نویسنده: نعمت الله فاضلی
مجموعه تحولات دوران مدرن نظیر صنعتی شدن، شهرنشینی، رسانهای شدن و تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دیگر، تأثیرات گسترده و عمیقی بر تمام ابعاد جامعه و فرهنگ پیشامدرن از جمله سنت و سنتهای شفاهی برجا گذاشته است. همان طور که همه عرصه زندگی ما در طول یک قرن اخیر تغییر اساسی کرده است، حوزه ادبیات شفاهی نیز به طور گستردهای دگرگون شده و ما در وضعیت آستانه «عصر انحطاط یا پایان ادبیات شفاهی» قرار گرفتهایم. تحول در حوزه ادبیات شفاهی، یعنی تحول در ساختار فکر، زبان و جهانشناسی ایرانیان، از این رو تحول ادبیات شفاهی نوعی تحول در شیوه اندیشیدن ما است.
منظور از ادبیات شفاهی آن دسته از اشعار، قصهها، حکایات، لطیفهها، ضربالمثلها، کنایهها، عبارات و «بیانهای زبانی» است که به صورت شفاهی، سینه به سینه، از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. از این رو به این ادبیات، ادبیات شفاهی میگویند. پس ادبیات شفاهی یک «شیوه ارتباطی» است که در آن به جای ارتباط تصویری یا بصری یا سایر اشکال ارتباط، ارتباط کلامی، شفاهی، سینه به سینه و چهره به چهره یا رو در رو مبنای انتقال پیام ما است. این نوع ادبیات به لحاظ محتوا و ویژگیهای اجتماعی، متعلق به «دوران پیشامدرن» است و محصول تجربه جمعی تاریخی ملتها است. از این رو ادبیات شفاهی به مثابه آیینهای است که میتوانیم تصویر کم و بیش روشنی از نسلهای پیشین و تاریخ و گذشته ملتها را در آن ببینیم. این شیوه ارتباطی در بستر و بافت اجتماعی و فرهنگی خاصی تولید و باز تولید شده است. همچنین این نوع ادبیات، ادبیات مردمی است؛ یعنی در آن سلسله مراتب اجتماعی وجود ندارد. ادبیاتی است که همه مردم از آن استفاده میکنند. این ادبیات دموکراتیکتر از «ادبیات نخبهگرای رسمی» است.
همچنین ادبیات شفاهی رسانهای است با «کارکردهای فرهنگی» مختلف. در جامعه سنتی فرایندهای «جامعهپذیری» و فرهنگیابی کودکان عمدتاً از طریق ادبیات شفاهی انجام میشد. بچهها از هنگام تولد با لالاییها و ترانهها، ارزشها و باورهای قومی و ملی را فرا میگرفتند. در گذشته به تدریج که افراد بزرگتر میشدند، متناسب با تحول «چرخه زندگی» هر مرحلهای ترانهها، اشعار و قصههای خودش را داشت. همچنین ادبیات شفاهی نه تنها مهمترین راهبرد فرهنگی برای سرگرمسازی و تولید لذت و پر کردن اوقات فراغت بود، بلکه تمام فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی نیز ادبیات شفاهی خاص خود را داشت. ترانههای کار، لالاییها و ترانههای جشن و مرثیههای سوگواری، هر کدام پاسخگوی نیازهای انسان سنتی در موقعیتهای مختلف حیاتش بود. از این رو ادبیات شفاهی در ساختار جامعه پیشامدرن به مثابه «رسانه انتقال فرهنگ» بود. ادبیات شفاهی علاوه بر کارکرد انتقال فرهنگ وظیفه ذخیرهسازی آن را نیز برعهده داشت و به مثابه گنجینه تجربههای تاریخی و فرهنگی ملتها در تمام زمینهها مانند هواشناسی، دامپروری، کشاورزی، شوهرداری، همسرداری، تعلیم و تربیت فرزند، دکوراسیون خانه و هر چیز دیگر بود. در دوران پیشامدرن، مطبوعات و رسانههای جمعی امروزی و نهادهای آموزشی مدرن (دانشگاه و مدرسه) وجود نداشتند. از این رو بشر تجربههای فرهنگیاش را در هر زمینهای در قالب یک عبارت، اصطلاح، کنایه، تشبیه و تمثل تبدیل و بیان میکرد.
ادبیات شفاهی از آنجا که وظیفه تربیت و پرورش و انتقال فرهنگ را برعهده داشت، لاجرم منزه و پاک بود؛ تا حدی که ادبیات شفاهی در حوزه مسائل جنسی، زبان و بیانی پوشیده و عفیف داشت. ادبیات شفاهی چون در فضایی قدسی که ارزشهای دینی غلبه داشت، شکل گرفته بود، کاملاً آمیخته و همسو با ارزشهای دینی بود. برای همین، ادبیات شفاهی به نوعی «رسانه دینی» هم بود.
ادبیات شفاهی در عین حال محل تضادها، تنشها و تعارضات اجتماعی نیز بود. بخش قابل توجهی از ادبیات شفاهی بیان دردها و دردمندیهای کارگران، دهقانان و کشاورزانی است که از ظلم ارباب و متولیان جامعه به ستوه آمدهاند. آریان پور در کتاب جامعهشناسانی هنر (1380)، «هنر عوام» را به عنوان بیان و زبان طبقات محروم و فرودست و «هنر خواص» به ویژه ادبیات کلاسیک را به عنوان هنر و ادبیات حاکمان و نخبگان و بیانگر منافع و ارزشهای طبقات حاکم جامعه میداند. به تعبیر وی اسب در ادب کلاسیک، اسب درباری و طبقه اشراف است، اما اسب ادبیات عامه اسبی است که کار میکند، عامه مردم با آن مسابقه نمیدهند، بلکه زندگی میکنند.
ادبیات شفاهی و عامه، زبان ارتباطی و بیان دوران سنت و جامعه پیشامدرن است. ایران از نیمه قرن نوزدهم وارد دنیای مدرن شد و تا به امروز تمام فرایندهای مدرن شدن بر سبک، شیوه و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ما تأثیرات عمیق میگذارند. (1) در این فضا ادبیات شفاهی هم دستخوش تغییراتی شد. این تغییرات در ادبیات شفاهی، تغییرات ناشی از مدرن شدن است. از دو سه دهه پیش تغیرات جدیدی شکل گرفت که میتوان آن را پست مدرن یا فرانو گراشدن دانست. اولین تحول مدرن در ادبیات شفاهی این بود که الگوی ارتباط شفاهی به تدریج الگوهای جدید و متفاوتی یافت. این الگوی جدید ارتباطی گسترش ارتباط کتبی بود. جامعه پیشامدرن ایران جامعه بدون سواد بود. استفاده متن مکتوب برای عامه مردم ممکن نبود؛ زیرا تقریباً همه بیسواد بودند. نهادها و فناوری تولید و تکثیر دانش و اطلاعات، به صورت مکتوب برای همه نیز وجود نداشت. ایران در دوره پیشامدرن کم و بیش جامعه نانویسا بود. بخشی از اهمیت ادبیات شفاهی نیز به دلیل نانویسا بودن جامعه ما بود. گسترش صنعت چاپ (2) همزمان با دورهای بود که ما جمع آوری فرهنگ مردم در معنای امروزی آن را آغاز کردیم. ابتدا میرزا آقاخان کرمانی در کتاب آیینه باستان یا تاریخ ایران باستان، بخشی از قصههای ایران باستان را جمع آوری کرد. بعد از او محمدعلی جمالزاده این راه را گسترش داد. یکی بود یکی نبود در سال 1301 منتشر شد. این کتاب به زبان محاوره مردم بود و در انتهای آن «فرهنگ لغات عامیانه» آورده شده بود. سپس صادق هدایت جنبش گردآوری فرهنگ مردم ایران را به نحو نظام یافته شکل بخشید. تلاشهای ادبای ایرانی در زمینه گردآوری ادبیات عامیانه، منجر به شکلگیری تلقی تازهای از این ادبیات در ایران شد.
از زمان جمالزاده به بعد، کم کم استفاده از ادبیات عامیانه را نه به عنوان پارهای از زبان روزمره، بلکه به عنوان پارهای از ادبیات داستانی و ادبیات رسمی آغاز کردیم. اگر در درون سنت، ادبیات شفاهی به صورت ناخودآگاه منتقل میشد، در دوران مدرن نسبت به این ادبیات آگاه شدیم و به شناختن و شناساندن آن پرداختیم. به میزانی که آن را بیشتر میشناختیم، کمتر در چارچوب گذشته به کار میگرفتیم. از این رو، کارکردهای فرهنگی ادبیات شفاهی به تدریج در دوران مدرن تغییر کرد.
با توجه به این واقعیت که ادبیات شفاهی در شرایط مدرن به صورت متن مکتوب گردآوری و عرضه شد، دیگر لزومی نداشت و ندارد که مردم این ادبیات را به حافظه خود بسپارند. این امر موجب دور افتادن ادبیات شفاهی از بستر زندگی روزمره و فعالیتها و عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی میشود. سواد تحول فرهنگی عمیقی در تمام ارکان جامعه ایران ایجاد کرده است. سواد موجب تحول همه جانبه معنا و کارکردهای ادبیات شفاهی در دنیای مدرن شده است.
در عین حال «شهری شدن جامعه ایران» این امکان را به ادبیات شفاهی که ماهیتی عشایری و روستایی داشت، نمیدهد که بتواند کارکردهای فرهنگی گذشته خود را داشته باشد. با وقوع مدرنیته، دغدغهها و مسئلههای سوژه شهری مدرن عوض میشود. در نتیجه لالاییها، قصهها، اتل متلها و تمام تجارب فرهنگی ذخیره شده در ادبیات شفاهی، باید در پرتو مدرنیته و اقتضائات آن بازآفرینی بازخوانی و بازتعریف شوند. بخشهایی از آن نیز لاجرم برای همیشه فراموش میشود.
از این رو، یکی از کارکردهای جدید ادبیات شفاهی، تبدیل شدن آن به عنوان مواد و مصالحی برای خلق آثار ادبی مدرن یعنی داستان و رمان یا ترانههای امروزی است. در شرایط جدید ادبای ما این نوع ادبیات را گردآوری کردند. همانطور که میدانیم در گذشته ادبیات شفاهی را «قصهگو» میگفت. قصهگو به تعریف حاضر با «قصهنویس» تفاوت بسیاری دارد. والتر بنیامین در مقاله معروفش با عنوان «قصهگو: تأملاتی در آثار لسکوف» (1375) مینویسد که قصهگو به یک قوم و یک تاریخ و یک فضای فرهنگی خاص تعلق دارد که وقتی آن فضا تغییر میکند، دیگر کسی قصهگو نیست، بلکه قصهنویس است. بنیامین در بخش آغازین قصهگو مینویسد:
"تو گویی چیزی را از ما گرفتهاند که از ما بیگانه ناشدنی مینمود و امنترین مایملک ما بود؛ توانایی تبادل تجربهها... رمان آمد و ارزش تجربه سقوط کرد؛ رمان آمد و ذات خود را با کتاب پیوند زد و با خود زمان آورد؛ و رمان آمد تا زوال قصهگویی باشد. (بنیامین، 1375: 1-2)"
وقتی که متن را از گفتار به نوشتار تبدیل میکنیم، به تعبیر ژاک دریدا یک نظام نمادین و نشانهای نوین به وجود میآید. در واقع «زبان گفتار» متعلق به یک دوران فرهنگی دیگر است و «زبان نوشتار» به دنیای امروز تعلق دارد. اتفاقی که در ادبیات شفاهی در دوران مدرن رخ داد این است که زبان گفتار به زبان نوشتار تبدیل میشود. به همین دلیل، بنیامین استدلال میکند که بازتولید مکانیکی به طریقی مشابه «ابژه بازتولید شده» را از قلمرو سنت جدا میکند و آن را به مخاطب امروزی نزدیکتر میسازد.
در دوران پست مدرن تحول عمیق دیگری رخ میدهد و «زبان نوشتار» به «زبان تصویر» دگرگون میشود. از این رو در دوران مابعد مدرن ما نه به کمک واژهها بلکه به کمک تصاویر میاندیشیم. معنای این سخن این است که ادبیات شفاهی در تازهترین تحولش حتی دیگر آن وضعیت و پایگاهش در نظم نوشتاری مدرن را نیز از دست میدهد و کارکردهای تازهای پیدا میکند. در این شرایط تازه، ادبیات و فرهنگ شفاهی در دنیای تلویزیونها، اینترنت و سرگرمیهای بصری باز تولید و مصرف میشود. ادبیات شفاهی در فرایند تحولات مدرن و مابعد مدرن «کالایی مصرفی» میشود. این تحول تا حدود زیادی ناشی از بازتولید مکانیکی آن توسط صنعت چاپ، مطبوعات، تلویزیونها، سینما، دوربینها و ... است. والتر بنیامین در مقاله مشهور «اثر هنری در عصر باز تولید مکانیکی» که در 1936 منتشر کرد، به درستی نشان میدهد که در جوامع سنتی و ماقبل سرمایهداری، تولید محصولات فرهنگی از طریق «بافتهای سرشار از معنا» صورت میگرفته است و محصولات هنری در این جامعه، محصولات فرهنگی و هنری و ادبی صنایع دستی اصیل بودند و «هالهای خاص» بر گرد آنها بود، اما محصولات هنری بازتولید و تکثیر شده مکانیکی که در جوامع مدرن و صنعتی امروزی تولید میشود به نوعی نشانه انحطاطاند؛ زیرا فناوری و صنعت «کیفیت هالهمندی» را از محصولات فرهنگی معاصر میزداید و این محصولات ارزش و معنویت منحصر به فرد خود را از دست میدهند و پیش افتاده و استاندارد میشوند. (نقل در اسمیت، 1383: 77)
این معنازدایی و انحطاط شامل بازتولید ادبیات شفاهی و هنرهای قومی در دنیای امروز نیز میشود. در شرایط امروزی و مدرن ادبیات شفاهی ماده خامی میشود برای ادبیات مدرن در این شرایط ادبیات شفاهی «ارزشهای کاربردی Use value» خود را در زندگی روزانه انسان از دست میدهد و به جایش «ارزشهای نمادین» و زیباشناسانه و مصرفی پیدا میکند.
امروزه نه تنها ادبیات شفاهی، بلکه کل فرهنگ سنتی از زندگی عشایری تا سفره خانههای سنتی به صورت صحنههای تئاتر و نمایش عرضه میشود. دیگر عشایر وجود ندارند، بلکه بازنمایی از زندگی عشایر به صورت بقایای یک عصر تمام شده و بازتولید شده برای یک عصر فرامدرن برای شهروند و شهرنشین وجود دارد. در این ساختار فرهنگی جدید، قصهها، ترانهها و لالاییها به کالاهای مصرفی تبدیل میشوند و ناشران و فیلم سازان و تهیه کنندگان برنامههای کودک و نوجوان و .... از اینها کالاهای مصرفی میسازند و میفروشند و ما آنها را برای سرگرمی مصرف میکنیم.
اگر امروز نقالی و شاهنامه خوانی را گوش میکنیم، دیگر آن ارتباطی را با شاهنامه برقرار نمیکنیم که دو قرن پیش یک دهقان با شاهنامه برقرار میکرد. در اینجا به نقال گوش میدهیم، لذت میبریم، تماشا میکنیم، تجزیه و تحلیل زیباشناسانه میکنیم، ولی از گوش دادن به نقالی به بازخوانی اسطورههای هویت ایرانی توجه نداریم. امروزه نقالی برای ما یک نمایش و تئاتر است. زیباییاش به این است که با تئاتر مدرن از لحاظ مدرن فرق دارد. همین اتفاق در همه اشکال ادبیات شفاهی رخ میدهد.
مثال دیگری از تجربه خود بیان کنم. من در زمینه «شوخیهای عامیانه ایرانی» کتابی نوشتهام. (فاضلی و هاشمی مقدم، 1392) این تحقیق را به دلیل تعلق خاطر هویتیام به شوخیهای عامیانه و سنت ایرانی انجام ندادهام، بلکه هدفم این بود که به عنوان یک انسانشناس، کالای علمی تولید کنم. در واقع من هم در اینجا شوخیهای عامیانه را مصرف میکنم.
بنابراین، یکی از کارکردهای جدید ادبیات شفاهی این است که این ادبیات یک کالای مصرفی میشود؛ کالای مصرفیای که ارتباطش با دوران سنتی را از دست میدهد و یک بافت یا بستر مدرن یا فرامدرن جای آن را میگیرد. در این شرایط مدرن، دیگر ادبیات مدرن یا شفاهی کارکرد تعلیم و تربیت را ندارد. برای همین است که به تعبیر مارگارت مید (1385) در فرهنگ مدرن، پدربزرگها و مادربزرگها جایگاه گذشتهشان را از دست میدهند؛ زیرا آنها در گذشته حاملان و ناقلان فرهنگ بودند و تجربهها و قابلیتهای ذهنی و زندگی را به بچهها و نوهها یاد میدادند، اما امروزه دیگر این کار را رادیو، تلویزیون، سینما، کتاب، مدرسه، دانشگاه، اینترنت و مراکز آموزشی انجام میدهند. در فرهنگ مدرن عملاً پدربزرگ و مادربزرگ فاقد ارزش کاربردی است و بیشتر جنبه نمادین دارند. بچهها تنها از روی وظیفه اخلاقی به آنها احترام میگذارند. این تحول جایگاه پدربزرگها به خاطر این است که ادبیات شفاهی دیگر آن کاربرد گذشته را ندارد. مادربزرگ در گذشته، این ادبیات را از حفظ بود و بچهها برای زندگی کردن باید از مادربزرگ آنها را یاد میگرفتند؛ حال کارتونها این کار را میکنند.
البته رسانهها مسلماً با پدربزرگ تفاوت دارند. آن پدربزرگ و مادربزرگی که در تلویزیون قصه میگوید با پدربزرگ و مادربزرگی که در خانه برای بچهها قصه میگفت یکی نیست. امروزه از طریق رسانه قصهها را باز تولید میکنیم، ولی در باز تولید کردن ادبیات شفاهی، دستکاریهای گستردهای انجام میدهیم. ارزشهای ایدئولوژیک و سیاسی و بسیاری از مسائل دیگر در تهیه و توزیع این برنامهها دخالت میکنند و به صورت گزینشی متون گذشته انتخاب میشوند.
ما دیگر در دنیای پست مدرن با ادبیات شفاهی سر و کار نداریم، بلکه با «بازنمایی ادبیات شفاهی» سر و کار داریم. در بازنمایی رسانهای مثل هر بازنمایی دیگری، خیلی از عوامل دخالت میکنند. در آغاز دوران مدرن، در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، ادبیات شفاهی به مثابه مواد خامی برای دولت- ملتها شد تا حول آن نمادهای هویت تاریخی را بگیرند و در بستر جدید نظام سیاسی باز تولید کنند. در اروپا و در همه کشورهای جهان، نهاد سلطنت و دیگر نهادهای ملی جدید به کمک بازخوانی و استفاده گزینشی از تمام نمادهای تاریخی و فرهنگی گذشته به ویژه فولکور شکل گرفتند. اساساً گردآوری فرهنگ مردم ریشه عمیق در پیدایش دولت- ملتها دارد. برای همین در دنیای مدرن فهم تازهای که از ادبیات شفاهی پیدا کردهایم، براساس هویت ملی است. چیزی که در دنیای سنت وجود نداشت. چون در دنیای سنت، ملت و دولت ملی نبود که ادبیات شفاهی عنوان ادبیات ملی بگیرد. واژه ادبیات ملی، واژه سیاسی ایدئولوژیکی است که در بستر و بافت سیاسی جدیدی به وجود آمده است و برای همین است که در دنیای مدرن شاهد هستیم که ادبیات شفاهی کارکردهای سیاسی و ایدئولوژیک را بیان میکند.
پست مدرنیته و ادبیات شفاهی
در فضای پست مدرن میبینیم که در کشورهای غربی آن برداشت و مفهوم مدرن (ادبیات ملی) از ادبیات شفاهی رنگ میبازد. حال برای آنها این ادبیات تبدیل به کالای فراغتی و سرگرمی لذت بخش شده است. امروزه مهمترین کارکرد تلویزیون و دیگر رسانهها تولید لذت و سرگرمی است. از این رو وقتی ادبیات شفاهی و سنت نیز در آن عرضه میشود، شفاهی را به کالای فرهنگی تجاری شده تبدیل میکند. از این راه سنت شفاهی دستخوش نوعی «تقلیل اقتصادی» و تجاریسازی نیز میشود. در این صورت، قوانین بازار تعیین کننده کیفیت باز تولید کالای هنری و ادبی شفاهی و سنتی خواهد بود.برای عدهای دیگر به ویژه جوامع غیرغربی و سنتگرا، ادبیات شفاهی ابزارهای «مقاومت فرهنگی» میشود تا به کمک آن در مقابل فرایندهای غربیسازی و جهانی شدن بایستند، اما عملاً امکان استفاده از ادبیات شفاهی برای مقاومت در برابر مدرن شدن در شرایط کنونی جهان ناممکن است؛ زیرا جوامع سنتگرا نیز برای احیا و استفاده از ادبیات شفاهی لاجرم از ابزارهای مدرن مانند رسانهها، موزهها، گالریها و بازنویسی این ادبیات به صورت داستان امروزی استفاده میکنند. ابزارهای مدرن مذکور، خود موجب تغییر و دستکاریهای گسترده و نهایتاً تحول ادبیات شفاهی میشوند.
گردآوری لالاییها، اتل متلها و قصهها اگرچه با نیت جلوگیری از فراموش شدن آنها انجام شود، مانند جمعآوری آنها در موزهها است. همان طور که در موزهها اشیا و لوازم خودمان را به تاریخ میسپاریم و اجازه میدهیم تا به تمرین مدرن بودن خودمان بپردازیم و به نوعی گذشته را بهتر و عمیقتر فراموش کنیم، فرایند گردآوری قصهها و لالاییها نیز علی رغم نیتی که ممکن است نویسندگان آنها داشته باشند- به نوعی موزههایی هستند که ممکن است آنها را از بسترهای اجتماعی و فرهنگی خودشان بیرون آورده و به متنهای زیباییشناسانهای تبدیل کند که قصهنویسان و دانشجویان و منتقدان درباره آنها صحبت میکنند.
همچنین در فضای مابعد مدرن امروزی، نوعی ادبیات شفاهی فرامدرن در حال تولد و شکلگیری است. این ادبیات شفاهی گاه به عنوان فرهنگ مخفی، زبان مخفی و اشکال مختلف دیگر و گاه به صورت ادبیات رسانهای تولید و جانشین ادبیات شفاهی گذشته میشود. در اینجا هم برخی از ویژگیهای آن، نظیر رابطه چهره به چهره، زبان صمیمی و بیان تجربههای روزمره زندگی وجود دارد. نیز بخشی از ارزشهای دموکراتیک در آن نهفته است و نابرابریهای اجتماعی در آن پنهان شده یا وجود ندارد. این ادبیات کمتر مورد حمایت نهادهای رسمی قدرت قرار میگیرد و به نوعی یک ادبیات مقاومت در برابر ادبیات نخبگان به حساب میآید و بنابراین سرکوب میشود و اجازه ندارد خودش را نشان بدهد.
پینوشتها
1. نگارنده در کتابهای مردم نگاری تجدد (در دست انتشار) و کتاب مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران (1387)، در زمینه تجدد در ایران به نحو مبسوط بحث کرده و فرایندهای امروزی شدن فرهنگ ایران در زمینههای مختلف را نشان داده است.
2. در بحث گفتمانهای کتاب در ایران این موضوع را بررسی کردهاند.
فاضلی، نعمتالله، (1392) تاریخ فرهنگی ایران مدرن: گفتارهایی در زمینه تحولات گفتمانی ایران امروز از منظر مطالعات فرهنگی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول