ضرورت حکومت عدل جهاني (5. راه تاريخي )
هـ - راه تاريخي
قرآن کريم در رابطه ي با قضيه ي اصحاب أخدود – که خندقي بزرگ حفر کردند و در آن آتشي بس عظيم فراهم نمودند تا مؤمنان و موحدان را در آن انداخته و زنده بسوزانند - مي گويد: ( و السمآء ذات البروج - و اليوم الموعود - و شاهد و مشهود - قتل أصحاب الأخدود - النار ذات الوقود - اذ هم عليها قعود - و هم علي ما يفعلون بالمؤمنين شهود - و ما نقموا منهم الا أن يؤمنوا بالله العزيز الحميد) ؛ (1) « قسم به آسمان بلندي که داراي کاخ هاي باعظمت است. و قسم به روز موعود ( قيامت که وعده گاه خلايق است ) . و قسم به شاهد ( عالم ، پيغمبر خاتم ) و مشهود ( او قيامت و امت ) . اصحاب اخدود ، همه ، کشته و نابود شدند. همان مردم ظالمي که آتش سختي به جان خلق برافروختند . که ( بي رحمانه ) در کنار آن خندق هاي آتش بنشينند . و سوختن مؤمناني که به آتش افکندند، مشاهده کردند. و با آن مؤمناني که سوزاندند ، هيچ عداوتي نداشتند جز آنکه آنان به خداي مقتدر ستوده صفات ، ايمان آورده بودند » .
در صفحه ي ديگري از تاريخ مي خوانيم که فرعون مصر ، به مجرد ديدن رؤيايي در خواب ، چه جناياتي را در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بليات محفوظ بماند.
باز در صفحه ديگر تاريخ ، جنايات شخصي ديگر به نام حجاج بن يوسف ثقفي را مشاهده مي کنيم که در مدت بيست سالي که بر عراق حکومت داشت، جناياتي هولناک را انجام داد.
مسعودي در کتاب ( مروج الذهب ) مي نويسد : « تعداد کساني را که شخص حجاج به صورت قتل صبر ، از پاي درآورد ، صد و بيست هزار نفر بوده است. و اين غير از آن مقداري است که به دست لشکريان او به قتل رسيدند. در زندان هاي او حدود پنجاه هزار نفر مرد و سي هزار نفر زن به قتل رسيدند که شانزده هزار نفر آنان برهنه و عريان بودند .
زنان و مردان را در يک مکان زنداني مي کردند در حالي که براي آن مکان، هيچ سايباني از گرما در تابستان و پوششي از سرما در زمستان نبود ... (2)
اين بخش کوچک از جنايات تاريخ است که با مراجعه به صفحات آن ، به آن ها پي مي بريم .
جنايات و ظلم بر مظلومان و موحدان نه تنها پايان نيافته ، بلکه به طور سرسام آوري ، رو به افزايش نهاده است، به حدي که روي جنايتکاران را سفيد کرده است !
جنگ جهاني اول برپا شد و در آن انسان هاي بي گناهي به قتل رسيدند که بنابر آمار رسمي ، تنها تعداد کشته شدگان اين جنگ به بيست و دو ميليون نفر رسيد .
بعد از مدت زمان کوتاهي ، آتش جنگ جهاني دوم شعله ور گشت و با کمال تأسف آتش آن دامان هفتاد ميليون انسان را گرفت و به کام مرگ فروبرد . در همين جنگ ، فاجعه ي عظيم هيروشيما و ناکازاکي رخ داد که ده ها هزار نفر با سلاح هاي اتمي که به دست همين بشر پيشرفته ساخته شده بود ، به کام مرگ فرورفتند.
در قضيه ي استعمار کشور مسلمان الجزاير ، به دست فرانسه ، به جهت مقابله ي ملت مسلمان آن ديار با استعمارگران ، حدود دو ميليون نفر به دست اشغالگران فرانسوي ، به شهادت رسيدند . در آنجا مردمي را که به مساجد پناه برده بودند، با انفجار بمب به شهادت رساندند.
در تجاوزي که آمريکا به ويتنام کرد صدها هزار نفر را با بمب ها و سلاح ها به قتل رسانيد که عوارض شيميايي آن جنگ نيز هنوز هم وجود دارد.
با مراجعه به تاريخ پنجاه ساله ي ملت مظلوم فلسطين به بخشي از جنايات صهيونيست ها بر اين ملت مظلوم ، پي مي بريم. در طول اين مدت ميليون ها مسلمان را آواره کردند و ده ها هزار نفر را نيز به شهادت رساندند .
حال با تأمل نسبت به آينده ي بشر و خصومت هايي که ميان ملت هاي مختلف پديد آمده ، که به مانند آتش زير خاکستر ، آبستن جنايت ها و فجايعي در آينده ي بشريت است چه اتفاقي خواهد افتاد ؟ خصوصا با در نظر گرفتن تسليحات خطرناک کشتار جمعي که کشورها براي نابودي يکديگر فراهم آورده اند که مي توان ده ها بارکره ي زمين را به نابودي کشاند و بالأخص با طرح برخورد تمدن ها که از سوي بعضي از روشنفکران آمريکايي از جمله ساموئل هانتينگتون داده شده و امروز ، سياستمداران آمريکايي آن را دنبال مي کنند ، درمي يابيم که چه خطر عظيمي جامعه ي بشري را تهديد مي کند. حال، آيا بشر اميدي به آينده ي زندگي خود دارد؟ آيا در صورت عملي شدن آن طرح ، احدي در روي زمين باقي خواهد ماند؟
«راسل» ، در کتاب خود به نام ( اميدهاي نو) مي نويسد : « احساس حيرت و ضعف و عدم قدرت در عصر حاضر ، همه را فراگرفته است. انسان، در خود مي بيند که هر لحظه به سوي جنگ خانمان سوز، پيش مي رود که خود، خواهان آن نبوده است، جنگي که در آينده ، بيشتر بشر را به کام مرگ خواهد کشاند، ولي در عين حال ، ما انسان ها به مانند خرگوشي که به جهت ديدن ماري بزرگ در جاي خود ميخ کوب شده و متحير است که چه کند و چه مي شود، نگاه به آينده اي که بس خطرناک است مي اندازيم که براي انسان پيش بيني شده ، بدون آن که کوچک ترين کاري از ما براي جلوگيري از آن برآيد...» . (3)
حال با در نظر گرفتن اين ظلم ها و تعدي ها و خطرهايي که آينده ي بشر را تهديد مي کند، راه حل چيست؟ آيا بشر خود مي تواند با طرح برنامه اي که ضمانت اجرايي نيز داشته باشد، صلاح و سعادت را بر کل عالم حکمفرما سازد؟ يا براي اين بشر نوشته شده که تا آخر عمر کره ي زمين ، بايد با درد و رنج و مصيبت زندگي کند؟ يا ضرورت اقتضا مي کند که مصلحي غيبي از جانب خداوند متعال ، براي هدايت و نجات اين امت ظهور کرده و امت را از اين ظلم و تعدي نجات داده و جلوي نابودي و هلاکت کل بشر را قبل از رسيدن او به اهداف خود گرفته و آنان را به سعادت واقعي رهنمون سازد؟
امدادهاي غيبي
انواع امدادهاي غيبي
1- فراهم شدن شرايط موفقيت
خداوند متعال مي فرمايد : ( ان تنصروا الله ينصرکم و يثبت أقدامکم ) ؛ (7)
« اگر خدا را ياري کنيد خداوند نيز شما را ياري مي کند و ثابت قدمتان مي دارد» .
خداوند متعال در اين آيه ياري خود را که مدد غيبي است مشروط مي کند به ياري قبلي ، يعني به اين که خدمت و عمل و مجاهدتي در راه خير عموم صورت بگيرد و مخصوصا در راه خدا باشد ، يعني لله و في الله باشد . يعني هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است و هم اخلاص و حسن نيت .
2- الهامات و هدايت هاي معنوي
بشر از راه مشاهده و مطالعه ي عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا مي شود ، يا در اثر قوه ي استدلال و قياس نتيجه اي را پيش بيني و استنتاج مي کند، اين گونه موفقيت ها عادي است ، لازمه ي قطعي و جبري مقدماتي است که بشر عملا به کار برده است.
ولي آيا همه ي معلوماتي که در طول تاريخ عمر بشر براي او حاصل شده از يکي از اين دو راه بوده است، يا راه سومي هم وجود دارد؟
به عقيده ي بسياري از دانشمندان راه سومي هم وجود دارد . شايد اغلب اکتشافات بزرگ از نوع برقي بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و روشن شده و سپس خاموش گرديده است. ابن سينا معتقد است که چنين قوه اي در بسياري از افراد بشر با اختلاف و تفاوت هايي وجود دارد .
ممکن است بسياري از افراد گمان کنند که اين سخن که برخي از دانش ها از طريق الهام به بشر القا مي شود امروز کهنه شده است و طرفداراني ندارد ؛ در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفا حواس ظاهر به وسيله ي مشاهده ي عيني و تکرار مشاهده و تجربه مي دانند و به جز آن به چيز ديگري معتقد نيستند. ولي اين طور نيست. امروزه جمع بسياري از دانشمندان فرضيه ها را نوعي الهام به دانشمندان تلقي مي کنند.
« الکسيس کارل » در کتاب « انسان موجود ناشناخته » يکي از طرفداران نظريه ي اشراق و الهام است . او مي گويد : « به يقين اکتشافات علمي تنها محصول و اثر فکر آدمي نيست. نوابغ ، علاوه بر نيروي مطالعه و درک قضايا از خصائص ديگري چون اشراق و تصور خلاق برخوردارند . به وسيله ي اشراق چيزهايي را که بر ديگران پوشيده است مي يابند و روابط مجهول بين قضايايي را که ظاهرا با هم ارتباطي ندارند مي بينند و وجود گنجينه هاي مجهول را به فراست درمي يابند ، و بدون تحليل و دليل آنچه را دانستنش اهميت دارد مي دانند » . (8)
و هم او مي گويد : « دانشمندان را مي توان به دو دسته تقسيم کرد : يکي منطقي و ديگري اشراقي. علوم، ترقي خود را مرهون اين دو دسته متفکر مي داند. در علوم رياضي نيز که اساس و پايه ي کاملا منطقي دارد مع هذا اشراق سهم گرفته است... در زندگي عادي نيز مانند قضاياي علمي ، اشراق يک عامل شناسايي قوي و در عين حال خطرناکي است و تمييز آن از توهم گاهي دشواراست... فقط مردان بزرگ و پاکان ساده دل مي توانند با آن به کمال اوج زندگي معنوي برسند. اين موهبت حقا شگفت انگيز است و درک واقعيت بدون دليل و تعقل را غيرقابل تفسير مي نمايد » .(9)
سپس « الکسيس کارل » عده اي از دانشمندان رياضي را نام مي برد و مدعي مي شود که اين ها منطقي هستند يعني معلومات خويش را منحصرا از طريق کسب و استنتاج منطقي به دست آورده اند . و عده اي از رياضي دانان را نيز نام مي برد و مدعي مي شود که اين ها اشراقي و الهامي هستند.
يکي از دانشمندان رياضي دان فرانسوي به نام «ژاک هاداما » در مقاله اي تحت عنوان ( نقش شعور باطن در تجسسات علمي ) مي گويد :
وقتي ما به شرايط اکتشافات و اختراعات مي انديشيم محال است بتوانيم اثر ادراکات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم . هر دانشمند محققي کم و بيش اين احساس را کرده است که زندگي و مطالب علمي او از يک رشته فعاليت هاي متناوب که در عده اي از آن ها اراده و شعور وي مؤثر بوده و بقيه حاصل يک سلسله الهامات دروني مي باشد تشکيل شده است . (10)
3- مددهاي غيبي اجتماعي
خداوند متعال خطاب به مردم عصر رسول اکرم صلي الله عليه و اله چنين مي فرمايد:
« و کنتم علي شفا حفره من النار فأنقذکم منها » ؛ (11) « شما در پرتگاه سقوط در آتش بوديد که خداوند – به وسيله ي رسول اکرم – شما را از آن نجات داد » .
مسأله مهدويت در اسلام و بالأخص در تشيع يک فلسفه ي بزرگ است. اعتقاد به ظهور منجي است، نه در شعاع زندگي يک قوم و يک ملت و يا يک منطقه و يا يک نژاد ، بلکه در شعاع زندگي بشريت .
به اين مربوط نيست که يک منجي بيايد و مثلا شيعه را يا ايران را و يا آسيا را يا مسلمانان جهان را نجات دهد. مربوط به اين است که يک منجي و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگي بشر را دگرگون سازد و در جهت صلاح و سعادت بشر را تغيير دهد.
آيا بشر امروز محتاج به امدادهاي غيبي است؟
پاسخ: قطعا خطراتي که در عصر علم و تکنيک براي بشريت است از خطرهاي عصرهاي پيشين بيشتر است. اشتباه است اگر خيال کنيم منشأ انحرافات بشر هميشه ناداني بوده است . علماي اخلاق و تربيت هميشه اين مطلب را مطرح کرده و مي کنند که آيا تنها منشأ انحرافات بشر ناداني است؟ و بنابراين تعليم کافي است براي مبارزه با انحرافات ، يا اين که ناداني يکي از علل انحرافات بشر است؛ انحرافات بشر بيشتر از ناحيه ي غرائز و تمايلات مهار نشده است . از ناحيه ي شهوت و غضب است. از ناحيه ي افزون طلبي ، جاه طلبي ، برتري طلبي ، لذت طلبي ، و بالأخره نفس پرستي و نفع پرستي است؟ بدون شک نظريه ي دوم صحيح است.
انحرافات اخلاقي در بشر امروز
گمان نمي کنم بتوان کوچک ترين ترديدي در اين مطلب روا داشت که پيشرفت هاي علمي کوچک ترين تأثيري روي غرايز بشر نگذاشته است، بلکه برعکس بشر را مغرورتر و غرائز حيواني او را افروخته تر کرده است ، و به همين جهت خود علم و فن امروز به صورت بزرگترين دشمن بشر درآمده است. چرا چنين شده است؟
جوابش اين است که علم چراغ است و روشنايي . استفاده از آن بستگي به اين دارد که بشر اين چراغ را در چه مواردي و براي چه هدفي به کار ببرد . بشر علم را همچون ابزاري براي هدف هاي خويش استفاده مي کند، اما هدف بشر چيست و چه بايد باشد، علم قادر به بيان آن نيست ، و نيز قادر بر تغيير هدف هاي بشر نمي باشد. اين کار دين است ، کار قوه اي است که کارش تسلط بر غرائز و تمايلات حيواني و تحريک غرائز عالي و انساني اوست. علم همه چيز را تحت تسلط خويش قرار مي دهد مگر انسان و غرائز او را . انسان علم را در اختيار مي گيرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کار مي برد ؛ اما دين انسان را در اختيار مي گيرد، و جهت انسان و مقصد او را عوض مي کند.
« ويل دورانت » در مقدمه ي کتاب « لذات فلسفه » درباره ي انسان عصر ماشين مي گويد : « ما از نظر ماشين توانگر شده ايم و از نظر مقاصد فقير » .(12)
انسان عصر علم و دانش با انسان ماقبل اين عصر در اين که اسير و بنده ي خشم و شهوت خويش است هيچ فرقي نکرده است. علم نتوانسته است آزادي از هواي نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهيت هيتلرها را تغيير دهد.
آن ها با همان ماهيت بعلاوه مقدار زيادي نفاق و دورويي و تظاهر بر جهان حکومت مي کنند، با اين تفاوت که علم دست آن ها را درازتر کرده است، شمشير يک ذرعي شان تبديل به موشک قاره پيما شده است.
احساس نااميدي يا اميد؟
« راسل » در کتاب ( اميدهاي نو ) مي گويد : « زمان حاضر زماني است که در آن حس حيرت توأم با ضعف و ناتواني همه را فراگرفته است. مي بينيم به طرف جنگي پيش مي رويم که تقريبا هيچ کس خواهان آن نيست ؛ جنگي که همه مي دانيم که قسمت اعظم نوع بشر را به ديار نيستي خواهد فرستاد ، و با وجود اين ، مانند خرگوشي که در برابر مار افسون شده باشد خيرخيره به خطر نگاه مي کند، بدون آن که بدانيم براي جلوگيري از آن چه بايد کرد؟ در همه جا داستان هاي مخوف از بمب اتمي و هيدروژني و شهرهاي با خاک يکسان شده و خيل قشون روس و قحطي و سبعيت و درنده خويي براي يکديگر نقل مي کنيم ؛ ولي با اين که عقل حکم مي کند که از مشاهده ي چنين دورنمايي برخود بلرزيم ، چون جزيي از وجودمان از آن لذت مي برد و شکافي عميق روحمان را به دو قسمت سالم و ناسالم تقسيم مي کند ، براي جلوگيري از بدبختي تصميم قطعي نمي گيريم » . (13)
او در جاي ديگر مي گويد : « دوره ي به وجود
آمدن انسان نسبت به دوره ي تاريخي ، طولاني ، ولي نسبت به دوره هاي زمين شناسي کوتاه است. تصور مي کنند انسان يک ميليون سال است که به وجود آمده، اشخاصي هستند و از آن جمله «اينشتاين» که به رغم آنها بسيار محتمل است که انسان دوره ي حيات خود را طي کرده باشد، و در ظرف سنين معدودي موفق شود با مهارت شگرف علمي خود ، خويشتن را نابود کند » . (14)
اگر انسان براساس علل ظاهري و مادي قضاوت کند پي مي برد که اين بدبيني ها بجاست . فقط يک ايمان معنوي ، ايمان به امدادهاي غيبي لازم است که اين بدبيني ها را زايل و تبديل به خوش بيني کند . و معتقد باشد که سعادت بشريت ، رفاه و کمال او ، زندگي انساني و مقرون به عدل و آزادي و امن و خوش بشر در آينده است و انتظار بشر را مي کشد.
آري شخص تربيت شده در مکتب الهي مي گويد : ممکن نيست که جهان به دست چند نفر ديوانه ويران شود. او مي گويد: درست است که جهان بر سر پيچ خطر قرار گرفته است، ولي خداوند همان طور که در گذشته – البته در شعاع کوچک تري – اين معجزه را نشان داده ، بر سر پيچ هاي خطر بشر را ياري کرده و از آستين غيب ، مصلح و منجي رسانده است، در اين شرايط نيز چنان خواهد کرد عقل ها در حيرت فرورود .
و لذا در قرآن کريم مي خوانيم : ( و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون ) ؛ (15) « در زبور بعد از ذکر [تورات ] نوشتيم : بندگان شايسته ام وارث [حکومت ] زمين خواهند شد.»
امام مهدي عليه السلام ، امداد غيبي الهي
خداوند متعال مي فرمايد : (و کنتم علي شفا حفره من النار فأنقذکم منها ) ؛ (16) « در صورتي که بر پرتگاه آتش بوديد ، خدا شما را نجات داد » .
ظهور امام مهدي عليه السلام يکي ديگر از امدادهاي غيبي اجتماعي و الهي است که کل بشريت را به سعادت و نجات رهنمون خواهد کرد و اعتقاد به آن نيز از واجبات است.
شيخ ناصرالدين الباني مي نويسد : « ان عقيده خروج المهدي عقيده ثابته متواتره عنه صلي الله عليه وآله يجب الايمان بها ؛ لأنها من أمور الغيب . و الايمان بها من صفات المتقين کما قال : ( آلم - الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين - الذين يؤمنون بالغيب ) . (17) و ان انکارها لا يصدر الا من جاهل مکابر . أسأل الله تعالي أن يتوفانا علي الايمان بها و بکل ما صح في الکتاب و السنه » ؛ « همانا عقيده ي به خروج مهدي ، عقيده اي ثابت و متواتر از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله است که ايمان به آن واجب مي باشد ؛ زيرا اين عقيده از امور غيب است که ايمان به آن ، از صفات متقيان در قرآن کريم شمرده شده است . خداوند مي فرمايد: "اين کتاب ، شک در آن نيست (و) راهنماي پرهيزکاران است. آن کساني که به جهان غيب ايمان آوردند" همانا، انکار اين عقيده ، جز از فرد جاهل زورگو ، صادر نمي گردد . از خداوند متعال مي طلبيم که ما را بر ايمان به اين عقيده و هر امري که به طور صحيح ، از کتاب و سنت ثابت شده ، بميراند. »
همين مطلب را استاد « عبدالمحسن بن حمد العباد » در رد منکران عقيده ي به مهدويت در دانشگاه مدينه ي منوره ايراد کرده است آنجا که مي گويد : « و التصديق بها داخل في الايمان بأن محمدا رسول الله صلي الله عليه و آله؛ لأن من الايمان به تصديقه فيما أخبربه ، و داخل في الايمان بالغيب الذي امتدح الله المؤمنين به بقوله : ( آلم - ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين - الذين يؤمنون بالغيب ...) ؛ (18) « تصديق و اعتقاد به قضيه ي مهدويت ، داخل در ايمان به رسالت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است ، زيرا از آثار ايمان به پيامبر صلي الله عليه و آله ايمان و تصديق به او است در اموري که به آن ها خبر داده ، و داخل در ايمان به غيبي است که خداوند متعال مؤمنين را به جهت ايمان به آن ، مدح کرده است آنجا که مي فرمايد : "اين کتاب ، شک در آن نيست (و) راهنماي پرهيزکاران است . آن کساني که به جهان غيب ايمان آوردند ...».
خوش بيني نسبت به جريان کلي عالم
اين انديشه ، بيش از هر چيز ، مشتمل بر عنصر خوش بيني نسبت به جريان کلي نظام طبيعت و سير تکاملي تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبيني نسبت به پايان کار بشريت است که طبق بسياري از نظريه ها و فرضيه ها، فوق العاده تاريک و ابتر است... .
اميد و آرزوي تحقق اين نويد کلي جهاني انساني ، در زبان روايات اسلامي « انتظار فرج » خوانده شده است، و عبادت بلکه افضل عبادات شمرده شده است. اصل انتظار فرج ، از يک اصل کلي اسلامي و قرآني ديگر ، استنتاج مي شود و آن ، اصل حرمت يأس از روح الله است.
مردم مؤمن به عنايات الهي ، هرگز و در هيچ شرايطي اميد خويش را از دست نمي دهند و تسليم يأس و نااميدي و بيهوده گرايي نمي گردند . چيزي که هست ، اين انتظار فرج و اين عدم يأس از روح الله ، در مورد يک عنايت عمومي و بشري است، نه شخص يا گروهي ، بعلاوه توأم است با نويدهاي خاص و مشخص که به آن قطعيت داده است» . (19)
ايشان در جايي ديگر از کتابش مي فرمايد: « آرمان و قيام انقلاب مهدي عليه السلام يک فلسفه ي بزرگ اجتماعي اسلامي است. اين آرمان بزرگ گذشته از اين که الهام بخش ايده و راه گشاي به سوي آينده است ، آينه ي بسيارمناسبي است براي شناخت آرمان هاي اسلامي .
اين نويد ، ار کان و عناصر مختلفي دارد که برخي فلسفي، و جهاني است و جزيي از جهان بيني اسلامي است، و برخي فرهنگي و تربيتي است؛ و برخي سياسي است و برخي اقتصادي است، و برخي اجتماعي و برخي انساني يا انساني طبيعي است » .(20)
پي نوشت :
1- بروج 1-8 .
2- مروج الذهب ، ج 3 ، ص 166-167 .
3- اميدهاي نو از راسل .
4- بقره /3 .
5- انعام /59.
6- انعام /73 .
7- محمد صلي الله عليه و اله /7 .
8- انسان موجود ناشناخته ، ص 134 .
9- پيشين ، ص 135 .
10- نقش شعور باطن در تجسسات علمي .
11- آل عمران /103 .
12- لذات فلسفه ، بخش دعوت ، پاراگراف آخر .
13- اميدهاي نو ، ص 2 .
14- همان ، ص 26 .
15- انبياء /105 .
16- آل عمران /103 .
17- مجله ي التمدن الاسلامي ، ش 22 ، ص 643 .
18- مجله ي الجماعه الاسلاميه ، ش 3 ، سال يکم ، ذو القعده ، 1388 ، چاپ حجاز .
19- قيام و انقلاب مهدي عليه السلام ، ص 5-7 .
20- همان .