اصول سياستخارجى در قرآن(قسمت اول)
قرآن كريم در زمينه مسائل سياسى در حد بيان كليات و چارچوبهاى كلان سياستخارجى بسنده كردهاست، اين كليات را اصول سياستخارجى ناميديم و تحت چهار عنوان «اصل نفى سبيل» ، «اصل دعوت يا جهاد» ، «اصل عزت دينى» و «اصل پاىبندى به معاهدات بين المللى» درباره آنها به بحث پرداختيم . ياد آور شديم اين اصول چارچوب كلان سياستگذارى خارجى دولت اسلامى را سامان مىدهند و دولت اسلامى نمىتواند در سياستخويش آنها را نديده انگارد .
1 . طرح اصول سياستخارجى اسلام از منظر قرآن مستلزم آن است كه رابطه دين و سياست مفروض انگاشته شود . در چارچوب انديشه جدايى دين و سياست زمينهاى براى طرح اين بحثباقى نخواهد ماند .
2 . سياستخارجى يكى از بخشهاى اساسى سياست در معناى كلان آن است، بنابراين اگر دين در مسائل سياسى انديشه نموده طبيعتا در مسائل سياستخارجى نيز انديشيده است .
3 . سياستخارجى مجموعهاى از مسائل سياسى مرتبط به حوزه خارجى است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغير برخوردار مىباشد . قسمت ثابت آن، بيانگر چارچوب كلى سياست گذارى خارجى است كه خط مشىها و استراتژىهاى سياستخارجى در درون آن تنظيم مىگردد; اين بخش عمدتا مبتنى بر آموزههاى نظرى و نظام ارزشى و ايدئولوژى حاكم است . عناصر متغير سياستخارجى ناظر به خط مشىهايى است كه متناسب با اوضاع و شرايط تنظيم و تدوين مىگردند .
4 . اسلام دو بخش ثابت و متغير دارد: ثابتات آن ناظر به اصول و مبانى كلى رفتار دينداران است و در طول زمان بقا و ماندگارى دارد، اما جنبه متغير آن از عرف و ضرورتهاى زمانه تاثير مىگيرد . بخش متغير سياستخارجى به اين جنبه برمىگردد، چرا كه در شرايط و مقتضيات زمانه تغيير مشى مىدهد; بنابراين انديشه دينى در مورد مسائل سياسى و مديريت اجتماعى در حيطه طرح كليات و اصول محدود مىگردد .
5 . مسائل روابط بين الملل و سياستخارجى به شكل امروزى و در قالب يك سيستم اكادميك و منسجم محصول قرون اخير به خصوص دوره پس از جنگ جهانى دوم است; اما برخى مسائل آن، نظير مراودات خارجى و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاريخ بشر سابقه دارد . چنين نگرشى طرح بحثسياستخارجى اسلامى را تبيين مىكند، زيرا به گفته «هالستى» اگر يكى از مهمترين مسائل روابط بين الملل را مطالعه دو پديده جنگ و صلح بدانيم، مطالعه مسائل بين الملل به دورههاى قبل از ميلاد باز مىگردد و اثر تاريخى «توسيديد» در مورد جنگهاى «پلوپونز» از قديمىترين متون اين رشته محسوب مىگردد . (2)
6 . با توجه به نكات مذكور مىتوان از اصول سياستخارجى اسلام در قرآن ياد كرد . اين اصول ناظر به چارچوب كلى و كلان رفتار خارجى دولت اسلامى است و روابط خارجى مسلمانان با جوامع غيراسلامى را تنظيم مىكند . قرآن كريم مشتمل بر مسائل اعتقادى و اجتماعى و سياسى است و از برخى آيات آن مىتوان اصول سياستخارجى اسلام را استخراج كرد .
با عنايتبه تعريف مزبور مىتوان اين اصول را از مجموع آيات قرآنى ناظر به روابط خارجى به دست آورده و در محورهاى زير مطرح كرد:
1 . اصل دعوت يا جهاد;
2 . اصل ظلم ستيزى و نفى سبيل;
3 . اصل عزت اسلامى و سيادت دينى;
4 . اصل التزام و پاىبندى به پيمانهاى سياسى .
البته برخى پژوهشگران در كنار اصول مزبور عناوين ديگرى نظير «تولى و تبرى» ، «تاليف قلوب» و «امر به معروف» را نيز مطرح كردهاند، اما به نظرمى رسد اصول چهارگانه فوق اين عناوين را نيز دربرمىگيرد و به ذكر مستقل و مجزاى آنها نيازى نيست . درباره تاليف قلوب گفتنى است هر چند از آن در ذيل اصول سياستخارجى اسلام بحث كردهاند، اما از فلسفه تشريع اين حكم و موارد اعمال آن مىتوان استظهار نمود كه تاليف قلوب بيشتر با ابزارهاى سياستخارجى همخوانى دارد تا اصول، چون تاليف قلوب با آنچه امروزه ذيل ابزارهاى اقتصادى سياستخارجى و كمكهاى بشر دوستانه مطرح مىگردد شباهتبيشترى دارد . در واقع دولت اسلامى براى جلب جوامع غيرمسلمان يا كاهش خصومتها از سهم «مؤلفة القلوب» استفاده مىكند، براى مثال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جنگ طايف به اشراف و بزرگانى كه تازه اسلام آورده بودند يا مشركانى كه به حضرت يارى رسانيده بودند، از سهم مؤلفة القلوب بخشيد تا نظر آنان و قبايلشان را به اسلام جلب كند . (4)
1 . اصل دعوت يا جهاد
شايد از ميان اصول سياستخارجى اسلام، اين اصل بيش از همه حايز اهميتبوده و بيشتر از ديگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته است . احتمالا يكى از جهات اهميت اين اصل، آن است كه ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام را تبيين مىكند . مناظرات دامنهدار درباره اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحتيك عنوان ياد كنيم، زيرا آن گونه كه برخى از پژوهشگران مسلمان گفتهاند اگر تنها به ذكر عنوان دعوت اكتفا گردد، ديدگاههاى موجود درباره اصل جنگ يا صلح در روابط خارجى اسلام ناديده انگاشته مىشود و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاريم طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند .
تفصيل اين بحث را با يك پرسش اساسى ناظر به ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام پىمىگيريم كه آيا اسلام در روابط خود با جوامع غيراسلامى اصل را بر جنگ مىگذارد يا صلح; به عبارت ديگر، آيا صلح يك قاعده است و جنگ، ضرورت يا بالعكس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان يكى از اصول سياستخارجى اسلام مورد تاكيد قرار دهيم به زعم برخى انديشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان اصل در روابط خارجى اسلام جنگ محور است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده مىباشد، اما اگر اصل را بر دعوت بگذاريم قضيه فرق خواهد كرد . دقيقا با عنايتبه همين مساله است كه با دو نوع روش رو به رو مىگرديم: (5)
الف) روش خاورشناسان كه در قالب «انتشار الاسلام بالسيف» مطرح مىگردد و بر مفاهيمى چون ارهاب، اصولگرايى، الاسلام المسلح، التطرف تاكيد مىشود . در اين رويكرد آيات جهاد به خصوص آيه سيف به عنوان مستند مورد توجه قرار مىگيرد;
ب) روشنفكران مسلمان كه در قالب «تنظيف وجه الاسلام» يا پيراستن اسلام از هر نوع خشونت و جنگ به تحليل مىپردازند و بر مفاهيمى چون; سلام و تسامح و تعايش و رافت تاكيد مىكنند .
در حالىكه دسته نخست فقط به تحليل آيات جهاد مىپردازد و آيات صلح و سلم را از نظر دور مىدارند، دسته دوم با تاكيد بر آيات صلح و مسالمت، به آيات جهاد بىتوجهى مىكنند . روش اعتدال روشى است كه بتواند ميان هر دو دسته آيات جمع زند . اكثر مفسران و فقهاى اسلام در اينباره انديشيدهاند كه از مجموع اين گفتهها و اظهارات مىتوان به جمعبندى و نتيجه نهايى نايل آمد .
بدون ترديد يكى از مهمترين و احتمالا هدف اصلى فرستادن انبيا دعوت است . آيات متعدد قرآن كريم پيامبران را دعوتگران دينى معرفى مىكند . بر ايناساس، نخستين وظيفه پيامبر و رهبران دينى همانا دعوت بشر به تعاليم و ارزشهاى وحيانى است . از طرف ديگر، جهاد و جنگ با مشركان و طغيانگران بىترديد يكى از وظايف اساسى مسلمانان و رهبران دينى محسوب مىگردد . آنچه در مورد جهاد و جنگ حايز اهميت است فلسفه تشريع اين پديده است كه جهاد براى چيست و چه زمانى انجام مىپذيرد .
با تحليل و موشكافى اين نكته احتمالا بتوان رابطه دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجى دولت اسلامى را به دست آورد .
اگر جهاد براى كشور گشايى باشد، احتمالا بر ديدگاه خاورشناسان مبنى بر جنگ محورى اسلام صحه مىگذارد، اما اگر فلسفه تشريع جهاد براى دعوت به تعاليم وحيانى و ارزشهاى اسلامى باشد نه سلطه جويى و كشور گشايى، ادعاى مذكور ناتمام و غرض آلود خواهد بود . اين نوشتار ادعا دارد اصل در روابط خارجى اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنايى است كه بنابر ضرورت تجويز مىگردد . عصاره استدلال ما براين فرضيه آن است كه جهاد اسلامى يكى از مراحل دعوت به شمار مىرود و براى ترويج ارزشهاى دينى صورت مىگيرد . اين دقيقا گفته يكى از محققان است كه «توحيد اساس جهاد و جهاد براى توحيد» است .
بحث را با طرح اهميت دعوت در آيات قرآن به عنوان يكى از اصول روابط خارجى دنبال مىكنيم و در پى آن آيات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحليل قرار خواهيم داد . آيات متعددى اولين و مهمترين وظيفه پيامبر را دعوت به خير و صلاح مىداند . خداوند سبحان پيامبران خود را مبلغان پيام خود و مظهر رحمتخويش و اصلاح و تزكيه بشر معرفى مىكند . (6)
در برخى آيات، خداوند آنچنان به ابلاغ پيام خود و دعوت بشر به ارزشهاى اسلامى اهميت مىدهد كه وعده مىكند تا زمانى كه رسولى را به اداى اين وظايف نگمارد كسى را مجازات نخواهد كرد . (7)
در روابط خارجى اسلام نيز اصل دعوت به عنوان يكى از اصول اساسى مورد توجه و تاكيد قرار مىگيرد . خداوند در يكى از آيات خطاب به پيامبر اين اصل را چنين معرفى مىكند:
بگو اى اهل كتاب، به كلمهاى روى آوريد كه ميان ما و شما يكسان است، جز خداى واحد را نپرستيم و چيزى را شريك حضرتش قرار ندهيم و غير از خداوند كسى را ارباب و فرمانروايمان ندانيم . (8)
اين آيه و نظاير آن به خوبى بيانگر آن است كه پيامبر اسلام در روابط خارجى خويش قبل از هر امرى موظف است آنان را به خداى واحد بخواند . در سيره پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نيز اين اصل پيش از هر امرى به چشم مىآيد، حضرت تا دعوت نكرده دستور جهاد نمىداد . (9)
در روايتى حضرت على عليه السلام مىفرمايد: زمانى كه پيامبر مرا به سوى يمن مىفرستاد، فرمود يا على اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند بهتر از تمام آن چيزى است كه آفتاب بر آن مىتابد . (10)
ابويعلى و طبرى و ديگران به نقل از ابن عباس مىگويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز با هيچ قومى نجنگيد مگر اينكه آنها را به اسلام فرا خواند . (11)
پيامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهميت مىدهد كه در همه جنگها ابتدا به دعوت مىپردازد، حتى مردمانى را كه قبلا دعوت كرده مجددا به اسلام مىخواند . با وجود آنكه اهالى خيبر به دعوت عالم بودند، پيامبر سه روز سفيران و دعوتگران خويش را به نزد آنان مىفرستد تا آنان را به اسلام رهنمون باشند . (12)
از مجموع آيات ناظر به دعوت و روايات و سيره پيامبر اسلام و رهبران دينى به دست مىآيد كه دعوت، يكى از اصول اساسى در روابط خارجى اسلام با جوامع غيراسلامى است و چنان اهميتى دارد كه جهاد غيرمسبوق به دعوت را از مشروعيتخارج مىسازد و بيشتر فقهاى شيعه و سنى بر اين امر اجماع نظر دارند . (13)
آيا اصل در روابط خارجى اسلام بر جنگ استوار استيا صلح؟ بر اساس محوريت آيات دعوت، اصل صلح و سلم مورد تاكيد قرار مىگيرد . اما سؤال اين است كه آيات جهاد را چگونه مىتوان تفسير كرد . عمده مستند كسانى كه اصل را بر جنگ استوار مىدانند آياتى است كه مسلمانان را به قتل و كشتار كفار و مشركان فرمان مىدهد و جهاد را يك وظيفه و تكليف شرعى مطرح مىسازد . «قتلوا المشركين كافة» (14) ، «قتلوهم حتى لاتكون فتنة» ، (15) «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» (16) از جمله آياتى است كه براى ترسيم ماهيت جنگ محورى اسلام در روابط خارجى به آنها استدلال شده است . صرف نظر از مباحث تفسيرى موجود در اين زمينه، ذكر دو نكته اهميت دارد:
1- آيات جهاد را به طور كلى در دو دسته مىتوان طبقه بندى كرد: اول آيات مقيد كه جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوى غيرمسلمانان مبتنى مىسازد; اين دسته از آيات عمدتا بيانگر ماهيت جهاد و جنگ دفاعى است و با اشكال و محذور خاص روبه رو نيست، زيرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست; دوم آيات مطلق كه به طور مطلق به قتل كفار و مشركان دستور مىدهد، اشكال عمده ناظر به اين دسته آيات است و طرفداران ديدگاه جنگ - محور نيز به اين دسته آيات استدلال مىكنند .
2- فلسفه جهاد چيست؟ آيا جهاد براى كشورگشايى و قتل و اذهاق نفوس استيا ماهيت اصلاحى و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم جهاد خود به يكى از مراحل دعوت تبديل مىشود و به تعبير برخى از مفسران حالت دفاعى به خود مىگيرد . بيشتر مفسران و فقهاى شيعه و سنى جهاد را داراى ماهيت اصلاحى و در جهت دعوت اسلامى دانستهاند . از ديدگاه آنان جنگهاى سلطه طلبانه و توسعه جويانه نه فقط مشروعيت ندارد، بلكه از نظر متون اسلامى به شدت مورد نكوهش و نفى قرارمىگيرد; بنابراين جهاد خود دعوت به سوى خدا و به منظور اعتلاى كلمة الله و امحاى باطل است . (17)
علامه طباطبايى معتقد است اساسا جهاد داراى ماهيت تدافعى است . او مىنويسد: قتال در راه خدا، چه دفاعى و چه ابتدايى، در حقيقت دفاع از حق انسانيت است و آن حق همان حق حيات است، زيرا شرك به خداى سبحان هلاك انسانيت و مرگ فطرت و خاموشى چراغ در درون دلهاست و قتال كه همان دفاع از حق انسانيت است اين حيات را بر مىگرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده مىسازد . (18)
وى در ادامه به تبيين ماهيت دفاعى جهاد در پاسخ اشكال خاورشناسان پرداخته و مىنويسد: قرآن اسلام را مبتنى بر فطرت معرفى مىكند و اين فطرت حكم مىدهد توحيد تنها اساس و پايهاى است كه قوانين فردى و اجتماعى بشر بر آن تضمين مىشود و دفاع از چنين اساس و انتشار آن در ميان جامعه و نگهبانى از آن، حق مشروع بشر است و بشر بايد حق خود را استيفا كند به هر وسيله كه ممكن باشد . . . قرآن نخست اين حق را با دعوت مىطلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بيضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدايى كه هر چند به ظاهر قتالى است ابتدايى، لكن در حقيقت، دفاع از حقانسانيت و كلمه توحيد و يكتاپرستى است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است» . (19)
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادى كه به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق ميان فقها و مفسران است، از جمله شيخ بهايى مىفرمايد: «قبل از جهاد واجب است دعوت كردن، زيرا جايز نيست ابتدا به قتال كردن با كفار مگر بعد از دعوت» . (20)
علامه حلى نيز دعوت را مرحلهاى پيش از جهاد مىداند و جهاد را يكى از مراحل دعوت بر مىشمرد . (21)
در مجموع از ديدگاه اين انديشمندان جهاد همواره داراى ماهيت دفاعى است و بيانگر اصل جنگ - محورى اسلام نيست . استاد مطهرى در اين زمينه ماهيت دفاعى جهاد را چنين تبيين مىكنند:
اگر توحيد را جزء حقوق انسانها دانستيم، ممكن است اگر مصلحت انسانيت ايجاب بكند و اگر مصلحت توحيد ايجاب كند با قوم مشرك بتوانيم بجنگيم نه به خاطر اينكه توحيد را به آنها تحميل كنيم، چون توحيد و ايمان تحميل شدنى نيست، با مشركين مىتوانيم بجنگيم به خاطر اينكه ريشه فساد را اساسا بكنيم . (22)
متفكران اهل سنت نيز ضمن بررسى آيات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجى اسلام مورد توجه قرار دادهاند . در اين ميان از معاصران مىتوان به ديدگاههاى محمد رشيد رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زيد آل محمود و ديگران اشاره كرد . (23)
برخى از پژوهشگران ضمن اذعان بر ماهيت صلح - محور بودن روابط خارجى اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعى و رفع ظلم در جوامع بشرى عنوان مىكنند . اسلام در اين تقرير اصل را بر صلح - محورى مىگذارد: «ادخلوا فى السلم كافة» . (24)
اما به دليل آنكه صلح استقرار نمىيابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمىتواند به لوازم و ابزارهاى استقرار عدالتبىتوجه باشد; بنابراين نوعى تلازم و رابطه دو سويه ميان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نيز در بيشتر موارد با موانع جدى روبه روست كه رفع آن جز از طريق جهاد امكانپذير نيست . (25)
بنابراين فلسفه تشريع جهاد - آنگونه كه برخى پنداشتهاند - نه نابودى انسانهاست و نه سلطهجويى، بلكه جهاد در جهت دعوت جنبه دينى مىيابد و خود بذاته هدف نيست . اسلام به جنگ براى نشر خود رو نياورده است، بلكه جنگ تطور طبيعى است كه دعوت و آماده سازى ظروف و زمينهها مستلزم آن مىباشد . (26)
مقدمه
1 . طرح اصول سياستخارجى اسلام از منظر قرآن مستلزم آن است كه رابطه دين و سياست مفروض انگاشته شود . در چارچوب انديشه جدايى دين و سياست زمينهاى براى طرح اين بحثباقى نخواهد ماند .
2 . سياستخارجى يكى از بخشهاى اساسى سياست در معناى كلان آن است، بنابراين اگر دين در مسائل سياسى انديشه نموده طبيعتا در مسائل سياستخارجى نيز انديشيده است .
3 . سياستخارجى مجموعهاى از مسائل سياسى مرتبط به حوزه خارجى است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغير برخوردار مىباشد . قسمت ثابت آن، بيانگر چارچوب كلى سياست گذارى خارجى است كه خط مشىها و استراتژىهاى سياستخارجى در درون آن تنظيم مىگردد; اين بخش عمدتا مبتنى بر آموزههاى نظرى و نظام ارزشى و ايدئولوژى حاكم است . عناصر متغير سياستخارجى ناظر به خط مشىهايى است كه متناسب با اوضاع و شرايط تنظيم و تدوين مىگردند .
4 . اسلام دو بخش ثابت و متغير دارد: ثابتات آن ناظر به اصول و مبانى كلى رفتار دينداران است و در طول زمان بقا و ماندگارى دارد، اما جنبه متغير آن از عرف و ضرورتهاى زمانه تاثير مىگيرد . بخش متغير سياستخارجى به اين جنبه برمىگردد، چرا كه در شرايط و مقتضيات زمانه تغيير مشى مىدهد; بنابراين انديشه دينى در مورد مسائل سياسى و مديريت اجتماعى در حيطه طرح كليات و اصول محدود مىگردد .
5 . مسائل روابط بين الملل و سياستخارجى به شكل امروزى و در قالب يك سيستم اكادميك و منسجم محصول قرون اخير به خصوص دوره پس از جنگ جهانى دوم است; اما برخى مسائل آن، نظير مراودات خارجى و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاريخ بشر سابقه دارد . چنين نگرشى طرح بحثسياستخارجى اسلامى را تبيين مىكند، زيرا به گفته «هالستى» اگر يكى از مهمترين مسائل روابط بين الملل را مطالعه دو پديده جنگ و صلح بدانيم، مطالعه مسائل بين الملل به دورههاى قبل از ميلاد باز مىگردد و اثر تاريخى «توسيديد» در مورد جنگهاى «پلوپونز» از قديمىترين متون اين رشته محسوب مىگردد . (2)
6 . با توجه به نكات مذكور مىتوان از اصول سياستخارجى اسلام در قرآن ياد كرد . اين اصول ناظر به چارچوب كلى و كلان رفتار خارجى دولت اسلامى است و روابط خارجى مسلمانان با جوامع غيراسلامى را تنظيم مىكند . قرآن كريم مشتمل بر مسائل اعتقادى و اجتماعى و سياسى است و از برخى آيات آن مىتوان اصول سياستخارجى اسلام را استخراج كرد .
اصول سياستخارجى اسلام
با عنايتبه تعريف مزبور مىتوان اين اصول را از مجموع آيات قرآنى ناظر به روابط خارجى به دست آورده و در محورهاى زير مطرح كرد:
1 . اصل دعوت يا جهاد;
2 . اصل ظلم ستيزى و نفى سبيل;
3 . اصل عزت اسلامى و سيادت دينى;
4 . اصل التزام و پاىبندى به پيمانهاى سياسى .
البته برخى پژوهشگران در كنار اصول مزبور عناوين ديگرى نظير «تولى و تبرى» ، «تاليف قلوب» و «امر به معروف» را نيز مطرح كردهاند، اما به نظرمى رسد اصول چهارگانه فوق اين عناوين را نيز دربرمىگيرد و به ذكر مستقل و مجزاى آنها نيازى نيست . درباره تاليف قلوب گفتنى است هر چند از آن در ذيل اصول سياستخارجى اسلام بحث كردهاند، اما از فلسفه تشريع اين حكم و موارد اعمال آن مىتوان استظهار نمود كه تاليف قلوب بيشتر با ابزارهاى سياستخارجى همخوانى دارد تا اصول، چون تاليف قلوب با آنچه امروزه ذيل ابزارهاى اقتصادى سياستخارجى و كمكهاى بشر دوستانه مطرح مىگردد شباهتبيشترى دارد . در واقع دولت اسلامى براى جلب جوامع غيرمسلمان يا كاهش خصومتها از سهم «مؤلفة القلوب» استفاده مىكند، براى مثال پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جنگ طايف به اشراف و بزرگانى كه تازه اسلام آورده بودند يا مشركانى كه به حضرت يارى رسانيده بودند، از سهم مؤلفة القلوب بخشيد تا نظر آنان و قبايلشان را به اسلام جلب كند . (4)
1 . اصل دعوت يا جهاد
شايد از ميان اصول سياستخارجى اسلام، اين اصل بيش از همه حايز اهميتبوده و بيشتر از ديگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته است . احتمالا يكى از جهات اهميت اين اصل، آن است كه ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام را تبيين مىكند . مناظرات دامنهدار درباره اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحتيك عنوان ياد كنيم، زيرا آن گونه كه برخى از پژوهشگران مسلمان گفتهاند اگر تنها به ذكر عنوان دعوت اكتفا گردد، ديدگاههاى موجود درباره اصل جنگ يا صلح در روابط خارجى اسلام ناديده انگاشته مىشود و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاريم طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند .
تفصيل اين بحث را با يك پرسش اساسى ناظر به ماهيت روابط خارجى از ديدگاه اسلام پىمىگيريم كه آيا اسلام در روابط خود با جوامع غيراسلامى اصل را بر جنگ مىگذارد يا صلح; به عبارت ديگر، آيا صلح يك قاعده است و جنگ، ضرورت يا بالعكس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان يكى از اصول سياستخارجى اسلام مورد تاكيد قرار دهيم به زعم برخى انديشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان اصل در روابط خارجى اسلام جنگ محور است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده مىباشد، اما اگر اصل را بر دعوت بگذاريم قضيه فرق خواهد كرد . دقيقا با عنايتبه همين مساله است كه با دو نوع روش رو به رو مىگرديم: (5)
الف) روش خاورشناسان كه در قالب «انتشار الاسلام بالسيف» مطرح مىگردد و بر مفاهيمى چون ارهاب، اصولگرايى، الاسلام المسلح، التطرف تاكيد مىشود . در اين رويكرد آيات جهاد به خصوص آيه سيف به عنوان مستند مورد توجه قرار مىگيرد;
ب) روشنفكران مسلمان كه در قالب «تنظيف وجه الاسلام» يا پيراستن اسلام از هر نوع خشونت و جنگ به تحليل مىپردازند و بر مفاهيمى چون; سلام و تسامح و تعايش و رافت تاكيد مىكنند .
در حالىكه دسته نخست فقط به تحليل آيات جهاد مىپردازد و آيات صلح و سلم را از نظر دور مىدارند، دسته دوم با تاكيد بر آيات صلح و مسالمت، به آيات جهاد بىتوجهى مىكنند . روش اعتدال روشى است كه بتواند ميان هر دو دسته آيات جمع زند . اكثر مفسران و فقهاى اسلام در اينباره انديشيدهاند كه از مجموع اين گفتهها و اظهارات مىتوان به جمعبندى و نتيجه نهايى نايل آمد .
بدون ترديد يكى از مهمترين و احتمالا هدف اصلى فرستادن انبيا دعوت است . آيات متعدد قرآن كريم پيامبران را دعوتگران دينى معرفى مىكند . بر ايناساس، نخستين وظيفه پيامبر و رهبران دينى همانا دعوت بشر به تعاليم و ارزشهاى وحيانى است . از طرف ديگر، جهاد و جنگ با مشركان و طغيانگران بىترديد يكى از وظايف اساسى مسلمانان و رهبران دينى محسوب مىگردد . آنچه در مورد جهاد و جنگ حايز اهميت است فلسفه تشريع اين پديده است كه جهاد براى چيست و چه زمانى انجام مىپذيرد .
با تحليل و موشكافى اين نكته احتمالا بتوان رابطه دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجى دولت اسلامى را به دست آورد .
اگر جهاد براى كشور گشايى باشد، احتمالا بر ديدگاه خاورشناسان مبنى بر جنگ محورى اسلام صحه مىگذارد، اما اگر فلسفه تشريع جهاد براى دعوت به تعاليم وحيانى و ارزشهاى اسلامى باشد نه سلطه جويى و كشور گشايى، ادعاى مذكور ناتمام و غرض آلود خواهد بود . اين نوشتار ادعا دارد اصل در روابط خارجى اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنايى است كه بنابر ضرورت تجويز مىگردد . عصاره استدلال ما براين فرضيه آن است كه جهاد اسلامى يكى از مراحل دعوت به شمار مىرود و براى ترويج ارزشهاى دينى صورت مىگيرد . اين دقيقا گفته يكى از محققان است كه «توحيد اساس جهاد و جهاد براى توحيد» است .
بحث را با طرح اهميت دعوت در آيات قرآن به عنوان يكى از اصول روابط خارجى دنبال مىكنيم و در پى آن آيات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحليل قرار خواهيم داد . آيات متعددى اولين و مهمترين وظيفه پيامبر را دعوت به خير و صلاح مىداند . خداوند سبحان پيامبران خود را مبلغان پيام خود و مظهر رحمتخويش و اصلاح و تزكيه بشر معرفى مىكند . (6)
در برخى آيات، خداوند آنچنان به ابلاغ پيام خود و دعوت بشر به ارزشهاى اسلامى اهميت مىدهد كه وعده مىكند تا زمانى كه رسولى را به اداى اين وظايف نگمارد كسى را مجازات نخواهد كرد . (7)
در روابط خارجى اسلام نيز اصل دعوت به عنوان يكى از اصول اساسى مورد توجه و تاكيد قرار مىگيرد . خداوند در يكى از آيات خطاب به پيامبر اين اصل را چنين معرفى مىكند:
بگو اى اهل كتاب، به كلمهاى روى آوريد كه ميان ما و شما يكسان است، جز خداى واحد را نپرستيم و چيزى را شريك حضرتش قرار ندهيم و غير از خداوند كسى را ارباب و فرمانروايمان ندانيم . (8)
اين آيه و نظاير آن به خوبى بيانگر آن است كه پيامبر اسلام در روابط خارجى خويش قبل از هر امرى موظف است آنان را به خداى واحد بخواند . در سيره پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نيز اين اصل پيش از هر امرى به چشم مىآيد، حضرت تا دعوت نكرده دستور جهاد نمىداد . (9)
در روايتى حضرت على عليه السلام مىفرمايد: زمانى كه پيامبر مرا به سوى يمن مىفرستاد، فرمود يا على اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند بهتر از تمام آن چيزى است كه آفتاب بر آن مىتابد . (10)
ابويعلى و طبرى و ديگران به نقل از ابن عباس مىگويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز با هيچ قومى نجنگيد مگر اينكه آنها را به اسلام فرا خواند . (11)
پيامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهميت مىدهد كه در همه جنگها ابتدا به دعوت مىپردازد، حتى مردمانى را كه قبلا دعوت كرده مجددا به اسلام مىخواند . با وجود آنكه اهالى خيبر به دعوت عالم بودند، پيامبر سه روز سفيران و دعوتگران خويش را به نزد آنان مىفرستد تا آنان را به اسلام رهنمون باشند . (12)
از مجموع آيات ناظر به دعوت و روايات و سيره پيامبر اسلام و رهبران دينى به دست مىآيد كه دعوت، يكى از اصول اساسى در روابط خارجى اسلام با جوامع غيراسلامى است و چنان اهميتى دارد كه جهاد غيرمسبوق به دعوت را از مشروعيتخارج مىسازد و بيشتر فقهاى شيعه و سنى بر اين امر اجماع نظر دارند . (13)
آيا اصل در روابط خارجى اسلام بر جنگ استوار استيا صلح؟ بر اساس محوريت آيات دعوت، اصل صلح و سلم مورد تاكيد قرار مىگيرد . اما سؤال اين است كه آيات جهاد را چگونه مىتوان تفسير كرد . عمده مستند كسانى كه اصل را بر جنگ استوار مىدانند آياتى است كه مسلمانان را به قتل و كشتار كفار و مشركان فرمان مىدهد و جهاد را يك وظيفه و تكليف شرعى مطرح مىسازد . «قتلوا المشركين كافة» (14) ، «قتلوهم حتى لاتكون فتنة» ، (15) «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» (16) از جمله آياتى است كه براى ترسيم ماهيت جنگ محورى اسلام در روابط خارجى به آنها استدلال شده است . صرف نظر از مباحث تفسيرى موجود در اين زمينه، ذكر دو نكته اهميت دارد:
1- آيات جهاد را به طور كلى در دو دسته مىتوان طبقه بندى كرد: اول آيات مقيد كه جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوى غيرمسلمانان مبتنى مىسازد; اين دسته از آيات عمدتا بيانگر ماهيت جهاد و جنگ دفاعى است و با اشكال و محذور خاص روبه رو نيست، زيرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست; دوم آيات مطلق كه به طور مطلق به قتل كفار و مشركان دستور مىدهد، اشكال عمده ناظر به اين دسته آيات است و طرفداران ديدگاه جنگ - محور نيز به اين دسته آيات استدلال مىكنند .
2- فلسفه جهاد چيست؟ آيا جهاد براى كشورگشايى و قتل و اذهاق نفوس استيا ماهيت اصلاحى و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم جهاد خود به يكى از مراحل دعوت تبديل مىشود و به تعبير برخى از مفسران حالت دفاعى به خود مىگيرد . بيشتر مفسران و فقهاى شيعه و سنى جهاد را داراى ماهيت اصلاحى و در جهت دعوت اسلامى دانستهاند . از ديدگاه آنان جنگهاى سلطه طلبانه و توسعه جويانه نه فقط مشروعيت ندارد، بلكه از نظر متون اسلامى به شدت مورد نكوهش و نفى قرارمىگيرد; بنابراين جهاد خود دعوت به سوى خدا و به منظور اعتلاى كلمة الله و امحاى باطل است . (17)
علامه طباطبايى معتقد است اساسا جهاد داراى ماهيت تدافعى است . او مىنويسد: قتال در راه خدا، چه دفاعى و چه ابتدايى، در حقيقت دفاع از حق انسانيت است و آن حق همان حق حيات است، زيرا شرك به خداى سبحان هلاك انسانيت و مرگ فطرت و خاموشى چراغ در درون دلهاست و قتال كه همان دفاع از حق انسانيت است اين حيات را بر مىگرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده مىسازد . (18)
وى در ادامه به تبيين ماهيت دفاعى جهاد در پاسخ اشكال خاورشناسان پرداخته و مىنويسد: قرآن اسلام را مبتنى بر فطرت معرفى مىكند و اين فطرت حكم مىدهد توحيد تنها اساس و پايهاى است كه قوانين فردى و اجتماعى بشر بر آن تضمين مىشود و دفاع از چنين اساس و انتشار آن در ميان جامعه و نگهبانى از آن، حق مشروع بشر است و بشر بايد حق خود را استيفا كند به هر وسيله كه ممكن باشد . . . قرآن نخست اين حق را با دعوت مىطلبد و در مرحله دوم با دفاع از مسلمانان و بيضه اسلام و در مرحله سوم با جنگ و قتال ابتدايى كه هر چند به ظاهر قتالى است ابتدايى، لكن در حقيقت، دفاع از حقانسانيت و كلمه توحيد و يكتاپرستى است و اسلام هرگز قبل از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت جنگ را آغاز نكرده است» . (19)
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادى كه به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق ميان فقها و مفسران است، از جمله شيخ بهايى مىفرمايد: «قبل از جهاد واجب است دعوت كردن، زيرا جايز نيست ابتدا به قتال كردن با كفار مگر بعد از دعوت» . (20)
علامه حلى نيز دعوت را مرحلهاى پيش از جهاد مىداند و جهاد را يكى از مراحل دعوت بر مىشمرد . (21)
در مجموع از ديدگاه اين انديشمندان جهاد همواره داراى ماهيت دفاعى است و بيانگر اصل جنگ - محورى اسلام نيست . استاد مطهرى در اين زمينه ماهيت دفاعى جهاد را چنين تبيين مىكنند:
اگر توحيد را جزء حقوق انسانها دانستيم، ممكن است اگر مصلحت انسانيت ايجاب بكند و اگر مصلحت توحيد ايجاب كند با قوم مشرك بتوانيم بجنگيم نه به خاطر اينكه توحيد را به آنها تحميل كنيم، چون توحيد و ايمان تحميل شدنى نيست، با مشركين مىتوانيم بجنگيم به خاطر اينكه ريشه فساد را اساسا بكنيم . (22)
متفكران اهل سنت نيز ضمن بررسى آيات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجى اسلام مورد توجه قرار دادهاند . در اين ميان از معاصران مىتوان به ديدگاههاى محمد رشيد رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زيد آل محمود و ديگران اشاره كرد . (23)
برخى از پژوهشگران ضمن اذعان بر ماهيت صلح - محور بودن روابط خارجى اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعى و رفع ظلم در جوامع بشرى عنوان مىكنند . اسلام در اين تقرير اصل را بر صلح - محورى مىگذارد: «ادخلوا فى السلم كافة» . (24)
اما به دليل آنكه صلح استقرار نمىيابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمىتواند به لوازم و ابزارهاى استقرار عدالتبىتوجه باشد; بنابراين نوعى تلازم و رابطه دو سويه ميان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نيز در بيشتر موارد با موانع جدى روبه روست كه رفع آن جز از طريق جهاد امكانپذير نيست . (25)
بنابراين فلسفه تشريع جهاد - آنگونه كه برخى پنداشتهاند - نه نابودى انسانهاست و نه سلطهجويى، بلكه جهاد در جهت دعوت جنبه دينى مىيابد و خود بذاته هدف نيست . اسلام به جنگ براى نشر خود رو نياورده است، بلكه جنگ تطور طبيعى است كه دعوت و آماده سازى ظروف و زمينهها مستلزم آن مىباشد . (26)