در كربلا چه گذشت ؟ (3)
شهادت اصحاب امام عليه السلام
پس امام عليهالسلام به يارانش فرمود: اين تيرها فرستادگان اين جماعت است! بپا خيزيد و بشتابيد بسوى مرگى كه از آن چارهاى نيست، خداى شما را بيامرزد.
پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پيكار كردند تا آنكه گروه ديگرى از ياران امام شهيد شدند.
نامهاى شهداى حمله اول
1 - ادهم بن اميه
2 - اميْ بن سعد
3 - بشر بن عمر
4 - جابر بن حجاج
5 - حباب بن عامر
6 - جبلْ بن على
7 - جنادْ بن كعب
8 - جندب بن حجير كندى
9 - جوين بن مالك
10 - حارث بن امرئ القيس
11 - حارث بن نبهان
12 - حجاج بن بدر
13 - حلاس بن عمرو
14 - زاهر بن عمرو
15 - زهير بن سليم
16 - سالم (غلام عامر بن مسلم )
17 - سالم بن عمرو
18 - سوار بن ابى حمير
19 - شبيب بن عبدالله
20 - عائذ بن مجمع
آنها به امام عليهالسلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود ؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و ديگران گفتهاند با پدرش در يك جا شهيد شدند و اين قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.
21 - عامر بن مسلم
22 - عبدالله بن بشير
23 - عبدالله بن يزيد
24 - عبيدالله بن يزيد
25 - عبدالرحمن بن عبد الرب
26 - عبدالرحمن بن مسعود
27 - عمر بن ضبيعْ
28 - عمار بن حسان
29 - عمار بن سلامْ
30 - قاسم بن حبيب الأزدى
31 - قاسط بن زهير
32 - كردوس بن زهير
32 - كنانْ بن عتيق
34 - مسلم بن كثير
35 - مسعود بن حجاج
36 - مقسط بن زهير
37 - نصر بن ابى نيزر
38 - نعمان بن عمرو الراسبى
39 - نعيم بن عجلان
40 - زهير بن بشر الخثعمى
نزول نصر
استغاثه
امَا من مُغيث يُغيثنا لوجه اللّه ؟! اَما من ذاب يذبُّ عن حرم رسول الله ؟!
آيا فرياد رسى هست كه ما را بخاطر خدا يارى دهد ؟! آيا مدافعى هست كه از حرم رسول خدا دفاع نمايد ؟!
نامهاى ساير شهدا
5 - سعد مولاى عمرو 6 - جابر بن حارث 7 - مجمع بن عبدالله 8 - برير بن خضير9 - عمرو بن قرظْ بن كعب انصارى 10 - سعد بن حارث 11 - ابو الحتوف بن حارث 12 - نافع بن هلال 13 - ابو الشعثأ كندى 14 - مسلم بن عوسجه 15 - حربن يزيد رياحى 16 - حبيب بن مظاهر17 - سعيد بن عبدالله حنفى 18 - ابو ثمامه صائدى 19 - سلمان بن مضارب 20 - زهير بن قين بجلى 21 - حجاج بن مسروق الجعفى 22 - يزيد بن مغفل جعفى 23 - حنظلْ بن اسعد شبامى 24 - عابس بن ابى شبيب 25 - شوذب بن عبدالله 26 - جَون بن ابى مالك27 - عبدالرحمن الارحبى 28 - غلام تركى 29 - انس بن حارث 30 - عبدالله بن عروه31 - عبدالرحمن بن عروه 32 - عمرو بن جناده 33- واضح التركى 34 - رافع بن عبدالله 35 - يزيد بن ثبيط 36 - بكر بن حى 37 - ضر غامْ بن مالك 38 - مجمع بن زياد 39 - عباد بن مهاجر 40 - وهب بن حباب كلبى 41 - حبشى بن قيس بن سلمه 42 - زياد بن عريب 43 - عقبْ بن صلت 44 - قعنب بن عمر 45 - انيس به معقل 46 - قرْ بن ابى قرْ 47 - عبدالرحمن بن عبدالله اليزنى 48 - يحيى المازنى 49 - منجح 50 - سويد بن عمرو
خطاب امام عليهالسلام به يارانش
اصحاب امام حسين عليهالسلام در رفتن بسوى ميدان و مبارزه و شهادت برابر آن حضرت بر يكديگر سبقت مىگرفتند و مبارزه سختى كردند تا اينكه روز به نيمه رسيد، حصين بن نمير كه فرماندهى تير اندازان سپاه كوفه را بر عهده داشت چون مقاومت اصحاب امام را ديد، به سپاه پانصد نفرى خود دستور داد تا ياران امام را تير باران كنند.
در اثر اين تيراندازى، تعداد ديگرى از اصحاب امام عليهالسلام مجروح و تعدادى از اسبها نيز از پاى در آمدند. چون تعداد ياران امام حسين عليهالسلام اندك بود لذا هر يك نفر از آنان كه به شهادت مىرسيد، جاى خالى او در ميانه اصحاب كاملا نمايان مىشد، ولى از سپاه دشمن بعلت كثرت، هر تعدادى كه از آنها كشته مىشد، در ظاهر نقصانى پديد نمى آمد.
امام حسين عليهالسلام روى به عمر بن سعد كرد و گفت: براى آنچه كه امروز تو مشاهده مىكنى روزى خواهد بود كه تو را آزرده خواهد كرد.
سپس امام عليهالسلام دستش را بسوى آسمان بلند كرد و گفت: اى خدا! اهل عراق ما را فريفتند و با ما خدعه كردند و با برادرم حسن بن على كردند آنچه كردند ؛ خدايا! شيرازه امور آنان را از هم بگسل.
مبارزه ياران امام عليهالسلام
امام (ع) فرمود بگذاريد آنها را بسوزانند تا به دست خود راه عبور خود را بسته باشند. و همانگونه كه امام (ع) پيشبينى فرمود، شد .
حمله به خيام
اهل حرم در حالى كه فرياد مىزند، از خيمه بيرون ريختند، امام حسين عليهالسلام بر سر شمر فرياد زد: اى پسر ذى الجوشن! تو آتش طلب مىكنى كه خيمه مرا با اهل بيتم بسوزانى ؟! خدا تو را در آتش عذاب خود بسوزاند.
حميد بن مسلم كه در آنجا حضور داشت به شمر گفت: پناه مىبرم به خدا! آتش زدن خيمهها سزاوار نيست، آيا مىخواهى اين كودكان معصوم و زنهاى بى پناه را در آتش بسوزانى و به دست خود اسباب عذاب ابدى خود را فراهم سازى ؟! بخدا قسم كه اكتفا به كشتن مردان اينها، امير تو را خوشحال مىكند! چه نيازى به كشتن كودكان و زنان است ؟!
شمر پرسيد: تو كيستى ؟
حميد بن مسلم از بيم جان، خود را معرفى نكرد تا از گزند او در امان باشد.
شبث بن ربعى به شمر گفت: تو را تا به اين حد قسى القلب نمى شناختم و رفتارى از اين زشتتر از تو نديده بودم، آيا تصميم دارى كه با زنان مقابله كنى و آنها را بترسانى ؟!
در اين هنگام شمر - لعنْ الله عليه - باز گشت.
شهداى بنى هاشم
على بن الحسين
مادرش ليلى دختر ابى مرْ بن عروْ بن مسعود ثقفى است. و از نظر وجاهت و تناسب اندام كسى همتاى حضرت على اكبر نبود.
در روز عاشورا به محض اينكه از پدر اذن جنگيدن طلبيد، امام عليهالسلام به او اجازه فرمود، پس نگاهى از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زير افكند و اشك در چشمان مباركش حلقه زد و انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و گفت: خدايا! گواه باش جوانى را براى جنگ با كفار به ميدان فرستادم كه از نظر جمال و كمال و خلق و خوى شبيهترين مردم به رسول تو بود و ما هر وقت كه مشتاق ديدار پيامبر تو مىشديم، به صورت او نظر مىكرديم، خدايا! بركات زمين را از آنها دريغ كن و جمعيت آنها را پراكنده ساز و در ميان آنها جدائى افكن و امراى آنها را هيچگاه از آنان راضى مگردان! كه اينان ما را دعوت كردند كه به يارى ما برخيزند و اكنون بر ما مىتازند و از كشتن ما ابائى ندارند.
سپس امام عليهالسلام رو به عمر بن سعد كرده، فرياد زد: خدا رحم تو را قطع كند، و هيچ كار را بر تو مبارك نگرداند، و بر تو كسى را بگمارد كه بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا كند، و رشته رحم تو را قطع كند كه تو قرابت من با رسول خدا را ناديده گرفتى ؛ پس با آواز بلند اين آيه را تلاوت كرد (ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران على العاليمن* ذريْ بعضها من بعض و الله سميع عليم)
در اين هنگام على اكبر خروشيد و بر سپاه كوفه حمله كرد در حالى كه اين رجز مىخواند:
انا على بن حسين بن على
نحن و بيت الله اولى بالنبى
اطعنكم بالرمح حتى ينثنى
اضربكم بالسيف احمى عن ابى
ضرب غلام هاشمى علوى
والله لا يحكم فينا ابن الدعى
و چندين بار بر سپاه دشمن تاخت و بسيارى از سپاهيان كوفه را كشت تا اينكه دشمن از كثرت كشته شدگان به خروش آمد!
و روايت شده است كه آن بزرگوار با اينكه تشنه بود يكصدو بيست نفر را كشت، آنگاه نزد پدر آمد در حالى كه زخمهاى زيادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا كشت و سنگينى سلاح مرا به زحمت انداخت، آيا جرعه آبى هست كه توان ادامه رزميدن با دشمنان را پيدا كنم ؟!
امام حسين عليهالسلام گريست و فرمود: واغوثاه! اى پسر من! اندكى ديگر به مبارزه خود ادامه بده، ديرى نمى گذرد كه جد بزرگوارت رسول خدا را زيارت خواهى كرد و تو را از آبى سيراب كند كه ديگر هرگز احساس تشنگى نكنى.
برخى از مورخان نوشتهاند كه امام عليهالسلام به او فرمود: اى پسرم! زبان خود را نزديك آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مكيد و انگشترى خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و بسوى دشمن بازگرد، اميدوارم كه هنوز روز به پايان نرسيده باشد كه جدت رسول خدا جامى به تو نوشانَد كه هرگز تشنه نگردى ؛ پس به ميدان باز گشت و اين رجز را مىخواند:
الحرب قد بانت لها الحقايق
و ظهرت من بعدها مصادق
و الله رب العرش لا نفارق
جموعكم او تعمد البوارق
و همچنان مىرزميد تا اينكه تعداد افرادى كه بدست او به هلاكت رسيدند به دويست نفر رسيد.
لشكريان عمر بن سعد از كشتن على بن الحسين پرهيز مىكردند، ولى مرْ بن منقذ عبدى كه از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر اين جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اكبر به او رسيد در حالى كه بر آن سپاه حمله ور بود، مرْ بن منقذ راه بر او گرفت و با نيزهاى او را از اسب بر زمين انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشير پاره پارهاش كردند!
و بعضى نقل كردهاند كه مرْ بن منقذ ابتدا به نيزه به پشت او زد و بعد با شمشير ضربتى به فرق آن بزرگوار وارد كرد كه فرق مباركش را شكافت و او دست به گردن اسب خود انداخت ولى اسب كه ظاهراً خون روى چشمانش را گرفته بود او را در ميان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مباركش را پاره پاره كرد، كه در اين هنگام فرياد زد: السلام عليك يا ابتاه، اين جدم رسول خداست كه مرا سيراب كرد و او امشب در انتظار توست، تو را سلام مىرساند و مىگويد: در آمدنت به نزد ما شتاب كن ؛ سپس فريادى زد و به شهادت رسيد.
امام حسين عليهالسلام بر بالين على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بكشد گروهى كه تو را كشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شكستند.
پس از تو خاك بر سر دنيا!
در اين هنگام زينب كبرى عليها السلام با شتاب از خيمه بيرون آمد در حالى كه فرياد مىزد: يا اخياه! و ابن اخياه و خود را بر روى على بن الحسين افكند. امام حسين عليهالسلام او را از روى كشته على اكبر برداشت و به خيمه باز گرداند و به جوانان دستور داد تا جسد على را از ميدان بيرون برند و آنان پيكر على اكبر را در برابر خيمهاى كه در مقابل آن مبارزه مىكردند بر زمين نهادند.
امام حسين عليهالسلام به خيمه باز گشت در حالى كه محزون بود، سكينه عليها السلام پيش آمد و از پدر سراغ برادرش را گرفت و امام خبر شهادت او را به دخترش داد، سكينه عليها السلام در حالى كه فرياد مىزد خواست از خيمه خارج شود، امام حسين عليهالسلام اجازه نداد و فرمود: اى سكينه! تقواى خدا پيشه كن و شكيبا باش.
سكينه گفت: اى پدر! چگونه صبر كند كسى كه برادرش را كشتهاند.
خاندان عقيل بن ابى طالب
خاندان جعفر بن ابى طالب
فرزندان امام حسن عليهالسلام
فرزندان امير المؤمنين عليهالسلام
آخرين لحظهها و كودك شيرخوار
در نقل ديگرى آمده است كه: امام عليهالسلام مقابل خيمهها آمد و به زينب گفت: فرزند كوچكم را نزد من آريد تا با او وداع كنم، پس او را گرفته و صورتش را نزديك آورد تا او را ببوسد، حرمْ بن كاهل اسدى تيرى رها كرد و گلوى آن كودك را دريد و او را قربانى كرد ؛ پس امام عليهالسلام به زينب فرمود: كودك را بگير، آنگاه دست خو را زير خون گلوى او گرفت و چون دستش پر از خون شد بسوى آسمان باشيد و گفت: «هوّن علىّ ما نزل بى انّه بعين اللّه» «چون خدا مىبيند آنچه كه از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت».
پس از اينكه آن طفل شهيد شد، امام حسين عليهالسلام با غلاف شمشير نزديك خيمه قبر كوچكى را حفر كرد و او را با همان حالت به خاك سپرد.
تعداد شهداى اهل بيت عليهالسلام
1 - «17نفر» اين تعداد از امام صادق عليهالسلام نقل شده است. در حديثى آمده است كه آن حضرت فرمود: خونى است كه خدا آن را طلب خواهد كرد، آنان كه از اولاد فاطمه شهيد شدند و مصيبتى همانند مصيبت حسين نيست كه با او هفده نفر از اهل بيت خود شهيد شدند و در راه خدا صبر پيشه ساخته و خالصانه جان باختند.
و از محمد بن حنفيه نقل شده است كه: هفده نفر با حسين كشته گشتند كه همه آنها از فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليهالسلام مىباشند.
در زيارات ناحيه نام هفده نفر شهيد ذكر شده از اهل بيت، و شيخ مفيد هم همين تعداد را ذكر كرده و شايد همين اقرب باشد.
2 - «16 نفر» اين قول از حسن بصرى نقل شده است كه مىگويد: با حسين بن على شانزده نفر كشته شدند كه همانند و نظيرى در روى زمين نداشتند.
3 - «15 نفر» اين تعداد را مغيرْ بن نوفل در شعرى كه در مرثيه آنان سروده ذكر كرده است.
4 - «19 نفر»
5 - «20 نفر»
6 - «23 نفر»
7 - «27 نفر» از اولاد فاطمه بنت اسد.
8 - «78 نفر» اين رانسّابه سيد ابو محمد الحسين حسينى ذكر كرده و شايد تعداد تمام شهداى كربلا باشد نه شهداى اهل بيت.
9 - «30 نفر» كه در حديث عبدالله بن سنان آمده است.
10 - «13 نفر» اين را مسعودى در مروج الذهب ذكر كرده است.
11 - «14 نفر» اين عدد را خوارزمى ذكر كرده.
استغاثه امام عليهالسلام
هل من ذابٌٍ يذُبُّ عن حرم رسول الله ؟ هل من موحٌدٍ يخاف اللّهِ فينا ؟ هل من مغيث يرجو اللّه فى اغاثتنا ؟ هل من معين يرجو ما عند الله فى اغاثتنا ؟
آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند ؟ و آيا خداپرستى در ميان شما وجود دارد كه درباره ظلمى كه بر ما رفته است از خدا بترسد ؟ و يا كسى هست كه به فرياد رسى ما به خدا دل بسته باشد ؟ و يا كسى هست كه در كمك كردن به ما چشم اميد به اجر و ثواب الهى دوخته باشد ؟
زنان حرم وقتى كه اين را از امام عليهالسلام شنيدند صداى آنها به گريه بلند شد.
و امام سجاد عليهالسلام چون استغانه پدر را شنيد، از خيمه بيرون آمد و او آنچنان بيمار بود كه نمى توانست شمشير خود را حمل كند، و با اين ضعف مفرط بسوى ميدان حركت كرد در حالى كه امكلثوم از پشت سر او را صدا مىزد كه: اى فرزند برادرم! بازگرد، و آن حضرت مىگفت: اى عمه! مرا بگذار كه در برابر پسر رسول خدا مبارزه كنم.
امام حسين عليهالسلام فرمود: اى خواهر! او را نگاه دار كه زمين خالى از نسل آل محمد نشود.
اين استغانه امام عليهالسلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همين رو امام عليهالسلام مقابل اجساد مطهر يارانش آمد و فرمود:
يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا مسلم بن عوسجْ! و يا ابطال الصفأ! و يا فرسان الهيجأ! مالى اُناديكم فلا تسمعون ؟! و اَدعوكم فلا تُجيبون ؟! و انتم نيام ارجوكم تنتبهون، فهذه نسأ ال الرسول فقد علاهُنَّ من بعدكم النحول، فقوموا عن نومتكم ايّها الكرام و ادفعوا عن آل الرسول الصغاْ اللئام.
اى حبيب بن مظاهر! و اى زهير بن قين! و اى مسلم بن عوسجه! اى دليران و اى پا در ركابان روز كارزار! چرا شما را ندا مىكنم ولى كلام مرا نمى شنويد ؟!
و شما را فرا مىخوانم ولى مرا اجابت نمى كنيد ؟! شما خفته و من اميد دارم كه سر از خواب شيرين برداريد كه اينان پردگيان آل رسولند كه بعد از شما ياورى ندارند، از خواب برخيزيد اى كريمان و در برابر اين عصيان و طغيان از آل رسول دفاع كنيد.
در بعضى از روايات آمده است كه آن بدنهاى پاك به حركت در آمدند تا به نداى امام مظلوم خود لبيك گفته باشند و به زبان حال و يا به لسان قال مىگفتند: «ما براى اجراى فرامين تو حاضريم و در انتظار مقدم مبارك تو هستيم».
سفارش امام حسين به امام سجاد عليهالسلام
وداع امام عليهالسلام
سكينه فرياد بر آورد: اى پدر! آيا تن به مرگ دادهاى ؟!
امام عليهالسلام فرمود: چگونه چنين نباشد كسى كه نه كمك كنندهاى دارد و نه ياورى ؟
سكينه گفت: اى پدر! ما را به حرم جدمان بازگردان!
امام عليهالسلام فرمود: اگر مرغ قطا را رها مىكردند مىخوابيد.
خانمهاى حرم با شنيدن سخنان امام به زارى و شيون پرداختند، امام عليهالسلام آنها را ساكت فرمود و روى بهام اكلثوم نمود و گفت: اى خواهر! تو را وصيت مىكنم كه خوددار باشى! آنگاه سكينه فرياد كنان بسوى امام آمد، و آن حضرت سكينه را بسيار دوست مىداشت، او را به سينه چسبانيد و اشك او را پاك كرد و گفت:
سيطول بعدى يا سكينْ فاعلمى
منك البكأ اذا الحمام دهانى
لا تحرقى قلبى بدمعك حسرًْ
مادام منّى الروح فى جثمانى
فاذا قلت فانت اولى بالّذى
تأتيننى يا خيرْ النّسوان
مبارزه امام عليهالسلام
انا ابن على الطُّهر من آل هاشمٍ
كفانى بهذا مفخراً حين افخر
و جدّى رسول اللّه اكرم من مشى
و نحن سراج الله فى الخلق نزهر
و فاطم امُّى من سلالْ احمد
و عمّى يُدعى ذا الجناحين جعفر
و فينا كتاب اللّه أُنزل صادقاً
و فينا الهدى و الوحى بالخير يُذكر
و نحن امان اللّه للنّاس كلّهم
نطول بهذا فى الانام و نجهر
و نحن ولاْ الحوض نسقى وُ لاتنا
بكأس رسول اللّه ما ليس يُنْكر
و شيعتنا فى النّاس اكرم شيعْ
و مبغصنا يوم القيامْ يخسر
سپس آنان را به مبارزه طلبيد و هر كس به ميدان قدم مىنهاد او را بقتل مىرسانيد تا گروه زيادى از دشمن را كشت، پس بر ميمنه سپاه حمله كرد و مىگفت:
الموت اولى من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار
آنگاه بر مسيره حمله ور مىشد و مىفرمود:
انا الحسين بن على
آليت ان لا انثنى
احمى عيالات ابى
امضى على دين النبى
نوشتهاند: امام عليهالسلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان بقتل رسانيد تا اينكه عمر بن سعد فرياد برآورد: واى بر شما! مىدانيد با چه كسى مبارزه مىكنيد ؟! اين فرزند على بن ابى طالب كشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازيد ؛ پس از صدور اين فرمان صد و هشتاد نفر با نيزه و چهار هزار نفر با تير به آن حضرت حمله ور شدند.
امام عليهالسلام بر اعور سلمى و عمرو بن حجاج زبيدى كه با چهار هزار نفر بر شريعه نگهبان بودند حمله كرد و اسب خود را در شريعه فرات راند، و چون اسب سر در آب برد كه بنوشد امام فرمود: تو تشنهاى و من تشنه، واللّه كه آب ننوشم تا تو آب نخورى، و چون اسب سخن امام را شنيد سر برداشت، و آب ننوشيد! گويا سخن امام را فهميد.
امام حسين عليهالسلام فرمود: بنوش كه من نيز بنوشم! پس امام عليهالسلام دستش را دراز كرد و مشتى از آب را برداشت. شمر به امام گفت: بخدا سوگند كه به آن دسترسى پيدا نخواهى كرد.
پس مردى به امام عليهالسلام گفت: فرات را مىبينى كه همانند شكم ماهيان جلوه مىكند ؟! بخدا سوگند كه از آن ننوشى تا لب تشنه جان دهى! امام حسين عليهالسلام فرمود: خدايا او را تشنه بميران.
نوشتهاند كه: آن مرد پس از آن ماجرا فرياد مىزد: مرا آب دهيد! آب برايش مىآوردند و آنقدر مىنوشيد كه از دهانش مىريخت، باز فرياد مىزد: مرا سيراب كنيد! تشنگى مرا كشت! و چنين بود تا جان داد.
برخى هم گفتهاند كه: در آن هنگام سوارى گفت: اى ابا عبدالله! تو از خوردن آب لذت مىبرى در حالى كه حريم تو را غارت مىكنند ؟!
پس امام از شريعه بيرون آمد و بر آن قوم حمله كرد تا خود را به خيمه آل الله رسانيد و ديد كه سراپردهاش هنوز از دستبرد دشمن در امان مانده است.
آخرين خطبه
عباد الله اتقوا الله و كونوا من الدنيا على حذر فان الدنيا لو بقيت لا حد و بقى عليها احد لكانت الانبيأ احق بالبقأ و اولى بالرضأ و ارضى بالقضأ، غير ان الله تعاى خلق الدنيا للبلأ و خلق اهلها للفنأ، فجديدها بال و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المنزل بلغْ و الدار قلعْ، فتزودوا فانّ خير الزاد التقوى و اتقوا الله لعلّكم تفلحون.
اى بندگان خدا! تقواى خدا پيشته سازيد و از دنيا حذر كنيد، اگر دنيا براى كسى باقى مىماند و كسى در دنيا جاويدان بود انبياى الهى سزوارترين مردم به بقأ و اولى به رضا و خشنودى و راضىتر به قضأ الهى بودند، ولى خداى تعالى دنيا را براى بلأ و آزمايش آفريده است و اهل آن را براى فنا خلق فرموده، هر چيز نو و جديد آن كهنه مىشود و نعمتهاى آن از بين مىرود و سرور آن به تلخى مبدل گردد ؛ دنيا منزل ماندن نيست بلكه محل توشه برگرفتن است، پس توشه برگيريد كه بهترين توشهها تقوى است و تقواى خدا را پيشه سازيد تا رستگار شويد.
آخرين وداع
آنگاه فرمود: لباسى را براى من آريد كه كسى در آن طمع نكند تا آن را زير لباسهايم بپوشم كه از بدنم بيرون نياورند، پس لباس كوتاهى را براى او آوردند، آن حضرت فرمود: نه، اين لباس اهل ذلت است ؛ آنگاه لباس كهنهاى را گرفته و آن را پاره نمود و در بر كرد. پس سرو الى را از حبره طلب نمود و آن را چاك زده و پوشيد، و چنين كرد كه آن را بيرون نياورند.
و چون خواست به طرف ميدان رود التفاتى بسوى دخترش كه از زنان جدا گشته و در گوشتهاى مىگريست و ندبه مىكرد، نمود، امام عليهالسلام نزد او آمد و او را تسلى داد و اين زبان حال اوست:
هذا الوداع عزيزتى و الملتقى
يوم القيامْ عند حوض الكوثر
فدعى البكأ و للارسار تهيئى
و استشعرى الصبر الجميل و بادرى
و اذا رايتينى على وجه الثرى
دامى الوريد مبضعاً فتصرى
يورش وحشيانه
در اين هنگام امام عليهالسلام به سپاه كوفه فرمود: براى چه با من مقاتله مىكنيد ؟ آيا حقى را ترك كردم يا سنتى را تغيير دادهام ؟ و يا شريعتى را تبديل كردهام ؟!
آن جماعت پاسخ دادند: نه! ولى با تو قتال مىكنيم بخاطر كينهاى كه از پدرت داريم! و آنچه با پدران و بزرگانما در روز بدر و حنين كرده است.
چون امام عليهالسلام اين سخن را از آن گروه شنيد به سختى گريست و بعد به طرف راست و چپ نگريست ولى كسى از انصارش را نديد مگر اينكه خاك بر پيشانى آنها نشسته و شهيد شده بودند.
تير سه شعبه
امام حسين عليهالسلام فرمود: «بسم الله و بالله و على ملْ رسول الله» و سر بسوى آسمان برداشت و گفت: خدايا! تو مىدانى اينان كسى را مىكشند كه روى زمين فرزند پيامبرى جز او نيست ؛ سپس تير را گرفته از پشت بيرون آورد و خون همانند ناودان جارى شد، آنگاه دستش را زير آن زخم گرفته، چون از خون لبريز شد به آسمان پاشيد و از آن خون قطرهاى بازنگشت، باز دست مباركش را از خون پر كرده و بر صورت و محاسنش ماليد و فرمود: همين گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات كنم و بگويم: اى رسول خدا! مرا اين گروه كشتند.
تهاجم به خيام
شمر ندا كرد: چه مىگوئى اى پسر فاطمه ؟!
امام عليهالسلام فرمود: من با شما مقاتله مىكنم و شما با من جنگ داريد، زنان را گناهى نيست، به اين گروه تجاوز گر خود سفارش كن تا زنده هستم متعرض حرم من نشوند.
شمر گفت: اين چنين خواهيم كرد اى پسر فاطمه!
آنگاه رو به لشكرش كرده و فرياد زد: از حرم و سراپرده اين مرد دور شويد و آهنگ خود او كنيد! كه بجان خودم سوگند او كفو كريمى است!
پس سپاه كوفه با سلاح متوجه آن حضرت گرديده و آن بزرگوار بر آنها حمله مىكرد و آنان بر آن حضرت يورش مىبردند و در آن حال در طلب جرعهاى آب بود كه نيافت تا هفتاد و دو زخم بر بدنش وارد شد.
و گفتهاند: آنقدر تير بر بدن مباركش اصابت كرده بود كه زره آن حضرت همانند خار پشت پر از تير بود، و تمام اين تيرها در قسمت جلو و پيش روى آن حضرت بود.
پس مدتى نسبتاً طولانى از روز سپرى شد و مردم از كشتن آن حضرت پرهيز كرده و هر كدام اين كار را به ديگرى واگذار مىنمودند، در اين هنگام شمر فرياد زد: واى بر شما! مادرتان در عزايتان بگريد! چه انتظارى داريد ؟ او را بكشيد. پس از هر جانب به او حمله ور شدند.
بعضى نوشتهاند كه: امام حسين عليهالسلام سه ساعت از روز روى زمين افتاده بود و به آسمان نظر مىكرد و مىگفت: «صبراً على قضائك، لا معبود سواك، يا غياث المستغثين»، پس چهل نفر از لشكر بسوى امام شتافتند تا سر از بدنش جدا سازند و عمر بن سعد مىگفت: در كشتن او شتاب كنيد.
شبث بن ربعى در حالى كه شمشير در دست داشت نزديك امام آمد كه سر از تن آن بزرگوار جدا نمايد، آن حضرت نظرى به او نمود كه او شمشير را رها كرده و در حالى كه فرياد مىزد فرار كرد.
دعاى امام عليهالسلام
اللهم متعالى المكان عظيم الجبروت شديد المحال غنى عن الخلائق عريض الكبريأ قادر على ما تشأ قريب الرحمْ صادق الوعد سابغ النعمْ حسن البلأ قريب اذا دعيت محيط بما خلقت قابل التوبْ لمن تاب اليك قادر على ما اردت تدرك ما طلبت شكور اذا شكرت ذكور اذا ذكرت ادعوك محتاجاً و ارغب اليك فقيراً و افزع اليك خائفاً و ابكى مكروباً و استعين بك ضعيفا و اتو كل عليك كافياً اللهم احكم بيننا و بين قومنا فانهم غرونا و خذلونا و غدروا بنا و نحن عترْ نبيك و ولد حبيك محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم الذى اصطفيته بالرسالْ و ائتمنته على الوحى فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً يا ارحم الراحمين.
اى خداى بلند مرتبه و داراى قدرت و سلطنتى عظيم و تدبير و عقابى شديد، بى نياز از خلائق و داراى كبريائى پهناور و گسترده و بر هر چه خواهى قدرت دارى، رحمت تو قريب و به وعده خود عمل خواهى كرد، نعمت تو تمام و بلاى تو نيكو، چون خوانده شوى نزديك و بر مخلوقات احاطه داشته و توبه تائب را مىپذيرى، بر هر چه اراده كنى نيرومند و بر آنچه خواهى كنى توانا، چون تو را سپاس گويند سپاس جزا دهى و چون تو را ياد كنند يادشان كنى، تو را مىخوانم در حالى كه محتاجم، و رغبت بسوى تو دارم در حالى كه فقيرم، به تو پناه مىبرم در هراس و ترس و مىگريم در سختيها، و از تو كمك مىگيرم در حال ضعف، و بر تو توكل مىكنم و مرا كافى است. خدايا بين ما و قوم ما تو حكم فرما، اينان ما را فريفته و ما را تنها گذاشتند و با ما غدر نمودند و ما عترت پيامبر توايم فرزند حبيب تو محمد كه او را به رسالت برگزيدى و او را امين وحى خود قرار دادى، پس براى ما قرار ده از امر ما فرج و گشايشى اى مهربانترين مهربانان.
مناجات امام عليهالسلام
صبراً على قضابك يا رب، لا اله سواك يا غياث المستغيثين مالى ربُّ سواك و لا معبود غيرك، صبراً على حلمك يا غياث من لا غياث له يا دائماً لا نفاد له يا محيى الموتى يا قائماً على كل نفس بما كسبت، احكم بينى و بينهم و انت خير الحاكمين.
بر قضا و حكم تو اى خدا صبر پيشه سازم، خدايى بجز تو نيست! اى فرياد رس استغاثه كنندگان! پروردگارى براى من غير تو نيست و معبودى بجز تو ندارم، بر حكم تو صبر مىكنم اى فرياد رس كسى كه جز تو فرياد رسى ندارد واى كسى كه ابدى و دائمى هستى و مردگان را زنده مىكنى، اى آگاه و شاهد و ناظر بر تمام كردار و افعال مخلوق خود! تو در ميان من و اين گروه حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگانى.....
منبع: قصّه كربلا-بضميمه قصّه انتقام ، پایگاه بلاغ