آغاز پيدايش دانش پزشكى
لكن ابن ابى اصيبعه بر آن است كه : نمى توان اختراع اين دانش را به اقليم يا مملكتى معين و يا ملتى خاص نسبت داد؛ زيرا چه بسا ملتى كه اكنون منقرض شده و بدين دانش مجهز بوده است و امروز اثرى از آن به جاى نمانده باشد و پس از مدتى ، اين علم در ملتى ديگر ظهور يافته ، ولى نزد آنان رو به انحطاط گذاشته و فراموش شده است و سپس از طريق اين ملت ، به ملتى ديگر سرايت كرده و در ميانشان ظهور يافته و از اين رو، اختراع و اكتشاف اين دانش به اينان نسبت داده شده است .2
نظريه ديگرى نيز هست كه مبدأ فن پزشكى ، وحى و الهام است . شيخ مفيدره گويد: پزشكى ، دانشى است صحيح و وجودش به اثبات رسيده و طريق نيل به اين دانش ، وحى است . اين علم را علما از انبيا اخذ نموده اند، چرا كه طريقى براى دست يافتن به حقيقت بيمارى نيست جز طريق سمع ، و راهى براى نيل به معرفت دارو نمى باشد جز به توفيق....3
البته در تأ ييد اين رأ ى ، دلايل و شواهدى آورده اند كه مجال ذكرشان نيست و براى اطلاع از آنها مى توان به منابع مربوطه مراجعه كرد.4
ولى به اعتقاد ما سابقه طب به زمانى برمى گردد كه انسان بر كره خاكى پاى نهاده است از همان زمان ، انسان درد و بيمارى را در فراروى خود مشاهده كرده و به فضل الهام الهى ، به شناخت بسيارى از وسايلى كه به نوعى داروى درد او بود، موفق گشت ؛ چنانكه مى توان ملاحظه كرد كه بسيارى از روشهاى درمانى اگر چه -چنانكه شيخ مفيد بر آن است از طريق ارشاد و راهنماييهاى پيامبران بر انسان معلوم گشته اند، لكن همه آنها چنين نبوده اند، بلكه از طريق تجربه ، تصادف و انديشه بعد از آگاهى بر طبايع اشيا آن چنان كه ملموس و روشن است هم بوده است . هر چند ابن ابى اصيبعه در آغاز بحثش از دشوارى انتخاب راءيى در اين زمينه سخن گفته است اما چنين احساس مى شود او به نظريه مذكور گرايش دارد.5
رابطه علم پزشكى با سحر و كهانت
البته اينان به واسطه تضرع و توسل در برابر الهه خود، شفاى بيمار را مى جسته اند. از اين رو، علم پزشكى از جمله علوم اختصاصى كاهنان در اين دوره ها بوده است.6
پيش از اين ، اشاره شد كه بسيارى از محققين ، اختراع اين دانش را به كاهنان بابل ، ايران ، يمن و غير آن نسبت داده اند. و در بحثهاى آينده شواهدى خواهيم آورد كه براين حقيقت اشاره دارند .
دانش پزشكى در ملل گذشته
1- دانش پزشكى در ميان مصريان
نخستين پزشك مصرى كه به نام او را شناخته اند، ايمحوتب 8 است كه در حدود قرن سى ام پيش از ميلاد مى زيسته است.9
هفت ورق از جنس پاپيروس يافت شده است كه بعضى از آنها در قرن شانزدهم يا هفدهم و بعضى در دو هزار سال پيش از ميلاد كتابت شده اند . در اين اوراق ، مطالبى آمده كه بعضاً با دانش پزشكى مرتبط است.10
وجدى ذكر مى كند كه معروف است يكى از فراعنه مصر -يعنى نيتى بن مينيس كتابى در علم تشريح نوشته است . و نيز نيخوروفس پادشاه كه از نسل سوم فراعنه مصر است ، به تأ ليف رساله اى در پزشكى ، شهرت دارد؛ چنانكه داريوش و دارا دو پادشاه ايران ، در قصرهاى خويش پزشكانى مصرى داشته اند. وجدى گويد : اطباى مصرى ، داراى امتيازات ويژه اى بوده اند؛ مثلاً بعضى از آنان در دربار مشغول بوده و مردم به جاى مزد به آنان هدايايى تقديم مى كرده اند و بعضى از آنان مُزد ماهيانه دريافت مى نموده اند؛ از اين رو مردم بدون آنكه مزدى به آنان دهند، از آنان بهره مى جسته اند.11
2- علم پزشكى در ميان كلدانيان ، بابليان ، آشوريان و بنى اسرائيل
آشوريان و بابليان نيز به طور عموم در معالجات خويش ، بر وِرد، سحر و جادو تكيه داشته اند. آشوريان از آثار مكتوب بابليان كه در كتابخانه پادشاه آشور بنى پال12 موجود بوده است و در حال حاضر در موزه انگلستان نگهدارى مى شود، سود مى برده اند. دوره حكومت اين پادشاه ، به قرن هفتم پيش از ميلاد باز مى گردد .
پيشتر گذشت كه كاهنان بابل ، بيماران خويش را در كوچه ها و معابر عمومى مى گذاشته اند تا شايد شخصى كه پيش از آن ، خود به آن بيمارى مبتلا شده و شفا يافته است ، او را ببيند و راه درمان را بدو بياموزد .
در قانون حمورابى13 آشورى ، پادشاهى كه در قرن دهم پيش از ميلاد حكمرانى مى كرده است ، موادى قانونى مربوط به جراحى14 مشاهده شده است .
دانش پزشكى در قوم بنى اسرائيل ، در اختيار بزرگان دين بوده است . در كتاب تلمود نيز مطالبى يافت مى شود كه با علم پزشكى مرتبط است .15
لكن بايددانست كتاب تلمود، چندان قديمى نيست كه وجود مطالب پزشكى در آن ، حاكى از نبوغ خاص بنى اسرائيل در علم پزشكى باشد، بلكه تاريخ اين كتاب به زمانى باز مى گردد كه دانش مورد نظر، راه فراوانى را در بسيارى از مسائلش طى كرده است .
3- پزشكى نزد هنديان
4- پزشكى نزد چينيان
اروپائيان در دانش پزشكى خويش ، از اين كتاب بهره جسته اند. و بعضى گفته اند كه دانشمند معروف بوردو مباحث خويش در نبض را از كتب چينى بر گرفته است .
دانش پزشكى ، در ميان مصريان ، مهمترين دانشى بود كه آنان بدان اشتغال داشته اند و كتاب چينيان ، موسوم به بنتاو گنج دانش پزشكى به شمار مى آيد. در اين كتاب ، 1100 اصل موجود است كه به درمان و معالجه مى پردازد .
طبابت نزد چينيان ، فنى بوده كه هر كس - از هر طبقه اى - مى توانسته به آموختن آن همت گمارد . مدارس پزشكى در اين كشور تا قرن دهم به وفور موجود بوده است ، لكن پس از مدتى همگى جز مدرسه اى در پايتخت ، به تعطيلى گراييد.18
5- دانش پزشكى در يونان و روم
همچنين وجدى متذكر مى شود كه : كتابهاى مربوط به دوره پيش از بقراط هم اكنون از ميان رفته اند و كتابى قديمى تر از آثار او در دست نيست .
پزشكى ، نزد آنان دانشى سحرى و متكى بر افسون و ورد بوده است . سپس چون نوبت به ظهور فلاسفه اى چون انكزيماندوا، بارفيد، هيراقليت و جز او رسيد، آنان در باره ادويه ، اغذيه ، بيماريها و مانند آن ، به بحث پرداختند. بالا خره دوره فيثاغورس رسيد و او به دانش پزشكى پرداخت و كتاب امبيدوكل را در باره جنين و حواس و وراثت و زاد و ولد به رشته تحرير در آورد.
بدينسان ، دانش پزشكى رو به ترقى نهاد و بطلميوس اوّل و دوّم ، دو پادشاه مصر، در اسكندريه دست به تأ سيس مدرسه پزشكى زدند. از اين مدرسه جالينوس كه در قرن ششم قبل از هجرت مى زيسته ، ظهور يافت .
پزشكى رومى بر خرافات و اوهام مبتنى بود. در واقع ، يونانيان بودند كه اين دانش را از مدرسه اسكندريه - كه به گفته بعضى21 تا اواخر قرن اوّل هجرى به كار خود ادامه مى داده - به روميان رسانيدند. شايد نخستين پزشك يونانى اركاجانوس بن ليزانياس باشد كه سال 192 قبل از ميلاد به روم درآمد. اما او در اثر بعضى از عملهاى جراحى اش موقعيت خويش را از دست داد، ولى پس از مدتى دانش طب مجدداً به وسيله دانشمندان يونانى كه دستى مؤ ثر در نشر آن داشته اند، بدين خطه راه يافت.22
6- پزشكى و ايرانيان
شايد بتوان گفت كه نتيجه آنچه گذشت در سخن جورج سارتون است كه مى گويد: مى توانيم بگوييم كه بخش بزرگى از معارف پزشكى به هزاره سوم پيش از ميلاد باز مى گردد.24
در اينجا، مناسب است به جهت اهميتى كه دانشگاه جندى شاپور در نهضت اسلامى داشته است ، نگاهى گذرا بدان بيفكنيم .
دانشگاه جندى شاپور
بعضى احتمال داده اند كه مدرسه پزشكى از دوره پيش از قرون چهارم يا پنجم ميلادى ، در دانشگاه فوق وجود داشته است.27
قفطى گويد: پس از آنكه تعدادى از طبيب ها با دختر پادشاهان به آنجا منتقل شدند شروع كردند نوسالان را تعليم نمودن . و همواره كار طبابت در آنجا روز به روز گسترش يافت تا اكثر آنجا در صناعت ، فايق و سرآمد گشتند. جماعتى از ايشان روش خود را بر طريقه يونانيين و هند، ترجيح مى دادند چرا كه آنان خوبيهاى هر گروهى را گرفته و با افزودن روشهاى جديد بر آنها، آن را تكامل بخشيدند و به صورت دستورات ، قوانين و كتابهاى برخوردار از مطالب ارزنده مرتب نمودند. تا در سال بيستم از مُلك كسرى ، پزشكان جندى شاپور به امر مَلِك جمع شدند و ميان ايشان سؤ الها، جوابها و مناظراتى واقع شد و سخن هر كس را ثبت و ضبط نمودند و واسطه آن مجلس ، جبرئيل درستباد نام داشت ؛ زيرا او طبيب خاص كسرى بود. و بعد از وى ، سوفسطائى و اصحاب او و ديگر يوحنا و جماعت او بودند. و ميان ايشان مسايل و تعريفات بسيار گذشت ؛ چنانكه مطالعه كننده آن چون تأ مل نمايد هرآينه استدلال بر كمال فضل و كثرت علم ايشان خواهد كرد.28
و گويند : خسرو انوشيروان ، برزويه طبيب و رئيس امور پزشكى جندى شاپور را با هيأ تى ويژه به ممالك مختلف گسيل داشت تا كتب پزشكى را جمع آورى كند.29
و بعضى برآنند كه طب جندى شاپور، آميخته اى از طب يونان ، هند، ايران و مدرسه مرو بوده است.30
7- پزشكى و عرب پيش از اسلام
وجدى در باره علم پزشكى در عرب گويد: اين دانش ، از يونان و هند اقتباس شده و قوم عرب جز آنچه متعلق به تركيبات داروئى است ، چيزى بر آن نيفزود.31
اگر مراد وجدى از سخن فوق ، پزشكى عرب در دوره پيش از اسلام باشد، شايد بتوان آن را سخن وجيه دانست - اگر چه ترجيح مى دهيم پزشكى عرب پيش از اسلام را تنها نتيجه تجارب محدود شخصى ، يا مأ خوذ از پزشكان جندى شاپور و يا هر يك از ممالك همسايه ديگر فرض نماييم - ولى اگر مراد وى پزشكى پس از ظهور اسلام است ، بى شك اين سخنى است نادرست ، چنانكه در آينده خواهيم ديد. البته اين كه مراد او وجه دوّم است با اين سخن او تاءييد مى شود: اين دانش ، پيش از اسلام به واسطه سوريان بدانان منتقل شده بود.32
بنابر اين ، ظاهراً وجدى تحت تأ ثير گزافه گوييهاى مستشرقين بوده كه همواره برآنند تا نقش ملتهاى پيش از اسلام را بزرگ و پر اهميت جلوه دهند تا به هدف تحقير عظمت نهضت اسلامى در ابعاد مختلف ، دست يابند و البته اين عمل نيز براى اهداف حقير ديگرى است كه بر كسى پوشيده نيست .
به هر حال ، مطالعه علوم و معارف پزشكى نهضت اسلامى ، بهترين دليل بر نادرستى اين ادعاست . و بزودى اشاراتى بر اين حقيقت خواهيم كرد .
دكتر فيليپ حتى مى گويد: پزشكى علمى عرب ، از پزشكى سورى فارسى نشأ ت گرفته كه آن هم به نوبه خود بر پايه پزشكى يونانى مبتنى است . و پيشتر اشاره كرديم كه پزشكى يونانى خود از طب سنتى معمول در ميان مردم - كه در خاورميانه معروف بوده - و خصوصاً پزشكى مصرى بسيار استفاده برده است.33
ولى آنچه ما اندكى پيش از اين ذكر نموديم در اين زمينه دقيقتر است ؛ زيرا دانش طب ميان همه ملتها، با سطوحى مختلف و دگرگون ، موجود بوده است . جندى شاپور موفق گشت تا بخش اعظم نتايج حاصل از تجربه هاى ملل سابق را در خود جاى دهد. سپس ماحصل آن را به ملل ديگر كه بدان نيازمند بودند، صادر كرد . البته قوم عرب ، از ملتهايى ديگر نيز - چون سوريان و جز آن كه در اطراف آنان بودند - در اين زمينه اخذ نموده ، آن را به دانستنيهاى پزشكى اى كه از كلدانيان و ديگران آموخته ، يا نتيجه تجربه خود آنان بود - اگر چه بسيار اندك مى نمود - اضافه كردند .
انتقال پزشكى به دانشگاه جندى شاپور، از طريق روميان بوده كه معارف خويش را ازيونانيان اخذكرده بودندواين علم رايونانيان ،ازمدرسه اسكندريه به روميان منتقل كردند.
پزشكى جاهلى
و بعضى ديگر گويند : آنان زخمهاى متعفن و دملهاى خود را با موادى ضد عفونى مى كرده و بيماريهاى مُسرى را با سنگ بهداشتى و مجروحان را با بستن و باندپيچى كردن ، معالجه مى نموده اند.34
دكتر جواد على مى گويد: وهمچنين عرب جاهلى روش از ميان بردن و پوشانيدن بعضى عيوب و يا صدماتى را كه به وسيله وسايل صنعتى بر بدن وارد مى شد، آموخته بودند . دندان را به واسطه تكه اى طلا در جاى خود محكم مى كردند و اين كار را به اين وسيله انجام مى دادند كه با طلا، سيمى ساخته و دندانها را به يكديگر مرتبط مى ساختند و يا قطعه اى طلا به جاى دندان افتاده ، مى كاشتند.35 و آنان براى كسانى كه بينى شان قطع شده بود، بينى اى از طلا مى ساختند - چنانكه از عرفجة بن اسعد36 نقل است كه بينى اى از طلا براى خود ساخت37 - بينى او در جنگ طلاب در زمان جاهليت قطع شده بود.
شايد بتوان گفت كه قضيه ياد شده ، از حقايق تاريخى مسلّم است ، چنانكه اين حقيقت با مراجعه به كتابهاى روايى و تاريخى ، آشكار مى گردد38 اگر چه بعضى اصلاً به ربط ميان اين ماجرا و پزشكى معتقد نيستند، بلكه آن را مربوط به فن طلاسازى مى دانند، ولى به هر حال اين ماجرا حاكى از توجه و پيشرفت مردم آن دوران است كه به چنين فكرى افتادند تا اين عيوب را بپوشانند و يا محو سازند .
عرب جاهلى ، با دامپزشكى نيز آشنا بودند . حيوانات را به وسيله داغ كردن با آتش و شتر را چون به نوعى زخم دچار مى شد، با شكافتن كوهانش معالجه مى كردند. و چنانكه گفته اند، عاص بن وائل دامپزشك بوده است.39 آنان رحم ماديان و يا شتر ماده را از نطفه پاك مى كردند و جنين را از شكم اسب يا شتر خارج مى ساختند و از اين كار با كلمه مسى تعبير مى نمودند.40
بيماريهايى كه آنان مى شناختند و گياهانى كه به كار مى بردند، بسيار فراوان است و ما در اينجا در صدد نام بردن و شمارش آنها نيستيم .
اسعد على در كتابش المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام دسته اى از اين بيماريها و نيز روش درمان آنها را ذكر كرده است طالبين به اين كتاب مراجعه كنند.
مناسب ذكر است كه روش مذكور، طبابت در شهرها بود اما صحرانشينان از بزرگان و پيره زنها در امر طبابت پيروى مى كردند.
مقام و منزلت پزشكى در دوره جاهليت
پزشكان عرب در عهد جاهليت
1- ابن حذيم
چنانكه مشهود است ، اين جمله گواه است بر اينكه وى بيش از آنكه در استفاده از درمانهاى ديگرى كه معروف بوده است ، شهرت داشته باشد، به روش درمانى داغ كردن الكى نيز شهرت داشته است . البته شواهدى كه بر مهارت او در ساير رشته ها و فنون طب دلالت كند، در دست نيست .
2-حارث بن كلدة بن عمرو بن علاج.
و بعضى گويند : پيامبر، هر آن كس را كه بيمار مى شد، امر مى فرمود كه نزد وى رود و از او در باره بيمارى خويش بپرسد.44
بدو نسبت داده اند كه مكاتبه اى درباره علم پزشكى با كسرى داشته است و شايد حارث ، همان كسى است كه ابن ابى اصيبعه و ابن عبد ربه و ديگران از او ياد كرده اند.
3- نضر بن حارث بن كلدة بن عبدالمناف بن عبدالدار .
4-ابن ابى رمثه .
5- شمردل بن قباب .
6- ضماد بن ثعلبه .
7- زهير بن جناب .
8- وثمة .
9- عباديون .
زنان و پزشكى
پی نوشت :
1- عيون الانباء، ص 12 . و پيش از آن ، فهرست ابن نديم ، ص 412 . خليلى ، طب الامام الصادق ، ص 5 و 6 . تاريخ تمدن الاسلامى ، ج 2، ص 22 . دائرة المعارف القرن العشرين ، وجدى ، ج 5، ص 661 و مصادر ديگر .
2- ر . ك : عيون الانباء، ص 27، چاپ 1965. طب الامام الصادق ، ص 5 و 6.
3- بحارالا نوار، ج 62، ص 75 .
4- ر . ك : عيون الانباء، ص 13 به بعد. بحارالا نوار، ج 62، ص 75 .
5- ر . ك : عيون الانباء، ص 17 - 26، چاپ 1965 .
6- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 8، ص 380، به نقل از ارشاد السارى ، ج 8، ص 360. تاريخ تمدن الاسلامى ، ج 2، ص 22 .
7- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 8 ، ص 381 .
8- Imhotep
9- جورج سارتون ، تاريخ علم ، ج 1، ص 112 .
10- تاريخ علم ، ج 1، ص 113، 196 و 197. دائرة المعارف القرن العشرين ، وجدى ، ج 5 ، ص 659 و 660 .
11- ر . ك : تاريخ علم ، ج 1، ص 196 . دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 661 .
12- آشور بنى پال Ashurbanipall .
13- حمورابى Hammurabi .
14- تاريخ علم ، ج 1، ص 198 و 199 .
15- دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 662 .
16- vede - Rig .
17- دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 662 .
18- ر . ك : دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 663 .
19- تاريخ علم ، ج 2، ص 215 .
20- همان مدرك ، ص 217 . دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 664.
21- تاريخ طب در ايران ، ج 2، ص 13 .
22- دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 664 و 665 . و در تاريخ علم ، ص 215 - 320 بحثى شامل در پزشكى يونانى بقراطى آمده است . شايد چنين تعمدى در اظهار عظمت پزشكى يونانى براى كوچك جلوه دادن اهميت نهضت طبى عظيم اسلامى باشد.
23- ر . ك : دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 663 .
24- تاريخ علم ، ج 1، ص 197 .
25- نگاه كنيد به مقالات دكتر محمَّد محمَّدى ، مجله هادى ، سال 2، شماره 2، ص 51، تحت عنوان دانشگاه جندى شاپور
26- قفطى ، تاريخ الحكماء، ص 133 .
27- دكتر محمَّد محمَّدى ، مجله پيشين ، ص 51 .
28- تاريخ الحكماء قفطى ، ترجمه فارسى قرن يازدهم ، به كوشش بهين دارايى ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ 1371، ص 184 .
29- ر. ك : محمَّدمحمَّدى ، مجله هادى دانشگاه جندى شاپور، سال 2 شماره 2، ص 52.
30- تاريخ طب در ايران ، ج 2، ص 73 .
31- دائرة المعارف القرن العشرين ، ج 5، ص 666 .
32- همان مدرك ، ص 655 .
33- موجز تاريخ الشرق الادنى ، ص 191 .
34- تاريخ طب در ايران ، ج 2، ص 118 .
35- ابن قتيبه ، المعارف ، ص 82. مسند احمد، ج 1، ص 73. التراتيب الادارية ، ج 2، ك ص 65 و 69 به نقل از ترمذى و سنن ابى داوود .
36- يا ضحاك بن عرفجة و يا طرفة بن عرفجة ؛ چنانكه با مراجعه به منابع آتى آشكارمى گردد.
37- به فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) .
38- مسند احمد، ج 5، ص 23 . سنن ابى داوود، ج 4، ص 92... .
39- ابن قتيبه ، المعارف ، ص 250 . تاريخ التمدن الاسلامى ، ج 2، ص 24 . المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 8، ص 417 .
40 المفصل فى تاريخ العرب ، ج 8، ص 417 .
41- سيّدالمرتضى ، امالى ، ج 1، ص 238 .
42- تاريخ تمدن اسلامى ، ج 2، ص 22. المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 8، ص 386.
43- ر . ك : ابن قتيبه ، المعارف ، ص 82 . مسند احمد، ج 1، ص 73 . التراتيب الادارية ، ج 2، ص 65 و 69 به نقل از ترمذى و سنن ابى داوود و... .
44- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 372 . التراتيب الادارية ، ج 1، ص 456 و 457 .
45- در عيون الانباء، گمان شده است كه او همان ابن حارث بن كلدة بن ثقفى بوده است (ص 167والبته اين رأ ى نادرست است ؛ زيرا اين شخص از قريش و از تبار بنى عبدالدار بوده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در جنگ بدر دستور قتل وى را داد (ر . ك : مصعب ، نسب قريش ، ص 255
46- التراتيب الاداريه ، ج 1، ص 462 . الاصابة ، ج 2، ص 202 .
47- المفصل فى تاريخ العرب ، ج 8، ص 412