌ» (همان: 114).
ترجمه: خرد به ادب و دانش نیاز دارد، همان گونه كه بدن محتاج به غذا است و خرد و اندیشه، بدون دانش و ادب فقر است.
ابنمقفع و فردوسی نیز تقریباً همین مضامین را با اندكی تغییر در لفظ و معنا آوردهاند. ابنمقفع خرد را دانشپذیر میداند و میگوید با دانش، خرد رشد میكند: «و للعُقولِ سجیّاتٌ و غرائِزُ بها تقْبَلُ الأدبَ، و بالأدبِ تَنْمَی العُقولُ و تَزكُو» (ابنمقفع، 1972: 27) و تنها نیرو و حیات خرد را در مقرون گشتن آن با دانش میبیند: «فَكذلِك سَلیقةُ العَقلِ مَكنونَةٌ فی مغْرزِها من القلبِ: لا قُوةَ لَها و لا حیاةَ بها وَ لا مَنفعة عِندَها حَتی یعتَمِلها الادبُ الذی هو ثِمارها و حَیاتُها وَ لِقاحُها.» (همان: 127)
ترجمه: طبیعت خِرد نیز در رستنگاه قلب پنهان است و آن را نیرو و حیات و سودی نباشد، مگر آنكه ادب، كه خود ثمره و حیات و برگ و بار خرد است، خرد [آدمی] را به كار گیرد.
فردوسی نیز همچون ابنمقفع و بزرگمهر، خرد و دانش را از همدیگر جدایی ناپذیر میشمارد:
خرد همچو آب است و دانش زمین *** بدان كاین جدا و آن جدا نیست زین
(فردوسی، 1387/ 3: 1937)
در جایی دیگر، بزرگمهر حكیم، خرد را برترین غریزه و بزرگترین نعمت میشمارد و میگوید: «ما أوتیَ رجلٌ مثلُ غریزة عقلِ، فإن حَرمَّها فَطولُ صَمت، فإن حَرمَّها فالموتُ أسترُله». (الجوزی، 1412ه: 102)
ترجمه: عقل و خرد، بزرگترین غریزه و موهبتی است كه به انسان داده شده است، اگر كسی از آن محروم باشد، باید سكوت كند و اگر از آن نیز محروم گردد، مرگ بهترین پوشش خطاهای اوست.
ابنمقفع در الأدبالصغیر میگوید: «قال رجلُ لحكیمِ: ما خیرُ ما یؤتَی المرءُ قال: غریزةُ عقلِ...» (ابنمقفع، 1972: 174)
ترجمه: حكیمی را گفتند بهترین چیزی كه مرد را رسد چیست؟ جواب داد: طبع خردمندی.
بزرگمهر حكیم، هیچ شرفی را بالاتر از خرد نمییابد: «لا شرفَ إلا شرفُ العقلِ، و لا غنیَّ إلا كغنی النَّفس». (التوحیدی، 1998/ 4: 80) او در جایی دیگر میگوید: «كلُّ شیءِ إذا كثرَهانَ، إلا العقلَ فإنّهُ كلما كانَ اكثرَ صاحِبُه أعزَّ». (الغزالی، 1409ه: 120)
ترجمه: هر چیزی چون زیادت یابد، رو به نقصان گذارد، مگر خرد كه چون افزون گردد، صاحبش باعزتتر میشود.
ابنمقفع و فردوسی نیز خرد را بسیار ارزشمند میدانند و آن را بهترین موهبت الهی و بهترین ثروت میدانند. ابنمقفع میگوید: هیچ مالی بالاتر از خرد وجود ندارد و بدترین فقرها، بیخردی است: «اَشدُّ الفاقة عدمُ العقلِ، و أشدُّ الوحدة وحدة اللجوج، و لا مالَ افضلُ من العقلِ، و لا أنیسَ آنسُ من الاستشارة.» (ابنمقفع، 1972: 147)
در شاهنامه نیز خرد، برترین ثروت است و با هیچ زر و گوهری قابل مقایسه نیست:
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد *** ستایش خرد را به از راه داد
(فردوسی، 1387/ 1: 2)
تو چیزی مدان كز خرد برتر است *** خرد بر همه نیكوییها سر است
(همان/ 3: 2115)
شباهتهای موجود بین این آثار در حیطهی خرد، بسیار فراتر از آن است كه در این مختصر بگنجد. در بیشتر مواردی كه شاهد اشتراك مضمون خرد در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر هستیم، همان مشابهتها را در آثار و اقوال بزرگمهر حكیم در حیطهی خرد نیز ملاحظه میكنیم؛ به عنوان نمونه، در متن بیان كردیم كه فردوسی و ابنمقفع، امور دنیا را ناپایدار و اندوهگین شدن بر آنچه را به آن نرسیدهاند، بیهوده میشمارند، بزرگمهر در این باره چنین میگوید: «یجب للعاقلِ أن لا یجزع من جَفاء الوُلاة» (التوحیدی، 1408ه/ 7: 114)
ترجمه: خردمند، نباید از ستم حاكمان آزرده خاطر گردد.
از دیدگاه ابنمقفع و فردوسی، خردمندان باید از بیخردان بپرهیزند و خودشان را به خردمند نزدیك كنند كه در اقوال بزرگمهر نیز همین مضمون را ملاحظه میكنیم: «آخِ ذا العقلِ و الكرم و استرسِل إلیه و ایّاك و مُفارقته...» (الدینوری، 1419ه/ 4: 492)
ترجمه: شخص خردمند و سخاوتمند را به خود نزدیك دار و با وی مأنوس باش، هرگز از او فاصله نگیر و نگریز.
بنابراین درمییابیم كه تأثیر تعلیمات ایران باستان در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر آشكار است اما در اینجا نباید از پیوند عمیق میان آثار مذكور با مبانی و اندیشههای اسلامی غافل شد. این پیوند، سبب شده است كه فردوسی و ابنمقفع، مفاهیم عام انسانی یا مشترك در بین ادیان را با رنگ و شمایل اسلامی ارائه كنند. جان سخن اینكه با بررسی تطبیقی خرد در شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر میتوان دریافت كه بسیاری از حكمتها و مبانی خرد در آثار مذكور، نشئت گرفته از فرهنگ و تعلیمات خردی ایران باستان هستند اما در حكمتها و مبانیای كه پایه و اساس آنها معارف اسلامی هستند، تأثیر قرآن و نهج البلاغه و اندیشههای اسلامی نمود بیشتری دارد.
3-نتیجهگیری
واژهی خرد با بسامد بسیار زیادی در شاهنامهی فردوسی و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر ابنمقفع به چشم میخورد و مضامین مرتبط با خرد، در هر دو اثر بسیار فراوان است. با مقایسهی این مضامین در آثار مذكور، به این نتیجه رسیدیم كه مشابهتهای زیادی پیرامون مفهوم خرد و كاركرد آن در این آثار وجود دارد. این شباهتها، نشان از تأثیرپذیری فردوسی از ابنمقفع و یا تأثیرپذیری آنها از آثار و اندیشههای حكیمان و دانشمندان ایران باستان و به خصوص بزرگمهر حكیم است. كتاب الأدبالصغیر و الأدبالكبیر، در فرم و محتوا، با سخنان پراكندهی بزرگمهر حكیم شباهتهای بسیار زیادی دارد و شاهنامهی فردوسی نیز در مضامین گوناگونی، از جمله خرد، با آن آثار شباهت دارد و با توجه به تاریخ پیدایش این آثار، نتیجه میگیریم كه فردوسی و ابنمقفع، متأثر از حكمتها و سخنان حكیمان ایران باستان و اندیشهها و فرهنگهای پارسی هستند اما با این اوصاف، نباید از پیوند عمیق شاهنامه و الأدبالصغیر و الأدبالكبیر با مبانی اسلامی و بهره مندی از قرآن و نهج البلاغه غافل ماند.پینوشتها:
1. استادیار و عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه قم.
2. كارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه قم.
3. در ترجمهی عبارتهای برگرفته از متن الأدبالصغیر و الأدبالكبیر، از ترجمهی دكتر زین العابدین فرامرزی كمك گرفتهایم.
4. حیاتِ خرد كه خرد با آن كمال مییابد، در این خصلتهای هفت گانه است: اختیار امور با عشق و محبت، كوشش برای رسیدن به هدف، درنگ در گزینش امور، عادت داشتن به كار نیك، حفظ و پاس داشت دانش و تجربه، پایبندی و اعتقاد به راه برگزیده و در سخن و كردار، آن باور را در جای خویش نهادن. (فرامرزی، 1392: 43)
فهرست منابع:
1-ابنمقفع، (1972) الأدبالصغیر و الأدبالكبیر، بیروت: دارالجیل.
2-ادیب برومند، عبدالعلی. (1380) به پیشگاه فردوسی، تهران: سازمان چاپ ندا.
3-التوحیدی، ابوحیان. (1988). البصائر و الذخائر، 10 مجلدات، بیروت: دار صادر.
4-الجاحظ، عمروبن بحر. (1998). البیان و التبیین. تحقیق عبدالسلام هارون. قاهره: مكتبة الخانجی.
5-جمعه، حسین علی (2003). ابنمقفع بین الحضارتین. دمشق: المستشاریه الثقافیه للجمهوریه الاسلامیه الایرانیه بدمشق.
6-الجوزی، جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد. (1992). المنتظم فی تاریخ الملوك و الأمم. 1، مجلدات: بیروت: دارالكتب العلمیة.
7-حكیمی، محمود و حسنی تبار، كریم. (1370) جهان بینی و حكمت فردوسی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
8-دبیرسیاقی، سیدمحمد (1383). زندگی نامهی فردوسی و سرگذشت شاهنامه. تهران: قطره.
9-الدینوری المالكی، ابوبكر احمد بن مروان. (1419ه)، المجالسه و جواهر العلم. 10 مجلدات، بیروت: دار ابنحزم.
10-رستگار فسائی، محمود (1369). بیست و یك گفتار دربارهی شاهنامهی فردوسی. شیراز: نوید.
11-ضیف، شوقی. (1426ه). تاریخ الأدب العربی العصر العباسی الاول. العراق: منشورات ذوی القربی.
12-طهماسبی، علی. (1375). به یاد دهقان طوس. تهران: نشریه احیاء.
13-الفاخوری، حنا. (1377). تاریخ الأدب العربی، تهران: توس.
14-فرامرزی، زین العابدین، (1392). آیین كهتران و آیین مهتران. (ترجمهی الأدبالصغیر و الأدبالكبیر ابنمقفع). قم: انتشارات دانشگاه قم.
15-كریمیان، حسن. (1375) پژوهشی در شاهنامه. به كوشش علی میر انصاری. تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران.
16-الماوردی، ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی. (بیتا). تسهیل النظر و تعجیل الظفر فی اخلاق الملك، بیروت: دارالنهضة العربیة.
17-موسوی بجنوری، كاظم. (1370) دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران: مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
18-فردوسی، ابوالقاسم. (1387) شاهنامهی حكیم ابوالقاسم فردوسی طوسی. علی اكبر نقی پور. تهران: آنزان.
19-الوطواط، برهان الدین محمد بن ابراهیم. (2008) غرر الخصائص الواضحه و غرر النقائض الفاضحه. بیروت: دارالكتب العلمیه.
منبع مقاله :
نشریهی ادبیات تطبیقی دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر كرمان، سال7، شمارهی 13، پاییز و زمستان 1394.
/ج