انداموارگى دين و سياست در انديشه احيايى امام خمينى (ره ) بازتابى از نهضت حسينى عليه السلام
1 - جدايى دين از سياست
2 - حاكميت محتواى شرك و كفر در قالب گفتمان مسلط جامعه
)) اذا مـحصوابالبلاء قل الديانون ((6 بـر سر زبانهاى آنها. زبانهايشان را به چرخش درمى آورند به هر شكل كه معيشت آنـهـا تـامـيـن گـردد,(حـزب بـاد هـسـتند) اگر چنين مردمى به امتحانات آشـكـاركننده جوهر آزموده شوند,آنگاه مشخص خواهد شد كه دينداران واقعى چقدر در اقليت اند. سـعادتى كه چنين غلط از جانب نظام سلطه طراحى شود و مناسبات اجتماعى خـودرا مـغـشـوش نـمايد, نبايد چيزى جز بندگى دنيا به جاى بندگى خدا را انتظار داشت .خميرمايه نشئه طبيعت بندگى است , آنچه مهم است اينكه انسان بنده چه چيز وچه كسى باشد. آيا انسان عبيد (ارباب متفرقون ) باشد يا بنده (اللّه الـواحـد الـقهار). ازهمين روست كه گفته شد نظامهاى سلطه راحت و آسوده مى توانند اصول شرك وكفر خويش را در بستر گفتمان برخاسته از روح فطرت مـردم جـاى دهـنـد, و آنـان را ازبندگى خدا به بندگى دنيا بكشانند. كسى يا كسانى كه بنده دنيا مى شوند, دينى دنيايى هم مى خواهند, دينى مى خواهند كه اين سبك زندگى اسير ماديت تاريخى را توجيه نمايد و احيانا اگر ندايى حقانى و الهى برخيزد, درصدد ازاله و امحاى آن برمى آيند. در چنين اوضاع وخيمى است كه موجوديت جامعه مسخ گشته است , هيچ چيز سـرجـاى خود نيست . يزيد نه تنها مردم را در اسارت كرده , كه خويشتن خويش ومـوجـوديـت يـزيـديـان را نـيـز در بند نموده است . آيت محكم الهى - حسين عليه السلام - قيام مى نمايد تا احياگر سنت محمدى (ص ) باشد. تا اصحاب كهف و رقيم ازآيات (7) عجيب الهى نباشند, و تا آيندگان چنين آيتى را امام و الگو قـرار نـدهـنـد و درهـرجا و هر مكان الگوى يزيدى يافتند در امحاى آن و درهم كوبيدن آن درنگ ننمايند. حـضـرت امـام خـمـيـنـى رضـوان اللّه تعالى عليه , در عصرى كه نظام سلطه , موجوديت جامعه را مسخ و بى ارزش نموده است , با تمسك به پيام عاشورايى امام حـسـيـن عـليه السلام (هركس مثل حسين عليه السلام است , با هركس كه مرام يـزيـدى داردبيعت نكند) بهجت و تحول آفرينى و درهم كوبيدن نظام سلطه را آغاز كرد. نـظـام سـلطه از طريق ابزارهاى مساعد خويش جامعه اسلامى - شيعى ايران را ازاسلام ناب دور كرده بود. كم نبودند كسانى كه چه بسا اسلام و مجموعه قوانين آن رادر خـدمـت تـندرستى صرف گرفته بودند. حضرت امام رضوان اللّه تعالى عـلـيـه ازاشـاعـه ايـن فـرهنگ و بسط آن در خدمت اجانب انتقاد مى نمايند و مى نويسند: (درزمان اشغال عراق آن مردك انگليسى پرسيد كه بالاى ماذنه اذان مـى گـويـد, آيـا بـه سـيـاسـت انگلستان ضرر مى رساند؟ گفتند: نه فقط اذان مى گويد (8) از سـوى ديـگـر بـعـضـى سـطـحى نگريهاى فرهنگى خودبه خود جريان خلاق وتـحـول آفـرين دينى را از جامعه سلب كرده بود. حضرت امام رضوان اللّه تعالى عليه خود در ذيل حديث سى و سه كتاب چهل حديث مى فرمايند: (بدان كه اگر كسى مراجعه كند به اخبار وارده و در حالات رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام و كيفيت عبوديت و اجتهاد آنها و تضرع و زارى و... عـلـم قطعى حاصل مى كند كه اگر بعضى روايات به حسب ظاهر, مخالف با آن احاديث وارد شده است , ظاهر آنها مراد نيست . پس اگر طورى ممكن بود, تاويل آنـها, كه منافات با آن احاديث قطعيه صريحه كه از ضروريات دين است , نداشته بـاشد, آن راتاويل مى كنيم , يا اگر امكان جمع عرفى داشت , جمع مى كنيم و الا رد علم آن به قايلش مى كنيم ). (9) حـضـرت امـام وقـتـى چـنـين شرايط انحطاطورى را كه روندى فزاينده يافته بود,دريافت , تمام اهتمام خود را از يك نظر مصروف ساختن و پرداختن طبقه اى ازفـضلا و طلاب جوان نمود و حقيقت اسلام ناب را به آنها منتقل كرد كه اينان خـودنـاشـريـن اين نحله فكرى احيايى در سراسر كشور بودند. نكته اى كه اينجا حـايـزاهميت است , اينكه چرا حاكميت محتواى شرك و كفر در قالب گفتمان مـسلطجامعه به تدريج درهم شكسته شده و حاكميت اللّه با تمام ابعاد نورانى آن با گفتمان مسلط و فطرت پاك انسانى عجين گشت ؟ در پـاسـخ بـايـد گفت : زدودن باورهاى يك جمع در سطح فرهنگ به هيچ رو مـيـسـرنـيست . در باب قدرت , نظام سلطه , حاكميت و تثبيت و تحكيم سلطه نـاعـادلانـه خـود را دلـيـل بر حقانيت آن فرض مى نمايد. بر همين اساس خيال مـى كـنـند چون چنين سلطه اى بر جامعه فرض شده است و در سطح فرهنگ , ظـاهرا معارضى ندارند, هم سلطه , ميزان (حق ) است و هم اينكه به زعم خويش باورهاى فطرى وزلال انسانى را ريشه كن كرده اند, حال آنكه باورهاى متقن در پـوشـش مـحـافـظـه كارانه خويشند تا فرصتى به دست آيد. مرحوم استاد شهيد مطهرى همين باور را دارند,آنجا كه مى نويسند: (نـداى امـام خـمـيـنـى از قـلـب فـرهـنـگ و از اعـماق تاريخ و از ژرفاى روح مـردم بـرمـى خـاسـت . مـردمـى كه در طول چهارده قرن حماسه محمد(ص ), عـلـى (ع ),زهرا(س ), حسين (ع ) و ابوذر و... صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بـودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود. بار ديگر همان نداى آشنا را از حـلقوم اين مردشنيدند, على عليه السلام را و حسين عليه السلام را در چهره او ديـدنـد, او را آيـيـنـه تـمـام نماى فرهنگ خويش كه تحقير شده بود, تشخيص دادند. (10) اگـر چـنـيـن باشد و نداى عدالتخواهى در پوشش محافظه كارانه خود زنده و فـعال است , چه شد كه نداى حقيقت جويانه امام راحل باسرعت مخاطبين خود رايـافـت , لـيكن ندا و دم آزاديخواهانه و عدالت خواهانه امام حسين عليه السلام فـرزندپيامبر عظيم الشان اسلام در آهن سرد مردم مؤثر نيفتاد؟ بحث و بررسى در اين خصوص ما را به يك نقطه اساسى فارق بين دو نهضت رهنمون مى سازد. زدودن جـاهـلـيـت اولـى , رسالتى عظيم بود كه خداوند متعال از طريق بعثت پـيـامبرطى دوران نبوت آن حضرت (ص ) جارى ساخت . درهم ريختن و درهم شكستن آن بنياد جاهلى كه با گوشت و پوست و استخوان جامعه جاهلى عجين گـشـتـه بـود,حـقـيقتا كارى بس دشوار بود. تعميق باورهاى دينى كه پيامبر عـظـيـم الشان اسلام براى آن غصه ها خورد و مرارتها كشيد, آنچنان است كه در قـرآن مـجـيد تعابيرى چون (باخع ), (عنت ) و... به كار گرفته شده است . وجود چنين تعابيرى دلالت بر سختى راه و ناهموارى آن دارد. چنين سختى و مرارتى هـم براى رسول اللّه (ص ) است وهم خستگيها و كوفتگيهايى را براى مردم - چه اهـل ايـمـان و چـه اهـل شرك - ايجادمى نمايد. دوران خستگيها و كوفتگيهاى اجـتـماعى با رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام به اوج خود رسيده بود, گو اينكه وحدت نيرومندى در شعاع اسلام به وجودآمده بود ولى آسيب پذير بود. به جهت هـمـين آسيب پذيرى بود كه به رغم آن همه مواقف كريمه و نكات بيانگر در باب ولايـت عـلـى عليه السلام انصار و مهاجر درسقيفه گرد هم جمع شدند. چنين گردهمايى شايد ريشه در اين سنت جاهلى داشت كه چنين مردمى در اين مكان مسقف جمع مى شدند و از ميان خود كسى راكه كبر سن (شيخوخت ) داشت به رهبرى برمى گزيدند. (11) مـى تـوان عـصـر رحـلت پيامبر عظيم الشان اسلام را عصر (ترديد در ارزشهاى الـهـى )خـوانـد. ايـن عـصـر تـرديد در ارزشها با سقيفه به وجود آمد و هرچه از مـقـطـع پـيـامـبـر(ص ) دورتـر مـى شـويم دامنه اين ترديدها نسبت به دوران مـجاهدتهاى عصربعثت افزون تر مى گردد. خصوصا عصر خلافت عثمان در اين باره نقش تعيين كننده دارد. امـويـه بـه تـدريـج توانستند در دايره قدرت سياسى رخنه نمايند و براى تسل ط بـرمـنـاصـب سـيـاسـى خـويـش درصـدد ايجاد يك هژمونى فرهنگى در پرتو مـكـتـب (مرجئه ) برآمدند. در درون چنين وضعيت فرهنگى جديد براى توجيه عملكردزشت خويش از اين ايدئولوژى بهره ها گرفتند. در ايـنـجـا فـرصـت نـيست تا اصول مكتب (ارجاء) را بررسى نماييم . همين قدر بـايـدگـفـت كـه عـمـلكرد ناعادلانه امويها در پرتو اين مكتب توجيه مى شد و بـنـدگـان خـدا درروند چنين وضعيت فرهنگى به بندگى كشيده مى شدند. تـرديـد در ارزشـهاى عصربعثت مقارن حكومت يزيد به حد اعلاى خود رسيده است . در همين راستاست كه حضرت امام حسين عليه السلام مى فرمايند: (و على الاسلام السلام , اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.) اسـتـاد شـهـيـد مـرتـضـى مـطهرى نيز در قالب عبارتى رسا همين موضوع را منعكس مى نمايد: (مقدمه اين مطلب را بايد بگويم كه يك جامعه نوساز و نوبنياد نمى توانديكدست و يكنواخت باشد, هر اندازه عامل وحدت آنها قوى باشد, جامعه نـوبـنـيـادو تـازه سـاز اسـلامـى هرچند در زير لواى توحيد و پرچم لا اله الا اللّه وحـدت نـيـرومـنـدى پـيـدا كـرده بـود و اخـتلاف رنگها و شكلها را به صورت معجزه آسايى از بين برده بود, در عين حال طبيعى است كه مردم مختلفى كه از نژادهاى مختلف وعناصر با طبايع مختلف و عادات و آداب و عقايد گوناگونى پـرورش پـيـدا كـرده بودند, همه افراد در استعداد قبول مسائل دينى و پذيرش تـربيت دينى يكسان نيستند. يكى قوى الايمان است و يكى ضعيف الايمان و يكى در شك و كفر و الحادباطنى به سر مى برد و به همين دليل اداره همچو جمعيتى براساس اسلامى تا سالهابلكه قرنها, و آنها را تحت يك رژيم معين قرار دادن كار آسانى نيست . (12) در چـنـيـن فضايى كه اباحيت اخلاقى بيداد مى كند و اصول مرجئه در خدمت وضـع مـوجـود است , امام حسين عليه السلام براى درهم شكستن (عصر ترديد) خـطشـهـادت تـا حـكـومـت اسلامى را ترسيم مى نمايد. او نيك مى داند كه در چـنـين وضعيتى كه يزيد (راعى ) مردم باشد از دين چيزى باقى نخواهد ماند, و خطشهادت يا حكومت , برملاسازى چهره منفور امويان است و اين همان عنايت الهى در قالب (احدى الحسنيين ) است . حـقـيـقـتـا شـكـستن فضاى فرهنگى مكتب ارجاء جز از چنين راهى (شهادت -حـكومت ) امكان پذير نيست . فضايى فرهنگى - دينى كه يزيديان آفريده اند و به بـاورعـمومى تسرى داده اند, حتى در خلال نهضت حسينى در عبارات سخيف امويان خود را مى نماياند. در اينجا به يك مورد بسنده مى شود و علاقه مندان را به غورى بيشتر دعوت مى نماييم . بـعـد از شـهادت امام حسين عليه السلام , در يكى از منازل حضرت زينب سلام اللّه عـلـيـهـا بـا ايـن عـبارت مواجه مى شود كه : (كيف رايت صنع اللّه باخيك ؟) مـعـامـله خداوند را با برادرت حسين چگونه ديدى ؟ حضرت زينب كه با يكى از اصـول مـكتب مرجئه , جبر مواجه شده است مى فرمايد: (ما رايت الا جميلا) و با چنين پاسخى چهره كريه يزيد را برملا مى سازد. و امـا در ارتـبـاط با نهضت عاشورايى امام خمينى (ره ) گو اينكه از چنين الگو و نـمـونـه حـسينى (ع ) در ابعاد وسيع مدد گرفته مى شود, زمينه هاى اجتماعى تـقـريـبا عكس نهضت عاشورايى امام حسين عليه السلام مى باشد. مجمل قضيه اينكه در آستانه نهضت امام خمينى دورانى از مجاهدتهاى خستگى ناپذير دينى به وجود نيامده است , تا بارو در نقاب خاك كشيدن بانى آن , عصر ترديد در باورهاى الـهـى فـرا رسـد.تفصيل قضيه اين است كه در مقطع پنجاه ساله پهلوى ها كم و بـيـش سـه آرمـانـشهرتوانايى حضور يافت . ناكامى هركدام از اين آرمانشهرها و نـاتـوانـى آنـهـا در جـلـب وجـذب مردم مسلمان راه را براى نهضت حماسى و عاشورايى امام خمينى (ره )به عنوان راه چهارم باز كرد. راهـكـار اول , آرمانشهر (پان ايرانيستى ) است كه انگلستان با وقوع انقلاب اكتبر 1917در اتـحـاد جـمـاهير شوروى , برخلاف سياستهاى گذشته , رشد و توسعه نسبى ايران در قالب يك نظام متمركز را تجويز مى نمايد. (13) از آنـجـا كـه اين رشد و توسعه نسبى چه بسا به رشد نيروهاى اجتماعى از جمله نحله فكرى اجتهاد منجر شود, راهكار پان ايرانيستى با دستمايه هاى ايران قبل از اسـلام در سـرلوحه عمل پهلوى ها قرار مى گيرد. در پرتو قدرت سياسى مطلق , ايـدئولـوژى پـان ايـرانيستى بايد توجيه گر مناسبات مبتنى بر اسطوره گرايى و تـجـددخـواهـى صـورى باشد و بايد بتواند فضاى فرهنگى - اسلامى را زدوده و چـنـيـن فـضاى تجديدشده راوسعت بخشد. سقوط و تبعيد رضاخان دورانى از تـحرك اجتماعى را به وجودآورد. ايدئولوژى تصنعى اين عصر توسط گروههاى اجتماعى مورد بى مهرى وبى عنايتى قرار مى گيرد. راهـكـار دوم , تـلاش بـراى اسـتـقـرار مشروعيت عصر مشروطيت ايران است . ابـزارمساعد براى اين منظور ملى كردن صنعت نفت است . در همين اثنا راهكار سوم ,البته ضعيف تر از دو راهكار ذكرشده در قالب (آرمانشهر ماركسيستى ) خود را نـشـان مـى دهد. ليكن بحران نفت شمال , غائله آذربايجان و برملاشدن چهره خـشـن و كريه استالينيزم در حكم ضربه قاطع بر آرمان پردازيهاى كسانى چون جـلال آل احـمـداسـت . كـودتـاى 28 مرداد, گو اينكه زمانه را براى راه ناتمام (آرمانشهر پان ايرانيستى )تجديد مى نمايد, ليكن فضايى از بهت و حيرت و نهايتا درمـانـدگى و سرخوردگى راهكارهاى ايدئولوژيك بعد از شهريور بيست تا 28 مرداد 32 به وجود مى آيد. (مـن در سـالهاى اول بعد از مرداد 32 در زندان بودم , جو درون زندان كه عده زيـادى از روشنفكران چپ و عناصر ملى در آنجا بودند, بهت زدگى و شكست و تـفرقه بود.در اواسط سال 1337 ه.ش فضاى جامعه را به كلى غير از آن ديدم كه قبلا بود. بيشترروشنفكران آرمانهاى سياسى - اجتماعى را كنار گذاشته بودند و سرگرم زندگى پرمصرف و اندوختن ثروت بودند. عده كمى هم كه نتوانسته بـودنـد خـودشـان را بـاوضـع جـديـد منطبق كنند, گرفتار الكل و بدتر از آن شدند.) (14)
بـا حاكميت مجدد پان ايرانيسم , اغراق گويى در خصوص ايران باستان و تركيب آن بـاتـجددخواهى صورى , آهنگ شتابان به خود مى گيرد. از پيشرفت صنعت , عـمران وآبادى , رفاه عمومى , ارتش مستقل و... نه تنها خبرى نيست , كه آداب و سـنـن واعـتـقادات دينى - شيعى در همان قالب و اندازه انفعالى آن در معرض هتك قرارمى گيرد. چـنـانـكـه گـذشـت , آنـچـه مزيد بر علت است , اينكه نظام سلطه در راستاى مـنـاسبات دست نشاندگى و استعمار تن به ژاندارمى منطقه و همكارى مؤثر با اسرائيل غاصب و نظام ناعادلانه آپارتايد مى دهد. چنين عملكردى از جانب نظام سـلطه , موجبات دلزدگى , سرخوردگى سياسى و اجتماعى را فراهم مى آورد. تـلاش براى رهايى ازمسخ شدگى , بيهودگى همه گير و يافتن اصل و ريشه و بـازگشت به خويشتن خويش در پرتو ارزشهاى اصيل اسلامى آغاز مى شود. دهه چـهـل , دهه احياگرى در قالب انديشه دينى است . ناكاركرديهاى ايدئولوژيهاى بـرخاسته از روح اباحيت غرب ازيك طرف و ناكامى ايدئولوژى تصنعى پهلوى ها از سوى ديگر, هنگامى كه با تفسيراحياگرانه دين همراه مى شود, موجبات اقبال و عـنايت عمومى نسبت به انديشه دينى را فراهم مى آورد و جامعه اسلامى را در راستاى غرقه شدن در اسلام ناب به حركت درمى آورد. حتى در حوزه روشنفكرى جامعه نيز نوعى روشنفكرى متعهد به ادبيات اسلامى به وجود مى آيد (15) . آنچه كه (آل احمد) در (غربزدگى ) و اوج آن (در خدمت وخـيـانت روشنفكران ) به انجام مى رساند يك ديدگاه قدرتمند انتقادى نسبت بـه هـجـوم فـرهـنـگـى غـرب و از سـوى ديـگـر ديـن سازى دولتى در شكل و شمايل (پان ايرانيسم ) است . از متن دريچه ذهنى وقاد و نقاد جلال آل احمد است كـه آن جـوانـك از خـانـواده گريخته مجددا به بستر خانواده برمى گردد و به احياى انديشه دينى مى پردازد. حوزه فرهنگ دينى نيز عميقا متحول شده است . طـيـف وسـيـعى ازمحققان , علما و روحانيت شيعى با زبانى احيايى به تشريح و تفسير انديشه دينى مى پردازند. انفصالها, سلطه پذيريها و عاطفى گريهاى صرف در خـصوص ائمه اطهارعليهم السلام به پايان رسيده است و جوهره اصيل دين , خـود را مـى نـمـايـد. در ايـن مـيـان مـى تـوان از بزرگانى چون مرحوم علامه طـبـاطـبايى , استاد شهيد مطهرى , شهيدمظلوم دكتر بهشتى , مرحوم آيت اللّه طالقانى ... و از همه مؤثرتر و باجاذبه تر حضرت امام راحل - قدس سره - ياد كرد. در فـضـاى غـبـارآلـوده دهه چهل و پنجاه ه.ش , رژيم ضربه هاى كارى خود را بـربـاورهـاى عـمـومـى مى نوازد, تا شايد سلطه كاهنانه در قالب (پان ايرانيسم مـعطوف به تجدد غربى ) را جاگير و پاگير نمايد. اينجاست كه آمادگى ذهنى عـمـوم مـردم بـراى پـاسدارى از ارجها و ارزشهاى فرهنگى در قالب رهبريهاى فرزانه امام خمينى عينيت مى يابد. امـام راحـل (ره ) بـراى زدودن فـضـاى غـبارآلود حاكم (عاطفى گرى صرف ) حماسه حسينى را تبديل به يك جريان خلاق و تعيين كننده در متن و بطن باور عـمومى مى نمايد. چنين احياگرى گو اينكه عمدتا با نهضت سال شصت و يك هجرى امام حسين (ع ) عجين گشته و عرصه تقابل يزيد و حسين را تكرار نموده اسـت , لـيـكـن نـهـضـت تاريخساز اسلامى خود در آغاز يك تمدن نوين در پرتو حـاكـميت الهى بودكه اقبال عمومى نسبت به معرفت دينى را به دنبال داشت . امـام نهضت سال شصت و يك هجرى در شرايطى انجام شد كه اسلام در معرض فـناى هميشگى قرار گرفته بود و در (آغار يك پايان ) بود كه به ظهور رسيد. در صـورتـى كـه نـهـضـت امـام خمينى آغاز يك آغاز, به نام تمدن اسلامى است . از نقطه نظر شرايط اجتماعى انقلاب اسلامى , چنانچه مقطع پذيرش قطعنامه 598 بـه بـعد را حاوى شرايطى بدانيم كه تهاجم و شبيخون فرهنگى غرب , انقلاب و بـنـيـادهـاى آن را تهديد مى نمايد و اين تهديد آنچنان كارساز و مؤثر گردد كه مـعـيـارهاى عادلانه برآمده از اسلام ناب درمعرض خطر قرار گيرد و انقلاب و تـمـدن تـازه بـالـنـده اسلامى در آغاز پايان خود قرارگيرد, به صورتى كه باب شـهادت در ابعاد عميق خود مطرح گردد, ما به نفس شرايطموجود در نهضت سال 61 رسيده ايم و مى توان گفت تاريخ با همان ابعاد حسينى تكرار شده است . اين نكته نه از آن رو كه انقلاب اسلامى با پذيرش قطعنامه درمعرض خطر جدى اسـت , بـلـكـه از آن رو كـه نـشـان داده شـود چـرا نهضت حسينى يك حركت نـخـبـه گـرايـانـه بـا جمعيتى بيش از هفتاد نفر و انقلاب اسلامى با مشاركت وسيع توده هاى مردم همراه بوده است . بـا روشـن شـدن ايـن نكات مشترك و نقطه فارق بين دو نهضت در فصل دوم , ابـعـادنـهـضـت امام خمينى در شكل انداموار آن كه نويدبخش همگرايى دين و سياست است , به مطالعه گذاشته مى شود.
انداموارگى دين و سياست در نگرش احيايى امام خمينى (ره )
1 - تفكيك ناپذيرى سياست و ولايت از پيكره احكام دين :
2 - فراگيرى سياست و ولايت در اندام معرفت دينى :
1 - شئون مذهبى مردم .
2 - دادگسترى و دعاوى مردم .
3 - سياست و حكومت بر مردم . آنـگـاه دو مـورد اول در حـيـطه اختيارات كم و بيش اجتماعى علما به حساب مى آمد ودر خصوص سياست (اجماع و توافقى بين آنها ديده نمى شد.) (20) بـه بـيـان ديـگـر آنـچـه را در بـالا اشـاره شـد, مـى توان نگرش (اجرايى دين و سـيـاسـت )نـامـيد. بدين معنا, كسانى كه دين و سياست را در پيوند با همديگر مـى بينند,همانطور كه زكات , خمس و... را جزو دين به حساب مى آورند و آن را جداى از دين به حساب نمى آورند, سياست را نيز جزئى از دين به حساب آورده , آن را جـداى ازديـن نمى بينند. در چنين نگرشى احكام و اجزاى عبادى (شئون مـذهـبـى ) كار ويژه خود را دارند, احكام جزايى و حقوقى نيز كار ويژه خود را, و آنـچـه از سـيـاسـت وحكومت انتظار است چه بسا جداى از دو كار ويژه (شئون مذهبى و حقوقى )باشد. در ديـدگـاه حـضرت امام - رضوان اللّه تعالى عليه - تمام مقولات متكثر چون اقـتـصـادو سـيـاسـت , ديـن و سياست , فرهنگ و سياست به وحدت مى رسند. (سياست ) درچنين انديشه اى بنيادى جذبه اى و شوقى متناسب با روح زندگى اجتماعى مردم پيدا مى كند و از آنجا كه به طور جدى آميخته با بنياد دينى است , رمز و راز درونى مى يابد. اين رمز و راز درونى است كه تمام پيكره دين را سرزنده و بانشاط درراستاى هدفى مشخص و رسالتى از پيش داده , هدايت مى نمايد.
3 - تداوم تاريخى و پيوستگى سياست در انداموارگى اجتماعى :
4 - بالندگى و نشاطفرينى در انداموارگى دين و سياست :
5 - انسجام درونى نگرش انداموارگى دين و سياست :
پی نوشت:
1- مطهرى , مرتضى , تكامل اجتماعى انسان , (تهران , انتشارات صدرا), 1365,ص
2- مطهرى , مرتضى , حماسه حسينى , (تهران , انتشارات صدرا), 1373, ص 191.
3- هـالـيـدى , فـرد, ديـكـتـاتـورى و تـوسـعـه سـرمايه دارى در ايران , ترجمه
4- جلال الدين مدنى , تاريخ تحولات سياسى ايران , جلد دوم , (قم : دفترانتشارات
5- سـجـادى , جـعـفر: انديشه هاى اهل مدينه فاضله , تهران , كتابخانه طهورى ,
6- سـوره يـوسـف آيـه 39: (يـا صـاحـبـى الـسجن ءارباب متفرقون خير ام اللّه
7- قـرآن مـجـيـد, سـوره كـهـف : اشـاره بـه آيـه نـهم (ام حسبت ان اصحاب
8- امام خمينى (حكومت اسلامى ), بى جا, بى نا, بى تا, ص 20.
9- امام خمينى : چهل حديث , حديث 33.
10- مـطـهـرى , مـرتـضـى : پيرامون انقلاب اسلامى , (تهران , انتشارات صدرا),
11- عنايت , حميد, انديشه هاى سياسى در ايران و اسلام , جزوه درسى .
12- مطهرى , مرتضى : حماسه حسينى , ج 3, ص 20.
13- زرگـر, عـلـى اصـغـر: تـاريـخ روابـط سـيـاسـى ايران و انگليس در دوره
14- مـهـدوى , عـبـدالـرضـا هوشنگ : انقلاب ايران به روايت راديو بى .بى .سى ,
15- دسـتـغـيـب , عـبـدالـعـلـى : نـقـد آثار جلال آل احمد, (تهران : انتشارات
16- رى شـهـرى , مـحـمـد. مـيـزان الـحـكمه , مكتب الاعلام الاسلامى به سال
17- امام خمينى : انقلاب اسلامى در جستجوى كلام امام , ص 40.
18- امام خمينى : حكومت اسلامى (بى جا, بى تا), ص 20.
19- امـام خـمـيـنـى : روحـانـيت در جستجوى كلام امام , دفتر هشتم , (تهران
20- حايرى , عبدالهادى : تشيع و مشروطيت , (تهران اميركبير), 1362, ص 203.
21- امام خمينى : حكومت اسلامى , (بى جا, بى نا, بى تا), ص 108.
22- همان منبع , ص 97.
23- كـديـور, مـحـسـن : نظريه هاى دولت در فقه شيعه , راهبرد, شماره 4 سال
24- كـرامـر, مـارتـيـن : تـشـيـع , مـقاومت انقلاب , (تهران انتشارات پيشگام ),