آسيا و تحولات جهاني
مدت ها قبل از آن كه قرن بيست و يكم فرا رسد اين ايده مطرح شده بود كه «قرن بيست و يكم قرن آسياست» همانطوري كه قرن نوزدهم قرن اروپا بود و قرن بيستم قرن آمريكا نام نهاده شد. اگرچه اكنون در فجر قرن بيست و يكم آسيا از امتيازات و ويژگي هاي زيادي براي تبديل كردن اين قرن به قرن خود برخوردار است، اما هنوز اين قاره كهن با مسائل و مشكلات و اختلافات سياسي دست به گريبان است كه براي تحقق نقش خود در قرن جديد بايد آنها را حل و فصل كند. مقاله حاضر كه در نشريه «ارزش سنگاپور» به چاپ رسيده برخي از اين مسائل را بررسي مي كند.
در ابتداي قرن بيست ويكم، در سال 2001، فعاليت هاي زيادي براي تقويت همكاري بين كشورهاي عضو اتحاديه جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) با چين، ژاپن و كره جنوبي در حال انجام بود.
آ.سه .آن + 3 به يك نام معمول تبديل مي شد. كشورهايي همچون تايلند و چين از ايده ايجاد يك منطقه تجارت آزاد در جنوب شرق آسيا حمايت مي كردند. در اين خصوص روزنامه خلق چين در گزارشي روز ششم نوامبر 2001 مشتاقانه مدعي شد: «يك مقام تايلندي اخيرا در بانكوك اعلام كرد، اتحاديه كشورهاي جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) براي شروع مذاكره با چين براي ايجاد يك منطقه تجارت آزاد مشترك با چين در سال آينده، آماده مي شود.» البته اين اشتياق چين با استقبال چنداني از سوي كشورهاي عضو آ.سه.آن مواجه نشد.
اين پيشنهاد به طور خطرناكي شبيه روابط ارباب رعيتي است كه براي قرن ها چين با كشورهاي جنوب شرق آسيا از آن برخوردار بوده است. به نظر مي رسد دو عامل بيماري «سارس» و جنگ عراق اين ديدگاه را تغيير داده است. هضم جنگ عراق براي بسياري از مسلمانان جنوب شرق آسيا بسيار مشكل تر از مسئله سارس بوده است. هر چند جنگ افغانستان به بهانه حمله عليه تروريست ها توجيه شدني بود اما انگيزه هاي آمريكا از جنگ در عراق بسيار مبهم بوده است. در اين مورد نشانه هاي آشكاري از ارتباط عراقي ها با سازمان تروريستي القاعده وجود نداشت به ويژه اين كه رژيم بغداد يك رژيم لائيك و مخالف بنيادگرايي اسلامي بود. بعلاوه، ادعاهاي آمريكا در مورد اقدام رژيم صدام براي ساخت سلاح هاي كشتار جمعي نيز ثابت نشد.
مجموعه عمليات آمريكا در عراق از نظر مسلمانان آسياي جنوب شرقي اقدامي براي فشار بر كشورهاي اسلامي تلقي شد. اين امر موجب شد تا در يك كشور كوچك مثل سنگاپور موازنه مذهبي مناسب بين اكثريت لائيك و اقليت مسلمان به خطر افتد. بعلاوه جنگ آمريكا عليه عراق، بنيادگرايي اسلامي در اندونزي كه با 200 ميليون نفر بزرگترين جمعيت مسلمان جهان را دارا است، شعله ور ساخت. كشورهاي جنوب شرق آسيا كه همگي خود را در يك باتلاق مي ديدند سعي كردند تا از اقدامات آمريكا براي تحريك مسلمانان اين منطقه فاصله بگيرند.
اگر چه تحولات ژئوپلتيك بسيار كند است اما در چند ماه گذشته منطقه جنوب شرق آسيا تأثير يك عامل تسريع كننده ويژه يعني «سارس» را تجربه كرده اند. اين بيماري جديد تمامي كشورهاي آسيايي را در يك وضعيت قرار داد. در پرتو بروز بيماري سارس نگاه ساير مناطق جهان به كشورهاي تايلند، سنگاپور، ويتنام و اندونزي يكسان شد. همه اين كشورها به ويروس سارس مبتلا شدند و در تبليغات جهاني كه از سوي رسانه هاي غربي مطرح مي شد ورود به اين كشورها مساوي با مرگ بود. اين وضعيت درباره سنگاپور بسيار وخيم تر بود. هرچند استانداردهاي بالاي زندگي، معيارهاي شديد بهداشتي هميشه سنگاپور را از ساير كشورهاي همسايه فقيرش متمايز مي كرد اما اين بار اين شرايط هم نتوانست مانع از شيوع سارس در آن كشور شود.
در اواخر آوريل امسال آ.سه .آن و چين يك نشست ويژه در خصوص سارس در تايلند برگزار كردند كه در آن سعي شد تا درك مشتركي از تأثير بيماري سارس بر كشورهاي آسيايي حاصل شود.
در واقع، بار ديگر سارس يك فشار عيني بر كشورهاي عضو آ.سه.آن براي همبستگي بيشتر ايجاد كرد. البته اين نوع همبستگي ها كه موقتي است چندان كارآمد نيست. به طوري كه بسياري از تحليلگران بيان مي كنند در حال حاضر اختلافات بين اندونزي و برمه به عنوان دو كشور آسيايي و همسايه بسيار بيشتر از اختلافات بين ليتواني و پرتغال كه در دو نقطه دور ازيكديگر قرار دارند، مي باشد. آ.سه.آن يك تشكل مصنوعي است كه در دوران جنگ سرد ايجاد شد و اكنون نيز كشورهايي با سوءظن هاي شديد متقابل نسبت به يكديگر را دور هم جمع مي كند.
اگرچه ارزيابي قدرت نسبي هسته هاي محوري آ.سه.آن كاري بسيار دشوار است اما بدون ترديد مي توان گفت كه جنگ عراق و حتي سارس فضاي متفاوتي براي كشورهاي عضو اين اتحاديه ايجاد كرده است. اين دو رويداد مسائل فرامنطقه اي و جهاني را براي كشورهاي عضو آ.سه.آن مطرح كرده كه قبل از هر چيز با منافع چين برخورد دارد. همچنين نزاع با چين ضرورتا ايده رفتار متفاوت با گذشته با ژاپن را مطرح مي كند كه اين نيز به نوبه خود نمي تواند بي توجه به هند كه اختلافش با پاكستان بر سر مسئله كشمير بر تمامي مسلمانان كشورهاي عضو آ.سه.آن تأثير دارد باشد.
به عبارت ديگر و تقريبا به صورت پارادوكسي جنگ در عراق و شيوع بيماري سارس در بين كشورهاي عضو آ.سه .آن يك فضاي آسيايي واقعي تر ايجاد كرده است. آسيا تاكنون يك ايده آسيايي بود كه بر تعدادي از كشورهاي دور با نشست هاي متفاوت اطلاق مي شد. هند و چين دو قطب فرهنگي متفاوت بودند، كشورهاي آسياي جنوب شرقي چيز ديگري بودند و همچنين آسياي ميانه هم امر متفاوتي بود. اكنون كه تا حدودي غبارها از چهره شكل بندي هاي ژئوپلتيك اوراسيا پاك مي شود منافع مشترك راهبردي واقعي خود را بيشتر نشان مي دهد.
اما با اين وجود، اين پرسش مطرح است كه جذابيت جنگ عراق و سارس به عنوان عوامل تشديدكننده همبستگي كشورهاي جنوب شرق آسيا تا چه ميزان ادامه خواهد يافت؟ آيا آثار الزام آور اين رويدادها ادامه خواهد يافت؟ يا اين كه حل و فصل اين مسائل بار ديگر موجب بازگشت سوءظن هاي متقابل شديد قبلي بين اعضاي آ.سه.آن خواهد شد؟ به طور قطع اين دو موضوع آثار و پيامدهاي ديرپايي در منطقه جنوب شرق آسيا برجا خواهد نهاد. به عبارت ديگر هرچند ممكن است اين همگرايي آسيايي در آينده دچار ضعف شود اما اكنون وجود دارد و رو به رشد است. به هرحال پاسخ به اين پرسش ها تا حد زيادي به رفتارهاي آمريكا پس از تهاجم به عراق بستگي دارد. از اكنون ژئوپلتيك هاي آمريكا به حول و حوش محور مبارزه انتخابي تغيير جهت مي دهد. مهمترين هدف ژئواستراتژيك انتخاب مجدد بوش است.
به طور قطع در ماههاي آينده سياست داخلي در صدر اولويت هاي دولت آمريكا قرار خواهد داشت. البته، جهان منتظر انتخابات آمريكا نخواهد ماند. به طور مشخص، بحران كره كه بر توازن كل قاره آسيا و از اين طريق بر موازنه جهان تأثير گذاشته به پايان نخواهد رسيد. مشكلات رژيم كره شمالي ساز و كارهاي خود را دارد. قدرت هاي خارجي كه به طور مستقيم تحت تأثير اين بحران قرار دارند _ شامل آمريكا، چين، روسيه و ژاپن - در پيداكردن راه حل براي اين بحران موفق نخواهند بود. استراتژي كره شمالي بر مبناي اين ايده قرار دارد كه بمب هاي اتمي اين كشور را ازحمله آمريكا مصون مي دارد.
مقامات كره شمالي از بحران عراق درس هايي گرفته اند: اگر صدام بمب اتمي داشت اكنون برسر قدرت بود. با اين وجود، استدلال آنها بيشتر انتزاعي تا ژئوپلتيك است. كيم جونگ ايل رهبر كره شمالي از اهميت ژئواستراتژيك و ژئوپلتيك بيشتر عراق در مقايسه با كره شمالي آگاه نيست. عراق يك جايگاه بسيار محوري تر در توازن منطقه خليج فارس و خاورميانه دارد. اين كشور همچنين يك نقش اساسي در نظام انرژي جهان داراست. كره شمالي فاقد اين دو ويژگي است.
نيم قرن قبل يك جنگ جهاني در اين كشور انجام شد. اين جنگ كوچك جهاني صرفا به اين دليل در كره انجام شد كه اين كشور بخشي از يك منازعه بزرگتر بين كمونيسم و كاپيتاليسم، ديكتاتوري و دمكراسي و بين شرق و غرب بود. امروزه اين زمينه ايدئولوژيكي و ژئوپلتيكي ديگر وجود ندارد. چين و روسيه ديگر آماده نيستند حتي جان يكي از سربازان خود را به خاطر آينده كره شمالي به خطر اندازند.
مشكل كره شمالي از تصميم اين كشور براي تهديد همسايگانش نشأت مي گيرد. چنانچه اين تهديد پايان يابد، كسي جز كره جنوبي علاقه مند به اين كشور فقير و ويران نخواهد بود. نسل جديد كره جنوبي و رهبري جديد سئول اكنون به كره شمالي به عنوان «برادر جداافتاده اي» كه بايد به او كمك كرد و او را به خود وانگذاشت نگاه مي كنند. رهيافت «رومه مو هيون»، رئيس جمهور كره جنوبي بر پايه اين باور استوار است كه مسئله كره شمالي را بايد به طور مسالمت آميز و با كمترين هزينه حل و فصل كرد. ممكن است مفهوم اين سياست تسليم باج خواهي كيم جونگ ايل شدن و كمك به يك رژيم ناسالم كه بيش از 20 ميليون نفر را در قحطي نگه داشته، باشد. رومه در نهايت بدنبال وحدت مسالمت آميز ملت كره است. كره بايد يك قدرت منطقه اي شود و سلاح هاي هسته اي كيم را نيز به ارث ببرد. كره متحد ممكن است خواستار بدست آوردن يك نقش داور در مناسبات ژاپني ها و چيني ها و تبديل شدن به يك قطب آسيايي باشد.
با اين وجود، چنين ايده اي ممكن است از سوي طراح آن اعلام نگردد و يا اين كه در نهايت مخالف همگرايي آسيايي باشد. اين سياست بيشتر به دنبال تبديل شدن به يك قدرت آسيايي است تا بدست آوردن يك نقش متوازن كننده قدرت هاي موجود آسيايي .
بحران كره، درعين حال موجب تقويت روابط چين و كره شده است. همچنين روابط بين پكن و توكيو نيز در پرتو تلاش ها براي مقابله با خطر كره شمالي تشديد شده است.
اگر قرار باشد اين همكاري افزايش يابد و اگر كره جنوبي تحت فشار كره شمالي در منگنه قرار گيرد، چين و ژاپن درنهايت تصميم خواهند گرفت تا خودشان با كمك آمريكا به مقابله با تهديد فوري كره شمالي برخيزند.
اما پرسش اين است كه آمريكا چه كار خواهد كرد؟ واشنگتن خواستار درگيرشدن در بحران ديگري نيست. آمريكا همچنين نمي خواهد وارد جنگي كه پيامدهاي ويرانگر زيادي به دنبال خواهد داشت، شود. تنها «خط قرمزي» كه هيچ رئيس جمهور آمريكا نمي تواند اجازه عبور از آن را بدهد حمله كره شمالي به ژاپن است. در نگاه اول اين يك سناريوي كاملا خيالي _ سياسي است. با اين وجود، اگر رژيم كيم جونگ ايل، به اين نتيجه برسدكه به پايان عمر خويش نزديك شده ممكن است براي انجام حمله به ژاپن وسوسه شود.
علاوه بر «خط قرمز» يك «خط خاكستري» هم وجود دارد. تصوير يك كره متحد مفهوم حضور نظامي آمريكا در كره جنوبي و ژاپن را نيز به چالش خواهد كشيد. اين نيروها به طور رسمي قرار است مخالف خطر كره شمالي باشند. بنابراين، اگر اميد رومه، رئيس جمهور كره جنوبي براي پايان يافتن مسئله كره و وحدت سريع ملت كره تحقق يابد، آن وقت هدف از حضور نيروهاي آمريكايي در آسيا چه خواهد بود؟ در اين شرايط برگ زيتوني كه دلايل واقعي تفكر استراتژيك آمريكا را مي پوشد، سقوط خواهد كرد. چراكه رويارويي چين و آمريكا در قاره آسيا به هرحال ادامه خواهد يافت.
زمان براي صلح در كره دورازدسترس است. تقويم بحران با نيازهاي مبارزات انتخابات رياست جمهوري آمريكا همزمان نخواهد شد. اين بحران احتمالا قبل از نوامبر سال 2004 منفجر خواهد شد. در آن زمان بوش چه خواهد كرد؟
مسئله كره شمالي فرصتي را براي نشان دادن وحدت جديد مقاصد قدرت هاي آسيايي با آمريكا ارائه مي كند. اين مسئله همچنين مي تواند به عنوان يك عامل همگرايي منطقه اي عمل كند. از سوي ديگر مسئله كره شمالي مي تواند برعكس شود و براي يك دهه ديگر تلاش هايي كه براي ايجاد ثبات در قاره آسيا انجام مي شود را تحت الشعاع قراردهد.
منبع: روزنامه همشهری - به نقل از نشريه «ارزش سنگاپور»
در ابتداي قرن بيست ويكم، در سال 2001، فعاليت هاي زيادي براي تقويت همكاري بين كشورهاي عضو اتحاديه جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) با چين، ژاپن و كره جنوبي در حال انجام بود.
آ.سه .آن + 3 به يك نام معمول تبديل مي شد. كشورهايي همچون تايلند و چين از ايده ايجاد يك منطقه تجارت آزاد در جنوب شرق آسيا حمايت مي كردند. در اين خصوص روزنامه خلق چين در گزارشي روز ششم نوامبر 2001 مشتاقانه مدعي شد: «يك مقام تايلندي اخيرا در بانكوك اعلام كرد، اتحاديه كشورهاي جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) براي شروع مذاكره با چين براي ايجاد يك منطقه تجارت آزاد مشترك با چين در سال آينده، آماده مي شود.» البته اين اشتياق چين با استقبال چنداني از سوي كشورهاي عضو آ.سه.آن مواجه نشد.
اين پيشنهاد به طور خطرناكي شبيه روابط ارباب رعيتي است كه براي قرن ها چين با كشورهاي جنوب شرق آسيا از آن برخوردار بوده است. به نظر مي رسد دو عامل بيماري «سارس» و جنگ عراق اين ديدگاه را تغيير داده است. هضم جنگ عراق براي بسياري از مسلمانان جنوب شرق آسيا بسيار مشكل تر از مسئله سارس بوده است. هر چند جنگ افغانستان به بهانه حمله عليه تروريست ها توجيه شدني بود اما انگيزه هاي آمريكا از جنگ در عراق بسيار مبهم بوده است. در اين مورد نشانه هاي آشكاري از ارتباط عراقي ها با سازمان تروريستي القاعده وجود نداشت به ويژه اين كه رژيم بغداد يك رژيم لائيك و مخالف بنيادگرايي اسلامي بود. بعلاوه، ادعاهاي آمريكا در مورد اقدام رژيم صدام براي ساخت سلاح هاي كشتار جمعي نيز ثابت نشد.
مجموعه عمليات آمريكا در عراق از نظر مسلمانان آسياي جنوب شرقي اقدامي براي فشار بر كشورهاي اسلامي تلقي شد. اين امر موجب شد تا در يك كشور كوچك مثل سنگاپور موازنه مذهبي مناسب بين اكثريت لائيك و اقليت مسلمان به خطر افتد. بعلاوه جنگ آمريكا عليه عراق، بنيادگرايي اسلامي در اندونزي كه با 200 ميليون نفر بزرگترين جمعيت مسلمان جهان را دارا است، شعله ور ساخت. كشورهاي جنوب شرق آسيا كه همگي خود را در يك باتلاق مي ديدند سعي كردند تا از اقدامات آمريكا براي تحريك مسلمانان اين منطقه فاصله بگيرند.
اگر چه تحولات ژئوپلتيك بسيار كند است اما در چند ماه گذشته منطقه جنوب شرق آسيا تأثير يك عامل تسريع كننده ويژه يعني «سارس» را تجربه كرده اند. اين بيماري جديد تمامي كشورهاي آسيايي را در يك وضعيت قرار داد. در پرتو بروز بيماري سارس نگاه ساير مناطق جهان به كشورهاي تايلند، سنگاپور، ويتنام و اندونزي يكسان شد. همه اين كشورها به ويروس سارس مبتلا شدند و در تبليغات جهاني كه از سوي رسانه هاي غربي مطرح مي شد ورود به اين كشورها مساوي با مرگ بود. اين وضعيت درباره سنگاپور بسيار وخيم تر بود. هرچند استانداردهاي بالاي زندگي، معيارهاي شديد بهداشتي هميشه سنگاپور را از ساير كشورهاي همسايه فقيرش متمايز مي كرد اما اين بار اين شرايط هم نتوانست مانع از شيوع سارس در آن كشور شود.
در اواخر آوريل امسال آ.سه .آن و چين يك نشست ويژه در خصوص سارس در تايلند برگزار كردند كه در آن سعي شد تا درك مشتركي از تأثير بيماري سارس بر كشورهاي آسيايي حاصل شود.
در واقع، بار ديگر سارس يك فشار عيني بر كشورهاي عضو آ.سه.آن براي همبستگي بيشتر ايجاد كرد. البته اين نوع همبستگي ها كه موقتي است چندان كارآمد نيست. به طوري كه بسياري از تحليلگران بيان مي كنند در حال حاضر اختلافات بين اندونزي و برمه به عنوان دو كشور آسيايي و همسايه بسيار بيشتر از اختلافات بين ليتواني و پرتغال كه در دو نقطه دور ازيكديگر قرار دارند، مي باشد. آ.سه.آن يك تشكل مصنوعي است كه در دوران جنگ سرد ايجاد شد و اكنون نيز كشورهايي با سوءظن هاي شديد متقابل نسبت به يكديگر را دور هم جمع مي كند.
اگرچه ارزيابي قدرت نسبي هسته هاي محوري آ.سه.آن كاري بسيار دشوار است اما بدون ترديد مي توان گفت كه جنگ عراق و حتي سارس فضاي متفاوتي براي كشورهاي عضو اين اتحاديه ايجاد كرده است. اين دو رويداد مسائل فرامنطقه اي و جهاني را براي كشورهاي عضو آ.سه.آن مطرح كرده كه قبل از هر چيز با منافع چين برخورد دارد. همچنين نزاع با چين ضرورتا ايده رفتار متفاوت با گذشته با ژاپن را مطرح مي كند كه اين نيز به نوبه خود نمي تواند بي توجه به هند كه اختلافش با پاكستان بر سر مسئله كشمير بر تمامي مسلمانان كشورهاي عضو آ.سه.آن تأثير دارد باشد.
به عبارت ديگر و تقريبا به صورت پارادوكسي جنگ در عراق و شيوع بيماري سارس در بين كشورهاي عضو آ.سه .آن يك فضاي آسيايي واقعي تر ايجاد كرده است. آسيا تاكنون يك ايده آسيايي بود كه بر تعدادي از كشورهاي دور با نشست هاي متفاوت اطلاق مي شد. هند و چين دو قطب فرهنگي متفاوت بودند، كشورهاي آسياي جنوب شرقي چيز ديگري بودند و همچنين آسياي ميانه هم امر متفاوتي بود. اكنون كه تا حدودي غبارها از چهره شكل بندي هاي ژئوپلتيك اوراسيا پاك مي شود منافع مشترك راهبردي واقعي خود را بيشتر نشان مي دهد.
اما با اين وجود، اين پرسش مطرح است كه جذابيت جنگ عراق و سارس به عنوان عوامل تشديدكننده همبستگي كشورهاي جنوب شرق آسيا تا چه ميزان ادامه خواهد يافت؟ آيا آثار الزام آور اين رويدادها ادامه خواهد يافت؟ يا اين كه حل و فصل اين مسائل بار ديگر موجب بازگشت سوءظن هاي متقابل شديد قبلي بين اعضاي آ.سه.آن خواهد شد؟ به طور قطع اين دو موضوع آثار و پيامدهاي ديرپايي در منطقه جنوب شرق آسيا برجا خواهد نهاد. به عبارت ديگر هرچند ممكن است اين همگرايي آسيايي در آينده دچار ضعف شود اما اكنون وجود دارد و رو به رشد است. به هرحال پاسخ به اين پرسش ها تا حد زيادي به رفتارهاي آمريكا پس از تهاجم به عراق بستگي دارد. از اكنون ژئوپلتيك هاي آمريكا به حول و حوش محور مبارزه انتخابي تغيير جهت مي دهد. مهمترين هدف ژئواستراتژيك انتخاب مجدد بوش است.
به طور قطع در ماههاي آينده سياست داخلي در صدر اولويت هاي دولت آمريكا قرار خواهد داشت. البته، جهان منتظر انتخابات آمريكا نخواهد ماند. به طور مشخص، بحران كره كه بر توازن كل قاره آسيا و از اين طريق بر موازنه جهان تأثير گذاشته به پايان نخواهد رسيد. مشكلات رژيم كره شمالي ساز و كارهاي خود را دارد. قدرت هاي خارجي كه به طور مستقيم تحت تأثير اين بحران قرار دارند _ شامل آمريكا، چين، روسيه و ژاپن - در پيداكردن راه حل براي اين بحران موفق نخواهند بود. استراتژي كره شمالي بر مبناي اين ايده قرار دارد كه بمب هاي اتمي اين كشور را ازحمله آمريكا مصون مي دارد.
مقامات كره شمالي از بحران عراق درس هايي گرفته اند: اگر صدام بمب اتمي داشت اكنون برسر قدرت بود. با اين وجود، استدلال آنها بيشتر انتزاعي تا ژئوپلتيك است. كيم جونگ ايل رهبر كره شمالي از اهميت ژئواستراتژيك و ژئوپلتيك بيشتر عراق در مقايسه با كره شمالي آگاه نيست. عراق يك جايگاه بسيار محوري تر در توازن منطقه خليج فارس و خاورميانه دارد. اين كشور همچنين يك نقش اساسي در نظام انرژي جهان داراست. كره شمالي فاقد اين دو ويژگي است.
نيم قرن قبل يك جنگ جهاني در اين كشور انجام شد. اين جنگ كوچك جهاني صرفا به اين دليل در كره انجام شد كه اين كشور بخشي از يك منازعه بزرگتر بين كمونيسم و كاپيتاليسم، ديكتاتوري و دمكراسي و بين شرق و غرب بود. امروزه اين زمينه ايدئولوژيكي و ژئوپلتيكي ديگر وجود ندارد. چين و روسيه ديگر آماده نيستند حتي جان يكي از سربازان خود را به خاطر آينده كره شمالي به خطر اندازند.
مشكل كره شمالي از تصميم اين كشور براي تهديد همسايگانش نشأت مي گيرد. چنانچه اين تهديد پايان يابد، كسي جز كره جنوبي علاقه مند به اين كشور فقير و ويران نخواهد بود. نسل جديد كره جنوبي و رهبري جديد سئول اكنون به كره شمالي به عنوان «برادر جداافتاده اي» كه بايد به او كمك كرد و او را به خود وانگذاشت نگاه مي كنند. رهيافت «رومه مو هيون»، رئيس جمهور كره جنوبي بر پايه اين باور استوار است كه مسئله كره شمالي را بايد به طور مسالمت آميز و با كمترين هزينه حل و فصل كرد. ممكن است مفهوم اين سياست تسليم باج خواهي كيم جونگ ايل شدن و كمك به يك رژيم ناسالم كه بيش از 20 ميليون نفر را در قحطي نگه داشته، باشد. رومه در نهايت بدنبال وحدت مسالمت آميز ملت كره است. كره بايد يك قدرت منطقه اي شود و سلاح هاي هسته اي كيم را نيز به ارث ببرد. كره متحد ممكن است خواستار بدست آوردن يك نقش داور در مناسبات ژاپني ها و چيني ها و تبديل شدن به يك قطب آسيايي باشد.
با اين وجود، چنين ايده اي ممكن است از سوي طراح آن اعلام نگردد و يا اين كه در نهايت مخالف همگرايي آسيايي باشد. اين سياست بيشتر به دنبال تبديل شدن به يك قدرت آسيايي است تا بدست آوردن يك نقش متوازن كننده قدرت هاي موجود آسيايي .
بحران كره، درعين حال موجب تقويت روابط چين و كره شده است. همچنين روابط بين پكن و توكيو نيز در پرتو تلاش ها براي مقابله با خطر كره شمالي تشديد شده است.
اگر قرار باشد اين همكاري افزايش يابد و اگر كره جنوبي تحت فشار كره شمالي در منگنه قرار گيرد، چين و ژاپن درنهايت تصميم خواهند گرفت تا خودشان با كمك آمريكا به مقابله با تهديد فوري كره شمالي برخيزند.
اما پرسش اين است كه آمريكا چه كار خواهد كرد؟ واشنگتن خواستار درگيرشدن در بحران ديگري نيست. آمريكا همچنين نمي خواهد وارد جنگي كه پيامدهاي ويرانگر زيادي به دنبال خواهد داشت، شود. تنها «خط قرمزي» كه هيچ رئيس جمهور آمريكا نمي تواند اجازه عبور از آن را بدهد حمله كره شمالي به ژاپن است. در نگاه اول اين يك سناريوي كاملا خيالي _ سياسي است. با اين وجود، اگر رژيم كيم جونگ ايل، به اين نتيجه برسدكه به پايان عمر خويش نزديك شده ممكن است براي انجام حمله به ژاپن وسوسه شود.
علاوه بر «خط قرمز» يك «خط خاكستري» هم وجود دارد. تصوير يك كره متحد مفهوم حضور نظامي آمريكا در كره جنوبي و ژاپن را نيز به چالش خواهد كشيد. اين نيروها به طور رسمي قرار است مخالف خطر كره شمالي باشند. بنابراين، اگر اميد رومه، رئيس جمهور كره جنوبي براي پايان يافتن مسئله كره و وحدت سريع ملت كره تحقق يابد، آن وقت هدف از حضور نيروهاي آمريكايي در آسيا چه خواهد بود؟ در اين شرايط برگ زيتوني كه دلايل واقعي تفكر استراتژيك آمريكا را مي پوشد، سقوط خواهد كرد. چراكه رويارويي چين و آمريكا در قاره آسيا به هرحال ادامه خواهد يافت.
زمان براي صلح در كره دورازدسترس است. تقويم بحران با نيازهاي مبارزات انتخابات رياست جمهوري آمريكا همزمان نخواهد شد. اين بحران احتمالا قبل از نوامبر سال 2004 منفجر خواهد شد. در آن زمان بوش چه خواهد كرد؟
مسئله كره شمالي فرصتي را براي نشان دادن وحدت جديد مقاصد قدرت هاي آسيايي با آمريكا ارائه مي كند. اين مسئله همچنين مي تواند به عنوان يك عامل همگرايي منطقه اي عمل كند. از سوي ديگر مسئله كره شمالي مي تواند برعكس شود و براي يك دهه ديگر تلاش هايي كه براي ايجاد ثبات در قاره آسيا انجام مي شود را تحت الشعاع قراردهد.
منبع: روزنامه همشهری - به نقل از نشريه «ارزش سنگاپور»