خواجه نصير الدين طوسي و ترويج انديشه ي سياسي شيعه
ضرورت زندگي اجتماعي و نتايج آن
از منظر خواجه ، ما حصل رويکرد و گرايش انسان ها به تأمين نيازهاي انساني ، دو چيز است :
نخست اين که انسان ناگزير به اجتماعي زيستن است . اجتماع نيز به دو گونه ي خير ( فاضله ) و شر ( ناقصه ) تقسيم مي شود. (6) انسان صرفاً با زيستن در مدينه ي فاضله است که به تحقق سعادت انساني مي انديشد ، به اجراي عدالت مي پردازد ، به عفاف ، لطف و وفا نظر دارد ، در تأمين امنيت و مودت مي کوشد و به کمال انساني و الهي خويش نائل مي آيد نه در مدينه اي که در آن ، از شقاوت ، مذمت ، اضطراب ، جنگ و ظلم سخن مي گويند و به خيانت ، تمسخر ، غيبت و شهوت گرايش دارند . (7)
دوم آن که پرداختن به حرف و صنايع موجب کسب ثروت و ثروت مايه ي بقاي نفس و نسل است . البته براي کسب ثروت ، بايد حرفه ها و صنعت هايي که شريف است و انسان را به کمال ( مدينه فاضله ) مي رساند اختيار شود و در کسب آن ، نبايد به ظلم و پستي روي آورد . ذخيره ي مال از قبل کار شريف ، کاري دور انديشانه است ، « مشروط به اين که اين عمل از روي حرص يا بخل نباشد و موجب مشقت اعضاي خانواده يا به مخاطره افتادن ديانت و عرض فرد در اجتماع نشود . » در مورد خرج کردن مال ، او توصيه مي کند که به اعتدال و به دور از اسراف و ريا و ... رفتار نمايند . (8)
آداب و شروط سلطنت
1- شرافت (9) در اصل و نسب ؛ که موجب قدر و منزلت پادشاه مي شود.
2- همت بلند ؛ که با تهذيب نفس به ظهور مي رسد .
3-متانت رأي (10) ؛ که با دقت نظر و بحث و گفت وگوي بسيار شکل مي گيرد .
4- اراده ، نيت و عزم استوار ؛
5- صبر بر رنج ها و مصايب بزرگ و شديد ؛
6- توانگري ؛
7- ياران يک دل .
از اين خصال ، اولي ضرور ي نيست ، اگر چه تأثيري شگرف دارد . پادشاه حتي دو صفت آخر را نيز مي تواند از چهار خصلت همت بلند ، متانت رأي ، اراده ي استوار و صبر کسب نمايد . (11)
از نظر خواجه ، شرط حفظ دولت و بقاي کشور منوط به ايجاد اتحاد ميان چهار صنف است :
اول . اهل قلم ؛ شامل صاحبان علوم و معارف ، فقها ، قضات ، نويسندگان ، مهندسان ، منجمان ، ا طبا و شعرا . آن ها همانند آب در طبيعت هستند و قوام دين به وجود ايشان است .
دوم . اهل شمشير ؛ مردان جنگي ، مجاهدان ، داوطلبان رزمي ، دليران ، شجاعان ، ياران ملک و نگهبانان دولت از جمله ي اهل شمشيرند که مانند آتش در طبيعت بوده و نظام عالم به ايشان استوار است .
سوم . اهل معامله ؛ مشتمل بر تجار ، پيشه وران ، ارباب [ صاحبان ] صنايع ، صاحبان حرف و مانند آن ها که مثل هوا درطبيعت به حساب آمده و رزق مردم رهين همکاري آن ها است .
چهارم . اهل مزارعه ؛ در برگيرنده ي برزگران ، فلاحان و دهقانند . آن ها مانند خاک در طبيعت به شمار مي آيند و بقاي جان و تن انسان ها به وجود آنان بستگي دارد . (12)
از نظر خواجه ، پادشاه بايد کسي را به فرماندهي لشکر بگمارد که داراي اين صفات باشد :
الف - شجاع و قويدل بوده و نيز به اين دوصفت شهرت يافته باشد .
ب- از رأي صائب بهره مند بوده و در استعمال انواع حيل توانا باشد .
ج - صاحب تجربه بوده و اين تجربه را در جنگ ها اندوخته باشد .
يک فرمانده با برخورداري ازصفات مذکور ، قادر است دشمن را متفرق و يا نابود سازد. (13)
شاه همچنين نبايد دشمن را خوار و حقير بشمارد . ولي تا جايي که ممکن است ، بايد از جنگ حذر کند ، به ويژه آن که قدرت مقاومت در مقابل دشمن را در خود نبيند . اما اگر پيکار اجتناب ناپذير شد ، بايد با نام خدا و با تأييد همه ي سپاهيان حمله را آغاز نمايد و تا سرحد امکان ، دشمن را اسير کند ، نه آن که بکشد ؛ زيرا در اسرا منافع بسيار است ، ولي در کشتن آن ها هيچ فايده اي وجود ندارد. او پس از پيروزي هم نبايد ، دست به کشتار بزند ؛ چون پادشاه به عفو شايسته تر است . (14)
وظايف سياسي مردم
همچنين مردم بايد درحفظ منافع رؤساي خويش بکوشند و در مصيبت ها و رنج ها ، جان و مال خويش را براي محافظت دين و ملت در اختيار پادشاه قرار دهند و خود را در چشم شاه چنان جاي دهند که شاه باور کند با اندک اشاره اي ، مردم مال خود را در اختيار شاه مي گذارند و يا آن را فداي ملک مي کنند . اگر چنين شود ، مال مردم از طمع شاه در امان خواهد ماند . بنابراين ، خواجه توصيه مي کند مردم در اداي حقوقي که ملوک بر گردن آن ها دارند ، کوتاهي نکنند ، بلکه با گشاده دلي به آن اقدام کنند . (16)
خواجه با استناد به کتاب آداب ابن المقفع مي گويد : اگر سلطان تو را برادر خود قرار دهد ، تو او را ولي نعمت خويش بدان . اگر ملک در نزديکي تو مي کوشد ، تو هم در تعظيم او سعي فراوان کن . اگر عزيز پادشاه شدي بر نزديکان و خادمان قديمي او پيشي نگير و بدان ، شرط خدمت به ملک عدم مخالفت با رأي ملوکانه و فرمان برداري به اندازه ي توان و طاقت ، از او است . و به اين حقيقت آگاه باش که او سلطان است پس شايسته است که تو تابع او باشي .(17)
اگر مردمي به والي ظالمي دچار گردند ، بايد بدانند که ميان دو خطر قرار گرفته اند : يا با والي ظالم مي سازند و بر مردم ديگر مي تازند ؛ يا با مردم همراه مي شوند و بر والي ظالم مي شورند .
در صورت تحقق حالت اول ، دين و مروت و در حالت دوم ، نيا و نفس خويش را هلاک خواهند کرد . راه خلاص از اين دو خطر ، دوري از والي ظالم است. اما اگر والي ظالم نبوده ، ولي روش او مورد رضايت مردم نباشد ، مردم چاره اي حز وفادار ماندن به او ندارند ، تا اين که خداوند راه نجاتي فراهم آورد . (18)
خواجه نصير در صحنه ي عمل سياسي
« خواجه نصير و امثال نصير وقتي در اين دستگاه ها وارد مي شدند ، نمي رفتند وزارت کنند ، نمي رفتند که در تحت نفوذ آن ها باشند ، مي خواستند آن ها را مهار کنند . آن خدمتي که خواجه نصير وقتي که دنبال هلاکو رفت ، خدمت بسيار ارزنده اي کرد ؛ چرا که او براي مهار کردن هلاکو و براي کسب قدرت ، جهت خدمت به عالم اسلام بود . » (19)
بنابراين ، خواجه نصير الدين همانند خواجه نظام الملک ، انديشه ي سياسي را با عمل سياسي درآميخت و پايداري انديشه ي ديني را در گرو حاکميت دستورات و احکام ديني ديد . به همين دليل ، در دوران پر آشوب آن زمان ، به دربار اسماعيليان راه يافت . (20) با اين وصف ، طي اقامت و خدمت سي ساله اش در دربار سه پادشاه اسماعيلي به نام هاي ناصر الدين محتشم ، علاء الدين محمد ، و رکن الدين خورشاه، شيعه ي اثني عشري بودن خود را در مقابل عقايد خرافي اسماعيليان حفظ کرد . حتي خورشاه ، آخرين پادشاه اسماعيلي ، را به تسليم در برابر هلاکوخان مغول واداشت . او وزارت هلاکوخان مغول را پذيرفت و پس از آن به دو کار مهم دست زد که هر يک در فراهم آوردن زمينه هاي روي کار آمدن سلسله ي شيعي صفوي تأثير گذاشته است : (21)
نخست. خواجه ، هلاکوخان را مسلمان ساخت و وي را از قتل مردم و دانشمندان مسلمان ، تخريب و ويران کردن ، بازداشت و با اين پيشنهاد به هلاکوخان که « فرمانده ي فاتح نبايد به خراب کاري اکتفا کند » ، او را واداشت که دستور تأسيس رصد خانه ي بزرگي بر روي تپه ي شمالي مراغه ي آذربايجان و فرمان تشکيل کتابخانه اي با چهار صد هزار کتاب صادر کند . براي تحقق اين دو ، اجازه ي بازگشت و ورود علما ، فلاسفه و حکماي مسلماني همانند کاتبي قزويني ، محي الدين مغربي و حسام الدين شامي را از هلاکوخان گرفت و براي فلاسفه و اطبا به ترتيب ، روزي سه و دو درهم مقرري تعيين نمود . اين مسأله موجب گرايش به فراگيري علوم عقلي گرديد که پيش از وزارت خواجه ، سري و محرمانه انجام مي پذيرفت . بدين سان ، کساني را که براي نابودي اسلام و از بين بردن تمدن اسلامي آمده بودند ، مسلمان کرد و در شمار حاميان اسلام در آورد . (22)
دوم . حسام الدين ، منجم سني مذهب هلاکوخان ، وي را با سخناني چون « اگر چنين کني [ تأسيس رصد خانه ] باران نخواهد باريد ، گياهي از زمين نخواهد روييد ، هوا توفاني مي شود و زلزله جهان را ويران خواهد کرد » ، از حمله به بغداد و سرنگون ساختن بني عباس باز مي داشت . اما نفوذ کلام و استدلال خواجه بر هلاکوخان مؤثر افتاد و قصد حمله به بغداد کرد ، آن گاه خواجه نصير با همدستي مؤيد الدين ابن العقلمي ، وزير شيعي سي و هفتمين خليفه ي عباسي - يعني : المستعصم بالله - و برخي رجال شيعي ديگر ، خليفه را وادار به تسليم کرد . به اين وسيله ، خلافت 525 ساله بني عباس ، که مرکز فساد و فتنه عليه مسلمانان ، خاصه شيعيان بود ،(23) برافتاد . (24)
خدمات سياسي خواجه نصير
خواجه نصير به دو صورت ، خدمتي بزرگ و جاويد به حيات و دوام فلسفه اسلامي کرد :
اول آن که خواجه در زماني مي زيست که عقايد فلسفي مشاء ابو علي سينا مورد حمله ي امام فخر رازي و شاگردانش قرار گر فته بود . خواجه با دفاع از فلسفه و پاسخ به اشکالات مخالفان ، جاني تازه به افکار فلسفي ابو علي سينا بخشيد .
دوم اين که خواجه نصير با نگارش شر حي بر کتاب فلسفي اشارات بو علي سينا ، به پالايش فلسفه ي مشاء از افکار ارسطو و افلاطون پرداخت . در نتيجه ، فلسفه ي اسلامي از زنگار التقاط رها شد . تلاش فلسفي خواجه منجر به اتخاذ استدلال عقلي در استنباط رأي فقهي شيعه و پويايي و تحرک آن گرديد.( 25)
بخشي از پيکره ي تمدن اسلامي مديون کتابخانه هاي بزرگي است که به همت مسلمانان در اقصا نقاط جهان پديد آمد . از اين رو ، ممانعت خواجه نصير از به آتش کشيدن کتابخانه ي بزرگ حسن صباح در قلعه الموت توسط مغولان ، خدمت بزرگي به بقا و شکوفايي تمدن اسلامي است . اين اقدام منجر به جلب توجه قوم خون آشام مغول به ارزش و غناي فرهنگ و تمدن ايران اسلامي و سرانجام ، به گرايش آنان در فراهم آوردن زمينه هاي شکل گيري تمدن نوين اسلامي گرديد . (26)
خواجه علاوه بر نجات جان تعداد زيادي از دانشمندان اسلامي ، خود به پرورش دانشمنداني تازه پرداخت . از معروف ترين شاگردان خواجه ، جمال الدين بن يوسف مطهر حلي معروف به علامه ي حلي است . علامه حلي خواهرزاده ي محقق حلي ، صاحب کتاب شرايع الاسلام و پدر فخرالمحققين است . وي با تأليف آثار بسياري چون کشف المراد در تحکيم ، تقويت و تثبيت شيعه نقش فراواني دارد و شايد به همين دليل باشد که اولين بار به او لقب « آيه الله » داده ا ند .
تعداد تأليفات خواجه را بين 40 تا 190 بر شمرده اند . از مهم ترين آثار وي ، مي توان از تجريد الاعتقاد يا تجريد العقايد در کلام شيعي ، شرح اشارات در فلسفه ي اسلامي ، اخلاق ناصري در سياست ، اساس الاقتباس در منطق ، زيج ايلخاني در نجوم و الشکل القطاع در رياضي نام برد . (27) در مورد تأليفات خواجه ، چند نکته قابل توجه است :
1- تعداد بسيار تأليفات وي نشان دهنده ي گستره ي وسيع علم اندوزي شيعه است .
2- او جامع علوم گوناگون بود و به همين دليل ، منشأ خير کثير و شهره ي روزگاران شد .
3- وي در زماني که عربي زبان علمي روز بود ، آثاري هم به زبان فارسي (مانند زيج ايلخاني ) نوشته است . اين نکته گوياي ارزش نهادن به فرهنگ ايرانيان و نيز تأثير آن در شکوفايي و حيات تمدن اسلامي است. (28)
خلاصه ي مطالب :
2- به اعتقاد خواجه ، نياز انسان به همنوع و فطري بودن زندگي جمعي ، انسان را به حيات اجتماعي مي کشاند که آن هم به تأمين نيازهاي جسمي و روحي انسان مدد مي رساند. ما حصل گرايش انسان ها به تأمين نيازهاي انساني ، ورود به اجتماع خير ( مدينه ي فاضله ) و يا اجتماع شر ( مدينه ي ناقصه ) و پديد آمدن حرف و صنايع گوناگون است . البته از نظر خواجه ،انسان فقط در مدينه ي فاضله به کمال دست مي يابد و نيز تنها حرف شريف انسان را به کمال مي رساند .
3- آداب و شروط سلطنت يکي از موضوعاتي است که خواجه به آن پرداخته است. از منظر وي ، هر پادشاه بايد داراي هفت صفت ( 1) شرافت در اصل و نسب ، (2) همت بلند ، (3 ) متانت رأي ، (4 ) اراده ي محکم ، (5) صبر بر شدايد ، (6 ) توانگري و (7) ياران يک دل باشد . پادشاه بايد کسي را به فرماند هي لشکر بگمارد که داراي صفاتي چون شجاعت ، رأي صائب و تجربه باشد . شرط حفظ دولت و بقاي کشور نيز به ايجاد اتحاد ميان چهار صنف (1 ) اهل قلم ، (2) اهل شمشير ، (3) اهل معامله و (4) اهل مزارعه است .
4- خواجه در مورد وظايف سياسي مردم مي گويد : مردم بايد در نصيحت ، پوشاندن عيوب ، ثناگويي ، حفظ اسرار و پاسداري از منافع پادشاه بکوشند. اگر پادشاه ظالم بود ، مردم بايد از او دوري نمايند و اگر ظالم نبود ، ولي روش او هم مورد رضايت مردم قرار نگرفت ، مردم چاره اي جز وفادار ماندن به او ندارند تا اين که خداوند راه نجاتي فراهم آورد .
5- خواجه ، انديشه ي سياسي را با عمل سياسي درآميخت. به همين دليل ، در دوران پر آشوب آن زمان ، براي اصلاح و هدايت اسماعيليان و سپس مغولان ، وارد دستگاه حکومتي آنان گرديد . حاصل اين اقدام شجاعانه ، وادار کردن خورشاه به تسليم درمقابل مغولان و مسلمان نمودن هلاکوخان بود . همچنين او براي ترويج انديشه ي شيعي ، هلاکوخان را وادار به انجام خدمات زيادي چون تأسيس رصد خانه ، تشکيل کتابخانه ، عفو دانشمندان شيعه مذهب و سرانجام ، حمله به بغداد و پايان دادن به حکومت ضد شيعي بني عباس نمود .
6- خدمات سياسي خواجه را نيز مي توان در عرصه هاي دفاع و نجات فلسفه ي مشاء ابو علي سينا ، تأليف کتب متعدد مفيدي همانند تجريد الاعتقاد ، ممانعت در به آتش کشيدن کتابخانه ي بزرگ حسن صباح ، پرورش دانشمندان شيعي بزرگي همچون علامه حلي و مانند آن به وضوح ديد . اين موارد نشان از آن دارد که خواجه در عرصه ي انديشه و عمل منشأ خير کثير بود .
پي نوشت :
1- خواجه نصير طوسي در 580 ش . / 598 ق . به دنيا آمد و در 653 ش . / 673 درگذشت .
2- به دليل تسلط خواجه به علوم گوناگون ، به او لقب « استاد البشر » و « جامع المعارف » داده اند .
3- کتاب اخلاق ناصري را خواجه به آن دليل ، به اين نام ناميد که سبب تأليف آن ، ناصر الدين عبد الرحيم محتشم ، امير اسماعيلي مذهب قهستان ، بود .
4- تاريخ فلسفه در اسلام ، محمد شريف ، ج 1 ، ص 805 ؛ تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلامي ، حلبي ، ص 416 ،421 ، 424 و 440 .
5- اخلاق ناصري ، خواجه نصير الدين طوسي ، ص 250 - 251 .
6- خواجه درتقسيم اجتماع به فاضله و ناقصه به تقليد از فارابي دست زده است .
7- اخلاق ناصري ، طوسي ، ص 301 ؛ تاريخ فلسفه در اسلام ، محمد شريف ، ج 1 ، ص 814.
8- تاريخ فلسفه در اسلام ، محمد شريف ، ج 1 ، ص 812 .
9- شرافت يعني : با شرف شدن ، با شرف بودن ، بزرگواري و ... .
10- متانت يعني : محکم بودن ، نيرومندي و ... .
11- اخلاق ناصري ، طوسي ، ص 301 - 302.
12- اخلاق ناصري ، طوسي ، ص 305 .
13- همان ، ص 312 .
14- همان ، ص 314 ؛ تاريخ فلسفه در اسلام ، محمد شريف ، ج 1 ، ص 815 .
15- اخلاق ناصري ، طوسي ، ص 314 - 318 .
16 - همان .
17-اخلاق ناصري ، طوسي ، ص 318- 319.
18- همان .
19- روزنامه ي کيهان ، 16 تيرماه 1358 ؛ کوثر ، ( مجموعه بيانات امام خميني ( ره )) ، ج 1 ، ص 543.
20- يادنامه خواجه نصير الدين طوسي ، دانشگاه تهران ، ص 205 - 209.
21- يادنامه خواجه نصير الدين طوسي ، دانشگاه تهران ، ص 205 - 209.
22- فلاسفه ي شيعه ، نعمه ، ص 286 - 291.
23- قابل توجه است که اين حکومت با همت يک خراساني ( ابو مسلم ) بر پا شد و با درايت خراساني ديگر ( خواجه نصير ) سقوط کرد .
24- ياد نامه ي خواجه نصير الدين طوسي ، دانشگاه تهران ، ص 209 - 212 و 218.
25- خواجه نصير ياور وحي و عقل ، عبدالوحيد وفائي ، ص 96 - 97 .
26- خواجه نصير ياور وحي و عقل ، وفائي ، ص 56 - 58.
27- همان ، ص 80 - 81.
28- خداوند دانش و سياست خواجه نصير الدين طوسي ، اقبال يغمايي ، ص 33 - 34 .